قیام یمانی

معروف این است که پرچم یمانی مورد تایید است.[۱] روایتی را از کتاب شریف غیبت نعمانی نقل می‌کنیم.

 

بیان روایات

«… ثُمَّ قَالَ ع خُرُوجُ‏ السُّفْیَانِیِ‏ وَ الْیَمَانِیِ‏ وَ الْخُرَاسَانِیِ‏ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی‏ شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ الْخَرَزیَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ الْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُمْ‏ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًى وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ‏فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیم…». [۲]

خروج سفیانى و یمانى و خراسانى در یک سال و یک ماه و یک روز مى‏باشد مانند گردن بندى که دانه‏هاى آن منظم و یکى از پى دیگرى است‏. در آن وقت منتظران از هر جهت مأیوس میگردند. وای بر کسانى که با آن‌ها مخالفت کنند، در میان آن‌ها پرچم حقى، جز پرچم یمانى نیست. جمعیت او در طریق حق گام برمی دارند زیرا او مردم را به پیروى از صاحب شما دعوت میکند. وقتى یمانى قیام کرد، فروش اسلحه بر هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج کرد بطرف وى بروید. زیرا لشکر او لشکر بر حق است، و نمى‏باید که مسلمانى از وى سرپیچى کند. هر کس از دعوت وى سرپیچید، از اهل دوزخ به شمار می‌رود، چه وى مردم را دعوت به حق و راه راست مى‏کند.

پس همه‌ی رایات قیام کننده، باطل نیست. رایاتی باطل است که در عرض باشد. رایات در طول که دعوت به حق نمایند، مشکلی ندارند. قیام یمانی از قیام های قبل از ظهور است که مورد تأیید امام و تمجید آن حضرت واقع شده است.

 

یک نکته:

آیت الله طبسی: نظر این است که این روایات مشکل سندی دارد خصوصاً روایت اول- لذا برای مثبت بودن قیام یمانی، دلیل محکمی نمی‌توانید ارائه دهید.

روایت صحیح و حتی روایت حسن هم، در این زمینه وجود ندارد. ما شکی در اصل علامت بودن یمانی نداریم. بیش از ۲۰ روایت داریم که کفایت می‌کند. منتهی علامت بودن امری است و مثبت بودن چهره یمانی مطلب دیگری است. قداست یمانی از طریق علامت ظهور بودن استفاده نمی‌شود. چون علامیت شیء مقدس، قداست به آن نمی‌دهد و نیاز به دلیل خاص دارد که اینجا مشکل سندی دارد. مویداتی هم برای سخن ما موجود است.

احمد بن یوسف در سند روایت، هیچ توثیقی ندارد. ما حاضریم جایزه برای تحقیق و تتبع پیرامون وثاقت او هم تعیین کنیم. ما به کتب رجالی متعددی مراجعه کردیم و نتوانستیم ایشان را حتی به رتبه حسن برسانیم. این روایت دربردارنده سه حکم شرعی در دوران غیبت کبری است مثل حرمت بیع سلاح در آن دوران و حرمت سرپیچی و تخلف از یمانی و همچنین وجوب پیروی و تبعیت از او.

حسب تتبع ما، احدی از فقها از زمان شیخ صدوق تا امروز به مضمون این روایت در کتب فقهی، نفیاً یا اثباتاً اشاره نکرده است، با اینکه در کتب فقهی به یک سری احکام در دوران غیبت مثل خود قیام اشاره شده است. اضافه بر آن می‌فرماید: «اهدی الرایه» یعنی هر سه پرچم، هدایتگر هستند؟ چه کسی ملتزم به این است که رایت سفیانی هدایتگر باشد؟! اضافه بر آن، این روایت دو سه صفحه است که ممکن است تلفیقی باشد که در این صورت، احتمال دارد سندی که در اول ذکر شده، مربوط به بقیه روایت، نباشد.

 

روایت دوم:

آیت الله طبسی: روایاتی که با این مضمون [پرچم هدایت] راجع به یمانی نقل شده است، طبق مطالعات من دو روایت بیشتر نیست. یکی همین روایت غیبت نعمانی است.[۳] و روایت دوم، روایتی است که مرحوم مفید از امام صادق علیه السلام در ارشاد نقل ‌می‌کند:

سَیْفُ بْنُ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ خُرُوجُ‏ الثَّلَاثَهِ السُّفْیَانِیِ‏ وَ الْخُرَاسَانِیِ‏ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ أَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَق[۴]

ولی سایر روایات فقط خبر از علامیت و حتمیت یمانی دارد و ما هم در بحث روی این دو روایت، به عنوان نقض، تاکید داریم.

 

بررسی سندی و دلالی دو روایت

سند روایت اول اینگونه است:

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو الْحَسَنِ الْجُعْفِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَال‏…

احمد بن محمد بن سعید ابن عقده، زیدی و موثق است.

ابن عقده می‌گوید: احمد ابن یوسف ابن یعقوب ابوالحسن جعفی از کتابش برای من خواند که قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ[ یک طریق ] و از طریق دیگر « وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ» که هر دو طریق از ابابصیر و او از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند.

اگر از تمام افراد در سند چشم‌پوشی کنیم، از احمد بن یوسف نمی‌توانیم عبور کنیم.

آقای مامقانی می‌فرماید:

« لم اقف علی ترجمه الرجل الا علی روایه احمد» من روایتی را از احمد جز همین روایت، پیدا نکردم.

لذا اگر خواسته باشیم، اعتبارش را از همین طریق اخذ کنیم، منجر به دور می‌شود. [ مثل روایت حرمت ازدواج موقت را که سبره نقل کرده و او تنها راوی این حدیث است. لذا اعتبار سبره به جهت نقل همین روایت و همچنین اعتبار روایت به خاطر نقل سبره ، دور می‌شود. به عبارتی دیگر گفته می‌شود که سبره کیست؟ می‌گویند راوی همین حدیث! راوی این حدیث کیست؟ می‌گویند: سبره! این که دور شد!، ولی کسانی که گفتند ازدواج موقت حلال است، لااقل ۲۰ تا از صحابی و تابعین هستند.]

در اینجا هم اینگونه است، زیرا نمی‌دانیم احمد بن یوسف کیست. مگر اینکه بیاییم و تابع مبانی اهل سنت بشویم. طبق مبانی بعضی از آن ها، اگر یک ثقه از مجهول العین و یا مجهول الصفه نقل کرد از جهالت عین و یا جهالت عین و وصف بیرون می‌آید. ولی آیا ما این مبنا را قبول داریم؟ این مبنای ابن حبان است که حتی خود اهل سنت هم در این مبنا تامل دارند، لذا عده‌ای کتاب الثقاه او را زیر سوال می‌برند.

ابن عقده ثقه است و او از احمد بن یوسف مجهول، نقل می‌کند. ولی آیا روایهالثقه از شخص مجهول، به او وثاقت می‌دهد؟

 

روایت دوم:

این روایت با غمض نظر از سند آن حاوی دو نکته است. اول: قیام های قبل از ظهور، مورد تأیید است، دوم: قیام های «یدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیم»

نهی نشده‌اند و محکوم نیستند بلکه مورد تأیید هستند. شیخ مفید در ارشاد، روایت را مرسلاً از سیف بن عمیر نقل می‌کند.

«سَیْفُ بْنُ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ خُرُوجُ‏ الثَّلَاثَهِ السُّفْیَانِیِ‏ وَ الْخُرَاسَانِیِ‏ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ أَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَق‏»[۵]

هر چند ظاهراً درجای دیگر، بصورت مسند، ذکر می‌کند:

«أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ الْمُهَلَّبِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الصَّبَّاحِ قَالَ سَمِعْتُ شَیْخاً مِنْ أَصْحَابِنَا یَذْکُرُعَنْ‏ سَیْفِ‏ بْنِ عَمِیرَهَ قَالَ‏»[۶]

اولاً: این روایت مرسل است.

ثانیاً: اگر متن، همین هم باشد باز در سندش، فردی بنام ابن قتیبه است. مرحوم خوئی در مورد ایشان می‌فرماید: «فما عن المدارک من أن علی بن محمد بن قتیبه غیر موثق و لا ممدوح مدحا یعتد به»[۷] و حق هم همین است.

البته این روایت را شیخ طوسی هم در کتاب خودشان نقل کرده‌اند.

«وَ عَنْهُ‏عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ خُرُوجُ‏ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِّ وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی‏ سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ بِأَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ یَهْدِی إِلَى الْحَق‏»[۸]

 

نتیجه :

دو روایت در تایید قیام یمانی داریم که قبل از ظهور است و منصوص العله هم هست، پس نمی‌توان گفت که هر قیامی قبل از ظهور باطل است.

 

رایات سود:

پرچم دیگری که ائمه طاهرین علیهم السلام، بشارت به آن داده‌اند، رایات سود [پرچمهای سیاه اهل مشرق] است.[۹]

از فریقین در زمینه ی رایات سود روایاتی رسیده است. در عامه از افرادی مثل ابن حماد و یا حاکم نیشابوری در مستدرک [ در نظر اهل سنّت، وی امام الحدیث است] در این زمینه، روایت وارد شده است.[۱۰] از خاصه هم روایاتی، وارد شده است که ابتدا آن‌ها را بیان می‌کنیم:

روایت اول:

ابو خالد کابلى از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: گویى مى‏بینم که قومى در مشرق خروج کرده‏اند و خواستار حقّ‏اند ولى به ایشان داده نمى‏شود، باز خواستار آن مى‏شوند و به آنان داده نمى‏شود، پس چون چنین مى‏بینند شمشیرهاى خود را بر گردن خویش مى‏افکنند (آماده کارزار مى‏شوند) پس آنچه مى‏طلبند به ایشان بدهند ولى ایشان از پذیرفتن آن خوددارى مى‏کنند تا اینکه قیام نمایند و آن را به کسى باز ندهند مگر به صاحب شما، کشتگانشان شهیدند، هان که اگر من آن روز را درک می‌کردم جان خود را براى یارى صاحب این امر نگاه می‌داشتم. [۱۱]

این روایت، قیام قبل از ظهور را تأیید می‌کند، چون می‌فرماید: «قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ».

نمی‌خواهم وارد بررسی سندی بشوم، چون طرف مقابل ما اینها را می‌پذیرد و ما فعلاً این روایات را به عنوان نقض ذکر می‌کنیم. [ هرچند نظر خودم (آیت الله طبسی) چیز دیگری است] این روایت از طریق عامه هم با چنین مضمونی از ابن مسعود، نقل شده است. کراراً گفته ام که نظر ما نسبت به ابن مسعود مثبت نیست. البته بعضی از معاصرین، مرحوم مامقانی تلاش می‌کنند که او را تبرئه و تقدیس و توثیق کنند و ادله ای هم ذکر می‌کنند. از قدما هم، سید مرتضی می‌فرماید که اتفاق امت بر وثاقت ابن مسعود می‌باشد، هر چند مرحوم خویی بحث مفصلی در این زمینه دارند و مشروح تر از ایشان، بیان مرحوم تستری است که تمام ادله را رد می‌کنند و همان حرف ابن شاذان را تکرار می‌کنند که : «والی القوم و مال معهم و قال بهم»

 

روایات عامه در مورد رایات سود

روایت اول:

«قال: حدّثنا نعیم، حدّثنا محمّد بن فضیل و عبد اللّه بن إدریس و جریر عن یزید بن أبی زیاد عن إبراهیم عن علقمه عن عبد اللّه، قال: بینما نحن عند رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم، إذ جاء فتیه من‏ بنی‏ هاشم‏، فتغیّر لونه، فقلنا: یا رسول اللّه ما نزال نرى فی وجهک شیئا نکرهه، قال: «إنّا أهل بیت اختار اللّه لنا الآخره على الدنیا، و إنّ أهل بیتی هؤلاء سیلقون بعدی بلاء و تطریدا و تشریدا حتى یأتی قوم من هاهنا من نحو المشرق، أصحاب رایات سود، یسألون الحقّ فلا یعطونه مرّتین أو ثلاثا، فیقاتلون فینصرون، فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونها حتى یدفعوها إلى رجل من أهل بیتی، فیملأها عدلا کما ملئوها ظلما، فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبوا[۱۲] على الثلج فإنّه المهدی»[۱۳]

آیت الله طبسی: بنده اول این روایت را از خاصه نقل کردم و سپس از ابن حماد به عنوان شاهد و مؤید بیان نمودم. زیرا این‌ها قابل اعتماد نیستند.[۱۴]

روایت دوم:

«أخبرنی أبو بکر بن دارم الحافظ، بالکوفه، ثنا محمد بن عثمان بن سعید القرشی، ثنا یزید بن محمد الثقفی، ثنا حنان بن سدیر، عن عمرو بن قیس الملائی، عن الحکم، عن إبراهیم، عن علقمه بن قیس، وعبیده السلمانی، عن عبد الله بن مسعود رضی الله عنه، قال : أتینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فخرج إلینا مستبشرا یعرف السرور فی وجهه، فما سألناه عن شیء إلا أخبرنا به، ولا سکتنا إلا ابتدأنا، حتى مرت فتیه من بنی هاشم فیهم الحسن والحسین، فلما رآهم التزمهم[۱۵] وانهملت عیناه (اشک از چشمانش جاری شد) فقلنا : یا رسول الله ما نزال نرى فی وجهک شیئا نکرهه، فقال : « إنا أهل بیت اختار الله لنا الآخره على الدنیا، وإنه سیلقى أهل بیتی من بعدی تطریدا وتشریدا فی البلاد، حتى ترتفع رایات سود من المشرق، فیسألون الحق فلا یعطونه، ثم یسألونه فلا یعطونه، ثم یسألونه فلا یعطونه، فیقاتلون فینصرون، فمن أدرکه منکم أو من أعقابکم فلیأت إمام أهل بیتی ولو حبوا على الثلج، فإنها رایات هدى یدفعونها إلى رجل من أهل بیتی یواطئ [۱۶]اسمه اسمی، واسم أبیه اسم أبی، فیملک الأرض فیملأها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما »[۱۷]

مولف محترم ـ کورانی ـ می‌فرماید که از این روایات چند نکته استفاده می‌شود:

اول: روایات سود تواتر معنوی دارد چون به طرق متعدد از صحابه نقل شده است. [ اگر تواتر به همین مضمون باشد از بررسی سندی بی نیاز است.]

دوم: منظور از قوم مشرق و رایات سود، همین ایرانی‌ها و قیام انقلاب آن‌ها می‌باشد. چنین قیامی نزد صحابه امر مسلمی بوده و عده ای از تابعین هم به آن، معتقد بوده‌اند و حتی یک نفر و یا در یک خبر، چنین روایاتی را بر غیر ایرانی ها، تطبیق نداده است.

سوم: اینکه حرکت ایرانی‌ها با دشمنی و اعلام جنگ علیه آن ها، مواجه می‌شود. [ الان هم می‌بینید که هرکس شیعه باشد و خط اسلام صحیح و آل محمد را دنبال کند، به هر نحوی او را مورد فشار قرار می‌دهند.]

 


[۱]البته حقیر نسبت به این قیام ها، مخصوصاً قیام یمانی نظر دیگری دارم. ما شکی در اصل یمانی که از علائم ظهور است- نداریم، بلکه در مثبت بودن این حرکت تأمل داریم. این سخن به این معنا نیست که دیگران تابع نظر ما باشند،

[۲]نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۶

[۳] باب ۱۴، ح۱۳،ص۲۶۴

[۴]مفید،الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد ؛ ج‏۲ ؛ ص۳۷۵

[۵]مفید،الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد ؛ ج‏۲ ؛ ص۳۷۵

[۶]مفید،الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد ؛ ج‏۲ ؛ ص۳۷۰

[۷]خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۲، ص ۱۶۰

[۸]الغیبه، طوسی، ص: ۴۴۷

[۹]لازم نیست که بنده، درسهای ۴ سال قبل را که موجود است تکرار کنم. من نظر نهایی را نسبت به این پرچمها داده ام که چقدر مورد تایید است.

[۱۰]ما به تفصیل، روایات را در جلد ۴، ص۴۰۷ معجم الاحادیث المهدی، آورده ایم.

[۱۱]«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ‏ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: کَأَنِّی‏ بِقَوْمٍ‏ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُأَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ» الغیبه،نعمانی ؛ ص۲۷۳،، مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۴۳

[۱۲] – الحبو: أن یمشی على یدیه و رکبتیه أو استه. النهایه- لابن الأثیر- ۱: ۳۳۶.

[۱۳]التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن ؛ ؛ ص۱۱۸، ابن حماد،الفتن، ج ۱، ص۳۱۰، ح۸۹۵

[۱۴]آیت الله طبسی:امروزه هم، عده ای جلاد و آدمکش و فرزندان هند جگرخوار با عنوان جهاد نکاح، فساد و فتنه و فحشا به راه انداخته‌اند. منکر و فحشایی نیست که مرتکب نشده باشند. دشمنی آنها نسبت به اهل بیت و شیعیان، مخفی نیست. شعارهایشان هم که خودشان از ماهواره‌ها پخش می‌کنند مشخص است. یالثارات المعاویه! یالثارات الیزید! و یا حرف آن نظریه پردازشان که : «اللهم اجعلنا من جنود السفیانی» حاکی از جریان ان‌ها می باشد. کتاب البدء و التاریخ را نگاه کنید، نویسنده‌اش آقای بلخی ۳۲۲ هجری فوت شده است. در آنجا روایت نقل می‌کند که سفیانی، لشکرش را به مدینه می‌فرستد که «یبنشون قبر النبی و فاطمه». حالا برایشان سخت است که چرا شما روایت دارید که امام زمان، قبر برخی از صحابه را نبش قبر می‌کند. سفیانی قبر پیامبر را طبق نقل خودشان نبش می‌کند ببینید که در مدینه چکار می‌کنند. مدینه را تبدیل به شهر ارواح می‌کنند. آیا این‌ها که امروز ظلم و ستم می کنند، مدافع امام زمانند؟ چه انسان، عاقلی این روایت را به این‌ها تطبیق می‌دهد؟ این‌ها با پیامبر هم مشکل دارند. کسانی که دو میلیون دلار برای تخریب قبر حضرت زینب جایزه تعیین می‌کنند. کسانی که قبر حضرت حجربن عدی و حضرت عمار را نبش می‌کنند.

[۱۵]التزمه : عانقه وضمه إلیه.

[۱۶]یواطئ : یماثل ویوافق

[۱۷]مستدرک، حاکم نیشابوری،ج۴،ص۴۶۴