موضوع سخن در حکم قیام های قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود. بعضی به استناد روایاتی مثل روایت: کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّوَجَل، و دیگر روایات قائل به عدم جواز چنین قیام هایی شدهاند. ما علاوه بر بررسی سندی و دلالی این روایات، گفتیم که قیام هایی وجود دارد که مورد تأیید ائمه طاهرین علیهم السلام واقع شده اند. این قیامها نقضی است بر این روایات.
در این قسمت به بررسی قیام شهید فخ می پردازیم.
قیام شهید فخ
برخی از قیام هایی که در آن زمان اتفاق افتاد و یا قبلاً صورت گرفته بود، از طرف ائمه معصومین علیهم السلام مورد تأیید قرار گرفت که به بعضی از آنها اشاره میشود.
أ : قیام یمانی: اکثریت، پرچم یمانی را مثبت میدانند [البته بنده، نظر خاصی در این باره دارم] و در روایت آمده است که«… وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُم…»[۱]
پس کسانی که میگویند هر رایتی طاغوت است، نقضش به رایت یمانی است.
ب: قیام از مشرق، امام باقر علیه السلام میفرماید: «کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَق…»[۲]
ج: قیام مختار، فرمایش امام زین العابدین علیه السلام در مورد قیام مختار، معروف است که فرمود: «…فقال: یا عمّ لو أنّ عبدا زنجیا تعصّب لنا أهل البیت لوجب على الناس معاونته…»[۳]
زَنج : طائفه ای از بلاد سودان هستند، تا همین الان، در سودان عده ای از انسانهایی هستند که هنوز متمدن نیستند و در جنگل زندگی میکنند و گاهی لخت و عریان بیرون میآیند. تمدنی ندارند. حالا به ۱۴۰۰ سال قبل برگردید. امام میفرماید اگر چنین فردی، در حمایت از اهل بیت پرچم دست بگیرد، همه باید کمک کنند.
د: قیام زید، [ که به تفصیل در مورد آن، بحث کردیم]، امام صادق علیه السلام فرمود: «… وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ…»[۴]
ه : قیام شهید فخ: [۵]قیام حسین بن علی که معروف به شهید فخ است، در زمان ابتدای خلافت موسی هادی رخ داده است. موسی پسر مهدی و مهدی پسر منصور است. تا جایی که بنده تتبع کرده ام، حتی یک روایت در مذمت شهید فخ وارد نشده است. مادر ایشان، دختر عبدالله بن حسن بود[۶] که عبدالله پسرش به عنوان مهدی در زمان امام صادق علیه السلام قیام کرد. پس عبدالله بن حسن دایی او است. در کافی شریف یک روایت دربارهی ایشان آمده است.[۷] مرحوم مجلسی در مرآه العقول، ضمن بحث مفصلی در ذیل این روایت، میفرماید: «و أقول: و إن کان أکثر هذه الأخبار من روایات الزیدیه لکن لم أستبعد صحه بعضها.[۸]
گرچه بیشتر این اخبار، از روایات، زیدیه است ولکن صحت بعضی از آن ها، بعید نیست. [تواتر اجمالی دارد یعنی اجمالاً بعضی از آنها از امام صادر شده و مشکل ندارد]
مرحوم مامقانی روایات را مطرح کرده و سپس مقداری، در ارتباط با میزان اعتبار روایات بحث کرده و بعد از آن، بحث مفصلی درباره قیامها مطرح مینماید و در آخر، شهید فخ و قیام او را تأیید میکند.
مرحوم تستری، صاحب قاموس الرجال که معمولاً ناظر به تنقیح المقال است [و معمولاً اشکال میگیرد]، فقط در یک مورد درباره بحث فخ که تعبیر امام چیست، سخن میگوید و هیچ اشکالی وارد نمیکند.گویا تمام حرف های مامقانی را پذیرفته است که برای من شگفت انگیز بود که نقلی از ایشان بر خلاف نظر مامقانی ندیدم.
بیان مرحوم خویی در مورد شهید فخ
أقول ورد فی عده روایات ما یدل على حسنه، و لکنها بأجمعها ضعیفه لا یعتمد على شیء منها.
مرحوم خوئی میفرماید: عده ای از روایات در تایید او وارد شده است ولکن همه آنها ضعیف است و به هیچ کدام از آنها اعتماد نمیشود. ایشان پس از اینکه روایتی از کافی را نقل میکند، میفرماید: «و هذه الروایه ضعیفه السند أیضا و لا یعتمد علیها[۹]
اشکال به بیان مرحوم خویی
سوال ما از مرحوم خوئی این است: مبنای شما این است که «استفاضه، ما را از بررسی سندی بی نیاز میکند» و حد استفاضه هم، از سه تا ده روایت میباشد. ما در مورد شهید فخ، هفت روایت در مدح ایشان داریم و یک روایت ذامه هم نداریم، پس چگونه شما میفرمایید که به این روایات، اعتماد نمیشود؟ در حالیکه طبق مبنای شما، باید اعتماد کرد. مرحوم مجلسی، عبارت امام کاظم به شهید فخ را به گونه ای توضیح میدهد که افاده مدح، صد در صد است. این روایت در کافی شریف آمده است. اما بیان روایت:
عبد اللَّه بن مفضل گوید: چون حسین بن على مقتول در فخ، خروج کرد و مدینه را به تصرف در آورد، موسى بن جعفر را براى بیعت طلب کرد، حضرت تشریف آورد و به او فرمود: پسر عمو! به من تکلیفى مکن که پسر عمویت (محمد بن عبد اللَّه) به عمویت امام صادق علیه السلام کرد، تا از من چیزى که نمیخواهم سر زند؟ چنان که از امام صادق علیه السلام چیزى سرزد که نمی خواست. حسین به حضرت عرض کرد: مطلبى بود که من به شما عرض کردم: اگر خواهى در آن وارد شو و اگر نخواهى شما را بر آن مجبور نمی کنم، خدا یاور است و سپس خداحافظى کرد.
ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السلام هنگام خداحافظى به او فرمود: پسر عمو! تو کشته خواهى شد، پس نیکو جنگ کن [ضربت را جدى بزن] زیرا این مردم فاسقند، اظهار ایمان میکنند و در دل مشرکند و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ من مصیبت شما جماعت را [خویشانم را] به حساب خدا میگذارم، سپس حسین خروج کرد و کارش بدان جا رسید که رسید، یعنى همگى کشته شدند، چنانچه آن حضرت علیه السلام فرمود. [۱۰]
غیر از امام [ چون امام تکلیف خودش را دارد] هرکسی بود همین کار را میکرد که شهید فخ کرد. استاندار مدینه چطور با اهل بیت برخورد میکرد؟ هر روز باید خودشان را معرفی میکردند و حاضری میزدند. دائم بازداشت و تحقیر و شکنجه نسبت به اهل بیت روا میداشت. حسین بن علی [شهید فخ] برای دفع ظلم و جلوگیری از منکر قیام کرد. این همه روایت در باب نهی از منکر وارد شده است و قیام شهید فخ هم، یکی از مصداق های مبارزه با منکر بود، پس اینطور نیست که هر قیامی مردود باشد. قیامهای در راه امر به معروف و نهی از منکر تاییدند. [شاهد در جمله امام کاظم به حسین بن علی است: «أَحْتَسِبُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَهٍ»
بیان مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در ذیل عبارت«أَحْتَسِبُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَهٍ» میفرماید:
أحتسبکم عند الله”ای أطلب أجر مصیبتکم من الله، و أصبر فیها طلبا للأجر، أو أظنکم عند الله فی الدرجات العالیه، بناء على أن غرضهم النهی عن المنکر لا دعوى الإمامه، و الأول أظهر، و من بیان للضمیر البارز فی أحتسبکم[۱۱]
امام میفرماید: من نزد خداوند، بوسیله صبر بر مصیبت شما، طلب اجرمی کنم یا گمان دارم که شما نزد خداوند، درجات عالیه دارید، چون اینها هدف شان، نهی از منکر بوده است نه ادعای امامت،
از این عبارت امام، تأیید قیام استفاده میشود. اگر این قیام، مورد رضایت نبود چگونه امام درخواست درجات میکند؟ البته مرحوم مجلسی روایت را ضعیف میداند. مرحوم مازندرانی هم میفرماید:
قوله (احتسبکم عند اللّه من عصبه) أى اعدکم عند اللّه من عصبه و اعتدا جرا نوى به وجه اللّه تعالى[۱۲]
شهید فخ در بیان مرحوم مامقانی
مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال در مورد حسین بن علی، میفرماید: و بالجمله؛ ففی الوجیزه و البلغه أنّه ممدوح،و فیه ذمّ أیضا؛ در وجیزه و بلغه او را مدح کردهاند و در مورد او، ذم هم وارد شده است.
مرحوم مامقانی میفرماید: شاید ذم حسین بن علی، به جهت دعوت از امام کاظم برای بیعت بوده است و یا اقدام بر کاری کرده که خون مسلمین بدون میزان شرعی ریخته شود و او دارای مقام امامت از طرف خداوند نبوده است.
مرحوم مامقانی در دفاع از قیام او و سایر اهل بیت میفرماید: چرا ما تامل در قیام این بزرگواران مینماییم؟ زیرا همانطور که ممکن است قیام شان برای دنیاطلبی باشد، ممکن است که قیام برای تجدید مطالبه حقوق اهل بیت باشد. اهل بیتی که خداوند آنها را حجت بر خلق خود قرار داده است.[این قیامها برای آن است که] عذری برای دیگران باقی نگذارد و گفته نشود که اهل بیت دنبال حقوق خود نبودند، بلکه آنها حقوق خود را مطالبه کردند ولی دیگران، منع شان نمودند.
و آنچه، چنین معنایی را روشن میسازد چیزی است که ابوالفرج اصفهانی از یحیى بن عبد اللّه بنحسن [برادر محمد بن عبدالله و دایی شهید فخ] نقل میکند که او گفت: زمانی که پدرم و خانواده ام را در مدینه، زندان کردند، محمد بن عبدالله [همان شخصی است که ادعای مهدویت کرد] شخصی را فرستاد که بگوید: یک نفر از ما اهل بیت کشته شود بهتر است از اینکه چند نفر کشته شود. این ها،[با زندان کردن شما] میخواهند که ما خود را تسلیم کنیم. عبدالله بن حسن گفت:… در بین ما کسانی هستند که مطالبه حق مینمایند. [۱۳]
عده ای از این ها، هدف از قیام شان، دنیاطلبی بوده است مثل محمّد بنعبد اللّه بن الحسن، و عیسى بن زید که امام عصرشان، آنها را به شدت از قیام منع نمود و امام از بیعت با آن ها، امتناع کرد وآنها نسبت به امام بی ادبی کردند و کلمات توهین آمیز زدند… و عده ای دیگر، مثل زید بن علی که امام را بصورت صوری دعوت به قیام میکرد و امام امتناع مینمود ولی از این ها، رفتار جسارت آمیزی صورت نگرفت و امام، در ظاهر زید را از قیام منع میکرد و در باطن راضی به فعلش بود و طلب رحمت برای او بعد از شهادتش مینمود. و افرادی مثل زید، اگر پیروز میشدند، حکومت را به اهلش واگذار میکردند.پس همانطور که در مورد زید شهید اینگونه وارد شده است در مورد حسین بن علی هم وارد شده است.
مقاتل الطالبین میگوید: شهید فخ هنگام بیعت با مردم، میگفت: با شما بر کتاب خدا و سنّت پیامبر بیعت میکنم و بر اینکه خداوند اطاعت شود و معصیت نشود و شما را به رضای آل محمد علیهم السلام دعوت میکنم.
علی بن عباس از ابراهیم بن اسحاق نقل میکند که صاحب فخ و یحیی بن عبدالله میگفتند: ما قیام نکردیم مگر اینکه با موسی بن جعفر علیه السلام مشورت نمودیم، پس آن حضرت امر به خروج کرد. [۱۴] [ این روایت هم، نقض
روایاتی است که قیام قبل از ظهور را باطل میدانند.[
سربازان تعدادی از سرهای بریده را، برای موسی ابن عیسی عباسی آوردند. او [فرمانده عملیات کشتار بود.] در میان سرها، رأس حسین بن علی بود. و نزد موسی بن عیسی، جماعتی از فرزندان حسن و حسین بودند[شاید احضارشان کرده بود]، کسی از افراد جز موسی بن جعفر چیزی نگفت، ایشان فرمودند: این رأس حسین بن علی است، گفت: بله؛ امام فرمودند: إنّا للّه و إنّا إلیهراجعون، به خدا قسم، به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و صالح و کثیر الصوم و آمر به معروف و ناهی از منکر بود، مثل او در میان اهل بیتش، پیدا نمیشود، پس کسی جواب او را نداد.[۱۵]
پس امام کاظم علیه السلام ، بعد از شهادت هم، مهر تایید زدند. بنابر این، قیامهایی که ـ در عرض ـ نباشد و هدفش امر بمعروف و نهی از منکر و احیای مطالبه حق باشد، مورد تایید است.
مرحوم مامقانی در ادامه میفرماید:
و از این مطالب بر میآید که که شهید فخ از موثقین است زیرا که در خبر اخیر، امام موسی بن جعفر علیه السلام شهادت به ایمان او دادند و روایتی که اجر او را، اجر دو شهید میداند و گریه پیامبر بر او[۱۶] و خبر دادن امام صادق که وقتی روحش از جسد جدا شد، جلوتر از جسمش به بهشت رفت. [۱۷] و غیر از این روایت.[۱۸] والله العالم. [۱۹]
پاسخ به یک برداشت
اگر گفته شود که بین دوران غیبت امام زمان و حضور ائمه طاهرین علیهم السلام فرق دارد، لذا روایات ناهی از قیام مربوط به دوران غیبت است و شامل عصر ائمه طاهرین، نمیباشد.
در جواب چنین برداشتی باید گفت که روایت اطلاق دارد و عمومیت را میرساند. عبارت «قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ» در روایت «کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ …» اعم از این است که در زمان ائمه دیگر باشد و یا نباشد. تقیید چنین روایتی، بر اساس چه ملاکی میباشد؟ [دلیلی بر تقیید وجود ندارد]
پاسخ به یک توهم
بعضی، توهم کردهاند که قیام قبل از ظهور امام زمان ارواحنا فداه، منافات با عدالت دارد، گرچه این قیام، توسط اولاد ائمه طاهرین علیهم السلام صورت گیرد. زیرا چنین قیام هایی، سبب کشته شدن افرادی میشود و همین امر باعث خروج قیام کنندگان از عدالت میشود. گرچه در مورد این افراد، مدحی هم از جانب ائمه صورت گرفته باشد،
در جواب چنین توهمی باید گفت که: همانطور که ممکن است قیام شان برای دنیاطلبی باشد، ممکن است که قیام برای تجدید مطالبه حقوق اهل بیت باشد. اهل بیتی که خداوند آنها را حجت بر خلق خود قرار داده است. [این قیامها برای آن است که] عذری برای دیگران باقی نگذارد و گفته نشود که اهل بیت دنبال حقوق خود نبودند، بلکه آنها حقوق خود را مطالبه کردند ولی دیگران، منع شان نمودند.
در اینجا مرحوم مامقانی در الفوائد الرجالیه، روایاتی را ذکر میکنند و میفرمایند که از این روایات، تأیید قیامها استفاده میشود و در ادامه میفرماید: فینبغی للمجتهد فی أحوال الرجال بذل تمام جهده فی تمییز القسم الاول من القسم الثانی و إعطاء کل منهما حقه من الجرح و التعدیل[۲۰]
پس بر مجتهد لازم است که دقت نماید و بین قسم اول (قیام برای کسب حکومت و دنیاطلبی) و قسم دوم (قیام برای مطالبه حقوق اهل بیت و نهی از منکر)، فرق گذارد و اولی را نپذیرد و دومی را قبول نماید. [۲۱]
قیام یحیی بن عبدالله بن حسن
بیان مرحوم مجلسی در مورد یحیی بن عبدالله بن حسن
یکی دیگر از موارد نقض، قیام یحیی بن عبدالله بن حسن برادر محمد بن عبدالله بن حسن میباشد. مرحوم کلینی در کافی شریف، روایتی را در باب یحیی بن عبدالله بن حسن، نقل میکند.[۲۲] مرحوم مجلسی در مرآه العقول، ذیل این حدیث بیانی دارند و سپس راجع به یحیی بن عبدالله بن حسن، مفصل صحبت میکند. البته مرحوم مجلسی، یحیی بن عبدالله بن حسن را تایید نمیکند، چون ایشان حرکت بنیالحسن را کاملاً منحرف میداند.
بدان که زیدیه برای «یحیی بن عبدالله» فضایل زیادی برشمردهاند تا جایی که روایت کردهاند که امام صادق علیه السلام هنگام رحلت، به یحیی و موسی و ام ولد، وصیت نموده است و ایشان امور امام را اداره میکرد. [مرحوم مجلسی میفرماید] چنین بیانی در مورد یحیی، صحیح نیست زیرا کیفیت وصیت امام صادق علیه السلام اینگونه بوده است [ تا وصی او مشخص نگردد] و همچنین مسیر بنی الحسن از ائمه ما، فاصله گرفت و چنین تغییر مسیری، از واضحات است، بنابراین فضایل برای یحیی از موضوعات این گروه است تا خودشان را تقویت نمایند.
بیان مرحوم خوئی در مورد یحیی بن عبدالله
مرحوم خویی میفرماید: حاصل آنچه که ذکر کردیم این است که یحیی بن عبدالله، ممدوح است و مظلومانه به شهادت رسیده است.[پس چرا ] مرحوم مجلسی در مرآه العقول، میفرماید: صاحب دیلم، مجهول است. ظاهر این است که مجلسی، استناد به روایتی کرده است که در مذمت یحیی وارد شده است و مفاد روایت این است که یحیی، اعتقادی به اهل بیت عصمت و طهارت ندارد.[ آیت الله طبسی: بنده متواضعانه، به علامه مجلسی عرض میکنم که این روایت را، خودتان تضعیف کرده اید و از طرفی دیگر، روایتی هم در مدح یحیی وجود دارد، پس چگونه میفرمایید که یحیی، مجهول است.] اما روایتی که مرحوم مجلسی به آن استناد کرده است این روایت است:
یحیى بن عبد اللَّه بن حسن به موسى بن جعفر علیهما السلام نوشت: اما بعد: من خودم را به تقواى خدا سفارش میکنم، و تو را هم به آن سفارش میکنم زیرا تقوى، سفارش خداست نسبت به پیشینیان و پسینیان، یکى از یاوران دین خدا و ناشرین اطاعتش، بر من وارد شد و خبر داد که بر من ترحم کردهئى[که کشته میشوم] و ما را کمک نخواهى کرد؟ من با تو، در مورد دعوت به سوى رضا از آل محمد صلّى اللَّه علیه و آله، مشورت کردم و تو حاضر نشدى و پیش از تو هم، پدرتان حاضر نشد، شما از زمان قدیم چیزى را ادعا میکنید که شایسته آن نیستید. [ادعای امامت] و آرزوى خود را به جائى کشانیدهاید که خدا به شما عطا نکرده است، پس هوا پرست و گمراه گردیدید، و من تو را بر حذر میدارم از آنچه خدا، تو را نسبت به خود بر حذر داشته است. [۲۳]
مرحوم خوئی، پس از ذکر روایت کافی شریف، میفرماید:
این روایت، غیر صحیحه است، پس نمیتوان به آن اعتماد کرد زیرا راویانش از ضعفاء هستند و بین ضعیف و مجهول قرار گرفتهاند مگر عبد الله بن إبراهیم بن محمد جعفری، پس صحیح این است که بگوییم: یحیی بن عبدالله بن حسن از ممدوحین است. [۲۴]
مرحوم تستری هم به استناد همین روایت[۲۵]، نسبت به یحیی بن عبدالله، سخت موضع میگیرد و میفرماید: این شخص مشکل عقیدتی دارد.
خود مرحوم مجلسی هم که این روایت را نقل میکند، میفرماید: روایت نوزدهم، ضعیف است.[۲۶]
البته مرحوم خوئی، مطالب دیگری را هم از او نقل میکند که یکی از آن مطالب، نقل از شیخ صدوق است که یحیی بن عبدالله، مستجاب الدعوه بوده است و سپس چند روایت را نقل میکند. اما روایت شیخ صدوق:
کسی از آل زبیر، علیه او گزارش داده بود که مرا به قیام دعوت کرده است [ آل زبیر همیشه با اهل بیت مشکل داشتند] عبدالله بن مصعب عهد نامه را پاره کرد و جلوی هارون به ایشان توهین میکند و از هارون میخواهد که او را بکشد. یحیی به رشید میگوید که این آقا دیروز علیه تو برنامه هایی داشته و حالا خودشیرینی میکند؟ و اشعارش هم این بود، فورا میگوید: نه من نگفتم، یحیی میگوید: قسم بخور که من اینکار را نکردم. همین که قسم خورد، تب کرد و سه روز بعد مرد و چند بار قبرش خسف و فرو رفت و بدنش معلوم نشد کجا رفت![۲۷]
و روایتی دیگر از رجال کشی:
ابن ابى عمیر از ابن مغیره نقل کرده که گفت من در خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام با یحیى بن عبد اللَّه بن حسین بودم. یحیى گفت: فدایت شوم آنها معتقدند که شما علم غیب دارى فرمود: سبحان اللَّه دست خود را بر روى سرم بگذار، تمام مویهاى بدن و سرم راست شد سپس فرمود نه بخدا چنین نیست مگر از راه روایت از طریق پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم. [۲۸]و در ادامه روایتی، دیگر را نقل میکند:
صاحب دیلم گوید: شنیدم امام جعفر صادق علیه السلام- هنگامى که جماعتى از اهل کوفه خدمتش بودند- میفرمود: شگفتا از این مردم که علم را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله گرفتند و به آن عمل کردند و هدایت شدند، و باز عقیده دارند که اهل بیتش علم او را فرانگرفتهاند، ما هستیم اهل بیت و ذریه او که وحى خدا در منازل ما فرود آمده و علم از ما بایشان رسیده است، آیا عقیده دارند که آنها دانستند و هدایت یافتند و ما ندانستیم و گمراه شدیم؟!! چنین چیزى محالست. [۲۹]
این روایت را خود یحیی بن عبدالله، نقل میکند، پس معنایش، قبول امامت ائمه طاهرین علیهم السلام است و مشکل عقیدتی ندارد.
[۱] – الغیبه( للنعمانی)، ص: ۲۵۶
[۲] – الغیبه( للنعمانی)، ص: ۲۷۳
[۳] – جزائری، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار ؛ ج۱ ؛ ص۲۹۸
[۴] – الکافی ج۸، ص: ۲۶۴
[۵] – فخ چاهى است قریب یک فرسخى مکه سر راه تنعیم و شهید فخ، حسین فرزند على بن حسن بن حسن بن امام حسن مجتبى است و در ایام موسى هادى پسر مهدى عباسى خروج کرد.
[۶] – مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی در مورد او می گوید:و علی بن الحسن بن الحسن و یکنى أبا الحسن و کان یقال له علیّ الخیر، و علی الأغرّ و علی العابد، و کان یقال له و لزوجته زینب بنت عبد اللّه بن الحسن الزوج الصالح.
[۷] – الکافی ج۱، ص۳۶۶، ح۱۷
[۸] – مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص: ۱۵۷
[۹] – معجمرجالالحدیث ج : ۶ ص : ۴۲
[۱۰] – وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَقْتُولُ- بِفَخٍ وَ احْتَوَى عَلَى الْمَدِینَهِ دَعَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ إِلَى الْبَیْعَهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ عَمِّ لَا تُکَلِّفْنِی مَا کَلَّفَ ابْنُ عَمِّکَ عَمَّکَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَیَخْرُجَ مِنِّی مَا لَا أُرِیدُ کَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُنْ یُرِیدُ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ أَمْراً فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِیهِ وَ إِنْ کَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْکَ عَلَیْهِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ ثُمَّ وَدَّعَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ حِینَ وَدَّعَهُ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّکَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ یُظْهِرُونَ إِیمَاناً وَ یَسْتُرُونَ شِرْکاً وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أَحْتَسِبُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَهٍ ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَیْنُ وَ کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ قُتِلُوا کُلُّهُمْ کَمَا قَالَ ع. کلینی، کافی، ج۱ ؛ ص۳۶۶
[۱۱] – مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول ؛ ج۴ ؛ ص۱۵۷
[۱۲] – شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)، ج۶، ص: ۳۱۰
[۱۳] – تنقیح المقال، ج۲۲، ص۲۸۵؛ عن مقاتل الطالبین: ۱۴۷ (مکتبه الرضی).
[۱۴] – و عن علی بن العباس مسندا،عن إبراهیم بن إسحاق القطّان قال:سمعت الحسین بن علی-صاحب الفخ- و یحیى بن عبد اللّه یقولان: ما خرجناحتى شاورنا موسى بن جعفر[علیهما السلام]، فأمرنا بالخروج.
[۱۵] – و عن عدّه من رجاله أنّهم قالوا:جاء الجند بالرؤوس إلى موسى بنعیسى العباسی،و فیها رأس الحسین بن علی و عنده جماعه من ولدالحسن و الحسین علیهما السلام فلم یسأل أحدا منهم إلاّ موسى بنجعفر علیهما السلام،قال له:هذا رأس الحسین؟فقال:«نعم،إنّا للّه و إنّا إلیهراجعون،مضى و اللّه مسلما صالحا صواما آمرا بالمعروف،ناهیا عن المنکر،ما کان فی أهل بیته مثله»،فلم یجبه بشیء.
[۱۶] – و عن محمّد بن علی الباقر علیه السّلام قال: مرّ النبیّ صلّى اللّه علیه و اله بفخ فنزل فصلّى رکعتین و لمّا صلّى الثانیه بکى و هو فی الصلاه فبکى الناس و قالوا: بکینا لبکائک یا رسول اللّه قال: نزل على جبرئیل لمّا صلّیت الرکعه الاولى، فقال لی: یا محمّد إنّ رجلا من ولدک یقتل فی هذا المکان و أجر الشهید معه أجر شهیدین» (ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار ؛ ج۲ ؛ ص۳۰۸)
[۱۷] – و عن النضر بن قرواش قال: أکریت جعفر بن محمّد علیه السّلام من المدینه، فلمّا رحلنا من بطن مر، قال لی: إذا انتهیت إلى فخ فأعلمنی فإنّی أخشى أن تغلبنی عینی، فلمّا بلغت حرکت المحمل فجلس فقال: حلّ محملیفتنحّیت عن الجادّه و أنخت بعیره فتوضّأ و صلّى ثمّ رکب فقلت: جعلت فداک أفهو من مناسک الحجّ؟ قال: لا و لکن یقتل هاهنا رجل من أهل بیتی فی عصابه تسبق أرواحهم أجسادهم فی الجنّه»ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار ؛ ج۲ ؛ ص۳۰۹
[۱۸] – مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲۲، ص ۲۸۵
[۱۹] – پس علت تایید قیامها مقابله با ظلم و ستم و نهی از منکر بوده است، به این ها، تصریح شده است، اینطور نیست که ما استنباط کنیم در طول تاریخ علما و فقهایی بودند که از جان مایه گذاشتند. شرف الدین را ببینید که با فرانسوی ها درگیر شد و کتابخانه اش را آتش زدند و آوارهاش کردند. اینها برای دنیا اینکار را نمیکردند.
[۲۰] – مامقانی، الفوائد الرجالیه، ج۲، ص ۳۱۱
[۲۱] – چه بسا کسانی که درایت رجالی ندارند، تامل در موثقین و حسان میکنند و دلیل تردیدشان در چنین افرادی، همراهی کردن آنها با زید در قیام است. کسانی که چنین تردیدی نسبت به ثقات روا میدارند ناشی از کمی، احاطه علمی آنان میباشد.
چون زید و امثال زید با قیام شان، مرتکب خلاف شرع نشدند و قیام شان به انگیزه صحیح بوده است [ پس اینطور نیست که همه قیامها را رد کنیم]، چون روایات زیادی داریم که زید به هدف صحیح قیام کرده است. به چنین معنایی که ما اشاره کردیم، بعضی مثل شیخ محمد در کتاب إستقصاء الاعتبار فی شرح الإستبصار، اعتراف کردهاند. سپس، مرحوم مامقانی، روایاتی در راستای چنین معنا، ذکر میکنند و در آخر بحث میفرمایند:
این روایت، نص در این است که خروج و همراهی با زید نشانه عدالت آن افراد و سبب قول به عدالت آنها میباشد، نه اینکه بگوییم شرکت اینها در قیام زید، سبب خروج از عدالت شان میشود. مامقانی، الفوائد الرجالیه، ج۲، ص۳۱۶.
[۲۲] – «… عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کَتَبَ یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُوصِی نَفْسِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ بِهَا أُوصِیکَ فَإِنَّهَا وَصِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَوَّلِینَ وَ وَصِیَّتُهُ فِی الْآخِرِینَ. کلینی، کافی،؛ ج۱ ؛ ص۳۶۶٫
[۲۳] – «فقد روى محمد بن یعقوب، عن بعض أصحابنا، عن محمد بن حسان، عن محمد بن رنجویه، عن عبد الله بن الحکم الأرمنی، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ محمد الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کَتَبَ یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُوصِی نَفْسِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ بِهَا أُوصِیکَ فَإِنَّهَا وَصِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَوَّلِینَ وَ وَصِیَّتُهُ فِی الْآخِرِینَ خَبَّرَنِی مَنْ وَرَدَ عَلَیَّ مِنْ أَعْوَانِ اللَّهِ عَلَى دِینِهِ وَ نَشْرِ طَاعَتِهِ بِمَا کَانَ مِنْ تَحَنُّنِکَ مَعَ خِذْلَانِکَ وَ قَدْ شَاوَرْتُ فِی الدَّعْوَهِ لِلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ قَدِ احْتَجَبْتَهَا وَ احْتَجَبَهَا أَبُوکَ مِنْ قَبْلِکَ وَ قَدِیماً ادَّعَیْتُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ وَ بَسَطْتُمْ آمَالَکُمْ إِلَى مَا لَمْ یُعْطِکُمُ اللَّهُ فَاسْتَهْوَیْتُمْ وَ أَضْلَلْتُمْ وَ أَنَا مُحَذِّرُکَ مَا حَذَّرَکَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِه کلینی، کافی،؛ ج۱ ؛ ص۳۶۶ (ادامه روایت این است: «…فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع مِنْ مُوسَى بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیٍّ مُشْتَرِکَیْنِ فِی التَّذَلُّلِ لِلَّهِ وَ طَاعَتِهِ إِلَى یَحْیَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَنٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُحَذِّرُکَ اللَّهَ وَ نَفْسِی وَ أُعْلِمُکَ أَلِیمَ عَذَابِهِ وَ شَدِیدَ عِقَابِهِ وَ تَکَامُلَ نَقِمَاتِهِ وَ أُوصِیکَ وَ نَفْسِی بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا زَیْنُ الْکَلَامِ وَ تَثْبِیتُ النِّعَمِ أَتَانِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ أَنِّی مُدَّعٍ وَ أَبِی مِنْ قَبْلُ وَ مَا سَمِعْتَ ذَلِکَ مِنِّی وَ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ وَ لَمْ یَدَعْ حِرْصُ الدُّنْیَا وَ مَطَالِبُهَا لِأَهْلِهَا مَطْلَباً لآِخِرَتِهِمْ حَتَّى یُفْسِدَ عَلَیْهِمْ مَطْلَبَ آخِرَتِهِمْ فِی دُنْیَاهُمْ وَ ذَکَرْتَ أَنِّی ثَبَّطْتُ النَّاسَ عَنْکَ لِرَغْبَتِی فِیمَا فِی یَدَیْکَ وَ مَا مَنَعَنِی مِنْ مَدْخَلِکَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ لَوْ کُنْتُ رَاغِباً ضَعْفٌ عَنْ سُنَّهٍ وَ لَا قِلَّهُ بَصِیرَهٍ بِحُجَّهٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ النَّاسَ أَمْشَاجاً وَ غَرَائِبَ وَ غَرَائِزَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ حَرْفَیْنِ أَسْأَلُکَ عَنْهُمَا مَا الْعَتْرَفُ فِی بَدَنِکَ وَ مَا الصَّهْلَجُ فِی الْإِنْسَانِ ثُمَّ اکْتُبْ إِلَیَّ بِخَبَرِ ذَلِکَ وَ أَنَا مُتَقَدِّمٌ إِلَیْکَ أُحَذِّرُکَ مَعْصِیَهَ الْخَلِیفَهِ وَ أَحُثُّکَ عَلَى بِرِّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ أَنْ تَطْلُبَ لِنَفْسِکَ أَمَاناً قَبْلَ أَنْ تَأْخُذَکَ الْأَظْفَارُ وَ یَلْزَمَکَ الْخِنَاقُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَتَرَوَّحَ إِلَى النَّفَسِ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ لَا تَجِدُهُ حَتَّى یَمُنَّ اللَّهُ عَلَیْکَ بِمَنِّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رِقَّهِ الْخَلِیفَهِ أَبْقَاهُ اللَّهُ فَیُؤْمِنَکَ وَ یَرْحَمَکَ وَ یَحْفَظَ فِیکَ أَرْحَامَ رَسُولِ اللَّهِ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى قَالَ الْجَعْفَرِیُّ فَبَلَغَنِی أَنَّ کِتَابَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع وَقَعَ فِی یَدَیْ هَارُونَ فَلَمَّا قَرَأَهُ قَالَ النَّاسُ یَحْمِلُونِّی عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ بَرِیءٌ مِمَّا یُرْمَى بِهِ.»
[۲۴] – مرحوم خوئی، معجمرجالالحدیث ج : ۲۰ ص : ۶۵
[۲۵] – کافی، ج۱،ص ۳۶۶
[۲۶] – مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص: ۱۶۰
[۲۷] – «و روى الصدوق (قدس سره) بإسناده، عن علی بن محمد النوفلی یقول استحلف الزبیر بن بکار رجلاً من الطالبین (إلى أن قال): و أما أبوه عبد الله بن مصعب فإنه مزق عهد یحیى بن عبد الله بن الحسن و أهانه بین یدی الرشید و قال: اقتله یا أمیر المؤمنین فإنه لا أمان له فقال یحیى للرشید: إنه خرج مع أخی بالأمس و أنشد أشعارا له فأنکرها فحلفه یحیى بالبراءه و تعجیل العقوبه، فحم من وقته و مات بعد ثلاثه، و انخسف قبره مرات»
[۲۸] – «و تقدم عن الکشی فی ترجمه محمد بن أبی زینب بسنده الصحیح، عن ابن المغیره قال: کنت عند أبی الحسن ع، أنا و یحیى بن عبد الله الحسن و قال یحیى: جعلت فداک إنهم یزعمون أنک تعلم الغیب فقال سبحان الله ضع یدک على رأسی فو الله ما بقیت فی جسدی شعره، و لا فی رأسی إلا قامت، ثم قال لا و الله ما هی إلا روایه عن رسول الله ص.»
[۲۹] – «و روى محمد بن یعقوب، عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَبِی الْحَسَنِ صَاحِبُ الدَّیْلَمِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهِ- عَجَباً لِلنَّاسِ أَنَّهُمْ أَخَذُوا عِلْمَهُمْ کُلَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَعَمِلُوا بِهِ وَ اهْتَدَوْا وَ یَرَوْنَ أَنَّ أَهْلَ بَیْتِهِ لَمْ یَأْخُذُوا عِلْمَهُ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ ذُرِّیَّتُهُ فِی مَنَازِلِنَا نَزَلَ الْوَحْیُ وَ مِنْ عِنْدِنَا خَرَجَ الْعِلْمُ إِلَیْهِمْ أَ فَیَرَوْنَ أَنَّهُمْ عَلِمُوا وَ اهْتَدَوْا وَ جَهِلْنَا نَحْنُ وَ ضَلَلْنَا إِنَّ هَذَا لَمُحَالٌ؛ خوئی، معجمرجالالحدیث ج : ۲۰ ص : ۶۳٫
پاسخ دهید