هر کسی که این حاج قاسم سلیمانی رحمه الله تعالی علیه را از نزدیک می‌دید، درست است که دروسِ حوزوی نخوانده بودند، ولی تربیت‌شده‌ی دامانِ علم بود، دین‌شناس بود، دین‌فهم بود، واقعاً دین‌فهم بود، دین در وجودِ او بود، دین را یافته بود، اصول و فروع را تجربه کرده بود، اسلامِ جهادی را، اسلامِ زندگی‌ساز را، اسلامِ ظلم‌ستیز را، اسلامِ عزّت‌ساز و قدرت‌آفرین را خوب یافته بود، و خوب هم بروز داد. حاج قاسم سلیمانی رحمه الله تعالی علیه نورِ وجودی داشت، دین‌فهم بود، دارای ورع بود، خیلی سبک‌بال بود، «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[۱]، کسی که بارِ گناه پشتِ او را خَم کرده باشد نمی‌تواند به قلّه‌ی کمال که «شهادت» است نائل بشود، این کوله‌بارِ سنگین نمی‌گذارد که انسان بالا برود، ولی او برای رسیدن بی‌قرار و بی‌تاب بود، معلوم بود که گناه نداشت و ورع داشت.


[۱] نهج البلاغه، خطبه ۲۱