در روایتی است:

حسین (ع) به بالین علی اکبر آمد، صورت به صورت او گذاشت و می‌گفت: پس از تو خاک بر سر این دنیا! اینان چقدر گستاخند نسبت به خدا و هتک حرمت پیامبر. بر جد و پدرت سخت است که آنان را بخوانی و جواب ندهند و کمک بخواهی و نتوانند یاری کنند. آن‌گاه مشتی از خون پاک او برگرفت و به آسمان افشاند، قطره‌ای هم برنگشت. به جوانان دستور داد او را به خیمه بیاورند. او را به خیمه‌ای آوردند که در جلو آن می‌جنگیدند.

 

 

 و فی روایه:

فأتاه الحسین (ع) و انکبّ علیه واضعاً خدّه علی خده و هو یقول: علی الدّنیا بعدک العفا، ما أجرأهم علی الرّحمن و علی انتهاک حرمه الرّسول یعزُّ علی جدّک و أبیک أن تدعوهم فلا یجیبونک و تستغیثَ بهم فلا یغیثوک. ثمّ اخذ بکفه من دمه الطّاهر و رمی به نحو السّماء فلم یسقط منه قطره! و أمر فتیانه أن یحملوه إلی الخیمه فجاؤا به إلی الفسطاط الّذی یقاتلون أمامه.[۱]


[۱]– مقتل أبی الأحرار: ۲۲۱، مقتل المقرم: ۲۶۰ مع اختلاف.