شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است لذاست که امام موسى بن جعفر علیه السلام می فرماید:« انَّ فاطمه سلام الله علیها صدّیقه شهیده [۱]  فاطمه سلام الله علیها صدیقه شهیده بود
اما اینکه چه کسانی به این عمل زشت و ناجوانمردانه دست زدند روشن است. همانهایی که خلافت را غصب کردند و برای ربودن آن و رسیدن به اهداف شوم خود حتی تنها یادگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را هم به شهادت رساندند.

 


به هر حال برای روشن شدن موضوع ما حوادث بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را تا زمان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها خدمتتان عرض میکنیم تا مشخص شود خلفای غاصبی که خلافت را غصب کردند هدفشان از این کار جز ریاست طلبی و رسیدن به قدرت چیز دیگری نبوده و در این راه حتی حضرت زهرا سلام الله علیها را هم به شهادت رساندند:
پیامبر اکرم (ص) در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال دهم هجرت وفات نمود.[۲]عصر همان روز در حالی که امیرالمومنین مشغول غسل و تکفین پیامبر بود.[۳] عده ای از انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده و به دنبال تعیین خلیفه از سوی خودشان برآمدند و برای این امر سعدبن عباده را انتخاب کردند.[۴]با آگاهی عمر و ابوبکر از این ماجرا آندو به سرعت به همراه ابو عبیده جراح و معن بن عدی وعویم بن ساعده به طرف سقیفه به راه افتادند[۵] تا از قافله عقب نمانند.
پس از کشمکشهایی فراوان بالاخره آنان ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.[۶]
پس از آنکه حاضران در سقیفه همگی با ابوبکر بیعت کردند، عده‌ای برای تثبیت آن به راه افتادند. «ابن ابی الحدید» به نقل از «براء بن عازب» می‌نویسد: عده‌ای از بنی‌هاشم مشغول غسل رسول خدا بودند و من از شدت غصه و ناراحتیِ مصیبت وارده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی‌هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده‌ای در سقیفه اجتماع کرده‌اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده‌اند. طولی نکشید که ابوبکر به همراه عمر، ابو عبیده جراح و عده‌ای از اهل سقیفه را دیدم که به راه افتاده‌اند وهر که را می‌بینند دستش را گرفته و به عنوان بیعت به دست ابوبکر می‌دهند خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. سریعا خود را به بنی‌هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم.[۷]

 


عمر،‌ ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان رفته رفته وارد مسجد النبی شدند در حالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می‌دوید و فریاد می‌زد: همانا مردم با ابوبکر بیعت کردند[۸]، ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته خطبه‌ای خواند. ابوذر که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود به مسجد رفت و طیّ سخنانی مردم را به اطاعت از علی (ع) فرا خواند.[۹]
در این اثناء قبیله از اعراب به نام بنی اسلم که برای تامین معاش خود وارد مدینه شده بودند با بیعت‌گیرندگان برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری‌شان کنند در عوض مؤونه آنان را تامین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته و چوب به دست در مدینه به راه افتادند. تعداد آن‌ها به حدی زیاد بود که کوچه‌های مدینه مملو از آنان گردید.[۱۰] آنان هر کس را که می‌دیدند گرفته به زور و کشان‌کشان برای بیعت به نزد ابوبکر می‌آوردند.[۱۱] این روند بیعت گیری تا شب ادامه یافت. با فرا رسیدن شب آنها به منازل خود بازگشتند.[۱۲]
روز سه شنبه نیز ابوبکر به همراه عمر و ابوعبیده جراح به مسجد پیامبر آمدند و ضمن خواندن خطبه مجددا مردم را به بیعت با ابوبکر فراخواندند اما قبل از آن عمر منصب قضاوت و ابو عبیده منصب دریافت غنائم را بین خود تقسیم کردند.[۱۳]

 


اکثریت مورخین و سیره‌نویسان متقدم بر این عقیده‌اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شده‌ است.[۱۴] برخی نیزمانند ابن هشام و طبری زمان دقیق‌تری از آن را تعیین کرده و تصریح کرده‌اند که این مسئله در نیمه‌های شب رخ داده است.
روز چهارشنبه یعنی تنها دو روز بعد از وفات پیامبر(ص)، ابوبکر و عمر با نقشه ای حساب شده، دستور دادند که تمام مردانی که در سپاه اسامه بودند باید به لشکر اسامه در بیرون از شهر مدینه پیوسته و از شهر خارج شوند.[۱۵]هدف آنان کاملا مشخص بود چرا که آنان سعی داشتند تمامی مهاجرین و انصار را از شهر خارج کرده و آنگاه با خیالی آسوده به دنبال بیعت گرفتن از مخالفین سرسخت خود که تا آنموقع بیعت نکرده بودند به خصوص بنی هاشم و امیرالمومنین علی علیه السلام باشند.[۱۶]
بیعت نکردن امام علی علیه السلام برای دستگاه خلافت سنگین و غیر قابل تحمل بود، از این رو تصمیم گرفتند که از علی علیه السلام و بنی هاشم و افراد دیگری که بیعت نکرده بودند، بیعت اجباری بگیرند. آنان دو روز بعد از تدفین پیامبر یعنی در روز جمعه اولین یورش را به خانه وحی انجام دادند.[۱۷]

 


یعقوبی در این باره می نویسد:
ابوبکر و عمر که خبر یافته بودند گروه بنی هاشم با علی بن ابی طالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا فراهم گشته اند، پس آنان با گروهی به عنوان مخالفت با این اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علی علیه السلام و مخالفان خلافت ابوبکر بیعت بگیرند، به همین علت بود که عمر آن ها را برای بیعت ـ به سوی مسجد ـ کشید.[۱۸]
یعقوبی در ادامه جریان سقیفه چنین می نویسد:علی علیه السلام بیرون آمد و زبیر شمشیری حمایل داشت. پس عمر با او برخورد و با وی درگیر شد و او را بر زمین زد و شمشیرش را شکست و به خانه ریختند، پس فاطمه«علیهاالسلام» بیرون آمد و گفت: به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه مویم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاری کنم.[۱۹]
ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و … موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.[۲۰]
بعد از انجام این جنایت هولناک آنان به زور علی علیه السلام و دیگر افرادی را که از بنی هاشم در آن جا گرد آمده بودند، به همراه خود بردند

 


نتیجه:
با توجه به نکاتی که عرض شد به این نتیجه رسیدیم که اولا خلیفه اول و دوم نقش مستقیمی در جسارتهای وارد شده به حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت آنحضرت داشتند و بر عکس آنچه در سوال نوشته بودید بر اینکار جسارت لازم را هم داشتند و نیز روشن شد که هدف آنان از این کار تنها رسیدن به قدرت و ریاست بود لذا برای رسیدن به آن به هر جنایتی دست زدند.

 

 

 

منبع:پرسمان


پی نوشت ها:
[۱]
اصول کافى ج ۱ ، ص ۳۸۱
[۲]
ارشاد ،ج۱، ص۱۸۹؛ تهذیب ،ج۶، ص۲؛ مصباح المتهجد،ص۷۹۰
[۳]
شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۹۱
[۴]
الطبقات الکبری، ج۲،ص۲۱۸-۲۱۸
[۵]
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳،ص۲۱۹
[۶]
طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج۳، ص۲۱۹-۲۲۲
[۷]  
شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۲۱۹
[۸]
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۶
[۹]
تفسیر فرات کوفی، ص۸۱
[۱۰]
تاریخ الامم و الملوک ،ج۲، ص۴۵۸
[۱۱]
شیخ مفید، الجمل، ص۵۹
[۱۲]
شرح نهج البلاغه، ج۶،ص۱۹
[۱۳]
عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۴۳۸
[۱۴]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹۰؛ ابن هشام، السیره‌ النبویه، ج۴،ص۳۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۱؛ یعقوبی، تاریخیعقوبی، ج۲، ص۱۱۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۱۳
[۱۵]
مغازی واقدی،ج۳، ص۱۱۲۲
[۱۶]
مسعودی، مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۵۷
[۱۷]
دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، ص ۲۳۶ و ۲۳۷
[۱۸]
تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۲۷
[۱۹]
یعقوبی، همان، و نیز ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۲۷ ـ ۳۳
[۲۰]
سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۵ ، ص ۵۷۸