یکی از شعرای آیینی معاصر، جناب عبّاس حدّاد کاشانی؛ متخلّص به حدّاد است.
وی اهل کاشان است و در سال ۱۳۳۴ ش به دنیا آمده است. این شاعر ولایی اخیراً یعنی در سال ۱۳۹۴ ش بدرود حیات گفت و پیکرش در قبرستان دشت افروز کاشان به خاک سپرده شد.
نام آثار ادبی وی عبارت است از: شراره ی عشق، صد آسمان ستاره، صد کهکشان ستاره.
اشعار ولایی بسیار دارد. از جمله تخمیس ترکیببند صباحی بیدگلی است که به یک بند آن اشاره میشود. توجّه دارید که صباحی بیدگلی از شاعران شیعی در سدهی ۱۲ خورشیدی و از پیشگامان سبک بازگشت است. ترکیببند وی به اقتفای محتشم بسیار مورد توجّه اهل ادب است.
یکی از تألیفات این جانب (جواد هاشمی «تربت») کتابی است با نام «به عیّوق میرسد» که به بازتاب بند دوم محتشم کاشانی در شعر عاشورایی پرداخته است. بند دوم از شعر صباحی و بند دوم از تخمیس شعر حدّاد، دو اثر از ۱۲۸ اثری است که در آن کتاب آمده است. «به عیّوق میرسد» توسّط انتشارات محمل در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.
تخمیس ترکیببند صباحی بیدگلی
گفتند بیکسان دلافگار کربلا[۱]
واحسرتا! که قوم تبهکار کربلا
کشتند بیگنه، شه بییار کربلا
«افتاد رایت صف پیکار کربلا
لبتشنه صید وادی خونخوار کربلا»
دردا! که سنگ، جبههی سبط نبی شکافت
وآن پیرهن که فاطمهاش تار و پود بافت
خصم از برای غارت پیراهنش شتافت
«آن روز، روز آل علی تیره شد که تافت
چون مهر از سنان، سر سردار کربلا»
زنهای داغ دیده و طفلان ماهوش
گشتند بیخود از غم و کردند جمله غش
وز تشنگی، دل شه دین گشت مرتعش
«پژمرده غنچهی لب گلگونش از عطش
وز خونش آب خورده خس و خار کربلا»
از داغ یاوران شهنشاه بحر و بر
بیمار دشت غم، همه دم ریخت از بصر
اشکی که بود قیمت او برتر از گهر
«لخت جگر، نوالهی طفلان بیپدر
وز آب دیده، شربت بیمار کربلا»
چون شاه تشنهلب، قد مردانه کرد راست
گفت: این منم که در ره حق، مایل بلاست
جان را اگر نثار به ایزد کنم رواست
«ماتم فکنْد رحل اقامت، دمی که خاست
بانگ رحیل قافلهسالار کربلا»
از کافری ظلوم چو زد این گناه، سر
کز دست داد دین و از آن شه گرفت سر
از شام، روز آل علی گشت تیرهتر
«شد کار این جهان ز وی آشفته تا دگر
در کار آن جهان، چه کند کار کربلا»
هر دم که تیر جور، رها شد ز شصت چرخ
آزادهای هدف شدی از کار پست چرخ
دارم امید آن که شود نیست، هست چرخ
«گویم چه سرگذشت شهیدان؟ که دست چرخ
از خون نوشته بر در و دیوار کربلا»
آن را که بود فاطمه، مشتاق دیدنش
بهر چه خواستند سر از تن بریدنش
نتوان شنید قصّهی در خون تپیدنش
«افسانهای که کس نتواند شنیدنش
یارب! بر اهل بیت چه آمد ز دیدنش»
منابع: شرارهی عشق، صد آسمان ستاره، صد کهکشان ستاره، به عیّوق میرسد
[۱]. صد کهکشان ستاره، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۲؛ این شعر، بند دوم تخمیس است که ۸ بند دارد..
پاسخ دهید