چهارمین جلسه شرح صحیفه سجادیه در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۶ در مسجد دانشگاه تهران با حضور آیت الله صدیقی برگزار گردید که فایل صوتی آن تقدیمتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
خطر حرص برای انسان
«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَد».[۱]
در این فراز از نیایش امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام، حضرت از خطرات بیماریهای اخلاقی و رذائل نفسانی به محضر خدا پناه میبرند. اوّلین خطری که برای بشر از روز اوّل مشکلساز بوده مسئلهی حرص است.
مرحوم نراقی اعلی الله مقامه الشّریف بین حرص و طمع تفاوتی را مطرح کردهاند، مفید است که توجّهی به این جهت داشته باشیم. ایشان در کتاب شریف جامع السّعاده میفرمایند: حرص افزونطلبی است، مازاد بر ضرورتهای زندگی و نیازهای لازم، انسان به افزایش ثروت یا استفادهی از لذائذ علاقمند باشد و مرز و حدّی هم برای آن قائل نباشد، این حرص است. انسان حریص هر قدر داشته باشد حد یَقِف ندارد، میخواهد جمع کند، میخواهد سپردههای خود را بالا ببرد، میخواهد گنج داشته باشد، صفت قارونی دارد.
امّا طمع این است که انسان چشم نیاز به دست دیگران دارد، کسی مالی دارد، ثروتی دارد، مکنتی دارد، منصبی دارد. این حالت فقری است که در وجود خود احساس میکند و همواره چشم او به مال دیگران است. این انسان طمعکار است، آزمند است. میشود گفت حرص و طمع عام و خاص است، هر طمع کاری حریص است ولی هر حریصی ممکن است طمع کار نباشد. کاری به دیگران ندارد، خود او راههایی را بلد است میخواهد ثروت خود را توسعه بدهد.
این اختلافات طبقاتی، یکی از فلسفههایی که حضرت امیر علیه السّلام برای ضرورت تشکیل حکومت عدل الهی معرّفی کردهاند همین است، عدّهای حریص هستند و با حرص و ولعی که دارند زمینه را برای رشد دیگران از بین میبرند. میدان اقتصاد، پول، ثروت را در انحصار خود میگیرند و دیگران در گرسنگی و فقر به سر میبرند.
فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»،[۲] در خطبهی شقشقیه حضرت امیر سوز فقرا و گرفتارها را دارد و غصّهی کسانی که بدون نیاز خود را مبتلا به وزر و وبال کردند و بار ثروت خود را سنگین کردند، هر دو غصّه را دارد. به یک عدّه میفرمایند: اگر حضور این جمعیّت نبود که حجّت را بر من تمام کرد… یک وقت مردم برای اجرای عدالت آمادگی ندارند، برای پذیرش حاکم عادل آمادگی ندارند، حجّتی بر حاکم عادل نیست، امکان تشکیل حکومت نیست. امّا یک وقت جامعه اعلان آمادگی میکند، اگر مردم به بلوغ رسیدند و به این حقیقت پی بردند که عدل برای همه خوب است، ظلم هم نابودی ظالم را رقم میزند و هم مظلوم را از بین میبرد. این عدل است که هم سنگر برای متمکّن است و هم زمینهی نجات برای فقیر است. همه در سایهی عدل میتوانند به مقصد برسند امّا جور و ظلم به ضرر همه است، حتّی ظالم.
تعهّد گرفتن خدا از دانایان برای مقابله با ظلم
فرمود: اگر اعلان آمادگی مردم نبود از یک طرف و از طرف دیگر اینکه خدا از دانشمندان، از دانایان، از فرهیختگان جامعه تعهّد گرفته است. خدا یک فطرتی به انسانها داده که از وقوع ظلم ناراحت میشوند، از تضییع حقوق دیگران ناراحت میشوند. کسی که آگاهی دارد، جزء نخبههای جامعه است، خدا از اینها پیمان گرفته است که ناظر بیتفاوت نباشند. «أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِم»، تماشاگر نباشند که ظالم ورم کند، خیلی چاق شود، این چاقی موجب رکود او میشود.
از طرفی هم سَغَب مظلوم، سغب شکم تهی است که شکم به پشت میچسبد. مظلوم از ضعف از بین میرود ظالم از پرخوری از بین میرود. دانایان، نخبگان، دانشگاهیان، حوزویان، صاحبان قلم و رسانه، همه در برابر این عدم توازن، این ناموزونی، این زشتی ترکیب یک جامعه… سر یک نفر خیلی بزرگ باشد ولی سینهی او خیلی ضعیف باشد، تناسبی ندارد. یک جامعه به منزلهی یک پیکر است، باید اندامهای او با هم متناسب باشد، یک جا چاق شده، بزرگ شده و اعضای دیگر لاغر شده و دارد از بین میرود، باید این را معالجه کرد. علاج آن در این است که حکومت عدلی تشکیل شود زمینه به افراد ضعیف بدهد که آنها هم رشد کنند، در آنها روحیهی ما میتوانیم را تزریق کند، آرام آرام فرهنگسازی کند و جلوی حرام خواری و مفت خوری انسانهای زالو صفت را بگیرد. این نقش حکومت است و سبب میشود اخلاقیات جامعه اصلاح شود، از جمله بیماری حرص.
این حرص یعنی افزون طلبی، یعنی علاقهی به جمع ثروت. اصل آن را قرآن کریم طبیعی میداند: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ».[۳] این «زُیِّنَ» جاذبه دارد، ثروت برای افراد بشر جاذبه دارد. این جاذبهی بیرونی برای انسان هیجان درونی پیش میآورد. این هیجان انسان را ذوق زده میکند، تفکّر را، واقعبینی را، میانهروی را، تعقّل را از انسان میگیرد. انسان فقط میخواهد به غریزهی خود پاسخ بدهد و خود را ارضاء کند. دیگران از بین میروند، انسان مبتلا به خلاف شرع میشود، مبتلا به رباخواری میشود، مبتلا به کلاهبرداری میشود، مبتلا به دروغگویی میشود، مبتلا به خُلف وعده میشود. همهی اینها عوارض هیجان حرص است.
چون اصل آن طبیعی است بشر مکلّف است صافیهایی بگذارد تا از غلیان و هیجان حرص پیشگیری کند. این است که امام سجّاد علیه السّلام از اصل حرص سخن نمیگوید، بلکه از هیجان حرص سخن میگوید. علاقه به زندگی برای همهی شما است، اگر نبود که شما دنبال کسب و کار نمیرفتید، دنبال پست و مقام و مرتبه نمیرفتید، جامعه افسرده میشد. اصل علاقه شادابی میآورد، پویایی میآورد، شادابی میآورد، بالندگی میآورد، امّا علاقه را در یک جدول مشروع قرار بدهید. اسلام آمده چهارچوبهای زندگی را برای شما مشخّص کرده، اسلام هیچ وقت با خواستههای طبیعی مبارزه نمیکند، مقابله نمیکند. آنچه در وجود انسان به عنوان یک عطش، به عنوان یک نیاز، به عنوان یک استعداد از جانب خدا ودیعهگذاری شده است لازمهی تکامل بشر بوده است. انسان خیلی از اینجاها رشد میکند. انسان علاقه به پول دارد ولی یک جایی میبیند حرام است، به خاطر اینکه خدا اجازه نداده انسان میل خود را، علاقهی خود را تعدیل میکند.
همین مقابلهی با دشمن درون انسان را به خدا نزدیک میکند. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى».[۴] هوی از یک جهتی از ما مطالبه میکند و خدا هم میگوید حق نداری از این مرز عبور کنی. انسان چهارچوبها و محدودیّتهای شرع را رعایت کند هیجان حرص از بین میرود. اصل حرص موجود است، انسان در زندگی شادابی دارد، پویایی دارد، تحرّک دارد، رقابتهای صحیح هم انجام میدهد، ولی زیر بار خلاف شرع نمیرود، حرامها را حذف میکند، فضول زندگی را هم حذف میکند. اساس رشد انسان به همین است که گرفتار فضولات زندگی نشود، چیزی که برای او کفایت میکند به همان کفایت قناعت کند.
برکات قناعت در زندگی
به حضرت امیر علیه الصّلاه و السّلام فرمودند: اگر انسان دنبال این باشد به چیزی که برای او کفایت میکند قناعت کند کم دنیا هم برای او کفایت میکند. امّا اگر اهل قناعت نباشد زیاد هم برای او کفایت نمیکند. لذا شما هیچ ثروتمندی را ندیدهاید که بگوید این مقدار برای من بس است، برای هفت نسل بعد از خود هم ذخیره کرده است، آلاف و الوف است. امّا حرص او، دَلِگی او بیشتر از یک کارگر ساده است. کارگر، ساده زندگی میکند امّا عطش ثروتمند را بیچاره میکند، مرتّب شنا میکند به ساحل هم نخواهد رسید. از هیجان حرص باید به خدا پناه برد.
کسانی که در مقام مسئولیّت هستند، رهبری یک محیطی را بر عهده دارند، مدیران جامعه، اینها مخاطب به خطاب خاص از جانب خدا شدهاند. «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا».[۵] در آیهی بعد از آن در سورهی مبارکهی طه خداوند متعال به پیغمبر صلّی الله علیه و آله خطاب میکند: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»،[۶] عائلهی خود را، بستگان خود را، زیر مجموعهی خود را وادار به نماز کن، ارتباط دلها را با خدا تنظیم کن، نگذار سیم دل تو منقطع شود، از نور الهی باید بهره بگیرد. دل شما، جان شما، زندگی شما، بینور نباشد، «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»، هم کسان خود را با خدا مرتبط کن، این معنویت را نگذار کم سو شود. این رجوع روح که بارقهی الهی است، «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی».[۷] خدا برای بشر از حقیقت خود چیزی قرار داده، این حقیقت از روح خدا است و باید روح خدا شود. ابتدای آن «مِن» است، ولی آخر آن باید روح شود، باید روح الله شود، این با نماز تنظیم میشود.
«وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»، تو که دیگران را به سوی خدا دعوت میکنی، با خدا آشنا میکنی، با خدا آشتی میدهی، با کد نماز اینها را مرتبط میکنی، خود تو هم در این سنگر مستقر باش، از این سنگر خارج نشو. اگر این را داشتی «وَ لا تَمُدَّنَّ»، انسانی که ارتباط با خدا ندارد، اعتقادی به قدرت لا یتناهی ندارد، محدود کردن حرص برای او به این سادگی نیست.
«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»،[۸] این هلوع جزء وجود او است، او با آن عجین است. امّا یک نیرویی برتر از نیروی حرص در وجود تو باید باشد بتوانی این امر طبیعی را با یک قدرت ما فوق طبیعی کنترل کنی. اگر نماز انسان نماز بود، انسان با خدا رفیق بود، انیس بود، مأنوس بود، همیشه با رضای او زندگی میکند. افزون طلبی هر جا او را وادار به خلاف شرع و حرام خوری و تجاوز به حقوق عامّه کرد آنجا خود را کنترل میکند، ترمز میکند. ابتدا میگوید تنظیم معنویت، تحقّق امور غیبی در وجود تو قوی شود، بعد میفرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»،[۹] چشم به زرق و برق دارایی دیگران ندوز، زرق و برق دنیا دلبر تو نباشد. دل خود را به یک جایی بسپار، نیازهای بدنی خود را در حدّی که بتوانی آن نیاز را تأمین کنی… «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوَانِحِی».[۱۰]
شما بخواهید عبادت کنید، نماز شب بخوانید، شما میخواهید به فقرا برسید، شما میخواهید افتادهها را بلند کنید، شما میخواهید به کمک مظلوم بروید، با ظالم دربیفتید، همهی اینها امکانات مادی میخواهد، قوّت بدنی میخواهد. پس در حدّی که این نیازها را تأمین کنید باید زندگی شما تأمین شود. لذا این مسیر را میپیمایید ولی در چهارچوب رضایت او است، شما این جسم نیستید، این جسم ابزار شما است، مَرکَب شما است، پل عبور شما است. پل لازم است ولی روی پل نمیخواهید زندگی کنید. این پل را میسازی که از آن عبور کنی به مقصد برسی. اقتصاد برای شما پل است، مرکب است، این را لازم دارید، اگر خراب باشد شما به مقصد نمیرسید، این را حتماً باید تأمین کنید. امّا بدانید که این مقصد نیست، این راه است، راه را میسازید که به مقصد برسید.
نکند راه تو را گرفتار کند همینجا متوقّف شوی، زرق و برق در راه برای تو پیش بیاورند مقصد از یاد تو برود تصوّر کنی راه مقصد است، همهی دارایی خود را در راه هزینه کنی و در راه هم بمانی، دیگر به مقصد نرسی.
جلوگیری از طغیان حرص
از این جهت عرضه میدارد: «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ»، خدایا به تو پناه میبرم از اینکه حرص، علاقهی به مال، امور مادی و اقتصادی، در وجود من طغیان پیدا کند. آب اگر سیلبندی داشت انسان با این سیلبند آب را متمرکز میکند مزارع خود را آبیاری میکند آب شرب مردم را هم تأمین میکند. امّا اگر سیلبند نداشتید آب همهی مزارع را از بین میبرد. سیل غرایز همینطور است، اگر شما برای آن مهندسی کردید، محدودیّتها را برای آن به وجود آوردید، از اینها میتوانید به بهترین وجه برای رسیدن به مقصد استفاده کنید. امّا اگر بدون مهندسی بود، بدون طرح و برنامه بود، چون دل ما میخواهد هیجانی میشویم زیر بار هر پولی میرویم، هر پولی را قبول میکنیم، هر شغلی را قبول میکنیم، هر امری را که امور دنیوی اقتضای آن را دارد زیر بار آن میرویم. این سیل دنیا و آخرت ما را بر باد میدهد. این امر حرص است.
طمع این است که انسان چشم به بیگانه بدوزد، بدترین نوع طمع است. چشم به خودیها بدوزد این هم مطلوب نیست، انسان نباید وابسته باشد. طمع وابستگی است، زهد مقابل طمع است وارستگی است. وارستگی، دین است وابستگی، شرک است. این شرک انواعی دارد، آدم به دنیای غرب وابسته باشد، به کفّار وابسته باشد، بدترین نوع شرک است، به اقوام خود، به دیگران وابسته باشد. چرا؟ خدای متعال شما را آزاد قرار داده، چرا زنجیر وابستگی را به گردن خود میاندازید؟
«لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً»،[۱۱] بردهی دیگری نباش. آن چیزی که بردگی میآورد احتیاج است، نیاز است. سعی کن مستقل باشی، خودآ باشی۲۴:۰۳، خودکفا باشی، خودت را تأمین کنی. فرمود: کسی که کَلِّ بر دیگران باشد ملعون است، بار زندگی خود را به دوش دیگران حمل نکن، خود را بر دیگران تحمیل نکن، یار دیگران باش چرا بار دیگران میشوی؟
این است که حرص و طمع دو مشکل اخلاقی است، ولی بار سیاسی دارد، بار اعتقادی دارد، بار اجتماعی دارد و بار اقتصادی هم دارد. انسان حریص نهایتاً صدمهی اقتصادی به جامعه میزند مایهی نابودی خود هم میشود.
آیهی کریمهی «وَ أَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ»،[۱۲] این آیه در زمینهی جهاد است. امام رضوان الله تعالی علیه یک برداشتی از این آیه داشتند، میفرمودند: خدای متعال میگوید اگر حرص و آز باعث شود رعایت حال دیگران را نکنید، مدام بخواهید خود شما بزرگ شوید، دیگران به جنگ با شما برمیخیزند جنگ فقر و غنا، فقیر و غنی راه میافتد، آن وقت کمونیست درست میشود همهی شما ضرر میکنید. عقل این است که انسان با دیگران همراه باشد، بیعقلی این است که انسان خود را ببیند و آنقدر بزرگ شود که در هیچ کجا جایی نداشته باشد، بخواهد برود باید دیگران را کنار بزند تا خود او وارد شود. حرص انسان را بیجا بزرگ میکند و انسانِ بیجهت بزرگ را جامعه نمیپذیرد. امّا اگر همراه با دیگران شدیم آهسته میرویم و پیوسته میرویم و به مقصد هم میرسیم.
عبرت گرفتن از حوادث طبیعی
من یک نکتهای خدمت شما عرض کنم، یکی اینکه حوادث عبرت است، باید بدانیم که یک روزی زمین میلرزد و کام باز میکند و همه را در درون خود میبلعد. آن روز مقدّمهی قیامت است، قرآن کریم میگوید با یک زلزلهای تمام کوهها مثل پنبه متلاشی میشوند، دیگر باقی نمیمانند. باید هر کدام از این چیزها را دیدیم به یاد آن وقت باشیم، آنجا را جدّی بگیریم که ما چنین روزی در پیش داریم. نکتهی دوم این است که حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: قبل از اینکه بلا بیاید دعا کنید؛ «وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاء».[۱۳] منتظر نباشید در آغوش مصیبتها و بلاها گرفتار شوید آن وقت دست به دعا بردارید، پیشاپیش دعا کنید.
در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عبّاس قمی رضوان الله تعالی علیه در تعقیبات نماز صبح میفرماید، روایت است، در روایت به عنوان تعقیبات نماز صبح آمده است. صبحها بعد از نماز صبح ۱۰ مرتبه بگوییم: «سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».[۱۴] اگر إنشاءالله این سنگر را دائمی کنیم وعده داده شده است که گرفتار زلزله نشویم، زیر آوار نمانیم، گرفتار آتشسوزی نشویم. این بلاهای طبیعی ناگهانی اگر هم پیش بیاید مصون میمانیم. از این ابزار هم استفاده کنیم بدانیم که خبر نمیکند، همانطور که آنها اصلاً فکر نمیکردند یک مرتبه زیر آوار بمانند. برای ما هم این چیزها متوقَّع است، هم با صدقه، هم با صلهی رحم.
صدقه همیشه پول نیست، انسان به مشکلات مردم… «کُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَهٌ»،[۱۵] انسان دل کسی را با زبان شاد کند این صدقه است. آلام مردم را کم کنیم، دردی بر دردها اضافه نکنیم، اینها دفع بلا میکند.
[۱]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۵۶٫
[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫
[۳]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴٫
[۴]– سورهی نازعات، آیه ۴۰٫
[۵]– سورهی طه، آیه ۱۳۱٫
[۶]– همان، آیه ۱۳۲٫
[۷]– سورهی حجر، آیه ۲۹٫
[۸]– سورهی معارج، آیه ۱۹٫
[۹]– سورهی طه، آیه ۱۳۱٫
[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۴٫
[۱۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۰۱٫
[۱۲]– سورهی بقره، آیه ۱۹۵٫
[۱۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۵٫
[۱۴]– وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۴۷۵٫
[۱۵]– الأمالی( للصدوق)، ص ۲۵۴٫
پاسخ دهید