«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

وجود مبارک حضرت زین العابدین امام سجّاد علیه الصلاه و السلام در این مجموعه‌ی نفیسِ زبورِ آل پیغمبر علیهم السلام، انجیلِ آل رسول علیهم السلام، یعنی صحیفه سجّادیه در ارتباط با مراقبات ماه مبارک رمضان و تکالیفی که روزه‌داران و میهمانانِ الهی باید به آن توجّه داشته باشند مطالبی را با خدای متعال درمیان گذاشته‌اند که یکی از آن‌ها این است که به خدای متعال عرضه می‌دارند: «وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکَوَاتِ» خدایا! به ما توفیق بده که اموال و داراییِ خود را از تبعات خالص کنیم و مال و دارایی و زندگیِ خود را با زکات‌ها تطهیر و پاک کنیم.

اهمیّتِ رزق و مالِ حلال

مسئله‌ی معیشتِ انسان و استفاده کردن رزقِ حلال در زندگی برای رسیدن به مقصد و پرهیز از حرام لازمه‌ی آدمیّت است. وقتی آخورِ حیوان پُر باشد کاری به این ندارد که مالِ یتیم باشد یا پاک باشد یا نجس باشد یا شسته باشد، برای حیوان تفاوتی ندارد، او فقط گرسنگی و شکم و خوردن برای رفع گرسنگی را می‌بیند، ولی خدای متعال انسان را مسئول آفریده است، انسان روز قیامت نسبت به تمامِ افعالِ خود، نسبت به درآمدِ خود، نسبت به هزینه‌ی خود، نسبت به داد و ستدِ خود، نسبت به خورد و خوراکِ خود، نسبت به تمامِ قیام و قعودِ خود مسئول است و باید پاسخ بدهد، تمامِ اعمالِ انسان بصورتِ کارنامه‌ی جامع بدستِ کرام‌الکاتبین نوشته می‌شود و در روز قیامت بر حسبِ روایتی که بینِ مسلمان‌ها مشهور است فرمود: «إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ لاَ یَزُولُ اَلْعَبْدُ قَدَماً عَنْ قَدَمٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ»[۲]، ما در روز قیامت قدم از قدم برنمی‌داریم مگر اینکه از چهار چیز از ما سؤال می‌شود و ما باید پاسخگو باشیم، یکی از آن‌ها این است که از عمرِ ما سؤال می‌شود، که این یک سرمایه است، و تنها سرمایه‌ای است که وقتی انسان آن را از دست می‌دهد واقعاً ورشکسته است، می‌پرسند: این چند سرمایه را کجا آب کرده‌اید؟ از دومین چیزی که سؤال می‌کنند «عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَه» است، می‌پرسند با «جوانی» چه کرده‌ای و چه بر سرِ جوانی آورده‌ای؟ از دومین چیزی که سؤال می‌کنند «عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا ذَا أَنْفَقَهُ» است، از داراییِ انسان سؤال می‌شود که از کجا آورده است و در کجا هزینه کرده است.

وجود مبارک امام سجّاد علیه الصلاه و السلام در این مسئله فرموده‌اند که مالِ خود را خلاص کنیم.

گاهی اوقات انسان مالِ خود را گرفتار و قاطی و آلوده کرده است و آن را با سَم آمیخته است، این مال مالی نیست که انسان آن را بخورد و از آن نفع ببرد، این مالی است که گاهی انسان می‌خورد و هلاک می‌شود و روح و ایمانِ او مسموم می‌شود، و انسان به آتشِ جهنّم مبتلا می‌شود و باید پاسخگو باشد.

لذا امام سجّاد علیه السلام تعبیرِ «وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ» دارند.

صرفِ مال در جایی که باید مصرف کرد یک «وظیفه» است

در روایاتِ متعددی از حضرات معصومین علیهم السلام در کتبِ فقهی و اخلاقیِ ما آمده است که مرادِ از این «اموال» فقط اموالِ زکات نیست، بلکه انسان وظایفِ متعددی در مالِ خود دارد که یکی از آن وظایف می‌تواند زکات باشد، ولی اختصاصِ به زکات ندارد.

در این مورد چند حدیث در کتاب شریف «ریاض السّالکین» که یکی از بهترین شروحی است که بر صحیفه سجّادیه نوشته شده است آمده است.

وجود نازنین امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام می‌فرمایند: «أَ تَرَوْنَ أَنَّمَا فِی اَلْمَالِ اَلزَّکَاهُ وَحْدَهَا؟»[۳] آیا فکر می‌کنید که آن چیزی که خدای متعال در مالِ شما واجب کرده است فقط زکات است؟ «مَا فَرَضَ اَللَّهُ فِی اَلْمَالِ مِنْ غَیْرِ اَلزَّکَاهِ أَکْثَرُ» آن چیزی که از غیر زکوات بر شما واجب شده است بیشتر از محدوده‌ی آن نُه چیزی است که شما وظیفه پیدا می‌کنید بعنوانِ زکات بدهید.

یکی از آن‌ها عبارت است از «کمک به خویشان»، اگر انسان «واجب النّفقه‌ای» دارد، اگر انسان فرزندی دارد که امکاناتی ندارد یا درآمدی ندارد بر ما واجب است که او را تأمین کنیم، اگر انسان پدر و مادرِ از کار افتاده‌ای دارد و آن‌ها در زندگیِ خود درمانده هستند بر ما واجب است که ما نسبت به آن‌ها از مالِ خودمان مایه بگذاریم و آن‌ها را اداره کنیم، «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ»[۴]، این صریحِ قرآن کریم است که سائل حتّی اگر محروم هم نباشد همین که سائل هست و دستِ نیاز به سوی ما دراز می‌کند ما شرعاً وظیفه داریم که او را محروم نکنیم و به او چیزی بدهیم، یا عهد می‌کنیم یا نذر می‌کنیم یا قسم می‌خوریم که از مالِ خود در یک مصرفی بکار ببریم، اینطور بر ما واجب می‌شود، هم عهد، هم نذر… وقف جزوِ اموری است که موجبِ رونقِ دین و کشور می‌شود، کسانی که چیزی را از مالِ خودشان وقف کرده‌اند، این جزوِ «تبعات» است و دیگر نمی‌تواند در «موقوفات» خارج از محدوده‌ای که وقف کرده است تصرّف کند. یا اینکه انسان کسی را در هلاکت می‌بیند، یا اینکه انسان آبروی کسی را در خطر می‌بیند و می‌تواند با صرفِ مال یک انسانی که در حالِ زندان رفتن است و او می‌تواند به او قرض بدهد تا او به زندان نرود… حفظِ آبروی مؤمن بر ما واجب است. یا اینکه اصلاً آبروی خودمان در خطر است که اگر مختصر مالی هزینه کنیم آبروی ما محفوظ می‌ماند، و از این قبیل مواردی که انسان مسئولیت پیدا می‌کند و خدای متعال او را مکلّف می‌کند که از مالِ خود مایه بگذارد، که اگر نگذاشت این تبعات و وزر و وبالِ آن او را می‌گیرد.

مسئله‌ی «حق الله» در مال

در حدیث دیگری از وجود نازنین امام ابی عبدالله الصادق علیه السلام در کافی شریف آمده است و از نظرِ سندی هم حدیثِ صحیح است فرموده‌اند: «إِنَّ صَاحِبَ اَلنِّعْمَهِ عَلَى خَطَرٍ إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقُ اَللَّهِ فِیهَا»[۵]، وقتی خدای متعال به کسی مال و نعمتی می‌دهد او در مخاطره و خطراتِ زیادی است و بر او واجب است که «حق‌الله» که در مالِ او ایجاد می‌شود را اداء کند. بعد خودِ حضرت قسم می‌خورند و می‌فرمایند: «وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَتَکُونُ عَلَیَّ اَلنِّعَمُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ» والله وقتی خدای متعال به من نعمتی می‌دهد من همواره نگران می‌شوم و حالتِ خوفی دارم که نکند من حقِ این نعمت را اداء نکنم، «حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ اَلْحُقُوقِ اَلَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ عَلَیَّ» همچنان این نگرانی بر دلِ من سنگینی می‌کند تا زمانی که مطمئن شوم حقوقِ این مال را پرداخته‌ام و چیزی بعهده‌ی من نمانده است.

راوی می‌گوید: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ» من به قربانِ شما بروم، ای امامِ معصومِ من! «أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا» شما با این مقامی که دارید، با این مقامِ قُربی که در پیشگاهِ خدای متعال دارید از این موضوع می‌ترسید؟ حضرت فرمودند: «نَعَمْ فَأَحْمَدُ رَبِّی عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَیَّ» بله من هم می‌ترسم و خدای متعال را بر این نعمت شکر می‌کنم که خدای متعال بر من منّت گذاشته است که این ترس را به من داده است. من همیشه از اینکه خدای متعال بر من چیزی واجب کرده باشد و من حقِ نعمتِ خدای متعال را اداء نکرده باشم… همیشه این توفیق را دارم که نگران باشم و ترسی در این جهت بر من مستولی بشود.

بنابراین این آیه‌ی کریمه‌ای که فرمود: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ *  لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»[۶]، این زکات نیست، این واجباتِ دیگر است. ما باید دائماً از مالی که خدای متعال به ما داده است برای رفعِ مشکلاتِ دیگران یا نیازهای جامعه از قبیلِ ارحام و غیرِارحام برای رفعِ مشکلاتِ فرهنگی و ازدواج و اشتغالِ جوان‌ها… انواعِ تکالیفِ کفائیه است که بر آحادِ جامعه واجبِ کفایی است که اگر مردم اقدام نکنند و جوان‌ها عذب بمانند و معصیت‌ها شیوع پیدا کند و فحشاء شیوع پیدا کند روز قیامت همه‌ی آن‌هایی که پولی داشتند و می‌توانستند با تولید و اشتغال وسیله‌ی ازدواج را فراهم کنند و از این فحشاء و گناه جلوگیری کنند در این فحشاء و گناه سهیم هستند و آنجا مؤاخذه می‌شوند و موردِ عذابِ الهی قرار می‌گیرند.

روضه وداعِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

صَلَّی الله عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ.

فردی است بنامِ «میرزا یحیی ابهری»، از صلحایی است که در کربلا با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مجاورت دارد و در کربلا زندگی می‌کند، او می‌گوید: من در عالَمِ رؤیا دیدم که مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه بر روی منبر مستقر هستند و صدها مجتهد پای درسِ ایشان هستند و علامه مجلسی رحمه الله تعالی علیه مشغولِ تدریس به این علماست، ناگهان دیدم یک ملکی به کنارِ منبرِ علامه مجلسی آمد و به علامه مجلسی گفت که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به محفلِ شما تشریف‌فرما شده‌اند و به من دستور دادند که به شما بگویم: مجلسی! روضه بخوان.

علامه مجلسی رحمه الله تعالی علیه خود را جمع کردند و عرض کردند: «سَمعاً و طاعتاً»، من برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روضه می‌خوانم، ولی دوست دارم خودِ بی‌بی بفرمایند چه روضه‌ای را دوست دارند تا من همان روضه را برای ایشان بخوانم.

ملک رفت و برگشت و گفت: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند روضه‌ی وداع بخوان.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چند مرتبه وداع کردند، یک مرتبه با جمعِ بانوانِ حرم، آن‌ها را یک به یک صدا کردند و با این‌ها خداحافظی کردند، یک مرتبه با حضرت سیّدالسّاجدین امام زین العابدین علیه السلام خداحافظی کردند، اما مرتبه‌ی آخر با حضرت زینب کبری سلام الله علیها خداحافظی کردند، صدا زدند: «ائتینی بثوب عتیق»[۷]، دیگر آخرین دیدار است… به من یک پیراهنِ کهنه بده که «لا یرغب أحد فیه من القوم أجعله تحت ثیابی، لئلاّ اجرّد منه بعد قتلی»… دیگر به دردِ کسی نخورد…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها نمی‌خواستند این آخرین وداع باشد، هنوز دلِ ایشان نمی‌آمد، رفتند و یک پیراهنِ نویی آوردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: این را نمی‌خواهم، یک چیزی می‌خواهم که (به تعبیرِ من) کفنِ من باشد و مرا برهنه نکنند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها رفتند و یک لباسِ مندرسی را آوردند، خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با نوکِ شمشیرشان این پیراهن را از چند جای مختلف پاره کردند… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این لباس را از زیرِ لباس‌ها پوشیدند و بر ذوالجناح سوار شدند و آنچنان رکاب کشیدند که گویا دیگر زینبی پشتِ سر ندارند… همینکه کمی از خیمه‌ها فاصله گرفتند حضرت زینب کبری سلام الله علیها بیچاره شدند… به دنبالِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌دویدند، صدا زدند: «مهلاً مهلاً، یابن الزهرا»… حسینِ من! آهسته برو…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] جامع الأخبار، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۵ (عَلِیُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ لاَ یَزُولُ اَلْعَبْدُ قَدَماً عَنْ قَدَمٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا ذَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ .)

[۳] الکافی، جلد ۳، صفحه ۵۵۱ (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ وَ أَنَا أَسْمَعُ قَالَ أُعْطِی قَرَابَتِی زَکَاهَ مَالِی وَ هُمْ لاَ یَعْرِفُونَ قَالَ فَقَالَ لاَ تُعْطِ اَلزَّکَاهَ إِلاَّ مُسْلِماً وَ أَعْطِهِمْ مِنْ غَیْرِ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَ تَرَوْنَ أَنَّمَا فِی اَلْمَالِ اَلزَّکَاهُ وَحْدَهَا مَا فَرَضَ اَللَّهُ فِی اَلْمَالِ مِنْ غَیْرِ اَلزَّکَاهِ أَکْثَرُ تُعْطِی مِنْهُ اَلْقَرَابَهَ وَ اَلْمُعْتَرِضَ لَکَ مِمَّنْ یَسْأَلُکَ فَتُعْطِیهِ مَا لَمْ تَعْرِفْهُ بِالنَّصْبِ فَإِذَا عَرَفْتَهُ بِالنَّصْبِ فَلاَ تُعْطِهِ إِلاَّ أَنْ تَخَافَ لِسَانَهُ فَتَشْتَرِیَ دِینَکَ وَ عِرْضَکَ مِنْهُ .)

[۴] سوره مبارکه ضحی، آیه ۱۰

[۵] الکافی، جلد ۳، صفحه ۵۰۲ (عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: ذَکَرْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ شَیْئاً فَقَالَ اِصْبِرْ فَإِنِّی أَرْجُو أَنْ یَصْنَعَ اَللَّهُ لَکَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ قَالَ فَوَ اَللَّهِ مَا أَخَّرَ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُؤْمِنِ مِنْ هَذِهِ اَلدُّنْیَا خَیْرٌ لَهُ مِمَّا عَجَّلَ لَهُ فِیهَا ثُمَّ صَغَّرَ اَلدُّنْیَا وَ قَالَ أَیُّ شَیْءٍ هِیَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ صَاحِبَ اَلنِّعْمَهِ عَلَى خَطَرٍ إِنَّهُ یَجِبُ عَلَیْهِ حُقُوقُ اَللَّهِ فِیهَا وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَتَکُونُ عَلَیَّ اَلنِّعَمُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا أَزَالُ مِنْهَا عَلَى وَجَلٍ وَ حَرَّکَ یَدَهُ حَتَّى أَخْرُجَ مِنَ اَلْحُقُوقِ اَلَّتِی تَجِبُ لِلَّهِ عَلَیَّ فِیهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ فِی قَدْرِکَ تَخَافُ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَأَحْمَدُ رَبِّی عَلَى مَا مَنَّ بِهِ عَلَیَّ .)

[۶] سوره مبارکه معارج، آیات ۲۴ و ۲۵

[۷] مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، جلد ۴ ، صفحه ۶۷ (روی فی بعض الأخبار : أنّه لمّا قتل أصحاب الحسین – علیه السلام – کلّهم، و تفانوا و ابیدوا و لم یبق (معه) أحد، بقی – علیه السلام – یستغیث فلا یغاث، و أیقن بالموت، فأتى إلى نحو الخیمه، و قال لاخته: (یا اختاه) ائتینی بثوب عتیق، لا یرغب أحد فیه من القوم أجعله تحت ثیابی، لئلاّ اجرّد منه بعد قتلی. [قال:] فارتفعت أصوات النسوه بالبکاء و النحیب، ثمّ اوتی بثوب فخرقه و مزّقه من أطرافه، و جعله تحت ثیابه، و کان له سروال جدید فخرقه أیضا، لئلاّ یسلب منه. فلمّا قتل عمد إلیه رجل، فسلبهما منه و ترکه عریانا [بالعراء] ، مجرّدا على الرمضاء، فشلّت یداه فی الحال .)