«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

حدیث عنوان بصری

در حدیث عنوان بصری این عبارت آخر را تا به موضوع صحبت یک بار دیگر از روی کتاب برای شما قرائت می‌کنیم به خاطر جاذبه‌ای که برای من دارد. در پایان که این آقای عنوان که اهل بصره بود، کنیه‌ی او هم ابو عبدالله بود، می‌گوید وقتی حضرت آمد حقیقت علم و راه رسیدن به آن نور را بیان کردند، من عرض کردم که به من نسخه دهید. «قُلْت‏ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی»[۱] به من یک وصیّت، توصیه، نسخه‌ای ارائه بفرمایید. حضرت فرمودند: «أُوصِیکَ بِتِسْعَه» تو را به نه چیز توصیه می‌کنیم «بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ» این وصیّت من وصیّت خصوصی نیست، بلکه همه‌ی راهیان و سالکان الی الله که اراده دارند در طریق إلی الله زندگی کنند، برای همه‌ی آن‌ها است. «وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ» من از الله مسئلت دارم که خدا به شما توفیق دهد که این‌ها را به کار بگیرید، صرف شنیدن نباشد. خیلی از حرف‌ها را آدم می‌شنود و دوست دارد، ولی یک برنامه ریزی جدّی ندارد که در زندگی این‌ها را محقّق کند. حضرت خواستند بگویند که اهل حرف نباش، این‌ها حرف‌های خوبی است، ولی عمل آن مهم است.

«ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ» سه تا از این وصیّت و نه توصیه‌ی من مربوط به ریاضت نفس است. ریاضت یعنی تمرین دادن، ساختن، مربوط به خود سازی است، مربوط به تهذیب نفس است. «وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ» جایگاه بردباری، شرح صدر و سعه‌ی نظر جایگاه خاصّی است که حضرت آن را در این مسائل رشد معنوی مختص فرمودند. «وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا» سه بخش آن هم مربوط به حوزه‌ی علم و دانش است. «وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا» بپرهیز، نکند که سستی کنید. «إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ» تهاون از همان وهن گرفتن، شل گرفتن، جدّی نگرفتن، توصیه می‌کنم که نکند این حرف‌ها را جدّی نگیرید. عنوان می‌گوید «قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ» تمام وجود و دل خود را فارغ کردم و متمرکز کردم. هر چه داشتم تخلیه شدم و همه‌ی وجود خود را به امام دادم تا حرف‌های او را به جان بخرم.

توصیه‌ی امام صادق علیه السّلام در مورد ریاضت و خود سازی

«فَقَالَ» حضرت فرمودند «أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ» امّا در آن چیزهایی که مربوط به خودسازی است، مربوط به تهذیب نفس است، «فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ» چیزی را که به آن اشتها نداری، رغبت نداری دنبال نکن. «فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحَمَاقَهَ وَ الْبَلَهَ» تحمیل بر خود حماقت است و موجب بُله می‌شود. «وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ» رغبت تنها کفایت نمی‌کند. گاهی غذاهای لذیذی است و کامجویی او اقتضاء می‌کند که رغبت داشته باشد. به سراغ آن می‌رود، ولی نیاز واقعی ندارد، دارد پرخوری می‌کند، دارد زیاده روی می‌کند. حضرت در این جهت هم توصیه می‌کنند که نیاز شما، نیاز واقعی باشد. اشتهای کاذب نداشته باشید، دنبال رغبت‌هایی که منشأ آن لذّت جویی است نروید. اگر واقعاً گرسنه بودید این‌ها سمبل است. در تمام نیازهای زندگی انسان باید این‌طور باشد. یکی این‌که به خود تحمیل نکند، ذوق خود را، استعداد خود را، کشش خود را، توان خود را ارزیابی کند و دوم این‌که دنبال نیازهای واقعی جامعه باشد. بعضی‌ها دنبال پول هستند. این‌ها آدم‌های قابل اعتمادی نیستند. اگر رشته‌ای می‌خواهید انتخاب کنید، یکی این‌که ببینید استعداد آن را دارید یا نه؟ دوم این‌که ببینید چه خلائی را می‌خواهید پر کنید؟ کدام نیاز جامعه را می‌خواهید برطرف کنید؟ این نیازها را شناسایی کردن و اولویّت قائل بودن یعنی اولویّت‌ها را درجه بندی کردن و سراغ نیازهای دارای اولویّت اول رفتن خود سازی است. این‌ها ریاضت است، این‌ها سیر و سلوک إلی الله است.

برکات ارزشمند مال حلال در زندگی انسان

مطلب بعدی که مطلب دوم است «وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا» وقتی می‌خواهید هزینه کنید، مصرف کنید مواظب باشید که حرام نخورید، حلال خور باشید. «فَکُلْ» بخور، امّا حلالاً بخورید. این صفت و این وصف را ضروری مصرف زندگی قرار دهید. چون مسئله‌ی حلال خوری اهمیّت ویژه‌ای در اخلاق دارد. اگر کسی واقعاً می‌خواهد متخلّق به اخلاق الله بشود، می‌خواهد مظهر خدا شود، می‌خواهید آیینه شود، می‌خواهد دل او شفّاف شود، نمی‌خواهد در مسیر ظلمت بیفتد، باید نسبت به درآمد و نسبت به خوراک خود خیلی دقیق باشد که لقمه‌ی حرامی از گلوی خود فرو نبرد. هم داستان‌های زیاد، هم روایات زیاد، هم آیات قرآن در این جهت تأکیدهای لازم را دارند.

 کسی خدمت امام صادق (علیه السّلام) که جناب محمّد بن مسلم است، از افراد خود ساخته است. محمّد بن مسلم از جانب امام زمان خود در کوفه مرجع تقلید بود. حضرت علما را توصیه می‌فرمودند که اگر جایی ابهام داشتید و دست شما به ما نمی‌رسید به محمّد بن مسلم مراجعه کنید. محمّد بن مسلم کسی است که ۳۰ هزار سؤال علمی از امام باقر کرده است و حضرت ۳۰ هزار فرمول به او ارائه کرده است.

 بعد از امام باقر (علیه السّلام) هم در محضر امام صادق (علیه السّلام) می‌گوید ۱۶ هزار سؤال داشتم و همه را پاسخ گرفتم و این‌ها را به آن‌ها اضافه کردم. در واقع دریا است دیگر. آن هم از کانون اصیل و از چشمه‌ عطش خود را برطرف کرده است، از جوی‌ها نخورده است. از منبع عصمت گرفته است. ایشان می‌گوید خدمت امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم که عمل زیادی ندارم و در انجام مستحبّات توفیق مطلوب را در خود نمی‌بینم. ولی نسبت به واجبات و محرّمات من حسّاس هستم، خط قرمزها را رعایت می‌کنم. امام (علیه السّلام) فرمودند: «إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَى خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ بِلَا تَقْوَى‏»[۲] فرمود آدم عمل کم انجام دهد، ولی در چهارچوب تقوی انجام دهد.

اگر کسی انضباط دینی دارد، نزاکت معنوی دارد، خود را می‌تواند از حرام نگه دارد، این عمل کم او هم سود می‌دهد و او را بالا می‌برد. فرمود افرادی هستند که اطعام می‌کنند. سفره‌هایی پهن می‌کنند و افراد زیادی را سر سفره‌ی خود می‌نشانند. بده بستان دارند، ریخت و پاش دارند، ولی چون به خلوت می‌روند کار دیگر می‌کنند. حرام که پیش می‌آید کنترل ندارند. فرمود این اعمال ظاهری کثیر برای این‌ها نافع نیست، چون زیر بنا درست نیست. وقتی این تملّک نفس ندارد، خود را نمی‌تواند در برابر حرام کنترل کند، به طرف دامن حرام، پول حرام، غذای حرام کشیده می‌شود و زور او به نفس نمی‌رسد، تعریفی ندارد.

 عمده این است که شما از محرّمات خود را نگه دارید. اگر اعمال مستحبّی زیاد نداشتید مهم نیست، این واجبات و محرّمات شما را بالا می‌برد. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[۳] مقامات معنوی ارتقاء است، صعود به قلّه است. لذا سخت است. آدم می‌خواهد از کوه بالا برود باید زور بزند. باید آمادگی‌ها و انرژی لازم را داشته باشد. ولی کسی بخواهد از کوه پایین بیاید زوری ندارد. اگر کمی کنترل نباشد یا کسی هل دهد با سر تا قعر درّه سقوط می‌کند.

محرّمات عین سراشیبی‌ها است. اگر آدم کنترل نداشته باشد و کسی هوای آدم را از پشت نداشته باشد و حواس او جمع نباشد و پای او سر بخورد یا کسی از پشت آدم را هل دهد، آدم در وادی محرّمات هلاک می‌شود. همه دوست دارند که لذّت داشته باشند، کامجویی داشته باشند. یک جوان را به گناه وادار کردن مشکلی ندارد. یا نسل جوان را در مسیر بی‌بند و باری و بی‌‌مبالاتی بردن این کار زور نمی‌برد. حرکت در سراشیبی است. امّا درس خواندن، متخصّص شدن، متعهّد شدن، مؤمن شدن، در مسیر خدا کسب کمال کردن، به مرحله‌ی نورانیّت رسیدن کار سختی است. لذا تعبیر قرآن در مورد کسب معنویّت صعود است. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» به سوی خدا صعود می‌کند جانی که این صفت را داشته باشد، طیّب باشد. کلمه‌ی طیّب یعنی نیّت پاک، یعنی جان پاک، یعنی عمل پاک. به سوی خدا صعود می‌کنند. یعنی اگر پاکیزه نباشد، حرام در او نباشد، خباثت در او نباشد، رذایل اخلاقی در او باشد این بالا نمی‌رود. روایت دارد که یک لقمه‌ی حرام مانع چهل روز استجابت دعا می‌شود. آدم یک لقمه غذای بد بخورد، چهل روز دعای او مستجاب نمی‌شود.

صورت برزخی مال حرام

 وجود نازنین حضرت خاتم فرمودند که من در معراج «مَرَرْتُ بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ یَأْکُلُونَ اللَّحْمَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ»[۴] می‌گوید حضرت می‌فرمایند در عالم معراج دیدم سفره‌هایی پهن است و قومی از گوشت‌های طیّب استفاده نمی‌کنند، رها می‌کنند و گوشت‌های آلوده را می‌خورند. من پرسیدم که یا جبرئیل این چه امری است؟ این‌ها چرا غذای پاک را نمی‌خورند؟ چرا غذای آلوده را می‌خوردند؟ فرمودند: «یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ» این خبیث و آلودگی که می‌بینید همان حرام‌هایی است که در دنیا حرام خوری کردند و حلال را رها کردند. یعنی حلال یک صورت برزخی دارد که اگر الآن هم برای ما پرده کنار برود، بوی تعفّن غذای حرام جان ما را مشمئز می‌کند. نه این‌که ما بلوغ پیدا نکردیم، حواس و ادرکات مادّی ما فعّال است. وقتی یک غذایی مانده باشد و بو گرفته باشد شامّه‌ی ما کار می‌کند. تلّخ شده باشد ذائقه‌ی ما کار می‌کند، رنگ آن بد شده باشد چشم ما این را درک می‌کند. ولی برای درک حرام ما به آن‌جا نرسیدیم. اگر مراقبه داشته باشیم احساسات معنوی ما، حواس برزخی ما فعّال می‌شود.

اثر لقمه‌ی حلال در جسم و جان مرحوم کربلایی کاظم

مرحوم کربلایی کاظم که حافظ کلّ قرآن کریم شد و جز معجزات قرآن بود در امامزاده هفتاد و دو تن اراک یک چنین معجزه‌ای اتّفاق افتاد، ایشان این‌طور بود. یک دستمالی داشت و نان خشکی همیشه در دستمال او بود. در مهمانی‌ها که می‌رفت، بدون این‌که بپرسد می‌دیدند که کربلایی از این غذا میل نمی‌کند. می‌گفتند چطور است؟ می‌گفت بوی تعفّن می‌دهد، می‌دانم که این حرام است. شامه‌ی باطن او باز شده است. آن چیزی که پیغمبر آن‌جا دیده است هم این‌جا واقعیّت دارد. منتها ما هنوز به آن‌جا نرسیدیم، حجاب داریم و گوش جان ما، چشم جان ما، شامّه‌ی جان ما متوجّه نمی‌شود. وجود نازنین حضرت امیر (علیه السّلام) که شاهد وحی بودند فرمودند: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ»[۵] قرآن هم نور دارد و هم بوی خوش دارد. نسیم الهی از عرش می‌وزد و جان‌ها را طراوت می‌دهد. حضرت امیر می‌گوید من هم نور آن را می‌دیدم و هم عطر آن استشمام می‌کردم. نسیم خوش وحی جان من را معطّر می‌کرد. عجیب این است که کربلایی کاظم وقتی حافظ کلّ قرآن شد، هیچ کتابی چون سواد نداشت نمی‌توانست بخواند. ولی آیات قرآن اگر در کتاب… مثلاً کتاب مغنی که از کتاب‌های سنگین است و طلبه‌ها می‌خوانند و آخرین مرحله‌ی ادبیّات آن‌ها است آیات قرآن دارد. برای شاهد مثال، برای تمرین از آیات قرآن استفاده شده است. مغنی را به دست او می‌دادند. تنها دست روی آیات قرآن می‌گذاشت و آن‌ها را می‌خواند. به هیچ چیزی دیگری هم غیر از قرآن نمی‌توانست بخواند. گفتند چطور آن را می‌خوانید، ولی عبارات دیگر که در کنار آن است…، برجسته هم نوشته نشده است، در یک خطوط موازی کلمات مثل هم چاپ شده است. چرا آن را می‌خوانید و این را نمی‌خوانید. گفته بود شما این چراغ برق را می‌بینید. همین‌طور که شما این را روشن می‌بینید من هم آن را این‌طور می‌بینم. عین برق است که روشن است و نور است.

غذاهای حرام یک پلیدی دارد، یک ظلمت دارد، یک بوی عَفِن دارد که ما متوجّه نیستیم. ما ندیده اگر قبول کردیم و پیش رفتیم خدا آن را به ما می‌دهد. ما مثل مرحوم آقا جعفر مجتهدی، مانند مرحوم آیت الله بهاء الدینی… این‌ها این‌طور بودند. بدون این‌که کسی به آن‌ها بگوید این‌ها می‌فهمیدند که این غذا حرام است و این غذا حلال است. این هم در غذاهای ظاهری این‌طور است که اگر غذا از مجرای حلال نبود، مال یتیم بود، مال فقیر بود مشخّص می‌شود.

مرحوم شیخ حسن نخودکی دعوت قبول نمی‌کرد. مرحوم آقای بهجت هم این‌طور بود. خانه‌ی کسی نمی‌رفت، دعوت قبول نمی‌کرد. یک سیّدی آمده بود مرحوم حاج شیخ حسنعلی را دعوت کرده بود. ایشان نسبت به سادات حسّاس بود. گفته بود شرط آن این است که به من غذای حرام ندهی و ایشان هم قبول کرده بود. شیخ وقتی وارد منزل ایشان شده بود و آن شخص نان و ماست آورده بود، گفته بود من از این نمی‌خورم. گفته بود آقا گاو برای ما است و خود من دوشیدم. نان را هم خود من به عمل آوردم. گفته بود که گاو تو رفت در زمین فلان شخص چرید و از علفی که او راضی نبود شیر درست شده است. تا این حد حسّاس بودند و باطن مسائل را به راحتی همین‌طور که چشم سر ما را غذاهای میکروب دار و متعفّن و کثیف را درک می‌کند، آن‌ها باطن را به همین راحتی می‌دیدند که ما ظاهر را می‌بینیم.

 در کتاب سفینه البحار در باب «شَرَکَ» دارد که یکی از علمای زمان بنی عبّاس، شریک بن عبدالله است، جز روات است و جزء موثّقین است و آدم خوشنامی هم بوده است. خلیفه‌ی وقت او را دعوت می‌کند یکی از سمت را از دربار بپذیرد یا قاضی شود و حقوق بگیر شود و قضاوت کند یا معلّم بچّه‌های ایشان شود و و یک شغل سومی را هم به او پیشنهاد می‌کند که آن این بود که یک پذیرایی از ما قبول کنی و ما از شما یک پذیرایی به عمل بیاوریم. شریک آن دو تا را احتیاط کرد و قبول نکرد. نخواست حقوق بگیر ظلمه شود. گفت قضاوت را قبول نمی‌کنم، معلّمی بچّه‌های شما را هم آمادگی ندارم. ولی می‌آیم پذیرایی از تو را قبول می‌کنم. رفت. خلیفه هم دستور داد و معجون عجیبی درست کردند. همه هم حرام بود. وقتی غذا را خورد هم قضاوت را قبول کرد و هم معلّمی را! تا نخورده بود آمادگی نداشت زیر بار دستگاه ظلم برود. ولی تا خورد هر دو قبول کرد.

 این‌ها مسائلی است که انسان برای ما، چه بسا افسانه باشد ولی کسانی که راه را رفتند به این مسائل یقین دارند و چون یقین دارند رعایت می‌کنند و چون رعایت می‌کنند خدا هم در نهایت پرده را برمی‌دارد و این‌ها واقعیّات را آن‌گونه که است خواهند دید.

ربا خواری؛ اعلان جنگ با خدا!

 قرآن کریم فرمود: «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا»[۶] یکی از محرّمات بسیار خطرناک در اسلام مسئله‌ی ربا است. ربا خانمان سوز است. ربا جامعه را بر باد می‌دهد و خوردن ربا و مال ربوی به قدری… این‌ها را می‌گوییم، گاهی بانک‌ها دقّت نمی‌کنند. اشخاص می‌روند پول در بانک می‌گذارند، به آن قراردادهایی که شورای نگهبان مقرّر کرده است توجّه نمی‌کنند. ما چهارچوب‌های شرعی داریم می‌شود از بانک پول گرفت و می‌شود در بانک پول سپرده کرد. ولی نه کارمند بانک و نه این کسی که می‌دهد رعایت نمی‌کنند و می‌گویند می‌خواهم ماهی این‌قدر سود بگیرم. آن وقت با این پول می‌آورد. به قدری در اسلام به ربا حساسیّت اعلان شده است که خدای متعال جنگ با خدا اعلان کرده است. اگر از ربا دست برنداشتید «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ».[۷]

در روایات هم ما بدترین گناه را زنا می‌دانیم و زنا به قدری قبیح و زشت است که در اسلام زناکار از درجه‌ی انسانیّت ساقط است. چرا؟ چون قرآن دستور داده است کسی که این کاره باشد را در ملأ عام شلّاق بزنند. «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانی‏ فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ»[۸] آدم را که چوب نمی‌زنند! این از آدمیّت خارج شده است، لذا باید چوب بخورد. این شخص در ملأ عام آبرو حیثیّت خود را خودش به باد داده است. این باید نشان دار باشد و خانواده‌ها حواس خود را جمع کنند که چنین میکروبی در مسیر آن‌ها قرار نگیرد.

یک کاری که این‌قدر شنیع است و خدای متعال که ستّار العیوب است، خدایی که نسبت به بنده‌ی خود از ما مهربان‌تر است، خدایی که به ما گفته است اگر کار بد کردی حق نداری پیش این و آن آبروی خود را ببری. کسی گناه کرده است گناه خود را پیش دوست خود افشاء کند این گناه مضاعف است. خدای آبروی تو را بیشتر از تو دوست دارد. خدا اجازه نمی‌دهد که تو خود را این‌طرف و آن طرف بی‌حیثیّت کنی.

ربا خواری؛ گناهی بزرگ‌تر از زنای با محارم!

ولی در مسئله‌ی زنا با همه‌ی مهربانی خود اقتضاء می‌کند که برای حفظ نظام خانواده این‌طور سخت‌گیری‌ها را بکند. آن وقت زنا با محارم بدّترین نوع این مسئله است که حکم آن هم اعدام است. در تمام فرق اسلامی حکم یک چنین عملی مساوق با نابودی شخص است. باید شخص را اعدام کنند، چون شخص عرضه‌ی حیات و زندگی را نداشته است که این عمل قبیح را مرتکب شده است. یک درهم ربا کمترین وزن آن است که یک درهم آن برابر است با چندین زنا با محارم در خانه‌ی خدا. این‌قدر خوراک در روح انسان، در دین انسان، در اخلاق انسان، در سیاست انسان اثر دارد. دیدید که یک عالم متّقی را یک آدم سیاسی چطور ضربه فنّی کرد. او حاضر نبود با یک دستگاه فاسد همکاری کند، معین ظلمه باشد. امّا با خوردن یک غذای حرام او در میدان سیاسی برنده شد. یک عالم خوش نامی را به عنوان پل برای خود استفاده کرد. او تسلیم شد مقاومت او شکسته شد و بعد هم توفیقات از انسان گرفته می‌شود جای خود دارد.

خوراک‌های معنوی هم همین حالت را دارد. یک عارفی به نام ابوطالب مکّی که دو جلد کتاب از او است، خیلی کتاب‌های نفیسی است و ترجمه نشده است و به عربی است. اسم آن «قوت القلوب» است، یعنی خوراک دل. دعاها و نسخه‌های معنوی می‌دهد و یک داستانی را نقل می‌کند. می‌گوید من نسبت به کسی سوء ظن پیدا کردم. ۲۱ سال از نماز شب محروم شدم. اثر یک واردات نامشروع به درون «اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»[۹] این است.

مرحوم شیخ الاسلام، علّامه‌ی بی‌بدیل، شیخ بهایی اعلی الله مقامه الشّریف نقل می‌فرمایند که در تخت فولاد اصفهان که جای تفکّر برای اهل سیر و سلوک زمان ایشان بود. یکی از سالکین می‌گوید من به تخت فولاد برای تفکّر و برای عبرت رفتم. آن‌جا مشغول بودم کسی به طرف من می‌آمد و من در باطن خود نسبت به این امر خوشحال نبودم. فکر کردم که این یک آدم کلّاشی است که می‌آید مزاحم تفکّر ما می‌شود و لابد قصد دارد که از ما اخّاذی کند. ولی رد شد و به شما هم متعرّض نشد. من در عالم خواب دیدم که یک طبقی، یک سینی، یک ظرف گوشت گندیده که بسیار بوی بد داشت و قابل تحمّل نبود جلوی من گذاشتند و گفتند بخور. گفتم من اهل ریاضت هستند و حتّی‌ گوشت‌های حلال و پاکیزه هم کم می‌خورم و به قدر ضرورت می‌خورم تا چه رسد به چنین گوشت گندیده‌ای! گفتند چرا در تخت فولاد خوردی؟! گفتم چطور در تخت فولاد خوردم؟! گفتند او از بندگان صالح خدا بود که نسبت به او بدبین شدی. سوء ظن به اولیاء الهی در حکم خوردن چنین چیزی است. می‌گوید بیدار شدم یک سال متحمّل ریاضت‌ها و اعمال عبادی خاصّی شدم که او را پیدا کنم و از او عذر خواهی کنم و حلالیّت بطلبم. یک سال گذشت و سر یک سال باز در تخت فولاد او را دیدم. رفتم که بگویم آقا من بد کردم، چوب آن را هم خوردم، شما من را ببخشید. دیدم که تا من بگویم او پیش دستی کرد. گفت خدا بخشیده باشد بنده‌ی خدا هم می‌بخشد. از کنار من رد شد. اجمالاً واردات خیلی مهم است. آدم باید مراقب واردات خود باشد. از هر کشوری واردات نداشته باشد، ار هر کسی حرف را، مطلب را، علم را نگیرد. اگر انسان علم را از آدم فاسد می‌گیرد باید آن را استرلیزه کند. بدون استرلیزه نفس اثر دارد. دیدن آدم‌های ناپاک در روحیه‌ی انسان تأثیر دارد.

امام صادق علیه السّلام به عنوان بصری یک شاه کلید دادند. همین‌طور که صادرات خیلی مهم است، حق ندارید به مردم دروغ بگویید، حق ندارید ایذا کنید، حق ندارید ظلم کنید، حق ندارید شایعه پراکنی کنید که این صادرات شما است. نقش واردات کمتر از صادرات نیست. یک لقمه‌ی حرام اثر می‌گذارد. شنیدن یک حرف حرام اثر می‌گذارد. سوء ظن اثر می‌گذارد و ما باید این صادرات و واردات را در کشور زیر ذرّه‌بین قرار دهیم و بازرسی‌های دقیق داشته باشیم که اگر این تصفیه شدن جان ما پاک می‌ماند «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها».[۱۰]

مصیبت جانسوز ورود اسرای کربلا به شام

امروز روز اوّل ماه صفر است. خوب است که یادی کنیم از مظلومان و اسرایی که امروز وارد شهر شام می‌شوند. اسرا را نگه داشتند تا شهر آماده شود و این‌ها را وارد یک جشنی کنند که تحقیر شوند. دختر امیر المؤمنین علیه السّلام به رئیس این قافله مراجعه کرد و گفت ما در این شهر دشمن زیاد داریم. ما را از یک مسیری ببرید که خلوت باشد، زیاد زخم زبان نزنند. دشمن هم درست برعکس عمل کرد و از دروازه‌ی ساعات وارد کردند که شلوغ‌ترین منطقه‌ی شهر بود.

این‌که از امام سجّاد علیه السّلام پرسیدند آقا کجا به شما خیلی سخت گذشت. فرمود: «الشّام»، نکته‌ی آن این است. مردم بعد از شهادت به استقبال آمده بود. زن‌ها وقتی نان و خرما به بچّه‌ها دادند بچّه‌ها پس زدند و گفتند ما صدقه خور نیستیم. آن‌ها تعجّب کردند که این‌ها دیگر چه کسانی هستند؟ بچّه‌های کوچک آن‌ها گرسنه هستند ولی این‌قدر عزّت نفس و اصالت و مناعت دارند که از ما غذا برای خوردن قبول نمی‌کنند. گفتند شما از کجا هستید؟ چه اسیرانی هستید که این‌قدر عظمت اخلاقی دارید؟ وقتی گفتند ما اسیران آل پیغمبر هستیم شیون زن‌های آل کوفه بلند شد. رفتند از خانه‌های خود چادر آوردند، لباس آوردند، احترام کردند. امّا وقتی شامی‌ها فهمیدند که این‌ها بچّه‌های امیر المؤمنین علیه السّلام هستند زن‌ها دست به سنگ می‌بردند و بچّه‌ها را سنگ باران می‌کردند، بزرگ‌ترها را سنگ باران می‌کردند. از این‌ها جانسوزتر این‌که جلوی چشم دخترها، جلوی چشم خواهرها سر شهید آن‌ها را سنگ باران می‌کردند و این منظره به قدری برای این‌ها شدید و سخت بود…

 


پی نوشت:

[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱، ص ۲۲۶٫

[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۷۶٫

[۳]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۰٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۲، ص ۱۷۲٫

[۵]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج‏ ۱۳، ص ۱۹۷٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۷۵٫

[۷]– همان، آیه ۲۷۹٫

[۸]– سوره‌ی نور، آیه ۲٫

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۲٫

[۱۰]– سوره‌ی شمس، آیه ۹٫