بسم الله الرّحمن الرّحیم
احاطه وجودی، حضوری و ولایت امامان معصوم علیهم السلام
حضور مبارک سالار شهیدان مجموعهای از فضائل همه انبیاء و کانون کرامتها، والاییها و هدایتهایی است که خداوند در وجود انبیاء قرار داده بود! جاذبه هایی که میتوانست دلهای راهیان راه را، از همه انحرافات منصرف کند و به شاه راه هدایت برگرداند!
خداوند در وجود حضرت آدم علیهالسلام، حضرت امام حسین علیهالسلام را خلاصه کرد، آدم ابوالبشر به دلیل بدیع بودنش پدیده نویی بود؛ و امام حسین علیهالسلام به دلیل نو، بدیع و جلوه بیسابقه خدا بودنش، حافظ میراث حضرت آدم علیهالسلام شد. او وارثی بود که ارث را اضافه کرد، اما هیچ چیزی را کم نکرد. وارث وقتی لایق باشد، آنچه که از گذشته به او رسیده را بازسازی میکند و تولیدات، رهآوردها و ارمغان های جدیدی را به جامعه خودش عرضه میکند! حضرت آدم علیهالسلام ضمن اینکه دارای امتیازات خاصی بود، اما علمش اکتسابی نبود، بلکه علم موهبتی و نامحدودی داشت. خداوند همه کائنات، گنجینهها و ریشه ها را در اختیارش قرار داد و حضرت آدم علیهالسلام به کلمات تام دسترسی داشت. وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها. بقره؛ ۳۱٫
خداوند متعال همه موجودات و خورشید را کلمه خودش میداند که خورشید معنی و محتوایی دارد که پیام الهی است. زمین نیز کلمه خداست و معانی دارد که کاوشگران باید محتوای این کلمه را پیدا کنند، همچنین در درون این کلمه اسرار نهفته بسیاری که هنوز کشف نشده وجود دارد و پیام های ناشناخته فراوان است! در سلول های بدن ما کلماتُ الله وجود دارد، همچنین ضربان قلب ما کلمه خداست، دستگاه گیرنده وجودی و سلسله اعصاب ما کلمه خداست، و همه موجودات طبیعی و فوقطبیعی نیز کلمه خدا هستند.
در جلسه قبل در سوره مبارکه کهف، درمورد حضرت خضرعلیهاسلام مطالبی ارائه کردیم و گفتیم که علم حضرت خضرعلیهالسلام علمی نبود که حلال و حرام، ریاضیات و مفاهیم یا علوم اعتباری در آن یاد داده شود، بلکه علم حضرت خضرعلیهالسلام علم لدنی بود؛ یعنی ولایت داشت و خودش در اعماق موجودات آسمان و زمین حضور داشت. در روایتی نیز آمده است: اگر حاجتی داشتید به جناب خضرعلیهالسلام سلامی کنید، او جواب سلام شما را میدهد. وقتی وصل شدید با سلام کردنتان دعا کنید که دعایتان مستجاب میشود.
گویا ماموریت حضرت خضرعلیهالسلام ماموریت دریایی است، علاوه بر حضور تامی که در اعماق موجودات عالم امکان دارد، میتواند در عالم نیز تصرفات تکوینی داشته باشد. امامان ما نیز همین طور هستند، آنان هم ولایت دارند و هم احاطه وجودی و حضوری دارند. برای امام اینطور نیست که این محفل شما، این انجمن شما و این مجالس ماتم سیدالشداءعلیهالسلام گزارش شود، وجود مقدس امام عصر اروحنا فداه بر این مجالس احاطه دارد. خودشان و مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها در مجلس و همه جا حضور دارند، همچنین وجود مقدس رسولاکرم صلیالله علیه و آله و سلم در خانه های ما و در گذشته و آینده حضور دارند.
ولایت مطلقه یعنی اینکه علمش عینیت حضور است؛ مفهوم نیست. آن علمی که بنده و جنابعالی به خودمان داریم. ما به خودمان چه نوع آگاهی داریم؛ اگر کسی از ما تعریف یا توصیفی ارائه نمیکرد، آیا ما خودمان خودمان را یافته ایم؟ ما در محضر خودمان حاضریم، آن حضوری که روح ما نسبت به جسممان دارد، خودمان نسبت به خودمان داریم؛ حضرات صاحبان ولایت مطلقه کلیهی الهیه، بر همه ی عالم این نوع حضور را دارند؛ یعنی آنها جان اند و مجموعه ی عالم اعضای آن ها میباشند، اَیادی آن ها هستند، آنها از دور مأموری نمیفرستند تا اینکه با ماموریت موجودی را به کار خودش وا دارند، کل موجودات از وجود امام مأموریت، مایه و انرژی میگیرند، خط و جهت خودشان را از امامِ صاحبِ “ولایت مطلقه” میگیرند؛ بنابراین علم آنها علم کلماتی و واژهای نیست، بلکه علم به خودش است. علم به خودش علم به همه عالم است؛ و اگر ما بر اثر بندگی این هنر را داشتیم، با وجود امام زمان ارواحنا فداه سنخیت پیدا می کردیم و با عشق ذوب می شدیم، قطره وجودمان که الان حباب است، نمود دارد، خودمان را کسی می دانیم، اگر خودمان را در دامن حضرت حجت اروحنا فداه بیندازیم، و اگر او بشویم؛ ما هم حضور پیدا می کنیم. همان طور که سید بحرالعلوم رضی الله عنه این حضور را داشت، همچنین آقای بهجت رحمه الله علیه در زمان ما این حضور را داشت و فرمودند: “هرچه را بخواهم بدانم، میدانم!” منظور از این دانستن نه اینکه کسی برای ایشان خبر می آورد، بلکه هر چه را بخواهم بدانم، با کمی توجه به خودم به دست می آید؛ تمام موجودات در وجود خودش انعکاس دارد. و این ظرفیت در بشر هست و با ریاضت مشروع در بشر که همان متدین بودن و با تقوا بودن است، بهوجود میآید. انسان اگر راه خدا را برود، خدایی و آینه خدا میشود. خداوند متعال در همه جا حضور دارد“ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ “ حدید؛ ۴٫ در دعای سفر میخوانیم: اللَّهمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَالْخَلِیفَهُ فِی الْأَهْلِ و الولد، یا ” وَالْخَلِیفَهُ فِی الحضر“ که هر دو صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مسافرت، دستور دادند که وقتی از خانه خارج میشوید این دعا را بخوانید: خدایا من که به مسافرت میروم تو را دارم و در مسیر و در مقصد، تنها نیستم و در غربت، تو با من هستی، اما من خانواده و کسانی را که اینجا گذاشتهام و سرپرستی آنها را ندارم، تو با اونها هم هستی! خداوند متعال هم با بچهها، خانواده و هم با خود ماست، تازه این مخصوص ما نیست؛ “مع کُلِ شیءِ لا بلممازجه” خداوند با همه موجودات همراه است، خدا با خورشید و با ماه همراه است، خدا با ملائکه، عرش و اعماق دریا همراه است، همه جا خدا خداست، وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ زخرف؛ ۸۴٫ خدا در آسمانها و در زمین “إِله” است؛ لذا حضرت آدم علیهالسلام علمش که به تعلیم الهی بود، ایجاد بود؛ نه تعلیم کتابی که حضرت آدم علیهالسلام را قدم به قدم با موجودات آشنا کرده باشد، در تعلیم الهی تدریج نیست، بلکه دفعی است، “وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.” بقره؛ ۱۱۷٫
ماجرای مرحوم آقا نجفی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه
یکی از علمای صاحب باطنِ ناشناخته و غیر معروف ما مرحوم آقا نجفی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه میباشد، بعضی از آثار وی اخیراً به چاپ رسیده است. این بزرگوار صاحب کرامات عجیب، کشف و شهود بوده است. ایشان میفرماید: “من وقتی میخواستم به ایران بیایم، بیماری بر من عارض شد که تمام اندوخته های علمی من از دستم رفت، حافظه ام پاک شد و دیگر چیزی نداشتم، از طرفی هم مردمی که ما را مدت ها به عنوان مهاجر، به چشمه علم امیرالمومنین علیهالسلام در نجف اشرف می شناختند، از ما توقع داشتند وقتی برگردم بتوانم برایشان روشنگری کنم و مبانی و معارف دین، اخلاق اسلامی و احکام دین را برایشان بازگو کنم.
وضع قابل تحمل نبود، به باب علم پیغمبر صلی الله و علیه و آله پناه بردم: أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا. التوحید (للصدوق)، ص ۳۰۷، ۴۳ باب حدیث ذعلب. به حضرت امیر علیه السلام متوسل شدم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام آنچنان حضوری به من داد که وقتی به ایران بازگشتم؛ علما میخواستند من را امتحان کنند، از اسفار ملاصدرا عباراتی را به من گفتند و خواستند تا آنرا معنی کنم و شرح بدهم، گفتم شما سطر اول هر صفحهای از صفحات اسفار را بگویید من تا آخرش را میخوانم و برای شما توضیح میدهم!
مرحوم آقا نجفی اصفهانی رضوانالله تعالی علیه در سفری که با برادر شهیدش به سامرا داشتند-برادر ایشان در ایران، در جریان مشروطه به شهادت رسید- نقل کردند که در سرداب مقدس، وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه به من مأموریت داد که به ایران بیایم و این حالتی را که در آن حضور داشتم بازگو کنم. تمام کتب اربعه: استبصار، التهذیب، کافی و کتاب من لا یحضر الفقیه؛ در سینهاش موج میزد و این اتفاق با اتصال به وجود امیرالمومنین علیه السلام و گرفتن همه چیز یک جا انجام شد.
ماجرای مرحوم کربلایی کاظم ساروقی
مرحوم کربلایی کاظم ساروقی اعلی الله مقامه شریف حافظ قرآن شد، وی بیسواد بود. چنین مرد کارگر، صحرا گرد، سخت کوشی که اصلاً مکتب نرفته، حتی امضاء خودش را بلد نبود، این برای حفظ قرآن زمانی کافی نبود که وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه در امامزاده قاسم علیه السلام که در اطراف اراک قرار داشت؛ به ایشان فرمود بخوان! گفته بود آقا بلد نیستم! فرموده بود بخوان، بار سوم دید دارد میخواند، اولین چیزی که خوانده بود، سوره یاسین بود، اما دیده بود که بقیه را از حفظ میخواند، آن هم یاد داشتنی که هیچ کامپیوتر و دستگاه الکترونیکی این قدرت را ندارد! در اینجا باید دکمهای بزنیم تا خوراکی به شما پس بدهد، اما وی اینطور نبود، میگفتند سوره بقره چند تا “را“ دارد؟ بلافاصله میگفت! هیچ تأمل نمیکرد یا دکمهای را نمیزد! پرسیدن همانا و جواب گرفتن همانا!
برادر آیتالله حائری شیرازی که خدا حفظشان کند، از انسانهای صالح است، ایشان امام جمعه شیراز بودند که در حال حاضر در قم ساکنند. ایشان برادری به نام آقا صدرالدین حائری داشتند. وی نیز روحانی، انقلابی، زندان رفته و زجر کشیده بود. ما در آن شب های نورانی در سرزمین منا، با ایشان مأنوس بودیم. گویا ایشان با کربلایی کاظم ساروقی حشر و نشری داشته است. میگفتند: “تنها اینطوری نبود، همه ی قرآن در صندوق سرّ او جای گرفته بود و به همه رموز قرآن آشنایی داشت، بلکه به اسرار آیات آشنایی داشت!” اینکه آدم کدام آیه را بخواند، کدام دردش رفع میشود؛ چه آیهای بخواند کدام بیماری اش از بین میرود؛ کدام آیه را بخواند با آن محرم می شود و طی الارض می کند، اینها را پیدا کرده بود!
قدرت و تصرف خداوند
این معانی را در کدام دانشگاه، در کدام مکتب و در محضر کدام استاد فراگرفته بود؟ هیچ جا! اینها تعلیم الهی بود و “وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ ” بقره؛ ۳۱٫ خدا بخواهد نگاهی به کسی بکند، چیزی به کسی بدهد، معنویتی به کسی بدهد، کشف و شهودی به کسی بدهد، علمی به کسی بدهد، زمان و اسبابی نمیخواهد! یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ. دعای صحیفه سجادیه است و بسیار اسرارآمیز است، در مفاتیح الجنان هم آمده، بخوانید و به معانیش توجه داشته باشید که سر تا پا توحید است!
اگر خداوند متعال بخواهد مشکلی را حل بکند قشون نمیخواهد. این طیر ابابیلی که آمد، کدام لشکر پاسخگوی او بود؟ این طوفانی را که در صحرای طبس خداوند متعال مأمور کرد، تفنگداران امریکایی و خود امریکا را سرافکنده و مأیوس کرد؛ و درِ امید را برای همیشه به رویشان بست، این چه قدرتی است؟! قدرتی است که از همه چیز میتواند همه چیز بسازد! خداوند متعال اگر بخواهد چوبی را کامپیوتر کند، بدون هیچ دستکاری میشود کامپیوتر! مگر چوب دستی حضرت موسیعلیه السلام در لحضه ای به اژدها مبدل نشد!؟
به حضرت موسیعلیه السلام به ندا آمد: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً. طه؛ ۱۲٫ حضرت موسیعلیه السلام توحید و جلوه های نور را از یک چوب می گیرد، مگر چوب دستی خود حضرت موسی علیه السلام چه بود؟ چوب دستی و عصایی برای چوپانی بود! هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْرى. طه؛ ۱۸- «این عصاى من است بر آن تکیه مىکنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومىریزم و مرا با آن کارها و نیازهاى دیگرى است.»
اما وقتی حضرت موسی علیه السلام الهی شد، چوب دستی ساده اش نیز تغییر کرد؛ این چوب در یک جایی کار مهندسی آب را می کرد: فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً. بقره؛ ۶۰٫ گفتیم عصایت را به آن سنگ بزن! ” فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ” وقتی عصا را به سنگ زد: ” فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ” دوازده چشمه از یک صخرهای با نوک عصای حضرت موسیعلیه السلام جوشید و برای دوازده گروه، دوازده فرهنگ را ساخت! کار فرهنگی، کار آب رسانی و کار ارتزاق میکرد، حتی کار یک ارتش و یا بیشتر از ارتشی را هم انجام میداد. زمانی که قشون جهنمی فرعون، موسیعلیه السلام را تعقیب می کردند، خداوند متعال به او دستور داد: شب راه بیفت که آنها تو را درک نکنند، قشون فرعون متوجه شدند و حضرت موسی علیه السلام را تعقیب کردند تا به رود نیل رسیدند، آنجا خدا دستور داد: أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ. شعرا؛ ۶۳٫ این چوب را به دریا بزن و ببین دریا را چه کار میکند!
چوب را که به دریا زد، دریا شکاف برداشت و حضرت موسیعلیه السلام و یارانش با نهایت امنیت از وسط دریا عبور کردند؛ و کانال و پلی شد تا لشکر به آن طرف آمد، حالا خدا با چه قشونی میخواهد فرعون را از بین ببرد، چه سلاحی داشت، چه موشکی بود؟ چه اتمی بود؟ همان آبی که برای حضرت موسی علیه السلام نجات بود، همان برای فرعونیان وسیله نابودی شد، این قدرت، قدرت خداست!
“ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ” خداوند این قدرت و این علم را – ما فوق آنچه به حضرت آدم علیه السلام داده بود – به امام حسین علیه السلام داده است! حضرت آدم علیه السلام وقتی بر اثر غفلت بهشت را از دست داد، بهشت از آن جهت که انواع میوهها، خوراکیها، لذایذ را دارد، از این جهت بهشت، بهشت نیست؛ حیثیت بهشت این است که بهشتی حضور جمال خدا را درک می کند! اینجا ما غذا خوردنمان، رفت وآمدمان، ازدواجمان، توجه به بچهمان، ما را از خدا غافل میکند؛ بنابراین خدا دستور میدهد: “لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ “ منافقون؛ ۹٫ ما به شما مال دادیم، اولاد دادیم، اینها بهانه بشود که ببینید این نعمت من است! ببینید این سفرهای که برایتان پهن کردم سر سفره من هستید! به بچهات نگاه میکنی، این همه امکانات داری، آدم مهمان کسی باشد برایش سفره پهن بکنند، آیا سرگرمی به این سفره او را از صاحب سفره غافل میکند؟ چرا شما اینگونه هستید؟ هرجا بروید من برایتان سفره پهن کردم، هرچه دارید من به شما دادم، چرا من را از یاد میبرید؟
در بهشت این طور نیست، در بهشت آدم در تمام نعمتهایی که خدا به انسان بهشتی داده است خدا را میبیند، جایی که نعمت را بدون ولی نعمت ببیند، وجود ندارد! بهشت عالم حضور است، بهشت عالم وصال است، بهشت جلوه خداست، بهشت وصل به جانان است و این است که بهشت را بهشت کرده؛ نه خوردنی ها و آشامیدنی ها و حوری ها بهشت را بهشت کرده باشند! اینها همه بازتاب بندگی خود ماست که حوری، قصر و درخت شده است. “لهم مایشاوون“ مشیّت ما آن را میسازد و خداوند متعال می فرماید: این همان عمل خودت است اینجا روییده، به این شکل در آمده، اما خصوصیت بهشت این است که با جانان همیشه وصل است، هیچ فراق و جدایی در آنجا نیست، جلوه های جلال خدا، جلوههای جمال خداست و آدمی که از بهشت خارج میشود، محجوب میشود.
مرحوم میرزا علی آقای قاضی آن عارف بزرگ استاد آقای طباطبایی و آقای بهجت و دیگران به شاگردانشان توصیه میکردند؛ دعای صباح امیرالمومنین علیه السلام را هر روز بخوانید؛ البته دعای سنگینی است، که برخی از اهل باطن، بعضی شاگردانشان می خواندند و مشکلاتی برایشان پیش آمده بود، گفته بودند که شما دعای صباح نخوان، شما به جای دعای صباح، صبحها سوره حشر را بخوان که گشایش برایت میآید! دعای صباح در ظرفیت و توان تو نیست و نمیتوانی درکش کنی؛ بنابراین مشکل برایت پیش میآید.
بعد از دعای صباح که ما سر بر روی سجده میگذاریم و میگوییم: الهى قلبى محجوب و عقلى مغلوب و نفسى معیوب و هوائى غالب و طاعتى قلیله و معصیتى کثیره. “خدایا! جلوی آیینه دلم پرده افتاده و جمال تو را نمیبینم“ مگر دلم خانه تو نیست، مگر تو خودت اینجا نیستی، چرا من صاحب خانه را در خانهاش نمیبینم؟ اگر این خانه زلال باشد… (دقیقه ۲۶)
پاسخ دهید