اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی. طه؛۲۵-۲۸ 

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاه علی افضل السّفراء القرّبین طبیب نفوسنا ابی‌القاسم محمّد و آله المعصومین سیّما مولانا کهف الحصین وقیاس المضطر المستکین و ملجأ الحاربین، بقیه الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجّل الله فرجه و سهّل الله ظهوره و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و رضاه و رأفته و لعن علی اعدائهم اجمهین الی یوم الدین.

 حرکت موجودات عالم به سوی خدا

 در این چند شب، خدمت شما عزیزان، سروران، پاکان ونیکان این مجلس عرض کردیمکه این عالم، عالمِ حرکت است. ما انسان‌ها هم در این امر از موجوداتِ دیگر جدا نیستیم. خدا ما را هم متحرّک و پویا آفریده است. حرکت موجودات غیر انسانی که انتخابگر نیستند؛ جهت‌دار است و خدا برای هر موجودی مقصدی قرار داده و آن را با قوای درونی اوهماهنگ ساخته است تا او را به مقصد پیشبینی شده برسانند.

دانۀ گندم وقتی رشد می‌کند؛ علائمی مثل تابلوی ورود ممنوع، راه یکطرفه یا تابلوی جاده خطرناک است؛ ندارد. در درون خود می جوشد و بالا می‌آید. این جزء ظرایف قدرت خدا است که این‌گونه از خاک انباشته شدۀ زیرزمین یک دانۀ کوچک راه خود را باز می‌کند و جوانه می‌زند. هستۀ درخت و نطفه‌ای که در رحم قرار می گیرد؛هم همین‌طور هستند.این یک نظام است که خدا آفریده و هر موجودی خودبه‌خود می‌رود تا به مقصدبرسد.

 در مورد انسان این‌گونه نیست. حرکت بشر، مستقیم و یک‌طرفه نیست؛ انسان راه‌های مختلفی دارد و باید خودش یکی از این چندین راه را برگزیند.در قرآن کریم می‌فرماید:“وَلاتَتَّبِعُواالسُّبُلَ “انعام؛ ۱۵۳:صراط مستقیم را انتخاب کنید،نهسُبُل یا راه‌های مختلف را که بسیار زیاد است.

 یک راه وجود دارد که با راهنمایی خود خدا برای بشر عملی می‌شود. مثلاً اگر انسان نادار وفقیری بخواهد به مقصدی که خدا برای بشر در نظر گرفته؛یعنیمظهریتخدا، با انتخاب خود برسد،خداوند به انسان در رسیدن به این مقصد کمک می‌کند.“وَأَنَّإِلى‏رَبِّکَالْمُنْتَهى‏”النجم؛۴۲و “إِنَّإِلى‏رَبِّکَالرُّجْعى‏”العلق؛ ۸

خدا مقصد مادی نیست که انسان در مکه، کربلا، مشهد یا مسجد او را پیدا کند.او همه جا هست:“هُوَمَعَکُمْأَیْنَماکُنْتُمْ”الحدید؛ ۴. هر کجا که هستید، خدا با شماست. راهی را که خدا قرار داده است؛ عقل، فطرت، نفس لوّامه و حججی که خارج از وجود انسان هستند،آن را تأیید می‌کنند. انبیاء و سفرای انبیاء با وحیو کتب آسمانیخود مجموعه‌ای هستند که اگر بشر از اینها به طور منسجم استفاده کند، در مسیری قرار می‌گیرد که حرکت در آن،”هجرت الی الله” نامیده می‌شود.

انسانمهاجرکسی است کهخودرا برای این مقصد آماده کند و در این راه از چراغ عقل، از مسیر فطرت، از ترمز وجدان اخلاقی، از حجج بیرونی که مجهّز به معجزات‌اند و از قرآنکمک بگیرد.

 

 هجرت انسان به سوی خدا

 هجرت دو نوع هجرت است. پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلمفرمودند: من امّتم را به پنج چیز وصیّت می کنم:

اول اینکه خداوند متعال به ما زمینه داده کهازگهوارهتاگور، همیشه دانشجو و طلبه باشیم.یک استاد دانشگاه، با همه فضائلی که دارد؛ هنوز علمش به غایت نرسیده و زمینه برای تکمیل آن وجود دارد.تکبّر و انانیّتو غرور باعث می‌شود انسان به آنچه دارد، اکتفاء کند و از هجرت باز بماند.سمع، این دستگاه گیرندۀانسان، باید همیشه فعال باشد و امواج علمی و غیبی و بخصوص امواج معنویرابگیرد.

 ما در قرآن کریم آیاتی داریم که زندگی ما محفوف به ملائکه است.اگر ما این امواج را کور نکنیم، امواج عرشی الهی از طریق ملائک به ما می رسد. در روایت داریم که ملائکه الهامات الهی را به انسان می رسانند و شیاطین اغواء می‌کنند. این الهام ملک و اغواء شیطان هر دو حقیقت است.اینکه انسان با چه کسی رفیق و در چه محیطی باشد؛نمونه‌ای از تأثیر ملائک یا شیاطین در زندگی ماست.

در آیۀ“إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَ لاَّتَخافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون” فصلت؛ ۳۰ خداوند می‌فرماید که ما هنگام مرگ، ملائکه را می‌بینیم. تا آن وقت قدرت دیدن آنها را نداریم. آن زمانکه به عالم دیگرمنتقلمیشویم؛اگردر این دنیا مهاجر بوده‌، راه را درست طی کرده و در جادۀ وسطی حرکت کرده باشیم؛هنگام مرگ، صفی از ملائک با احترام به پیشوازما می‌آیند و با سلام و صلوات ما را منتقل می‌کنند و می‌گویند:“سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ “الرعد؛ ۲۴ :سلام بر شما در برابر آن انضباط و صبری که در زندگی داشتید و تابع هوس نبودید. چون خودتان را کنترل کردید و از هوا و هوس مصون ماندید؛ ببینید چه عاقبت خوب و خانه خوبی برای خودتان تدارک دیده‌اید!

انسان از یک ویرانه و از یک زندان،به قصر و باغ آبادی منتقل می‌شود. از این زندگی توأم با عداوت و عقده و انتقام‌جویی و کم‌بینی به فضایی منتقل می‌شود که در آنجا همه، افراد بصیرالنظر و انسانهایی خداگونه هستند. انسان با پیغمبر،علی و ائمه علیهم‌السلام دیدار می‌کند. ملائکه هم با احترام به پیشوازمیآیند و میگویند:“نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا” فصلت؛۳۱.اگر شما در دنیا موفقیتهای معنوی داشتید، ما در کنار شما بودیم و به شما الهام می کردیم.

در حدیثی آمده است که خداوند متعال ملائکه‌ای را مــأمور کرده‌اند که بعد از نیمه شب، در سه فرصت، به سراغ بندگان خدا می‌آیند و آنها را برای نماز شببیدارمی‌کنند:«لیقوم الذاکرین».این اولین ندایی است که از عرش برمی‌خیزد و تکرار می‌شود. اگرتا اذان صبح بلند نشدیم و لبیک نگفتیم؛ آنجا می‌گویند:«لیقوم الغافلین».سحر را که از دست دادید، گنج‌هایی بود که می‌توانستید به دست بیاورید؛ اما آنها را که از دست دادید؛ حداقل اهل غفلت نباشید و نماز صبحتان را درک کنید.

آیۀکریمۀ“وَشاهِدٍوَمَشْهُود”البروج؛ ۳به این معنی است که ملائکۀ شب تا اذان صبح حضور دارند. ملائکۀ روز هم آمده‌اند. نماز صبح،عالم خاص خودش را دارد. هم ملائکه شب شاهد هستند، هم ملائکه روز و بین الطلوعین.برای استجابت دعا و دریافت برکات عالم بالا،بسیارفرصتمبارکیاست. در تمام موفقیتها وقتی به ذهن کسی خطور می‌کند که برود یک عالِم خوبی را ببیند یا ازمریضی عیـــادت کند یا گره از کار کسی باز کند،همه از برکت عالم بالا ناشی می‌شود.

 فضای باطنی برخی آنقدر بد شده است که هر چه به ذهنشان می‌رسد؛گناه‌آلود و بد است.خداوند درسورۀ مبارکۀ زخرف می‌فرماید:“وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین‏” الزخرف؛ ۳۶: هر کسی تقوا را رعایت نکند، بی خدا زندگی کند، زبان و چشم و گوشش در اختیار خدا نباشد، حاکمیت خدا در زندگی و در اعضاء و جوارحش مستقر نشده باشد؛ “نغیّض له شیطانا”:شیطانی همۀ وجود او را در اختیار خود قرار میدهد.غیض بر وزن فیض،به معنی پوشش دادن روی یک پوست است.“فهو له قرین”:این شیطان با او قرین می‌شود. حالا این شیطان ممکن است رفیق بی‌دین و بی‌مبالات باشد که جاذبه‌های خاصی دارد و می‌تواند از طریق رفاقت خیلیزودیک انسان خوب را به مسیر بد بکشاند:

پسر نوح با بدان بنشست …

 

فرزند نوح علیه السلام پیغمبر زاده بود، اما ببینید سر از کجا در آورد؟!

قرآن کریم نقل کرد وقتی حضرت نوح علیه السلامدرخواست کرد که“ارکب معنا” هود؛ ۴۲ : بیا با ما سوار شو. مسخره کرد و گفت: اگر بناست آب بیاید، چرا بیایم در کشتی شما که پایین است؟” قالَ سَآوی إِلى ‏جَبَلٍ یَعْصِمُنی‏ مِنَ الْماءِ” هود؛ ۴۳

این تفکر که خیال می کنند اگر سیل اقتصادی یا بحرانهای اجتماعی رخ داد؛انسانبهاین قدرتهای بزرگ که خودشانرامثل کوه نشان می‌دهند،پناهببرد،سالم می‌ماند؛نادرست است. خود آنها هم غرق می‌شوند. شما به تکیه‌گاه ناامنی اعتماد کرده‌اید.آنها خودشان در حال فرو ریختن هستند. اگر می‌خواهید سالم بمانید؛ جز کشتی نوح، کشتی دیگری نیست!

برحسب روایت متواتری که شیعه و سنّی نقل کرده‌اند،کشتینوحامروز،همان اهل بیت پیامبر است:“مَثَلُ‏ أَهْلِ ‏بَیْتِی‏ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ‏” جامع الأخبار(للشعیری)،ص ۱۸۲٫انسانی که به دشمنامید و اعتماد دارد جز خسارت دنیا و آخرت هیچ چیز نصیبش نخواهد شد.

توکّلتان بر خدا و توسّلتان به ائمه باشد و بر کار خودتان تکیه داشته باشید.“وَأَنْلَیْسَلِلْإِنْسانِإِلاَّماسَعى”‏النجم؛ ۳۹انسان باید از درون خودش را بســازد.اگر درون را ساختیم؛ حمله‌های بیرونی کارساز نخواهد بود.

 در این آیۀ کریمه که در سورۀ مبـــارکۀ مائده است:“یاأَیُّهَاالَّذینَآمَنُواعَلَیْکُمْأَنْفُسَکُمْلایَضُرُّکُمْمَنْضَلَّإِذَااهْتَدَیْتُمْ”المائده؛۱۰۵، خداوند متعال به ما تضمین می‌دهد که:“لا یضرکم من ذلاذااهتدیتم” : شما اگر از درون خودتان نگرانی نداشته باشید، خطرات بیرونی به شما زیان نمی‌زند، حتی شما را قوی‌تر هم می کند.

جنگ، تحریم و حصر اقتصادی برای ما نعمت است. چرا؟ چون نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود! هرچه فشار بیشتر شود، فولاد آب‌دیده‌تر می‌شود. ما بیشتر در فشار ساخته می شویم. تاکنون هم هر پیشرفتی برای مملکت ما بوده، در فشارها بوده است. ما با رفاه، داشتن جمعیت کم، صادرات نفت زیاد و دوستی با شرق و غرب و باج دادن به شوروی و آمریکا،یک قدم هم در مسائل صنعتی و علمی پیش نرفته بودیم؛ اما امروز با داشتن هفتاد میلیون جمعیت و با تحریم های شکننده – به تعبیر خودشان فلج‌کننده- ماهواره داریم و موشک‌های بازدارنده می‌سازیم.ما هسته ای را بو می کردیم، ما در علوم مختلف این همه پیشرفت داریم. که همه معلول فشار دشمن است. دشمن ما را ساخته و اگر قدر این فشارها را بدانیم و به همدیگر کمک کنیم، دشمن تسلیم ارادۀ آهنین ما خواهد شد.

 

 هجرت باطنی

 نسخه‌ای بهمرحومسیدبحرالعلوماعلیاللهمقامهشریف نسبت داده شده و در آن سیر و سلوکی است که منسوب به ایشان است. ایشان در آنجا جهاد را سه نوع می‌داند: جهاد اصغر،اوسط و اکبر.هجرت را هم سه مرحله معرفی می‌داند: هجرت صغری، وسطی و کبری.

در هجرت باطنی که انسان از خود به خدا سفر می کند، مسافر و مهاجر الی الله است؛ ولی از کدام شهرها عبور می‌کند تا به خدا می‌رسد؟ما یک مانع بیشتر نداریم و آن خودمان هستیم.اگر از خود گذشتیم؛اینهجرتکبری،هجرتباطنیاست:“لَنْتَنالُواالْبِرَّحَتَّىتُنْفِقُوامِمَّاتُحِبُّونَ‏” آل‏عمران؛ ۹۲سیر باطنی آن است که انسان از خودش بگذرد و مرتباً هوای نفس وخواستهای طبیعی خودش را نادیده بگیرد تا به خدا برسد.

هر مقدار که انسان هوا و هوس، شهوات، جاه‌طلبی، قدرت‌طلبی، حسد و تکبّر خود را پایمال کند؛ به سوی خداعروج خواهد داشت. تعبیر قرآن کریم این است که:“اِلَیْهِیَصْعَدُالْکَلِمُالطَّیِّبُ” فاطر؛ ۱۰: جان پاک صعود می‌کند. جان اگر ناپاک باشد؛ یعنی آلوده به حسد، تکبّر، بخل، زودرنجی باشد،عروج نخواهد داشت. بعضی خیلی زود عصبانی می‌شوند، قهر می‌کنند،از تشکیلات کنار می‌کشند،حوصله ندارند و زمان را رعایت نمی‌کنند،اینها همان کسانی هستند که جانشان پاک نیست و عروج ندارند.

شرط اول برای رسیدن به خدا و پرواز به سوی ملأ اعلا این است کهانسان درون خود را از رذائل اخلاقی و از آثار گناهانپالایشکند. هر گناهی که انسان مرتکب می‌شود،در درون اوبازتاب دارد.مثل لکه‌هایی است که آیینۀ دل را تاریک و حجاب ایجاد می کند.حسد، روحیۀ استکباری، حقد که انسان نسبت به دیگران عقده پیدا می‌کند و نسبت به آنها حالت انتقام جویی دارد؛همگی در درون ما هستند.

 غیبت، نگاه به نامحرم، نگاه غضب‌آلود به یک برادر دینی، ترساندن کسی با نگاه ناراحت‌کننده و ایذاءِ دیگران، کارهای بیرونی هستند؛ اما بازتاب درونی دارند.

تمام گناهان جوارحی ما در جوانح و درون ما بازتاب دارد. تا ما اینها را پاک نکنیم؛ روح ما حرکت نمی‌کند. موتور هواپیمای روح با داشتن این عوارض،رکود دارد، یخ زده است و نمی تواند بالا برود.

حال اگر ما روح را پالایش کردیم تا روح و کلمه طیّب شد؛چه می شود؟ آنوقت :“وَالْعَمَلُالصَّالِحیَرْفَعُهُ”فاطر؛ ۱۰عمل صالح مثل دو بال است که انسان را بالا می برد. پس موتور باید کار کند، فعّال باشد، بال هم داشته باشد. بال انسان، عمل او است و جان پاک، آن موتوری است که این هواپیما را به سوی جانان بالا می‌برد.

 پیغمبرعلیه‌السلام فرمود: من به پنج چیز وصیت می‌کنم. اول این که استاد داشته باشید. بشنوید. تکبّر مانع شما نشود. بروید زانو بزنید. انسانهای ره‌یافته را پیدا کنید.اگرآدرسگرفتید؛ مسیر درست را برای هجرت خـــودتان بازشناسی کنید.

دوم اینکه هر چه را یاد گرفتید؛به آن عمل کنیدو الا : «لم یزد من الله الا بعدا» بعضی مرتب می شنوند و نسخه می‌گیرند؛اما علی رغم علم و دانشی که دارند؛ عمل نمی‌کنند.

حضرت علی علیه السلام نگران ما هستند ومی‌فرمایند:” اللهاللهفیالقرآنولایسبقنکم‏إلىالعملبهغیرکم”الوافی،ج‏۲،ص۳۲۹خدایا!حضرتامیرعلیهالسلام در بستر شهادت ، ما را به برنامه و نظم دعوت می کند!

ما درس نظم داریم؛ ولی این اروپایها هستند که با نظم پیش می‌روند.انضباط، تعهّد، عمل کردن به قول و قرارها، رعایت وقت و ساعت، در کار ما نیست که خلاف توصیۀ دینمان است. ما اینها را می‌دانیم؛اما عمل نمی کنیم. قرآن در میان ماست. قرآن بهاخلاق، گذشت، اتحاد، علم‌آموزی، تلاش و سخت‌کوشی، صلۀ رحم، رسیدگی به فقرا و مستمندان دستور می‌دهد؛ ولی چند درصد از ما عمل می کنیم؟!

پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلممی‌فرمود راه‌حلهای نجات وقتی کارساز است که اجرائی شود وگرنه همه می‌توانند به راحتی حرف بزنند و شعار بدهند.

 شب احیاء تا صبح می‌نشینید و قرآن به سر می‌گیرید؛ ولی از مجلس که بیرون می‌روید و می‌بینید یک پیرمرد آنجا ایستاده است؛ سوارش نمی‌کنید! پس، آنچه را که یاد می گیرید؛ در زندگی به کار ببرید.

 سوم،پرهیز از ارتجاع و عقب‌گرد است. هجرت؛ یعنی بالنده و پیشرو بودن. هجرت یعنی در مسابقات پیشتاز بودن. اهل مسابقه باشید. مسابقه در میدان فناوری و در تمام چیزهایی که برایتان خیراست:“فَاسْتَبِقُواالْخَیْرات‏”البقره؛ ۱۴۸

 هجرت‌های ظاهری، علمی، فناوری، اقتصادی برای این است که شما را به خدا برساند.شما یک ماشین یا یک حیوان نیستید؛بلکه یک انسان هستید. از سوی خدا آمده‌اید و باید به خدا برسید.پس همه چیز را مقدمۀ وصال خودتان به خدا باید بدانید.

حضرت امیر علیه السلام بر حسب این حدیث شریف،«الهجرت قائمه علی حد الاول ما کان لله فی اهل الارض حاجه من مستسر الامه و معلنها»فرمود: هجرت تنها به هجرت پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم از مکّه به مدینه اختصاص نداشت. این میدان برای همۀ شما باز است.هجرت، یعنی فرصت‌شناسی و فرصت‌یابی.در برخی جاها به شما فرصت و مجال نمی‌دهند.بنابراین زمینه و حتی زمانه را عوض کنید.برای رسیدن به این هدف، جا، مکان و روشهایتان را تغییر دهید. این هجرت است.

وقتی در مکه مسیرها را بر پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلمتنگ کردند؛ همانجا نایستادندتا همان چیزهایی که دارند هم از بین برود. این انرژی را به محیط دیگری منتقلکردندکه از آنجابتوانند پرواز کنند. شما هم اینطور باشید، به زمان پیغمبراختصاص ندارد: «الهجرت قائمهٌ علی حده الاول»

بعد فرمودند: خدا به شما نیازی ندارد. اینکه ما می گوییم شما مهاجر الی الله باشید،منزل به منزل این هزار منزل را طی کنید و راه طولانی در پیش دارید؛ به این دلیل نیست که خدا به شما نیاز دارد.

 اصحابکهفدر شرایطی زندگی می‌کردند که دینداری برایشان ممکن نبود؛ جز با مخفی کردن دینشان.به همین جهتاز محیط خفقان شرک‌آمیز فرار کردند،به غاررفتند و در آنجا خداوند متعال سیصد و چند سال آنها را در حال خواب نگه‌داشت.ملائکه در سیصد و چند سال غذا نخوردند، ورزش نکردند، حرکت نکردند.

شما هم هجرت کنید، چه مستصر باشید و مثل اصحاب کهف دین خودتان را در فرار از محیط بتوانید حفظ کنید؛ چه قدرت داشته باشید و پرچم برافرازید و به امّتهای دیگر نامه بنوسید.مثل امام رحمه الله علیهکه به گورباچف نامه نوشتند و به اسلامدعوت کردند. در هر صورت خدا به شما نیاز ندارد. این شما هستید که به خداوند نیاز دارید که مقصد اعلاست. با هجرت می توانید خودتان را به خدا برسانید.

  

هجرت الی الله جاذبه می‌خواهد

 طبقحدیث« لا یقع اسم الهجره علی احد الا بمعرفه الحجه» اساسی ترین رمز هجرت “جاذبه” است. یکی از عزیزان ما اهل ریاضت بود. قبل از انقلاب افراد زیادی را دیده بود.به مشهد که رفته بود، علامه طباطبائیرحمه الله علیهبه ایشان گفته بودند آقای میلانی با شما کار دارند. آیت الله آقای میلانی ایشان را دیده و گفته بود این کارهای شما درست است؛ اما اصل بر این است کهباید جذبه‌ای انسان را ببرد:

تا که از جانب معشوق نباشد کششی  کوشش عاشق بیچاره به جائی نرسد

 جمال خدا، در ولی خدا تجلّی دارد.بنابراین،“مَنْ‏مَاتَ‏وَلَمْیَعْرِفْإِمَامَزَمَانِهِمَاتَمِیتَهًجَاهِلِیَّهً” إعلامالورىبأعلامالهدى،ص۴۳۹ما که چشم سِرّمان باز نشده تا جمال الهی را درک کنیم؛ ولی اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم،امام علی، امام حسن و امام حسینعلیهم السلام را دیده بودیم؛ حرکت ما بسیار ارزشمند می‌شد. با این گرایش‌های عرفانی و معنوی که امروز جوانها و افراد جامعۀ ما در این اعتکاف‌ها، عزاداری‌ها و احیاهای ماه رمضان از خود نشان می‌دهند، اگر یک جمالی را از نزدیک می‌دیدند؛ کار به کجا می رسید!

 بحمدلله در پیوند باطنی، اشراقاتی هست که شما زیباییهای ارتباط با خدا را با همه وجودتان درک می‌کنید.این اجتماعات و احیاها شاهد آن است. امام امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:«لا یقع اسم الهجره علی احد الا بمعرفه الحجه». مهاجرت به سوی خدا جز با تابلوی امامت و با فلش ولایت، برای هیچ‌کس عملی نیست.

خدا قطبی دارد که حرکتدور آن قطب، شما را در مسیر حق و در افق اعلاء به حرکت درمی‌آورد، از خود بی خود می‌کند و باعث می‌شوددر آیینه‌ای که جمال خدا در آن منعکس است،ذوبشوید.

حدیث شریف “مَنْ‏مَاتَ‏وَلَمْیَعْرِفْإِمَامَزَمَانِهِمَاتَمِیتَهًجَاهِلِیَّهً ” إعلامالورىبأعلامالهدى،ص۴۳۹یک حدیث متواتر است.اخبار چند دسته هستند: واحد،ثقه، صحیح،ضعیف، مرسل، مقطوع و متواتر.

خبر متواتر مثل اطلاع ما از وجود شهری به نام واشنگتن است، با وجود اینکه به آنجا نرفته‌ایم.البته الان با فیلم و ماهواره نشان می‌دهند؛ ولی وقتی که اینها هم نبود،باز همیقین داشتیم که هست. نرفته و ندیده‌ایم، با این وجود قبول داریم.همه انسانها در روی کرۀ زمین اینها را قبول دارند. از کجا قبول دارند؟!

حدیث متواتر،این‌گونه است؛ یعنی اشخاصی که با همدیگر تبانی ندارند؛ ولی هر کدام از گوشه‌ای از آنجاخبر می آورد و انسان یقین پیدا می کند که این خبر، غیر قابل تکذیب است.

 خبرهای متواتری را که از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم رسیده، یک گروهنقل نکرده است؛بلکه از فرقه های مختلف نقل شده است. مثل اطلاع ما از شهرهایست که ندیده‌ایم؛ ولی بااطلاع هستیم و نمی توانیم انکار کنیم.

منظور از این حدیث شریف، علم به امام زمان نیست؛بلکه عرفان به امام زمان است. دریافت امامت را باید انسان باور کند. باید در جان و عمق وجودش نور و ضوء امامت باشد.

طبق این حدیث، همۀ زمانها امام دارد، زمانی که امام نداشته باشد، وجود ندارد.در آیۀ“إِنِّیجاعِلٌفِیالْأَرْضِخَلیفَهً”البقره؛ ۳۰خداوند این را به عنوان یک سنّت و وصفی از صفات خود معرفی کرد. به عنوان فعل، نگفت: قرار دادم یا قرار خواهم داد؛بلکه گفت من قرار دهنده‌ام.

این حدیثِ معرفه الحجه که از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلمبه عنوان خبر متواتر به ما رسیده است؛ همان “إِنِّیجاعِلٌفِیالْأَرْضِخَلیفَهً”است. خدا در زمین نماینده‌ای دارد که این راه را تا رسیدن به خدا پیموده. آدرس دقیق خدا را پیدا کرده واینآدرس را در شکل قرآن و سنّت به ما داده تا ماهجرت کنیم. تا کجا ؟ تاآنجا که به خداوند منّان برسیم.«و لا یقئو الاسم الهجره علی احد الا بمعرفه حجه فی الارض»

بنابراین معرفه الحجه، آن جاذبه‌ای است که باطن قوانین اسلام و شریعت را دارای جـــان و روح می کند و جذبۀ اوست که ما را می‌برد. لذا در زیارت شریفه جامعه می گوید:” بِمُوَالاتِکُمْتُقْبَلُ‏الطَّاعَهُالْمُفْتَرَضَهُوَلَکُمُالْمَوَدَّهُالْوَاجِبَهُ”الوافی،ج‏۱۴،ص۱۵۶۶٫باید ایمان ما را نمایندۀ خدا امضا کند.

اینجا کلاس، دانشگاه و مدرسه است. خدا تمام عالم را برای ما خطوطی قرار داده که پیام و معنی دارد. باید بخوانیم و معنی آن را بفهمیم. یک نقطۀ بی معنی در عالم آفرینش وجود ندارد. باید ذرّات خاک را شکافت تا به اتم رسید. چطور یک ذرّه خاک این معنی را به ما نشان می‌دهد؟ بعد از قرنها به این حقیقت می‌رسند که یک ذره، خودش منظومه‌ای است. تک تک موجودات عالم همین گونه‌اند. عوالمی که در  یک ذرههست، گاهی دقیق‌تر و محیّرالعقول‌تر از عوالم و منظومه‌های بیرونی است.

تمام عالم برای شما به منزلۀ مدرسه و کلاس است. باید همه جا را کاوش و پیام حق تعالی را از آنجا استخراج کنید.حال که عالم برای شما مثل مدرسه است؛ بدون معلم نمی‌توانید به این رموز دست پیدا کنید. معلم شما، امام وقت است که خلیفه الله است. او واسطۀ بین شما و خداست و رشتۀ ارتباط جامعه را با خدا حل می کند.

 

جهاد الی الله

درحدیث دیشب،چهارموضوعمطرح شد:اول السمع، دوم طاعت، سوم هجرت، چهارم الجهاد.سهموضوعراخواندیمواینک به موضوع چهارم می‌پردازیم.

  جهاد؛ یعنی بذل وسع. شما باید همۀ توانتان را به کار بگیرید وفرصتها را از دست ندهید.ظرفیت شما بسیار بیش از این‌هاست. انسان فکر می‌کند کار زیاد دارد.قرآن کریم ما را به جهاد دعوت می‌کند.

در این حدیث شریف هم پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم در وصیّتش به امّت، می‌گویند اهل جهاد باشید. جهاد، بذل وسع است؛ یعنی همۀ آنچه در توان دارید، به کار بگیرید. نکند شماعمرتانرا با تنبلی، وقت‌گذرانی و عیش و عشرت تلف کنید و به مقصدی که در پیش دارید، دیرتر برسید یا اصلاً نرسید.

لازمۀ جهاد این است کهشما همیشه سنگرنشین باشید. شما همیشه یک دشمن در درون دارید که همان نفس امّارۀ شماست. در بیرون هم که دشمنان شما فراوان‌اند: «الکفر مله واحده» حسودان، متکبّران،دنیای استکبار و کفر با شما سازگار نیستند. شرق و غرب برای منافعشان با هم تضاد دارند. با شما دشمنی دارند.شما با این همه دشمن چطور خوابتان می‌برد؟!

در سنگر باشید:“خُذُواحِذْرَکُم”‏ النساء؛ ۷۱مجهّز به سلاح علم باشید.دنیا، دنیای علم است!آنها با علم، شما را غارت کردند. شما هم عالم شوید و آنها را خلع سلاح کنید. این سلاح‌های هسته‌ای را از آنها بگیرید. تا عالم نشوید و صنعت و اقتدار اقتصادی نداشته باشید؛ نمی توانید با آنها بجنگید.

اگرراحتیجهانمی‌طلبید،باید قوی باشید:“وَأَعِدُّوالَهُمْمَااسْتَطَعْتُمْمِنْقُوَّهٍ “الأنفال؛ ۶۰.

در نظام طبیعت هیچ قومی با مذاکره به جایی نرسیده است.فلسطینی‌ها بسیار پیش از ما مبارزه و انقلاب را شروع کردند. همیشه هم اهل مذاکره و سازش بودند؛ اما کی توانستند حقّ خودشان را بگیرند؟! ما هم اگر مثل آنها بودیم، نمی‌توانستیم مزدور آمریکا؛ یعنی شاه را از وطنمان بیرون کنیم که این مانع برداشته شود و امروز جوانهای ما علم هسته‌ای را سامان بدهند و این همه پیشرفت و معجزه به دست آورند. پس مبارز شوید،قویو سنگرنشین باشید تا به نتیجه برسید.

 

وحدت رمز پیروزی

 موضوع آخرالجماعهاست که به منزلۀ مهر پایانی و از همه مهمتر است.یعنی وحدت و با هم بودن. به دوستی مومنین با یکدیگر در قرآن بسیار تأکید شده است «المومنون بعضکم اولیاء بعض»

 غیبت، تهمت‌زدن، زخم زبان زدن، تحقیر، شماتت، دوبه‌هم‌زنی و نمّامی حرام است. اینها تماماً اموری هستند که پیوندهای اجتماعی ما را در هم می‌کوبد و قطع می‌کند و خدای متعال آنها را حرام کرده است. خداوند تمام اموری که ما را به یگانگی می کشاند، بر ما واجب کرده است.

“تَعاوَنُواعَلَىالْبِرِّوَالتَّقْوى‏وَلاتَعاوَنُواعَلَىالْإِثْمِوَالْعُدْوانِ” المائده؛ ۲

“إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَإِخْوَه”الحجرات؛ ۱۰

“وَأَصْلِحُواذاتَبَیْنِکُمْ ” الأنفال؛ ۱

“لاتَجَسَّسُوا”الحجرات؛ ۱۲

تجسّس وجاسوسی باعث می شود عیبهای یکدیگر را پیدا کنید، نسبت به هم بدبین شوید و اعتمادها از بین برود. به امور شخصی مردمچهکاردارید؟! این کارها پیوندهای اجتماعی شما را تضییع و جمع شما را پراکنده می‌کند. شما تنها می‌شوید و از همه وحشت می‌کنید: از همسایه، از هم‌نوع خودتان. زندگی برای شما جهنّم می‌شود.

بر این برقراری پیوندها و برحذر داشتن از گسسته شدن این ارتباطـــات قلبی است ارتباطـــات ظاهری بدون ارتباطات قلبی دوام ندارد.

“تَحْسَبُهُمْجَمیعاًوَقُلُوبُهُمْشَتَّى‏” الحشر؛ ۱۴

اما در رأس همۀ اموری که به وحدت و انسجام ما کمک می‌کند؛ مسئله ولایت است. زیر یک پرچم و یک نقطه باشد. دور آن یک نقطه بگردید. چراخدا یک قبله برای ما قرارداده است؟ چرا همه مسلمانهای عالم را به یک جهت متوجه کرده است؟ یک نقطه در عالم که همه باید عبادتهایشان را با آنجا تنظیم کنند! چرا تمام حجّاج باید حول یک نقطه حرکت کنند؟

از یک جا شروع و به یکجا ختم کنید. حول یک محور بگردید.اینکه همه زمانها امام داشته و در زمان غیبت هم خدای متعال فقیه عادل جامع الشرایط را به جانشینی امام زمان ارواحنا فداه قرار داده است؛ این برای این نیست که فقیه بزرگ شود؛بلکه برای این است که قطره‌ها دریا شوند. این اعضاء روح بگیرند و یک پیکر و قوی باشند. بنی آدم اعضاء یکدیگرند؛اما این اعضاء کی کنار هم همدیگر را کمک می کنند؟ وقتی که یک روح داشته باشند.

جامعه یک روح می‌خواهد، همانگونه که بدن، روح می‌خواهد. کدام روح جامعه را به یک واحد تبدیل می‌کند و نظام تشکیل می‌دهد، جز ولایت؟شما بهتر از ولایت کدام فرضیه را سراغ دارید؟ کدامیک از فرضیه های حکومتی تاکنون موفق بوده است؟

این ولایت است که انسجام و اعتماد را ایجاد می‌کند؛ چون در ولی پاک بودن، شرط است. از رییس جمهور آمریکا،هیچ کس توقّع پاکی ندارد. دروغ می‌گوید؛اما دوباره به او رأی می‌دهند. ظلم می‌کند.می‌گوید فلان زندان راتعطیلمی‌کنم؛ اما نمی‌کند و باز هم مسلط است.

اما دراسلام،ولایت حافظِ خود است.به محض اینکه ولی یک دروغ کبیره بگوید؛ از ولایت ساقط است. در ولی در درجۀ اول، عصمت و در مقام ضرورت، عدالت و علم، شرط است.بنابراین بهترین روش برای انسجام این است که زیر یک پرچم و حول یک محور حرکت کنیم که همان توجّه به امام زمانارواحنا فداه است. توجّه به ولی فقیه نیز باید با محبت و عقیده و به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط با امام زمان ارواحنا فداه باشد که فرمود هر که اینها را رد کند ما را رد کرده است.

 این پنج مورد حاصل عرایض این چند شبمان بود که ان شاءالله اگر اینها را رعایت کنیم؛ به نفس مطمئنّه می‌رسیم. حرکت مقدمۀ سکون است. انسان تا نرسیده است؛ می‌دود. می روید که برسید. کی می‌رسید؟ آن زمان که همۀ شما دریا شوید.قطره، حبابی بیش نیست. حقیقتی ندارید؛ مگر آنکه به دریا بپیوندید و حرکت تمام شود. منشأ حرکت، خود ما هستیم و حرکت‌ها، جهش‌ها وتکامل‌ها از خود ماتولید می شود.

 

سخن پایانی

  از اینکه در این چند شب، این طلبۀ بی‌بضاعتِ پرشکسته را تحمّل کردید؛تشکر می‌کنم.البته شما مشتری من نیستید؛بلکه مشتری ارباب من، امام حسینعلیه السلام هستید، به خاطر عشقی که به اهل بیت علیهم السلامدارید. الحمدلله هم تواضع و هم کرامت اخلاقی دارید و دیدید که شمع نام امام حسینعلیه السلام چگونه جمعها را جمع می کند!

از اینکهالحمدللهماباهمهستیمو اجتماعاتمان فشرده است،احســـاسعزّتمی‌کنیم. استادان بزرگوار دانشگاه، دانشجویان و مردم عادی همه حضور دارند. در اینجا مثل جبهه و حج همه یکرنگند. مجالس امام حسین علیه السلام مثل حج است. همۀ طبقات از علماءِ اعلم، روحانیون عالیقدر، استادان، دانشجویان، نوجوانان، جوانان، پیرمردان همه در کنار هم هستند؛درست مثل همان حبابهایی کهمی‌روند تا به دریا برسند.

 گرچه من یکبار توسّل به حضرت علی اصغرعلیه السلام را در این مجلس داشتم؛ ولی علی‌الرسم مجالس، روضۀ حضرت علی اصغرعلیه السلام هم پایان ندارد!

امروز دیدن شیرخواران بسیار مایۀ رقّت بود! مادرانی که بچه‌هایشان را آورده بودند تا بیمۀ امام حسینو حضرت علی اصغرعلیهم السلام بکنند.

“السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک”

 

بزرگانمادرشدائدبهحضرتعلیاصغرعلیهالسلامتوسّلمی‌کردند.انشاءاللهبه کربلا بروید و قبر حبیبعلیه السلام را زیارت کنید. قبر شش گوشه را ببینید که زیر پای امام حسینعلیه السلام، علی اکبرش است.

امام زین العابدینعلیه السلامشهدا رایکجا دفن کردند؛ اما در این جمع قبری برای حضرت علی اصغرعلیه السلام نمی‌بینید.از مرحوم سید مرتضی کشمیری عارف پرسیدند: آقا امام زین العابدینعلیه السلام علی اصغرعلیه السلام را کجا دفن کرده است؟

گفت: بعضی احتمال می‌دهند زیر پای اسبها له شده باشد؛ اما تنها شهیدی که امام حسین دفن کرد، همین شش ماهه بود! می‌گویند ملاحظۀ همین امر را کرده بود و می‌دانست سرها را جدا می‌کنند. سر علی اصغر احتیاجی به جدا کردن نداشت، تیر حرمله سر را جدا کرده بود! گلو پاره شده بود!

 با این حال امام حسینعلیه السلام به پشت خیمهآمد با سر شمشیر خاک‌ها را شکافت. این بدن کوچک را زیر خاک گذاشت. اما دشمنان بی‌رحم و وحشی بودند. بعد از قتل امام حسینعلیه السلام گویا این بدن را هم بیرون آوردند و سر کوچکش را کنار سرهای دیگر از آن شهر منتقل کردند.

از سید مرتضی کشمیری پرسیدند: آقا حضرت سجّادعلیه السلام که آمدند این بدن را که از قبربیرون آمده بود؛ کجا دفن کرد؟فرمودند: بروید و فردا بیاید جواب بگیرید. فردا که آمدند، سیّد منقلب بود. اشک می‌ریخت. فرمود من در عالم مکاشفه دیدم زین العابدینعلیه السلام بچه را روی سینه پدرشان گذاشتند و دفن کردند.

شما همه اهل بصیرت و معرفت هستید. من سؤالی از شما دلشکستگانِ باصفا می‌کنم: آیا سینه‌ای برای حسین علیهالسلاممانده بود؟!

 لاحول و لا قوه الا باالله العلی العظیم و لعنت الله علی القوم الظالمین