اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی. طه؛۲۵-۲۸
الحمد لله و الصلاه علی خاتم الانبیاء، حبیب قلوبنا، طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد و آله المعصومین، و لا سیَما مولانا کهف الحصین، و غیاث المضطرِ المستکین. و ملجأ الهاربین و بقیه الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجلّ الله فرجه، و سهل الله ظهوره، و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته، و رضاه و رغبه؛ و اللعن علی اعداهم اجمعین اِلی یوم الدین
قرآن، نامه خدا
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ. مائده؛ ۱۰۵٫ دستور خدا و خواست حضرت دوست، از دوستان خودش، طی نامهای که برای ما نوشته شده است. یکی از معانی قرآن که آنرا کتاب الله میگویند، نامه است. کتاب؛ یعنی نامه. ملکه صبا گفت: این نامهای که بر تخت من افتاده است: وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. نمل؛ ۳۰٫ خدا برای ما نوشته است.
علامه شیخ مرتضی طالقانی استاد آقای بهجت و علامه جعفری رحمه الله علیهم بودند. ایشان عارف، عالم و فقیه بوده است. میگویند که به نجف اشرف رفت و آمد داشته است. ایشان گفتهاند: رفته بودم خدمت حضرت امیر علیه السلام عرض کردم در این چند روز کسی را به ما حواله کنید که اهل باشد، از آن خوشگلهایش به ما معرفی کنید. آنها خوشگلی ظاهری را خوشگلی نمیبینند! هر کس دلش قشنگ است، خودش هم قشنگ است. قشنگ هم دلی است که جمال الهی در آنجا است. گفته بود یا علی علیه السلام از خوشگلهایش به ما بدهید!
بعد در مدرسه سید محمد کاظم یزدی، آمده بود اذان بگوید دیده بود که یک آقا از یک حجره طلبگی بیرون آمد؛ ولی از آن خوشگلهاست. اینها میفهمیدند چه کسی خوشگل است! رفت اذان را گفت، بعد به سرعت به سراغ او رفت. در حجره را بست. گفته بود که من پشت در حجره نشستهام، علی علیه السلام را نشان میدهی؛ بعد هم در را می بندی! تا با امیر المومنین علیه السلام صحبت میکردم، دیدم در را باز کرد و گفت: بیا داخل. رفتم. با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد، من هم گریه می کردم.
آقا شیخ مرتضی طالقانی از آن اعجوبه های زمان خودش بود. ایشان در طالقان چوپانی میکردند. یک بار مشغول چراندن گوسفندان در بیابان بود، دید ندای قرآن میآید. در بیابان کسی با لحن خوش قرآن تلاوت میکند. همانجا به هم ریخته بود و گفته بود: خدا، برای من نامه نوشتی! سواد ندارم تا نامهات را بخوانم. میروم که یاد بگیرم تا بفهمم چه چیزی برایم نوشتهای!
آمده بود گوسفندان را تحویل داده بود. نامزد داشت، او را هم طلاق داده بود. برای طلبگی به اصفهان رفته بود که نامه را بتواند درست بخواند.
لزوم مراقبت از نفس و نعمتهای الهی
این قرآن، نامه خدا است و در این نامه گفته است که ما در زندگی یک دوست داریم و یک دشمن. تنها کسی که واقعاٌ دوست ماست، خدای ماست. نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ. انفال؛ ۴۰٫ هر کجا را بگردی، مولایی بهتر از او پیدا نمیکنی!
یا الله! منم که بی کسم. تو را میخواهم. یک دشمن داریم و آن هم خودمانیم! هر بلایی به سر انسان میآید؛ خودش باعث میشود.
هر چه کنی به خود کنی
هیچ کس نمیتواند به انسان بدی کند و ضربهای بزند. اگر کسی در عمرش زیان کرده، خودش آن زیان را به سر خودش آورده است. لذا خودکرده را تدبیر نیست! میخواهند یقه چه کسی را بگیرند؟
میگویند فلانی باعث شد. فلان رفیق یا فلان محیط باعث شد. اینها همه حرف است! روز قیامت فرد جوابی ندارد. باید جواب بدهد! خدای ما در این نامه، دوستانه از ما یک چیز خواسته و فرموده: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ؛ بر شما باد خودتان را دریابید. در سوره مبارکه “مائده” است.
این آیه تأکیدی است بر خودآگاهی، بیداری، هوشیاری، تنبّه و اینکه بفهمی چه کسی هستی؟ چه چیزی داری؟ این سرمایه را کجا هزینه کردهای؟ چقدر از آن مانده؟ این سرمایهای که داری، برایت کافی است؟ ابدیّت تو را تأمین میکند یا باید دست به دامان کسی بشوی و بگویی کم آورده ام؟ یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ. یوسف؛ ۸۸٫
فرزندان یعقوب علیه السلام کم آورده بودند. پریشان شدند. برکت خانه و محیطشان، یوسف علیه السلام بود. تحملش نکردند. ما هم خیلی نعمتآزاری داریم. چیزهایی که برای ما خوب است، قدرش را نمیدانیم. میرنجیم و گله میکنیم. بعد که از دست میدهیم و مشکلاتی در اثر نبودنش برای ما پیش میآید، میگوییم: ای وای حیف شد! به برکت آن، چه نعمتهایی داشتیم! حالا محروم شدیم.
آنها یوسف علیه السلام را که منشأ همه خیرات بود، تحملش نکردند و از خانه بیرون کردند. بردند که بکشند و سر به نیستش کنند. او را در چاه انداختند و برگشتند. ولی خدا یوسف علیه السلام را بالا برد. اینها در اثر نبودن یوسف علیه السلام هر روز بر مشکلاتشان افزوده میشد. کار رسید به آمدن قحطی و از روی اضطرار، از مدین آمدند به مصر که به عزیز مصر پناه ببرند و زندگی کنند. ولی چیزی که آورده بودند تا متاعی از او دریافت کنند، کافی نبود. گفتند: یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ. یوسف؛ ۸۸٫
مرحوم آیت الله آقای آخوند همدانی که شاگرد آقا میرزا ملکی بود، در نمازش این را میخواند و گریه میکرد: یا أَیُّهَا الْعَزیزُ! خطاب به امام زمان ارواحنا فداه بگوییم: ما هم کم آوردیم! یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ. یوسف؛ ۸۸٫
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده است
خطاب به امام زمانارواحنا فداه بگوییم: اگر شما کمک نکنید، من کم میآورم. گذشتهام را نمیتوانم جبران کنم. هر کسی در هر جا است، هر مقدار از راه را عوضی رفته است، بالاخره از هر جا که ضرر کرده است، برگردد به نفعش است.
قرآن کریم میگوید: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ؛ خودت را پیدا کن. خودت را بشناس. انسان تا زمانی که خودش را پیدا نکرده و نشناخته، یک زندگی کاملاٌ مبهم و مجهولی دارد. اصلاٌ صاحب کار را نشناخته است که بداند برای چه کسی کار میکند؟ این غرایزی که ما را وادار به کار و زندگی میکند که ما نیستیم! اگر کسی یک عمر خودش را وقف ماشین یا الاغش بکند، عمرش میگذرد. میبیند که این الاغ را داده بودند که این با آن راه برود و به مقصد برسد؛ اما وقتی به خودش میآید، میبیند همه وقتش را به تیمار آن گذرانده است! حالا اگر هم برود، به جایی نمیرسد، چون که دیر شده است.
چطور ما میتوانیم برسیم؟ ما وقتی صاحب کار را پیدا نکردهایم، مرکب را به جای صاحب کار گرفتهایم، مرتب دستمال می کشیم، روغن عوض میکنیم، بنزین میزنیم و صندلیهایش را تعمیر میکنیم! این ماشین را برای چه به شما دادهاند؟ ماشین برای این بود که با آن به مشهد برسی. با آن به کربلا بروی. بنا بود با این وسیله پرواز کنی تا به معراج برسی. تو به جای آنکه به مقصد برسی، فقط خودت را با آن مشغول کردی! این جسم و غرایز، ابزار ما هستند. ما خودمان چیز دیگری هستیم.
مرحوم آقا میرزای ملکی میگوید که نسخههایی را که مرحوم آقای همدانی به ما میداد، مو به مو عمل میکردیم. مدتها هم متنبّه بودیم! آخر بدبختی این است که آدم در زندان باشد؛ ولی نفهمد که اینجا زندان است! زندان را با خانه خودش اشتباه بگیرد. کسی که میفهمد در زندان است، دست و پا میزند تا خودش را آزاد کند. ولی کسی که زندان را با منزل اشتباه گرفته باشد، دیگر امیدی به او نیست. آنهایی که بزرگ بودند، واقعاٌ تن، طبیعت و نفس را سجن و زندان میدانستند.
این جریانی که قرآن کریم برای حضرت یونسعلیه السلام نقل میکند. این ماهی که آمد جلوی کشتی را گرفت، ماهی بسیار خطرناکی بود. لذا ساکنان کشتی فهمیدند که از این خطر به این سادگی نمیتوانند بگذرند و هیچ چارهای ندارند، جز این که یک لقمه به او بدهند تا دست از سر آنها بردارد. خوب چه کسی را بدهیم؟ هر کسی جان خودش را دوست دارد. گفتند قرعه بیندازیم. سه بار قرعه انداختند. هر سه بار به اسم یونس درآمد.
آنها هم به یونس علاقهمند بودند و نمیخواستند او را به شکم ماهی بیندازند. ولی بار سوم یونسعلیه السلام گفت: نه، این حقّ من است. من باید بروم و زندانی شوم. کاری کردهام که نباید میکردم. خدا اینطور مجازاتم میکند. در شکم ماهی انداختندش. این ماهی هم بزرگ بود. در بعضی روایات داریم که چهل روز در شکم ماهی بود. در بعضی روایات هم نه ساعت داریم که در داخل شکم ماهی بود.
بعد از سپری شدن آن مدت، زندانی شدن از طرف خداوند به اتمام رسید. ماهی مأمور بود. بعد یونس را در کنار ساحل انداخت. آنجا هم خدای متعال کدویی که برگ های پهنی دارد و مرطوب هم هست. یونس مثل یک بچه شده بود. یک مرد تنومند که در یک زندان او را محفوظ کرد. زندانی که هیچ کس قبل و بعد خودش چنین زندانی را تجربه نکرده است. خدا یکی از پیغمبران خودش را اینطور زندانی کرد، اما چیزی که باعث شد نجات پیدا کند، اقرار او بود.
اهمیت و تأثیر ذکر یونسیه
در نماز غفیله تا میخوانید، این را میگویید: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ. انبیا؛ ۸۷٫ تصورش را بکنید آدم در زندان برود و بگوید من با تو قهر نیستم! من از تو نرنجیدم! من از تو گلهای ندارم! من تو را دوست دارم. من غیر از تو کسی را ندارم. در زندان با خدایی که زندانیاش کرده، اینگونه نجوا کند! او فکر نمیکرد ما به او سخت میگیریم. آن هم در چنین زندانی! آنجا که افتاد، در زندان، در آن ظلمات، این ندا با نجوا فرق میکند.
ندا، صحبت درِگوشی است. مواظب است کسی نشنود. میگویند نجوا در جلسات عمومی، جزو مکروهات است. اگر کسی بنشیند در مجلس و با رفیقش درِگوشی صحبت کند؛ روا و درست نیست. خلاف ادب و اخلاق است. إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطان. مجادله؛ ۱۰٫
اما مناجات که میگویند، این طوری با خدا حرف میزند که غیر از خودش و خدا؛ هیچ کس متوجه نمیشود. مناجات پیامبران که میگویند؛ در دل صحرا و خلوت بوده است. وجود مقدس پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم به غار حرا میرفتند که هیچ کس مناجاتشان را نشنود. خلوت با خدا بود. ولی ندای آدمی که درمانده شده است، به جایی نمیرسد. داد میزند. این صدا زدن و ناله زدن است. گاهی آدم تحملش تمام میشود، صدایش را آزاد میکند تا شاید کسی صدایش را بشنود.
آنجا حضرت یونس علیه السلام ندا میکرد، فریاد میکشید: الله !ای کسانی که صدای من را میشنوید بدانید آن کسی که مرا زندانی کرده، همه کاره من خودش است. من کسی جز تو ندارم. الهی! جز تو نیست. این را میگفت. بعد هم میگفت من از تو هیچ گلهای ندارم، خودم کردم. إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین. انبیا؛ ۸۷٫ من به خودم ستم کردم، از تو گلهای ندارم.
خدا هم میفرماید: کسی که خودش را زندانی میبیند؛ اگر زندان او را از ما جدا نکند، رشته محبتش تنگتر شود، به ما دل ببندد و ما را تکیهگاه قرار دهد، به اشتباهش اقرار کند و بگوید تو کسی را زندانی نمیکنی، هر کس زندانی شده، خودش باعث شده، خدا هم میگوید: نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ. انبیا؛ ۸۸٫ ما او را از گرفتاری نجات دادیم. اما آیا فقط او را نجات دادیم یا نه وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ. انبیا؛ ۸۸٫ ما مومنین را هم این چنین نجات میدهیم؟ میگوید مومنین در زنداناند. اصلاً این یک نماد بود که خدای بزرگ به مومنین نشان داد.
الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِن. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص ۲۵۰، باب ما أخذه الله على المؤمن من الصبر. دنیا برای مومن سجن و زندان است. این قفس برای ما تنگ است. ما که برای قفس نیامدهایم. این قفس ما را حبس کرده که دیگر جایی نمیتوانیم برویم. ما گرفتاریم، زنجیری هستیم. حالا که ما خودمان، خودمان را زندانی کردیم و در زندان طبیعت، غریزه و زندگی مادی خودمان گرفتاریم، باید مثل حضرت یوسف علیه السلام گاهی سر به سجده بگذاریم و بگوییم: لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین. انبیا؛ ۸۷٫
مرحوم آیت حق آقای شیخ علی قمی از شاگردان میرزا همدانی و همکارش بود. تنها شاگردش نبود. جزء کسانی بود که زندگی اشرافی داشت. آقا همدانی در مسیر با او برخورد کرد. صدایش زد: پسرم بیا. جلو آمد. گفت: اسمت چیست؟ گفت: اسم من علی است. همین طور که پیرمرد تکیه بر عصا ایستاده بود. نگاهی به گنبد امیرالمومنین علیه السلام کرد و گفت: صاحب این گنبد علی است، تو هم علی هستی! تو اصلاً چه شباهتی داری که اسم این بزرگوار را روی خودت گذاشتی؟ فقط همین یک جمله را گفت.
آنان که خاک را به یک نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
خدایا پس چرا از این چیزها نصیب ما نمیشود؟! اسیر شدیم. نمیتوانیم تکان بخوریم. از شیخ که جدا شد، تا به منزل بیاید، عبایش را داده بود. قبایش را داده بود. عمامهاش را هم باز کرده بود و متر، متر داده بود به کسانی که لباس نداشتند. رفت همه چیزش را فروخت، همه چیزش را فروخت! شد شیخ علی زاهدی!
ایشان میفرماید: اگر کسی حداقل یک سال، روزی نیم ساعت سجده ممتد داشته باشد و در این سجده ممتدش بگوید: لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین. انبیا؛ ۸۷٫ خودش را از قفس رها میکند. باید خودش را زیبا کند. باید آن هوشیاری را خدای متعال به او عنایت کند. باید همه نسخهها را بدانید.
اولین پله، “ترک گناه” است و بعد “عمل به واجبات“. در واجبات، هم نماز ستون دین است، آن هم نماز اول وقت. اگر انسان میخواهد نمازش موثر و سازنده باشد و پرواز دهد؛ باید به نمازش احترام بگذارد. اگر به نمازتان بیاعتنایی کنید؛ نمازتان به شما بیاعتنایی میکند، تحویلتان نمیگیرد.
نماز را باید تحویل گرفت! به نماز باید احترام گذاشت. به نماز باید دل داد. باید به استقبال نماز رفت. باید با اذن دخول وارد نماز شد که اذان و اقامه و ایمان بنده، اذن دخول است که باعث ورود به درگاه حضرت باری تعالی میشود.
مرحوم آقای بهجت رحمه الله علیه میفرمودند: اگر دیدید که حضور قلب ندارید؛ یک توسلی هم بکنید و بگویید یا محمد، یا علی، یا فاطمه، یا صاحب الزمان، کمکم کن! میخواهم نماز بخوانم. نماز ظاهری که نماز نیست. نماز با حضور قلب، نماز با توجه و ترک گناه، از اولویت اول برخوردار است.
بعد التزام به واجبات است. شما اگر میخواهید ترک گناه کنید؛ باید اول از زبانتان شروع کنید که فرمود: ایمان هیچ بندهای استوار نمیشود؛ مگر قلب کسی استوار شود و قلب کسی استوار نمیشود؛ مگر زبانش را حفظ کند.
تا اربعین امام حسین علیه السلام امیدوارم زیارت عاشورا ترک نشود. امام حسین علیه السلام امشب در بین شما است. بگویید: آقا اجازه دهید من هر شب زائر شما باشم. با زیارت عاشورا صد بار سلامت دهم و بگویم: السلام علیک یا ابا عبد الله!
تکرار انسان را بسیار تکان میدهد. مثل مادری که آن قدر مطلبی را تکرار میکند تا بچه زبان باز کند. شما مرتب تکرار میکنید تا یک مرتبه دل شما میگوید: السلام علیک یا ابا عبد الله! میگویند اگر طی عمر یک بار دلتان بگوید: «یا الله» و یک بار بگوید: السلام علیک یا ابا عبد الله! همه چیز آباد میشود. همه وجودتان آباد است. تا حالا نشده که یک بار بگویید؟
از ته دل به آقا سلام کنیم، اگر واجباتمان را با حسّاسیت اجرا کردیم و از محرّمات عبور کردیم؛ در محرّمات هم بسیار وسواس داریم، اینها اطاعت از خدا نیست. اطاعت از شیطان است. البته در بعضی موارد هم بیماری است. اگر دین کسی را میخواهید آزمایش کنید، یکی امانتداری و یکی هم راستگویی او را بیازمایید. ببینید صدقالحدیث است یا نه؟ عمده این است. آدم از پول حرام بگذرد، از لذت حرام بگذرد، مومن است. نوامیس و اموال مردم امانت است. این انقلابی که دست ما است، امانت است. ما با این امانتها چه میکنیم؟
امام زمان ارواحنا فداه امانت پیغمبر ما است. چقدر دنبال این امانت بودیم؟ چه کار برای این حفاظت از این امانت کردیم؟ چه کردید که این که این امانت بتواند آن ماموریتی که خدا برایش مقرّر کرده، انجام دهد؟ اینکه خدا برایش وظیفه قرار داده که همان نجات جهانیان است، شما چه قدمی برداشتید؟
شما که میگویم، اول خطاب به خودم است. شما همه مطمئنّاً جلوتر از من هستید. با آقاتون حتماً سر و سرّی دارید. همیشه حضرت را حاضر میبینید. حضرت را نمیرنجانید. اذیّت نمیکنید. میدانید که پروندههایتان را هفتهای دو بار میبیند؛ چون عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَهُ التوحید (للصدوق)، ص ۱۶۷، ۲۴ باب معنى العین و الأذن و اللسان است. همیشه زندگیتان را میبیند. زندگی شما در محضر امامتان ارواحنا فداه است. اگر امروز حضرت تشریف بیاورند، کجای حکومت ایشان قرار دارید؟ حضرت در تحولات جهانی میخواهند کمکهایی داشته باشند؛ خودتان را آماده کردهاید که در جنگ جهانی و تحولات جهانی کارهای باشید؟
دانشگاههایمان، دانشگاهیهایمان و اساتیدمان برای امام زمانارواحنا فداه چه کاری میخواهند بکنند؟ لذا باید دانشگاه وقتی دانشگاهی بیرون میدهد؛ جامعه او را با آغوش باز پذیرا باشد، نه این که او دنبال کار باشد. وقتی کسی دنبال کار میگردد؛ معلوم میشود از پس کاری برنمیآید که دنبال کار میگردد. جامعه ما این همه کار دارد. مگر میشود این همه جوان بهترین وقت و ساعات عمرشان را پای درس بگذارند و تازه وقتی از دانشگاه بیرون میآیند دنبال کار باشند؟
شما دنبال کار نمیگردی. خودت را برای کاری نساختی والّا در جامعهای که این همه مشکل دارد؛ مگر میشود تو بیکار بمانی؟ این همه کار. دو روز که درهایی بسته میشود، یک جاهایی میلنگد. خوب اینها کارهای جامانده است. کار جامانده الی ماءشاالله در جامعه هست! مدرک که برای فرد کارایی نمیآورد!
انسان یک چیزهایی میخواند که بعداً در بطن جامعه هیچ جا کارایی ندارد. بسیاری از متخصّصین ما در جایی قرار گرفتهاند که اصلاً به تخصّصشان ربط ندارد. تخصّصش در یک رشته است، در یک اداره کاری میکند که ربطی به آن ندارد. امام زمانارواحنا فداه که بیاید از ما کار میخواهد. ببینید برای کجای نیاز جامعه، خودتان را آماده کردهاید. پشت میزنشینی که نشد کار.
امام زمانارواحنا فداه با همه این تشریفات مخالف است. با تشریفات مذهبی هم مخالف است. حضرت که بیاید، بسیاری از گنبدها و منارهها را خراب میکند. امام زمانارواحنا فداه از ما کار و عمل میخواهد. حالا ما برای چه کاری خودمان را ساختیم؟ این جامعه، جامعه امام زمانارواحنا فداه است، جامعه شیعه است، ما کدام مشکل را از این جامعه حل کرده ایم؟ کدام گره را کرده ایم؟ این جز مسائل خودیابی است، این بیداری اسلامی یک هوشیاری است.
امام رحمه الله علیه آمد، تکانی به مردم داد و گفت شما میتوانید. یک حکومت که بیش از دو هزار و پانصد سال حکومت کرده، چرا نتوانید ریشهاش را بکَنید؟ دیدید آمدیم به میدان و توانستیم. معلوم شد ما میتوانیم. ما آنقدر توان داریم. یک حکومت که همه دنیا با تمام وجود زیرِ پرش را گرفتند و میخواستند نگهش دارند؛ اما نتوانستند! ما این کارهای بزرگ را کردیم. هشت سال جنگ را چه کسی اداره کرد؟
من زمانی در جمع سرداران عزیزمان صحبت میکردم، با خانوادههایشان بودند. به بچههایشان گفتم: پدران شما در سنّ شما که بودند؛ یک لشگر را اداره میکردند، شما دارید چه کار میکنید؟ خودتان را برای چه ساختهاید؟ چه کاری از شما ساخته است؟ اینها جنگ را اداره کردند. مگر شهید همت چند سالش بود؟ خیلی از اینها تحصیلاتشان را ناقص گذاشتند. به جبهه رفتند و در آنجا فرمانده شدند و چه آبرومندانه خلق معجزه کردند! هشت سال جنگ با شرق و غرب هنر بزرگی است.
با تمام عالم جنگیدیم، پیروز شدیم و به اینجا رسیدیم. امروز هم میدان جهاد است. جهاد از واجبات ما است. ما امروز با دشمن در جنگیم، منتهی جنگ اقتصادی. همان توانایی را که در آن هشت سال نشان دادید، باید بچههای ما، دانشگاهیان ما، از خودشان نشان بدهند و بگویند ما در مدت کوتاهی مشکلات اقتصادی مملکت را میتوانیم حل کنیم! ما میتوانیم! چرا نتوانیم؟ اگر ما به واجباتمان پایبند بودیم که جهاد یکی از واجبات است، با شناخت مسئولیت، با ایفای رسالت خودمان، آن وقت ذکر یونسیه گفتیم، آن قفس را خدا باز میکند!
آن خانهای که خدا برای خودش در درون ما ساخته، وسیعتر از آسمانها و زمین و دریا است. شما وجود و ظرفیت خودتان را کشف نکردهاید. هیچ اقیانوسی به وسعت قلب شما نیست! اما شما که نمیگویید: رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری. طه؛ ۲۵٫ خدایا! دلم را باز کن. دلم را از قفس تنم بیرون کن. در نجات جهانیان، انرژی جهانی به من بده که وقتی آزاد میکنم؛ همه جهان را به حرکت در بیاورم!
این همّت است که خدای متعال از مؤمن میخواهد و این نوع تفکر، تفکر آمدن امام زمان ارواحنا فداه و تفکر اصلاح جهان است، و الا انسان در زندگی شخصی خود، خودش را عاجز میبیند و میگوید از من که کاری بر نمیآید. ازدواج نمیکند. سنّ ازدواجش گذشته، چرا پذیرش مسئولیّت برایش مشکل شده؟ چرا توانایی ندارد که زندگی را اداره کند؟ دختر خانم توانایی ندارد که برود مادر شود و مدیریت امور خانه را به عهده بگیرد؟ بسیار باعث افسوس است که چنین ملتی که شهیدان بسیاری داده است و مشکلاتی را که به صورت عادی نمیتوان حل کرد؛ حل کرده، جوانان آن نتوانند پدر یا مادر یا صاحب خانه شوند!
منتهی باید بدانی وقتی صاحب زندگی شدی؛ باید تلاشت را بیشتر کنی. در میان ظلمها، بداخلاقی بدترین ظلم است. در روایت دارد که انسان بداخلاق، موفق به توبه نمیشود! هر چه توبه میکند، باز هم توبهاش را میشکند. اما نبیّ مکّرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نزدیکترین شما در روز قیامت به من، خوش اخلاقترین شما است و در میان خوشاخلاقها هم ممتازترین شما کسی است که در خانهاش خوشاخلاق باشد. بعضیها اخلاق بیرونیشان خوب است؛ اما با زن و بچهشان نمیسازند. خانم، در هر مجلسی که برود؛ مجلسآرایی میکند؛ اما برای شوهر خودش بداخلاق است. این نکبت و بلای زندگی است.
وقتی خدای متعال درباره پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم فرموده أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. شرح؛ ۱٫ ما وجود تو را از دریاها وسیعتر قرار دادیم که چیزی تو را در تنگنا قرار نمیدهد، آن وقت تابلویی که از عظمت پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم ترسیم کرده، این است که خوش اخلاق است و خُلق مهربان دارد: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ. قلم؛ ۴٫ این پرخاشگریها در رانندگی، دست به یقه شدنها، از هم سبقت گرفتنها، یک مطلبی را شنیدن و تحمل نکردنها، یکی گفتن و ده تا جواب دادنها، همه خلاف آن خودیابی است که خدای متعال ما را مسئول کرده که انجامش بدهیم.
بحمدلله بازار امام حسین علیه السلام پررونق است. تا ما حسین علیه السلام را داریم، غم نداریم. حسین علیه السلام مصباح هدی و سفینه النجاه است. الحمدلله این دانشگاه شریف جزو دانشگاههای ممتاز و شریف در امور فرهنگی است. وقت نماز ظهر، مسجد پر میشود و گاهی تا نزدیک حوض هم جمعیت میرسد. مسجد در حال توسعه است. ان شاءالله ما هم عمری داشته باشیم و ببینیم سالهای بعد مسجد وسعت پیدا کرده و اجتماعاتش هم چندین برابر شده است.
خوب عرایض این چند شب ما در ابتدا توجه به این واقعیات بود که ما بدون بینش، دانش و معرفت، ره به جایی نمیبریم. در بین همه معارف، مهمترین معرفت، خودشناسی است. انسان تا خودش را نشناخته و نیافته است، تمام کارهایش بینتیجه و بیهدف است.
دوم دلایلی مطرح کردیم مبنی بر این که انسان غیر از جسم، یک حقیقت دیگری در باطن دارد که خدای متعال به نام روح از آن یاد کرده است و این روح از عالم امر است. این روح مسافر ملکوت است، برای هدفی خدا این بدن را در اختیارش قرار داده است.
شناخت لفظی، شناخت ذهنی است. با یک تخته پاککن میشود لوح ذهن را پاک کرد. یک فشار، یک ترس، یک نگرانی برای انسان فراموشی میآورد. خودیابی این است که وجودش حضور پیدا کند، شفاف شود. آینه جانش غبارش را بریزد و پردههایش کنار برود تا جمال الهی و حقایق عالم در جام جهاننمای وجود انسان انعکاس پیدا کند.
استدلالهای فلسفی و نقلی و استماع آیات قرآن، کمک میکند که انسان حرکت کند و به خط برسد. خواندنی نیست، یافتنی است! یافتن، رفتن میخواهد تا انسان برسد. مسیر رفتن تقواست. تقوا هم ترک گناهان است و عمل به واجبات! بدون اینها انسان قطعاً به خودش نمیرسد و گمشدهاش را در زندگی پیدا نمیکند. تقواست که انسان را به گمشده خودش میرساند. به آرمانهای انسانی خودش می رساند. انسان با تقوا اگر خودش را در زندان دید و خواست که از زندان آزاد شود، [نا تمام]
همانطور که امام آمد و ملّتی را بیدار کرد، ملّت اسیری را آزاد کرد، قدرتهای چپاولگر را از این مملکت بیرون کرد، ما هم یک امامتی در درونمان لازم داریم تا سلطان نفس را بیرون کنیم و تعلّقات و اسارتها را کنار بگذاریم.
در این جهت تسبیح و ذکر، خصوصاً ذکر “یونسیه” آن هم به سبک ملّا حسینقلی و شاگردانش، کمک شایانی خواهد کرد. خودیابی دانشگاه و دانشجو و یافتن خودش را در متن جامعه نیز مهم است. این که بداند جایش کجاست؟ کدام مشکل به عهده اوست و چقدر کارایی و کفایت دارد؟ درسش، رشته تخصصیاش با نیازهای جامعه چه ارتباطی دارد؟
ارزیابی این مسائل هم جزء مسائل اصلی ماست که ما تا اینجا هستیم، اینجا جبهه ماست. خدای متعال این عالم را به عنوان جبهه به ما معرفی کرده است. تا ما در اینجا زندگی میکنیم، دشمن، آفت و خطر داریم. دائماً باید اهل رزم باشیم. با جهل، فقر، فساد و ناهنجاریها باید بجنگیم. ما همیشه در حال جنگ و جهادیم. تازه اینها عوامل بیرونی است. جنگ اصلی ما با درون خودمان است.
ما نیاز به تحوّل درونی، اخلاقی و انقلاب فکری، اخلاقی و عملی داریم. یک فرد انقلابی زود به نتیجه میرسد و انسان انقلابی باید مسئولیت، سنگر و سلاح لازمش را شناسایی کند: اسلحه مناسب خودش را بگیرد. وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ. انفال؛ ۶۰٫
در حال حاضر ما باید همگی برای نجات اقتصاد بیمار، وابسته، استعمار زده و غرب زده مجهّز شویم. اقتصادی که در حال پایمال شدن بوده و این تحریم ما را بیدار کرد. کما اینکه جنگ، ما را در بُعد دفاعی شکوفا کرد، این جنگ اقتصادی هم باید ما را بیدار کند و در مسیر خودسازی هر کسی جایگاه خودش را پیدا کند. همه این ظواهر را که انجام داد، وقت خلوت با خدا است.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین. انبیا؛ ۸۷٫ کسانی که در مسیر خودیابیاند؛ توسّل به امام حسین علیه السلام جزءِ مراقباتی است که توصیه شده است. آمیرزا جوادآقای ملکی میگویند اهل سیر و سلوک با توسّل به امام حسین علیه السلام زودتر آزاد میشوند. امام حسین علیه السلام برای آزادی آمده است و مرغ روح ما را نیز از زندان، از این گرفتاری و قبض باطنی آزاد میکند.
روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
امشب دلمان سراغ باب الحوائجِ شش ماهه را گرفته است. امام حسین علیه السلام هم میگوید: ای کاش بودید و میدیدید چه خبر شد!
لَیتکُم فی یَومِ عاشُورا جَمیعاً تَنظرونی کَیفَ أَسْتَسْقِی لِطِفلی فَأَبَوا أَنْ یَرْحَمُونی
امام زمان، آقا جان، صاحب مجلس، مجلس جد شماست! اگر برای جدّ من مجلس میگذاشتند؛ خودم می رفتم دم در میایستادم! آقا من هم آرزو دارم، یک وقت این مشتریهای شما با شما گریه کنند، برای خودتان روضه بخوانند. وجود مقدس حضرت حجّت ارواحنا فداه برای مصائب کربلا صبح و شام با صدا ندبه و شیون میکند؛ اما مصیبت علی اصغر علیه السلام گویا بیطاقت و بیقرارش میکند.
سید حیدر حلّی میگوید: من در گله از امام زمان شعر گفتم. بعد حرکت کردم تا بروم در کربلا شکایت آقایم را به جدّش امام حسین علیه السلام بکنم. چون هرچه ما تعقیبش میکردیم، هرچه سراغش را میگرفتیم؛ تحویلمان نمیگرفت!
گفتم میروم و شکایتش را به امام حسین علیه السلام میکنم. همین که از حله بیرون آمدم دیدم یک سید مجلّلی ظاهر شد. فرمود: سید حیدر کجا می روی؟ گفتم کربلا، فرمود چکار داری؟ گفتم شعر گفتهام، میخواهم ببرم برای امام حسین علیه السلام بخوانم. فرمود: شعرهایت را برای خودم بخوان.
بیاختیار شروع کردم به خواندن شعرها تا رسیدم به ماجرای حضرت علی اصغر علیه السلام
بکش تیر از گلوى شیرخواران ! | تو اى دست خدا با شست قدرت | |
مخضَّب فاطلب رضیعه | و رضیعه بدم الورید |
آقا صبرمان دارد تمام میشود! شیرخواره جدّت را تیر زدند و به خون خودش آغشته کردند. بیا دیگر، خودت جبران کن! میگوید: همین که اسم شیرخواره را آوردم، رضیع را آوردم، خونآلود شدن را آوردم، قنداقه را گفتم، نگاه کردم دیدم اشک میریزد. فرمود: بس است دیگر سید حیدر! یعنی گویا دیگر طاقتش را نداشت بیشتر توضیح بدهم. وجود مبارکش کاملاً طوفانی شده بود!
امام حسین علیه السلام هم در پیامی که به شیعیانش داده است، میفرماید: کاش روز عاشورا میبودید و میدیدید بچهام را روی دستم گرفته بودم، به مردم نشان دادم و گفتم: یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا! ای قوم اگر به من رحم نمیکنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمیبینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگی، دهان را باز و بسته می کند؟
مردم بچهام زبان ندارد به شما بگوید تشنهام، اما می بینید دارد بال بال می زند، هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که شکارچی نامرد که نشانهگیریاش دقیق بود، عمر سعد نشانش داد و گفت: مگر سپیدی گلو را نمیبینی؟ ناگهان امام حسین علیه السلام دید سر افتاد! فرماه رجل منهم بسهم فذبحه، فجعل الحسین علیه السلام یبکی و یقول: اللهم احکم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا. فنودی من الهواء: دعه یا حسین علیه السلام فإن له مرضعا فی الجنه.
لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
امام زمان معذرت میخواهم. آقا جان! آجَرَک الله. خودتان شاهدید که مردم در غم شما شریکند، دلها مجروح است!
دعا و نیایش
خدایا! به این باب الحوائج، مشکلات بشریّت را برطرف بفرما!
لباس ظهور بر قامت صاحب ما بپوشان!
سلامهای خالصانه و عرض تسلیت این جمع و این گوینده را، الساعه به محضر شریفش ابلاغ بفرما!
حاجات این جمع برآورده بفرما!
ما را در جنگ اقتصادی به پیروزی قطعی نائل بفرما!
مسلمانان میانمار، غزّه، سوریه، بحرین، عربستان را که مورد اجحاف مضاعفند؛ به باب الحوائجمان، حضرت علی اصغر علیه السلام بر دشمنان غدّارشان پیروز بگردان!
الهی سایه پربرکت رهبر عزیز ما را با کرامت و نورانیّت، با کفایت لازم در هدایت کشتی انقلاب تا ساحل ظهور امام زمان مستدام بفرما!
از همه عزیزان التماس دعا داریم. بزرگید. بزرگوارید. چند شب ما را تحمّل کردید. بضاعتی درخور شما و صاحب مجلستان نداشتیم؛ ولی بنایمان بر این بود که با هم باشم. خدا را شکر میکنم که توفیق انس در پنج شب را به ما داد. امیدوارم سالیان سال رونق بازار امام حسین علیه السلام باشید و زیر پرچم و با کشتی ایشان از این طوفانها ان شاء الله به ساحل عزّت، آرامش، پیشرفت، نورانیت، معرفت و کمالات معنوی نائل شوید.
پاسخ دهید