- رفع اولین مانع
- دو سلاح برای جنگ
- اول انسان باید خودش را بشناسد
- من از شیطان کار می کشم
- احسان را بی منت انجام دهید
- کنترل فطرت
- پرستش خود به جای خدا
- ملائک راست می گفتند
- از کارهای خوب بیشتر بترسید
- جنگ قدرت
- هفتاد روز است که خودت را سجده می کنی!
- برای خدا چه کردی؟
- شیطان نشویم!
- انسان های ابدی
- مزد امام رضا علیه السلام به ساربان
- محب حسین علیه السلام را دوست بدارید هرچند…
تقدیم به پیشگاه با عظمت صاحب عالم، صاحب عصر، صاحب امر، صاحب هستی و زندگی ما، صاحب خانه ما، داد رس ما، فریادرس ما، حضرت ولی الله عین الله حجته الله، امام زمان ارواح الفداه صلوات ختم کنید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«رب الشرح صدری و یسرلی امری وحلل عقده من السانی یفقهوا قولی الحمد الله رب العالمین والصلاه الی اشرف ولیه و خیر الحقیقه امیر وحیه طبیبنا و خطبینا حبیبنا ابا لقاسم محمد و آل معصومین سیما مولا کهف حصین و غیاث مضطر مستکین و مرجع الحاربین علم اهدی و نور الابصار ورا بقیه الله بالعالمین ارواحنا الفداه و العجل الفرجه ورزقنا الله صحبته و نصرته و دعاءه و الرضاءه و رفعته والعن العداءهم الجمعین»
رفع اولین مانع
خداوند متعال بشر را برای مساف، برای جهاد و برای مقابله با پلیدی ها و پلشتی ها و پلیدها و پلشت ها، ظالم ها و ستمگران به اینجا آورده است. زندگی سراسر جبهه است. در گره انسان یک زنجیره قطع است. آن چه که بین ما و خدا مانع است و مزاحم حرکت ما به سوی خداست، آن دشمن ما و خداست. و اولین مانع هم نفس خودمان است « اعدا عدوک نفسک التى بین جنبیک» شرح أصول الکافی ج۴ ص ۳۸۷ الشرح ….. ص : ۳۸۲. حضرت فرمود: دشمن ترین دشمنان، نفسی است که در درون خودتان است. دشمن (۵) در خانه است و تو با بیرون داری می جنگی. اول دفع این دشمن درونی بکن که دفع دشمن بیرونی مشکل نخواهد بود.
دو سلاح برای جنگ
برای این جهت، شناخت موانع حرکت در درون انسان امری است که کارشناس نیاز دارد انبیا علیهم السلام کارشناسان این میدان بودند دشمن ها را خوب می شناختند و خدا آنان را مامور کرده بود تا این ها را و نحوه برخورد با این دشمنان را به ما بیاموزند. از این جهت آیات قرآن را که ما ملاحظه می کنیم می بینیم جهاد اختصاص به میدان نظامی ندارد، جهاد را قرآن کریم به عنوان یک تجارت مطرح کرده است. هر کس دنبال سود است، باید موانع این سود را بردارد.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ » الصف؛۱۰_ اى اهل ایمان! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذابى دردناک نجات مىدهد؟. یعنی ای مومنین آیا شما را به یک تجارت به یک معامله ای که نتیجه این معامله پول و سپرده در بانک ها نیست بلکه نتیجه آن نجات است، خبر بدهم. یک تجارتی بکنید که اگر این تجارت را کردید نجات پیدا می کنید. زنجیرهای دل شما باز می شود. آزاد می شوید. این تجارت عبارت است از دو مسئله در کنار هم؛ اول ایمان. انسان باید در درون خودش با کفر با شرک با فسق و فجور با ظلم مقابله کند. جبهه ما ابتداً جبهه ی درونی است. تا ستون پنجم دشمن را ما از کشورمان پاک سازی نکردیم اطمینانی به پیروزی های بیرونی نیست. خطر جدی است. با وجود نفاق و ستون پنجم دیر یا زود این ها زهرشان را می ریزند و مشکل برای ما درست می کنند. اول ایمان است که سلاح مقابله ی با آن ها است؛ دوم هم جهاد است «وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّه» الصف؛۱۱_ و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید جهاد هم، جهاد مالی است، هم جهاد عمری و جهاد نصر است.
اول انسان باید خودش را بشناسد
برای شناخت موانع، آسیب ها، آفت ها، دشمن ها، لازم است که آدم ببیند چه چیزهایی باعث گناه، معصیت و غفلت و آلودگی و بی نشاطی و اسرات انسان در زندگی می شود. آنچه مسلم است خدا واحد است و به هر یک از ما حقیقت واحدی عطا کرده است و اسم آن را روح گذاشته است. « وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » ص؛۷۲_ و از روح خود در او دمیدم. باطن ، سِر و مکنون ما یک بارقه الهی است. دمی است از پروردگار متعال که در کالبد ما دمیده است. اما آن وحدت به کثرتی محکوم شده است که خداوند در قرآن فرمود: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا » الانسان؛۱_ آیا بر انسان زمانى از روزگار گذشت که چیزى در خور ذکر نبود؟.
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاج» الانسان؛۲_ ما انسان را از نطفه آمیخته و مختلطى [از مواد و عناصر] آفریدیم. این نطفه امشاج است. در هر ژنی، در هر ماده ی (۱۰) عنصر اولیه جسم انسان دارای کشش های فراوانی است. انسان دارای غرایز است؛ چون جسم برای روح باید عملگی کند، باید مرکب روح باشد باید ابزار روح باشد، این جسم به عناصر آمیخته است. مرکب از مواد مختلف است. چون نطفه جسم است و این جسم طبع و طبیعتش کثیر است و از عناصر زیادی در هم تنیده شده است لذا این برای ما باعث شد که غرایز مختلفی به صورت مدعی، به صورت طلبکار، به صورت دشمن، به صورت شیاطین درونی، در وجود ما فعّال باشند اگر ما با جنود عقل و با نیروی مَلک و با روح القدس و با چراغ خِرَد و با مددهای غیبی توانستیم این لشکر عظیم که بر حسب روایات جنود جهل اند، و در وجود ما برای مقابل با جنود عقل صف آرایی کرده اند، مقابله کنیم اگر ما توانستیم این جنود را نه از وجودمان بیرون کنیم بلکه اسیر کنیم، پیروز هستیم « شَیْطَانٍ حَتَّى أَسْلَمَ عَلَى یَدَی» بحار الأنوار ج ۱۶ص۳۳۷ باب ۱۱ فضائله و خصائصه ص و ما امتن الله به على عباده ….. ص : .۲۹۹٫
من از شیطان کار می کشم
وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود من هم شیطان دارم اما شیطان من، بر من مسلط نیست. من از شیطان خودم کار می کشم. من شیطان خود را اسیر کردم. شیطان من، در اختیار من است غرایز انسان شیطان های درونی او هستند. این ها دستورات را از بیرون می گیرند واین ها مزدور ابلیس و شیطان بیرونی هستند. اگر انسان این لشکر دورن را، غرایز خودش را شناسایی کرد و از روی حساب از آن ها کار کشید، این شیطان درون، در اختیار او خواهد بود.
مواظب افراط و تفریط باشید
در کشش های انسان کشش ها، تقاضا ها، میل ها طلب هایی وجود دارد که صرفا حیوانی است. اما تنها این ها نیستند که برای انسان شر هستند، بلکه کشش هایی که اقتضای فطرت است اما حدود و ثغور و نحوه اش را ما نمی دانیم [نیز شر است و در این باره ما] گرفتار افراط و تفریط می شویم. افراط و تفریط هر دو برای انسان ضرر دارد. هم بخل موجب رکود است. لعامت انسان را زمین گیر می کند و هم در مقابلش اصراف و تبذیر[است که به انسان ضرر می رساند] بخل و لعامت جبهه ی خشکی و نم پس ندادن و قدم برنداشتن و دل نسوختن و احسان نکردن و ایثار نکردن و دست کسی را نگرفتن است. بعضی ها طبعا بخیل هستند. که حضرت فرمود: «الْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّهِ بَعِیدٌ مِنَ النَّاس» بحار الأنوار ج۶۸ ص ۳۵۲ باب ۸۷ السخاء و السماحه و الجود ….. ص : ۳۵۰٫
کسانی که بخیل هستند، سخاوت ندارند، دست و دل بازی ندارند، کمک به گرفتارها نمی کنند دست خیر ندارند. درباره ی, این ها را امام صادق علیه السلام فرمود: این ها از خدا دور هستند. از بهشت دور هستند. از مردم دور هستند. مردم از آدم های بی خیر بدشان می آیند در میان مردم در میان فامیل بد نام هستند. مقابل آن ها کسی که سخی باشد: «سخی قریب من الله قریب من الجنه و قریب من الناس» همان. خود این سخاوت که یک زمینه است در فطرت انسان وجود دارد. آدم دوست دارد به کسی کمک کند. (۱۵)آدم دوست دارد به کسی محبّت کند. احسان جز خواست های دورنی انسان است. خیر بودن، خوش نام بودن این ها جز خواست ها و طلب های درونی انسان است. اگر این تحت کنترل شرع و عقل در آمد، انسان اخلاص را رعایت می کند. هر جا که می خواهد کمک کند طوری کمک می کند که سازنده باشد. اثر تخریبی نداشته باشد.
احسان را بی منت انجام دهید
بسیاری از خدمات در عالم بوی تعفن ریا دارد. وقتی آدم ریا کار ریخت و پاش دارد به دنبالش کینه هم دارد. چون این ریا کار احسان می کند، خدمت می کند، که از او کار بکشد. او را اسیر خودش کند. برده خودش بکند. آن [شخص احسان شونده] هم جاهایی توجه ندارد و نمی کند. آن وقت این ریا کار هم احسان خود را قطع می کند. تا حالا که دستش را می گرفته حالا نیز پایش را می گیرد. می گوید این آدم نمک نشناسی است. من به او خدمت کردم [ولی او نفهمید]؛ حالا منم پدرش را در می آورم. طبع انسان ها هم همین است. وقتی از آن طرف خوشش بیاید از همه چیزش می گذرد و وقتی هم بدش بیاید همه درها را به رویش می بندد. بنابراین چاره ی این که انسان اگر احسان کرد آزادانه احسان بکند. اسیر چیزی نباشد. متوقع نباشد.
همان است که در کلاس سوره هل اتی آمده است: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَ لَا شُکُورًا» الانسان؛۹_ [و مىگویند:] ما شما را فقط براى خشنودى خدا اطعام مىکنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسى را از شما نداریم. این حالت، حالت حریت انسان است. حالت بندگی خالص برای پروردگار متعال است. چنین کسانی نه با احسان شان، انفاق شان، خدمت شان، طلبکار نیستند، بلکه نگران هم هستند؛ «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَه » المومنون؛۶۰_ و آنان که آنچه را [از زکات و دیگر انفاقات در راه خدا] مىپردازند، [و در حالى که] مىپردازند و دلهایشان از اینکه به سوى پروردگارشان [براى محاسبه دقیق] باز مىگردند، ترسان است.
این ها وقتی احسان می کنند، انفاق می کنند، گرهی را باز می کنند، می گویند: خدایا نکند داری استدراج می کنی. نکند با این خوش نامی که برای ما پیش آوردی، می خواهی من سقوط کنم. گاهی آدم در خوش نامی سقوط می کند. آدم خوشنام دام هایی برایش است. مشهور می شود و شهرت آفتی است که اگر به ریاست طلبی منجر بشود، جز خطرهای جدّی است که دین و دنیای انسان را در مخاطره قرار می دهد. بنابراین خود امیالی که مارا به کارهای خیر وادار می کند، این ها تعدیل می خواهد. این ها باید در جدول قرار بگیرد. باید یک تشکیلات درونی برای امیال خیرخود قرار بدهیم که هم محتوایش نور باشد و] هم در شکل آن افراط و تفریط نباشد.
کنترل فطرت
پرستش، که ما خدا پرست هستیم؛ عشق، که ما عاشق اهل بیت و امیر المومنین و ائمه اطهار علیهم السلام هستیم؛ این ها هم زمینه تکوینی دارد. انسان در درون خودش تشنه هست که معبودی داشته باشد و دور او بچرخد و او را عبادت کند. او را بپرستد. در برابر او کوچکی کند. این جزء فطرت است این طلب و نیاز طبیعی انسان است و اگر هدایت نشود به شکل سنگ پرستی و گاو پرستی و انواع پرستش های خرافی در می آید. بنابراین اصل پرستش، یک غریضه است، یک کشش است، یک میل باطنی است. اما اگر غریضه ی پرستش در کنترل یک نیروی قوی نباشد انسان را اسیر می کند؛ به گونه ای که غریضه شهوت به اندازه غریضه پرستش آدم را بدبخت نمی کند. آنچه را که آدم در خیر سقوط می کند در شر این قدرها سقوط نمی کند. (۲۰)
پرستش خود به جای خدا
شیطان ساقط شد. اما شیطان زن باز نبود قمار باز نبود شیطان آدم کش نبود شیطان در چی شیطان شد؟ شما کسی را در عالم سراغ دارید که خَصالتش به اندازه شیطان باشد؟ شیطان سقوطش، سقوط وحشتناک و بی نظیر است. اما این سقوط منشا آن کارهای بد نبود، کارهای زشت نبود. شیطان هیچ وقت در خیابان ها نمی ایستاد تا چشم چرانی بکند. شیطان در کاباره ها و در شراب فروشی ها دیده نشده بود. که. این غریزه که انسان پرستش را در رون خودش دارد، این شیطان نیز این پرستش می کرد؛ اما پرستشی بود که زیر پرچم نبود، کنترل شده نبود، در نظام گنجیده نشده بود، این خارج نظام بود، این دل به خواه بود، این خواست هوای او بود.
ملائک راست می گفتند
در آیاتی که مربوط به سجده ملائکه است خداوند فرموده است: « وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ » البقره؛۳۳_ و به آنچه شما آشکار مىکنید و به آنچه پنهان مىدارید، دانایم؟. منظور از “ما تبدون“ همانی بود که ملائکه ظاهر کردند و گفتند «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها»البقره؛۳۰_ آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد مىکند. از آن طرف ملائک نگران بودند و این نگرانی را به زبانشان هم آوردند و گفتند: بار الها، پروردگارا روی زمین اگر این بشر دو پا بیاید چون جسم دارد ماده است تضاد برای آن ها پیش می آید؛ با جنگ، این ارحام را قطع می کنند. هم دیگران را می کشند و هم خونریزی ها راه می افتد.
ملائکه نگران وقوع معصیت ها و خونریزی ها و ظلم ها و بدبختی های بشر بودند. پیش بینی می کردند که اگر این موجود دو پا بیاید این جهان را به خون می کشد. این ظلمش، بیدادش، آسمانی ها را به ناله در می آورد. [ملائکه در مورد خلق انسان] آن جهتش را گفتند و از آن طرف هم محیط امن خودشان را به رخ خدا کشیدند َ «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّس» همان_ در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مىگوییم و تقدیس مىکنیم. یعنی ما هیچ شری و آزاری نداریم ما نسبت به هم دیگر نه حسد داریم، نه تجاوز داریم. کارمان این است که تسبیح تو را می کنیم و تقدیس تو را می کنیم. ” و ما تکتمون” کتمان مال شیطان بود. این ها آنچه در دل داشتند را کتمان نکردند بلکه به خدا عرضه داشتند؛ خدا هم توجیهشان کرد .خدا نفی نکرد. این ها راست می گفتند. ملائکه هیچ بی صداقتی نداشتند و درست می گفتند. پیش بینی شان هم درست در آمد. خدا هم آن ها را رد نکرد که چرا شما این طور اظهار نظر می کنید.
از کارهای خوب بیشتر بترسید
آن کسی که کتمان می کرد چه کسی بود؟ آن شیطان بود. این خواهش، این تقاضا، این میل که او را وادار می کرد کرنش بکند، به خاک بیفتد، سجد بکند، برتری طلبی او بود. این شیطان را به عبادات وادار کرد. بیچاره خیلی هم عبادت کرده بود. خیلی زحمت کشیده بود. خیلی خودش در این فضا بالا برده بود. شیطان شش هزار سال شب و روز در حال عبادت بود. اما [درباره ی آن چیزی] که در درونش هست قرآن کریم دارد که َ «وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» البقره؛۳۴_ شیطان که ابا و تکبّر ورزید و از فرقه کافران گردید. این متعلّق پرستش [در وجودش بود]. اما چه کسی را باید عبادت کند. نماز می خواند ولی نماز خواندنش عبادت خدا نبود بلکه عبادت نفس بود. این نماز او را مشهور کرده بود. این نماز به او سمت داده بود. این نماز باعث شده بود که ملائکه آن را به ریاست خودشان قبول کنند. بنابراین ما از کارهای خوب خود باید بیشتر از کارهای بد خود بترسیم.
جنگ قدرت
خطر این هایی که آب و رنگ ظاهری دارند از آن هایی که فسق و فجور دارند به مراتب بدتر است این جنگ ها، صف بندی ها، این به جان هم افتادن ها، این ریاست طلبی ها، مال چه کسانی است؛ مال قماربازهاست، مال زن بازهاست، نه بابا این ها در این بازی ها نمی آیند این ها در بدبختی های خودشان دارند غوطه می خورند. اصلا در دوره جوانی این حرف ها نیست. وقتی این کارهای گناه، در بزرگ سالی کم می شود. گناهان دیگر آب و رنگ ظاهری پیدا می کند و مردم را متوجه خودش می کند. بعدا شروع می کند به رئیس شدن و اگرهم رئیس نشود همه عالم را حاضر است فدا بکند که چرا او رای نیاورده است. پس دوییت و اختلاف مردم [باعث می شود که] به روی هم [شمشیر بکشند] که چی! جنگ قدرت[است، جنگ قدرت است. این جنگ قدرت باعث می شود که این پرستش، این نماز، (۲۵) این ظاهر سازی، این رکوع ریایی، این سجده ریایی، که شیطان معاذ الله داشت به وجود بیاید. البته خاصیت هم داشت.
هفتاد روز است که خودت را سجده می کنی!
این هایی که ریاضت های باطل می کشند، اهل ذکر و ورد هستند، همین هایی که دستگیر کردند. آن ها کارهای فوق العاده می کردند. این ها در اثر ریاضت ها، اجرای فرمول ها، اذکار مختلف حتی از نظر باطنی، به جایی می رسند که می توانند غیب گویی بکنند. می توانند اسرار خانه شما را بگویند. به آنجا ها می رسند. اما ای کاش همه این ها نبود. چرا که موجب بدبختی آن ها شده.
پسر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رضوان الله تعالی علیه از پدرشان نقل می کردند که کسی هفتاد روز شروع کرده بود ریاضتی را انجام دادن. نسخه ای را از کسی گرفته بود و هفتاد روز بود که مشغول این نسخه بود. این شخص بعد از هفتاد روز با شیخ رجب علی رضوان الله تعالی علیه که دیدار کرد. چون می دانست شیخ باطن را می بیند و صاحب سِر است منتظر بود که از ایشان یک تشویقی ببیند. مثلا شیخ بگویید: بارک الله، خوب موفق هستی هفتاد روز است که ریاضت می کشی سیر و سلوک می کنی؛ اما شیخ رجب علی رضوان الله تعالی علیه نه تنها که تشویق نکرد بلکه تحویلش هم نگرفت.[این شخص وقتی این اوضاع را دید] کم کم مجبور شد اعمالش را به زبان بیاورد و بگوید شیخ ما در خط تو آمدیم حالا آمدیم که این جا خلاصه“ آشنا داند صدای آشنا“ آمدیم که بلاخره با شما هم صدا بشویم و بگوییم ما در خط تو آمدیم. شیخ رجب علی رضوان الله تعالی علیه گفت: هفتاد روز است که خودت را انداختی جلو؛ داری خودت را سجده می کنی، خدا که را سجده نمی کنی. این ریاضت های تو برای این بود که من از تو تشویق کنم؛ برای خدا که نبود. تو برای خودت داشتی کار می کردی.
برای خدا چه کردی؟
باز همین پسر ایشان می گفت که روزی پدر، من را به کولش گرفته بود و داشت به حرم بی بی شهربانو می برد. در مسیر که داشتیم می رفتیم یک درویشی آمد؛ از این قلندر های خیلی پر ادعا بود. آمد و یک صدای بلندی کشید و پیش بابای ما اظهار وجود کرد. گفت مدّتی هست ما داریم این کار را می کنیم. شیخ گفت: حالا که این همه کار انجام دادی، آن ها را بگو، به کجا رسیدی، چکار می توانی بکنی درویش خم شد. سنگی برداشت. یک نگاه کرد، این گلابی شد و به پدرم داد و گفت: ما این هستیم، ما می توانیم، ما شدیم. شیخ خیلی راحت یک پوز خندی زد و گفت: این همه زحمت کشیدی که من را فریب بدهی، سنگ گلابی کنی. این [را] که برای من انجام دادی، اگر برای من نبود که الان این طور نمایش نمی دادی. مدت ها زحمت کشیدی و آمدی این ها را پشت ویترین گذاشتی که من را جذب کنی. برای خدا چه کردی؟ شیخ یک نوعی گفت برای خدا چه کردی که درویش شروع به گریه کرد. گفت: “راست می گویی تا حال برای خدا من کاری نکردم“. برای خدا چه کردی؟ مهم این است.
شیطان نشویم!
آدم باید در زندگی حسابی برای خدا باز کند.بعضی ها می گویند: مسجد ساختم، نماز جماعتم ترک نشده، نماز شب همیشه می خوانم، فلان جا احسان کردم، دار الیتام، مدت ها علم بلند کردم، بابا برای خدا کجا طبق دستور کار کردی؟ کجا اخلاص بوده؟ کجا خدا گفته بود انجام بده و تو به خاطر این که خدا گفته انجام دادی. کجا خودت را توانستی معبود خودت قرار ندهی. کجا توانست این نفس را از خودت دور کنی تا خدا در وجودت باشد و نفست بر تو حاکم نباشد. این است که انسان مراقبه لازم دارد، استاد لازم دارد، الگو لازم دارد، توسّل لازم دارد، توکل لازم دارد، و الا آن شراب خوار که به ام الفساد گرفتار است و شیطان آن را که در دنیا و آخرت هیچ چیزی ندارد کاری ندارد. ولی از این طرف خاطرما جمع نباشد که ما شیطان نیستیم. گاهی آدم در مسجد هم شیطان می شود. در هیئت های عزاداری هم شیطان می شود. آن شاه کلید خود سازی، عشق به خدا و اولیا خدا است. این که آدم اولیا الهی را دوست داشته باشد.
انسان های ابدی
خیلی ها کارهای خیر هم می کنند اما از عمامه بدشان می آید. بدانید که یک خباثتی دارد. یک شیشه خورده ای ای دارد. یا حرام لقمه است یا خدای نخواسته مادر خوبی نداشته. فطرتش قاطی دارد. این لباس، علامت آرم، لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله است. کسی از این لباس بدش بیاید، کسی از صدای (۳۰) اذان بدش بیاید، کسی از سیّد بدش بیاید در واقع این تنفّر از مقدسات الهی است. شما می بینید که این آدم خیلی کارهای بزرگ هم می کند ولی به اینجا ها که می آید به اصطلاح چندشش می شود. دوست ندارد آنجا یی باشد که می خواهند بیان احکام بکنند و دو تا مسئله بگویند؛ با خود می گوید: ای بابا این حرف ها چیست که آخوند ها درست کردند. این نشانه ی خوبی نیست این ها نشانه های بد است.
آدم هایی وجود دارند که ابدی هستند. یک سال ابدی هستند. ایام عاشورا که می رسد می گوید: حسین جان همه چیزم را کنار گذاشتم. سیاه می پوشد. با شرمندگی هم می آید انسان این عزاداران، این پیر غلامان که می بیند در واقع یک تواضع را می بیند، یک عالم را می بیند، یک سیّدی را می بیند که می آید در مسجد یک گوشه می نشیند و مثل شمع آب می شود. برای امام حسین علیه السلام گریه می کند. این غرق در لجن هم باشد چون در درونش یک شعله ای روشن است دیر یا زود تمام این بدی هایش را می سوزاند، خاکسترش می کند. آن گوهر ایمانش گداخته می شود، قیمتی می شود، عاقبت به خیر می شود.
مزد امام رضا علیه السلام به ساربان
«الا من مات» این جمله را حضرت رضا علیه السلام به ساربانی که ایشان را از مدینه تا مرو آورده بود گفتند. ساربان موقع خداحافظی عرضه داشت یا بن رسول الله؛ این مسافت طولانی را در خدمت شما بودیم، خدمت گذار شما بودیم، ولی مامورین همراه شما بودند و جرات نکردیم بگویم آقا یک نسخه ای هم برای ما بپیچید حالا که می خواهم بروم، چیزی به من بدهید. حضرت این عبارت را فرمودند: «أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّد» کشف الغمه فی معرفه الأئمه ج۱ص ۱۰۷ فی محبه الرسول ص إیاه و تحریضه على محبته و موالاته و نهیه عن بغضه ….. ص : ۹۰ .
محب حسین علیه السلام را دوست بدارید هرچند…
این عبارتی است که ظاهراً مال امام رضا علیه السلام نیست؛ ولی فرمایش امام رضا علیه السلام این بود: «کن محبً لمحب آل محمد و ان کان فاسقا» [یافت نشده در منبع].
کسی محب آل پیغمبر است که امام حسین علیه السلام را دوست دارد ولو فاسق باشد، ولو البته امروز یک کارهایی زشتی هم کرده است. اگر شما دیدید کسی برای امام حسین علیه السلام یک سوزی دارد، برای امام حسین علیه السلام یک خضوعی دارد، این را دوست داشته باشید. نگویید این وضعش خراب است؛ نباید با این ها رابطه داشته باشیم؛ دستش را بگیرید؛ دوستش داشته باشید. «کن محبً لمحب آل محمد و ان کان فاسقا» حضرت فرمود: ولو خودت هم فاسق هستی، آدم بدی هستی، این سیم دلت را از امام حسین علیه السلام قطع نکن. هر کسی حسین را دوست دارد پیغمبر و آلش علیهم السلام را نیز دوست دارد. ولو آدم بدی هست اما این را دوست داشته باش.
حسینی ها را دوست داشته باشید. فاطمی ها را دوست داشته باشید. اهل بیتی ها را دوست داشته باشید. ولو آدم بدی هستند. آدم بد وقتی خوب ها را دوست دارد، خدا عاقبت به خیرش می کند. اگر آدمی که محب آل پیغمبر علیهم السلام است آدم بدی بود دوستش داشته باشید. اگر خودت هم بدی از این قافله جدا نشو. باز به حسینیه ها بیا، باز به مسجد ها بیا. باز در قرآنی ها بیا باز در امام زمانی ها و جمکرانی ها بیا. بیا اینجا این ها پیش خدا می برند و عاقبت به خیری در این است و بس. (۳۳:۴۵)
پاسخ دهید