شب نهم ماه مبارک رمضان آیت الله صدیقی در حسینیه مرحوم حق شناس به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- مرگ بیداری بشر
- بیتوجّهی به از دست دادن عمر
- بهره بردن مؤمنین از شب و سحر
- امیدواری انسان مؤمن به بخشش از طرف خداوند متعال
- طاعت و کفر انسان تأثیری در ملک خدا ندارد
- معصیت انسان ضرر به خود انسان است
- وقت رویارویی رزمنده با دشمن موقع استجابت دعا است
- معامله با انسان لطف خدای متعال است
- پیغمبر اکرم بدهکارترین انسان به خدا
- معنای توکّل به خدا
- عمل صالح انسان را به سوی خدا عروج میدهد
- اسم اعظم ۷۲ جزء دارد
- تسلّط کامل پیامبر و چهارده معصوم بر اسماء الحسنی
- پذیرایی خدا با باز کردن سفرهی اسماء
- شرایط روزهدار از دیدگاه پیغمبر
- بیتوجّهی به حال همسایه با ورود فرهنگ غرب به کشور
- داستانی از صاحب مفتاح الکرامه پیرامون توجّه به همسایه
- در اسلام به تو چه و به من چه وجود ندارد
- روزه باید انسان را به رنگ خدا در بیاورد
- ولایت مؤمنین نسبت به یکدیگر
- ضرورت اخوّت برای تکامل انسان
- عاشق شدن انسان در نتیجهی دینداری
- محبّت مؤمنین نسبت به خدا
«صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا حُجَّهَ اللهَ صَلَّی اللهُ عَلیکَ یَا مُعِزَّ المُؤمِنینَ وَ یَا مُذِلَّ الکَافِرینَ مَولَانَا سَیِّدَنَا أقِصنَی وَ أدرِکنَا و لا تُهلِکنا».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِ نُفُوسِنَا وَ شَفیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینِ».
مرگ بیداری بشر
ماه مبارک رمضان ماه ضیافت الله است. یک حدیث مشهوری است، ذهن شما بزرگواران هم آشنایی دارد. «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[۲] مردم خواب هستند، خواب گرانی هم است؛ چه موقع بیدار میشوند؟ وقتی میمیرند. مرگ بیداری بشر است. از این قسمت چند مطلب را میتوان برداشت کرد. یکی این است که انسانها معمولاً گرفتار خواب غفلت هستند. این غفلت خسارت بشر است.
بیتوجّهی به از دست دادن عمر
آدم یک وقت متوجه میشود که همه چیز را جا گذاشته است. آدم غافل بنا بود یک سفری برود، برای خود یک توشهای ببرد، آنجا یک پولی ببرد تا بتواند با آن زندگی کند ولی حواس او نبود، یک زمان متوجه میشود، عجب! هر چه داشت بردهاند، هیچ چیز دیگر ندارد.
عمر ما مثل همان پول ما است، این سرمایهی ما از دست رفته است. چه کسی برده است، چطور شده است، اینها را در دعاها به خوبی میشود لمس کرد. «إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ»[۳] خدایا عمر خود را از دست دادم، فانی کردم، امّا در غفلت، در سهو. متوجّه نبودم، یک زمان دیدم جوانی من رفته است و من هیچ کاری نکردهام. از جوانی خود استفاده نکردم. سحرها چه گنجهایی برای من آماده کرده بودی، سهلانگاری کردم و از این سحرها استفاده نکردم. با اینکه در قرآن کریم خدا آدرس داده است.
بهره بردن مؤمنین از شب و سحر
«کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»[۴] مؤمنین شبها پرخوابی ندارند، کم میخوابند و سحرها از سفرهی استغفار بهره میگیرند. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ». در آیهی دیگری «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[۵] کسانی که تجافی میکنند، تجافی یعنی بستر را تهی میکنند. آدم در رختخواب که رفته است آن را پر کرده است وقتی بیرون میآید آنجا را خالی میکند به این تجافی میگویند.
امیدواری انسان مؤمن به بخشش از طرف خداوند متعال
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» پهلوها را از بستر بیرون میآورند و بستر را خالی میکنند، برای چه؟ «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» میآیند که با خدا صحبت کنند. خواب را کنار میگذارد و خود را از رختخواب بیرون میکشد، با دل خود خدا را میخواند امّا نه مأیوس است و نه مغرور. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» هم امید دارد، طمع دارد، هم نگران است که اگر خدا قبول نکرد چه؟ همیشه در دل خود یک نگرانی خاص دارد که من که لایق نیستم، یعنی با این پرورنده خدا من را هم قبول میکند؟ هم نگرانی دارد، مغرور نمیشود، خاطر جمعی پیدا نمیکند که برود راحت بخوابد و کاری به پروندهی خود نداشته باشد و هم به هیچ وجه نا امید نیست. میگوید معامله با کریمان سهل است، او مرا دعوت کرده است، او در را به روی من باز کرده است. وقتی به خود نگاه میکنم مأیوس میشوم ولی وقتی به کرم او نگاه میکنم طمع پیدا میکنم. طرف من خدا است. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».
طاعت و کفر انسان تأثیری در ملک خدا ندارد
«وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» این توکّل یک معنای بسیار لطیفی دارد. اینکه پیغمبر فرمود با توکّل زانوی اشتر ببند. در همهی کارها همینطور است. نماز ما، نماز شب ما، روزهی ما، هیچ کدام برای ما مزد نمیآورد، مزد جایی است که ما برای کسی کاری کنیم. ما برای خدا کاری نمیکنیم، برای خود کار میکنیم. خدا که نیاز به کار ما ندارد. خداوند نه معماری میخواهد، نه بنایی میخواهد، نه نانوایی میخواهد، نه برق میخواهد، نه آب میخواهد. ما نماز میخوانیم یا روزه میگیریم چه چیز به خدا اضافه میکنیم؟! همهی عالم کافر بشوند خدا ضرر نمیکند، به ملک خدا صدمهای وارد نمیشود.
معصیت انسان ضرر به خود انسان است
در همین دعاهای ماه مبارک رمضان، در مناجات های حضرت سجّاد، عرضه میداریم «إنَّ مَعصِیَتَنَا لا تَضُرُّکَ» خدایا معصیت های من به تو که صدمه نزده است. من هر خاکی ریختم به سر خود ریختم، من به تو که ضربهای نزدم. «لَا تَضُرُّکَ وَ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ لِی لَا تَنْقُصُکَ» اگر تو ببخشی چیزی از تو کم نمیشود. معصیت من ضرری به تو وارد نکرده است، خود من با معصیتم خود را گرفتار کردم. به تو که من نتوانستم ضربهای بزنم. تو عزیز هستی، عزیز کسی است که هیچ وقت مغلوب نمیشود، کسی در او نفوذری ندارد، قدرت او قدرت قاهر است. اگر گناه کردم به خود صدمه زدم و اگر تو ببخشی از خزانهی تو کم نمیشود. «وَ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ لِی لَا تَنْقُصُکَ».
بنابراین ما هیچ طلبی از خدا نداریم چون:
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
کسی نماز میخواند، کسی روزه میگیرد، کسی حج میرود.
وقت رویارویی رزمنده با دشمن موقع استجابت دعا است
این رزمندگان ما، مدافعین حرم که امشب یکی از سردارهای عزیز را در افطار مقام معظّم رهبری دیدم که برادر شهید هم است، با دست شکسته آمده بود، گفتم سوریه بودید؟ گفت: بله. آقا او را منع کرده بود که دوباره برود. هم برادر شهید است و هم اینکه یک بار دیگر برود دیگر معلوم نیست چه اتّفاقی بیفتد.
اینها با یک عشقی میروند، ما به این اشخاص خیلی بدهکار هستیم. ما این امنیّت را از آنها داریم، ما این مجالس با معنویت را از آنها داریم. این فضای نورانی و روحانی را خون شهدا است که تلطیف میکند. آن وقتی که رزمنده با دشمن مواجه میشود، آن وقت زمان استجابت دعا است.
در روایت دارد وقتی رزمنده با عائلهی خود خداحافظی میکند، همه چیز بر او گریه میکنند حتّی ماهیها در دریا و پرندگان در هوا. به وداع یک رزمنده که دارد به سوی شهادت میرود، به سوی جبهه میرود، نور این خداحافظی و وداع در تمام کائنات اثر میگذارد و تمام کائنات در ملکوت، در عالم باطن متمرکز در وجود نورانی یک رزمندهای است که برای خدا دارد هجرت میکند، از عائلهی خود دارد خداحافظی میکند، از عزیزترین کسان خود دارد میگذرد. این خونها فضا را لطیف میکند، این خونها کشور را بیمه کرده است.
معامله با انسان لطف خدای متعال است
رضوان خدا بر حضرت امام که آنچه گفت با باور گفت؛ عارف بود، اهل معنا بود، اهل باطن بود. ایشان میفرمودند ملّتی که شهادت دارد اسارت ندارد. این استقلال ما برای شهدا است، ولی خود شهدا چه طلبی از خدا دارند؟ بین خود و خدا شهید چه داشته است که برای خود او بوده است و به خدا داده است؟ هر چه دارد برای خدا است. این لطف خدا است که با ما وارد معامله شده است. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»[۶] چیزی را که خودش به ما داده است و برای خود او است دارد دوباره از ما میخرد، برای ما نیست که با به خدا بفروشیم و از خدا چیزی طلب داشته باشیم. لذا معنی توکّل این است که هر کاری میکنید انجام بدهید ولی خود را کارهای نبینید.
پیغمبر اکرم بدهکارترین انسان به خدا
اگر نماز میخوانی فکر نکن که تو داری به خدا نماز میدهی، اگر روزه میگیری فکر نکن شما داری یک روزهای به خدا میدهی. خدا به شما نماز داده است، خدا به شما روزه داده است. این تحفهی خدا است. روزه یکی از آن تحفه های خاص الخاص پروردگار متعال است. این نعمت الهی است، این عنایت الهی است، این در رحمت است، این سفرهی بهشت است که برای شما پهن کرده است، شما طلبکار هستید یا بدهکار؟
این است که بدهکارترین انسانها زیر این آسمان به خدا خود پیغمبر بوده است، چون هر چه داشته است برای خدا بوده است، برای خود او هیچ چیزی نبوده است. هر چه توفیقات انسان بیشتر شود بدهی او به خدا بیشتر میشود.
معنای توکّل به خدا
«وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» توکّل این است که من کار خود را میکنم ولی من دربارهی کار خود صاحب نقش نیستم، به تو دادم، توکّل من به تو است. تو وکیل من هستی این نواقص کار من را تو برطرف کن. این خدا است که عنایت میکند تا نماز و روزهی انسان قبول میشود. و الا «مَا لِتُرابِ وَ رَبِّ الأربابِ» این بشر خاکی کجا و ربّ الارباب کجا. نماز ما به چه دردی میخورد؟ نماز ما در حدّ خود ما است. ما در این عالم به اندازهی یک قطره هم نیستیم، به نماز خود، به روزهی خود مغرور نباشیم بلکه «وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»، اهل توکّل باشیم. با انجام اعمال عبادی توکّل ما به خدا باشد. عمل خود را به خدا بدهیم، خدا از روی کرم خود عمل ناقص ما را بازسازی میکند، عرشی میکند و برای ما این را براق قرار میدهد و با این عمل ما را بالا میبرد.
عمل صالح انسان را به سوی خدا عروج میدهد
خدا فرمود: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»[۷] اگر جان پاک بود که ایمان جان را پاک میکند، بالا میرود، پرواز میکند، عروج میکند، صعود میکند. امّا با کدام مرکب؟ «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» با عمل صالح.
ایمان پاک تنها، جان پاک تنها عروجی ندارد، به سوی خدا نمیرود، عمل صالح آن را بالا میبرد. حالا اگر بالا رفت، یعنی بالا میرود، به این فضا میرود، از جو زمین، از جاذبهی زمین خارج میشود، آنجا خدا است؟ اینطور نیست. «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۸] خدا همه جا با شما است. بالا میرود یعنی حجابی که بین شما و خدا بود، این حجاب برداشته میشود. تو به قرب خدا میرسی.
زبان حجاب معصیت، حجاب غفلت، حجاب تعلّقات، حجاب رذائل اینها کنار میرود، قلب شما الهی میشود. «قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۹] قلب مؤمن عرش خدا است. «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[۱۰] رحمان بر عرش سلطه دارد. پروردگار متعال بر کسی فرمان استقرار دارد امّا کرسی فرمان او چیست؟ قلب مؤمن است. مؤمن وقتی اهل عبادت بود، اهل تقوا بود، اهل رزم بود، اهل مجاهدت بود، خدا خانهی دل او را از اغیار خالی میکند. این خانه برای خود او است، اختصاص به خود میدهد وقتی خدا خانه را تحویل گرفت آن خانه به نور الهی منوّر میشود. تا چقدر ظرفیت داشته باشد.
یکی از کلمات قصار مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علیّ بن ابیطالب (علیه الصّلاه و السّلام) که دلیل بر تجرّد روح هم است، یکی از دلایل نقلی بر مجرّد بودن جان و روح همین جملهی کوتاه امیر المؤمنین است. فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ»[۱۱] وقتی شما در هر ظرفی چیزی میریزید پر میشود، تنگ میشود که چیز دیگری در آن بریزید ولی ظرف علم، شما هر چه در ظرف علم بریزید باز هم میبینید پر نمیشود. روح انسان با علم توسعه پیدا میکند. اگر ماده بود، مثل کوزهای بود که در آن آب میریزید، مثل منبعی بود که آب در آن است وقتی تا درجاتی پر میشد دیگر ظرفیت آن تکمیل میشد دیگر نمیتوانستید چیزی در آن بریزید. ولی اگر علم همهی ملائکه را در جان شما بریزند، جان شما ظرفیت دارد، معلوم میشود که مادی نیست. این امر یک امر غیر مادی و مجرّد است.
اسم اعظم ۷۲ جزء دارد
ظرفیت هم با جذبه است، با علوم رسمی نیست. لذا در روایت دارد که حضرت عیسی مسیح روی آب راه میرفت و غرق نمیشد. فرمود که اگر اخلاص او بیشتر بود در هوا راه میرفت و نمیافتاد. حالا در آب راه میرود و غرق نمیشود اگر اخلاص او بیشتر بود او در هوا راه میرفت، مراد از این اخلاص همان ظرفیت است. لذا میگویند اسم اعظم ۷۲ جزء دارد که هفت جزء از آن نصیب حضرت عیسی بن مریم بوده است.
تسلّط کامل پیامبر و چهارده معصوم بر اسماء الحسنی
آن کسی که تمام اسم اعظم را دارد وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. و وجود اقدس سیّد اوصیاء، امیر المؤمنین، علیّ بن ابیطالب همهی اسم اعظم را دارد، بیبی جان ما، حضرت صدیقهی طاهره همهی اسم اعظم را دارد. فرمودند: «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»[۱۲] الاسماء اسم جمع است. جمعی است که ال دارد. الاسماء یعنی هر چه اسم وجود دارد. «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» یعنی تمام الاسماء الحسنی خدا ما هستیم که میشود اسم اعظم پروردگار متعال.
پذیرایی خدا با باز کردن سفرهی اسماء
هنر روزه این است که باعث رویش اخلاص در انسان میشود. «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ»[۱۳] روزهدار ظرفیت پیدا میکند، خود خدا از او پذیرایی میکند. همان پذیرایی که از شهید میکند، شهید نزد خود خدا است، ملائکه از شهید پذیرایی نمیکند، خود خدا پذیرایی میکند. «عِندَ رَبِّهِم» است. رتبهی او بالاتر از ملائکه است، نزد خود خدا رفته است. پذیرایی خدا هم به این است که سفرهی اسماء را برای او باز کرده است.
شهید در آنجا رنگ رازقیت میگیرد، رنگ خالقیت میگیرد، رنگ پناه بودن میگیرد، شهدا رنگ خدا میگیرند. اسماء حسنی الهی در آیینهی وجود شهید تجلّی میکند.
شرایط روزهدار از دیدگاه پیغمبر
چه کنیم از ماه رمضان خود آن استفاده را بکنیم؟ یک حدیث شریف را دو شب قبل خدمت شما عرض کردیم، وجود نازنین پیغمبر خدا برای روزهدار معرفی کرده است که به آن مقام برسد.
چهارمین مورد این بود که «لَا یُؤْذِیَ جَارَهُ»[۱۴] برای همسایهداری باید خیلی صحبت کنیم. این تغییر هویتی را که دشمن سراغ آن را در ما گرفته است، این نفوذ فرهنگی که مقام معظّم رهبری فرمودند بعضی شبها از غصّهی جوانها، از غصّهی نفوذ فرهنگ بیگانه، فرهنگ کفار خوابم نمیبرد.
بیتوجّهی به حال همسایه با ورود فرهنگ غرب به کشور
امروز همسایه از همسایه خبر ندارد. یا رعایت حال همسایه را نمیکنند، نزد من آمده بود که من سفارش کنم، میگفت همسایهی ما سگ درون آپارتمان خود دارد، مرتّب بیرون میآورد، ما در آنجا در اذیّت هستیم که از دست ایشان چه کار کنیم. این سگبازی برای یزید است، از جمله صفات یزید این بود که سگباز بود. سگبازی برای مسلمان نیست، سگ نجس است. سگ برای باغداری، برای چوپانی، برای نگهبانی کارایی دارد. بعضی از افراد ذوب شدهی در لجن غرب همسر انتخاب نمیکند، عوض همسر سگ میآورد با خود مأنوس میکند. با سگ دارد زندگی میکند، خود را آدم نمیداند که برود با آدم زندگی کند، با سگ دارد زندگی میکند.
جامعهی ما را آرام آرام دارند به آنجا میبرند، اگر این مجالس امام حسین (علیه السّلام) نبود، اگر این منبرها نبود، اگر این دل های پاک شما نبود که در محرم و رمضان دور هم جمع میشوید این سیل بنیانکَنی که آمده است بچّههای ما را میبرد همهی ما را هم میبرد. امشب به آقای وزیر ارتباطات گفتم یک فکری کنید، با این دنیای مجازی، شبکهی مجازی همهی اطّلاعات خود را، همهی افکار جوانهای خود را در اختیار بیگانهها قرار دادید. عجله کنید، فرصت شما دارد تمام میشود. وزر و بال با خود میبرید؟ دارید چه کار میکنید؟
هیچ ملّتی اینقدر بیتفاوت نمیشود که همه چیز خود را در اختیار آنها بگذارد. الآن این شبکهها در ایران ۲۰ میلیون مشترک دارد؛ این را اگر بومی میکردند، صرفهجویی میکردند، از فکر کسانی که هستهای را به آنجا رساندند، موشک را به آنجا رساندند، استفاده میکردند و مسئلهی اینترنت را بومی میکردند و در اختیار خود بودند، دیگر بیگانه از ما جاسوسی کند، نمیتوانست برای ما ایجاد شبکه کند، اطّلاعاتی دارم که نمیتوانم روی منبر بگویم که چطور دارند هویت فرهنگی ما را عوض میکنند.
در مورد همسایهداری اسلام رموز خیلی زیادی به ما یاد داده است. همسایه نباید از حال همسایهی خود بیخبر باشد. وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِع»[۱۵] اگر کسی سیر بخوابد و همسایهی او گرسنه باشد، این مسلمان نیست، او از ما نیست، با فرهنگ ما ارتباطی ندارد.
مرحوم سیّد بحر العلوم شاگردی به نام آقا سیّد جواد دارد که کتاب مفتاح الکرامه را دارد. چند جلد فقه اقوال فقها را در آنجا جمع کرده است. از کتاب های بسیار متین و مورد مراجعهی فقهای ما است.
داستانی از صاحب مفتاح الکرامه پیرامون توجّه به همسایه
صاحب مفتاح الکرامه میگوید: پاسی از شب گذشته بود در زده شد، پشت در رفتم، دیدم پیشکار استاد ما علامه سیّد بحر العلوم است. گفت: آقا منتظر شما است، زود حرکت کن. گفت: خدمت سیّد بحر العلوم رفتم. تا من را دید گفت: از خدا نمیترسی؟ حیا نمیکنی؟ گفتم: آقا چه شده است؟ گفت: تو فلان غذاها را میل میکنی آن وقت همسایهی تو گرسنه است. گفت: تکان خوردم، لرزیدم، گفتم: آقا به خدا خبر ندارم. گفت: اگر خبر داشتی و به او نمیرسیدی که یهودی بودی، حرف من همین است که چرا خبر نداری.
این مسئله در ماه رمضان باید نهادینه شود که پیغمبر اکرم آن را اینجا گنجانده است. مربوط به شرایط روزهی قبول است. «وَ یَرْعَى إِخْوَانَهُ».
یکی از شرایطی که روزهی انسان را روزهی صاحب نقش و صاحب اثر قرار میدهد این است که «وَ یَرْعَى إِخْوَانَهُ»؛ این پیام خیلی زیادی دارد، میشود چند شب در این مورد صحبت کرد.
در اسلام به تو چه و به من چه وجود ندارد
خدا مرحوم شهید مظلوم آیت الله بهشتی (أعلی الله مقامه الشّریف) را رحمت کند، میدانید ایشان کلماتی شبیه کلمات امام داشت، گاهی روی این دیوارها مینویسند، انصافاً آقای بهشتی یک انسان شایستهی به تمام معنا بود. آقای بهشتی استاد ما بود، مدیر ما بود، به علاوه محبّت های شخصی به من کرده بود، من نسبت به ایشان خیلی بدهکار هستم و عواطف هم دارم. وقتی هم خدا بنا است به من عنایتی بکند، چند مورد خواب دیدیم آقای بهشتی آمد، بعد دیدیم یک دری به روی ما باز شد. آقای بهشتی رضوان خدا بر او باد، چه ایمانی، چه مجاهدتی، چه علمی، چه حکمتی. خود ایشان فرمودند ما یک دور اسفار را نزد بهترین استادهای حوزهی علمیه خواندیم، حکمت متعالیهی صدرایی را از اوّل تا آخر خواندیم ولی من بحّاث بودم، از خواندن فلسفه قانع نشدم تا به پیر طریقتی راه یافتیم دست ما را گرفت، پا به پا راه برد؛ تازه فهمیدیم که فلسفه خواندنی نیست، فلسفه اندیشیدنی است. باید چشمهی فکری باشد و عطش درونی انسان را بتواند اشباع کند. ما پرسیدیم که این پیر طریقت چه کسی بود که شما را به آبشخور تفکّر وارد کرد؟ گفت: علامهی طباطبایی.
آقای بهشتی اهل نماز اوّل وقت بود، نماز ایشان هم نماز بود، ما مکرر در خدمت ایشان نماز خوانده بودیم، عاشق نماز بود، با نماز خود عالمی داشت. این بزرگوار کلمات شایستهای دارد که یکی از کلمات ایشان این است: در اسلام به تو چه و به من چه وجود ندارد. این «وَ یَرْعَى إِخْوَانَهُ» ناظر به دیگر کلمات قصار پیغمبر است. فرمود: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»[۱۶] همهی شما مسئول همدیگر هستید. «کُلُّکُمْ رَاعٍ».
روزه باید انسان را به رنگ خدا در بیاورد
«وَ یَرْعَى إِخْوَانَهُ» از لوازم حضور در دانشگاه رمضان برای میل به درجهی قرب پروردگار که خود خدا پاداش روزهدار بشود، روزهدار با طریق روزه، با سلوک روزه به خدا برسد، به مقصد خود که رسیدن به اسماء الهی است، تخلّق به اخلاق الله است، روزه باید انسان را به رنگ خدا در بیاورد. باید «سبقه الله» به او بدهد، «أَنَا أَجْزِی بِهِ»[۱۷] باید برای روزهدار محقق شود. چه زمانی محقق میشود؟ آن زمانی که انسان از خود بیرون بیاید. خاصیت روزهداری این است که انسان از خود بیرون میآید، به دیگران هم توجّه میکند، میخواهد دیگران را هم به بهشت ببرد. «وَ یَرْعَى إِخْوَانَهُ».
ولایت مؤمنین نسبت به یکدیگر
مسئلهای که در اینجا قابل طرح است یکی لزوم اخوّت است. در جامعهی اسلامی باید انسان همیشه این آیات شریفه را به خودش تلقین کند. یکی «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۱۸] بعضی از مؤمنین ولی دیگری هستند، نسبت به همدیگر ولایت دارند، نسبت به همدیگر محبّت دارند، نسبت به همدیگر نصرت دارند، نسبت به همدیگر حمایت دارند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ».
ضرورت اخوّت برای تکامل انسان
در سورهی مبارکهی حجرات هم فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ»[۱۹] من در رابطه با اخوّت و ولایت و دوستی مطالبی را برای شما تهیه کردم که در حد چند دقیقه عناوین آن را عرض میکنم.
دوستی و برادری جزء ضروریتها برای تکامل انسان است، یکی از خواص دوستی و برادری این است که انسان را از خود محوری، خود خواهی، نفس پرستی به بیرون میکشد. محبّت دیگران، محبّت خدا، محبّت پیغمبر، محبّت امیر المؤمنین، عشق حضرت زهرا و بچّه های فاطمه انسان را از خودش بیرون میکشد، انسان در زندان و حصار نفس خود گرفتار است، همه چیز را برای خودش میخواهد ولی وقتی دل به امیر المؤمنین میدهد، دل به امام حسین میدهد، حاضر است خود را فدا کند. تا به حال همه چیز را برای خود میخواست مثل زهیر که این همه ثروت و حشم فقط دور خود بود، وقتی خدمت امام حسین (علیه السّلام) رفت، آمد از خود بیخود شد. مال را کنار گذاشت، زن خود را طلاق دارد، گفت تا به حال دنبال این چیزها بودم برای اینکه حسین نداشتم، دل به اینها داده بودم، ولی حالا امام حسین دل من را برای خود کرده است. آدم دلبری مثل امام حسین داشته باشد دیگر به این چیزها دل نمیدهد.
عاشق شدن انسان در نتیجهی دینداری
لذا قرآن کریم دارد که: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»[۲۰] اصلاً نتیجهی دین، حاصل دین، میوهی شجرهی دیانت و شریعت این است که انسان عاشق بشود. عاشق چه کسی بشود؟ عاشق علی بشود، عاشق حضرت امام حسن و امام حسین بشود، عاشق امام زمان بشود. خدایا میشود امام زمان از ما هم دلی ببرد؟ این دلدادگی اوّلین قدم است که انسان پا روی خود میگذارد و از خود میگذرد. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۲۱] تا از محبوب نگذرید به مقصد نمیرسید، اگر خواستید به مقصد اعلی برسید که جوار قرب حق تعالی است، رسیدن به جمال خدا است، به جلال خدا است، اگر میخواهید برسید باید از خودتان عبور کنید، باید روی خود پا بگذارید و آدم پا روی خود نمیگذارد مگر اینکه کسی دل او را ببرد.
محبّت مؤمنین نسبت به خدا
بنابراین دوستی که در رأس آن محبّت خدا است، محبّت مؤمنین نسبت به خدا «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[۲۲] محبّت کسانی که ایمان دارند نسبت به خدا شدیدترین محبّتها است. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى».[۲۳]
وجود نازنین پیامبر خدا در یک جمعی از مؤمنین که دور ایشان جمع بودند، فرمود به نظر شما محکمترین ریسمانی که ما را به خدای متعال میرساند کدام است؟ بعضی گفتند: نماز. خب نماز خیر العمل است، نماز خیلی اهمّیّت دارد. بعضی گفتند: حج، بعضی گفتند: روزه. وجود نازنین پیغمبر خدا همهی نظرات را گوش کردند و فرمودند: «لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْل»[۲۴] همهی اینها که شما گفتید در جای خود دارای اثر است، فضیلت هم دارد. نماز خیلی مهم است، روزه خیلی مهم است، حج خیلی مهم است، جبهه رفتن خیلی مهم است، امّا آن چیزی که همهی اینها روح میدهد، حقیقت میدهد، آن یک چیز دیگر است. «وَ لَکِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ» محکمترین ریسمانی که… دل آدم اگر وصل بشود دیگر درون جهنّم نمیافتد. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ»[۲۵] از این اسفل سافلین آدم به چه چیزی بیرون بیاید؟ با ریسمان ایمان، به رشتهی ولایت بالا میآید.
وجود نازنین پیغمبر اکرم آن رشتهای که انسان را از اسفل سافلین بالا میکشد و به اعلی علیّین میبرد، فرمودند: محبّت برای خدا است. آدم کسی را برای خدا دوست داشته باشد، کسی را برای خدا دشمن داشته باشد. «الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ» تولّی و تبرّی.
این است که امروز بعضی دم از اسلام رحمانی میزنند. میخواهند بغض غاصبین حقّ امیر المؤمنین، قاتلین حضرت زهرا، قتلهی سیّد الشّهداء، ابن زیادهای امروز که حرملهها درست کردند و کودککشی میکنند، از دل ما بیرون کنند. اینها رشتهای که به خدا وصل بشوند ندارند، اینها افتادهاند. اینها بالا نمیروند. آن چیزی که انسان را از خودش بیرون بکشد، آدم خودخواه را دیگر خواه میکند، آدم خودبین را خدابین میکند، آدم انحصارطلب را ایثارگر میکند، آن عبارت است از محبّت دیگران برای خدا.
حضرت زینب (سلام الله علیها) روی زانوی پدر خود نشسته بود، امیر المؤمنین حضرت زینب را خیلی دوست داشتند، دست مبارک خود را به سر دختر نازنینش میکشید، زینب کبری یک نگاهی به سیمای ملکوتی پدر بزرگوار خود کرد؛ عرضه داشت: «أبتاه» پدر جان، «أَ تُحِبُّنِی؟» دختر خود را دوست داری؟ امیر المؤمنین فرمودند: آری زینبم، تو را دوست دارم. عرض کرد: بابا خدا را دوست داری؟ فرمودند: معلوم است که خدا را دوست دارم. عرض کرد: چطور دو محبّت در یک دل جمع میشود که هم دختر خود را دوست داشته باشی و هم خدا را دوست داشته باشی؟ امیر المؤمنین به قدری لذّت برد، ایشان را به سینه چسباند و فرمود: دخترم من تو را به خاطر خدا دوست دارم. حبّ تو حبّ خدا است. حبّ دوستان و اولیای خدا حبّ خدا است و بغض اینها هم بغض خدا است.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۴، ص ۴۳٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۸٫
[۴]– سورهی ذاریات، آیات ۱۷ و ۱۸٫
[۵]– سورهی سجده، آیات ۱۶ و ۱۷٫
[۶]– سورهی توبه، آیه ۱۱٫
[۷]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۸]– سورهی حدید، آیه ۴٫
[۹]– بحار الانوار، ج ۵۵، ص ۳۹٫
[۱۰]– سورهی طه، آیه ۵٫
[۱۱]– نهج البلاغه، ص ۵۰۵٫
[۱۲]– بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۳۸٫
[۱۳]– مصباح الشریعه، ص ۱۳۶٫
[۱۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۷، ص ۳۷۰٫
[۱۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۷، ص ۳۷۰٫
[۱۶]– روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج ۵، ص ۵۱۵٫
[۱۷]– مصباح الشریعه، ص ۱۳۶٫
[۱۸]– سورهی توبه، آیه ۷۱٫
[۱۹]– سورهی حجرات، آیه ۱۰٫
[۲۰]– سورهی شوری، آیه ۲۳٫
[۲۱]– سورهی آل عمران، آیه ۹۲٫
[۲۲]– سورهی بقره، آیه ۱۶۵٫
[۲۳]– سورهی شوری، آیه ۲۳٫
[۲۴]– الکافی، ج ۲، ص ۱۲۶٫
[۲۵]– سورهی تین، آیات ۴ و ۵٫
پاسخ دهید