مراسم عزاداری شب شهادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم در روز پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶ مورخ در منزل حجت الاسّلام والمسلمین میری از اساتید بر جسته حوزه امام خمینی (ره) با سخنرانی آیت الله صدیقی برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَه وَ نُصْرََتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
عالم قرین سختیها
رحلت جانگداز پیغمبر و شهادت سبط اکبر ایشان را تسلیت عرض میکنیم.
عرض شد که خداوند منّان این عالم را قرین سختیها قرار داده است، عالم بلا است، عالم محنت است، عالم تحمّل تلخیها است. قدم به قدم، قطع به قطع مشکلات دارد و بشر در هر قدمی با یک مانعی برخورد میکند. باید با سختی از آن مانع عبور بکند و استقامت کند تا به مقصد اعلی برسد.
چرا خدای متعال این عالم را عالم سختیها قرار داده است؟ چرا بشر گرفتار محنت است؟ درد چرا، رنج چرا، مرض چرا؟ گرفتاریها چه حکمتی دارد که پروردگار عزیز با همهی رأفت و مهربانی که به بندگان خود دارد، تماشا میکند همهی بندگان دارند در دریای صعوبتها و سختیها دست و پا میزنند؟
عالم دنیا، عالم امتحان
یکی از حکمتها این است که این عالم، عالم امتحان است. امتحان سخت است. خدا بنا دارد کسانی که در امتحان قبول میشوند را به بهشت ببرد، تا کسی نمرهی قبولی نداشته باشد راهی به بهشت نخواهد داشت. در صریح قرآن کریم دارد: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ».[۲] با خیال خام زندگی نکنید، خدا بیپرده با ما صحبت کرده است. ترجمه آیه این است: آیا گمان کردید یا پنداشتید، گمان کردید که وارد بهشت میشوید در حالی که سختیها و بلاهایی که پیشینیان تحمّل کردند، تحمّل نکردید؟ «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ» بلاهای بیرونی و درونی اینها را تحت فشار قرار داد. اینقدر فشارها زیاد شد تا دیگر صبر پیغمبر و مؤمنین لبریز شدند؛ گفتند: «مَتى نَصْرُ اللَّهِ» خدایا تو وعدهی کمک دادی، پس چه زمانی بنا است این کمک به ما برسد؟ تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.
خدا میفرماید: وقتی به اینجا رسید «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ»، نصرت خدا نزدیک است. حواس ما به امتحانات الهی باشد، سختیها امتحان است و اگر ما هوشیار باشیم، از امتحان ناراحت نشویم، خوب امتحان بدهیم باز میشود، درهای مشکلات یکی بعد از دیگری باز میشود و مسیر رشد برای ما هموار میشود.
ولی تنها سختیها نیست که آدم فکر میکند برای ما رنجآور است، گشایشهای دنیا هم همراه سختیها است. نوشهای دنیا بدون نیش نیست. اصلاً بنا نیست در این عالم کسی نوش داشته باشد و نیش نداشته باشد. لذا خدا فرمود: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً»،[۳] ما شما را هم با سختیها و شرور امتحان میکنیم، هم با نعمتها آزمایش میکنیم. خدا به کسی مال میدهد، ثروت میدهد، به کسی جاه میدهد، جلال میدهد، منصب میدهد، قدرت میدهد، همهی اینها امانتهای الهی است.
خدا به سلیمان حشمت عطا کرد، امّا سلیمان تا به مقام و قدرت بینظیر در عالم دست پیدا کرد گفت: خدایا این را به من دادی که من را امتحان کنی. دقّت داشت خدا این جاه و جلال را برای امتحان به حضرت سلیمان داده است. لذا همیشه با این امکاناتی که داشت به فکر نجات بشر بود و از این جاه و جلال هیچ برای رفاه و تعیّش استفاده نکرد. زندگی سلیمان نبی مثل دیگران بود و قدرت او برای هدایت جامعه بود. خدا به وجود نازنین حضرت داوود هم سلطنت داد ولی سوز و گداز و گریهای که داوود دارد در تاریخ بینظیر است. حضرت داوود اهل انابه بود، اهل سوز بود. این زرق و برق قدرت لحظهای او را غافل نکرد.
منّتهای خدا بر پیامبر صلّی الله علیه و آله
وجود نازنین خاتم انبیاء که امشب شب رحلت او است، خدای متعال به پیغمبر خود در چند مورد منّتهای خود را بیان میکند؛ «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى * وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى».[۴] حبیب من، تو همان بچّه یتیم نبودی؟ پیامبر اکرم از کودکی مصیبت دیده است، سایهی پدر بر سر او نبوده است. در دوران کودکی مادر خوب خود را هم از دست داده است. در سایهی جدّ خود زندگی میکرد، امّا حکمت خدا اقتضا کرد که حتّی جدّش را هم از او بگیرد، حضرت عبد المطلب هم از دنیا رفت. تحت کفالت عموی خود، پدر امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب علیه السّلام قرار گرفت. چون بیمادر بود دایه برای او گرفتند. این دایه هم در بادیه زندگی میکرد. در دوران کودکی هم مادر نداشت، هم پدر نداشت و هم از جدّ و عموی خود دور بود. در بادیه و بیابانها زندگی میکرد.
در همین دوران کودکی خود که تحت کفالت حلیمهی سعدیّه بود در بیابانها گم شد. این آیات دارد که: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى»، تو همان بچّه یتیمی نبودی که خدا به تو مأوا داد، پناه داد؟ «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ»، تو در بیابانها گم شده بودی خدا تو را به مأوا و مسکنت برگرداند. دست تو خالی بود. «وَ وَجَدَکَ عائِلاً»، امّا خدا تو را بینیاز کرد.
پیغمبر صلّی الله علیه و آله همهی سختیها را کشیده است، سختی یتیمی، سختی بیابان نشینی، سختی گم شدن. بعد هم که به رسالت مبعوث شد مشرکین مکّه هیچ بدی نبود، هیچ ظلمی نبود، هیچ ایذائی نبود که از پیغمبر ما مضایقه کرده باشند. فرمود: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»[۵] هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیّت نشده است.
چرا پیغمبر اینقدر اذیت شده است؟ یکی از آنها این است که خود پیغمبران هم در حال امتحان هستند، هر که بامش بیش برفش بیشتر. خدا وقتی میخواهد به حضرت ابراهیم امامت بدهد… پیغمبر خدا امام الائمّه است؛ پیغمبر ما هم امامت دارد، هم رسالت دارد، هم نبوّت دارد، هم ولایت دارد، هم حبیب الله است، هم خلیل الله است، هم صفی الله است و هم عبدالله است. همهی اسماء حسنای الهی در وجود او است، یک چنین کسی بدون امتحان نمیتواند در این عالم این مقامات را داشته باشد.
به ابراهیم فرمود: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»،[۶] ما بدون امتحان به کسی چیزی نمیدهیم. این برای مردم ما، برای مسئولین ما درس است. بدون امتحان هر کسی را نیاورید رئیس کنید، نیاورید وزیر کنید. آدمهای خوب امتحان داده، امانتداری آنها احراز شده است، آنها را بیاورید.
خدا به ابراهیم خلیل خود میخواهد امامت بدهد او را به آوارگی عیال در بیابان مبتلا کرد، به تشنگی فرزند کوچک میان صفا و مروه، به بردن جوان خود به قربانگاه، به افتادن در آتش نمرودیان، به جنگ با کسانی که حضرت ابراهیم و لوط را به اسارت گرفته بودند، ابراهیم مجبور شد با آنها بجنگد. انواع سختیها از جنگ گرفته تا آوارگی، تا آمادگی برای ذبح فرزند، همهی این امتحانات را پشت سر گذاشت آن وقت خدا به او فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»، ما تو را امام قرار دادیم.
امّ ابیها بودن حضرت زهرا سلام الله علیها
پیغمبر ما که امام الائمّه است باید بار مصیبت و رنج او به اندازهی همهی انبیاء باشد. در روایت داریم حضرت زهرا سلام الله علیها مادر پیغمبر است. القابی که بیبی ما حضرت زهرا سلام الله علیها دارد انسیه است، حورا است، صدّیقه است، محدّثه است، زهرا است، فاطمه است، حانیه است، امّ الائمّه است، امّ الکتاب است؛ همهی اینها است. یکی از القاب حضرت زهرا علیها سلام امّ ابیها است. احترامی هم که حضرت رسول به دختر خود حضرت زهرا سلام الله علیها ارائه میکرد احترام پدر به دختر نبود، احترام فرزند به مادر بود.
نشد حضرت زهرا یک وقتی بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله وارد شود پیغمبر تمام قد بلند نشود و به پیشواز حضرت زهرا سلام الله علیها نرود. فاطمهی زهرا سلام الله علیها را در جای خود مینشاند و خود او مقابل فاطمه قرار میگرفت. یعنی دقیقاً وظیفهای که فرزند در برابر مادر دارد نبی مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله در برابر حضرت زهرا سلام الله علیها آن تواضع را، آن ادب را، آن اکرام را انجام میداد.
مرحوم آیت الله بهاء الدّینی اعلی الله مقامه الشّریف میفرمود: یکی از حکمتهایی که حضرت زهرا سلام الله علیها این لقب مبارک را دارد برای اینکه خدا در تربیت پیغمبر، در اینکه پیغمبر ساخته بشود گداخته بشود -خام بودم پخته شدم سوختم- پیغمبر باید ذوب میشد. باید در فشارها و سختیها آب میشد. برای اینکه خدا پیغمبر خود را آب بکند خبر محنتهای حضرت زهرا سلام الله علیها را قبلاً به او داده بود و پیغمبر پذیرفته بود. اینکه به امیر المؤمنین علیه السّلام خبر داد بعد از من به خانهی تو هجوم میآورند، درِ خانه را میسوزانند، به خانهی تو یورش میبرند، همسر تو را در مقابل چشم تو… پیغمبر اینها را در عالم معنا دیده بود، به او نشان داده بودند و همه را پذیرفته بودند.
همینطور که حضرت زینب سلام الله علیها وقتی حال حضرت سجّاد علیه السّلام را دید هراسان جلو آمد: پسر برادر من «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ»،[۷] چه شده که دارم میبینم با جان خود بازی میکنی؟ غیر از تو این کاروان دیگر محرم و سرپرستی ندارد، چرا به این حال افتادی؟ آنجا حضرت زینب سلام الله علیها به امام سجّاد علیه السّلام عرضه داشت: اینها را به ما گفته بودند خود ما اینها را قبول کرده بودیم، ما پذیرفتیم که این مشکلات را تحمّل کنیم.
پیغمبر مشکلاتی که برای حضرت زهرا سلام الله علیه پیش میآید، برای امام حسین علیه السّلام پیش میآید، برای امام حسن علیه السّلام پیش میآید، پس پردهی همهی اینها را به او نشان داده بودند. حضرت رسول صلوات الله علیه قبل از شهادت خود داغ حضرت زهرا سلام الله علیها را تحمّل کرده بود. «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ». به حضرت زهرا سلام الله علیها خبر داد این حسینی که در رحم تو است او را خواهند کشت. میدانست و مصیبت تمام نسل خود را تا قیامت دیده بود. خدا در عالم معنا اینها را به پیغمبر نشان داده بود، پیغمبر هم اطّلاع پیدا کرده بود و قبول کرده بود که این محنتها را تحمّل کند. لذا هیچ مصیبتی برای حضرت زهرا سلام الله علیها، برای پیغمبر صلوات الله علیه، برای امیر المؤمنین علیه السّلام برای ائمّهی ما تازگی نداشت، همه با اطّلاع قبلی بود، همه هم با اختیار قبول کرده بودند که این سختیها را، این مصیبتها را تحمّل کنند.
ظرفیت بالای ائمّه علیهم السّلام در پذیرش سختیها
آنها تا این ظرفیّتها را نمیداشتند نمیتوانستند رهبری این عالم را به عهده بگیرند. ولایت مطلقهی کلیّهی الهیّه یک منصبی نیست که به آدمهای بیظرفیت که نه تحمّل شکست داشته باشند، نه تحمّل پیروزی داشته باشند داده شود، خدا به هر کس و ناکسی این مقامات را نمیدهد. لذا خدا بخواهد به هر کسی بیشتر مقام بدهد باید سختیهای بیشتر را تحمّل بکند.
این است که در سورهی مبارکهی والعصر خدا قسم به فشار میخورد. فشار، سختی، امتحان اینها لازمهی رشد بشر است. اگر کسی توقّع داشته باشد در این عالم دنبال لذّت باشد، دنبال رفاه باشد، از سختیها، از تحریمها، از جنگها، از جفای دوستان بخواهد فرار کند، بدانید که هم در دنیا به جایی نمیرسد، هم در آخرت. بچّهای در امتحان نفر اوّل میشود که بیخوابی کشیده باشد، از بازیها و بازیگوشیها صرف نظر کرده باشد، خوب درس خوانده باشد. طلبهای مجتهد میشود، طلبهای به مقام مرجعیّت میرسد که هم در ترک گناهان مثل فرشته زندگی کرده باشد و هم در جدّیّت برای تحصیل هیچ لحظهای از وقت خود را تلف نکرده باشد.
مقامات بالای علمی و معنوی علّامهی طباطبایی رضوان الله علیه
مرحوم علّامهی طباطبایی -سلام خدا بر آقای طباطبایی باد- به چه مقاماتی هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی رسید. اخیراً یکی از مسئولین بخشی از صدا و سیما قبلاً هم من شنیده بودم ولی از زبان خود ایشان نشنیده بودم ایشان سرطان معده داشت و خدای متعال او را شفا داد. کسانی که با او در یک اتاق بستری بودند مردند و او زنده شد. گفت: من را هم به آن عالم بردند، اوّل ما را وارد یک محیطی کردند که در آن محیط بعضی از شهدای از اقوام ما آنجا بودند، مؤمنینی که در زمان خود ما از دنیا رفته بودند. دیدیم جمع اینها در آنجا جمع است. به قدری اینها حال خوشی داشتند، محفل انسی داشتند، یکی از شهدای فامیل ما تا من را دید خوشحالی کرد، گفت: تو هم به اینجا آمدی؟ گفت آنها را به ما نشان دادند، یک حال و احوالی با آنها کردیم، به یک جای دیگری بردند.
من به آنجای دیگر که رفتم دیدم یک عدّه برهنه هستند، هیچ لباسی ندارند، همه افسرده هستند، نشاط ندارند، همه در خود گرفتار هستند، بدبخت هستند. بعضیها از آنها را هم میشناختم، بعضی از افرادی که همسایهی ما بودند یا آشنای ما بودند دیدم آنها هم جزء این برهنههای افسردهی بدبخت هستند. اینها میآمدند به ما التماس میکردند که یک کاری برای ما بکن ولی کاری از ما ساخته نبود. دل من برای اینها سوخت، به این ملائکهای که در کنار ما بودند گفتم: چه کار میشود برای اینها کرد؟ گفت: هیچ، اینها نتیجهی عمل خود آنها است. خود کرده را تدبیر نیست.
اگر کسی به اینها ظلم کرده بود آدم میتوانست آنها را نجات بدهد، ولی خود اینها خودشان را به این روز انداختند، کسی مقصّر نیست، خود آنها کردند. گفت این را هم که به من نشان دادند بردند یک قصری بود. این قصر از زمرّد سبز بود، آدم نگاه میکرد در چشم او برق میزد. ما را وارد این قصر کردند. گفتیم: این قصر برای چه کسی است؟ گفتند: برای سیّد است. بالاخره از یک مسیری، باغی بود آبی بود گلها و ریاحینی بود، ما را از اینها عبور دادند و در یک اتاق بسیار مجلّلی بردند، تختی بود. وارد که شدم دیدم علّامهی طباطبایی روی این تخت نشسته است. این قصر با این عظمت برای آقای طباطبایی است.
سلام کردم، آقای طباطبایی فرمودند: میخواهی بمانی یا میخواهی برگردی؟ گفتم: آقا میخواهم برگردم. آقای طباطبایی به این ملائکهای که با من همراه بودند یک اشارهای کرد، همین که اشاره کرد من روی تخت دیدم که دچار درد شدم. آنجا که رفتم دیگر درد نداشتم ولی تا به اینجا برگشتم چون شکم من را پاره کرده بودند، معدهی من را برداشته بودند، دیدم درد شدیدی به سراغ من آمده است. پرستار را صدا زدم گفتم: یک آمپولی چیزی به من بزنید.
اجمالاً آقای طباطبایی به این مقام رسیده است که در عالم برزخ حتّی به ملک دستور نمیدهد، یک اشاره میکند با یک اشاره میبیند که یک کسی را از عالم مرگ دوباره به اینجا برمیگرداند، زنده میشود و با عبرت زندگی میکند. گفت: اسراری هم آقای طباطبایی به من گفتند ولی آیت الله جوادی آملی گفت: به کسی نگو، من هم دیگر نمیگویم. از آن عالم با دست پر هم آمده بود، با سوغاتی به این عالم آمده بود.
این علّامهی طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف سختیها تحمّل کرده است، هم «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى»،[۸] هم یتیم بزرگ شده است. در اثر فقر در نجف ایشان فرمودند: من در فشار اقتصادی قرار گرفتم، ماهیانه یک چیزی از املاک شاد آباد تبریز میآمد، یکی دو ماه نیامد، ما دیگر آهی در بساط نداشتیم. پیش استاد خود مرحوم آقای قاضی -آیت الحق میرزا علی آقای قاضی- رفتم؛ از فقر خود، از گرفتاری خود به ایشان گفتم. ایشان یک جریانی را نقل کرد اصلاً به کلّی حال من عوض شد، آرامش پیدا کردم.
گاهی به آدم پول میدهند، گاهی نتیجهی پول را که آرامش است به او میدهند. آقای طباطبایی هم فقر را تحمّل کرد، هم یتیمی را تحمّل کرد، هم جفای حوزویان را تحمّل کرد. انواع تهمتها را به ایشان میزدند. همهی اینها را تحمّل کرد و شبانه روز ۱۸ ساعت کار کرده است. فرموده بود ۴۰ سال شبانه روز ۱۸ ساعت کار کردم. آن وقت آقای طباطبایی میشود. از نظر علمی حکیم، عارف، فقیه، محقّق، مدرّس، ریاضیدان، این عظمت علمی است. هم در عالم معنا که میرود…
رسیدن به مقامات بالا در آخرت با دوری از گناه
این جریان را برای شما گفتم، ولی برای جوانهای عزیز میگویم، گاهی برای خود ما هم خیلی عبرت است. آقای قاضی به ایشان یک نسخهای داده بود، گفته بود: وقتی این را عمل میکنی سِیری برای تو پیش میآید، در این سیر یکی از ایستگاهها بهشت است، تو را میبرند و بهشت را میبینی. ولی وارد بهشت که شدی حوریها میآیند اطراف تو را میگیرند؛ نکند آنجا حواس تو به حوریها پرت بشود، باید از بهشت بالاتر بروی. اگر گرفتار آنها شدی دیگر از آنجا بالاتر نمیروی. از آقای طباطبایی پرسیده بودند که در عمر خود یک حادثهای که برای شما رقّتبار باشد، حادثهی تلخی بوده باشد، کدام حادثه بوده است؟ گفته بود: وقتی به بهشت رسیدم این حوریها با مهربانی آمده بودند، با چه التماسی در اطراف من بودند و من به آنها اعتنا نکردم. آقای طباطبایی خیلی عاطفی بود. نه از باب اینکه حوری بودند، از اینکه توانسته است به یک کسی بیاعتنایی کند این برای او جزء سختیهای زندگی بود.
آن وقت اشخاصی در این دنیا هستند به این زنهای بزککردهای که زیبایی واقعی ندارند، با آرایش میخواهند خود را زیبا جلوه بدهند… کسی بخواهد به اینها اعتنا کند، دنبال اینطور لذّتها برود، توقّع داشته باشد که بهشت خوبی هم داشته باشد، آنجا برود، نه این نمیشود. اینجا هم امتحان است، امتحان سختی دارد. هر کسی آنجا مقامات بالاتر بخواهد باید اینجا خیلی مواظب باشد که دامن او به گناه آلوده نشود.
(روضهخوانی)
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۲۱۴٫
[۳]– سورهی انبیاء، آیه ۳۵٫
[۴]– سورهی ضحی، آیات ۶ تا ۸٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۵۶٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۸، ص ۵۷٫
[۸]– سورهی ضحی، آیه ۶٫
پاسخ دهید