شب ششم ماه مبارک رمضان آیت الله صدیقی در حسینیه مرحوم حق شناس (ره) به سخنرانی پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
- همهی آفریدههای خدا کتابی برای یاد خدا است
- آنچه در این عالم است محضر جمال خدا است
- خباثت زبان به خاطر خباثت شخص گوینده است
- الله مستجمع جمیع صفات جلال و کمال است
- زبان را ذکر خدا عادت دهیم
- با عمل و زبان خود مبلّغ دین باشید
- ظاهر خوب نتیجهی باطن خوب است
- تمام عالم آدرس خدا است
- نشانههای خدا در همهی عالم وجود دارد
- خود انسان عالم شناخت خدا است
- خدا حق مطلق است
- آنکه خدا را شناخته است اوّل خدا را میبیند
- برای دیدن خدا احتیاج به آثار نیست
- امام زمان (ارواحنا فداء) سایهی خدا است
- امام زمان در خلوت و جلوت با ما است
- روح چراغ خدا در وجود ما است
- فلسفهی ماه مبارک رمضان
- روزه برای خدا است
- خدا مالک مطلق است
- روزه دعوت به مواسات است
- انسان با فقر ذاتی به خدا وصل میشود
- ماه رمضان به انسان رنگ خدا میدهد
- خدا با روزه از انسان پذیرایی میکند
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِیَ اللهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ، سَیِّدِی مَوْلَایَ أَدْرَکْنَاهُ، وَ أَغِثْنَا وَ لَا تُهْلِکْنَا».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلی یَومِ الدِّینَ».
همهی آفریدههای خدا کتابی برای یاد خدا است
پروردگار عزیز این عالم را برای آدم خلق کرده است و آدم را مظهر همهی صفات خود خواسته است. زمین، زمان، ملک، ملکوت، عرش، فرش همهی اینها کلاسی برای آدم است. آدم ظرفیت دارد همهی اینها را به عنوان کتاب خدا تلقی کند.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
خدا استاد بزرگوار ما علّامه آیت الله مصباح را سلامت دارد. در دوران طلبگی ما، گاهی ایشان با ما با پای پیاده به جمکران میآمد، یک بار شب بود، مهتاب بود، همینطور که در مسیر میرفتیم، در یک جایی اتراق کردیم، ایشان نگاه به ماه کردند گفتند: این ماه مثل چه میماند؟ هر کسی یک چیزی گفت. آخر گفتند: به نظر شما ماه مثل چه میماند؟ گفت: مثل رخ یار میماند. ما حضرت ابوالفضل را قمر منیر بنیهاشم میگویم. ماه است، مثل رخ یار میماند. آن وقت اینکه ماه را میگویند مثل رخ ماه میماند – این خیلی جایی دقّت است- نه یار مثل ماه است، ماه مثل یار است این اصل است، او مثل این است. همین بزرگواری که ماه را آنطور میبیند، یک خاری را در دست خود گرفته بود، انگار زیباترین موجود عالم را در اختیار گرفته است و در بهر آن رفته است، اینقدر زیبا میدید.
آنچه در این عالم است محضر جمال خدا است
آنچه خدا خلق کرده است بوی خدا میدهد و همهی آن زیبا است. این آیهی کریمه را ببینید: ۰۵:۴۹«کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[۲] «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ثُمَّ هَدى»[۳] خدایی که هر چیزی را که آفریده است قشنگ آفریده است، زیبا آفریده است. آن وقت زیباتر از این زیبایی این است که آنچه که در عالم است، محضر جمال خدا است، محضر زیبایی خدا است، محضر زیبایی حق تعالی است، ولی خدا آن را رها نکرده است که خراب شود، زشت شود «ثُمَّ هَدى». این گندمی که در دل خاک قرار میگیرد، خدا آن را همراهی میکند تا به صورت خوشه در بیاید، بذر گُلی که در دل خاک کشاورز، باغدار قرار میدهد خدا آن را همراهی میکند تا با این خاک تیره مبارزه کند و خود را بالا بکشد، این بذری که حساب نمیآید به صورت یک گُل قشنگی به روی شما لبخند بزند و دل شما را شاد کند. هستهی درخت گردو، درخت بادام، درخت زرد آلو، یک هسته است، ولی در دل خاک که قرار میگیرد خدای متعال این را به صورت یک درخت بالا میآورد که هم شاخ دارد، شاخه دارد، برگ دارد، سایه دارد، میوه دارد، ببین چه کاری انجام داده است.
خباثت زبان به خاطر خباثت شخص گوینده است
همه چیز در عالم زیبا است، چون خالق آنها زیبا است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ»[۴] این «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ» میدانید در آیهی کریمه برای آدمهایی است که خوش زبان یا بد زبان هستند. آدمهایی که در زبان آنها فحش است، نیش زبان است، غیبت است، دروغ است، مسخره کردن این و آن است، افشای راز است، بردن آبروها است، جاسوسی است، خبر چینی است، این زبانی که این همه شومی دارد، این همه نکبت دارد، این برای زبان نیست «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ» آن گوینده خبیث است، باطن خراب است. این شیشه خورده در وجود او است، در جان او است. این خبیثات که همهی این میوههای شوم که میوههای خبیث است، برای آن ذات خبیث است. از طرفی هم شما یکی مثل آیت الله بهجت میبینید، دوام ذکر داشت.
الله مستجمع جمیع صفات جلال و کمال است
شما در دعای کمیل از خدا چه چیزی میخواهید؟ دعای کمیل، دعای عارفانه است، دعای سالکان است، دعای مهاجرانه است، در دعای کمیل هیچجا شما هیچ صحبتی از دنیا، مشکلات، سلامتی، ازدواج، باغ و بوستان در آن نیست، همه عشق است، همه خود آن است. یکی از چیزهایی که در دعای کمیل حضرت امیر (علیه السّلام) به زبان ما گذاشته است که ما هم دنبال علی برویم، عاشق شویم و اگر عاشق شدیم جز این آرزو نداریم. «اللَّهمَّ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً»[۵]. «اللَّهمَّ» خیلی تعبیر زیبایی است. «اللَّهمَّ» یعنی ای الله من. یک وقت میگویی ای رازق من، یک وقت میگویی ای خالق من، یک وقت میگویی ای داد رس من، یک وقت میگویی این پناه من، یک میگویی ای شفا دهندهی من، ای شافی من، ولی یک وقت همهی اینها را جمع میکنی و میگویی ای الله من. الله مستجمع جمیع صفات جلال و کمال است. «اللَّهمَّ» یعنی ای الله من، ای همه چیز من، ای همه کس من، ای همه کارهی من.
زبان را ذکر خدا عادت دهیم
زبان من را به ذکر خود لهج قرار بده. یعنی زبان من عادت کند، همیشه نام تو بر زبان من باشد، هیچ زمانی نام مبارک تو از زبان من نیافتد. «اللَّهمَّ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً»، این «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ»[۶] است. وقتی قلب متیم بود، متیم یعنی بیتاب، بیقرار. خدایا یک دل بیقرار به من بده، دل شیدا به من بده، دل عاشق به من بده. آدم وقتی عاشق شد بیتاب است، بیتاب که شد یاد معشوق از زبان نمیافتد، انسان اهل ذکر میشود «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۷] ذکر کثیر یعنی دوام ذکر، این کثیر در برابر قلیل نیست، زیاد مطلق است، نسبیت ندارد. «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً» یعنی خدا را هیچ وقت از یاد نبرید، خدا را همیشه به یاد داشته باشید.
با عمل و زبان خود مبلّغ دین باشید
اگر دل کسی خانهی خدا شد و خدا این خانه را هیچ وقت رها نکرد و خالی از نور خود نکرد، زبان مظهر دل است. دل نور، زبان نورانی دارد، دل پاکیزه، زبان پاکیزه دارد «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ»[۸]. این کلمات پاکیزه… حرفهای عادی بعضیها ذکر است، یعنی هیچ حرفی نیست جزء اینکه برای خدا حرف میزند. حرف برای خدا ولو حرفهای عادی باشد، این رنگ خدا دارد، چون نیّت خدا است. آدم به کسی سلام میکند، قربه الی الله سلام میکند. میبیند کسی گرفته است به جلو میرود، حال شما چطور است یک چیزی میگوید او را میخنداند، قربه الی الله میخواهد دل او را شاد کند. همهی اینها ذکر الله است. کاسبی که برای خدا کاسبی میکند، با امانتداری خود، مشتری خود را با خدا وصل میکند «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[۹] با عمل خود مبلّغ دین باشید. عمل صحیح، عمل درست، عمل امینانه، مشتری را، دوست را، بیننده را، متوجّه میکند که این چه دین خوبی دارد. وجود مقدّس امام صادق (علیه الصّلاه و السّلام) فرمودند: «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[۱۰] برای ما زینت باشید، هر کسی شما را دید بگوید بهبه دورد بر جعفر بن محمّد ببینید جعفریها چقدر خوب هستند، شیعهها چقدر خوب هستند.
ظاهر خوب نتیجهی باطن خوب است
اینکه انسان ظاهر خوبی داشته باشد، منشأ آن باطن خوب است. بعضیها کارهای گناه انجام میدهند، بیمبالاتی دارند، لودگی دارند، هرزگی دارند، وقتی به آنها گفته میشود، میگویند دل تو پاک باشد. این از آن حرفهای بسیار مغالطه و خطرناک است. اگر دل پاک بود که ظاهر پاک بود. این ظاهر ناپاک نشان میدهد که دل ناپاک است. لذا در قرآن کریم یک آیهی دیگر وجود دارد، فرمود: «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»[۱۱] زمین پاک حاصل آن به اذن الهی رویش دارد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس
زمین اگر زمین با استعدادی باشد، زحمت کشاورز هدر نمیرود، حاصل خوب میدهد، میوهی خوب میدهد، گُل خوب میدهد، درختهای خوب به عمل میآید. امّا اگر زمین خراب است، بذر حرام میشود، زحمتها هدر میرود. مثل اعلای این معنا شیطان و ملائکه هستند.
تمام عالم آدرس خدا است
خدای متعال همهی عوالم را خلق کرد، برای آدم خلق کرد. برای موجود مختار خلق کرد، این عوالم به عنوان کتاب تکوینی خدا ببینند و از همهی خطوط عالم به عنوان فِلشی به سوی خدا حرکت کنند، تمام عالم آدرس خدا است.
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته بینم
هم در خار میشود خدا را دید، هم در ماه میشود خدا را دید. هم در کتاب تشریعی که کتاب الله قرآن کریم است میشود خدا را دید، هم در کتاب تکمین میشود خدا را دید. هم در کتاب آفاقی خدا خود را نشان داده است، و هم در کتاب انفسی.
نشانههای خدا در همهی عالم وجود دارد
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»[۱۲] خدای عزیز در این کریمه که ابن سینا برهان صدیقین را از این آیه برداشت میکند. برهان صدقین طبق برداشت ابن سینا مطابق این آیه است. «سَنُریهِمْ آیاتِنا» ما نشانههای خود را ارائه میکنیم، نشان بندگان خود میدهیم، «فِی الْآفاقِ» در افقها، در آسمان، در دریا، در کوهها، در گُلها، در میوهها، در پرندهها، در نغمههای بلبلها، در زیبایی چمنها، کجا است که شما خدا را نمیبینید، کجا است که خدا خود را آنجا نشان نداده است. خدا میگوید افق در افق خود را نشان میدهیم.
خود انسان عالم شناخت خدا است
«وَ فی أَنْفُسِهِمْ» علاوه بر کتاب آفاقی یک کتابی دیگر در درون تو قرار دادم، برگرد یک مطالعه در خود انجام بده، جان خود را، روح خود را، نفس نفیس خود را، شخص شخیص خود را بشناس. این افق در افق همه عالم اصغر است، تو عالم اکبر هستی، خود را بشناس. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[۱۳] هر کسی خود را بشناسد خدای خود را شناخته است.
خدا حق مطلق است
این کتاب انفسی مهمتر از کتاب آفاقی است. خدای متعال در افقها و در جانها آیات خود را نوشته است و به قلم صنع خود اینها را مرقوم فرموده است، همه نامهی دوست است. خود من کتاب الله هستم، آنچه که میبینم همه کتاب الله هستند. چه خدای مهربانی است برای ما نامه نوشته است. چه اسرار محبّت آمیزی در این نامهها آورده است، کجا است آن دلی که درک کند، کجا است آن چشمی که ببیند. خدای متعال اینها را انجام داده است، برای چه؟ «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[۱۴] تا روشن شود که او حق است، حق را بشناسیم، خدا حق مطلق است، ناصب الله باطل است.
آنکه خدا را شناخته است اوّل خدا را میبیند
حق یعنی یک چیزی که ثابت است، یک چیزی که وجود خارجی دارد. باطل یعنی یک چیزی که سراب است، باطن ندارد. باطل بیباطن است، سراب است، پوچ است. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»[۱۵] ما خواستیم که حقانیّت ما را بشر بفهمد. «أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ».[۱۶]
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو
این مال تودههای غافل است که باید بگوییم نگاهی به این درخت داشته باش و قدرت خدا را ببین، نگاهی به پرندهها داشته باش و قدرت خدا را ببین، نگاهی به این دریاها داشته باش و قدرت خدا را ببین. آنکه خدا را شناخته است، اوّل خدا را میبیند بعد اثر خدا را میبیند، این دو نوع دید است.
حضرت یوسف برادرها به عنوان یوسف دنبال او نرفتند. نمیدانستند این بارگاه، این بساط، این سلطنت برای حضرت یوسف است. قحطی بود، سختی بود، مضیقه بود. به آنجا رفتند، عرض حاجت کردند گفتند: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»[۱۷]. که ما بیچارهها هم یوسفی داریم و ما باید به او بگوییم: «یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ».
اینها به عنوان یوسف نرفته بودند، به عنوان رفع مشکل خود به آنجا پناه برده بودند. ولی حضرت یوسف این سوابق بد برادرهای خود، همه را نادیده گرفت، آنها را راه داد، برای آنها سفره انداخت، کنار سفرهی آنها نشست. آنها که کنار یوسف نشسته بودند، یکی از آنها متوجّه شد عجب جمالی دارد، عجب چشم و ابرویی دارد، عجب خط و خالی دارد. خاطرهی یوسف در ذهن او آمد، نکند این همان یوسف باشد، این به او نگاه میکرد، او به این نگاه میکرد، دائم برمیگشتند این قد و بالا را تماشا میکردند، این سیمای نورانی، دلبری یوسف میدیدند. آخر صبر یکی از آنها تمام شد، گفت: «لَأَنْتَ یُوسُفُ»[۱۸] نکند تو یوسف ما باشی؟ او هم گفت: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا». گاهی آدم در بیابانها با آدرسها دنبال یوسف میرود، گاهی خود یوسف را میبیند «یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ»[۱۹] خود، خود را نشان میدهد، آفتاب آمد دلیل آفتاب، خود آفتاب.
برای دیدن خدا احتیاج به آثار نیست
یک وقت نور را در آینه میبینید، نور را در دیوار میبینید، پی به خورشیده میبرید، یک زمان خود خورشید را میبینی. در این آیهی کریمه: «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»[۲۰] خدای متعال میگوید چرا دنبال آثار میگردی من را پیدا کنی، خود من که پیش تو هستم.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
این دعای ندبه برای خواص نیست، برای ما است که میگوییم: «لَیْتَ شَعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَى بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرَى»[۲۱] آقای من، صاحب من، طبیب من، امید من، فدای تو بشوم، امام زمان، کاش کسی آدرس تو را به من میداد، تو را کار دارم، سراغ تو را میگرفتم. امّا یک کسی مثل شیخ مرتضی زاهد است، مرحوم آقا میرزا عبدالعلی تهرانی، پدر مرحوم مجتبی تهرانی (علی الله مقام الشریف) آقا میرزا عبدالعلی گفته بود که شیخ مرتضی ۲۴ ساعت در خدمت امام زمان است. به مرحوم آقا میرزا علی قاضی (علی الله مقامه الشّریف) گفته بودند: آقا شما امام زمان را دیدهاید؟ فرمود بود: کور باد آن چشمی که وقتی از خواب برمیخیزد، اوّل کسی را که میبیند، امام زمان او نباشد.
امام زمان (ارواحنا فداء) سایهی خدا است
این آیهی قرآن را ببینید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۲۲] زمین به نور ربّ روشن است. روایت میگوید این نور امام زمان است. جایی نیست که آنجا امام زمان نباشد، شما دنبال چه چیزی میگردید. کجا وجود دارد که آنجا امام زمان (ارواحنا فداء) حضور نداشته باشد، امام زمان سایهی خدا است، امام زمان جلوهی خدا است، امام زمان اسم اعظم حق تعالی است، امام زمان مظهر «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۲۳] لذا هر کسی در هر جایی مشکل پیدا کرد بگوید یا صاحب الزمان ادرکنی، یا صاحب الزمان أغثنی.
امام زمان در خلوت و جلوت با ما است
عناوینی که ما در مورد امیر المؤمنین و ائمّه و امام زمان داریم، یکی از آن این است که عین الله ناظره است، یکی آن این است که «أُذُنٌ اللهِ واعِیَهٌ» هم چشم بینای خدا امام زمان است، هم آنگونه که خدا همه را میبیند، او چشم خدا او، همه را میبیند نه گزارش میرسد. امام زمان در خلوت و جلوت با ما است. شیخ مرتضی نیست، اگر شیخ مرتضی زاهد بود، هیچجا خود را جدایی از امام زمان نمیدید. آقا میرزا علی قاضی نیست، والا امام زمان همه جا حضور دارد.
روح چراغ خدا در وجود ما است
حضرت حجّت (ارواحناه فداء) ظهور ندارد، ولی حضور دارد، عین روح ما، جان ما. جان ما حضور دارد ولی ظهور ندارد. ما از هم دیگر وقت جسم میبینیم، جان نمیبینیم در حالی که جان ما در جای جای بدن ما و در جای جای سلولهای جان ما حضور دارد، ولی ظهور ندارد و ما چون ظهور ندارد اصلاً خود را گم کردیم، اصلاً متوجّه نیستیم که خود روح یک حقیقت بارقهی خدا است. خدا چراغی در وجود ما روشن کرده است که اسم آن روح است. هیچ وقت دنبال آن نمیگردیم فقط به جسم مشغول هستیم و به جسمانیات مشغول هستیم.
فلسفهی ماه مبارک رمضان
فلسفهی ماه مبارک رمضان این است که خدای متعال خواسته در این یک ماه آن آینهای که در وجود ما قرار داده است و این تعلقّات مادّی آن آینه را غبار آلود کرده است، دل خدا نما نیست، امام زمان نما نیست، وحی نما نیست، حق نما نیست. چرا؟ برای اینکه غبارآلود شده است. تعلقّات این دنیا، معصیتهای این دنیا، رذایل اخلاقی، هواها و هوسها، توهمات و تخیلات جلوی آینهی قلب ما را یا مثل غبارهایی که روی هم انباشته میشود و آینه دیگر نور منعکس نمیکند، یا مثل پردههای ضخیمی که جلوی پنجره انداختی دیگر نور دیده نمیشود. ماه مبارک رمضان را خدای متعال منّت بر ما گذاشت است، خواسته ما خدابین شویم. چطور میشود خدابین شد؟ باید بتوانیم خودبینی را کنار بگذاری. آنکه باعث میشود آدم خود را ببیند «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[۲۴] آدم را مال دنیا مست میکند، قدرت مست میکند، سیری آدم را مست میکند، شهوت آدم را مست میکند. خدا خواسته است آدم با تحمل گرسنگی یک مقدار ضعف خود را بفهمد، یک مقدار فقر خود را بفهمد. اندرون از طعام خالی دار تا درون نور معرفت بینی
روزه برای خدا است
خدای متعال در حدیث قدسی فرموده است: «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أُجْزِی بِهِ»[۲۵] یا «وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ» روزه برای من است. همه چیز برای خدا است، مگر نماز برای خدا نیست. این کلمات پیامبر اکرم را در قرآن کریم خدا مأمور کرده است، او هم گفته است نقل هم کرده است.
خدا مالک مطلق است
«قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ»[۲۶] حبیب من، اقرار کن بگذار مردم هم بدانند تو هیچ کاره هستی. «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ» بگو که نماز من، نسک و عبادت من، حیات و ممات من، زندگی من و مرگ من همه برای خدا است، خدا مالک مطلق است. من مالک زندگی خود نیستم، خدا به من داده است. تا دارم خدا دم به دم میدهد، اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها.
یک لحظه خدا نظر خود را بردارد من نیستم، این زندگی را خدا دارد میدهد، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیاید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
خدا دارد نفس به ما میدهد، دم به دم داریم از خدا میگیریم. مرگ هم در دست خدا است، نه با جبهه رفتن از عمر کسی کم شده است، نه با جبهه نرفتن عمر کسی طولانی شده است. خدا برای هر کسی یک اجلی را نوشته است. تعداد روزهای عمر همه پیش خدا است، عقربهی اجل را نه میشود یک ساعت جلو آورد و نه میشود یک ساعت عقب برد. نه، مرگ را میشود آدم جلو و عقب کند و نه روزی را، روزی هم مقدر است. به همان مقداری که خدا مقدر کرده است به ما میرسد نه کم و نه زیاد. این است که همه چیز برای خدا است، همه چیز برای خدا است.
روزه دعوت به مواسات است
ولی چرا خدا برای روزه حساب خاصی را باز کرده است؟ برای اینکه روزه بیچارگی آدم را به آدم نشان میدهد آدم تا گرسنه نشده است، تا محتاج نشده است، «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[۲۷] روزه آدم را به مواسات دعوت میکند.
من را باشد از درد طفلان خبر که در خوردهی به سر برفتم پسر
درد یتیمی را کسی میداند که خود او یتیمی کشیده باشد. از این جهت وجود مبارک حضرت ثامن الحجج، ولی نعمت ما ایرانیها علیّ ابن موسی الرضا (علیه آلاف تحیه و الثناء) فرمودند: خدا روزه را واجب کرد تا اغنیا درد گرسنهها را بفهمند. تا آدم گرسنگی نکشد درد گرسنهها را نمیفهمد. ولی آدم روزه داری کرد، میفهمد گرسنگی یعنی چه و این برای انسان انقطاع میآورد.
انسان با فقر ذاتی به خدا وصل میشود
فلسفهی ماه مبارک رمضان این است که خدا فرموده است روزه برای من است، زمانی که آدم نماز میخواند این احساس را ندارد. ولی وقتی ۱۶، ۱۷ ساعت گرسنگی میکشی عالم تو عالم دیگری است. میفهمی ضعف یعنی چه، میفهمی فقر یعنی چه، نیاز یعنی چه، گرسنگی یعنی چه. آدم از فقر خود به خدا وصل میشود نه از غنای خود به خدا وصل میشود. این است که «البلاء للولا».
هر کس در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
خدا بعضیها را به یکطوری بیچاره میکند، تا آدم بیچاره نشود، خدای خود را نمیشناسد، خدا را بندگی نمیکند. وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علیّ مرتضی امیر المؤمنین و ائمّهی (هدی صلوات الله علیهم أجمعین) خدای متعال آنها را با فقر ذاتی خود آشنا کرده بود. امام حسین (علیه السّلام) در دعای عرفه دارد «إِلَهِی مَنْ کَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ فَکَیْفَ لَا یَکُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِی»[۲۸] بعد دارد خدایا کسی که در غنای خود فقیر است، «فَکَیْفَ لَا أَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی» من وقتی که دارا هستم ما خیال میکنیم مستقل هستیم، ما دارا هستیم، این فکر فکر قارونی است. وقتی حضرت موسی به قارون گفت: ذکات مال خود را بده، گفت: «إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی»[۲۹] گفت: من علم اقتصاد بلد بودم، بازاریابی کردم، فرصتشناسی کردم، این همه دارا شدم. ولی پیغمبر میگوید: حتّی نماز من برای خود من نیست، نفس من هم برای خود من است. این برای ما اکتسابی است، برای پیغمبر و ائمّه موهبتی است. آنها میدانستند هیچ ندارند، به عدد داشتههای خود به خدا احتیاج دارند، به عدد داشتههای خود به خدای متعال وابسته هستند. وابستگی پیغمبر چون رحمه للعالمین است به وسعت همهی عالمین محتاج به خدا بود، لذا فقر پیغمبر حدّ ندارد. ولی ما را خدای متعال با روزه، با مریضی، با درد، با جنگ متوجّه خود میکند.
ماه رمضان به انسان رنگ خدا میدهد
لذا ماه مبارک رمضان هم به اعتبار طول مدّت آن است که یک ماه خدای متعال واجب کرده است که ما گرسنگی را تمرین کنیم. سحرها عالمی دارد «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».[۳۰]
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند وندرآن ظلمت شب آب حیات دادند
آدم بخواهد به خدا وصل شود، همیشه خود را فقیر به خدا بداند، ماه رمضان یک فضایی است، یک آموزشگاهی است، یک دورهی فشردهای است، یک مغناطیس مستحکمی است که اگر کسی با معرفت وارد ماه مبارک رمضان شود، ماه رمضان به آدم رنگ خدا میدهد. تا من، من هستم خدا من را رها میکند، تا افتادم خدا من را بلند میکند. افتاده باشید تا دست شما را بگیرد. ماه رمضان ماه افتادگی است، ماه گردنکشی نیست، ماه تکّبر نیست، ماه بداخلاقی نیست، ماه بد عنقی نیست، ماه رحمت است، ماه مهربانی است، ماه عاطفه است، ماه بیچارگی در پیشگاه خدا و دستگیری از بیچارگان است. لذا «وَ أَنَا اُجْزِی بِهِ»[۳۱] یا «أَجْزِی بِهِ» برای بعضیها «اُجْزِی بِهِ» برای بعضیها «أَجْزِی بِهِ» ولی هر دو مقام بلندی است. بعضیها روزه میگیرند، روزه آنها را به خدا میرساند، یعنی خدا خود را به روزهدار میدهد. انسان مظهر خدا میشود، اسمی از اسماء الله میشود، تخلّق به اخلاق الله پیدا میکند. بعضیها خصوصی خدا میشوند، ولی ظرفیت ندارد که اسم الله شود، ظرفیت ندارد متخلّق به اخلاق روحانیون شود، خدا آنها را خصوصی پذیرایی میکند. «أنا أَجْزِی بِهِ» خود من چون او را مهمان کردم پذیرایی آن هم برای خود من است. ماه خود او است، ماه خدا است، مهمان خدا هستیم.
خدا با روزه از انسان پذیرایی میکند
هر کسی روزه میگیرد این سفرهی خدا است، روزه داری سفرهی خدا است، خدا با روزه پذیرایی میکند. این پذیرایی، پذیرایی ویژه است، یک وقت غلامان میآیند برای آدم میوه می آورند یک وقت خود آقا میآید، برای آدم میوه میآورد خیلی فرق دارد.
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
ماه رمضان شیشه خوردههای ذات آدم را برطرف میکند. امروز روی زمینهای شوره هم کار میکند تا بتوانند هویت آن را تغییر دهند تا بتواند رویش داشته باشد. ماه رمضان با خوبان همراه میشویم. وجود ما هم اگر شیشه خوردهای یا ناخالصی داشته باشد، خدا به برکت خوبها إنشاءالله برطرف میکند.
خوب اوّلین شبی است که ما در این حسینهی که به نام یک عبد صالح، بندهی مقرب خدا که صاحب ولایت بود، صاحب باطن بود، دل شکستهی دائم داشت، مرحوم آیت الله آقا میرزا عبدالکریم حق شناس. حالا ما تا حدّ تشرف به محضر امام زمان (ارواحنا فداء) از زبان خود ایشان مطالبی شنیدیم. ولی بعضیها معتقد هستند آقای حق شناس بالاتر از مرحلهی تشرف بوده است، دارای ولایت خاصه بوده است. در این محفل نورانی این حرفهای ما مقدمّهی یک جمله توسل و روضه است. خود من در میان روضهها به چند روضه حساس هستم، حساسترین روضه که با دل من بازی میکند، مظلومیت مادر ما حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی طه، آیه ۵۰٫
[۳]ـ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، ج ۲۱، ص ۱۵۵٫
[۴]ـ سورهی نور، آیه ۲۶٫
[۵]ـ زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۶۴٫
[۶]ـ سورهی نور، آیه ۲۶٫
[۷]ـ سورهی احزاب، آیه ۴۱٫
[۸]ـ سورهی نور، آیه ۲۶٫
[۹]ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۸٫
[۱۰]ـ الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۴۰۰٫
[۱۱]ـ سورهی اعراف، آیه ۵۸٫
[۱۲]ـ سورهی فصلت، آیه ۵۳٫
[۱۳]ـ بحار الأنوار، ج ۲، ص ۳۲٫
[۱۴]ـ سورهی فصلت، آیه ۵۳٫
[۱۵]ـ سورهی اسراء، آیه ۸۱٫
[۱۶]ـ سورهی فصلت، آیه ۵۳٫
[۱۷]ـ سورهی یوسف، آیه ۸۸٫
[۱۸]ـ سورهی یوسف، آیه ۹۰٫
[۱۹]ـ بحار الأنوار، ج ۸۴، ص ۳۳۹٫
[۲۰]ـ سورهی فصلت، آیه ۵۳٫
[۲۱]ـ زاد المعاد، مفتاح الجنان، ص ۳۰۷٫
[۲۲]ـ سورهی زمر، آیه ۶۹٫
[۲۳]ـ سورهی حدید، آیه ۳٫
[۲۴]ـ سورهی علق، آیات ۶ و ۷٫
[۲۵]ـ تهذیب الأحکام، ج ۴، ص ۱۵۲٫
[۲۶]ـ سورهی انعام، آیه ۱۶۲٫
[۲۷]ـ سورهی علق، آیات ۶ و ۷٫
[۲۸]ـ بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۲۲۵٫
[۲۹]ـ سورهی قصص، آیه ۷۸٫
[۳۰]ـ سورهی ذاریات، آیات ۱۷ و ۱۸٫
[۳۱]ـ تهذیب الأحکام، ج ۴، ص ۱۵۲٫
پاسخ دهید