بسم الله الرّحمن الرّحیم
نکاتی درمورد خلقت حضرت آدم علیه السلام
امام حسین علیه السلام وارث همه خوبان عالم، عصاره انبیا، خلاصه اولیا، پرچمدار جبهههای پاکی و پاکیزگی، چشمه همه فضائل، جمالها و جلالهای ملکوتی است! حضرت امام حسین علیه السلام وارث خصوصیات و ابعاد حضرت آدم علیه السلام است: اولاً آدم بدیع الخلقت بود. موجودی نو ظهور بود. شیطان سابقه داشت، قرنها و هزاران سال قبل از حضرت آدم علیه السلام بر پهنه هستی جولان می داد و موجود پرکار و پر تلاشی هم بود. آنقدر در جبهه عبادت، پر کاری و پر تلاشی از خودش نشان داد، که در بعضی روایات داریم معلم ملائکه شد!! در بعضی روایات هم داریم که خطیب ملائکه شد! مدال گرفت، رِکورد شکست و جزو برندگان و ممتازان به حساب میآمد. پرچمدار شد و دورش شلوغ بود؛ اما آدم چنین سابقهای نداشت، بدیع الخلقت بود!
عُرَفا معتقدند که در عالم تکرار وجود ندارد: «لا تکرار فی تجلی». جلوه های خداوند همیشه نو است. خداوند دم به دم وجود میدهد و افاضه میکند. افاضه الهی آن به آن است، یعنی هستیمان را دائماً از خدا می گیریم و اگر یک آن افاضه نکند، نیست خواهیم شد. اینطور نیست که خدا ما را مثل یک ماشین، از کارخانه ایجاد کند. خودش بیرون آورده، به بازار موجودات عرضه کرده، حالا ما خودمان هستیم. نه ما، نه آسمانها، نه زمین و نه هیچ یک از موجودات، وجود مستقلی ندارند! بلکه خداوند خلاق علیم است. حالا اینها مباحثی است که توجه به آن هم بُعد معرفتی دارد، هم بعد اخلاقی و معنوی.
این است که ما در نمازهایمان مرتب باید سوره مبارکه حمد را بخوانیم. «لا صلاۀَ اِلا بفاتحۀ الکتاب»؛ نماز بدون سوره حمد، نماز نیست. شما در نمازهای مستحبی می توانید«قل هو الله» را نخوانید، و یا هیچ سوره ی دیگری را نخوانید، اشکالی هم ندارد؛ ولی در نماز مستحبی هم مکلّفید، ملزمید که اگر نماز میخوانید؛ حمد را بخوانید. این نشان میدهد که این سوره، یک کلاسی است که باید دائماً در این کلاس آموزش دید.
یکی از چیزهایی که ما در این سوره از خداوند درخواست میکنیم و عرضه میداریم، این است: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم! این هدایتی که ما دائماً باید بخواهیم، چه هدایتی است؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر ما بندگی خدا را قبول نکردیم؟ مگر نمازی که ما میخوانیم، کرنش در برابر خدای خودمان نیست؟ مگر ما حلال و حرام او را نپذیرفتهایم؟ مگر ما در اجرای دستورات خدا چون و چرا داریم؟ خوب هدایت همین است!
خدای متعال برای ما معلم، الگو، مربّی و مزکّی فرستاده است. نفس و دمش در آن وقت که دمیده، هنوز هم دارد اداره میکند. به ما هم دم پیغمبر رسیده است. او معلم ماست. او تربیت کننده ماست. او نفسش دم خداست، احیاگر است! زندهاِمان کرده است. ما به حکم زنده اسلام، قرآن، ولایت اولیاء الهی و محبت اهل بیت پیغمبر قرآن هستیم. قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً. فرقان؛ ۵۷٫
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم؛ پس معنی اش این است که من دین جدیدی میخواهم، این راهی را که تا به حال رفتهایم؛ راه درستی نبوده، راه جدیدی از خدا میخواهیم. یعنی، خدایا هرچه به ما دادهای، از ما نگیر تا به حال تو دادهای، ما داریم. هر لحظه چراغ ایمان را در دلمان خاموش کنی؛ ما خاموش و تاریک هستیم.
اکسیرایمان وسیله پاکی
آخرین آیه سوره حجرات إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرُ بِمَا تَعْمَلُون. را مرحوم ملا فتحعلی سلطان آبادی، در یک ماه رمضان، هر شب تفسیر جدیدی از آن ارائه کرده بود. کسانی هم که در تفسیر ملافتحعلی شرکت میکردند؛ مجتهدین، بزرگان و مریدان او در شهر نجف بودند.
هر شب یک مطلب و تفسیر جدید از این آیه ارائه میکرده است. همه مبهوت میشدند و میگفتند: معنی این آیه اینقدر روشن است، چطور قرن ها هیچکس متوجه این معنی نشده است! شب بعد میآمد و باز نکته جدیدی میگفت که به همان اندازه واضح بود. سی شب، سی تابلو، سی تصویر، سی حقیقت، سی رمز، سی راز از این آیه ارائه میکند. ماه رمضان تمام میشود؛ ولی هنوز آیه کشش مطالب جدید را داشته است.
در این آیه کریمه دارد که خدای متعال قلب شما را به زینتِ ایمان، آراسته است. قلبی که ایمان ندارد؛ زشت، تاریک، نفرتانگیز و لجن گرفته است. آن شیشه ای که جان انسان را شستشو میدهد، آن چراغی که زوایای جان را فروغش روشن میکند، آن اکسیری که دل ملکی را ملکوتی میکند؛ و انسان فرشی را عرشی میسازد و انسان را از مرتبه أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ. اعراف؛ ۱۷۹. ارتقا میدهد؛ “ایمان” است.
اکسیر ایمان وسیله پاکی است. ایمان اتّصال به بینهایت است. ایمان وصل کردن قطره ناچیز به دریای بیساحل هستی است. به قدرت مطلق تکیه کردن است. از علم مطلق الهام گرفتن است. نوازش قدرت لایزال را برای خود جذب کردن است. همنشین شدن یک عبد با مولای خودش است. ایمان سفره محبت است. عشق است. شعله است. ایمان است که موهومات را خاکستر می کند، نمودها را کنار میزند و بودها را به انسان می دهد. ایمان است که ادعاها را به حقیقت مبدّل می سازد، به انسان ریشه می دهد و انسان را به صورت شجره طیبهای در میآورد: کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (۲۴) تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها(۲۵). سوره مبارکه ابراهیم.
اگر ایمان نباشد؛ فکر، اندیشه، احساس، مغز و قلب انسان هم ریشه ندارد. زود کنده میشود، رشد ندارد و در یک جا متوقّف میشود. انسان مومن، رشید است. رو به بالاست و در ارتقایش هم به جایی میرسد که یک موجود فرا جهانی میشود و همه عالم زیر چتر علم و قدرت او قرار میگیرد.
چنین تابلوی زیبایی را خدا در سوره حجرات میفرماید: او دل شما را نقاشی کرد. این تابلوی ایمان را او بر دل شما نصب کرد: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان. حجرات؛ ۷٫ اینکه دل شما گرایش پیدا کرد، به ایمان رسید و بعد دل شما زینت گرفت ما آن را با این ایمان انجام دادیم. هرکس ایمان ندارد، خدا به او ایمان نداده است، منتها به هر کسی هم داده، به گزاف نداده است!
اگر خداوند به واسطه علتی، معلولی را احداث کرد، راز بقای آن معلول این است که باید همان علت بالای سرش باشد، و اگر علت را برداری، این هم از بین میرود. لذا این هدایت آن به آن از جانب خدا، بر دل ما عرضه میشود. فیض الهی است، نور خدا است که ما را در فضای ایمان، گرم نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.
افاضه ی آن به آن خداوند متعال
حالا این یک نکته است که همه موجودات دم به دم از خدا وجود میگیرند و منهای افاضه و ایجاد، هیچ موجودی استقلال وجود ندارد تا بتواند خودش را حفظ کند و دائماً وابسته است! از آنجا قابلیت، قابل باشد؛ فاعل، افاضه میکند و این ادامه پیدا میکند. علاوه بر این خدای متعال نقطه عطف هایی در موجودات عالم تکوین ایجاد میکند، که اینها، برای افرادی که زمینه دارند، به صورت آیه هدایت هستند! باید آدرس به آنها داده شود تا در محفل انس و محبت الهی و همراه مقرّبین، توفیق حضور پیدا کنند و رنگ خدا بگیرند و همراه صالحان و مقرّبان الهی صفا کنند.
یکی از این جلوهها، حضرت آدم علیه السلام بود که قبل از آدم در این نسل، موجودی با این ویژگیها وجود نداشت. آدم علیه السلام اولین فردی است که خدای متعال روی زمین قرار داد. آدم علیه السلام پدر و مادر ندارد. قوم و خویش ندارد. آدم علیه السلام سابقهای در روی زمین نداشت. خدا آدم علیه السلام را از خاک آفرید و به صورت سفال درآورد. این خاک اولش گِل بود. گِل بدبو بود. مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ بود؛ گِل، بو گرفته است. یک گِل گندیده بود. بعد به صورت سفال در آمد، بعد صورت گری شد. بعد از آنکه خدای متعال صورت ظاهری جسم آدم علیه السلام را پرداخت، و بعد: نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی. حجر؛ ۲۹٫ حالا این جسم چگونه توانست روح را بر خودش حاکم ببیند و تمام زوایای وجود مادی تحت اشراف عالم معنا که خدا از آن بارقه به “دم” یاد کرده و از آیات قرآن استفاده میکنیم که روح که بُعد ملکوتی دارد و جسم نیست. ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ. مومنون؛ ۱۴٫ در مورد خلقت جسم، خدا این را ندارد، اما وقتی مسئله دمیدن روح را مطرح میکند، میگوید: این یک آفرینش دیگری بود. آنجا به خودش آفرین میگوید: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ!
باز در آیهای دیگر دارد: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. اسرا؛ ۸۵٫ فرمود: از روح سوال میکنند، بگو که روح از عالم امر است، از عالم خلق نیست؛ وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. یعنی رسیدن به حقیقت روح، برای همه کس مقدور نیست. این قلیل به آن قلیل داده میشود: قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ. سبأ؛ ۱۳٫
در میان این همه ضایعاتی که دشمن بشر، شیطان، در میان بشر ایجاد می کند، خواسته یا ناخواسته، عده ای از ابنای بشر، زیر پرچم شیطان سینه میزنند و اسیر شیطنت های او هستند، راه هوا و هوس، بغض، حسد و کبر را میروند! این دسته کثیری از جن و انس را شامل می شوند، که سرنوشتشان جهنّم، سقوط و انحطاط است: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ. اعراف؛ ۱۷۹٫ نتیجه چه می شود؟ علت چیست که کثیری جهنمی هستند؟ علتش این است: قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ. سبأ؛ ۱۳٫
وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. اسرا؛ ۸۵٫ این علم قلیل، نشانگر چه مطلبی است؟! چرا بهره های علمی به بشر کم داده شده است؟ چرا این کم هم در اختیار همه نیست؟ در اختیار عده کمی از بندگان خدا است؟ چون که این عده ی کم، راه را درست رفتند، خوب زندگی کردهاند، هماهنگ با عالم زندگی کردهاند! عالم هم حق است، خدا عالم خلقت را به حق آفریده؛ هدف خلقت، حق است؛ شیرازه و خمیریه خلقت حق است.
اگر ما به حق زندگی کردیم؛ از آن علم بهره مند خواهیم شد! آن علم؛ وجود، کمال و حقیقت است؛ ذهنیّت نیست، مفهوم نیست؛ نوری است که با آن وجود انسان نورانی شده، وجودش آسمانی و ملکوتی شده؛ از اینکه طعمه شیطان شود، مصونیّت پیدا کرده است! آن علم به همه داده نشده است. آن علم را هم در حرکت و در مطالعه به آدم میدهند. آدم باید راه را برود تا به مقصد برسد. آن کمال وجودی است، این وجود باید در تکاپو و بالندگی خودش به آن درجات و مراتب نائل شود. بنابراین حضرت آدم جزء آیاتی است که برای اولین بار، عالم خلقت با این پدیده مواجه می شود.
امام حسین علیه السلام پدیدهای نوظهور در عالم خلقت!
وجود مقدس حضرت سید الشهدا علیه السلام در ابعاد مختلف پدیده نو ظهوری برای عالَم خلقت بود. امام حسین علیه السلام خصوصیت و ویژگیهایی دارد که احدی در عالم ندارد؛ لذا بعضی از بزرگان ما همّت کردند و ویژگی ها و خصوصیات خاصّ سیدالشهداء علیه السلام را جمعآوری کردند.
مرحوم شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه، صاحب کتاب خصائص الحسینیه، خصائص امام حسین علیه السلام را در این کتاب جمعآوری کرده است. به فارسی هم ترجمه شده و کتاب قطوری است. اما نکات ظریفی دارد. امام حسین علیه السلام را با قرآن، با حج و با همه ارزشها مقایسه کرده است و در همه جا برتری امام حسین علیه السلام را فرمولی مطرح کرده و تحلیل خوبی از ویژگی های امام حسین علیه السلام دارد.
سیدالشهدا علیه السلام کسی است که در تولدش جناب جبرئیل علیه السلام میآید و گهوارهاش را تکان میدهد! حضرت رسول صلی الله و علیه و آله تشویق میکند که این دو بزرگوار – امام حسن و امام حسین علیهما السلام – با هم کشتی بگیرند. آنوقت حضرت رسول صلی الله و علیه و آله به امام حسن علیه السلام رو کرد و او را تشویق میکرد، می فرمود جانم حسن! درود بر تو! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر حسب نقل، کمی نگران شد و عرضه داشت: پدر، حسین علیه السلام کوچکتر است و او احتیاج به تشویق و حمایت شما دارد، شما دارید از حسن علیه السلام حمایت میکنید، با اینکه سنش بزرگتر است!؟
فرمودند: دخترم، جبرئیل ایستاده و میگوید: جانم حسین! درود بر تو! من خواستم این توازن حفظ شود، بعد من هم گفتم: جانم حسن!
ایشان سیدالشهدا علیه السلام است که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در اثر خستگی به خواب میرود و امام حسین علیه السلام در گهواره گریه میکند، امیرالمومنین علیه السلام وارد میشود و میبیند، گهواره دارد تکان می خورد و کسی هم برای امام حسین علیه السلام لالایی میگوید، تعجب میکند! بعد به رسول اکرم صلی الله و علیه و آله عرضه میدارد: وارد شدم، دیدم زهرا خوابش برده؛ اما هم دستارش حرکت میکرد و هم گهواره حسین تکان میخورد و کسی لالایی میگفت که او را ساکت کند!؟ وجود نازنین پیغمبر خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند: این جبرئیل علیه السلام است که برای حضرت امام حسین علیه السلام لالایی میخواند. او زینت دوش جبرئیل امین علیه السلام است!
جملاتی در مورد حضرت یحیای پیغمبر علیه السلام در قرآن هست؛ و امام حسین علیه السلام در مسیر حرکتشان به سوی کربلا دم از یحیی میزد. میگفت: او برادر من است و من شباهت هایی با یحیای پیغمبر علیه السلام دارم. در مورد یحیی، قرآن کریم دارد که: لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا. مریم؛ ۷٫ ما هیچ کسی را شبیه او قرار نداده بودیم. این “سَمِیًّا” از نظر واژه؛ یعنی هم نامی برای او قرار نداده بودیم! قبل از حضرت یحیی، هیچ کس به این نام، نامیده نشده است؛ این مسما در دنیا سابقه نداشته است!
لذا امام حسین علیه السلام هم در بُعد عرشی بودنش، هم در بُعد تجلیّات نوری اش، هم از جهت برجستگی هایش و هم از جهت تاثیرگذاری اش بر بشر و تاریخ بشر؛ در نوع خودش پدیده جدید، و حادثه تکاندهندهای برای عالم امکان بود. شما هیچ مصلح، نهضتگر و پرچمدار قیامی را در عالم سراغ ندارید که اینقدر در بیداری انسان ها، در ایجاد هیجانات در دل انسان ها علیه ستمگران، در نیرو دادن به ضعفا، در به صحنه کشاندن انسان های بیدفاع؛ – مثل امام حسین علیه السلام– اثرگذار بوده باشد! این نقش امام حسین علیه السلام در بیداری فطرتها، در بیداری افکار خفته، در به صحنه کشاندن و بسیج کردن انسان ها علیه اهریمن های ظلم، باجگیری و غارتگری، بدیع بود! در این سطح، در این وسعت، در این حجم، در این عمق، اثرگذاری حضرت سیدالشهداء علیه السلام سابقه ندارد، بدیع الخلقت است!
محک بودن حضرت آدم علیه السلام
حضرت آدم علیه السلام وقتی که به عنوان نماینده و خلیفه خدا، پرچم زعامت عالم امکان را به دست گرفت؛ بنا شد عبادت عبادت کنندگان جهت دار باشد. اگر عبادت کننده ها هماهنگ نباشند، با عالم خلقت بیگانه می شوند. در عالم خلقت، همه قطب دارند و با جهت، حرکت میکنند. همه مدار خاصی دارند و در مدار، جهت حرکتشان روشن است!
تا آدم نیامده بود؛ موجودات آزاد و مختار بودند و حرکتهای عبادیشان؛ جهت، قبله، محور و قطب نداشت. خدای متعال خواست این قطرههای پراکنده را که مثل جویبارهایی هدر می رفت، در یک جا جمع کند؛ اما یک جاذبه میخواست تا این قطره ها را به صورت دریا در بیاورد. یک قطب میخواست که همه را در یک خط، به طواف نقطه مرکزی در بیاورد. میخواست از این قطره ها دریا بسازد. میخواست از این انرژیهای کم، قدرتی فراتر از قدرت همه موجودات، به عالم خلقت ارائه بدهد! لذا اینجا بود که ملائکه ی عابدِ مسبّحِ تقدیس کننده ی معصوم را، مأمور کرد که از این به بعد، جهت عبادت شما، قبله و قطب شما و آن که همه باید از او الهام بگیرید؛ این خلیفه من است: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً. بقره؛ ۳۰٫ و این سنت الهی تغییر ناپذیر است. یعنی جعل خلیفه برای زمان آدم نبود. آدم به حیث اینکه این شکل و شمایل را دارد؛ خلیفه نبود. به اعتبار اینکه روح آدمی در او بود، به اعتبار اینکه مجلای صفات حق تعالی بود، به اعتبار اینکه خدا ظرفیتی فراتر از ظرفیت ملائکه به او داده بود، از این حیث “خلیفه الله” شد. عالم بود. و خداوند متعال، غیر عالِم ها را به این عالِم ارجاع داد؛ اما هر عالِمی این کاره نیست که قطب خلقت گردد، باید عالِمی باشد که معلّمش خدا است، دستگاه گیرندهاش بتواند فیوضات معنوی را بگیرد؛ آدم از خود خدا فیض میگرفت! این دستگاه گیرنده را هر جا تعبیه کردند، همه موجودات مأمور شدند که دور او بچرخند. جهت حرکتشان، قیام و قعودشان، صلح و همه شئونشان را، باید آن زعیم و آن رهبر اداره کند.
وقتی مسئله رهبری، زعامت و انقیاد گروهی مطرح شد، آن کسی که خودش را دارای سابقه میبیند، میگوید: شش هزار سال سابقه عبادت دارم؛ من آن تجارب گذشته، آن سوابق و تلاش های شبانه روزی را که با زحمت خودم را بالا کشیدم و امروز در میان ملائکه مورد توجهام، سِمَت دارم، خطیبم، همه به حرفهای من گوش می دهند، حالا من بیایم در برابر این کسی که خداوند میگوید سجده کنم؟! أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ. اعراف؛ ۱۲٫ من بهتر از او هستم. اینجا مِلاک شیطنت، ملاک جدائی از مجموعه کائنات است!
هیچ موجودی در عالم امکان، نه زمین ما، نه کره مریخ و نه کرات دیگر، هیچ وقت اعتراض نکردند که چرا ما باید دور خورشید بگردیم؟! همه تسلیم بودند: فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ. فصلت؛ ۱۱٫ حاکمیت خدا در همه جا هست. عدهای را بالا برده و مدال عبودیت به آنها داده؛ یک عده هم مردود شدند و در اسفل سافلین جای گرفتند. بنابراین حضرت آدم علیه السلام محک بود. خلافت آدم و زعامت او بر موجودات؛ مجرا و مجلای حکومت خدا شدن و فیض الهی را به عنوان یک محور، به عنوان آن کسی که در قلّه ایستاده و افکار باید متوجه او باشد، محک شد.
امام حسین علیه السلام بالاترین محک
حضرت سیدالشهداء در این جهت بالاترین محک بود: «السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله». آنهایی که روح ملکی داشتند، هفتاد و دو نفر بودند. اینها را هیچ قدرتی نتوانست از امام حسین علیه السلام جدا کند. برای اینها امان نامه آوردند؛ خود سیدالشهداءعلیه السلام شب عاشورا اینها را مختار قرار داد، فرمودند که من بیعتم را از شما بر می دارم، فکر نکنید شما اگر امشب بروید؛ خلاف شرع کردیده اید، فکر نکنید که با امام زمانتان مقابله کردیده اید. امام زمان شما به شما اجازه میدهد! هر کس بخواهد برود، با اجازه من برود؛ وجدانش آزرده نباشد، ناراحت نباشد. اگر بنا دارید، بروید – خواست که یک مقدار هم به آنها زمینه بدهد،- ؛ دست بچههای من را هم بگیرید و از این میدان بیرون ببرید. اما مگر میتوانستند بروند! دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی… نه امان نامه ابن زیاد اینها را از امام حسینعلیه السلام جدا کرد؛ نه راه نشان دادن خود حضرت که فرمود: اگر رفتید؛ من تضمین میکنم که خطری شما را تهدید نمی کند، با امنیت از این وادی خطر بروید. اما اگر ماندید؛ همه شما کشته میشوید، من شما را فریب نداده باشم.
از اول هم که حضرت سیدالشهداء علیه السلام کنار کعبه خطبه خواندند؛ همین را گفتند؛ فرمودند: خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَهِ عَلى جیدِ الفَتاهِ. مرگ زینت بشر است. مرگ ترس ندارد. خوشا به حال کسی که طوری زندگی کرده است که هیچ ترسی از مرگ ندارد! و بدا به حال کسی که از مرگ می هراسد! ما طوری زندگی کردیم که هر روز نگرانیم که اگر مرگ آمد؛ آنجا ما چه داریم!؟ اگر پرونده ها پاک و صاف باشد، چرا از مرگ بهراسیم؟ ترسی نمی ماند!
آقای بهجت رضوان خدا بر ایشان باد فرمودند: موت أَلَذِ لَذات برای مومن است. هیچ لذّتی در عالم، مثل مرگ برای مؤمن لذیذ نیست! مرحوم حاج ملا محمد حکیم هیدجی، – که قبر شریفشان در قم مقابل ابن بابویه است. مقابل شیخان آنجا قبری دارد.- در امامزاده سید نصرالدین حجره داشت و به طلبهها درس میگفت. ایشان وصیت نامهای دارد. مجموعه زندگی اش در حد یک حجره طلبگی است. سفال و زیلو داشت. نوشته که اگر من امکاناتی داشتم؛ مال و ثروتی داشتم؛ وصیت میکردم که شب مرگ من، شامی تدارک ببینند و به طلبه ها سوری بدهند؛ زیرا که آن شب، شبِ وصال من است.
شب مرگ، شب وصال من است! من به جانان میرسم. مرگ دری است که آدم را از قفس آزاد می کند: خرم آن روز کزین منزل ویران بروم! از این رحم آلوده دارد متولد میشود و به یک جهان وسیع تر می رود. وحشت ندارد؛ اما گناه، مرگ را تلخ می کند، زندگی را هم تلخ میکند: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى. طه؛ ۱۲۴٫ چرا امام خمینی رضوان الله علیه در وصیّتشان با این استحکام میگوید: من با دلی آرام و ضمیری امیدوار، به سوی جهان ابد سفر میکنم و از برادران و خواهران خودم خداحافظی میکنم؟! چرا مرحوم حاج ملا محمد حکیم میگوید: آن شب شب وصال من است؟!
امام حسینعلیه السلام اصحابش را محک زد. قدم به قدم اینها را از صافی ها گذراند. آنهایی که اتباع شیطان بودند، سجده نکردند، انقیاد نشان ندادند، جذب نشدند، با امام حسین علیه السلام سازگار نبودند؛ نه اینکه آنها نیامدند، نه! در واقع امام حسین آنها را طرد کرد!
در نبی فرمود کین قرآن ز دل / هادی بعضی و بعضی را مضل
عدهای را دفع میکند و عدهای را جذب. وقتی حضرت سیدالشهداء علیه السلام گفت: بروید، گفتند یا ابی عبدالله! کجا برویم؟ زهیر رسماً اعلام کرد و گفت: یا ابی عبدالله! حالا که بازار محبّتی تشکیل شده و شما ما را لایق دیدید و در بازار عشقتان راه دادید که با شما معامله کنیم؛ غصه ام این است که چرا یک جان به این بازار آوردم! آخر با یک جان در برابر محبت شما آدم خجالت میکشد، ای کاش هزار بار کشته میشدم! کشته میشدم و به بهشت نمیرفتم. دنبال بهشت نیست. به چیزی رسیده که از بهشت بالاتر است. میگوید: ای کاش کشته میشدم، دوباره زنده میشدم و باز هم برای شما قربانی میشدم! لذت او در آنست که فدای محبوب شود! فنای در محبوب است، شیدا و محو ابی عبدالله است. کسی که حسین را دارد؛ بهشت برای او چیز کوچکی است.
این است که باید مسئله ی حاکمیت از جانب خدا تعیین شود؛ و الا زعامت بشر همیشه موجب فساد، درگیری، جنگ و خونریزی شده است، چون اولین بنا و زیر بنایش از شیطان بوده و الان هم کسانی هستند که برای قدرت می جنگند و دم از سکولار میزنند! حکومت اسلامی، حکومت خدا، قانون، فقه و عدالت است! حکومت شخص نیست، حکومت حاکمین شرع است نه شخص! ولی فقیه خودش بنده است. در کنار بندگان خداست، یال و کوپالی ندارد و بالاتر از ولی فقیه؛ اگر امتحان را خوب بدهیم، آقا جانمان بنا است که بیایند.
امام زمان عج الله تعالی فرجه، خاتم اوصیا و احیاگر خون امام حسین علیه السلام بناست که بیاید و بر ما حکومت کند. صفات الهی در وجود او موج میزند و ما را با جذبه های صفات الهی اش، الهی و ملکوتی میکند! مدینه فاضله و بهشتی در روی زمین تشکیل میشود که در آن روز، معاملات با پول نیست. معیارها عوض میشود! هر کس هرچه دارد، طلب میکند و توقّعی از کسی ندارد. مجموعا ما میشویم! فرشتگانی که از همدیگر حمایت میکنیم. قطب و قبله واحد داریم. جهت حرکتمان وحدت پیدا کرده است و هر کسی به مسیر جداگانه نمیرود تا با یکدیگر اصطکاک کنند. یکی از آن طرف بیاید، شرقی شود؛ یکی از این طرف بیاید، غربی شود؛ شرقی و غربی در اصطکاک با هم باشند! اینها برای آن است که حرکتها جهت ندارد، عبادتها قبله ندارد! اگر عبادتها قبله داشت و حرکت ها هم جهت و وجه داشت؛ حرکت ها در یک خط بود؛ آنگاه یکی می شدیم، دریای بیکرانی می شدیم که هیچ قدرتی در برابر قدرت حماسی جمعیتِ جهت دار، نمیتوانست مقاومت کند.
پاسخ دهید