اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی. طه؛۲۵-۲۸ 

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاه علی افضل السّفراء القرّبین طبیب نفوسنا ابی‌القاسم محمّد و آله المعصومین سیّما مولانا کهف الحصین وقیاس المضطر المستکین و ملجأ الحاربین، بقیه الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجّل الله فرجه و سهّل الله ظهوره و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و رضاه و رأفته و لعن علی اعدائهم اجمهین.

 نعمت‌های نادیدنی

 الحمد الله خدا چه نعمتهایی به ما داده است! صلوات از آن سرمایه‌های است که کمتر آدمی قدرش را می‌داند. بانوی عارفه و مجتهدۀ اصفهانی، بانو امین رضوان الله علیها را در عالم رویا دیدند. ایشان می‌گفتند : اگر در دنیا می‌دانستم که صلوات چه گنجی است؛ تمام اوقات بیکاریم را با صلوات پر می‌کردم که حاصل ماندگاری است .

  

نیارمندی خلق و بی‌نیازی حق

 در سخنان شب قبل در محضر شریف شما عرض کردم که انسان مثل همۀ موجودات این عالم، موجود متحرکی است؛ همیشه در حال سفر است. سفر همه هم سفر الی الله است “الا الی الله تُصیرُ الامور” شوری؛ ۵۳ تصیر با صاد صیرورت شدن است، انسان به تدریج می‌شود، انسان هست،هر آنچه هست در حال نیست شدن است چنین چیزی چه می‌شود؟ خدا می‌داند چی می‌شود.چه آنهایی که مسیر صراط مستقیم را در پیش گرفتند، در راه حق قدم برمی‌دارند ،چه بقیۀ موجودات؛اما آنهایی که در راه حق قدم برمی‌دارند با حقیقت زندگی می‌کنند، به حق فکر می‌کنند، حق می‌گویند‌، حق می‌بینند و ارتباطشان و داد و ستدهایشان را با حق تنظیم می‌کنند. چنین انسان‌هایی به خدا می‌رسند. منتهی‌الیه حرکت هر متحرکی خدا است.

دیشب عرض کردم که حکیم ملامحمد هیدجی رضوان الله تعالی علیه به آن شاگرد تشنه‌اش ذکر الله الصمد را توصیه کرد.از کلمه صمد می‌توان برداشت کرد که خدا بی‌نیاز است. از آنجایی که عالم دارای خلأ است؛می‌توان دریافت که پر نیست ؛خالی است و هر جا خلأ هست ،فقر هم هست؛ تنها موجودی که خلأ ندارد خداست . ما سوی الله همه فقراست و همه فقیرند أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى الله وَ الله هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدفاطر؛ ۱۵.همۀ موجودات عالم عین ربط به خداوند هستند، یعنی وجودی جز وجود ربطی ندارند، تا عنایت خدا به آنها تعلّق بگیرد وجود دارند، به محض اینکه عنایت برداشته شود، نابود می‌شوند.

اگر نازی کند از هم فروریزند قالبها

 

همه موجودات عین فقرند و فقیرند.این فقرشان هم عین ذاتشان است و چون ذاتاً همه فقیریم، این مسأله غنای عرضی فقر ما را برطرف نمی‌کند و افتخار ما هم این است که فقیر الی الله هستیم. فقر الی الله فخر است. فقر الی الناس ذلّت است. آن عزت و این ذلت.بنابراین هر قدر ما در عبودیت، در طاعت، در معرفت، پیش برویم ،فقر و وابستگی ما بیشتر خواهد شد و این برای ما نهایت عزّت است ، ما به او تکیه داریم و ما فقط او را داریم.لکن هر مقدار وابستگی ما به غیر خدا یعنی مخلوقات خدا بیشتر شود، اسارت ما بیشتر می‌شود. هر اسیری ذلیل است. یکی اسیر سیگار است. یکی اسیر رختخواب است. بعضیها در غیر رختخواب خودشان خوابشان نمی‌برد. این اسارت و ضعف است. بعضیها تنها غذای خانه خودشان را می‌خورند و جای دیگر اشتهایشان نمی‌کشد.آزاده کسی است که در همۀ شرایط می‌تواند زندگی کند و این مانند فرق چوب جنگل با چوبهایی است که باغبان به عمل می‌آورد.

حضرت امیرعلیه السلاممی‌فرمایند: چوب جنگل طاقتش بیشتر است؛ چون نازپرورده نیست، آدمهای مرفّه و نازپرورده توان و مقاومتشان کم و شکستشان در زندگی قریب است؛ ولی آدمهای خود ساخته، مقاوم هستند، کسانی که با سختی زندگی کردند، با سختی تحصیل کردند، با سختی به جایی رسیده‌اند، قابل اعتمادتر هستند و خداوند متعال می‌خواهد انسان را در فشار بسازد و تربیت کند یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏الانشقاق؛ ۶

می‌گویند طلایی که پشت ویترین جلب توجه می‌کند و بانوان مشتری آن می‌شوند و به سمت آن کشیده می‌شوند، حرارت دیده است. این طلای خام را در آتش گداخته کردند، ذوبش کردند، بعد در قالبش ریختند، بعد چکش زدند، پرداخت شده، براق شده ،حالا مشتری‌پسند شده‌است. اگر وجود انسان مثل طلا گرما و حرارت نبیند، چکش نخورده باشد، وجود شکل گرفته‌ای نیست، قالب و شکل ندارد، قابل ارائه به مشتری نیست و معلوم نیست به چه شکلی در خواهد آمد.

 

 ارزش بلا و سختی

 خدای متعال به عصر به معنای فشار، قسم می‌خورد. فشار برای انسان نعمت است:

   نازپرورد تنعّم نبرد راه به دوست          عاشقی شیوۀ مردان بلاکش باشد

روایات بسیاری در زمینۀ ارزش بلا و سختی داریم« البلاء للانبیاء ثم للامثل فالامثل» بلا مال پیغمبران است.ما حتی  یک پیغمبر نازپرورده هم نداریم.

حضرت سلیمان نبیعلیه السلامملک و سلطنت داشتند،در دوران کودکی حکم الهی نصیبشان شده بود. سلیمان علیه السلام فرزند داوودعلیه السلام در دورۀ کودکی پیغمبر شد و در یک داوری که پدرش کرده بود، او داوری دیگری کرد که خدا داوری سلیمانعلیه السلام را بر داوری داوودعلیه السلام ترجیح داد. این علامت آیندۀ درخشان برای سلیمانعلیه السلام بود؛اما سلیمانعلیه السلام نازپرورد تنعّم نشد. در ناز و نعمت خودش را به رفاه عادت نداد؛ وقتی به قدرت و مکنت رسید، فرمود:“هذا مِن فَضلِ ربّی لِیَبلُوَنی” النمل؛ ۴۰ خدا امتحان من را سخت می‌کند.هر کس بامش بیش، برفش بیشتر، خدا دارد من را امتحان می‌‌کند.

هرکسی متوجه باشد پست و مقام و مدیریت نوعی امتحان است؛ امتحان را جدی می‌گیرد، لذت‌جویی با امتحان سازگار نیست. سلیمانعلیه السلاممتوجه بود این موقعیت و سمت و  فضای سیاسی که خدا برای او آماده کرده، کلاسی است که سلیمانعلیه السلام در آن ساخته می‌شود:هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی‏” النمل ؛ ۴۰ مغرور نشد که بگوید من بودم که توانستم چنین سلطنتی را به دست آورم. من با شعارهای خودم آراء مردم را به خودم جلب کردم،قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر آل‏عمران ؛ ۲۶ خیلی‌ها شعارهای خوبی می‌دهند و حرفهای خوبی می‌زنند؛ ولی بر مردم اثر نمی‌گذارد. خیلی‌ها بلد هستند هنر‌نمایی کنند؛ ولی همۀ هنرمندان کارشان نمی‌گیرد، خدا می‌گوید در عالم “نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ” الزخرف؛ ۳۲  ما تقسیم کردیم، کار به دست خودمان است.

عبارت یَا مَنْ‏ بِیَدِهِ‏ نَاصِیَتِی” إقبال الأعمال،ج‏۲ ،ص ۷۰۵ در دعای کمیل که همه شما هم بلد هستید، اصلاً تقدیر همه بـــه دست او است. او می‌کشد،او می‌برد، به هرکسی می‌خواهــد می‌دهد ،از هر کسی بخواهد می‌گیرد، یکی را بالا می‌برد و یکی را پایین می‌آورد. همه اینها هم امتحان است.

این آیۀ کریمۀ مبیّن حرفهای ما است وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً”الأنبیاء؛۳۵: بعضی‌ها را مبتلا به خیر می‌کنیم.اینها هم بلااست، خود خیر، ثروت، مکنت، مدیریت، ریاست، استاد شدن، منبری شدن، مشهور شدن همۀ اینها بلاست، گمان نکنید نعمت است اینها بلاست.هم نعمت بلاست، هم سختی، هم بیماری، هم سلامتی.همان‌طور که گمنام شدن بلاست، مشهور شدن هم بلاست.آیاآدم مشهور در روزی سفره‌اش خود را مدیون خدا و مدیون کسانی می‌داند که به او توجه می‌کنند ؟ یارفتارش به گونه ای است که گویا از همه طلبکار است؟

حضرت سلیمانعلیه السلامسر سوزنی “من “نگفت، فرمود این لطف خدا بود؛ خدا به من ثروت نداده که من عیاشی و فامیل‌بازی کنم، این ملک وثروت را به من داده که امتحانم کند . مواظب بود که در امتحان رد نشود. “هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی‏ أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ النمل؛ ۴۰

آیا من بندۀ شاکری خواهم بود؟ از یاد نخواهم برد که چه کسی به من نعمت داده و هوای من را دارد و در چه راهی باید آن را مصرف کنم.حضرت سلیمانعلیه السلام متوجه بود و سر سوزنی قدرت و امکانات، او را به کامجویی و ظلم و ستم وادار نکرد تا جایی که مورچه ماده‌ای به گروه خودش گفت قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ”  النمل؛ ۱۸ بروید در لانه‌هایتان این لشگر سلیمان علیه السلامدارد می‌آید. “حطم” یعنی شما را له نکند؛ شما موجودات ریزی هستید؛ وقتی سپاه با اسبهایشان می‌آیند، نابود می‌شوید بروید در لانه‌هایتان که نابود نشوید. گوش ما صدای مورچه رانمی‌شنود ولی گوش سلیمانعلیه السلام می‌شنید. او قدرت تفاهم با همه موجودات را داشت از جمله مورچه. “فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها” النمل ؛ ۱۹ حضرت سلیمانعلیه السلامخنده‌ای کرد و بعد به مورچه انتقاد کرد مگر نمی‌دانید من شاه نیستم این کار پادشاهان است قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً “‏ النمل ؛ ۳۴

این ریاست‌های مادی است که جاه و جلالشان مایۀ ذلّت دیگران می‌شود؛ اما حکومتهای الهی مایۀ عزّت رعیت می‌شوند.کسانی مثل حضرت سلیمانعلیه السلام هیچ وقت پایشان را روی هیچکس نمی‌گذارند؛ کسی را زیر پای خود بگیرند تا خودشان بالا بروند، این کار دیگران است. این رقابتهای مادی سبب می‌شود شخص رقیبش را بدنام کند تا خودش مطرح شود، وقتی هم مطرح می‌شود تا ریشه آن گذشته را نزند بی‌حیثیتش نکند دست از او بر نمی‌دارد ؛ولی انبیاء چنین رفتاری نداشتند که”آمنا رسولنا انزل الی هو انزل من قبل”یا در سوره مبارکه صف خداوند متعال از قول جناب عیسی بن مریمعلیه‌السلام نقل می‌کند که“وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ الله إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ” الصف؛ ۶ این آیۀ کریمه به سلسلۀ سنگرنشینان توحیدی درس می‌دهد.

 

صراط مستقیم

 اگر خواستید تشخیص دهید که خط، خط انبیاء است یاطاغوتها،روش تشخیص آن این است که انبیاء گذشتگان را برای خودشان سفره‌گستر معرفی می‌کردند، خودشان را نسبت به گذشته بدهکار می‌دانستند،می‌گفتند آنها زحمت کشیدند کلاس تشکیل دادند،آنها شماها را تا اینجا رساندند، از اینجا به بعد هم ما ادامه خط آنها را می‌رویم. هیچ پیغمبری نیــــامده است که پیغمبر بعدی خودش را تخطئه کند یا نسبت به او انتقاد کند یا او را از نظر مردم بیاندازد “مُصدّقاً لِما بَین یدیّ مِن التورات” من گذشته را تصدیق و تأیید می‌کنم، آمده‌ام که کار او را پیش ببرم، تکمیل کنم،من دارم نسبت به آینده مقدمه چینی می‌کنم، هم خودش را منقطع از گذشته نمی‌داند، هم بیگانه با آینده نمی‌داند،این خط خط صراط مستقیم است “اهدناالصراط المستقیم” فاتحه؛۶ در صراط مستقیم هیچ رهرویی تنها نیست، خودش را تک نمی‌بیند تا منم بگوید.

“صراط الذین انعمت علیهم” فاتحه؛ ۷ در این راه کاروانهای زیادی است، من چکاره هستم که بگویم من فقط این راه را می‌روم، این راه را دیگران هم رفته‌اند من راهی را که دیگران تا اینجا برایم صاف کرده‌اند می‌روم،من در این مقطع زمانی صاحب این اقتدار شده‌ام که بتوانم این راه را طی کنم،من باید نسبت به آینده‌ام جریان‌سازی کنم که قائم به شخص من نباشد،من دارم زمینه را برای شکوفایی آیندگان فراهم می‌کنم که آنها وقتی آمدند قلع و قمع لازم نداشته باشند، بیایند با همه کسانشان همین راه را ادامه دهند.

کسانی که الان سواره‌اند نباید دیگران را پیاده کنند؛بلکه باید افراد دیگر را هم سوار کنند.پیاده کردن دیگران خط انبیاء نیست این خط، خط توحید نیست ؛این خط ،خط دیانت و معرفت و عرفان نیست ؛بلکه تائید گذشته و هموار کردن راه برای آینده، این را می‌گویم شما جوانهای عزیز و دانشجوها، آینده به دست شماست، نکند به دیگران فحش بدهیم، ولی وقتی خودمان به نوا رسیدیم باز ما کار آنها را تکرارکنیم.

این روش روش صحیحی نیست، روش شما باید سازنده باشد نه تخریب کننده، روش شما باید تکمیلی باشد نه تنقیصی.این مطلب یک نکته اخلاقی ،سیاسی و عبرت انگیزاست، همه ما باید عبرت بگیریم.

حضرت سلیمانعلیه السلاماز گفتگوی مورچه با جمع خودش خنده‌اش گرفت، تعجب کرد، فرمود آخر چرا اینطوری در مورد ما قضاوت می‌کنند؟ باید ما را با دیگران بدانند که ما آمده‌ایم این افتاده را، این ریزها را ما می‌بینیم، آن دانه درشتها هستند که فقط دانه درشتها را می‌بینند؛ ولی این ریزه‌ها زیر پایشان له می‌شود.

ما اصلاً برای بلند کردن این ریزه‌ها آمده‌ایم، اصلاً شأن ما این بود که آمدیم این کوچکترها را بزرگ کنیم، آنها که بزرگ هستند بزرگند،اینهایی که دیده نمی‌شوند کار به آنها داده نمی‌شود، هیچ وقت فضا ندارند، هیچ وقت فرصت ندارند، فرصتها را دیگران به خودشان و به ریزه‌خوارانشان اختصاص دادند و فرصتها را از دیگران گرفتند، ما آمده‌ایم برای اینها کار کنیم.

در آن آیه‌ای که راجع به امام زمان ارواحنا فداهاست خداوند متعال می‌فرماید ما آمده‌ایم که مستضعفین را کمک کنیم، آمده‌ایم اینهایی که مطرح نیستند، اینهایی که نام و نشان ندارند را یاری برسانیم، اگر پیغمبر صلی الله علیه وآل و سلمبروز نکرده بود، ظهور نکرده بود، بلال رحمه الله علیهرا چه کسی  قبول می‌کرد؟ ابوذر رحمه الله علیهکجا جایگاه داشت؟ همه این افراد را در تاریخ مطرح کرد.حضرت سلیمانعلیه السلامآمده که این افرادی را که زمینه ،امکانات و پارتی ندارند و کسی تحویلشان نمی‌گیرد،به اینها بگوید که شماهم جایگاه دارید، چرا جای اینها را دیگران گرفتند و اینها جا ندارند؟

  

غفلت از یاد خدا

 حضرت سلیمان علیه السلام به مورچه فرمود چرا اینطوری گفتید؟ مورچه هم عذرخواهی کرد و گفت : جناب سلیمان؛گفته من از باب این نبود که می‌خواستم به شما ایرادی بگیرم، من نگران شدم که اینها زرق و برق قشون شما را ببینند، این زرق و برق دنیا چشمشان را خیره بکند، از یاد خدا غافل بشوند.

در روایت آمده است که حضرت سلیمانعلیه السلاماز این موعظه مورچه گریه کرد، عجب! یک مورچه نگران است که از خدا غافل نشود و ما آدم‌ها غصه غفلت از خدا را نمی‌خوریم.

چقدر ما از خدا غافلیم؟ چقدر خدا را از یاد می‌بریم؟ در حرف زدنمان، در نگاهمان، در تولیدمان، در هزینه‌مان ما، همه جا خدا را داریم؟

یک مورچه حواسش هست که نکند مورچه‌ها خدا را از یاد ببرند، حتی لحظه‌ای با دیدن زرق و برق خدا را فراموش نکند.  چشم ما همیشه به زرق و برق است، اگر می‌توانستیم جاذبه دنیا را از دلمان بکنیم همه چیز درست می‌شد همانطور که حضرت سجادعلیه السلامدر دعای ابوحمزه‌شــــان دارند که“سَیِّدِی أَخْرِجْ‏ حُبَ‏ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی‏”المصباح للکفعمی،ص۵۹۶  نمی‌گوید خدایــا به من دنیا ندهید،می‌گوید خدایا محبت دنیا را به من نده. خدایا تو می‌توانی دل من را از غیر خودت پاک کنی، در یک دل دو محبت نمی‌گنجد، یا باید محبت خدا باشد یا محبت هوا، دنیا پرستی هواست و با خدا پرستی جور نیست. “ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی‏ جَوْفِهِ “  مصباح الشریعه ، ۹۲ انبیاء علیهم السلاممثل ما بودند، غذا می‌خوردند، زن می‌گرفتند، بچه داشتند، دوست داشتند، اظهار عاطفه می‌کردند، با فامیلهایشان رفت و آمد می‌کردند؛ ولی اینها برای خدا بود هیچ جا عاطفه شخصی صرف نبود.

جهت گیر عواطفشان همه جا راضی کردن پروردگار منان بود، در نقل آمده است که حضرت امیرالمومنینعلیه السلامزینب سلام الله علیهارا بغل گرفته بود، دخترها خیلی برای بابا خودشان را شیرین می‌کنند، آنهم حضرت زینب سلام الله علیهاکه جلوه خدا بود، باطن علیعلیه السلامبود، حضرت امیرعلیه السلامخیلی علاقه به زینب سلامالله‌علیهاداشت.

زینب سلام الله علیهارا گذاشته بود روی زانوی خودش و نوازش می‌کرد،وقتی حضرت زینب سلام الله علیهااین عاطفه سرشار علوی و پدری رااحساس کرد، سؤال کرد“یــا ابا تحبونی”پدر جان من را دوست داری؟ امیرالمومنینعلیه السلام فرمودند :آری دخترم شما را دوست دارم، عرضه داشت:“ا تحب الله”خدا را دوست داری؟ حضرت امیر علیه السلامفرمودند : بله خدا را هم دوست دارم. عرض کرد: چطور در یک دل هم محبت دخترت هست و هم محبت خدا؟ این معصومین از ابتدا “عالمهً غیرِ معلّمه” بودند یعنی  برای ما ماده معرفتی ارائه می‌کنند.

سر فصل می‌دهد که ما هم در دانشگاه ولایت علوی اینطور تربیت بشویم، حضرت امیر علیه السلامزینب سلام الله علیها را به سینه چسباند، گفت :پدرت به قربانت.اما زینب سلام الله علیها من تو را به خاطر خدا دوست دارم،خدا دوست دارد که من تو را دوست داشته باشم، محبت من به تو محبت زینب سلام الله علیها نیست، محبت الله است ؛خدا دوست دارد پدر بچه‌های خودش را دوست داشته باشد، خدا دوست دارد بچه‌هاو جوانها به پدر و مادرشان با عاطفه نگاه کنند،اصلاً این را به عنوان یک کار در برنامه‌های خودشان تعریف کنند، در هفته یک روز را اختصاص دهند که پدرومادر خود را ببینند “النّظرُ الی الوالِد حُباً عِبادَه”نگاه به پدر از روی محبت عبادت است.

همه عبادتها را برای خودتان تعریف ؛ ولی نگاه با محبت به والدین را تعریف نکردید، این خودش یک کار است اما در زندگی از این نوع روزنه‌های رحمت باید حداکثر استفاده را کرد.

جوانی سر راه پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بود،می‌آمد هر روز پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم را نگاه می‌کرد و می‌رفت حضرت تحویلش گرفت، فرمود: من را دوست داری؟ عرض کرد: بله! شما را دوست دارم. فرمود: من را خیلی دوست داری یا پدرت را؟ عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلمشما را از پدرم بیشتر دوست دارم، فرمود:من را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ عرض کرد:شما را از مادرم بیشتر دوست دارم، فرمود من را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ عرض کرد شما را از جان خودم بیشتر دوست دارم، فرمودند: من را خیلی دوست داری یا خدا را؟ گفت : لا لا یا رسول الله نه نه دیگر به آنجا که رسید من شما را به خاطر خدا دوست دارم،حضرت صلی الله علیه و آله و سلمرو کردند به کسانی که با او بودند فرمودند توحید را از این جوان یاد بگیرید، ببینید عاشق هست، اصلاً یک طوری است که تا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نبیند دلش آرام نمی‌گیرد، هر روز مخصوصاً برای تماشــای بلند می‌شود می‌آید تماشایشان می‌کند.

 داستان دیگری هم در ذیل  همین آیه‌ای که الان خواندم “اهدناالصراط المستقیم”وجود دارد؛ خداوند متعال صراط مستقیمی ‌که برای ما قرار داده “صراط الذین انعمت علیهم” فاتحه؛۷ این صراط مستقیم صراط گروهی و جمعی است.خدا جمع، اتحاد و انسجام شما را دوست دارد. قطره‌های به هم پیوسته‌اید که دریا باید شوید، عظمت داشته باشید، قطره که دیده نمی‌شود اگر با هم باشید،دیده می‌شوید، چه دیده شدنی، اقتدار، جوشش، امواج همه خیرات در این با هم بودنهاست.

قرآن کریم می‌فرماید :”صراط الذین انعمت علیهم“این انعمت علیهم چه کسانی هستند؟

در آیه دیگر خودش این را تفسیر می‌کند: وَ مَنْ یُطِعِ الله وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ الله عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً” النساء ؛ ۶۹٫ “انعم علیهم” که در تمام نمازهایمان از خدا درخواست می‌کنیم ما را در کنار آنها قرار دهد و ما را ازآنها جدا نکنند،قرآن کریم می‌فرماید “انعم علیهم” نبیین ،صدیقین ،شهدا و صالحین هستند: “و حسن اولائک رفیقا” با اینها باید شما ارتباط دائمی‌ داشته باشید، نکند رفاقتتان با اینها قطع شود “و حسن اولائک رفیقا”این آیه کریمه کی  و به چه مناسبتی نازل شده؟

حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلمیک کسی داشت که این به پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلمآنقدر علاقه‌مند بود،هرروز می‌آمد پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلمرا می‌دید، چشم از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بر نمی‌داشت و بــا گریه می‌رفت.

یک روز، ضعیف شده بود، پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چرا نحیفی؟ چه شده است؟ داری روز به روز آب می‌شوید؟ عرضه داشت: نگرانی دارم، حضرت فرمود نگران چه هستید؟ عرض کرد من اینجا شما را دوست دارم به یاد شما شارژم می‌روم خانه وقتی هوای شما می‌کنم می‌آیم بیرون شما را می‌بینم ولی می‌دانم وقتی مُردیم من کجا و شما کجا؟ مرگ حق است  شما  رحلت خواهید کرد و من هم می‌میرم، اینجا دسترسی به شما دارم ولی آنجا درجه شما کجا و درجه من کجا، تمام نگرانیم این است که بعد از مرگ  با شما فاصله پیدا ‌کنم و نتوانم با شما باشم.

تا این اظهار محبت را کرد جبرئیل آمد و این آیه شریفه را آورد“و من یطع الله و رسوله فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین “هر کسی، هر کسی را دوست دارد خدا با او محشورش می‌کند، اینجا نمی‌خواهی جدا باشی، آنجا هم خدا جدایت نمی‌کند.

یعنی خدایا من هم با پیغمبرت می‌توانم محشور شوم؟ خدایا این در و دیوار و این مستعمین را شاهد می‌گیرم که من پیغمبرت را دوست دارم، من حسنینت را دوست دارم، خدایا من گواهی می‌دهم اینها به محبت حسین علیه السلامآمده‌اند پای صحبتهای ما نشسته‌اند، چون منفعت مادی که ندارند، عشق و محبت اینها را آورده .خوشا به حالتان چه بشارتی قرآن به ما داده راهش اطاعت است“فاولائک مع الذین انعم الله علیهم” خوشا به حالتان که نماز می‌خوانید، خوشا به حالمان که نمازمان را خدا دیکته کرده، اگر قرار بود خودمان انتخاب کنیم با چه واژه‌هایی با خدا صحبت کنیم چه واژه‌های داشتیم؟ چطوری می‌خواستیم با خدا صحبت کنیم؟ خدا خودش در دهن ما گذاشته که اینطور با من صحبت بکن بگو “اهدناالصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم” فاتحه؛۶-۷ که در این آیه همواره شما در نماز تا قرار دارید از خدای منان درخواست می‌کنید که خدایا مرا در خط انبیاء علیهم السلامو نبیین ،صدقین ،شهدا  و صالحین قرار بده، من را رفیق اینها قرار بده و از اینها جدا نکن.

 

سیر الی الله

 نکته‌ای که دیشب عرض کردیم ،امشب باید جمع‌بندی کنیم. همه ما مسافریم، مسافر وطنی دارد ، به وطن که رسید حرکتش پایان پیدا می‌کند، آن وقت همسایه‌هایش و هم‌نشین‌هایش در وطن او هستند، گفتند “ا لجار و ثم الدار” علل الشرایع،ج۱،ص ۱۸۱ هرجا خواستید خانه تهیه کنید اول نگویید آب و هوایش چطوری است؟ نگویید قیمت زمین چه طوری است؟ آینده‌اش چه طوری است؟ این مال دنیا پرستان است، تو دین داری! خدا پرستی، بگو آنجا مردمی‌که زندگی می‌کنند آیا متدینند یا نه؟ آیا با امام حسینعلیه السلامجورند یا نه؟ آیا مجالس دینی دارند یا نه؟ آیا فرهنگشان ،فرهنگ تقوا، حجاب و عفاف هست یا نه؟ فرهنگ انضباط دینی  و نزاکت دینی هست یا نه؟ “الجار” اول ببین چه کسی همسایه‌ات هست؟”ثم الدار” به اعتبار همسایه خانه بخرید نه خانه را به اعتبار مسائل مالی بخرید، بعداً می‌روید گرفتار آدمهای فتنه و شرمی‌شوید، بچه‌های شما هم بی دین می‌شوند“الجار ثم الدار”

یک جمله دیگر هم جزو کلمات قصار است فرمودند:“الرفیق ثم الطریق” مصباح الشریعه؛ ص۳۴۹ وقتی یک جا می‌خواهید بروید باید راهنما پیدا کنید، اینها راهنمای ما هستند، آدم می‌خواهد برود به وطن که رسید با اینها همسایه بشود.

“یا ایتها النفس المطمئنه” الفجر؛ ۲۷ این اعلان منتهاعلیه حرکت است که برای انسان . بی قراریهایمان قرار را به دنبال خود باید داشته باشد.

“یا ایتها النفس المطمئنه.ارجعی الی ربک راضیه مرضیه” الفجر؛۲۷-۲۸ معمولاً مجلس اول را به حضرت مسلمعلیه السلام اختصاص می‌دهند ؛ولی دیشب  فضای روحی  من را برد به جای دیگری که امام رضا علیه السلامروضه‌ای خوانده بودند من هم همان روضه را خواندم.

امشب برویم سراغ اول شهیدی که خودش را قربانی امام حسین علیه السلام کرد؛ مسلم بن عقیلعلیه السلام. خیلی رقت‌بار است شهادت حضرت مسلم علیه السلام، مسلم علیه السلاموقتی به کوفه آمد خیلی از او استقبال شد، دورش شلوغ شد، مسابقه می‌گذاشتند که بیایند با مسلم بیعت کنند، بیش از هجده هزار نفر آمدند تک به تک دست به دست حضرت مسلم گذاشتند و به نمایندگی از امام حسینعلیه السلاممی‌دیدند دست مسلم علیه السلامرا دست حسینمانعلیه السلامو علیعلیه السلاممی‌دیدند، با مسلمعلیه السلامبیعت کردند اما وقتی ابن زیاد آمد و فضای کوفه را عوض کرد حضرت مسلمعلیه السلامآمد در مسجد نماز بخواند.

اول که خانه مختار بود، ناچار شد جایش را عوض کند، آمد در خانه ‌هانی، آنجا را هم شناسائی کردند ؛احضارش کردند و آنجا گفت مهمان خودت را به من تحویل بده، مردانگی کرد گفت: در عرب این ذلت است من مهمانم را به تو تحویل بدهم.

این حرام زاده چوب دستی که در دست داشت  را بلند کرد و دماغ‌ هانی را شکاند،صورتش را خونی کرد و او راانداخت و دستور داد که مسلمعلیه السلامرا پیدا کنند.

مسلم علیه السلاماز آن خانه رفت، نماز مغرب را با سی نفر خواند.از آن همه جمعیت سی نفر نماز مغرب را با او خواندند؛ ولی وقتی نماز عشاء را خواند یک نفر هم با او نبود، از مسجد بیرون آمد در سیاهی شب ، حکومت نظامی‌ بود تمام درهای خانه‌ها به روی مسلم بسته بود، هیچ جایی برایش پیدا نشد.

در کوچه‌های کوفه،سرگردان بود،اینقدر گشت خسته شد جایی تکیه به دیوار داد یک خانمی‌ سر بیرون آورد مگر نمی‌دانی اوضاع شهر شلوغ و ناامن است ؛ جلوی خانه ما نایست. گفت :تشنه‌ام، آیا به من آب می‌دهید آب را گرفت نوشید ولی نرفت دوباره این زن آمد وگفت: مگر تو خانه و زندگی نداری؟ گفت: نه! من در این شهر غریبم، شما چه کسی هستید که تو این شهر غریب هستی؟ من نماینده حسینم، من مسلم بن عقیل هستم.

آن شب شب عجیبی بود، برای مسلم بالاخره خانه طوعه هم محاصره شد، مسلم یک تنه به دفاع و جهاد پرداخت، از عهده این روباهان برمی‌آمد، دیدند عجب شجاعتی دارد، همین مردمی‌که بیعت کرده بودند از بالای بامها نی‌ها را آتش زدند، آتش به سر مسلمعلیه السلاممی‌ریختند.سنگ به او می‌زدند، کمین برای او قرار دادند، در کمین افتاد، شمشیر به لبهای مبارکش اصابت کرد، دندانهایش افتاد، بدنش خونی شد، دستهایش را مثل دستهای امیرالمومنینعلیه السلامبستند، کشان کشان به دارالعماره بردند.

 وقتی حکم قتلش صادر شد گریه می‌کرد. قاتل، ملامتش کرد: که کسی که انقلاب می‌کند باید بداند که اینطور خبرها هم هست، اگر اهلش نبودی چرا قیام کردی؟ گفت: نانجیب من برای خودم گریه نمی‌کنم، گریه من برای حسینعلیه السلاماست، من نامه نوشتم،مردم کوفه بیعت کردند،می‌دانم حسین می‌آید،زینب سلام الله علیها را هم می‌آورد، عائله‌‌ش را هم با خودش می‌آورد، اینجا مسلم یاد حسین کرد، ابی عبدالله علیه السلامهم در آخرین لحظه حیاتش دید هیچ یار و یاوری ندارد، هیچ کمکی ندارد، از زنده‌ها کسی پاسخی به او نمی‌دهد، رو کرد به شهدا ،اول شهیدی که نامش را برد گفت: یا مسلم بن عقیل! یا‌هانی بن عروه! یا حبیب بن مظاهر! ای در خون خفتگان ای یکه سواران ای قهرمانان چی شده؟ همه شما ساکت شدید؟ شما هروقت من صدایتان می‌کردم به من لبیک می‌گفتید، دیگر از من گذشت. من دیگر کمک لازم ندارم “قوموا عن نومتکم وادفعوا عن حرم رسول الله” سر بردارید ببینید ناموس پیغمبر در این بیابانها گرفتار این گرگ شده است.