اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی. طه؛۲۵-۲۸
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاه علی افضل السّفراء المقرّبین، طبیب نفوسنا، ابیالقاسم محمّد و آله المعصومین، سیّما مولانا کهف الحصین و غیاث المضطر المستکین و ملجأ الهاربین، بقیه الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجّل الله فرجه و سهّل الله ظهوره و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و رضاه و رأفته و اللعن علی اعدائهم اجمهین الی یوم الدین.
با اذن مولایمان، قطب عالم، حضرت حجّت روحی فداه و با استمداد از آن بزرگوار نسبت به محفل، ادامه مبحث شب قبل را به وجود نازنین حضرت حجت ارواحنا فداه ارتباط بدهیم که جمعه شب، دلها با آن بزرگوار اتصال پیدا کند و ان شاءالله در مزید معرفت، در وجود نازنین ایشان و دریافت فیوضات و آموزههای خاص جمعه، موفق باشیم.
وجود مادی و وجود معنوی بشر
شب گذشته محضر شریف شما عرض شد که انسان دو بعد، دو زندگی و دو مرحله دارد. یکی مرحله مشترک بین آن عالم طبیعت، اعم از جمادات، نباتات و حیوانات است. مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ. نازعات؛ ۳۳٫ چهارپایان از مواجب طبیعت برای ادامه زندگی استفاده میکنند.
شما هم از این جهت با آنها در یک رتبه هستید؛ لکن بعد ملکوتی، رتبه عرشی و بعد توحیدی بشر، یک امر واحد مستمر و غیر قابل زوال در وجود انسان است! شب گذشته از آیات قرآن استفاده کردیم. امشب هم یک آیه به محضرتان تقدیم میکنم تا حقیقت وجودی امام زمان ارواحنا فداه را از این مسیر جستجو کنیم، ببینیم آدرسی از حضرت میتوانیم در وجود خودمان پیدا کنیم یا نه؟
عالم ماده، عالم کثرت است
عالم فیزیک، ماده و طبیعت، پراکندگی دارد که جزء ذات آن است. مجموع و کثرت دارد. الکترونها، پروتونها، هسته مرکزی و سیاراتی که دورش میگردند. نشان میدهند که یک عالمی وجود دارد؛ اما وحدت ندارد؛ بلکه کثرت دارد و قابل تجزیه است. هسته مرکزی را میشود از آن گرفت، منظومه های ما هم در عین وحدت کثرت دارند. خورشید هست، سیارات و اقمار، دور تا دور این فضای لایتناهی شناورند. قرآن هم تعبیر شناور را دارد، کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُون. انبیا؛ ۳۳٫ که یَسْبَحُون به معنی شناور بودن است. اینها نشان دهنده وحدتی هستند که ما در عالم کثرت میبینیم.
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک، اینها با هم تعامل و تعاون دارند و از یکدیگر حمایت میکنند. خدای متعال مجموعه عالم را پیوسته خلق کرده است. این موجودات بر هم اثر میگذارند و از هم اثر می پذیرند. خورشید میتابد، آب دریا را تبخیر میکند. باد بخار هوا را حرکت میدهد و به صورت توده هایی در جاهایی متمرکز می کند و در شرایطی آنها را به باران تبدیل می کند. در شرایط دیگری آنها را به برف و تگرگ تبدیل می کند و بارش باران باعث میشود که نقاط مختلف زمین از این آب بخار شده بهره بگیرند!
بارش باران باعث میشود که در اعماق زمین آبهایی جمع شوند که به صورت چشمههایی در بیایند یا در زیر زمین جریان داشته باشد و کسانی که تخصص دارند، بتوانند با حفر چاه های عمیق، این سفره های آب را از عمق زمین بیرون بکشند. این آبها و جریانش باعث رویش گیاهان و پربار شدن درختان میوه و باغ ها و بستان ها و مزارع و گلخانه ها میشوند. این همه زندگی، پویایی، بالندگی و پویندگی، با هم ارتباط دارند. حتی باید در فصل خاصی این کارها انجام شود، نظم خاصی دارد و روزها و شبها حساب و کتاب دارند!
گردش ماه در جزر و مد آب چه اثری دارد؟ اگر دقت کنید با این پیشرفتهایی که علوم نشان میدهند، معلوم میشود که انسان قادر به شمردن عدد موجودات نیست تا بگوید که ما چه تعداد مخلوق را شناسایی کردهایم! قرآن میگوید که قابل شمارش نیست، اما از سوی دیگر پیوستگی بین آنها وجود دارد. یک نوع ارتباط ارگانیک در میان اینها وجود دارد؛ یعنی سازمان یافته هستند. یک نظم هدف دار دارند. همه چیز در جای خودش قرار گرفته که قرآن کریم هم در بعضی آیات به این موضوع تصریح کرده است. در آیهای از قرآن آمده است که استقرار موجودات در این عالم در مدارهای خودشان، با محاسبه ریاضی انجام شده است و مقدار دارد. قرآن در این باره تعبیر حساب و اندازه را به کار برده است. این پیوستگی و سازمان یافتگی نشانه هدفدار بودن موجودات است.
عالم ماده در عین کثرت، وحدت دارد
این کثرت عالم، باطنی دارد که باید باطن واحد باشد، تا همه موجودات بتوانند با همدیگر ارتباط پیدا کنند. عالم وسیع به عالم کوچک بر میگردد! خودش از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام با همه وسعتی که دارد، با همه منظومه ها، کهکشانها، اجرام کیهانی که میلیون ها سال نوری از ما فاصله دارند؛ در عالم کوچک که همان وجود انسان است؛ جلوه پیدا میکند.
انسان بخواهد این دریای بیکران را تماشا کند، سرگیجه میگیرد! ولو با چشم علمی، این همه موجودات که اعداد و ارقامش از حساب و کتاب ما بیرون است، اینها یک نوع پیوستگی، انسجام، همراهی، مراوده و یک نوع هماهنگی کاملاً حساب شده ای را با هم دارند.
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: این عالم با همه وسعتی که دارد در برابر شما کوچک است، آیا شما فکر میکنید موجود کوچکی هستید؟ در حالی که خداوند متعال جهان را برای شما خلق کرد؟ جسم شما مشابه موجودات عالم است. هر چه در عالم وجود دارد، در شما هم هست. همان طور که بدن شما اندام دارد و هر کدام از این اندام ها اعضایی دارند و هر عضوی مرکب از میلیون ها رگ و پی است. اما یک حقیقت نامریی اینها را به صورت واحد درآورده است.
در این جهان هم همی نها دیده میشود. فرمان همه چیز از یک مرکز صادر میشود،اما اگر فعل و انفعالاتی رخ دهد و ارتباط اعضا با فرمان قطع شود؛ آن عضو فلج میشود. زمانی که ارتباط مجموعه بدن شما – با همه سلول های بی نهایتی و رگ و پیای که در وجود شماست – با آن حقیقت نامریی قطع شود،آن وحدتی که همیشه شما در بدن خودتان مییابید، از بین میرود.
چوعضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تا آن حقیقت نامریی در وجود شما هست، درد مشترک بین اعضای بدن یا لذت مشترک هم هست. شما غذا را در دهانتان مزمزه میکنید و لذتش را حس میکنید و تمام وجودتان شاداب میشود. وقتی هم که عضوی از بدنتان درد میکند، درد و ناراحتیاش را در همه بدن خود احساس میکنید.
لحظهای که مرگ ما فرا میرسد، آن حقیقت نامریی؛ یعنی خدای متعال است که آن را توفّی میکند و روح را از این بدن جدا میشود و خداوند است که مدیریت روح را از این بدن بر میدارد. در چنین زمانی چه بدن را زیر خاک بگذارند؛ چه نگذارند؛ این انسجام بین اعضای بدن و کثرتی که داشت؛ از بین میرود. بدن در عین کثرت داشتن، وحدت هم داشت؛ به همین دلیل بین اعضای آن هماهنگی وجود داشت؛ مثل یک لشکر با یک فرمانده که به جنگ مشکلات میرود. وقتی فرمانده را از لشکر بگیرند، سپاه نابود میشود! بدن در چنین شرایطی مرکز اجتماع کرمها و میکروبها میشود و از شدت بوی تعفنش، دیگر کسی نمیتواند به آن نزدیک شود.
جسم انسان، عالم اصغر است
همانطور که حضرت امیرالمومنین علیه السلام میگویند: “بدن ما عالم اصغر است.” ما باید آن عالم اصغر را کشف کنیم، آن حقیقت نامریی در طول سنواتی که انسان عمر میکند؛ همواره بر زندگی انسان نظارت دارد. دوره طفولیت، بچگی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری و فرسودگی.
انسان در طول مراحل مختلفی زندگیساش، نیازهای مختلفی دارد؛ در مرحله ای از زندگی اش بیدست و پا بوده، نیاز به مواظبت مادر داشته، در مرحله بعد کمی بزرگتر شده و از دامان مادر بی نیاز شده، اما به سرپرستی کامل پدر از نظر تربیتی نیاز پیدا میکند. بعد جوان میشود. بعد هم خودش معلم یا استاد میشود. پدر یا مادر میشود. نوه دار میشود و دیگر بدنش فرسوده میگردد و سلولهایش کم کم از بین میروند. همان طور که میدانید سلولهای بدن انسان طی سالیان مختلف عمرش بارها عوض میشوند، اما یک حقیقت واحد همیشه در انسان وجود دارد و آن حقیقت واحد”من” است! من نوجوان هستم، من جوان هستم.
قرآن کریم از این حقیقت واحد به این صورت یاد میکند: ای پیامبر! از تو درباره روح سوال میکنند، بگو روح از امر رب من است. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی. اسراء؛ ۸۵٫ هر آنچه شما از معلومات یا از مجهولات به دست آوردهاید؛ هنوز قلیل است. مخاطب این آیه همه بشریت است، تا قیامت! علم انسان در محدوده زندگی دنیا از نوع علوم تجربی، اکتسابی، کتابی، تعلیمی، تعلّمی و احساسی است.
انسان این علوم را قطره قطره به دست میآورد، عمر انسان این قدر زیاد نیست که بتواند همه موجوداتی را که خدا آفریده است بشناسد. تمام موجودات این عالم “کلمه الله” هستند! هر موجودی را که خداوند فرمودهاند:”کن!” در همان زمان خلق شده است؛ مثلا خود خورشید، یک کلمه از کلمات پروردگار است، خداوند متعال خورشید، ماه، زمین، ملک، عرش و فرش را گفته است باشید، تمام موجودات گفتههای خداوند هستند! لذا تک تک اینها پیام الهی هستند. تمام گفتههای خداوند معنی دارند. گوینده ای که سخن میگوید، همه سخنان و کلماتش با هم ارتباط دارند، خدای متعال که عالم مجموعه کلمات او هست، بیانات معنا دار و متصلی را ایراد کرده است!
خداوند در آخرین آیات مبارکه سوره “کهف” میفرمایند: از روح که سوال میکند، خداوند میفرماید: روح همان آغاز آفرینش است. سپس تطوّرات نطفه را بیان میکند تا به تکامل جسمی در رحم میرسد. آنجا میفرماید که یک آفرینش جدید در رحم مادر رخ داده و یک حادثه جدیدی در آنجا اتفاق افتاده است. خداوند در این آیه از روحی که در رحم مادر دمیده شده است؛ به عنوان خلق آخر و آفرینش آخر یاد میکند! در این آیه کریمه هم فرمود: از روح سوال میکنند و جواب میدهد که روح از عالم خلق نیست. پس شما با تجربه هایتان در آزمایشگاه ها یا با اشعه ماورای بنفش، یا با ابزارهای علمی، یا با چشمان مسلح نمیتوانید روح را مثل سلول، ویروس و میکروب کشف کنید!
نا چیزی متاع دنیا
روح جزو تجارب خلق نیست تا شما بتوانید در محدوده علمی با همه وسعتی که دارد، آن را بررسی کنید! آسمان، زمین، ستارگان، اختران، اجرام، این موجودات بیشماری را که بالای سرتان رصد میکنید، که بعضیها با میلیونها سال فاصله، نور خودشان را به شما نشان میدهند! این مجموعه در محاسبه با عالم امر که در محاسبه از آنجاست، نا چیز است!!
طبق فرمایش قرآن کریم: مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ. نساء؛ ۷۷؛ متاع دنیا کم و نا چیز است! شما بر فرض که دنیاشناس شدید، تمام ابعاد علمی را توانستید با چشم مسلّح ببینید، این همه کتاب هایی که در علوم تجربی نوشته شده، همه را می دانید؛ – خود این که چقدر کتاب و چقدر رشته های علمی امروز در تمام دانشگاه های دنیا مورد تحقیق و پژوهش و تفحّص است، خود بردن اسامی رشتهها و عناوین علوم، خودش تبدیل به کتاب های مفصّلی خواهد شد.- اگر همه ستارگان را شناختید، همه اجرام را با فاصله های میلیونها سال نوری رصد کردید و تحت تسخیر علمی خودتان قرار دادید، بدن خودتان را شناسایی کردید، انواع بیماریهای ناشناخته را شناختید و همه مجهولها را کشف کردید؛ تازه مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ؛ تازه متاع دنیا کم است.
اما قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی. اسراء؛ ۸۵٫ آن امر رب خدای متعال، عالم خلق و عالم امر دارد. در عالم خلق، محدودیت است. تدریج است. پرش از اسباب و مسبّبات محال است؛ اما در عالم امر اینطور نیست. یک میکروب از نظر پزشکی ممکن است مریض را بکشد! با پیشبینی اطبا، عمرش بیشتر از یک هفته نیست؛ ولی وقتی که مریضش را پیش امام رضا علیه السلام میبرد، به پنجره فولاد امام رضا علیه السلام دخیل میبندد، بستری و جراحی نمیشود، داروی تلخ هم نمیخورد؛ اما درمان کامل را میگیرد!
صاحب الامر
عالم امر چه نوع عالمی است؟ آنجا با اراده است، با اسباب نیست. خدا خودش سبب ساز است. روح از عالم امر است. عالم امر عالم، وحدت است و کثرت ندارد. آیه قرآن است که می فرماید: شما نمیتوانید مرز عالم امکان و این مجموعه کائنات را محدود کنید. هر قدر بروید به پایان عالم نمی رسید. عالم کتابی است که نه صفحه اولش را کسی میتواند بخواند و نه به پایانش میتواند برسد! با اینکه مجموعه کتاب آفرینش را ما خوانده باشیم، این مجموعه آفرینش با یک کل بوجود آمده است. حالا برای امام زمان ما که جان عالمی به فدایش، حدود صد اسم و لقب در روایت آمده است. یکی از اسامی حضرت، “صاحب الامر” است که در کتاب قرآن شما میخوانید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. نساء؛ ۵۹٫ اطاعت کنید الله را و فرمان رسول او را ببرید و کسانی که اولیالامر اند.
این أُولِی الْأَمْرِ با توجه به آیه وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی. اسراء؛ ۸۵٫ معلوم میشود: جان و قطب عالم است! او رمز وحدت جهانیان است! معلوم میشود اگر او سایه لطفش را از سر موجودات بردارد، مثل زمانی است که روح از بدن جدا میشود. این بدن با همه سلولهایی که انجام وظیفه میکنند و هر کدام عضوی را تشکیل میدهند؛ می توانست کار کند. به محض اینکه روح از آن جدا شد، کمکم همه نوای جدایی سر میدهند و جسم متلاشی می شود. وقتی متلاشی و بیجان شد، قدرت دفاعی ندارد. حالا دیگر کرمها، عقربها و مارها می آیند و اگر هم چیزی نیاید خودش میگندد و از بین میرود، لذا رمز وحدت عالم به یک روح نامرئی است.
مردههای متحرک
عالم امر و جامعه بشری با کثرتی که دارد تا به آن وحدت عالم امر که صاحب امر؛ یعنی خدا معرفی کرده و اطاعتش را واجب کرده، اتصال پیدا نکند؛ مثل بدن مرده ای است که همیشه حالت انفعالی دارد! بسیاری از انسانها، مرده های متحرکند! خودشان زندگی نمیکنند، این فضا است که آنها را میبرد. دیگران رنگشان میکنند. بت برایشان درست میکنند. شعار برایشان درست میکنند. ارادهها را تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی قرار میدهند. بدیها را خوب جلوه میدهند و خوبیها را بد. یک روز یک آدم را خوب و فردا همان آدم را بد معرفی میکنند. مادامیکه انسانها به آن ارادهای که خدا برایشان قرار داده، اتصال پیدا نکنند؛ این اراده، یک اراده انفعالی است. علوم ما هم علوم انفعالی است، علوم فعال نیست.
این که ما در دعاها و روایات داریم که: بارالها! پروردگارا! دنیا را مقصد ما قرار نده! یعنی، ما آخرتی در پیش داریم. اگر همه فکرمان دنیا باشد، آخرتمان را از دست میدهیم! حسابی هم برای آخرتتان باز کنید. هر روز یک قدم هم برای سرای آخرتتان بردارید. فردا دیر است. زندگی ابدی را ما از اینجا میبریم، آنجا به کسی زندگی نمیدهند! هر کس بار خود را به دوش می کشد و حاصل دسترنج خود را می خورد! این آیه در سوره مبارکه نجم است، این که میفرماید: أَلَّا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى(۳۸) وَ أَن لَّیْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى(۳۹). ترجمه: هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىگیرد، (۳۸) و براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست، (۳۹)
رهبری، قطب مرکزی نظام
اینکه رهبر عزیز ما، کارشناس دین و دنیای ما، طی سالهای اخیر یک سال را سال اصلاح الگوی مصرف، سال بعد را سال کار و تلاش مضاعف، سال بعد را سال اقتصاد و امسال را سال تولید قرار دادند؛ اینها دروس قرآنی است. دیگران به ما چیزی نمیدهند. هر ملتی به هر پیشرفتی که رسیده، بر اثر کار و تلاش خودش بوده. با تنبلی و بیکاری و تقصیر را گردن هم گذاشتند، هیچ پیشرفتی در هیچ جایی پیش نمیرود.
ما باید پرفایده باشیم و کم هزینه، برای خانوادهمان، برای جامعه مان، برای دانشگاه مان، برای هر کسی که با او در تماسیم. تمام کارمان کندن نباشد، بازدهی داشته باشیم، ما برای دیگران مفید باشیم. ارتباط ما یک ارتباط اثرگذار باشد. اگر از جایی اثر میگیریم، در آنجا یک نقش هم داشته باشیم. سایه و میوهای هم داشته باشیم.
اگر در کنار اصلاح الگوی مصرف و تولید و کار مضاعف، توجه به تولید داخلی باشد، اقتصاد ما هم بومی میشود. همانطور که انزژی هستهای بومی شد و دنیا به وحشت افتاد و بنا کرد که پا روی گلوی ما بگذارد و ما را خفه کند تا نتوانیم پیش برویم. با هر یک قدم، دشمنان ما به یأس و جوانان ما به امید و پیشرفت نزدیک میشوند.
این ملت باید برای حرکت خودشان، در اتّصال به یک مرکز، یک قطب و پرچمدار داشته باشند و آخرین حرف را از یک حلقوم بشنوند. اگر هر گروه و هر صنفی، یک سازی داشته باشند و همه را بخواهند با ساز خودشان به حرکت دربیاورند؛ افتراقی ایجاد میشود که منشأ مرگ است.
وحدت و اتحاد نشانه حیات است؛ و حیات امر رب است و قطب و ماورایی دارد. امام زمان، قطب و جان عالم است. در تکوین و تشریع هم جان عالم است و اگر همه خودشان را زیر پرچم او آوردند و مدارهای خودشان را پیدا کردند؛ یک وحدت قطعی و پیشرفت روز افزون و اقتداری پیش میآید و دشمنان احساس میکنند که ما مرده نیستیم تا ما را در تابوت ببرند! ما خودمان زندهایم و زندگی میکنیم. خودمان تولید و مصرف میکنیم. اگر شما درها را هم به روی ما ببندید، چون حیات داریم؛ سازندهایم. چون زندهایم، مبلّغ ایم. چون زندهایم؛ وحدت داریم و زیر بار هیچ کسی نمیرویم.
لزوم شناخت امام زمان ارواحنا فداه
وجود حضرت حجت را باید بشناسیم که رمز وحدت ماست، رمز حجت ماست! اگر امام زمان ارواحنا فداه یک لحظه نظرش را بردارد؛ همه عالم از بین میرود. مجموعه عالم سر سفره حضرتاند. خواجه نصیرالدین طوسی افتخار ما، افتخار علم ما، افتخار اخترشناسی ما، افتخار ریاضیدانان ما، درباره امام زمان میفرماید: «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» میفرماید: وجود مقدس امام زمان عجاللهتعالیفرجهالشریف لطف پروردگار است، به علت بودنش کائنات هستند و موجودات از صدقه سر ایشان روزی می خورند!
تصرف ولایی حضرت، جهانی را دگرگون می کند! یک نظر لطف بکند، ما آباد میشویم. اگر ما آباد شویم؛ دنیا را آباد میکنیم.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
آقای بهجت میفرمودند: “اگر نفس انسان صحیح شود، به تدریج عالم تصحیح میشود.” این اصلاح نفس، جذبه الهی و الگو میخواهد. نَفَس و دم مسیحایی میخواهد. مسیحی میخواهد که در ما آن معرفت را بدمد. ما امروز در فضای غیبت به سر میبریم. ما یوسف خودمان را در چاه غیبت خودمان انداختیم.
خواجه نصیر میگوید که اگر حضرت در میان ما دیده نمی شوند، عاملش خود ما هستیم! ما یوسفمان را خودمان در چاه غیبت انداختیم. اگر ما، ما بودیم، به سر و کلّه هم نمیزدیم؛ وقتی به مقام و مسئولیت ها می رسیدیم؛ تکبّر و غرور ما را دچار اختلاف اندازی ها نمی کرد و اختلاف خودمان را با هم زیاد نمیکردیم.
در قرآن کریم امام زمان را به “آب معین” تشبیه میکند. آب جریان پیدا میکند و همه جا را آباد میکند، اما ما باعث شدیم که این آب جریان پیدا نکند. این، تجربی است! سی و سه سال صبر کردیم، شهید دادیم تا پرچممان را زیر سایه امام زمان داشته باشیم. حالا این چند قدم را هم درست برداریم تا انشاالله خودش تشریف بیارد. او عصمت دارد و قدرت خدا در وجود او موج میزند. او یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فتح؛ ۱۰٫ است. امروز هم ما در پناه امام زمانیم و اعتقاد داریم ما بیصاحب نیستیم و حضرت هوای ما را دارند و از این به بعد هم انشاالله خواهند داشت.
روضه حضرت زینب علیها السلام
حالا از خود حضرت تقاضا کنیم که آقا جان دل ما را با خودتان به کربلا ببرید! کربلاییها روز دوم به کربلا میرسند. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام امروز در راهند، ولی مثل فردایی وارد سرزمینی میشوند. محققین میگویند که نینوا اسم مجموعه منطقه بود. کربلا جایی بود که آب ناگوار داشت و منطقهای خشک و سوزان برای زندگی بود. در مقابلش قاضریه جایی است که داری آب گوارا بود.
در آن سرزمین میبینند که دهقانی مشغول کشاورزی است، سوال میکنند که اسم این سرزمین چیست؟ جواب میدهد: اینجا قاضریه است. حضرت میپرسند: آیا این منطقه اسم دیگری هم دارد؟ جواب میدهد: بلی، نینوا. دوباره می پرسد: اسم سومی هم دارد؟ حضرت سیدالشهدا علیه السلام وقتی نام این منطقه را پرسیدند، عرضه داشتند: اینجا کربلا است. از این منطقه که عبور کنید، یک منطقهاش آب گوارا دارد و یک منطقهاش آب ناگوار!
این کربلا به معنی جایی است که آب آنجا دم دست است، ولی گوارا نیست؛ و قاضریه جای خوش آب و هوایی بود؛ اما حضرت سیدالشهدا علیه السلام با لشکر حر مواجه شد. حر اجازه نداد حرکت کنند. امام حسین علیه السلام منطقه را شناسایی کرده بود و وقتی که به حر فرمود: حالا که نمیگذاری جلو بروم؛ بگذار برگردم. حر اجازه نداد! فرمودند: بگذار جا عوض کنم، باز هم حر اجازه نداد! لذا به قاضریه نرسید.
وقتی از این مرد پرسید اسم دیگری هم دارد؟ گفت: کربلاست. حضرت سیدالشهدا علیه السلام گفت: «اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء» فرمود: یاران من بارهایتان را پیاده کنید. زن و بچه ها را از کجاوه ها پایین بیاورید. همین جا خیمه و خرگاه بر پا کنید. اینجا کربِ بلا است! اینجا خوابگاه عاشقان است! اینجا قربانگاهی است که قربانیان را اینجا تقدیم می کنیم!
نقل شده است که حضرت زینب سلام الله علیها از گفتگوی امام حسین علیه السلام باخبر نبود. آمد پیش امام و عرضه داشت: برادر، اینجا چه سرزمینی است؟ دلم گرفته است، در این سرزمین گریهام میآید! اباعبدالله علیهالسلام فرمودند: زینبم، اینجا همانجاست که با خدا عهد کردیم برنامههایمان را پیاده کنیم!
روزی که وارد شدند دلها گرفت؛ اما بمیرم روزی که خارج میشدند در مثل فردایی! حضرت زینب سلام الله علیها وقتی از کجاوه میخواست پایین بیاید؛ چه عظمت و احترامی داشت! محارم زیادی دور کجاوهاش را گرفته بودند. مسابقه میگذاشتند که عمه جانشان پا روی زانوان آنها بگذارد و از محمل پیاده شوند. اما روز یازدهم، وقتی میخواستند از کربلا بروند؛ مشتی اراذل، مشتی اوباش، با نیّات بد، آمدند!
اما دختر امیرالمومنین علیه السلام شیرزن بود. تصرّف ولایی کرد. نهیب زد: بیحیاها! اینها ناموس خدا هستند، نزدیک نشوید! با نعره جانانهاش گویا خشکشان زد. بی بی خودش همه را سوار کرد؛ اما کسی نبود که خودش را سوار کند. بعضی میگویند که نگاهی به طرف علقمه کرد: علمدارم، اباالفضلم! برخیز و خواهرت را در میان نامحرمان دریاب!
لا حول و لا قوه الا باالله العلی العظیم
أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمین. هود؛ ۱۸٫
پاسخ دهید