اللهم صل الله محمد و آل محمد
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی، اَلحَمدالله و الصلوه على خاتم المرسلین طبیب نفوسنا ابىالقاسم محمد صلى الله علیه و آل المعصومین سیما مولانا و مقتدانا بقیه الله فی العالمین و عجل الله فرجه و سهل الله مخرجه و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته و لعنوا علی عدائهم اجمعین الی یوم الدین»
«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب » الحج؛۳۲_ این است [برنامههاى حج و حدود و مقرّرات خدا] و هر کس شعایر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشى از تقواى دلهاست.
طرح بحث
در شب قبل عرض شد که مسئله قیام ابی عبدالله علیه السلام، نهضت سالار شهیدان و انقلاب خونین این امام عظیم الشأن ابعاد مختلفی دارد. تمام زیباییهای دین، و همه اسرار قرآن در نهضت امام حسین علیه السلام قابل مشاهده و تماشا است. شعار انقلاب امام حسین علیه السلام یک مرحله ی معنوی دارد و آن بندگی محض است. اگر شما میبینید در مورد حضرت ابراهیم خلیل در سوره مبارکه بقره خداوند فرمود: « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» البقره؛۱۲۴_ و [یاد کنید] هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به امورى [دشوار و سخت] آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش [به خاطر شایستگى ولیاقت او] فرمود: من تو را براى همه مردم پیشوا و امام قرار دادم. ابراهیم گفت: و از دودمانم [نیز پیشوایانى برگزین]. [پروردگار] فرمود: پیمان من [که امامت و پیشوایى است] به ستمکاران نمىرسد. این آیه کریمه چون مسئله امامت در آن است و شما در مجالس کما و بیش پای منبرهای اهل فضل و فضیلت نشستهاید؛ چه بسا رموزی از این آیه در ذهن مبارک شما باشد. لکن تطبیقش با قضیه امام حسین علیه السلام و توجه به نکاتی که چه بسا در ذهنها هم نباشد، انشاالله برای عموم آموزنده است.
چگونه بنده خود را ذلیل می کند؟
اولاً پروردگار متعال در این آیه کریمه به موضوعی اشاره فرموده است. این آیه برای همه مسئولین و همه مدیریتها درسی است. (۵) و همچنین برای همه شخصیت هایی که زیر مجموعهای دارند. [و آن درس این است که] تا کسی را امتحان نکردید، تا کارآیی کسی را مَحک نزدید، مسئولیت به او ندهید. در روایتی دارد که خداوند متعال بندگان خودش را آزاد گذاشته و مجاز کرده که هر جور میخواهند زندگی کنند. اما خدا اجازه نداده است که بنده اش خود را ذلیل کند.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد چطور بنده خودش را ذلیل میکند؟ ایشان فرمودند: مسئولیت هایی را قبول میکند که از عهده آن برنمیآید. آدم کاری را که کنندهاش نیست، وارد نیست، چرا قبول کند. گاهی اشخاصی میآیند و در یک مرتبه ی سیاسی، مملکتی، اقتصادی در گوشهای از این نظام قرار میگیرند. [درست است که] خودش باکفایت بوده، بالاخره توانسته بروز و ظهوری داشته باشد. میدانی را به خودش اختصاص دهد، اما این فرد عوض اینکه به کفایت و لیاقت و تجربه و سابقه افراد نگاه کند، به رفاقت و فامیلی نگاه می کند. کارها را میسپارد به دست افرادی که، اصلاً این کاره نیستند.
مهندسی حکومت به دست حضرت علی علیه السلام
این نامهای که وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر مرقوم فرمودند؛ در واقع منشور حکومتی است و یکی از مسائلی که در سازمان ملل پذیرفته شد تا منشور حکومتی باشد، همین نامه امیرالمؤمنین علیه السلام است. نامه امیرالمؤمنین علیه السلام ، جزء معجزات حضرت امیر علیه السلام است. این قدر نکات لطیف در مدیریت جامعه، در زعامت اجتماعات بشری دارد، که گویا جلوه قرآن کریم است. گویا نقشه مهندسی حکومت را [در این نامه] خود خدا داده است. هندسه حکومت و مهندسی مدیریت را، در این نامه ی امیرالمؤنین علیه السلام به وضوح میشود، دید.
در این نامه حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر دستور میدهد که نکند که در انتخاب مدیران و مسئولان [اشتباه کنی و مسئولیت ها را] مهاباتاً و افرطاً به کسی بدهی یا خیال کنی که این مسئولیت ها، مال شخصی خودت است و ارث بابات است تا به هرکسی خواستی ببخشی. از این مطلب دوجهت فهمیده می شود یکی این که این مسئولیت ها هبه نیست و تو مهاباتاً حق نداری به کسی که خوشت آمده و یک خوش رقصی برای تو کرده و یا در انتخابات به تو کمک کرده است یا کمک مالی به تو کرده است، بیایی یک وزارت و یا صدارتی یا مدیریت بالایی را به او بدهی.
مطلب دوم؛ افرطاً این کار را انجام نده. حالا میخواهی به کسی ایثار کنی، ایثار کن، اما این جا، جای ایثار نیست. این مسئولیت، مسئولیت یک جامعه است. نه! بلکه این مسئولیت، مسئولیت نسلهای آینده است. اگر الان حکومتی، دولتی کار را خراب کند، تنها زمان خودش را که خراب نکرده است [بلکه زمان های بعد را نیز خراب کرده است] و آن دولت بدبخت بعدی که میخواهد بیاید، تا اوضاع را جمع و جور کند، فرصتها از دست رفته است.
این عدم رعایت کفایت و لیاقت در مدیریت، جزء خیانتهای بزرگ به امت است. لذا حضرت امیر علیه السلام مالک را پرهیز دادند و فرمودند که مهاباتاً و افراطاً، به کسی شغل و شأنی نده. بعد از این بیان، فرمول اثباتی دادند و فرمودند: «توخ من اهل تجربه (۹:۲۶)» [یافت نشده در منبع]، اولین ویژگی که باید مدیر و مسئول جامعه علوی عهده دار بشود این است که اهل تجربه باشد. باید نسبت به آن کار، آشنایی لازم را در کارایی عملی از خودش نشان داده باشد پس اولین مسئله، تجربه است. اگر شما این شخص بیسابقه را (۱۰) که هیچ کاری در این زمینه نکرده است، بیاوری و کار مهمی را به او بسپارید، این خیانت به مردم است.
دوم «من بیوتات صالحه (۱۰:۷)» [یافت نشده در منبع]، [یعنی در انتخاب شخص باید] اصالتها را ببینید. مدیر باید ریشه دار باشد. آدمهایی هستند که تجربه دارند ولی ظرفیت ندارند، برای اینکه از یک خانواده بیبوته و بیاصالت هستند. حالا اگر این شخص بیاید رئیس جمهور شود، اصلاً خودش را گم میکند. این خیال میکند که در عالم مثل و نظیری ندارد. لذا مسئله خانواده، مسئله ریشه دار بودن، مسئله ظرفیت داشتن، جزء مسائل بسیار اساسی است.
حضرت در قبولیت مدیریتهای نظام علوی، نظام توحیدی و نظام اسلامی، هم تجربه، هم اصالت و هم آگاهیها را مطرح فرمود.
در قرآن کریم، وقتی خداوند جریان حضرت یوسف علیه السلام را در ابعاد مختلف بعنوان تابلو موفقیتهای یک انسان در عرصه های مختلف، ارائه کرده است…
نخبگان باید در صحنه بیایند
یکی از چیزهایی که در زمان ما هم درس است و هم فرمول کاربردی است، این است که اگر آدم هایی هستند، که خدا یک جهشهایی در وجودشان قرار داده است، یک زبدهگیهایی دارند، استعداد فوق العادهای دارند و کارهایی از آن ها ساخته است؛ اما جامعه او را نمیشناسند [باید به جامعه بیایند]؛ این ها از اینکه به او بگویند، این دنبال مسئولیت، پست و ریاست است، هراس نداشته باشد. اگر کاری را میتوانی انجام دهی و کس دیگری که الان مطرح است کارآیی ندارد، برو مقدّماتی فراهم کن که کار به نااهل نرسد. شما سر کار باشید تا نااهلان و نامحرمان، دستشان در این کار بند نشود. این که آدم کنار بایستد و تماشا کند و بگوید که نه من علاقه به دنیا و ریاست ندارم؛ این گاهی راحت طلبی است. گاهی شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است. گاهی فرار از خدمت به جامعه است.
مظلومیت امام رضا علیه السلام
وقتی که به ابالحسن ما، امام رضای ما اشکال کردند [که چرا فرزند نداری]؟ ….
امام رضا علیه السلام در میان امامان ما خیلی مظلوم است، مظلومترین امام، در جهاتی امام رضا است. حضرت رضا علیه السلام مدت ها دارای فزرند نبود. همین که فرزند پسر نداشت، چقدر به او زخم زبان زدند. ای کاش فقط زخم زبان بود؛ آمدند بدعت و انحرافی را بنیان گذاشتند و گفتند که امام هفتم همان امام غایب است. او کشته نشده است بلکه زنده است و در زندان غایب شده است و آن امام موعودی که بنا است بیاید همان امامی است که در زندان بوده است. حالا بهانه آن ها چه چیزی بود، به چه سندی متمسّک شدند؟ گفتند برای این که اگر امام رضا علیه السلام، امام باشد [باید فرزند پسر داشته باشد] اما ایشان فرزند پسر ندارد و نمیشود که امامی در عالم باشد و فرزند خلف و وارث نداشته باشد. و چون امام رضا علیه السلام ، پسر ندارد، امام نیست!. [به همین دلیل] امامتش را انکار کردند، به دلیل پسر نداشتن. این هم یک امتحانی بود از جانب خداوند متعال که [شیعیان را] از صافیها میگذراند.
این طور نیست که آدم، ادعای ایمان داشته باشد و در شناسنامه خود مسلمان باشد و حضرت عزائیل نیز همین شناسنامه را قبول کند. « أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ »العنکبوت؛۲_ آیا مردم گمان کردهاند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مىشوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمىگیرند؟. یعنی آیا مردم گمان کردهاند که گفتند ما مؤمن هستیم، خدا از آنها قبول میکند و دیگر امتحانشان نمیکند، خدا امتحان میکند. خدا مدّتی امام رضا علیه السلام را بیفرزند گذاشت، تا مردم امتحان شان را پس بدهند.
بعد طبق اخبار غیبی حضرت رضا علیه السلام که با قاطعیت خبر داده بود که خدا به من فرزندی اعطاء خواهد کرد که او وارث من خواهد بود، امام بعد از من خواهد بود، [خدا فرزندی به ایشان اعطا کرد]. خب آنچه را که حضرت، غیب گویی کرده بود [به وقوع پیوست]. در آخر عمر خدا به امام رضا علیه السلام پسری داد. آن هم چه پسری، خدا جواد الائمه علیه السلام را به حضرت امام رضا علیه السلام عطاء کرد.
اما عده ای آمدند به حضرت امام رضا علیه السلام تهمت زدند، چیزی را گفتند که واقعاً آدم آرزوی مرگ میکند. (۱۵) چطور این ها ادعای اسلام میکردند. گفتند این بچه مال خودش نیست، چنین اذیّتی در طول تاریخ انبیاء و ائمه علیهم السلام، به احدی وارد نشده است. به حضرت رضا علیه السلام این طور زخم زبان، تیر تهمت و تیر حتاکی زدند و وقاحت را به این جا رساندند.
کار به جایی رسید که وجود مبارک امام رضا علیه السلام ، در لباس ناشناس در آمد و گفتند که قیّاف بیاورید -یعنی قیافه شناس بیاورید- که آن قیافه شناس، سابقهای با من نداشته باشد و این شخص بچه را در جمع ببیند و بگوید که پدر این بچه کدام است. امام رضا علیه السلام در لباس کارگری به محل آمد، پاچهها را بالا زد و بیلی به دست گرفت، و مشغول کار بود، یک عدهای هم دور و برش بودند. قیافه شناس را آوردند. یک نگاهی به بچه کرد و یک نگاهی به این مجموعه کرد و گفت پدرش همان حضرت رضا علیه السلام است و آن را نشان داد. یک همچین مظلومیّتی از ویژگیهای حضرت ثامن الحجج علیه السلام است.
در دروازه را می شود بست ولی…
یکی از اذیت هایی که بعضی از آدم های بهانه گیر انجام می دهند این است که اگر کسی سمّت قبول کند، میگویند که این دلش برای مسئولیت پر می زند، آب نبود شنا کند. حالا ببین این ها خودشان هم مسئولیت قبول کردند، رئیس شدند. و اگر سمت قبول نکند، میگویند که این ها آدم های بیعرضهای هستند. این ها بدرد نمیخورند. این ها مملکت داری بلد نیستند. هر کارکنی یک چیز میگوید.
در مورد امامان ما هم، همین بهانهتراشیها، همین جوسازیها علیه ائمه ما بوده است. به وجود مبارک امام رضا علیه السلام گفتند که، ایشان ولایت عهدی را قبول کرده و با این کار، قداست دودمانش را از میان برده است. [آن ها این تهمت را] جوسازی کردند و بعد آمدند به خود امام رضا علیه السلام هم رساندند. گفتند شما چرا ولیعهدی را قبول کردید. این در شأن شما نبود. این در رتبه شما نبود. شما در دستگاه یک ظالم، سمت ولایت عهدی را چرا قبول کردید؟!. وجود مبارک حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه السلام فرمودند: من که پیغمبر نیستم و خودم داوطلب این ولایت عهدی نبودم پس اولاً من پیغمبر نیستم، ثانیاً من دنبال این سمّت نبودم. ثالثاً من را مجبور کردند، تهدید به قتل کردند و خدا من را مکلف کرده بود که برای حفظ جانم این را قبول کنم. اگر این را قبول نمیکردم، من را میکشتند. این سه دلیل را آورد و بعد فرمود: اما یوسف نبی علیه السلام ، با اینکه هم پیغمبر است و هم پیغمبر زاده است، [و برای حکومت کردن] مجبور نبود و خودش داوطلب شد و گفت « اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْض» یوسف؛۵۵_ مرا سرپرست خزانههاى این سرزمین قرار ده ، یعنی بیایید اقتصاد و دارایی کشور را به دست من بدهید.
إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ
چرا این کار را گفت، برای این که در مدیریت اقتصادی، در رونق معیشت مردم و جامعه و مملکت دو چیز رکن است و این دو رکن لازم، لازم است. [و آن دورکن همان است که ایشان] گفت: « إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ » یوسف؛۵۵_ زیرا من نگهبان دانایى هستم، یعنی یکی مسئله تحفّظ من است، من قدرت اراده دارم، من بر نفس خودم مسلط هستم، من بر حفظ اموال این نسل و نسلهای بعدی، قدرت دارم، اقتدار دارم. میتوانم جلوی اصراف ها، تزویرها و نورچشم بازیها و زیادهخواهیها ، ویژهخواریها را بگیرم. من میتوانم برای سالیان سال گندم را تقسیم بندی کنم. من تحفّظ دارم، گندمی را که شما امسال تحویل من بدهید، من روشهایی را به کار میبرم که این سرمایه برای سالهای سال بماند.
تا آن وقت، مردم این روش را نمی دانستند؛ چون گندمی را که در خرمن میکوبند و گندمش را جدا میکنند، – حالا هم به روش صنعتی همین کار را میکنند- این را اگر همین طور نگه دارند، بید میزند و فاسد میشود. آن روز هم که سیلو نبود [و مردم به همین روش گندم را ذخیره می کردند]، وجود مبارک حضرت یوسف علیه السلام دستور دادند که این ها را از سمبلهایش جدا نکنند، [بلکه آن گندم ها را] با سنبلهایش نگه دارند.
هفت سالی که بناست، گشایش باشد و مردم هم وضع معیشت شان دایر است، و مزرعهها رویش دارد و باغها ثمر میدهد، این پیش بینی ها بر اساس آن خوابی است که دیده شده بود و حضرت یوسف علیه السلام [آن را] تعبیر کرده بود، که هفت سال گشایش است، نعمت است، برکت است، اما هفت سال بعد قحطی خواهد شد. دولت در این هفت سال پر درآمد (۲۰) تمام اضافات تولید که باید به جاهای دیگر صادر میشد، همه این ها را خرید و نگه داشت؛ به گونهای که از بین نرود، بید نزند و فاسد نشود.
این یک مسئله است که [حضرت یوسف علیه السلام می گوید] من صاحب فکر هستم، من تحفّظ دارم، هم خودم به بیت المال دست اندازی نمیکنم و هم نور چشمی پیدا نمیکنم که در جیب آن ها بریزم. چرا باید دین خودم را به دنیای فامیل خودم یا به دنیای رفقای خودم، باند خودم، حزب سیاسی خودم، خرج کنم و یا بیت المال را بدهم که کسی نماینده شود. چرا این پولها را همین طور مصرف کنم و مردم را بیچاره کنم. من این کاره نیستم. من حفیظ هستم. من تحفّظ دارم. من میتوانم خودم را نگه دارم. این پول ها دل من را نمیبرد و من مست دیدن این پو ل ها نخواهم شد.
مسئله دیگر [در رابطه با علیم بودن است؛ من] علیم هستم، علیم یعنی من کارشناس هستم، من در این جهت تخصص دارم. در هر مسئلهای این دو جهت لازم است؛ یکی امانت داری و تحفّظ نفس، طغیان نکردن، پول آدم را، دیوانه نکردن، از خود بیخود نکردن، آدم این پول را همین طور رها نکردن، سر کیسه را بیخود، شل نکردن است که این تحفّظ میخواهد. این اراده میخواهد، این کنترل نفس میخواهد. این در برابر طوفانهای تهدید و تطمیع، در برابر این چاپلوس ها تسلیم نشدن میخواهد، من این کاره هستم. و دوم اینکه من علیم هستم، کارشناس هستم، خبره هستم، من میتوانم این کار را اداره کنم.
این ها مسائلی است که قرآن و نهج البلاغه و روایتهای ما در مسائل مدیریتی و قبول مسئولیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، ظرافت هایی را بیان کرده است که در هیچ کدام از فرمولهای دنیای غرب، این ها گیر نمیآید. تازه این ها متوجه شدند که این منشور مملکت داری که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در قالب نامهای به مالک اشتر نوشته است، این حرف روز است. امروز دنیا خریدار این است. امروز چنین برنامهای جایش خالی است. این مسئله، مسئلهای است که در برنامه خانوادگی نیز مهم است؛ یعنی پدری لایق است و یک مادری لایق است که هم حفیظ باشد و هم علیم باشد. تربیت بچه بلد باشد، اگر این ولی خودش درست عمل نکند و بخواهد فشار بیاورد که بچه درست عمل کند این که نمیشود. اول باید خودش حفیظ باشد و همچنین علم و دانش لازم را هم برای ارائه به این ها داشته باشد.
حقیقت امام حسین علیه السلام
این است که در جریان حضرت سید شهداء علیه السلام همه ی آنچه را که در قرآن کریم و آنچه را که در فرمولهای جامع حکمتهای انبیای پیش و حکمای بشر است، همه یک جا در مسئله عاشورا قابل رؤیت است. لذا عزاداری ها و بازگو کردن اسرار قیام انقلاب امام حسین علیه السلام در واقع یک جریان زندگی و حیات است. جامع نگری است، کلان نگری است، جهان شمولی دیدن برنامههای دینی است. از این جهت امام حسین علیه السلام یک باطن و معنویتی دارد، یکی حقیقتی دارد که آن حقیقت برای ما مکنون است. آن جزء اسرار است، آن عشق می خواهد، آن ذوب شدن میخواهد، آن به امام حسین دل را نزدیک تر میخواهد، آن دل را به دریای عظمت امام حسین انداختن میخواهد، این قطره وجود را در دریای زلال پاکی امام حسین علیه السلام شستشو کردن میخواهد.
از این جهت برنامه امام حسین علیه السلام و احیای این برنامههای عزاداری یک خودسازی است. فرار از کثافت نفس است. هجرت از گناهان شخصی است. نفرت از پایگاه های شیطانی است. جذب شدن به ملکات عالی انسانی است. یک سیر صعودی است و یک معراج است. یک پرواز است که انسان مُلکی بوسیله جذبههای حسینی میخواهد ملکوتی بشود. یک تحّول، یک انقلاب، (۲۵) یک دگرگونی در قلب، روح و جان انسان در نفس بشری در این ارتباطات معنوی با امام حسین علیه السلام پیش میآید. و اگر کسی اهل سیر و سلوک باشد و در اجرای دستورات نسخههای پیر خودش، مراد خودش، راهنمای خودش، ولی خودش که جزء امور لازم در ارتقاعات معنوی است، [اگر کم نگذارد، به جایی می رسد].
قطعاً هر موسایی، خضری لازم دارد. و انسان، اهل باطن میخواهد، اهل دل میخواهد که عالِم باشد و ضمن عالم بودن، رموز دلها را بلد باشد. و نسخه هر کسی را متناسب با مزاج خودش و وضعیت خودش بپیچد، و مراقبتهای معنوی را انجام دهد. تا او را از این گردنههای سخت نفس عبور بدهد. و در قله نفس، پرچم پیروزی را نصب کند. از این جهت امام حسین علیه السلام ، سرآمد عارفان عالم است. هر کسی که طالب سیر و سلوک است، هر کسی دنبال سیر باطنی است و جذبههای درونی است، هیچ جذبه معنوی مثل جذبه امام حسین علیه السلام نیست.
نگاهی به علماء
مرحوم مجلسی اول، ملا محمد تقی مجلسی « وَ والِدٍ وَ ما وَلَد »بلد؛۳_ و سوگند به پدر و آنچه زاده است ، چه پدری و چه پسری!. پدر محمد تقی مجلسی است و پسر محمد باقر مجلسی است. پدر کسی است که در مسئله حکمت، حکیم دوران بوده است. در مسئله عرفان، دارای شهود بوده است، چشم برزخیش باز بوده است. اهل تشرّف بوده است و امام زمانش را دیده است. امام زمان ارواحنافداه او را تشویق کرده و زیارتش را پسندیده است. و علاوه بر مسئله عرفان و حکمت و سیر در مسائل عقلی، معنوی و باطنی یک فقیه بوده است.
این کتاب تهذیب شیخ طائفه شیخ طوسی اعلی الله المقام شریف یکی از کتب اربعه است. چهار کتاب در میان شیعه وجود دارد که این ها اساس استنباطات فقهی، فقهای ما است. یکی کتاب کافی از مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه است. دیگری کتاب استبصار است که باز تألیف شیخ طوسی است. یکی دیگر کتاب تهذیب است که باز تألیف شیخ طوسی است. یکی هم کتاب من لا یحضر الفقیه است که رئیس المحدثین، شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه همین ابن بابویه [نویسنده ی آن بوده است]. گاهی نیت کنید و سر مزار ابن بابویه بروید.
نقل است که بعد از هزار سال سیل آمد و بعضی قبرها را برد و بعضی از جنازه ها مشخص شد. یکی قبر مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه بود که بدن و کفن ایشان بعد از هزار سال نپوسیده بود و بدن هم تازه بود. کسانی که این بدن را مشاهده کردند، وقتی دقت کردند، دیدند که مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه یکی از ناخن ها را گرفته ولی بقیه را نگرفته است از این جا متوجه شدند که مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در روز پنج شنبه از دنیا رفته است.
آقای بهجت رحمه الله علیه که خدا رحمتش کند؛ یکی از چیز هایی که به من توصیه کردند این بود که روز پنج شنبه ناخن های خود را بگیر و یکی از آن ها را برای روز جمعه بگذار. [ ایشان درباره ی ثمره ی این کار ] فرمودند: این در وسعت رزق موثر است. حالا چه رمزی بین ناخن گرفتن و روزی انسان است، این فرمول خدایی است و اهل باطن آن را می دانند که خیلی از ما این اسرار را متوجه نمی شویم. مرحوم شیخ صدوق اعلی الله مقامه نه تا از ناخن ها را گرفته بوده و یک ناخن خود را باقی گذاشته بود؛ این نشان می دهد که ایشان روز پنج شنبه را گذرانده است و شب جمعه وفات کرده است. این هم جز سعادت های شیخ صدوق اعلی الله مقامه است.این کتاب من لا یحضر الفقیه مال ایشان است.
دو نسخه ی الهی
در آن زمان بر کتاب تهذیب شیخ طوسی خیلی از علمای بزرگ، بزرگان، فحول، ارکان شیعه، شرح نوشته اند. یک از کسانی که بر تهذیب شیخ طوسی شرح نوشته است، مرحوم مجلسی اول ملا محمد تقی مجلسی اعلی الله مقامه شریف است. ایشان در این کتاب شریف علاوه بر توضیحات فقهی گاهی چاشنی های عرفانی و مطالب عالی ولایی را آورده است. ایشان در این کتاب خود یکی از مستحبات را، زیارت جامعه نقل کرده است و اسم کتابش نیز روضه المتقین گذاشته است. این کتاب مرحوم مجلسی یک دوره فقه کامل است؛ اما متن، متن تهذیب شیخ طوسی رحمه الله علیه است و شرح و توضیح، برای محمد تقی مجلسی اعلی الله مقامه شریف است.
این مرد بزرگی که هم طبیب است، هم مرجع تقلید است، زعیم شیعه است، حکیم است، اهل معقول است، به علاوه در دایره ی سیر و سلوک سرآمده شده و پرچم دار استاتید باطنی و عرفانی قرار گرفته است. ایشان به عنوان یک تجربه ی عرفانی به عنوان یک تجربه ی سیر و سلوکی می گویند که در میان نسخه های سیر و سلوکی و عرفانی که پرده های طبیعت را کنار می زند و چشم برزخی انسان را باز می کند و پنجره های ملکوت بر روی انسان گشوده می شود دو نسخه از همه ی نسخه ها سریع تر و بهتر و موثر واقع می شود؛ این نسخه برای ما یکی در موقع قراءت قرآن بود که آن حالات برای ما پیش می آمد و جهان ماوراء برای ما مکشوف می شد یکی هم در حال توسل به حضرت امام حسین علیه السلام بود.
ابالفضل شاه اولیا است
مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه شریف استاد مرحوم آقای بهجت و استاد مرحوم علامه طباطبایی و بسیاری از بزرگان، اهل معنا، علما، فقها، هستند آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه شریف و ما ادراک ما آقا میرزا علی آقای قاضی است. این آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه شریف خیلی روی خودشان کار کرده بودند. خیلی از ریاضت ها را تحمل کرده بودند.ئاز استاد خودش آقا سید احمد کربلایی، آقا سید احمد تهرانی خیلی برنامه های معنوی گرفته بود و به کار بسته بود؛ اما چشم برزخی پیدا نمی کرد. درهای ماورا طبیعت به رویش باز نمی شد؛ تا این که در مسیر تشرف به حرم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام آدمی که دیگران فکر می کردند، این آدم مجنون و دیوانه است، در گوش آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه شریف می گوید که ابالفضل شاه اولیا است. کلیدها به دست حضرت ابالفضل است و آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه شریف با این رمزی که از آن دیوانه گرفت، وارد حرم حضرت ابالفضل عباس علیه السلام می شود. آن جا برای ایشان جذبه ای پیش می آید و اولین جرقه را می زند.
آن چیزی که یک عنصر مُلکی را ملکوتی می کند، فرشی را عرشی می کند و چشم باطن باز می شود و با عجایب عالم معنا ارتباط پیدا می کند، این ارتباط زیارتی با حضرت عباس علیه سلام و صلاه بوده بنا براین اگر کسی طالب معرفت است. طالب خودسازی است. طالب گسستن زنجیرهای اخلاقی است. طالب حریت است و می خواهد از این وابستگی ها، از این ذلت ها و رذالت ها پاک شود، مهم ترین جذبه ای که انسان را می تواند از خودش جدا کند، جذبه ی حسینی است.
خودت را پیدا کن!
در این مجالس خیلی ها به اهدافشان می رسند. هرکسی گم شده ای دارد. یکی هم گمشده اش خودش است. خودش را گم کرده وحالا می خواهد پیدا کند. کجا می شود آدم گم شده اش را پیدا کند. امیر المومنین علیه السلام فرمود:« ْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا یَطْلُبُهَا» عیون الحکم و المواعظ ص۳۲۹ الفصل الثانی بلفظ عجبت ….. ص : ۳۲۹٫ یعنی من در تعجب هستم، اگر افراد اشیا خود را گم کنند، می گردند تا پیدا کنند؛ اما انسان خودش را گم کرده، نمی رود پیدا کند.
این خودی را که حضرت عزرائیل می برد، چه بلایی بر سرش آوردیم؟! اصلا فهمیدیم چه داریم و ما چه هستیم؟ آن حالت باطنی مان، آن صورت باطنی مان، آیا به صورت انسان است یا به صورت های دیگر است؟ آیا می دانیم که چقدر آلودگی داریم؟ آیا می دانیم که چقدر جراحات داریم؟ آیا می دانیم که چقدر زنجیر داریم؟ این ها را باید بگردیم و پیدا کنیم .مهم ترین گم شده ی بشر خودش است، آن روح ملکوتی است، آن دم الهی است. انسان باید این دم الهی را در مجالس امام حسین علیه السلام به برکت اخلاصی که به امام حسین علیه السلام پیدا کند. از حضرت سید الشهدا بخواهد، بگوید سرگردانی دیگر بس است. اضطراب دیگر بس است. دربه در ی بس است. حالت چه کنم بس است. آقا دست من را هم بگیر خودم را از شر نفسم نجات بده تا اینکه سالم از این زندگی عبور کنم. این برای اهل عرفان و اهل معنا یکی از پایگاه های اساسی و کلاس های معرفت و خودسازی و عروج جذبه ها و معارج و مدارج، توسل به حضرت سید الشهدا علیه السلام است.
پاسخ دهید