در این متن می خوانید:
      1. امام زمان (علیه السّلام)، قلب عالم امکان
      2. وظیفه‌ی شیعیان در عصر غیبت
      3. از یوسف زمان خود غافل نباشیم
      4. فلسفه‌‌ی غیبت و انتظار
      5. خود سازی در زمان غیبت
      6. بالا بردن فکر و اندیشه برای تحقّق مدینه‌ی فاضله
      7. بی‌نیازی از یک چیز با بی‌نیازی با آن چیز متفاوت است
      8. دست درازی به سوی بیگانگان، دور از ارزش‌های انسانی
      9. عزّت نفس، شاخصه‌ی فرزندان امام حسین (علیه السّلام)
      10. مناعت طبع در سیره‌ی حضرت زینب (سلام الله علیه)
      11. ظهور امام زمان و تحقّق جامعه‌ی بدون گناه
      12. زنی در زندان امام موسی کاظم (علیه السّلام)
      13. روزه‌ی فکری
      14. روزه‌ی فکر بهتر از روزه‌ی زبان
      15. روزه‌ی زبان، بهتر از روزه‌ی شکم
      16. عمق ایمان
      17. ۴۰ روز نامه‌ی آیت الله مدرّس به امام زمان (علیه السّلام)
      18. سربازان امام زمان (سلام الله) شوید
      19. انواع جهاد در اسلام
      20. برای رفع گرفتاری‌ها به امام زمان نامه بنویسید
      21. صدای دلنشین امام زمان (علیه السّلام) در منزل آیت الله مدرس  
      22. اوج معرفت در آخر الزّمان
      23. حضرت رقیّه، نماینده‌ی حضرت زهرا (علیها سلام) در کربلا

«السَّلَامُ علیک یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ یَا حُجَّهَ اللَّهِ یَا نُورَ اللَّهِ وَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الحمدُلِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا حَبِیبِنَا وَ حَبِیبِ إِلَهِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِین أَرْواحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ وَ مَنْ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلِی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِین إِلَی یَوْمَ الدِّینِ‏».

«اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون‏».[۲]

امام زمان (علیه السّلام)، قلب عالم امکان

رسم جمعه شب ما عرض ادب به پیشگاه صاحب ما حضرت حجت (ارواحنا فداه) است که بحمدالله دل‌های شما هم دل‌های بهانه‌گیر و مشتاق است. وجود مقدّس امام زمان، اعتقاد به مهدویّت، اعتقاد به وجود انسانِ حیِّ حاضرِ محیط جهان شمولی که نسبت به عالم به منزله‌ی جان نسبت به بدن است. او قطب عالم است، او قلب عالم است، او روح عالم است و این انسجام و این پیوستگی که ما در میان موجودات می‌بینیم، خورشید، سیّارات، سحابی‌ها، منظومه‌ها، همه با هم ارتباط دارند، تعامل دارند. مانند یک بدن که اعضا با هم مرتبط هستند، همه‌ی عالم به منزله‌ی یک پیکر است و با هم ارتباط دارند. همان‌طوری که وقتی ما می‌میریم اعضای بدن ما از هم می‌پاشد. زیر قبر وقتی بعد از مدّتی بروید قبر را بکنید می‌بینید متلاشی شده است و چیزی نمانده است. انسجام عالم به روح آن است. آن روح وجود مقدّس امام زمان ما (ارواحناه فداه) است.

بنابراین نکته‌ی عرفانی در اعتقاد به مهدویّت، اعتقاد به استمرار تجلّی خدا در میان بندگان است. آدم مخلوق خدا است، مملوک خدا است، اثر خدا است، نقش خدا است. دوست دارد با او در ارتباط باشد. آن سیم ارتباطی که خلق را با خالق مرتبط می‌کند وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) است. این یک نکته است.

وظیفه‌ی شیعیان در عصر غیبت

 نکته‌ی دوم این است که وجود مقدّس امام زمان که پس پرده‌‌ی غیبت است وظیفه‌ی ما چیست؟ وظیفه‌ی ما در زمان غیبت انتظار است. من این آیه را که از سوره‌ی مبارک یوسف به دل‌های پاک شما قرائت کردم، حضرت یعقوب به بچّه‌های خود می‌گوید. ۴۰ سال بود که هیچ خبری از یوسف نبود. در فراق یوسف هم اقتصاد جامعه به هم ریخته بود. هم روحیه‌ها کسل و خسته بود. جامعه، جامعه‌ی افسرده‌ای شده بود و هم پیغمبر زمان که حضرت یعقوب است، از شدّت حزن قدّ او خمیده بود، موهای او سفیده شده بود و از کثرت بکاء و شدّت گریه چشمان خود را از دست داده بود. در همین سوره‌ی مبارک «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْن‏»[۳] از غصّه چشمان او سفیدی آورده بود. جلوی چشم او را سفیده گرفته بود و دیگر بینایی نداشت، نابینا شده بود. در این ۴۰ سال هم کمترین اثری و خبری از یوسف نبود. نبود یوسف جامعه‌ی بشری آن روز را گرفتار محنت کرد، ورشکستگی، اقتصادی، عاطفی، فرهنگی، دیگر همه کم آورده بودند.

از یوسف زمان خود غافل نباشیم

در چنین شرایط اضطرار که همه‌ی درها بسته شده است، همه واویلا می‌گویند، همه سرگردان هستند. مانند زمان ما، یعقوب به بچّه‌های خود که خود آن‌ها عامل غیبت یوسف بودند، آن‌ها باعث شدند، آن‌ها یوسف را بردند، آن‌ها در چاه انداختند، خود آن‌ها باعث شدند. ولی پیغمبر طبیبانه به همین بچّه‌هایی که با دست خود درها را بستند به این‌ها خطاب کرد: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیه‏»[۴] باید علّت این بدبختی‌ها را پیدا کرد. علّت این بدبختی‌ها این است که یوسف ندارید. اگر می‌خواهید نکبت‌ها، بدبختی‌ها، سرگردانی‌ها، چه کنم‌ها، افسردگی‌ها، جنگ‌ها، اختلافات پایان پذیرد باید یوسف خود را بیاورد «اذْهَبُوا» این هم با خانه‌ نشینی نمی‌شود. باید به پا خواست، باید بیدار شد، باید رفت گشت و یوسف را پیدا کرد.

فلسفه‌‌ی غیبت و انتظار

 این دستور انتظار است، انتظار یک مکتب است، یک جریان است، یک حادثه‌ی تاریخی نیست. غیبت امام زمان برای این است که عطش‌ها را بالا بیاورد، مردم به این برسند که فقط او چشمه‌ی حیات است. باید بروند به او برسند. حالا چه حکمتی دارد و در غیبت و انتظار چه فلسفه‌ای است، چه آموزه‌هایی است، یک تعدادی از حکمت غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) را ما احصاء کردیم. ۱۷ یا ۱۸ علّت برای این معنا به نظر می‌رسد که چند مورد آن را در این فرصت کوتاه ما خدمت شما برادران بزرگوار خود تقدیم می‌‌داریم.

خود سازی در زمان غیبت

 یکی از این مسائل خود سازی است. آدم که می‌خواهد صالحی بیاید حکومت کند «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»[۵] این وعده‌ی حقّ قرآن است. می‌گوید ما در کتب پیشینیان هم نوشتیم که زمین عاقبت به خیر خواهد بود. «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ». معلوم می‌شود تا عبادت صالح محقّق نشود کار به دست فاسد‌ها است، ظالم‌ها است، پس چه کنیم تا صالحین بیایند وارث زمین شوند؟ الآن ما «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[۶] فراوان داریم. ولی کسانی که کار صالح انجام می‌دهند، با کسانی که خود آن‌ها صالح هستند متفاوت هستند.

 ما فعلاً در مرحله‌ی عمل آدم‌هایی داریم که کار درست انجام می‌دهند، رشوه نمی‌گیرند. اداری است، درآمد کمی هم دارد ولی خدا ترس است، حلال خور است. حاضر است بمیرد، حاضر است شرمنده‌ی اهل و عیال شود، ولی رشوه نگیرد، ولی ظلم نکند، ولی به حقوق دیگران تجاوز نکند. عمل او عمل درستی است. امّا آیا خود او صالح است، خود او، وجود او، ملکات او درست شده است؟ انسان شایسته‌ای است؟ آدم صالح با آدمی که کار او درست است فرق می‌کند. این در راه است، ولی او به مقصد رسیده است. این در دامنه است ولی او به قلّه رسیده است.

بالا بردن فکر و اندیشه برای تحقّق مدینه‌ی فاضله

امام زمان (ارواحنا فداه) می‌خواهند تشریف بیاورند مدینه‌ی فاضله تشکیل دهند. می‌خواهند بشر در یک جامعه‌ای زندگی کند که در آن جامعه عقل‌ها کامل شده است، اخلاق به کمال رسیده است، معنویّت سرشار شده است. طبع بشر درست شده است. یعنی مبدأ میل بشر تحوّل پیدا کرده است. در روایت دارد وقتی امام زمان تشریف می‌آورند «وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَاد»[۷] دست خود را به روی سر بندگان خدا وضع می‌کنند، یک نوازشی می‌کنند. «فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُم‏» عقل‌ها کامل می‌شود. بی‌دینی‌ها برای کم عقلی است، فساد برای کم عقلی است، ظلم برای کم عقلی است. آدم عاقل ظلم نمی‌کند، آدم عاقل گناه نمی‌کند. گناه چاه کندن برای خود ما است، گناه پرونده سازی برای خود ما است. اگر عقل داشته باشیم با دست خود پیش خدا بی‌آبرویی درست نمی‌کنیم. برای خود جهنّم نمی‌سازیم. کسانی که عقل‌ آن‌ها کامل است عقل حجّت خدا است، عقل کنترل است، عقل ترمز است، آدم را نگه می‌دارد. اوّلین برنامه‌ی فرهنگی بالا بردن فکر و اندیشه است که امام زمان (ارواحنا فداه) انسان‌ها را صاحب فکر می‌کند، صاحب عقل می‌کند.

بی‌نیازی از یک چیز با بی‌نیازی با آن چیز متفاوت است

نکته‌ی دوم مناعت طبع است. حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) یک جمله‌ی کوتاهی دارند که شما جوانان عزیز این‌ها را در ذهن خود داشته باشید. فرمود: «إستغنائُکَ عَنِ الشَّیء خَیْرٌ مِنْ إستغنائُک بِهِ» آدم به دو صورت می‌تواند بی‌نیاز شود. یکی از چیز بی‌نیاز می‌شود، یکی با آن بی‌نیاز می‌شود. این دو مسئله است.

مرحوم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی (اعلی الله مقامه الشّریف) یک هم حجره‌ای داشت. این‌ها نان خشک داشتند و پول نداشتند بروند ماست بگیرند. آن دوست او می‌گوید: نان خشک که آدم را تأمین نمی‌کند، برویم از مغازه بگیریم. گفت: نه، هر وقت پول داشتیم برویم. او می‌رود از مغازه نسیه می‌گیرد و آقا سیّد ابوالحسن هم نمی‌خورد. به همین نان خشک اکتفا می‌کند. طولی نمی‌کشد که مرحوم آقا سیّد ابوالحسن مرجع کلّ عالم شیعه می‌شود، زعیم عالم شیعه می‌شود و آن هم حجره‌ای او گل نمی‌کند. یک روز خدمت آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی عرض می‌کند ما هم حجره بودیم، هم درس بودیم، چطور شد که شما به این مقام رسیدید ولی ما جا ماندیم؟ ایشان یک تأمّلی کرده بود و فرموده بود: به یاد دارید، شما رفتید ماست نسیه خریدید و خوردید ولی ما بدون ماست زندگی کردیم. این از چیز بی‌نیاز است و او با چیز بی‌نیاز است. او با ماست خود را سیر کرد، این از ماست خود را بی‌نیاز کرد و زندگی گذارند.

دست درازی به سوی بیگانگان، دور از ارزش‌های انسانی

 در تحریم هم همین‌طور است. یک وقت آدم دست خود را به سوی بیگانه دراز می‌کند. از ارزش‌های عالی فرهنگی خود صرف نظر می‌کند، سر خم می‌کند، خود را ذلیل نشان می‌دهد، محتاج نشان می‌دهد، صدقه‌ خور نشان می‌دهد تا این‌که آن‌ها بیایند لبخند بزنند، وضع ما خوب شود. یک وقت آدم می‌گوید نه، اگر بمیرم هم سر خم نمی‌کنم. تحریم که هیچ، الحمدلله ما که قحطی نداریم، گرسنگی نداریم.

عزّت نفس، شاخصه‌ی فرزندان امام حسین (علیه السّلام)

الگوی ما بچّه‌های امام حسین هستند. بچّه‌ها اسیر بودند، یتیم بودند، تشنه بودند، گرسنه بودند، خسته بودند وارد بازار کوفه شدند. زن‌های کوفه به تماشا آمده بودند ولی وقتی به این چهره‌های در هم شکسته نگاه کردند، دیدند آثار گرسنگی و ضعف از چهره‌ی این بچّه‌های پر شکسته مشهود است. چهره نشان می‌دهد که توان ندارد، چند روز است که لقمه‌ای از…، این‌ها اظهار عطش کردند ولی هیچ جا اظهار گرسنگی نکردند. چون تشنگی را اظهار کردند ذلّت نیست، ولی دست نیاز، صدقه گرفتن ذلّت است. با این‌که گرسنه بودند، با این‌که توان نداشتند، خود زنان کوفه رفتند و نان و خرما آوردند به بچّه‌ها پیغمبر دادند. دخترهای کوچک پس می‌زدند می‌گفتند: «عَمَّتی تَقول إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَام‏»[۸] می‌گفتند ما دین داریم. دین به ما درس عزّت داده است. ما گرسنگی را تحمّل می‌کنیم، ولی صدقه خور شما نمی‌شویم. از گرسنگی هم بمیریم عمّه‌ی ما فتوا داده است! ما زیر سایه‌ی عمّه هستیم.

مناعت طبع در سیره‌ی حضرت زینب (سلام الله علیه)

«عَمَّتی تَقول» این پرچم زینب که امروز مدافعین حرم جان خود را برای حضرت زینب فدا می‌کنند و به این قربانی شدن افتخار می‌کنند جا دارد. حضرت زینب به ما کلاس عزّت و مناعت طبع را یاد داده است. «عَمَّتی تَقول إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَام» بچّه‌های کوچک، نه آدم‌های بزرگ! بچّه‌های کوچک دارای فرهنگ مناعت طبع بودند. اگر می‌گرفتند با آن گرسنگی‌ خود را رفع کرده بودند ولی اگر نمی‌گرفتند با غنای روحی دارند خود را بی‌نیاز می‌کنند.

بنابراین حضرت امیر (علیه السّلام) می‌گویند: آدم از چیزی خود را بی‌نیاز کند، بهتر از این است که با آن خود را بی‌نیاز کند. آدم زیر بار ننگ نمی‌رود، قناعت می‌کند. آدم زیر بار ننگ نمی‌رود، کم هزینه می‌کند، روزه می‌گیرد. یک ماه رمضان را به ۱۲ ماه بسط دهد. سه وعده‌ غذای خود را دو وعده می‌کند. دو وعده‌ی غذای خود را یک وعده می‌کند. این می‌شود «إستغنائُکَ عَنِ الشَّیء خَیْرٌ مِنْ إستغنائُک بِهِ».

ظهور امام زمان و تحقّق جامعه‌ی بدون گناه

 امام زمان (ارواحنا فداه) وقتی تشریف می‌آورند نکته‌ این است که انسان را دل سیر می‌کند. چشم و دل انسان را سیر می‌کند. آدم دیگر زیاده خواه ندارد، چشم او به ناموس مردم نمی‌رود. چشم او به مال مردم نمی‌رود. لذا فرمود: از عراق تا شامات زن دارای زیورآلات قیمتی به تنهایی راه می‌افتد، ولی یک جوان هرزه‌ای نیست که متعرّض او شود. چرا؟ برای این است که چشم و دل سیر شده است. طبع این آقا طبع شده است. این هرگز هوس ناموس دیگران را ندارد. این غنای طبع برای صالحین است. آدمی که صالح نشده است، عمل صالح ندارد به او زور می‌آید. جوان است، در خیابان می‌رود. یک بار چشم خود را نگه می‌دارد. بار سوم، بار چهارم یک مرتبه بی‌اختیار چشم می‌رود، چون دل او سیر نشده است. آدم دارد به زور خود را نگه می‌دارد. عمل او صالح است، دارد جهاد می‌کند. این جهاد کبیر است که آدم در این محیطی که آلودگی دارد، زن‌های بدحجاب دارند، زن‌هایی که بزک می‌کنند و گرفتار لعن هم هستند. این روایت است، عرض ما نیست. زنی که خود را بزک می‌کند، عطر می‌زند که نامحرم را جذب کند، لحظه‌ای که از خانه بیرون می‌آید، تا لحظه‌ای که به خانه برگردد ملائکه مرتّب او را لعن می‌کنند. این خیلی خسارت است و نمی‌فهمند. ولی جوان بیچاره وقتی دارد خود را کنترل می‌کند دارد با اعصاب خود بازی می‌کند. دل او می‌خواهد ولی دین او نمی‌خواهد. به خاطر دین خود را کنترل می‌کند. این عمل او عمل صالح است.

زنی در زندان امام موسی کاظم (علیه السّلام)

 ولی برای حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) این زن در آن زندان مدام طنّازی می‌کرد می‌دید حضرت موسی بن جعفر اعتنا ندارد. بعد که خیلی زور زد دید نمی‌شود، موسی بن جعفر (علیه السّلام) خواست او را هدایت کند. یک اشاره‌ای کرد. فرمود: نگاه کنید. این زن نگاه کرد دید چه قصرهایی، چه حوری‌هایی که تمام زیبایی‌های عالم جمع شود به زیبایی یکی از این‌ حوری‌ها نمی‌شود. حضرت موسی بن جعفر فرمودند این‌ها در اختیار من است اعتنا نمی‌کنم، به تو اعتنا کنم، دل او سیر است. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ»[۹] کسی که خدا در دل او نشسته است این چشمه‌ی جمال است، این دریای جمال است. این‌ها که از من دل نمی‌برد. این است که «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ».[۱۰]

روزه‌ی فکری

 کسی که منتظر امام زمان است سعی می‌کند نه تنها در عمل مجاهدت کند بلکه دل خود را سیر کند. این‌جا یک حدیثی خدمت شما تقدیم بدارم. «صَوْمُ الْقَلْبِ خَیْرٌ مِنْ صِیَامِ اللِّسَانِ وَ صَوْمُ اللِّسَانِ خَیْرٌ مِنْ صِیَامِ الْبَطْن‏»[۱۱] فکر آدم روزه باشد، یعنی فکر او خطا نرود. آدم که در خلوت می‌نشیند دوستان بد که می‌آیند حرف‌های وسوسه انگیز می‌زنند نتوانند فکر این را مخدوش کنند. فکر او را پراکنده نکنند. فکر آدم از گناه روزه‌دار باشد، فضای فکری او الهی باشد، تمام فکر و ذکر او امام زمان او باشد، خدای امام زمان او باشد.

روزه‌ی فکر بهتر از روزه‌ی زبان

این صیام فکر بهتر از صیام لسان است. بهتر از این است که زبان انسان روزه باشد. آدم که در زبان روزه می‌گیرد، فردی می‌آید و حرف یکی را می‌زند. آدم خیلی چیز از او دارد می‌خواهد بگوید، به او فشار می‌آید، ولی به یاد می‌آورد روزه است، غیبت کند روزه‌ی او خراب می‌شود. بی‌اجر می‌شود نمی‌کند. فشار هم می‌آید و دل او هم می‌خواهد اگر بگوید حرف او آن‌جا می‌گیرد ولی زبان خود را کنترل می‌کند. فکر منصرف نیست، زبان کنترل می‌شود. این جهاد عمل صالح است.

روزه‌ی زبان، بهتر از روزه‌ی شکم

امّا اگر فکر درست شد اصلاً غیبت به زبان آدم نمی‌آید، متنفر است. مانند کثافت خوردن است. غیبت خورش سگ‌های جهنّم است. آدم که خوراک سگ نمی‌کند. این سگ که در آن‌جا دارد جیفه می‌خورد و کیف هم می‌کند، هیچ انسانی رغبت می‌کند که برود با آن‌ سگ‌ها دعوا کند  که آن جیفه را بگیرد. غیبت جیفه‌ی سگ‌های جهنّم است. خوراک سگ‌های جهنّم است. کسی که فکر او الهی و عرشی شده است او را قاذوره می‌بینید، هیچ وقت هوس نمی‌کند تا این‌که جهاد زبانی پیش بیاید. بنابراین صیام فکر بهتر از صیام زبان است و صیام زبان هم بهتر از صیام طعام است. «کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الْعَطَش‏».[۱۲]

عمق ایمان

نکته‌ی دوم این است که وقتی انسان امام زمان را نمی‌بیند، ولی او را قبول دارد، ولی باور دارد، ایمان به غیب او که قرآن کریم در سوره‌ی بقره «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب‏»[۱۳] مراد از این غیب امام زمان (ارواحنا فداه) است. این تعمیق ایمان است. آدم امام را حسّی می‌بیند، علی را می‌بیند، پای منبر او می‌نشیند، معجزات او را می‌بینید، ردّ شمس او را می‌بیند. اعتقاد دارید خیلی هنر نیست ولی نبینید و قبول داشته باشید انگار دارید می‌بینید.

۴۰ روز نامه‌ی آیت الله مدرّس به امام زمان (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت نقل می‌فرمودند در نجف یک مدرّسی به نام آقا سیّد حسن مدرّس بود. جزء مدرّس‌های مشهور بود ولی گرفتار فقر بود. نکبت زندگی داشت. این ۴۰ روز به امام زمان (اروحناه فدا) نامه نوشت که به داد من برس.

سربازان امام زمان (سلام الله) شوید

صاحب طلبه‌ها امام زمان است، این مدرسه‌های علمیّه خانه‌ی امام زمان است. جوان‌‌ها، آن‌هایی که استعداد دارید بروید نام خود را در پادگان امام زمان بنویسید. جهاد اکبر، جهاد کبیر مهم‌تر از جهاد دفاع از حرم است. بیایید مجاهد پرور شوید. امام به قلّه رسیده بود. این همه مجاهدینی که در دوره‌ی دفاع مقدّس شهید شدند در ثواب شهادت همه، امام سهیم است. در ثواب شهادت همه تا ظهور امام زمان! هر جبهه‌ای هر رزمنده‌ای برود این در را امام باز کرده است. در ثواب همه‌ی این‌ها شریک است. آدم عالم شود، بیاید آدم تربیت کند، جامعه را عوض کند، نسل جوان را متحوّل کند، فساد را از دست او بگیرد، قرآن به دست او بدهد. درهای فحشا را ببندد، درهای قرآن را به روی این‌ها باز کند. خیلی فرق دارد با این‌که آدم برود فقط جان خود را در یک مورد فدا کند.

انواع جهاد در اسلام

 این است که جهاد چند قسم است و جهاد فرهنگی بالاترین این‌ها است. جهاد اکبر داریم، جهاد اوسط داریم و جهاد اصغر. جهاد اکبر رسیدن به شهود است. آقای بهجت در سنگر جهاد اکبر بود. خود امام در سنگر جهاد اکبر بود. جهاد اوسط جهاد اخلاقی است که جامعه‌ی جوان ما متخلّق به اخلاق اسلامی شوند. اخلاقیّات اسلام را، معنویّت اسلام را یاد بگیرند، ملکات فاضله، صفات عالیه را کسب کنند، این جهاد اوسط است. جهاد اصغر همین است که انسان بتواند این جسم فیزیکی خود را در راه خدا فدا کند. خوشا به حال هر سه سنگر نشین و هر سه مجاهد.

برای رفع گرفتاری‌ها به امام زمان نامه بنویسید

این طلبه و این مدرّس مشهور که نادار و فقیر بوده است و نکبت زندگی داشته است، ۴۰ روز به امام زمان نامه می‌نویسد. چه کسی نامه می‌نویسد؟ کسی که تردیدی ندارد که یک کسی نامه‌ی او را می‌خواند. روایت دارد در منتهی الآمال هم نوشته است. اگر شما هم یک وقت خواستید عریضه بنویسید هم در جمکران ورقه‌هایی را چاپ کردند آن‌جا حاجت می‌نویسید و می‌برید در چاه می‌اندازید، هم در فضای عادی هم برای شما عملی است. نامه می‌نویسید، به یکی از نوّاب اربعه خطاب می‌کنید که این نامه‌ی ما را خدمت حضرت برسانید. بعد در یک آب جاری می‌اندازید و یا در یک چاهی قرار می‌دهد و امام زمان هم عنایت می‌کند.

 بعضی‌ها مانند شیخ مفید است که جواب نامه را مرقومه، خطّ امام زمان می‌بیند. مانند مرحوم میرزای بزرگ صاحب فتوای تحریم تنباکو که آقای بهجت می‌فرمودند مکرّر امضای امام زمان را داشته است. یک کسی هم امضای حضرت را نمی‌بیند ولی حاجت او روا می‌شود.

صدای دلنشین امام زمان (علیه السّلام) در منزل آیت الله مدرس  

این آقا سیّد حسن مدرّس به امام زمان نامه نوشت آقا به داد من برسید، من کسی دیگر را نداریم. شما باید به داد من برسید. بعد از ۴۰ روز در خانه بود، گرفتار بود، مغموم بود، غصّه‌دار بود. یک صدای دلنشینی گوش او را نوازش کرد. به گوش او صدا آمد ما از حال شما بی‌خبر نیستیم. می‌گوید من دقّت کردم کسی نبود. می‌خواستیم ببینم که این واقعاً جواب حضرت است؟ دیدم تکرار شد، ما از حال شما بی‌خبر نیستیم. این جمله‌ی امام زمان که ما از حال شما بی‌خبر نیستیم اگر گنج عالم را به من می‌دادند این‌‌قدر آرام نمی‌شدم که صدای گرم امام زمان را شنیدم.

چه خوش صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن                      به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

اوج معرفت در آخر الزّمان

این نبودِ در جمع ما، وجود فیزیکی او را نمی‌بینیم، ولی بهتر از آن‌هایی هستیم که پای منبر پیغمبر بودند، در جنگ با پیغمبر شرکت می‌کردند، ولی در آنات سختی پیغمبر را تنها می‌گذاشتند و فرار می‌کردند. جوانان ما ندیده می‌روند از عمّه‌ی امام زمان دفاع می‌کنند. از حرم سه ساله‌ای او دفاع می‌کنند. این است که این تعمیق ایمان است. این اوج معرفت در آخر الزّمان است که امام زمان آن‌ها غایب است ولی گویا مانند آفتاب جلوی چشم آن‌ها است. هر وقت گرفتار می‌شوند نامه می‌نویسند، جمکران می‌روند یا صدا می‌زنند «یَا صَاحِبَ الزَّمَان أغِثنِی یَا صَاحِبَ الزَّمَان أدرِکنِی‏».[۱۴]

حضرت رقیّه، نماینده‌ی حضرت زهرا (علیها سلام) در کربلا

دیشب عرض کردیم که در کربلا از هر عزیز، از گذشتگان، خمسه‌ی طیّبه یک نماینده بود. نماینده‌ی حضرت امیر المؤمنین ابالفضل العبّاس بود. صولت علوی در عبّاس بود. نماینده‌ی پیغمبر علی اکبر بود. نمایند‌ی حضرت خدیجه زینب کبری بود، نماینده‌ی امام حسن مجتبی حضرت قاسم بود، ولی نماینده‌ی حضرت زهرا چه کسی بود. این رقیّه‌ی سه ساله بود، باب الحوائج است.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۷٫

[۳]– همان، آیه ۸۴٫

[۴]– سوره‌ی یوسف، آیه ۸۷٫

[۵]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۵٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵٫

[۷]–  الکافی، ج ‏۱، ص ۲۵٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۱۱۴٫

[۹]–  بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۹۴٫

[۱۰]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۵٫

[۱۱]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۲۳٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ‏۹۳، ص ۲۹۴٫

[۱۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۳٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۲۵۰٫