در خبرهای علمی میخوانیم که دانشمندان در شرایط آزمایشگاهی شرایطی را به وجود آوردهاند که در آن سلول بیجان زنده شده و شروع به تکثیر کرده است و این شرایط شبیهسازی اتفاقی است که در ۴ میلیارد سال قبل روی داده است. آیا این امر میتواند دلیلی بر به وجود آمدن خود به خود حیات و انسانها و حیوانات بر روی کره زمین باشد؟ و آیا اقدام به شبیهسازی دخالت در کار خداوند نیست؟ و آیا بر اثر پیشرفت دانش بشری، ممکن است این دانش به حد خلقت خداوند برسد؟
برخی از این اخبار میتواند از این دست باشد:
«بی.بی.سی: محققان برای ایجاد حیات مصنوعی به پیشرفتهایی رسیدهاند. گروهی از پژوهشگران آمریکایی با انتشار مقالهای در نشریه «ساینس» دستاورد خود در ساخت آزمایشگاهی رمز «DNA» یک سلول باکتریایی با استفاده از مواد ژنتیکی را شرح دادهاند. به گزارش ایرنا، شبکه خبری بی.بی.سی روز شنبه اعلام کرد: این پژوهشگران امیدوارند با استفاده از ژنومهای طراحی شده بتوانند در نهایت، سازواره زندهای را «خلق» کنند که قادر به تولید سوخت پاکیزه و جذب گاز اکسید کربن از جو زمین باشد. اصطلاح ژنوم به مجموعه کامل اطلاعات مربوط به خصوصیات وراثتی یا نقشه ژنتیکی یک موجود زنده اطلاق میشود و رمز (یا کدهای) DNA حامل آن است.
انتشار نتیجه تحقیقات گروه آمریکایی به دیگر دانشمندان امکان آن را میدهد تا روش مورد استفاده این گروه را ازنظر اعتبار علمی ارزیابی کنند اما کسانی نیز در مورد جنبههای اخلاقی ایجاد «حیات مصنوعی» ابراز نگرانی کردهاند. در واقع، چندین سال است که این گروه از منتقدان خواستار بحث و تبادلنظر درباره خطراتی بودهاند که از نظر آنان ایجاد مصنوعی موجودات زنده یا به اصطلاح حیات مصنوعی میتواند درپی داشته باشد.
در مقابل دکتر «همیلتون اسمیت»که در تحقیقات اخیر شرکت داشته، تأکید دارد که ژنوم ساخته شده در این فرآیند – که نسخه دی انای DNA باکتری (Mycoplasma genitalium) است – گامی بهسوی پدید آوردن «حیات ترکیبی» است و نه «حیات مصنوعی».
وی گفت: باید بین «حیات ترکیبی» و «حیات مصنوعی» تفاوت قایل شد؛ زیرا در ایجاد حیات ترکیبی، دانشمندان به طراحی کروموزومهای سلول به شکل مورد نظر خود مبادرت میورزند که با «خلقت حیات» تفاوت دارد.
در مقالهای که این گروه هفده نفره از محققان آمریکایی منتشر کردهاند آمده است که ژنوم باکتریایی مورد مطالعه، حاصل ترکیب شیمیایی واحدهای کوچک دی.ان.ای بوده است. این واحدهای دی.ان.ای سپس در داخل یک باکتری کشت شده و با اتصال به یکدیگر، قطعات بزرگتری را ایجاد کرد که دانشمندان آن را به نوارکاست ضبط صوت تشبیه کرده و آن را کاست دی.ان.ای نام دادهاند. در ادامه این فرآیند، چند قطعه بزرگ دی.ان.ای پدید آمد که اتصال آنها به یکدیگر، در واقع نسخهای از خصوصیات ژنتیکی باکتری موردنظر را ایجاد کرد.
دانشمندانی که در این فعالیت مشارکت داشتند این نسخه ترکیبی را (۱٫۰Mycoplasma JCVI) نامیدهاند که شامل نام باکتری و حروف اول نام مرکز محل این تحقیقات، یعنی مؤسسه «جی کریگ ونتر» در راکویل، ایالت مریلند آمریکا است.
دکتر کریگ ونتر، که چند سال پیش در مسابقه جهانی برای کشف دی.ان.ای انسان شرکت داشت، معتقد است خرده سازوارههای تصنعی میتوانند در تولید سوختهای بدون آلودگی، مانند هیدروژن، کارآیی قابل توجهی داشته باشند. به نظر وی میتوان از انواع دیگر باکتریهای ترکیبی بهمنظور جذب گازهای گلخانهای از جو زمین استفاده کرد.
دکتر اسمیت، یکی از دست اندرکاران تحقیقات اخیر، ابراز امیدواری کرده است که این تحقیقات زمینه مساعدی را برای آنچه که میتواند نگرشی نوین به مهندسی سازوارههای زنده باشد، فراهم آورد.»
همانطور که در گزارش فوق ملاحظه میفرمایید، این دانشمندان تنها توانستهاند ژنی را دستکاری و توسط یک باکتری آن را تکثیر نمایند. یعنی ابتدا قطعه کوچکی از یک ژن را از مواد شیمیایی خاصی سنتز کرده و آن گاه، آن قطعه ژن را در هسته یک باکتری زنده قرار داده و هسته باکتری، آن قطعه ژن را بهعنوان جزیی از ژنهای خود قبول کرده مثل ژنهای خودش آن قطعه را هم تکثیر میکند و به این طریق باکتریهایی با کارکردهای ویژه مثل جذب دی اکسید کربن یا دیگر مواد سمی پدید میآیند. ازاینرو این کار دانشمندان را به هیچ وجه نمیتوان ساخت یک سلول نامید. از این روست که طبق آنچه در گزارش آمده، دکتر همیلتون اسمیت این کار را پدید آوردن حیات ترکیبی نامید و بین حیات ترکیبی و حیات مصنوعی تفاوت قایل شده است.
باید توجه داشت که:
نخست، فاصله بسیار زیادی است بین یک ترکیب شیمیایی ساده و طبیعی و ژنوم کامل یک تک سلولی. ازاینرو هنوز نظریهای نیست که بتواند اثبات کند مواد شیمیایی ساده میتوانند بهطور طبیعی و در خارج از سلول زنده تبدیل به ژنوم کامل یک سلول زنده شوند. اگر مواد شیمیایی ساده بهطور طبیعی توان تبدیل به ژن را داشته باشند، پس باید در طبیعت غیرزنده، مولکولهای ژنی وجود داشته باشند؛ در حالی که تاکنون ژن آزاد در طبیعت یافت نشده است. اینکه در آزمایشگاه، یک قطعه بسیار کوچک ژنی از مواد عالی ساخته شود دلیل بر آن نیست که چنین امری در طبیعت نیز شدنی است چرا که در آزمایشگاه، عامل انسانی و دستگاههای ساخت دست بشر دخالت دارند و در شرایطی این کار را انجام میدهند که مشابه آن شرایط بعید است در طبیعت تحقق یابد. ایجاد شرایط آب و هوایی چهار میلیارد سال قبل برای بشر امروز کار بسیار آسانی است ولی آنچه در آزمایشگاه، ژن میسازد شرایط ایجاد شده نیست بلکه ابزارهای بشری است.
نکته دوم، به فرض که ژنوم کامل یک سلول (کل ماده ژنتیکی یک سلول)، بهصورت آزاد در طبیعت یافت شود، باز این معما بر جای خود باقی است که چگونه این رشته ژنی توانسته است تبدیل به یک سلول شود؛ چرا که از یک رشته ژن تا یک سلول کامل، فاصله وجودی زیادی است. در گزارش فوق کاری که انجام شده این بوده که آنها قطعه بسیار کوچکی از ژن را ساخته و به ساختار ژنی یک موجود زنده (باکتری) پیوند زدهاند. اما به این فرض که ژن آزاد در طبیعت وجود داشته باشد، سلول آماده کجاست که این ژن در هسته آن داخل شود؟ پس صرف ساخته شدن یک قطعه ژن معمای پیدایش تک سلولیهای اولیه را حل نمیکند.
اگر بخواهیم با ادبیات فیلسوفانه به تحلیل مسئله بپردازیم باید بگوییم: بهفرض که روزی بشر بتواند سلول کامل را هم در شرایط آزمایشگاهی بسازد و یا حتی شرایطی خاص فراهم نماید که مواد شیمیایی در آن شرایط، تبدیل به سلول زنده شوند، باز نمیتوان ادعا نمود که بشر موفق به خلق حیات یا خلق سلول زنده شده است؛ کما اینکه نمیتوان از این کشف فرضی نتیجه گرفت که پس موجودات زنده خود به خود پدید آمدهاند. مواد شیمیایی فقط علت مادی سلول یا حیات هستند. انسان یا هر عامل مادی دیگر هم که در پدید آمدن سلول زنده مؤثرند تنها جزیی از علت مادی یا به تعبیر دقیقتر، متمم علت مادی هستند که آنها را علل مُعِد یا علل زمینهساز میگویند. اما این مقدار برای وجود یافتن یک موجود زنده یا هر موجود دیگر کافی نیست؛ بلکه نیاز به علت فاعلی نیز وجود دارد و علت فاعلی آن علتی است که وجود میدهد.
برای روشن شدن مطلب، ذکر مثالی یاری دهنده خواهد بود: برای پدید آمدن یک میز چوبی، وجود چوب و میخ الزامی است، ازاینرو بدون این دو، محال است میز چوبی تحقق یابد؛ اما وجود این دو کافی برای تحقق میز نیست؛ بلکه وجود اره، رنده، چکش و امثال این وسایل نیز لازم است.
این ابزار نه به میز وجود میدهند و نه در ساختمان میز حضور دارند ولی زمینه را برای تحقق میز فراهم میکنند، بنابراین از این گونه امور تعبیر میشود به علل معد یا زمینه ساز. اما با وجود این وسایل نیز میزی درست نمیشود.
برای ساخته شدن میز، نقشه و شکل میز هم مورد نیاز است که این نقشه یا بر روی کاغذ یا چیزی مانند آن خواهد بود یا در ذهن نجار. بدون این نقشه نیز ساخته شدن میز غیرممکن است؛ یعنی تا نجار تصوری از میز نداشته باشد ممکن نیست میزی درست شود. ازاینرو صورت و نقشه وجودی اشیاء در نزد پدید آورنده آن نیز برای تحقق آن شیء ضروری است.
از این صورت یا نقشه وجودی شیء، تعبیر میشود به علت صوری شیء. اما وجود این علت نیز کافی برای تحقق میز نیست بلکه خود نجار نیز باید دست بهکار شود تا میزی پدید آید؛ که – در این مثال – با تسامح میتوان او را علت فاعلی میز نامید. اما حقیقت این است که نجار تنها علت فاعلی حرکت اعضاء بدن خود است نه علت فاعلی میز. ازاینرو خود نجار و حرکات اعضاء بدن او نیز در حقیقت مثل اره و رنده و چکش ابزار و علت زمینه ساز است و به میز وجود نمیدهد.
شاهد این ادعا آن است که اگر نجار بعد از ساختن میز نابود شود، باز میز بر جای خود خواهد بود؛ در حالی که بین علت فاعلی و معلول آن رابطه ناگسستنی وجود دارد؛ یعنی به محض نابود شدن علت فاعلی، معلول آن نیز نابود میشود. نجار علت فاعلی اراده و فکر و حرکت خویش است ازاینرو به محض اینکه نجار نابود شود اراده و تفکر و حرکت او نیز نابود میشوند.
پس علت فاعلی (وجود دهنده) میز کیست؟
برای این که مطلب باز هم عمیقتر بررسی شود مثالی از طبیعت و موجودات طبیعی میزنیم.
فیزیک دان، اتمهای اکسیژن و هیدروژن را در ظرفی با نسبت یک به دو مخلوط نموده با ایجاد جرقهای موجب ترکیب آنها میشود و به این صورت مولکولهای آب پدیدار میشوند. در این روند، اتمهای اکسیژن و هیدروژن علت مادی هستند؛ انسان هم فقط علت زمینهساز است. جرقهای الکتریکی نیز علت زمینهساز دیگری است.
و صورت مایع آب که غیر از صورت گازی اکسیژن و هیدروژن است، علت صوری است. اما کیست که این صورت را به اتمهای اکسیژن و هیدروژن میدهد؟ خود این دو نوع اتم که فاقد صورت آب بودند؛ پس این صورت که وجود سومی بوده غیر از صورت اکسیژن و هیدروژن است از کجا پدیدار شد؟
کشاورز دانه گندم را در زمین شخم خورده میپاشد؛ باران بر آن میبارد و گندم شروع به رشد کرده تبدیل به سنبل میشود. کشاورز فقط زمینهساز بود؛ خاک و باران و نور و هوا نیز علل مادی هستند و نقش صورت دهی و وجود دهی ندارند. خود دانه نیز بالفعل فاقد صورت سنبل است؛ پس این صورت تازه و نوظهور از کجا پدید آمد؟
فلاسفه اسلامی با نگاه عمیقی که به رابطه علیت دارند با برهانهای قاطع عقلی اثبات نمودهاند که بهطور اساسی هیچ موجود مادی قادر نیست علت فاعلی موجود دیگری قرار گیرد. علت فاعلی همواره باید از نظر وجودی در رتبه بالاتری نسبت به معلولش باشد و موجودات مادی از آن حیث که مادیند از نظر رتبه وجودی یک ردیف اند.
اگر بخواهیم با ادبیات و نگاه درون دینی در این باره سخن بگوییم، با مروری بر آیات قرآن این تصویر کاملتر میشود:
«وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛[۱]«و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزاین (حقایق) آن نزد ماست و ما آن را نازل نمیکنیم مگر به اندازه معلوم و معین».
طبق این آیه شریفه حقیقت هر چیزی در نزد خداست که با طی مراتبی به عالم ماده رسیده بر قامت ماده پوشیده میشود.
«أَلا إِلَی اللهِ تَصیرُ الْأُمُور»؛[۲] «و آن گاه که عمر آن تمام شده دوباره از ماده جداگشته به وطن غیرمادی خود باز میگردد. آگاه باشید که همه امور بهسوی خدا بازمی گردند.»
«فَسُبْحانَ الذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُل شَی ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»؛[۳] «پس منزه است خداوندی که ملکوت (حقیقت و باطن) همه چیز در دست اوست؛ و شما را بهسوی او بازمی گردانند.»
مطابق این آیه نیز حقیقت همه امور به دست خداست و همه چیز دوباره بهسوی او باز میگردد.
«ثُم خَلَقْنَا النطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُم أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقین»؛[۴] «سپس نطفه را علقه نمودیم و علقه را بهصورت مضغه [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را بهصورت استخوانهایی درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.»
این آیه شریفه بیان میکند که تبدیل نطفه به علقه و علقه به مضغه و مضغه به استخوان پوشیده با گوشت و در نهایت ظهور او بهصورت جنین انسانی همگی یک روند پیوسته و رو به کمال است که از جانب ملکوت عالم تدبیر میشود.
«ماییم که شما را آفریده ایم، پس چرا تصدیق نمی کنید؟. آیا آنچه را [که بهصورت نطفه] فرو می ریزید دیده اید؟. آیا شما آن را خلق می کنید یا ما آفریننده ایم؟. ماییم که میان شما مرگ را مقدر کرده ایم و بر ما سبقت نتوانید جست. [و می توانیم] امثال شما را به جای شما قرار دهیم و شما را [بهصورت] آنچه نمی دانید پدیدار گردانیم.. و به قطع پدیدار شدنِ نخستین خود را شناختید پس چرا سَرِ عبرت گرفتن ندارید؟. آیا آنچه را کِشت می کنید، ملاحظه کرده اید؟. آیا شما آن را زراعت می کنید (میرویانید)، یا ماییم که زراعت می کنیم (میرویانیم)؟. اگر بخواهیم به قطع خاشاکش می گردانیم، پس در افسوس [و تعجب] می افتید.. [و می گویید:] «به واقع ما زیان زده ایم،. بلکه ما محروم شدگانیم.». آیا آبی را که می نوشید دیده اید؟. آیا شما آن را از [دلِ ] ابرِ سپید فرود آورده اید، یا ما فرودآورنده ایم؟. اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم، پس چرا سپاس نمی دارید؟. آیا آن آتشی را که برمی افروزید ملاحظه کرده اید؟. آیا شما [چوبِ] درختِ آن را پدیدار کرده اید، یا ما پدیدآورنده ایم؟. ما آن را [مایه] عبرت و [وسیله] استفاده برای بیابان گردان قرار داده ایم. پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی.»[۵]
در این آیات بیان شده که:
الف – شما مردان جز انتقال نطفه به رحم کاری نمیکنید. یعنی شما تنها زمینه پدید آمدن جنین را فراهم میکنید. مادر نیز جز یک محیط مناسب برای رشد نطفه نیست، پس مادر نیز در پدید آمدن جنین نقش فاعلی ندارد. غذاهایی هم که مادر میخورد و از راه خون به جنین میرسد تنها ماده آن را فراهم میکند پس این خداست که میآفریند؛ نه شما. و شاهد اینکه فاعل حیات تنها خداست این است که هرگاه اراده نماید آن را سلب میکند و هیچکس قادر نیست مانع از مرگ موجودات زنده شود؛ اگر انسان یا خود موجود زنده در حقیقت علت فاعلی حیات بودند میتوانستند مانع از مرگ شوند، ولی قادر به چنین کاری نیستند. و شاهد دیگر این که شما قادر نیستید شکل جنین را از پیش تعیین نمایید در حالی که اگر علت وجود دهنده بودید باید میتوانستید.
ب – در کار کشت و زرع نیز شما انسانها علت زمینهساز بیشتر نیستید و این خداست که کمال وجودی را به دانه میبخشد. شاهد آن که اگر خدا فیض خود را منقطع نماید شما قادر به هیچ کاری نیستید. آنگاه متوجه میشود که شما از فاعلیت به کلی محروم هستید.
ج – آب را خدا پدید میآورد و بشر در پدید آوردن آب یا ایجاد باران مصنوعی و امثال آن تنها معد و زمینهساز است. ازاینرو انسان هیچ تسلطی بر خواص آب ندارد؛ در حالی که علت فاعلی که ذات شیء را پدید میآورد به گونه برتر باید بر خواص آن نیز سلطه داشته باشد.
د – همچنین در پدیدار شدن آتش هم انسان زمینهسازی بیش نیست چه در روشن شدن خود آتش و چه در پدید آمدن چوب آن. انسان فقط چوبها را جمع نموده و زمینههای دیگر را فراهم میکند تا طبق اراده تکوینی الاهی که همان قوانین عالم است، چوبها آتش گیرند.
حاصل کلام اینکه: طبق نگاه قرآنی و فلسفی، هیچ موجود مادی و از جمله انسان، نسبت به موجودات مادی هیچگاه نمیتواند علت فاعلی باشد و تنها میتواند نقش علت معد و زمینهساز داشته باشد. کاری که انسان در کشاورزی، فرایند تولید مثل و بچه آوری، روشن نمودن آتش، مهندسی ژنتیک، شبیهسازی موجودات زنده و امثال این امور انجام میدهد این است که مجاری اراده تکوینی خدا را -که همان سنن و قوانین حاکم بر عالم هستی است- شناسایی نموده آن گاه مواد و شرایط لازم را فراهم میکند تا اراده تکوینی خدا وارد عمل شده کار خلقت را انجام دهد.
بنابراین حتی اگر روزی ثابت شود که تک سلولیهای اولیه از مواد بیجان پدید آمدهاند باز معنی آن پیدایش خود به خودی نیست؛ بلکه این سنت و اراده خداوندی است که هر جا شرایط مهیا باشد، فیض را عطا میکند. ازاینرو اگر بشر بتواند آن شرایطی را که در رحم مادر وجود دارد، در آزمایشگاه فراهم سازد و نطفهای را در آن قرار دهد باز طبق اراده تکوینی خدا و سنن الاهی نطفه صور کمالی خود را دریافت نموده شروع به ترقی وجودی خواهد نمود؛ همانگونه که تخم مرغ طبق سنن الاهی در ماشین جوجه کشی تبدیل به جوجه میشود.
بنابراین انسان هیچ گاه خالق چیزی نیست. درمهندسی ژنتیک، انسان چیزی را خلق نمیکند؛ بلکه انسان قوانین خلقت را کشف میکند و آن گاه زمینه را فراهم میکند تا قوانین خلقت چیزی را که انسان میخواهد پدید آورند؛ و قوانین خلقت با اذن خدا عمل میکنند. هیچ فرقی بین یک موجود به دست آمده از مهندسی ژنتیک با یک موجود زاده شده از مادر وجود ندارد؛ هر دو مخلوق خدا هستند. انسان میداند که از آمیزش نر و ماده موجود زندهای پدید میآید ازاینرو دو حیوان را آمیزش میدهد تا بچهای به دنیا بیاید آیا معنی این کار خلق کردن است؟ آیا پدر و مادرند که بچه را خلق میکنند؟ آیا ما هستیم که گندم را میرویانیم؟ آیا کار ما جز پاشیدن گندم بر زمین است؟ ما فقط از قوانین و سنتهای الاهی استفاده میکنیم. در مهندسی ژنیک نیز همین گونه است. سلولی که از گوسفند گرفته شده است در شرایط ویژهای قرار میگیرد تا طبق قوانین جاری الاهی تغییراتی در آن ایجاد شود، آن گاه آن را در شکم همان گوسفند قرار میدهند تا مراحل رشد را ادامه دهد. خداست که وجود میدهد نه بشر، انسانها تنها در مدیریت قوانین الاهی جاری در خلقت مشارکت میکنند و آن گاه قوانین مخلوق خداوند به اذن او جاری میشود و موجودی پدید میآید. اگر بشر توانست از عدم چیزی را خلق کند آن گاه میتواند مدعی خالقیت شود.
علم خدا واجب الوجود و عین ذات خداست، و ذات خدا نامحدود، ازلی و ابدی است؛ درحالی که دانش انسان محدود به آن چیزی است که از قوانین جاری در آفرینش آموخته و کشف کرده است.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – حجر (۱۵)، آیه ۲۱٫
[۲] – شورى (۴۲)، آیه ۵۳٫
[۳] – یس (۳۶)، آیه ۸۳٫
[۴] – مؤمنون (۲۳)، آیه ۱۴٫
[۵] – واقعه (۵۶)، آیه ۵۷-۷۴٫
پاسخ دهید