با سلام. ابتدا در مورد سینه زنی پرسیده بودید در این باره باید گفت: انسان به هنگام مصیبت دیدن عکس العمل‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد که یکی از آنان زدن بر سر، صورت و سینه است. این عمل از گذشته‌های بسیار دور در میان سایر ملل و اقوام بشر رایج بوده است. در واقعه عاشورا نیز زنان و فرزندان بر جای مانده از سیدالشهدا (و پس از آنان سایر شیعیان) با دیدن بدن‌های غرقه به خون آنان به سر و صورت و سینه خویش می‌زدند لذا این عمل نه تنها امری است متداول بین سایر ابناء بشر بلکه این گونه خاص به سینه زدن در عصر حاضر تبدیل به سمبلی برای عزاداری سیدالشهدا شده است.
هدف امام حسین چه در آن عصر و چه به عنوان درسی برای شیعیانش در طول تاریخ
به صورت خلاصه عبارتند از: ۱٫ زیر بار ظلم نرفتن ۲٫ امر به معروق و نهی از منکر و … برای توضیح بیشتر نکات فوق باید به مطالب زیر اشاره نمود که از آن به فلسفه عزاداری بر سید الشهدا تعبیر می‌کنیم:
بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت حقیقت و اهداف نهضت سیدالشهدا ـ ع ـ، کلمات خود آن حضرت و یا امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبهها، سخنان، نامهها و وصیتنامه امام حسین ـ ع ـ که در باره اهداف و انگیزههای قیام عاشورا است و نیز برخی از تعابیر زیارتنامههای متعدّد و مختلف که از امامان دیگر در باره حضرت رسیده است و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، می‌پردازیم :


۱ –
 امام حسین† در مکه در جمع گروهی از علما و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبهای شورانگیز و کوبند‎‎ه، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها در باره پاسداری از کیان دین و اعتقادات مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاستهای دین‌ستیزانه حاکمان اُموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیتهایش را برضدّ نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد خود را در قالب یک نهضت نشان داد) چنین اعلام فرمودند:
«…
اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْیَکُنْ ما کان مِنا تَنافُساً فی سُلطان، و لا التماساً من فُضول الحُطام، ولکن لِنُُرِیَ (لِنَرُدَّ) المَعالمَ من دینک، ونُظهِرَ الاصلاحَ فی بلادک، ویَأْمَنَ المظلومونَ من عِبادک، و یُعمَلَ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ و اَحکامِکَ …»
خدایا تو میدانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاکمان اُمَوِی) به خاطر رقابت و سبقت جویی در فرمانروایی و افزون‌خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانههای دینت را (به مردم) نشان دهیم ( برپاگردانیم) و اصلاح در سرزمینهایت را آشکار کنیم. میخواهیم بندگان ستمدیدهات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احکامت عمل شود.
از این جملات میتوان چهار هدف را برای اقدامات و فعالیتهای امام حسین ـ ع ـ که در عصر حاکمیّت یزید جزء اهداف قیام حضرت به شمار میرفت، استخراج کرد:
الف ـ احیای مظاهر و نشانههای اسلام اصیل و ناب محمدی
ب ـ اصلاح و بهبود وضع مردم سرزمین‌های اسلامی
ج ـ مبارزه با ستمگران اُموی جهت تأمین امنیّت برای مردم ستمدیده
د ـ فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی

 

۲ – امام حسین ـ ع ـ ضمن وصیّت‌نامهای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفیّه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد:
«
انِّی لَمْاَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَاِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِی اُمهِ جَدِّی محمدˆ اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهی عَنِ المُنْکَرِ و اَسیرَ بِسیرهِ جَدِّی محمدˆ و اَبی عَلیِّ بنِ‌اَبِی‌طالِبٍ†…»
من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم. بلکه تنها برای طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن‌ابی‌طالب عمل کنم.
ودر جای دیگر میفرمایند:
«
اَلّلهُمَّ اِنِّی اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَکْرَهُ الْمُنْکَرَ»
خدایا من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم.
و در زیارتهای مختلف که در باره امام حسین ـ ع ـ از امامان ـ ع ـ وارد شده، این تعابیر فراوان دیده میشود:
«
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»
گواهی میدهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی.
از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، میتوان استفادهکرد:
الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پیامبر ـ ص ـ
ب ـ امر به معروف
ج ـ نهی از منکر
د ـ عمل به سیره رسول‌خداـ ص ـ و امیرالمؤمنین ـ ع ـ همانند برپایی نماز و پرداخت زکات

 

۳ – حضرت در نامهای که در زمان اقامت خویش در مکّه در پاسخ دعوت به نامههای اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:
«
فَلَعَمْرِی مَا الاِمامُ الا العَامِل بِالکِتابِ، و الآخِذ بِالقِسْطِ، و الدّائِنُ بالحَقِّ، و الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذاتِ‌اللهِ. والسّلام
به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بدارد.
امام† در این نامه، هدف از قیام را، تلاش در جهت برپایی حکومتی میداند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:
الف ـ به کتاب خدا حکم کند.
ب ـ عدالت را در جامعه حاکم کند.
ج ـ متدیّن ومعتقد به دین خدا باشد.
د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهی کند.


۴-
 حسین بن‌علی در نامهای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همیاری و همراهی با وی کرده است، علّت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان میکند:
«
اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلی کِتابِ الله ِوَ سُنَّهِ نَبِیِّهˆ فَاِنَّ الْسُنَّهَ قَدْ اُمیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ»
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش میخوانم. همانا سنّت پیامبر ـ ص ـ از بین رفته است و بدعت زنده شده است.
و در جواب عبدالله بن‌مُطیع می‏فرماید:
«
اِنَّ اَهْلَ الْکُوفَهَ کَتَبُوا اِلَیَّ یَسْأَلُونَنَی اَنْ اَقدِمَ عَلَیْهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَهِ الْبِدَعِ»
کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند به نزدشان بروم، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانه‌های حقّ زنده و بدعتها نابود شود.
و نیز در نامهای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:
«
فَاِنِّی اَدْعُوکُمْ اِلی اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِ وَ اِماتَهِ الْبِدَعِ»
من شما را به زنده کردن نشانههای حقّ و نابود کردن بدعتها میخوانم.
از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را میتوان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:
الف ـ دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ ص ـ
ب ـ احیای سنّت پیامبرˆ که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حقّ و حقیقت
ج ـ از بین بردن بدعتها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبرˆ شده است.)

 

۵ – اباعبدالله درخطبهای که پس از برخورد با حرّ بن‌یزید رِیاحی در منزل «بَیْضَه» ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر ـ ص ـ، چنین بیان کردند:
ای مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار میکند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخدا است که او را در جایگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان دادهو اطاعت از فرمان الهی را رها کردهو فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نمودهاند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاندو من شایستهترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم
از این خطبه و یا نامه، علّت قیام سیدالشهدا† را میتوان این امر دانست که حاکمان بنیاُمَیّه (به ویژه یزید) اقدامات ضدّ دینی زیر را مرتکب شدهاند:
الف ـ فرمانبری از خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آوردهاند؛
ب ـ فساد را (در زمین) آشکار کردهاند؛
ج ـ حدود الهی را تعطیل کردهاند؛
د ـ بیت‌المال را به خود اختصاص دادهاند؛
ﻫ ـ حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کردهاند.

از این رو است که در زیارات وارده در باره امام حسین ـ ع ـ، شهادت به برپایی احکام الهی و سنّت پیامبرˆ و امیرالمؤمنین† توسط حضرت، داده شده است:
شهادت میدهم که تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کردی و نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پندو اندرزنیکو، به راه روش خود، فراخواندی.
و همچنین:
«
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ اِلَیْهِما»
شهادت میدهم که تو به عدل و داد امر کردی و( مسلمانان را) به سوی این دو دعوت کردی.

 

 

۶ – پیشوای سوّم درمنزل «ذوحُسَم» در توجیه حرکت خویش چنین فرمودند:
آیا نمیبینید که به حقّ عمل نمیشود و از باطل بازداشته نمیشود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، به حقّ خواهان دیدار خدا باشد. من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیبینم.
امام† در باره ذلت‌ناپذیری خود به عنوان هدف دیگر از قیام خویش، بیانات دیگری نیز دارد، از جمله در مقابل پیشنهاد عبیدالله که حضرت را بین کشته شدن و بین بیعت کردن با یزید مخیّر کرده بود، میفرماید:
«…
هیهاتَ مِنَّا الذِلّه یأبی اللهُ ذلکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ …»
و یا فرمود: هیهاتَ مِنّا اخذ الدنیّه اَبَی اللهُ ذلک وَ رسولُه
از ما دور باد که پستی را پیشه خود کنیم، (چرا که) خدا و رسول او از آن ابا دارند.
نکته شایان توجّه در این فراز آن که امام حسین† عدم ذلت‌پذیری خود را مستند به امر خدا و سیره رسول‌خدا و مؤمنان میداند، چرا که مؤمن واقعی با پیروی از فرمان خدا و تأسّی به سیره رسول‌خداˆ، به هیچ رو تن به ذلّت نمیدهد.
و نیز در جای دیگر فرمود:
«
لا والله لااعطیکم بیدی اعطاءَ الذلیلِ و لا اَفِرُّ فِرارَ العبید.
به خدا سوگند، من دستم را (به نشانه بیعت) همانند شخص خوار به آنان (پیروان یزید) نمیدهم و همانند فرار بردگان، فرار نمیکنم.
و باز فرمود:
موتٌ فی عِزٍّ خیرٌ من حیاهٍ فی ذُلٍّ.
مرگ در عزت، بهتر از زندگی در ذلّت است.
از مجموع این سخنان، این اهداف را میتوان استفاده کرد:
الف ـ ترویج حقّ و عمل به آن
ب ـ نهی از ترویج باطل و بازداشتن از عمل به آن
ج ـ عدم پذیرش زندگی ذلّت‌بار و ننگین دنیا و انتخاب زندگی با سعادت آخرت.

 


۷ –
 امام صادق† در زیارت اربعین، هدف از نهضت حسینی را چنین بیان میفرماید:
«
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَ حَیْرَهِ الْضَلالَهِ».
(حسین بن علی ـ ع ـ) جان خویش را در راه تو (خدا) فدا کرد تا بندگانت را از بیخبری و سرگردانی گمراهی نجات دهد.
از دیدگاه امام ششم، سیدالشهدا ـ ع ـ با نهضت عاشورا، اهداف زیر را تعقیب میکردند:
الف ـ نجات مسلمانان از بی خبری نسبت به احکام دین و وظایف خویش در برابر پروردگار
ب ـ رهایی بندگان خدا از گمراهی با آگاه ساختن آنان به لزوم پیروی از رهبران واقعی دین
نتیجه بحث
با اندکی دقّت در اهداف استخراج شده از این بیانات، ملاحظه میشود که امام ـ ع ـ علّت، انگیزه و حقیقت قیام خویش را، مبارزه با منکرات فراوان در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام میکنند. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را میتوان در یک هدف جامع و کلّی یعنی «احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی ـ ص ـ و زدودن زنگارهای تحریفو بدعتاز دین جدّشان» خلاصه کرد. البته حضرت راهکار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهی از منکر» میدانند. از اینرو در وصیّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفیه مینویسند: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» و یا (چنانکه گذشت) در زیارتنامههای مربوط به حضرت آمده است: «… وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَیْتَ عَن المنکر»

 


توضیح مطلب آنکه: اگر حضرت علّت حرکت خویش را مبارزه با اموری، همچون رواج بدعتها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر ـ ص ـ ، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیت‌المال مسلمانان و … میدانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «مُنْکَر» در جامعه اسلامی بود، که حضرت خود را موظّف به نهی از آن میدانستند. و نیز اگر اباعبدالله ـ ع ـ جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ ص ـ، احیای مظاهر و نشانههای حقّ، ایجاد امنیّت، اصلاح و بهبودی وضع امور امّت و مسائلی از این قبیل، فرامیخواند، این مسأله نشانگر آن است که امری بهنام «معروف» در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی بود. از اینرو اگر حضرت از بیعت با یزید امتناعکرده و با این عمل، از یکسو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلامکرد، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کارگرفت، در واقع سرباززدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سکوت در برابر بدعتها و جنایات بنیاُمَیّه بود و بیعت و یا حتّی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آن که ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهای نیز برای افراد عادّی در همکاری با حاکمان اُموی میشد.

 

 


به دیگر سخن، آنچه در سیره حسین بن‌علی‡ به عنوان امام معصوم، مسلم و غیرقابل تردید به نظر میرسد، آن است که شخصیّتی همانند امام حسین ـ ع ـ حاضر نبودند با شخصی همچون یزید بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیّت بشناسند، چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحرافات امّت اسلامی در عصر حکومت معاویه و سپس حکومت یزید، به این نتیجه رسیده بودند که دیگر نمیتوان با موعظه و خطبههای آتشین و سخنرانیهای تهدیدآمیز و تحریک‌کننده، انحرافی را که در مبانی اعتقادی و سیاسی جامعه اسلامی و نیز در دستگاه خلافت رسوخ کرده، از بین ببرند. بلکه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامی، برپایی یک نهضت عمیق است که بازتاب و گستره آن، افزون بر آنکه فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده و در گستره زمان، الگویی برای آزاد مردان تاریخ باشد. البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام ـ ع ـ، ساکت بنشیند، چرا که به رسمیّت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بن‌علی ـ ع ـ، به معنای ردّ مشروعیّت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی به این موضوع آگاهی داشت.

 

 

منبع:پرسمان


۱ – ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۳۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۸۱ ـ ۸۰.
۲ .
ابن‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج۵، ص۲۱؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج۱، ص۱۸۹ ـ ۱۸۸؛ و نزدیک به این تعابیر: ابوجعفر محمّد بن‌علی بن‌شهراشوب ، مناقب آل‌ابی‌طالب ، ج۴، ص۹۷.
۳٫
ابن‌اعثم ، همان، ج ۵، ص ۱۹؛ خوارزمی، همان، ج ۱، ص۱۸۶.
‎۴٫
کلینی، الفروع من الکافی، ج۴، ص ۵۷۸؛ ابن‌قولویه، کامل‌الزیارات، صفحات ۳۷۱، ۳۷۶، ۳۷۸ ـ ۳۸۰، ۴۰۲ و ۵۱۸؛ شیخ طوسی، مصباح‌المتهجد، ص۷۲۰ و تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶۷؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج۲، ص۶۳ و ج۳، ص۱۰۳٫ هم چنین ر. ک: شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشهای، تهران، انتشارات علمی، [بی تا]، زیارت مخصوصه امام حسین ـ ع ـ، ص ۷۵۸، زیارت‎‎های مطلقه امام حسین ـ ع ـ، صفحات ۷۷۵، ۷۷۷، ۷۷۸ ـ ۷۷۹، ۷۸۳، زیارت امام حسین ـ ع ـ در نیمه رجب، ص ۸۰۷ ، زیارت امام حسین ـ ع ـ در شبهای قدر، ص۸۱۱ ، زیارت امام حسین ـ ع ـ در روزهای عید فطر و قربان، ص ۸۱۶ و زیارت امام حسین ـ ع ـ در روز عرفه، ص ۸۲۵٫ ناگفته نماند «شهادت دادن» در اینجا به مفهوم متعارف آن یعنی گواهی کردن و تأیید یک موضوع مادّی و حقوقی نیست، بلکه بیان یک حقیقت معنوی و اعتراف به یک واقعیت است که با انگیزه معنوی صورت گرفته است. یعنی من این واقعیت را درک میکنم که نهضت تو به انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بوده است نه به علّت دعوت کوفیان یا علل دیگر. بنابراین اگر تلاشها و کارهای دیگری صورت گرفته است، همه برای رسیدن به آن هدف و آرمان بزرگ بوده است.
۵٫
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۹.
۶ .
طبری، همان، ج ۵، ص۳۵۷‎‎؛ بَلاذُری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۳۵.
۷ .
ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطِّوَال، ص۳۶۴.
۸ .
همان، ص۳۴۳ ـ ۳۴۲.
۹٫
طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۰۳ ؛ بَلاذُری،انساب الاشراف، ج۳، ص۳۸۱ ؛ بَلاذُری خطبه یاد شده را از عبارت: «انّ هؤلاء …» به بعد نقل کرده است.
۱۰٫
شیخ‌عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین، ص۷۷۹.
۱۱٫
شیخ‌عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص۸۰۳.
۱۲٫
طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۴؛ طبرانی، المُعجَم الکبیر، ج۳، ص۱۱۵؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج۲، ص۵ (با اندک تفاوتی در عبارات).‎
۱۳٫
مسعودی، اثبات‌الوصیه، ص ۱۶۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۹۹؛ ابن‌نما، پیشین، ص۴۰؛ ابن‌ابیالحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص۲۵۰.
۱۴٫
خوارزمی، پیشین، ج۲، ص ۷.
۱۵٫
شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۸؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَیٰ بِأعْلامِ الهُدَیٰ، ص۲۳۸؛ خوارزمی، پیشین، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن‌شهراشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۴، ص۷۵؛ ابن‌نما، مُثِیرُ‌الاحزان، ص۵۱.
۱۶٫
ابن‌شهراشوب، پیشین، ج۴، ص ۷۵.
۱۷٫
شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج۶، ص۱۲۶؛ شیخ طوسی مصباح‌المتهجد، ص۷۸۸؛ محمّد بن‌جعفر المشهدی، المزار الکبیر، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، ص۵۱۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۳۱.