یکی از عناوین مورد بحث در مباحث مهدویت، موضوع خراسانی است که آیا خراسانی از علائم ظهور است یا خیر؟ و منظور از آن چه کسی است؟ آیا مراد ابومسلم خراسانی یا مرحوم سید بن طاووس است؛ یا مقصود شخصی است که قبل از ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف میآید؟ اصولاً آیا او دارای چهره مثبتی است یا خیر؟ آیا روایات وارده در این زمینه از نظر سند مورد تایید است یا خیر؟
در نوشتار قبلی به نظر برخی از بزرگان در مورد خراسانی اشاره ای کردیم. در این نوشتار و نوشتار بعدی که اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی است، به بررسی یک روایت از روایات مربوط به خراسانی می پردازیم.
به دلیل طولانی بودن این روایت، در این قسمت فقط به شرح روایت می بپردازیم و در نوشتار بعد به بررسی سندی و دلالی روایت می پردازیم.
شرح روایت اول
احساس میشود افراط و تفریطی در مساله وجود دارد. برخی خراسانی را آنقدر مثبت و جدی گرفتهاند که میگویند: او جزو فرماندهان است و برخی از فتوحات، عملیات و جنگها را حضرت به دست او انجام میدهند، در مقابل برخی دیگر میگویند: ما تنها دو روایت داریم که هر دوی آنها مشکل دارند.
ما باید اولاً ببینیم در این مبحث، چند روایت وجود دارد و از آنها چه مطلبی استفاده میشود، و آیا آنها اعتبار سندی دارند یاخیر؟ و اگر این روایات به حد استفاضه رسیدند آیا مجدداً نیاز به بررسی سندی خواهیم داشت یا خیر؟ که در اینصورت باید بررسی شود که آیا اصل خراسانی به حد تواتر یا استفاضه رسیده یا ویژگی های آن؟
***
اولین روایتی که مورد بحث است روایتی است از امام باقر علیه السلام که بخشی از آن عبارت است از:
لابد من بنی فلان ان یملکوا فاذا ملکوا ثم اختلفواتفرق ملکهم وتشتت امرهم حتی یخرج علیهم الخراسانی والسفیانی… هذا[۱] من المشرق[۲] وهذا من المغرب یستبقان الی الکوفه کفرسی رهان[۳] هذا من هنا وهذا من هنا حتی یکون هلاک بنی فلان[۴] اما لا یبقون منهم احدا…ثم قال۷ خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنه واحده فی شهر واحد وفی یوم واحد، نظام کنظام الخرز[۵]یتبع بعضه بعضا فیکون البعث[۶] من کل الوجه ویل لمن ناواهم ولیس فی الرایات رایه اهدی من رایه الیمانی …[۷]
… هر وقت اولاد فلان با هم اختلاف نمودند موقع فرج است. صبر و بردبارى در اختلاف اولاد فلان است. هنگامى که با هم اختلاف نمودند، شما منتظر صیحه آسمانى در ماه رمضان باشید که مژده به آمدن قائم میدهد.
زیرا خداوند آنچه خواهد میکند، قائم خروج نمیکند و آنچه را میخواهید نمىبینید مگر هنگامى که اولاد فلان با هم اختلاف پیدا کردند وقتى چنین شد، مردم نیز چشم بدولت آنها میدوزند و از هر طرف گفتگو در میگیرد، و سفیانى خروج میکند.
در ادامه فرمودند: بنى فلان حتما سلطنت میکنند وقتى سلطنت نمودند و کارشان باختلاف کشید، پراکنده میشوند و دولتشان از دستشان میرود، تا آنگاه که خراسانى و سفیانى یکى از مشرق و دیگرى از مغرب مانند اسبانى که مسابقه میدهند یکى از این طرف و دیگرى از آن طرف سعى مىکنند زودتر وارد کوفه شوند! و نابودى بنى فلان بدست آنها خواهد بود. و یکنفر از آنها باقى نمیماند.
سپس فرمودند: آمدن سفیانى و یمنى و خراسانى در یک سال و یک ماه و یک روز مىباشد مانند گردن بندى که دانه هاى آن منظم و یکى از پى دیگرى است. در آن وقت منتظران از هر جهت مأیوس میگردند. بیچاره کسانى که با آنها مخالفت کنند، در میان آنها پرچم حقى جز پرچم یمنى نیست. جمعیت او در طریق حق گام برمیدارند زیرا او مردم را به پیروى از صاحب شما دعوت میکند. وقتى یمنى قیام کرد، فروش اسلحه بر هر مسلمانى حرام است وقتى او خروج کرد بطرف وى بروید. زیرا لشکر او لشکر بر حق است، و نمى باید که مسلمانى از وى سرپیچى کند. هر کس از دعوت وى سرپیچید، از اهل دوزخ محسوب میشود چرا که او مردم را دعوت به حق و راه راست می کند.
آیت الله طبسی: مراد این فراز از روایت چیست؟ آیا مراد از «أهدی» که در اینجا آمده این است که هم رایت یمانی وهم رایت سفیانی و هم رایت خراسانی همه هدایت گر هستند، اما این رایت یمانی است که از همه هدایتگرتراست؟ یا اینکه مراد از افعل تفضیل تنها در برابر رایت خراسانی است، به این بیان که رایت یمانی تنها از رایت خراسانی هدایتگرتر است. (بنا به قرائن دیگر که سفیانی را خارج از رایت هدایت بدانیم)
***
ناقلین این روایت:
از شیعه کسانی که این روایت را نقل کردهاند به ترتیب زمانی عبارتند از:
اولین کسی که این روایت را نقل کرده فضل بن شاذان است که کتابش در دسترس نیست و مرحوم شیخ طوسی این روایت را در کتاب غیبت از ایشان نقل کردهاند.
الغیبه مرحوم نعمانی (صفحه ۲۶۲ باب ۱۴ ح ۱۳)، مختصر بصائر الدرجات (با نقل سه روایت به این مضمون) نوادر الاخبار[۸] ص۲۵۹ (بالاختصار)، اثبات الهداه، ج۳، ص۷۳۵، بحارالانوارج۵۲ ص۲۳۰ (با کمی اختلاف)، بشاره الاسلام ص۸۲ (بالاختصار).
اما ناقلین این روایت از اهل سنّت:
سلمی درعقدالدرر ص۱۴۴ باب۴ ، سفارینی در لوائح، ج۲، ص۸ این روایت را از امام جعفرصادق علیه السلام نقل میکند.
اصرار در بررسی سندی این روایت (که در ادامه می آید) بدین جهت است که روایت مطالب دیگری را نیز در بر دارد که اگر ما نتوانیم این روایت را تقویت کنیم یک سری مطالب دیگر از قبیل سایرعلامات که در این روایت آمده آنها هم زیر سوال میرود، مشروط به اینکه در سایر روایات ذکر نشده باشند، اما اگر این علامات در روایات دیگر وجود داشته باشند، این روایت ضعیف السند هم که باشد میتواند به عنوان موید از آن استفاده کرد.
این روایت، انصافاً روایت پر باری است که به بخشهای دیگری از آن اشاره میشود:
إِذَا رَأَیْتُمْ نَاراً مِنَ الْمَشْرِقِ شِبْهَ الْهَرَوِیِّ الْعَظِیمِ تَطْلُعُ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ أَوْ سَبْعَهً فَتَوَقَّعُوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ع إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ثُمَّ قَالَ الصَّیْحَهُ لَا تَکُونُ إِلَّا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ شَهْرِ اللَّهِ وَ هِیَ صَیْحَهُ جَبْرَئِیلَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ ثُمَّ قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فَیَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا یَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا اسْتَیْقَظَ وَ لَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَیْهِ فَزَعاً مِنْ ذَلِکَ الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنِ اعْتَبَرَ بِذَلِکَ الصَّوْتِ فَأَجَابَ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْأَوَّلَ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِیلَ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ قَالَ ع الصَّوْتُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَهِ جُمُعَهٍ لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ …
هر گاه دیدید آتشى مانند هراتى بزرگ سه روز یا هفت روز از مشرق طلوع کرد بخواست خداوند منتظر فرج و ظهور دولت آل محمد باشید! زیرا خداوند بر همه چیز غالب و حکیم است.آنگاه فرمودند: صداى آسمانى فقط در ماه رمضان است. یعنى ماه خدا و آن هم صداى جبرئیل به مردم است.
سپس فرمودند: گویندهاى از آسمان نام قائم را میبرد به طورى که از مشرق تا مغرب آن را میشنوند. هر کس خواب است بیدار مىشود و هر کس ایستاده مىنشیند و هر کس نشسته از وحشت آن صدا برمیخیزد. خدا رحمت کند کسى را که از آن صدا عبرت میگیرد. زیرا صداى اول صداى جبرئیل امین است.
و در ادامه فرمودند: آن صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان است: از آن شک ننمائید و آن را بشنوید و پیروى کنید.
***
یکی از علامات که در روایت به آن اشاره شده آتشی در مشرق است که سه روز یا یک هفته ادامه دارد، و آتش عظیمی است که هرگاه آنرا دیدید منتظر فرج آل محمد صلی الله محمد وآله باشید، البته آنچه که در روایت وجود دارد کلمه فرج است نه ظهور، ولی به قرینه روایات دیگر میتوان فهمید که مراد از آن، همان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه است. خلاصه این آتشی که از سمت مشرق ظاهر میشود رابطه تنگاتنگی با ظهور امام دارد، البته یک «ان شاءاللهی» هم در روایت ذکر فرمودهاند که گاهی برای تبرک گفته میشود و گاهی معنای تعلیق دارد.
بعد از آن علامت دیگری نقل میشود که شاید از علامات حتمی باشد و ما آن را بحث خواهیم کرد و آن صیحه آسمانی است که بخشی از این روایت مربوط به آن و تفصیلات آن است مثلاً اینکه در ماه رمضان و از جانب جبرئیل است. و منادی در آسمانها نام میبرد اسم حضرت یعنی «م ح م د» را که به نظر ما بردن نام حضرت تا روز ظهور جایز نیست. به هر صورت روایت میگوید: جبرئیل نام حضرت را در آسمانها میبرد و این صیحه به گونهای است که شرق و غرب میشنوند. صیحه آسمانی به نحوی است که نمی گذارد هیچ کس در خواب بماند، حال یا مراد خواب غفلت است، (اللهم نبهنا عن نومه الغافلین) یا مراد خواب عرفی و ظاهری است. صیحه به نحوی است که کسی که ایستاده باشد مینشیند و کسی که نشسته باشد میایستد، تاکید میکنم اگر ما در سند توقف کنیم و ملاک را سند قرار دهیم، این تفاصیل را از دست میدهیم. بعد میفرماید: خدا رحمت کند کسی که به این ندا پاسخ میدهد. در اینجا میفرماید: ندای اول جبرئیل است که در ماه رمضان و شب ۲۳ است یعنی همان احیایی که خیلی بر آن تاکید شده است؛ زیرا برخی ساعات است که اختصاص به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف دارد که یکی از آنها شب قدر، روز جمعه، پنج شنبه، نزدیک غروب، روز عاشورا.
در ادامه امام میفرماید: فَلَا تَشُکُّوا فِی ذَلِکَ، از آن شک ننمائید واسمعوا و اطیعوا و آن را بشنوید و پیروى کنید. زیرا زیاد شبهه افکنی میکنند. وفی آخر النهار صوت ابلیس، در آخر آن روز صداى شیطان ملعون بگوش میرسد. حال مراد از ابلیس یا خود شیطان است یا اعوان و انصار او؛ زیرا آنها هم وارد شده و حرفهایی میزنند تا مردم را در حیرت و شک بیاندازند، مجدداً میفرماید: این صداها را که شنیدید شک نکنید فَلَا تَشُکُّوا أَنَّهُ صَوْتُ جَبْرَئِیلَ زیرا صدا صدای جبرئیل است وَ عَلَامَهُ ذَلِکَ (صوت) أَنَّهُ یُنَادِی بِاسْمِ الْقَائِمِ علیه السلام وَ اسْمِ أَبِیهِ، پس صیحه طبق این تعبیر از علامات حتمی است که قبل از خروج قائم رخ میدهد، در روایت دقت کنید ببینید تعبیر به لفظ قائم چند بار آمده و چگونه در روایت از ایشان تعبیر میکنند، ائمه ما اصرار دارند که با لفظ قائم از ایشان تعبیر کنند و گاهی هم به خودشان نسبت میدهند و میگویند قائمنا، باید دید علت چیست؟
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام مَا کَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَتْ: یَا رَبِّ یُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَیْنِ صَفِیِّکَ وَ ابْنِ نَبِیِّکَ قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ عج الله تعالی فرجه الشریف وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِیه[۹]
هنگامىکه امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند، فرشتگان شیون نمودند و عرض کردند: پروردگارا! این حسین علیه السلام برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو و پسر پیامبر توست. خداوند سایه و شکل حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف را به آنها نشان داد و فرمود: به دست این مرد، براى حسین علیه السلام از دشمنانش انتقام میگیرم.
روز عاشورا وقتی آن فاجعه بپا شد وامام شهید شد، ملائکه به خداوند عرض کردند: اجازه بده به یاری امام برویم، خداوند صورت و اشباح ائمه را نشان داد به ملائکه (فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِیه) این تعبیر و این وصف برای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از جانب خداوند عزّوجّل است و شاید اینکه اکثر روایات از حضرت به آن لقب یاد میکنند به این خاطر است که خداوند از حضرت این گونه تعبیر کرده است. این بحث را در کتاب النجم الثاقب نگاه کنید.
دراین روایت ـ روایت نعمانی ـ حدود ۵ تا ۶ بار تاکید شده که صدای اول را پیروی کنید.
در ادامه یکسری علامات ذکر میشود که اگر این روایت نباشد این علامات حتمیت پیدا نمیکند: بروز طاعون، زلزله و جنگ بین حکومتهای عربی طبق این روایت از علائم حتمی است. لَا یَقُومُ الْقَائِمُ إِلَّا عَلَى خَوْفٍ شَدِیدٍ مِنَ النَّاسِ؛ قائم قیام نمى کند مگر زمانی که ترس شدیدى مردم را فرا گیرد. (حال یا از ناحیه بلایای طبیعی یا از ناحیه حاکمان)
وَ زَلَازِلَ وَ فِتْنَهٍ وَ بَلَاءٍ یُصِیبُ النَّاسَ وَ طَاعُونٍ قَبْلَ ذَلِکَ وَ سَیْفٍ قَاطِعٍ بَیْنَ الْعَرَبِ وَ اخْتِلَافٍ شَدِیدٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ تَشْتِیتٍ فِی دِینِهِمْ وَ تَغْیِیرٍ فِی حَالِهِمْ
زلزله ها پى در پى بیاید، و مردم در آشوب و بلا و طاعون بسر برند، و شمشیر برنده میان عرب کارگر باشد. و اختلاف شدیدى در بین مردم ایجاد میشود. همه در امر دین خود متفرق و حالشان متغیر میشود.
طبق این روایت که تعبیر به «لا یقوم» دارد، اینها از علائم حتمی میشود. و ما اگر سند این روایت را نتوانیم تصحیح کنیم تمام این علائم زیر سؤال میرود. شاید از طریق قوت متن بتوانیم بر این روایت صحه بگذاریم.
اذا خرج یقوم بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدِیدَهٍ؛ قائم بامر جدید و کتاب جدید و قضاى جدید که بر عرب دشوار است، قیام میکند.
آیا مراد از کتاب به قرینه سنّت جدید قرآن است؟ اگر روایت را بپذیریم این موارد را باید توجیه و تبیین کنیم.
وَ لَیْسَ فَرَجُکُمْ إِلَّا فِی اخْتِلَافِ بَنِی فُلَانٍ …
آیا مراد از فرج یعنی ظهور و مراد از بنی فلان یعنی بنی عباس؟ اگرمراد از فَرَج ظهور باشد دیگر مراد از بنی عباس حکومت آنان نخواهد بود.
وَ لَنْ یَخْرُجَ الْقَائِمُ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى یَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِیمَا بَیْنَهُمْ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ طَمَعَ النَّاسُ فِیهِمْ وَ اخْتَلَفَتِ الْکَلِمَهُ وَ خَرَجَ السُّفْیَانِیُّ …
و قائم قیام نمیکند و شما هم آنچه را عاشقش هستید نخواهید دید تا وقتی بنی فلان بر سر آنچه در بینشان است مبتلا به اختلاف و درگیری شوند. مردم به (حکومت) آنها طمع کنند و وحدت از بین برود و سفیانی خروج کند …
(بعید است که همه این روایت از امام در یک جلسه صادر شده باشد.)
لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْحَنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ ثَبَتَتْ عَلَى سَاقِهَا (کنایه از اوج شدت) بَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبْداً عَنیفا (خشن) خَامِلًا أَصْلُهُ (گمنام است ومطرح نبوده) یَکُونُ النَّصْرُ مَعَهُ أَصْحَابُهُ الطَّوِیلَهُ شُعُورُهُمْ (موها ی اصحابش بلند است) أَصْحَابُ السِّبَالِ (شارب) سُودٌ ثِیَابُهُمْ أَصْحَابُ رَایَاتٍ سُودٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ یَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً َوَ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ إِلَى أَفْعَالِهِمْ وَ مَا یُلْقَى مِنَ الْفُجَّارِ مِنْهُمْ وَ الْأَعْرَابِ الْجُفَاهِ یُسَلِّطُهُمُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بِلَا رَحْمَهٍ فَیَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً عَلَى مَدِینَتِهِمْ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ.[۱۰]
ناگزیر باید آسیابى به گردش در آید و خرد کند و چون بر محورش برپا شد و بر پایهاش استوار گردیدخداوند بندهاى بىگذشت و سنگدل و از خاندانى گمنام (بىاصل و نسب) را برانگیزد که پیروزى با اوست، یارانش داراى موهاى بلند و سبیلدار و سیاه جامههایشان در بر، صاحبان پرچمهاى سیاه هستند. لباسهایشان سیاه، و صاحبان پرچمهای سیاهند، وای بحال کسی که با آنها به دشمنی برخیزد که بی ملاحظه آنان را می کشند.
به خدای بزرگ سوگند که گوئی من هم اکنون آنها را می نگرم و کارهای آنها و آنچه را که بدکاران و عربهای ستمگر و جفاجو از دست آنان می بینند در پیش چشم من است. خداوند آنان را بدون اینکه برایشان رحمی آورند بر آنان مسلط می سازد، و در شهرهای ساحلی و بیابانی، ایشان را به جزای آنچه که کرده اند بی محابا می کشند و از دم شمشیر می گذرانند و آنان را به کیفر اعمالشان می رسانند.
***
این روایت را اگر در چارچوب بررسی سندی قرار دهیم روایت را از دست میدهیم. زیرا نمی توانیم حسن بن علی بن ابی حمزه را توثیق کنیم، حتی امثال مامقانی، که بعضاً ایشان را به تساهل و حسن ظن متهم میکنند؛ نتوانسته او را توثیق کند بلکه راجع به او کذاب گفته است.[۱۱]
***
نتیجه: پس عمده روایت در این مبحث (بررسی روایات خراسانی از حیث سند ودلالت)، روایت نعمانی بود که ما به تفصیل روایت را خواندیم ومعلوم شد که علائم دیگری هم غیر از خراسانی در این روایت وجود دارد که اگر ما این روایت را به دلیل مشکل سندی کنار بگذاریم مبتلا به اشکالات دیگری میشویم مگر اینکه ادله دیگری پیدا کنیم.
[۱] – سفیانی- بل خراسانی که از مشرق بلاد عرب خروج می کند اما سفیانی از مغرب یعنی شام است.
[۲] –برای تتمه بحث باید روایات رایات سود و روایات من المشرق را ببینیم که چه قدر اعتبار وچه قدر ارتباط دارد.
[۳] – به معنای اسبان مسابقه که باهم حرکت می کنندوهیچ یک بر دیگری سبقت نمی گیرند.
[۴] – از روایات دیگر باید استفاده کرد وشاید مراد از بنی فلان عباسیان باشد زیرا سفیانی خودش از امویین است.
[۵] – دانه های تسبیح که پشت سرهم هستند.
[۶]– بل انبعاث و وثوب و خروج و برانگیخته شدن.
[۷] – پرچم یمانی.
[۸] – مرحوم فیض کاشانی
[۹] – بحارالانوار، ج۵۱، ص ۶۸ ح۸
[۱۰] – معجم احادیث الامام المهدی، ج۴، ص۳۸۲٫ شماره حدیث ۷۸۶، چاپ جدید.
[۱۱] – تنقیح المقال، ح۲۰، ص۴۰، شماره۶۱۱ و معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۴، شماره ۲۹۲۸.
پاسخ دهید