یکی از عناوین مورد بحث در مباحث مهدویت، موضوع خراسانی است که آیا خراسانی از علائم ظهور است یا خیر؟ و منظور از آن چه کسی است؟ آیا مراد ابومسلم خراسانی یا مرحوم سید بن طاووس است؛ یا مقصود شخصی است که قبل از ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف میآید؟ اصولاً آیا او دارای چهره مثبتی است یا خیر؟ آیا روایات وارده در این زمینه از نظر سند مورد تایید است یا خیر؟
در این نوشتار که اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی است، به نظر آیت الله صدر و برخی از معاصرین در مورد خراسانی اشاره می کنیم.
راجع به این شخص اقوالی در بین علماء وجود دارد که به آنها اشاره میشود:
برخی میگویند، خراسانی همان ابو مسلم است که انقراض امویین به دست او بود و یک جریان تاریخی مربوط به گذشته است.
برخی دیگر، همچون ابن طاووس روایات خراسانی را بر خود تطبیق میدهند و می گوید خراسانی من هستم؟!
برخی دیگر میگویند، خراسانی یکی از سادات بنی هاشم و از یاران امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف از ایران است و نیرو میفرستد به یاری امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و در اسطخر با امام ملاقات میکند، و بالاخره او از یاران و فرماندهان شاخص در دوران ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف است.
این عده مستند و دلیلی که بتوان به آن اعتماد کرد، ندارند. البته روایاتی داریم که در قرب ظهور حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، ایران، پایگاه قوی فرهنگی و زمینه ساز برای حکومت حضرت عج الله تعالی فرجه الشریف است، لکن این تفصیلات از قبیل حرکت نیروهای نظامی به فرماندهی خراسانی و اعزام نیرو و ملاقات با امام عج الله تعالی فرجه الشریف، اینها تفصیلاتی است که نیاز به ادله محکم دارد.
ما قبل از نقل کلمات نگاهی به روایات میکنیم تا سخنان رجماً بالغیب نباشد، و ببینیم:
آیا روایاتی در این زمینه هست یا خیر؟
از این روایات چه به دست میآید؟
آیا از خراسانی به عنوان یک چهره مثبت در روایات یاد شده و یا تنها یکی ازعلامات است؟
و همچنین ببینیم سایر تفصیلات فقط در کتب عامه است یا در منابع ما هم بیان شده است؟
***
دیدگاه اول
بیان مرحوم صدر در مورد خراسانی
مرحوم صدر می گوید: [۱] اننا فهمنا فی التاریخ السابق من الاخبار التی تذکر خروج الرایات السود من خراسان، دراینجا دو تعبیر وجود دارد:
تعبیراول: الرایات السود من خراسان است و تعبیر دوم: خود خراسانی است. آیا ایندو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ مرحوم صدر می گوید: رایات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و به ذهن چنین تبادر میکند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابومسلم خراسانی است، و این احتمال معقولی است درصورتی که بتوانیم اشکالات وارده برآن را پاسخ گوییم.
اما اشکالات:
اشکال اول:
این روایت (لابد من بنی فلان) از امام باقر علیه السلام است و ایشان زمان حیاتشان مقارن با حکومت بنی امیه است پس معنائی برای این فرمایش تصویر نمی شود زیرا تحصیل حاصل است. چون بنی امیه الان مالک هستند و دیگر اشاره به آینده ندارد. پس باید این فرمایش را حمل کنیم بر دولتی که هنوز روی کار نیامده و آن نیست غیر از دولت عباسیین و شکی نیست که ابومسلم خراسانی از موسسین دولت عباسیان است نه از بین برنده آن.
اشکال دوم:
این روایت بین ظهور خراسانی و سفیانی مقارنت قرار داده و پر واضح است که سفیانی هنوز نیامده است. پس باید بگوئیم حرکت خراسانی نیز هنوز محقق نشده است. پس این روایت ربطی به ابومسلم ندارد. نتیجه اینکه باید تفکیک قائل شویم بین رایات سود و بین خراسانی، وباید بگوئیم حرکت رایات سود غیر از حرکت خراسانی است. اگر بین ایندو حرکت تفکیک کردیم با یک مشکل مواجه میشویم، وآن این است که ما در مورد رایات سود روایات زیادی داریم ولی راجع به خراسانی روایات کمی داریم. اگر ایندو حرکت را یکی بدانیم، مجموع روایات ما مستفیض یا متواتر میشود و در نتیجه اَسناد جریان خراسانی محکم میشود، ولی اگر گفتیم این دو حرکت از همدیگر جدا است، بحث خراسانی از تعداد کمی روایات برخوردار خواهد بود.
از لابلای کلام ایشان اینگونه استفاده میشود که ما هنوز نتوانستیم مشخص کنیم که منظور از خراسانی کیست؟ و آیا خراسانی همان ابومسلم است یا شخص دیگر؟ معلوم نیست، البته از این روایات همین ابهام و عدم وضوح به نظر میرسد.
***
دیدگاه دوم
نظر برخی از معاصرین در مورد خراسانی
در مقابل برخی از معاصرین اصرار دارند که بگویند، خراسانی از ایران و از یاران امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است و از مراجع و شخصیتهای بزرگی است که نه فقط مرجعیت بلکه بسط ید نیز دارد.
البته ما از خدا میخواهیم اینگونه باشد، ولی دلیلی بر این مطلب نداریم.
آیت الله کورانی میگوید: ظهور الخراسانی و شعیب فی ایران تذکر هاتین الشخصیتین و انهما یظهران فی ایران قرب الظهور و یشارکان فی حرکه ظهور المقدسه و لا تذکر الروایات ان الایرانیین …
روایت نداریم بر اینکه ایرانیها نیرو میفرستند برای کمک به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برای آزادسازی حجاز، شاید به این دلیل که امام عج الله تعالی فرجه الشریف درآن زمان نیازی به آنها ندارد. و نیروهای ایران همین مقدار اکتفا میکنند که نیروهایشان را به عراق بفرستند ودر همانجا بیعت و تبعیتشان را از امام عج الله تعالی فرجه الشریف اعلام میکنند.
دلیلی که ایشان میآورند این روایت است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَنْزِلُ الرَّایَاتُ السُّودُ الَّتِی تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْکُوفَهِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِیُّ بُعِثَ إِلَیْهِ بِالْبَیْعَهِ.[۲]
پرچم های سیاهی از ناحیه خراسان بیرون می آید و به جانب کوفه به حرکت در می آید. پس چون مهدی ظاهر شود، اینان اقدام به بیعت با آن حضرت می نمایند.
اگر دلیل شما این روایت است که اولاً مشکل سندی دارد. چون در سند آن نعیم بن حماد است و ایشان توثیق ندارد؛ بلکه از نظر ما (آیت الله طبسی) اعتباری ندارد. مگر از طریق قوت متن یا وجود روایات دیگر به همین مضمون یا نقل آن به عنوان مؤید.
ثانیاً اصلاً دلالتی بر مدعا ندارد. سپس ایشان وارد روایات اهل سنّت شده و می گوید روایات آنها پررنگتر است و اشاره به این دارند که ایرانیها بسیج شده و به خوزستان میروند تا بعد از آن به حجاز وارد شوند، ایشان میگوید دلیل من روایتی از فتن ابن حماد است که میگوید:
عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال: إذا خرجت خیل السفیانی إلى الکوفه بعث فی طلب أهل خراسان ویخرج أهل خراسان فی طلب المهدی فیلتقی هو والهاشمی برایات سود على مقدمته شعیب بن صالح فیلتقی هو وأصحاب السفیانی بباب إصطخر[۳] فتکون بینهم ملحمه عظیمه فتظهر الرایات السود وتهرب خیل السفیانی فعند ذلک یتمنى الناس المهدی ویطلبونه.[۴]
لشکر سفیانی برای جنگ به کوفه خروج میکند و از اهل خراسان (ایران) طلب جنگ میکنند اهل خراسان حضرت مهدی علیه السلام را طلب میکنند و لشکر سفیانی با لشکری که پرچمهایشان سیاه است (خراسانی–ایران) که در مقدمه انها شخصی به اسم شعیب ابن صالح است به جنگ بر میخیزند، و اهل خراسان و لشکر سفیانی در منطقه ای به اسم اصطخر به نبرد برمیخیزند و در این جنگ ملحمه وخونریزی عظیمی بیش میافتد میشود، که لشکر سفیانی فرار میکند و اهل خراسان ارزوی حضرت مهدی را میکنند و ایشان را میطلبند.
البته روایاتی داریم که جبیر بن خابور[۵] با چهار هزار مسلح در نقطهای به نام «جبل اهواز» به عنوان نیروهای واکنش سریع آماده هستند و منتظر فرمانند.
سپس میگوید: امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بعد از اینکه حجاز را آزاد کردند به اهواز میآیند. یلتقی بانصاره الخراسانی وجیشه و یخوضون بقیادته معرکه هناک مع السفیانی ومن المحتمل ان تکون المعرکه المذکوره مع قواه بحریه من الروم …[۶] فعند ذلک یتمنی الناس المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ویطلبونه ومنذ ذلک الحین یصبح الخراسانی والشعیب من اصحاب الامام المهدی الخاصَّیین ویصبح الشعیب القائدالعام وتکون قوی الخراسانی هی الثقل اوثقلا کبیرا الذی یعتمد علیه فی تثبیت الاوضاع الداخلیه. اغتشاشات را حضرت در عراق به واسطه خراسانیها فرومی نشاند و بعد از آن حضرت به همراه خراسانی به سمت قدس حرکت میکند. کما یستفاد من احادیثهم الکثیره فی مصادر السنه والقلیله فی مصادرنا.
سپس در ادامه میگوید: من احتمال میدادم که حرکت خراسانی از مجعولات ابومسلم و عباسیان باشد، لکن وجدت الروایات صحیحه السند تذکر الخراسانی منها روایه ابی بصیر عن الصادق علیه السلام فی الیمانی[۷] ووجدت الروایات تدل علی ان امرالخراسانی کان معروفا[۸]، فأمر الخراسانی ثابت فی مصادرنا ایضا ودوره الذی اشرنا الیه قریب من دوره فی روایات السنه. نقشی که در روایات ما نسبت به خراسانی هست با نقشی که در روایات اهل سنّت هست، دور نیست و هر دو تقریباً یک جور بیان دارند.
در اینجا دو روایتی[۹] را که خیلی به آن توجه شده است بیان میکنیم:
روایت اول: همان روایت ابوبصیر است که ایشان آنرا صحیح دانستند از غیبت نعمانی است:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ عج الله تعالی فرجه الشریف فَقَالَ: یَا ابَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صل الله علیه وآله وسلم کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ یَا بَا مُحَمَّدٍ إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ أَوَّلُهُنَّ النِّدَاءُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِیِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاء …
محمد بن حسان رازی، ضعیف است، محمد بن علی کوفی مشکل دارد، و این روایت را غیر از نعمانی تا زمان مرحوم مجلسی کسی آنرا نقل نکرده است، از اینها گذشته اصلاً کجای این روایت اشاره به حرکت مثبت خراسانی دارد؟!
روایت دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَى أُمَّهُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یسِیرُ بِالتُّقَى وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَهِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً.
خداوند منزهتر، گرامىتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل رها کند. عرض کردم: فدایت گردم! خبرى به من بده که مرا آسودهخاطر کند. فرمود: اى ابو محمد، تا زمانى که فلان خاندان سلطنت مىکنند، امت محمد-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-هرگز روز گشایش را نخواهد دید، تا اینکه سلطنت آنها از بین برود. وقتى سلطنتشان منقرض شد، خداوند مردى از ما اهل بیت را به امت محمد-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-ارزانى مىدارد که [مردم را]به تقوا راهنمایى نموده و براساس هدایت الهى عمل مىکند و در برابر حکم و دادرسى، رشوه نمىگیرد. به خدا سوگند، من او را مىشناسم و نام او و نام پدرش را مىدانم. سپس شخص دیگر که درشتاندام و کوتاه قد و داراى خال و بهویژه دو خال مخصوص است، قیام مىکند و به عدل و داد حکم نموده و از آنچه به او سپرده شده، نگاهدارى مىکند و همان گونه که بدکاران، زمین را از جور و ستم آکنده کردهاند، او زمین را از قسط و داد پر مىکند.
این روایت را ما در معجم احادیث امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از کتاب اقبال ابن طاووس نقل کرده ایم، معاصرینی که شخصیت خراسانی را مثبت میدانند، استنادشان به این روایت بوده است، ما فعلاً کاری به سند این روایت نداریم، فقط نظر و برداشت ابن طاووس را بیان میکنیم. ابن طاووس میگوید:
أقول و من حیث انقرض ملک بنی العباس لم أجد و لا أسمع برجل من أهل البیت یسیر بالتقى و یعمل بالهدى و لا یأخذ فی حکمه الرشا کما قد تفضل الله به علینا باطنا و ظاهرا و غلب ظنی أو عرفت أن ذلک إشاره إلینا و إنعام فقلت ما معناه یا الله إن کان هذا الرجل المشار إلیه أنا فلا تمنعنی من صوم هذا یوم ثالث عشر ربیع الأول على عادتک و رحمتک فی المنع مما ترید منعی منه و إطلاقی فیما ترید تمکینی منه فوجدت إذنا و أمرا بصوم هذا الیوم و قد تضاحى نهاره فصمته و قلت فی معناه یا الله إن کنت أنا المشار إلیه فلا تمنعنی من صلاه الشکر و أدعیتها فقمت فلم أمنع بل وجدت لشیء مأمور فصلیتها و دعوت بأدعیتها و قد رجوت أن یکون الله تعالى برحمته قد شرفنی بذکری فی الکتب السالفه على لسان الصادق علیه السلام فإن منا [فإننا] قبل الولایه على العلویین کنا فی تلک الصفات مجتهدین و بعد الولایه على العلویین زدنا فی الاجتهاد فی هذه الصفات و السیره فیهم بالتقوى و المشوره بها و العمل معهم بالهدى و ترک الرشا قدیما و حدیثا لا یخفى ذلک على من عرفنا و لم یتمکن أحد فی هذه الدوله القاهره من العتره الطاهره کما تمکنا نحن من صدقاتها المتواتره و استجلاب الأدعیه الباهره و الفرامین [القراءین] المتضمنه لعدلها و رحمتها المتظاهره و قد وعدت أن کل سنه أکون متمکنا على عادتی من عبادتی أعمل فیها ما یهدینی الله إلیه من الشکر و سعاده دنیای و آخرتی و کذلک ینبغی أن تعمله ذریتی فإنهم مشارکون فیما تضمنته کرامتی و وجدت بشارتین فیما ذکرته فی کتاب البشارات فی الملاحم تصدیق أن المراد نحن بهذه المراحم و المکارم.[۱۰]
[۱] – تاریخ ما بعد الظهور، ج۳ ص۱۶۹.
[۲] – بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۱۷، ب۲۵، ح۷۷٫
[۳] – اسطخر، مسجد سلیمان کنونی است.
[۴] – کتاب الفتن، نعیم بن حماد المروزی، ص ۱/۱۹۲ح و ۱/۳۱۶ ح ۹۱۲ نرم افزار الشامله.
[۵] – جریان جبیر بن خابور وسخن معاویه به او درمورد عدم رفتن به کوفه به خاطر ترس از مواجهه جبیربا حضرت علی ع درروایات بیان شده است (ن.ک: نشانههایی از دولت موعود، ص۱۱۸ و فی رحاب حکومه الامام المهدی۴، ص۱۱۴ و الخرائج، ج۱، ص۱۸۵ و بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۹۶).
[۶] – روم بالتحدید یعنی ایتالیای کنونی که مرکز مسیحیت است.
[۷] – کدام یک از روایات یمانی راکه مطرح کردیم صحیح است؟
[۸] – به نظر من (آیت الله طبسی) این دلیل محکمی نمی تواند باشد، اگر بعد از خراسانی این روایات معروفیت داشت معلوم میشود که ابومسلم مصداق آن نبوده است، ولی شما که خودتان تایید میکنید که قبل بوده است زمان کدام یک از ائمه بوده است؟
[۹] – معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، ج۵ ص۱۹۷و ۲۰۵
[۱۰] – اقبال الاعمال، ج۳، ص۱۱۷.
پاسخ دهید