روز یکشنبه مورخ ۲۶ آذرماه ۱۴۰۲ مصادف با شام شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)، سوّمین شب از مراسم ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- مُقدّمه
- قرآن هرگز از عِترت جُدا نخواهد شد
- ولایت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به عنوان اَمانت الهی مُعرّفی شده است
- تَصرّفی که در حرم امام رضا (علیه السلام) برای شخصی پیش آمده بود
- مأموریت انسان برای عبادت خداوند در بِستر ولایت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)
- اُولی الاَمری که خداوند منّان اطاعت از آنها را بر ما واجب کرده است
- حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حافظِ امامت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
شب شامِ غریبانِ شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. سنگینترین غَم عالَم و مُصیبت روزگار بر قلب مولیالموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سنگینی میکند و برای فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچنان آلام و حُزنها فشار میآورد که هیچکسی نمیتواند از مُصیبت سنگین آنها باخبر باشد. به امام زمانمان (ارواحنا فداه) و همهی عوالِم بالا و به همهی دلدادگان به آلبیت عصمت و طهارات (سلام الله علیهم اجمعین) و به شما عُلمای عزیزی که در مَحضر هستید و مُتدیّنین و مؤمنینی که همیشه رونق بازار ولایت و بازار دیانت و بازار انقلاب و شهدا هستید، تسلیت عرض میکنم.
قرآن هرگز از عِترت جُدا نخواهد شد
شب گذشته به مَحضر شما عَرض شد که خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرد برای مَصونماندن قرآن کریم از دستبُرد تَحریفگَران عِترت را قَرین قرآن کریم قرار داد و با تَعبیر «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ[۲]» این اعلانِ جهانی است که قرآن بدون عِترت قرآن نیست. از نظر مِصداقی هم یک نمونه از «فیض کاشانی» (اعلی الله مقامه الشریف) برای شما نَقل کردیم. نمونهی دیگری که برای همهی شما شناخته شده است، در «جنگ صفین[۳]» که طولانیترین جنگ بعد از طُلوع خورشید اسلام و تشکیل حکومت دینی است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هشتاد جنگ را اداره کردند، ولی از نظر زمان هیچکدام مانند این جنگ طولانی نبود. جنگ صفین ۲۷ ماه طول کشید و وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با داشتن پَرچمداری، فرماندهی، یَلی و مُدیری مانند «مالک اَشتر» از نظر نظامی قُشون مُعاویه علیه الهاویه را به عَقب بُردند تا دیوارهای شام مُشخّص بود. در آستانهی پیروزی لشکر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، لشکر توحید، لشکر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قُشون کُفر و بر قُشون ظُلمت مُعاویه، مُعاویه از «عمر و عاص» (لعنت الله علیه) کمک خواست. عمر و عاص حَرامزاده بود، پدرش عاص هم همینگونه بود. مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) به صورت مُکرّر میفرمودند ـ رضوان خداوند بر آقای بَهجت ـ که این عمر و عاص موقع مُردن انگشت به دندان گرفته بود و در حال حیرت به جهنّم واصل شده بود. پایان عُمر همهی اینها سُقوط در جهنّم است و آن هم با چه حَسرتی، با چه خسارتی، با چه وِزر و وَبالی! این آدمِ دَغلِ پیچیدهی شیطان صفت دستور داد که ۵۰۰ قرآن آماده کردند و بر سر هر نیزهای یک قرآن زدند و در مقابل لشکر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و گفتند: «إنَّ کِتَابَ اللهِ سُبْحَانَهُ بَیْنَنا مِنْ فَاتِحَتِهِ[۴]»؛ بیایید جنگ را تَعطیل کنیم و هرچه قرآن کریم گفته است، هر دو طرف به حُکم قرآن کریم تَن بدهند. وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: قرآن ناطق من هستم؛ بزنید که این قرآن نیست. ـ به تَعبیر بنده ـ این همان «بُت هُبل[۵]» است، همان «بُت عُزّی[۶]» است، ولی روپوش قرآن بر روی آن کشیدهاند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در دوران «اوباما» که نامه به ایشان نوشت و میخواست فَریبکاری کند، یک تَعبیری در این مورد دارند که فرمودند: مُشت چُدنی با روپوش مَخملی است. مانند مار میماند. ظاهر او لَیّن است، نَرم است؛ اما باطن و نیش او پُر از زَهر است و کُشنده است. اینها هم این کار را کردند. در ظاهر قرآن کریم بود، ولی واقع بُت بود، بُتِ هُبَل بود، بُتِ عُزّی بود، باطن شَرارت و بیرَحمی مُعاویه بود که مُسلّط بشود و روزگار مردم را سیاه کند. ولی گوش نکردند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تَهدید کردند. گفتند: همان کاری که با عُثمان کردیم، با تو هم همان کار را میکنیم. شایعه کردند که علی (علیه السلام) میخواهد با قرآن کریم بجنگد. اینکه خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرده است که قرآن کریم از عِترت جُدا نمیشود، «لَنْ یفْتَرِقَا»، و باز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «علیٌّ مَع القرآنِ و القرآنُ مَع علیٍّ[۷]»؛ قرآن علی (علیه السلام) است و علی (علیه السلام) هم قرآن است. اینها دور روی یک سکّه هستند یا دو حقیقتِ بهم پیوسته هستند و هر دوی آنها یک حقیقت هستند، هر دوی آنها دین میشود. قرآن و عِترت در کنار یکدیگر دینِ نجاتبَخش میشود، زندگی سعادتآفرین میشود. وقتی جُدا بشوند، نه عِترت برای مردم قابل استفاده خواهد بود و نه قرآن کریم برای آنهایی که بدون عِترت میخواهند از قرآن کریم استفاده کنند. دو آیه هم به مَحضر شما عَرض شد که یکی آیهی سورهی مبارکهی واقعه بود که فرموده است: «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۸]»؛ و دیگری هم سورهی مبارکهی اَحزاب بود که خداوند متعال خودش مُطهّرون را برای مردم مُعرّفی کرده است تا هرکسی بخواهد از قرآن کریم استفاده کند، سلیقهای نباشد، قرآن کریم بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است و بابِ قَلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم علی (علیه السلام) است. «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها[۹]».
ولایت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به عنوان اَمانت الهی مُعرّفی شده است
در این رابطه چند آیهی دیگر مُقدّمه است تا ما نَقش حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را بدانیم و قَدر شیعهبودن خودمان و اسلامِ نابی که خداوند نَصیب ما کرده است، ما هم به تَبَع بیبیمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) و همهی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضاتِهِ[۱۰]»؛ همهی اینها جانشان را بَذل کردند. این آیهی کریمهی «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا[۱۱]»، نه اینکه فقط اِطعامشان برای وَجهالله بود، جنگشان هم اینگونه بود. اینها از خداوند هیچ مُطالبهای نداشتند، اینها بنده بودند، اینها مُفتخر بودند که خداوند اینها را آفریده است و همینکه من مَخلوق خداوند هستم، «إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً[۱۲]»؛ چه افتخاری بالاتر از اینکه ما خدا را داریم؟ ما بیخدا نیستیم، او رَبّ ماست و ما به این مُفتخر هستیم. «کَفَى بِی عِزّاً»؛ از نظر عزّت همینقَدر کافی است که ما بندهی او هستیم، خدا ما را به بندگی قبول کرده است. افتخار و عزّتی بالاتر از این نیست که ما خدا داریم و او رَبّ ماست و به ما اجازه داده است که او را بنده باشیم. این ارتباط عَبد و مولا تمامِ عزّت است، تمامِ نور است، تمامِ سعادت است. لذا خداوند متعال در قرآن شریف فرمود: «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ[۱۳]»؛ هرچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما دستور داد، ولو در ظاهر قرآن نباشد، این به شَخص شَخیص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) موضوعیّت میدهد که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بلندگوی خداست. اگر شما چیزی در قرآن کریم پیدا نکردید، دلیل بر این نیست که در قرآن نیست؛ حقیقتِ قرآن کریم در قَلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، باطن قرآن کریم در ضَمیر حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است. اینها خودشان بُطون قرآن هستند. برای قرآن بَطنی است و برای بَطن قرآن هم بَطنی است که تا هفتاد بَطن ادامه دارد. و آن کسی که آن قرآن مَکنون را، آن قرآن سِرّی را، بُطون قرآن را، حقیقت قرآن را مَسّ میکند، رَمز استعمال و رَمز استمرارِ قرآن کریم و قواعدی که در قرآن هست و فوق زمان و فوق مکان است، این امام میخواهد، کارشناس میخواهد تا تَطبیق نماید و همیشگیبودن قرآن کریم را عینی بکند، برای مردم تَحمیلی نباشد، قابل فَهم باشد. این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد در وَحی الهی به مردم بگوید: «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ هم باید از طاغوت اجتناب کرد، چون از تَحاکُم به طاغوت نَهی شدهایم. انسانهایی که به قاضیِ غیر عادل مُرافعه میبَرند، تَحاکُم به طاغوت کردهاند. انسانهایی که به حاکم فاسق تَن میدهند، رأی میدهند و مسئولیت قابل قبول برای اولیای الهی را به افراد ناصالح میدهند، اَمانت را به نااَهل میدهند، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا[۱۴]»، این اَمانت ولایت است، این اَمانت حکومت است، این اَمانت مسئولیت الهی است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این اهل اَمانت را برای ما مُعرّفی میکند. اگر مُعرّفی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد، اَفراد فَریبکار و دَغل میآیند و برای ما بَدَل میسازند و ما را از نعمتِ واقعی دور میکنند.
تَصرّفی که در حرم امام رضا (علیه السلام) برای شخصی پیش آمده بود
در این زیارت حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) خیلی زیارت دورهی حضرت رضا (علیه السلام)، شاید برای شما عرض کرده باشم که مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند که یک کسی در عالَم رؤیا دیده بود که گُنبد مُطهّر امام رضا (علیه السلام) باز شد و یک هودَجی از آسمان بر حَرم مُطهّر حضرت ثامنالحُجج (علیه السلام) نازل شد و یک بانوی جوان به همراه یک مرد ایستادند و این زیارت دوره را خواندند. وقتی بیدار شده بود، فهمیده بود که در حَرم یک خبری هست. بلند شده بود و به حرم مُطهّر حضرت امام رضا (علیه السلام) آمده بود و در آنجا با اینکه شُلوغ بوده، یکمرتبه میبیند که خلوت شده است. گویا هیچکسی نیست. این مثال است، یعنی بَرزخ آنجا را دیده بود. در حال طَواف هم گاهی شُلوغ است، اما یکمرتبه یک کسی که متوسّل به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) میشود، در مورد دُختر مرحوم «آقای اراکی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) که خودِ آیت الله العظمی آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) برای بنده گفتند؛ گفتند که دختر بنده وقتی به حجّ میرفت، گفت: شنیدهام که موقع حجّ طَواف و مَطاف خیلی شُلوغ میشود و این افرادی که از مِصر میآیند، از سودان میآیند و هیکلهای دُرشتی دارند، فشار میآوردند. میفرمودند که دختر من هم بی دست و پاست؛ لذا اِستمداد میکرد که اگر در آنجا فشاری پیش آمد، من چه کنم؟ آقای اراکی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند: بنده به دخترم گفتم که هرموقع فشار پیش آمد، بگو: «یا حَفیظُ یا عَلیم»؛ خداوند متعال از تو حفاظت میکند. از مکّه که برگشت، پُرسیدم: چه خبر؟ گفت: آن چیزی که از آن میترسیدم، پیش آمد. جمعیّت زیادی فشار آوردند و من مُضطرّ شدم. شروع به گفتن ذکر «یا حَفیظُ یا عَلیم» کردم. یکمرتبه دیدم که صدایی به گوشم آمد: به دنبال آقا طَواف کُن. جلویم را نگاه کردم، دیدم یک دایرهای است که هیچکسی در آن نیست، فقط امام زمان (ارواحنا فداه) بود و من پُشت سر ایشان هفت شوط را طَواف کردم. گاهی هم به اِحرام ایشان دست میکشیدم و میگفتم: آقا! فدایتان بشوم. گاهی این تَصرّفات را میکنند، در عین اینکه جمعیّت ازدحام دارد، برای کسی که فوقِ این عالَم عُنصر است، برای او خَلوت پیش میآید. مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میگفتند که آن شخص دید یک خَلوتی پیش آمد و همان آقا و بانویی که در خواب دیده بود، نازل شدند و همان زیارتِ دورهی امام رضا (علیه السلام) را خواندند که مُقابل حضرت امام رضا میایستیم و میخوانیم: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلّا اللّهُ»، سپس بالای سر ایشان مینشینیم «زیارت وارث» را میخوانیم. بعد آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: آن آقا گفته بود که من در آنجا این زیارت وارث حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با زیارت وارث امام رضا (علیه السلام) یک تفاوت دارد و آن تفاوت هم در این است که در زیارت وارث حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عبارت «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ اللّهِ[۱۶]» را نداریم؛ اما در زیارت وارث حضرت امام رضا (علیه السلام) «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ اللّهِ» هم آمده است. در این زیارتنامه حضرت امام رضا (علیه السلام) که سلام خداوند بر امام رضا (علیه السلام)، جان ما به قُربان امام رضا (علیه السلام) که چه سرپرستی داریم، چه صاحب خانهای داریم، چه صاحب مملکتی داریم، چه پَناهگاهی داریم که حجّ فُقراست؛ ویزا نمیخواهد، پاسپورت نمیخواهد، هروقت مشکلی داشتید، دَرب حَرم بر روی شما باز است، به سُراغ حضرت ثامنالحُجج علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) بروید.
مأموریت انسان برای عبادت خداوند در بِستر ولایت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)
«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ ما از جانب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور هستیم که عبادت خداوند متعال را با بِستر ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان بکنیم و آنچه که در مسیر ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست، برای ما طاغوت است. اینکه در سورهی مبارکهی حُجرات آمده است که خداوند متعال فرموده است: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ[۱۷]»؛ در روایت دارد این ایمانی که در دل شما تَزیین شده است، دلتان دیده است که ایمان زیباست و آن را پذیرفته است، ایمان را جَمیل دیده است، زیبا دیده است، دلپذیر شده است و در دلتان نشسته است. مؤمنین! «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ»؛ خدا این کار را کرده است و ایمان را در دل شما مَحبوب قرار داد و دارای جاذبه و زینت قرار داد. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ»؛ اما عِصیان و فُسوق را که اوّلاً «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ» است، دوّم «الْفُسُوقَ» است و سوّم «الْعِصْیَانَ» است؛ در روایت دارد آن ایمانی که مَحبوب دلها شده است و مایهی زینت خانهی دلتان میشود، ولایت حضرت علی (علیه السلام) است و آن کُفر و فُسوق و عِصیان سه نفری هستند که حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را غَصب کردند؛ «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ».
اُولی الاَمری که خداوند منّان اطاعت از آنها را بر ما واجب کرده است
خداوند علیّ مُتعال فرمود: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[۱۸]»؛ با توجّه به اینکه بیان قرآن کریم هم «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ[۱۹]» مُبیِّن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، هم مُعلّم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، هم دلها را تَمیز کند تا مطالب حقّ و مَعارف در دل ما بنشیند، در دلِ آلوده و نَجس مَواعظ و نور راه ندارد. تَزکیه میکند، تَعلیم میدهد، تَبیین میکند و مطلب برای ما روشن میشود. خداوند متعال فرموده است: از خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت کنید، «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛ این اُولی الاَمر چه کسانی هستند؟ باید «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»؛ او گفته که علی (علیه السلام) مَحبوب است و غیرِ علی (علیه السلام) هرکسی جای علی (علیه السلام) را بگیرد، کُفر است و فُسوق است و عِصیان است و باید برای ما مَطرود و مَکروه باشد و ما نباید آن را قبول کنیم. همینگونه که «حدیث ثقلین» سَنَد قرآنی دارد و شب گذشته دو آیه را خدمت شما گفتیم، اُولی الاَمر هم در حدیث لوح آمده است، برای صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) لوح بهشتی از بهشت با خطّ سبز اَسامی اُولی الاَمر که ۱۲ امام هستند، آمده است که در این کتابِ بسیار با ارزش و نورانی «شیخ صدوق[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) که بنام «کمال الدّین[۲۱]» است، این حدیث لوحی که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) عینِ آن لوح بهشتی را جناب جبرئیل (علیه السلام) آورد و به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و ایشان هم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) سِپُرد و این «جابر بن عبدالله انصاری[۲۲]» رَزمندهی مُستمر و جهادگَر بزرگ و محبوب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مُوالی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کم نگذاشت و با وجود اینکه سنّ او بالا بود، در کوچههای مدینه راه میرفت و برای اینکه مردم توجّه کنند، عَمامهاش را به دست میگرفت و میگفت: «أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ[۲۳]»؛ مردم! بچّههایتان را با سرمایهی محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سرمایهدار کنید؛ «أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ». مسألهی اُولی الاَمر هم در روایت آمده است، در لوح بهشتی آمده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایاتی را که در این کتاب «مُنتخب الاثر[۲۴]» که مرحوم «آیت الله العظمی بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) یک ماه از مَنابع اهل سُنّت راجع به ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) حدود ۱۶۰ طَریق از طَریق اهل سُنّت نَقل شده است: «خُلَفائی بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ[۲۵]» یا «الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ[۲۶]» یا «اَوْصِیَائِی بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ[۲۷]»؛ مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) با عبارات مختلف نزدیک به ۲۰۰ حدیث با طُرُق مختلف از اهل سُنّت درآورده است. بعد به شاگردش مرحوم «آیت الله العظمی صافی گلپایگانی» (رضوان الله تعالی علیه) که سلام خدا و رضوان خداوند بر همهی اینهایی که چه خون دلها خوردند تا این آثار را به دست آوردند. ایشان به آقای صافی (رضوان الله تعالی علیه) دستور دادند و آن مَنابعی را که استخراج کرده بودند، در اختیار ایشان قرار دادند و ایشان به عنوان کتاب مُنتخب الاَثر اینها را آوردهاند. اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: بعد از من ۱۲ خلیفه است، بعد از من ۱۲ وَصی است، بعد از من ۱۲ امام است. حالا شما حساب بکنید که اگر ما ائمهی اثنی عَشر را مِنها کنیم، این ۱۲ نفر با چه کسانی تَطبیق میکند؟ هیچ قابل قبول نیست. این ۱۲ نفر فقط ۱۲ نفری هستند که اوّلین نفر آنها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و آخرین نفر آن هم حضرت حُجّت امام زمان ما (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) هستند.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حافظِ امامت ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) هستند
بنابراین هم احادیث متواتری است که شیعه و سُنّی نَقل کردهاند که اُولی الاَمر چه کسانی هستند و اطاعتشان واجب است، به علاوه همانگونه که مسألهی قرآن و عِترت از یکدیگر قابل تَفکیک نیستند و با دو آیه خدمت شما عَرض کردیم، مسألهی اُولی الاَمر هم با خودِ قرآن کریم قابل اثبات است. مُلاحظه میفرمایید که در این آیات فرمود: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»، این یک آیه است. در یک آیهی دیگر فرمود: «وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی[۲۸]». در یک آیهی دیگر فرمود: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۲۹]»؛ اُولی الاَمر کسانی هستند که در جایگاه «کُنْ فَیَکُونُ» نشستهاند. این علی (علیه السلام) است که رَدّ شمس میکند، این علی (علیه السلام) است که مُرده را زنده میکند، این فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است که برحسب عَرایضی که در شبهای گذشته داشتیم، برحسب آیهی مُباهله جَعل لَعنت میکند. تَکویناً افرادی را که در برابر خلیفهی خدا چَموشی میکنند، همان لَعنتِ تَکوینی که شیطان را برای اَبد از بهشت دور کرد، حضرت زهرا (سلام الله علیها) کارِ خدایی میکند؛ «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ[۳۰]». اِجمالاً حِفاظ دین ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند؛ دِژی که قرآن در آن مَحفوظ میماند، دین به بَرکت آن مَحفوظ میماند ۱۲ امامِ ما هستند؛ ولی حِفاظ امامت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. لذا فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان اُمّ ابیها است؛ اوّلاً اگر مادر نباشد، بچّهای هم نیست و ثانیاً اگر مادر نباشد، بچّه رُشد نمیکند. اگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نبود، آوازهی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از بین میرفت، آثار و اوصیای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از بین میرفتند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تنها شخصیّتی است که از عُهدهی حفظ اسلام که در چَنگ مُنافقین اُفتاده بود، مُنافقین را اِفشا کرد و با وصیّتی که کرد که اینها در تشییعجنازه شرکت نکنند و قَبر ایشان مَجهول باشد، تا روز قیامت مُبارزه علیه غاصبین خلافت است و دلیل بر حَقانیّت حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) است.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
امشب شب سختی است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرده بود: علی جان! «غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ[۳۱]»؛ چهقَدر برای حضرت علی (علیه السلام) سخت بود. حَبیبهی خودش را، قُربانی امامت و ولایت خودش را، شَریک زندگی خودش را، مادر حَسَنین و امامان (سلام الله علیهم اجمعین) را در ۱۸ سالگی بیاورد و غُسل بدهد. چهقَدر سخت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) علاوه بر آن مَحبوبیّت و جاذبهای که خودش داشت، مَحض ایمان بود، جلوهی خدا بود، جَمال خدا بود؛ زیرا یادگار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، زیرا بوی بهشت میداد، زیرا حوراء اِنسیه بود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین حَبیبهای را از دست داد. حالا وصیّت کرده است که علی جان باید خودت من را غُسل بدهی. اما من را برهنه نکن، از زیر لباس من را غُسل بده. علی! خودت من را کَفن کُن. علی! با دست خودت من را دَفن کُن؛ اما همهی اینها شبانه باشد. «وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً[۳۲]»؛ اینهایی که به من آسیب زدند، اینهایی که فرزندم را کُشتند، اینهایی که سبب قَتل من شدند و اینهایی که تماشا کردند و کمک نکردند؛ من صدا زدم اما یک نفر از مردم مدینه به دادِ من نرسید. نمیخواهم اینها دنبال جنازهی من بیایند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصیّت را عَملی کردند. در دلِ شب وقتی خبر شایع شد که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شهید شده است، مردم به دَرب خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هُجوم آوردند که میخواهیم در تشییع جنازه شرکت کنیم، میخواهیم در نماز فاطمه (سلام الله علیها) باشیم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «سلمان» را فرستادند و فرمودند: به مردم بگویید تَجهیز فاطمه (سلام الله علیها) و تشییع فاطمه (سلام الله علیها) عَقب اُفتاده است و شما بروید. مردم را مُتفرّق کردند تا پاسی از شب گذشت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تاریکی شب بدن نَحیف حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را که در واقع بدنی نمانده بود، بهقَدر بدن آب شده بود که این قَطیفهای که بر روی بدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) کشیده بودند، اگر کسی از اوّل ذهنیّت نداشت، فکر میکرد که فقط یک پارچه است و مَعلوم نبود که زیر آن جنازه است. این بدن نَحیف را بر روی تَخت گذاشت. «اَسماء» آب میریزد، مولا خودش غُسل میدهد. خدا به دادِ دل علی (علیه السلام) برسد. موقع غُسل هم یک جراحتی بر دلش نشست. دستش به بازوی فاطمه (سلام الله علیها) رسید، صدای نالهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند شد. از غُسل فارغ شد. کَفن را آورد و بدن نَحیف فاطمه (سلام الله علیها) را داخل کَفن گذاشت. حالا میخواهد بَند کَفن ببَندد و این بدن را به سوی لَحَد ببَرد. برگشت صدا زد: «یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ[۳۳]»؛ بچّهها بیایید، مادرتان را میبَرند. بیایید توشهی دیدار برگیرید. حَسَنین (علیهما السلام) سراسیمه به طرف جنازهی مادر دَویدند. مولای مظلوم ما خدا را شاهد میگیرد و میگوید: «اُشهِدُ الله[۳۴]»، خدا را شاهد میگیرم همینکه حَسَنین (علیهما السلام) کنار جنازه آمدند، دیدم دو دست فاطمه (سلام الله علیها) از کَفن بیرون آمد. حَسَنین (علیهما السلام) را روی سینهی مَجروح خودش گرفت. اما از آسمان ندا آمد: یا علی! بچّهها را از روی سینهی فاطمه (سلام الله علیها) بردار. مَلائکهی آسمان غَش کردند. معمولاً شبهایی که توسّل داریم، شب آخر با هم یک سَری به نَهر عَلقمه میزنیم. بدنی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمانده بود و مُشتی استخوان بود، ولی بدن قطعهقطعه نبود، دست از بدن جُدا نبود؛ امام حسین (علیه السلام) بدنها را دَفن کردند. فرمودند: یک بدن هم کنار نَهر عَلقمه مانده است. از مرحوم «سیّد بَحرالعلوم[۳۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) پُرسیدند: آقا! اینگونه که میگویند حضرت اباالفضل (علیه السلام) خیلی پَهلوان بوده است، هیکل او قَوی بوده است؛ اگر کسی به سَرداب برود، در آنجا نمیبیند که این قَبر، قَبر یک آدم قهرمان باشد. فکر میکند که قَبر حضرت علی اصغر (علیه السلام) است. چرا بدن به آن تَنومندی قَبرش مانند قَبر بچّه است؟ مرحوم سیّد بَحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) گریه کرد و از هوش رفت. گفت: مگر خبر ندارید که عَمویم دست نداشت. دشمن از هر طرف حمله کرد و بدن را قطعهقطعه کرد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! به عنایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به برکت این عزاداریهای عاشقانهای که مردم ما انجام دادند، مشکلات کشورمان را برطرف بفرما.
خدایا! مردم ما، نظام ما و رهبر ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! ما را مَشمول شِماتت دشمنان قرار مَده.
خدایا! مریضهایمان را شِفا بده.
خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.
مدّاح عزیزمان هم آمدهاند. شب شام غریبان است، شبِ سخت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بچّههای فاطمه (سلام الله علیها) است. همدَردی کنید، همنَوایی کنید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۳۳.
«ِإِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کیفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا».
[۳] جنگ صِفّین نبرد میان امام علی (علیه السلام) و معاویه که در صفر سال ۳۷ هجری در منطقهای به نام صفین رخ داد. در میانه جنگ، سپاه معاویه که در آستانه شکست بودند، قرآن بر نیزه کردند و به همین دلیل برخی از سپاهیان امام علی (علیه السلام) از ادامه جنگ سر باز زدند. سرانجام، داورانی برای حَکَمیَت میان دو طرف تعیین شد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت. عَمّار و خُزَیمه در این جنگ شهید شدند. هنگامی که امام علی (علیه السلام) به خلافت رسید، معاویه حاکم شام بود. سالها پیش از آن (در سال ۱۸ قمری)، خلیفه دوم او را امیر دمشق کرده بود و در زمان خلیفه سوم، معاویه حاکم منطقه شام شده بود. امیرالمؤمنین تصمیم گرفت عبدالله بن عباس را حاکم شام کند؛ پس نامهای به معاویه نوشت و در آن نامه، از او خواست تا همراه اَشراف شام به مدینه بیاید و با حضرت بیعت کند؛ اما معاویه نه تنها از بیعت سر باز زد، خونخواهی از عثمان را پیش کشید.
سرانجام سپاه امام (علیه السلام) در مرز روم، در شمال عراق و سوریه امروزی با سپاه شام برخورد کرد. امام (علیه السلام) مالک اشتر را بهسوی آنها فرستاد و به او تأکید کرد که به هر روی نباید آغازگر جنگ باشد. با آمدن مالک، سپاه شام درگیری را آغاز کرده و دو طرف به نبرد با یکدیگر پرداختند. پس از آن، سپاه شام عقبنشینی کرد. بعد از نبردهای پراکنده، وقتی محرم فرا رسید، قرار شد جنگ متوقف شود. اما مذاکرات میان نمایندگان امام (علیه السلام) با معاویه ادامه داشت و معاویه شرط اصلی خود را کشتن افرادی چون عمار، عدی بن حاتم، مالک و کسانی که به نظر او در قتل عثمان دست داشتند، قرار داده بود. روز اول ماه صفر جنگ شدیدی بین دو سپاه رخ داد، هر روز یکی از فرماندهان امام علی (علیه السلام) رهبری خط مقدم را عهدهدار بود. روز نخست مالک اشتر، روز دوم هاشم بن عتبه، روز سوم عمار یاسر، روز چهارم محمد حنفیه و روز پنجم عبدالله بن عباس، فرماندهی را عهدهدار بودند. بهواسطه ماجرای حکمیت، دو سپاه از هم کناره گرفتند و معاویه توانست از مخمصه شکست رهایی یابد. امام علی (علیه السلام) پس از آن هرچقدر درصدد تشکیل سپاه برای حمله به شام برآمد، مردم کوفه و حجاز از وی چندان فرمانبرداری نکردند و گروهی به نام خوارج نیز در داخل کوفه به وجود آمدند که جنگ نهروان را بهوجود آوردند.
[۴] بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ قمری، چاپ: دوم، ج ۳۲، ص ۵۴۳، باب ۱۲ باب (جمل ما وقع بصفین من المحاربات و الاحتجاجات إلى التحکیم)؛ این عهدنامه در تاریخ طبرى، همان، ج ۵، ص ۵۳ با پاره اى از تفاوتها آمده است.
«هذَا مَا تَقَاضى عَلَیْهِ عَلِیُّ بن أَبِی طَالِب وَ مُعاوِیَهُ بْنِ أبِی سُفْیَانَ قَاضَیَ عَلِیُّ بْنِ أَبی طَالِب عَلَى أَهْلِ الْعِراقِ وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ شِیْعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسلِمیْنَ وَقَاضی مُعَاوِیَهُ بْنِ أَبی سُفْیانَ عَلَى أَهْلِ الشَّامِ وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ شِیْعَتهِ مِنَ الْمؤْمِنینَ وَ الْمُسلِمینَ اَنَّا نَنْزِلُ عِنْدَ حُکْم اللهِ وَ کِتَابِهِ وَ لاَ یَجْمَعُ بَیْنَنا إلاّ إیّاهُ وَ إنَّ کِتَابَ اللهِ سُبْحَانَهُ بَیْنَنا مِنْ فَاتِحَتِهِ إلى خَاتِمَتِهِ نُحیِی مَا أَحْیَا القُرآنُ وَ یُمِیْتُ مَا أَماتَ الْقُرْآنُ فَإنْ وَجَدَ الْحَکَمانِ اَنَّ ذلِکَ فِی کِتَابِ اللهِ إتَّبَعْناهُ وَ إنْ لَمْ یَجداهُ أَخَذا بِالسُّنَهِ الْعَادِلَهِ غَیْرِ الْمُفِّرقَهِ وَالحْکَمَانِ عَبْدُ اللهِ بْنِ قَیْسِ وَ عَمْرُوبْنُ الْعاصِ».
[۵] بُت هُبَل مهمترین و بزرگترین بُتی بود که اعراب در دوران جاهلیت قبل از اسلام در کعبه قرار داده و آن را میپرستیدند و به آن «بت اعظم» میگفتند. در زمان جاهلیت دو قبیله از عرب یعنی بنی کنانه و قریش هبل را پرستش میکردند. هبل، بت قریش و بزرگترین بت کعبه بود. آن را به صورت انسان تراشیده بودند. جنس آن از عقیق سرخ بود. دست راستش شکسته شده بود و دستی از طلا برایش ساخته بودند. آن را «هبل خزیمه» میگفتند. «خزیمه بن مدرکه» کسی بود که این بت را در کعبه نصب کرد. هبل در درون کعبه مورد پرستش قرار میگرفت. ازلام معروف قریش، یعنی تیرهایی که بر آن فعلهای امر و نهی نوشته شده بود، در برابر این بت قرار داشت و پاکی نژاد نوزادان، نکاح، تجارت، سفر، جنگ و نزاع را از او اجازه میگرفتند. برخی نیز بر این اعتقادند که او با «بعل» عبریان یکی میدانند و آن را خدای نعمت، فروانی و زراعت میشناسند. بُت هبل در هنگام فتح مکه توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم)، همراه با سایر بتها منهدم و نابود شد.
[۶] بُت عزی، از بزرگترین بتها نزد قریش شمرده میشد. عربها، سه بت لات، منات و عزی را «سه دختر خدا» میدانستند. پرستندگان عزی، خود را عبدالعزّی مینامیدند، که به معنی «بنده عزی» است. «عزی» سومین بت عرب است که پس از لات و منات ساخته شده و بت اختصاصی قریش بوده و به تدریج در قبیلههای دیگر نیز پرستش شده است. عزی، یکی از سه زن خدای است که در قرآن از آن در کنار دو بت مهم دیگر عرب یاد شده است. عزی را با «عشتار» دختر خدای «سین» در اسطورههای بابلی برابر دانستهاند. «عشتار» در افسانههای بابلی، تموز، سمبل فصل زمستان بود، سپس نماد فراوانی، دوستی و زیبایی شد و بعدها به صورت «دختر خدا» در آمد و سرانجام نزد یونانیان به «زهره» تبدیل شد. عزی نیز مظهر زمستان بود، این بت در «وادی نخله» به صورت سه درخت شور گز درآمد و الهۀ سرسبزی شناخته شد. عزی نزد عرب جاهلی با ازدواج و زناشویی پیوند داشت، چنانکه «عشتار» الهه محبت و عشق جسمانی بود. عزی، قربانگاهی به نام «غبغب العزی» نیز داشته است. این الهه ، بعد از فتح مکه به دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) توسط «خالد بن ولید» از میان رفت.
[۷] فرائد السمطین : ۱ / ۱۷۷ / ۱۴۰ .
«علیٌّ مَع الحقِّ و القرآنِ ، و الحقُّ و القرآنُ معَ علیٍّ ، و لن یَتَفَرَّقا حتّى یَرِدا علَیّ الحوضَ».
[۸] سوره مبارکه واقعه، آیه ۷۹٫
[۹] حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج ۳، ص ۱۳۸، ح ۴۶۳۹؛ ابن شهر آشوب، المناقب، نشر علامه، ص ۸۰، ح ۱۲۰؛ اخطب خوارزم، المناقب، ۱۴۱۱ ق، ص ۸۳، ح ۶۹.
«قالَ رَسولُ اللّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم): أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ».
[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعهی کبیره.
«…وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفُونَ، الْمُطِیعُونَ لِلّٰهِ، الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ، الْعامِلونَ بِإِرَادَتِهِ، الْفائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ؛ اصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَ ارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ، وَ اخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَ اجْتَباکُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَ أَعَزَّکُمْ بِهُداهُ، وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ، وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ ، وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ، وَ رَضِیَکُمْ خُلَفاءَ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَجاً عَلَىٰ بَرِیَّتِهِ، وَ أَنْصاراً لِدِینِهِ، وَ حَفَظَهً لِسِرِّهِ، وَ خَزَنَهً لِعِلْمِهِ، وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَرَاجِمَهً لِوَحْیِهِ، وَ أَرْکاناً لِتَوْحِیدِهِ، وَ شُهَداءَ عَلَىٰ خَلْقِهِ، وَ أَعْلاماً لِعِبادِهِ، وَ مَناراً فِی بِلادِهِ، وَ أَدِلَّاءَ عَلَىٰ صِرَاطِهِ، عَصَمَکُمُ اللّٰهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ، وَ أَکْبَرْتُمْ شَأْنَهُ، وَ مَجَّدْتُمْ کَرَمَهُ، وَ أَدَمْتُمْ ذِکْرَهُ، وَ وَکَّدْتُمْ مِیثاقَهُ، وَ أَحْکَمْتُمْ عَقْدَ طاعَتِهِ، وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ، وَ دَعَوْتُمْ إِلَىٰ سَبِیلِهِ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکُمْ فِی مَرْضاتِهِ، وَ صَبَرْتُمْ عَلَىٰ مَا أَصابَکُمْ فِی جَنْبِهِ، وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتُمُ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ جاهَدْتُمْ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ، وَ بَیَّنْتُمْ فَرائِضَهُ، وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ، وَ نَشَرْتُمْ شَرائِعَ أَحْکامِهِ، وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ، وَ صِرْتُمْ فِی ذٰلِکَ مِنْهُ إِلَى الرِّضا، وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضاءَ، وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى…».
[۱۱] سوره مبارکه انسان، آیه ۹٫
[۱۲] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۳۸۶.
«وَ أَخْبَرَنِی شَیْخِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَاسِطِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى اَلتَّلَّعُکْبَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلزَّیَّاتُ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : کَانَ مِنْ دُعَاءِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً إِلَهِی أَنْتَ لِی کَمَا أُحِبُّ وَفِّقْنِی لِمَا تُحِبُّ».
[۱۳] سوره مبارکه حشر، آیه ۷٫
«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَىٰ وَ الْیَتَامَىٰ وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ ۚ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».
[۱۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۸٫
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا».
[۱۵] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب میدانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفتهاند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او میگذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است. اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمهشب سهشنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادیالثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتابهای درسی را نزد شیخ عباس ادریسآبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطانآبادی، مشهور به سلطانالعلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.
با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقهاش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما بهخاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیتالله خویی و آیتالله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیتالله اراکی متعین شد. آیتالله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیتالله اراکی مرجعیت از حالت تکمرجعی خارج گشت.
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت امام حسین (علیه السلام) در نیمه رجب.
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا آلَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا صَفْوَهَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خِیَرَهَ اللّٰهِ مِنْ خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا سادَهَ السَّاداتِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا لُیُوثَ الْغاباتِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا سُفُنَ النَّجاهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ الْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عِلْمِ الْأَنْبِیاءِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ إِسْماعِیلَ ذَبِیحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُوسىٰ کَلِیمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عِیسىٰ رُوحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللّٰهِ…».
[۱۷] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا».
[۱۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۴۴٫
«بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ ۗ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۲۰] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند. ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.» سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده میشود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده میشود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر میگوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد میشود که خدای عزوجل به سببش او را سود میرساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابنبابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرنها مایه حیرت همگان شد. مرحوم آقا علی حکیم از کسانی است که در رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد میگوید: خودش بدن سالم شیخ صدوق را در این حادثه دیده است.
[۲۱] کَمالُ الدّین و تَمامُ النّعْمَه یا اِکْمالُ الدّین و اِتْمامُ النّعمَه، کتابی به زبان عربی تألیف عالم شیعه محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق). وی در این کتاب به موضوع غیبت و ظهور امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) میپردازد. شیخ صدوق، نمونههای فراوانی از غیبت پیامبران الهی را آورده و به بررسی کامل امامت حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، تولد، روایات پیامبر و ائمه (علیهم السلام) درباره ظهور آن حضرت، کسانی که به خدمت آن حضرت رسیدهاند و شرایط دوران ظهور ایشان پرداخته است. نام کتاب کمال الدین و تمام النعمه از این آیه شریفه اکمال در سوره مائده گرفته شده که در آن آمده است:«اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»؛ ترجمه: امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما به عنوان آیین زندگی برگزیدم. سوره مائده آیه ۳. یعنی امروز دین شما را برایتان کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و از اسلام به عنوان دین برای شما خشنودم. نامهای مختلفی برای کتاب ذکر شده است مانند «اکمال الدین و اتمام النعمه»، «اتمام النعمه فی الغیبه»، و «اکمال الدین»؛ اما بنابر آنچه در مقدمه کتاب آمده است بسیاری نام «کمال الدین و تمام النعمه» را ترجیح دادهاند.
[۲۲] جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است.
پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت. در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند. در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد. جابر و امام علی علیه السلام: بر اساس آنچه در منابع امامی شهرت دارد، جابر در کنار سلمان و ابوذر، در شمار ۶ یا ۷ تن از صحابه است که در جریان سقیفه، نسبت به امام علی علیه السلام و شناختن حق امامت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای آن حضرت، به وی وفادار ماندند. جابر در شمار نخستین بیعتکنندگان با امام علی (علیه السلام) به خلافت بود و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به جنگ با معاویه برخاست. کَشّی از رجال شناسان شیعه، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند که به «شُرطه الخمیس» شهرت داشتند.
از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.
[۲۳] الثاقب فی المناقب، جلد ۱، صفحه ۱۲۴.
«وَ کَانَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ یَدُورُ عَلَى مَجَالِسِ اَلْأَنْصَارِ وَ یَقُولُ: « عَلِیٌّ خَیْرُ اَلْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ کَفَرَ»، یَا مَعْشَرَ اَلْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى حُبِّ عَلِیٍّ ، فَمَنْ أَبَى فَانْظُرُوا فِی شَأْنِ أُمِّهِ».
[۲۴] مُنتَخبُ الاَثَر فی الامام الثّانی عَشَر (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) کتابی روایی به زبان عربی اثر لطفالله صافی گلپایگانی در موضوع امام دوازدهم است. این کتاب برگزیده احادیث از کتابهای شیعه و اهل سنت است. کتاب در ده فصل تنظیم شده و بخش اول آن به اثبات وجود و امامت امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص دارد. احادیث مربوط به زندگانی امام دوازدهم، نائبان او، عصر غیبت، ظهور و حکومت جهانی نیز در فصلهای بعدی قرار گرفتهاند. نویسنده گاه در پاورقی توضیحاتی درباره احادیث ذکر کرده است. اصل این کتاب یک جلدی است. البته به همراه برخی از مقالات مولف به صورت سه جلدی هم چاپ شده که با ترجمه فارسی محسن احمدی در دوره شش جلدی روانه بازار شده است.این کتاب اثر برگزیده اولین دوره کتاب سال ولایت در سال ۱۳۷۸ش شد.
[۲۵] صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ج ۱، ص ۱۹- ۴۱.
[۲۶] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۸۰.
«عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیائِی وَ أَوْلِیائِی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی أُمَّتِی بَعْدِی الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْکرُ لَهُمْ کافِرٌ».
[۲۷] صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۶۶.
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَا سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ اِنَّ اَوْصِیَائِی بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ».
[۲۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵٫
«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا».
[۲۹] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۳۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».
[۳۱] کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۵۱۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴؛ ج ۱۰۰، ص ۱۸۵؛ ج ۷۸، ص ۳۹۰٫
«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِیهٌ لارَیبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِی اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یومِ الْقِیامَهِ».
[۳۲] همان.
[۳۳] بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج۴۳، ص: ۱۷۹٫
«فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِی أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِی قَمِیصِهَا وَ لَمْ أَکْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَتْ مَیْمُونَهً طَاهِرَهً مُطَهَّرَهً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَهِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَیْتُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّهِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ هُمَا یُنَادِیَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِی لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَهَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَى الْمَحْبُوب. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْیَات:
فِرَاقُکِ أَعْظَمُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی وَ فَقْدُکِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّکُولِ
سَأَبْکِی حَسْرَهً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِیلٍ
أَلَا یَا عَیْنُ جُودِی وَ أَسْعِدِینِی فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکِی خَلِیلِی».
[۳۴] بیت الاحزان، ص ۱۵۴.
«انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; یا ابالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکه السماء …».
[۳۵] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.
پاسخ دهید