او سخنرانی خبره بود. چه در تهران، چه در مسافرت، منبرش را میرفت. ما خودمان بارها با او هم منبر بودم. یادمان است در اوج اختناق در اوایل دههی پنجاه با هم میرفتیم کن به هیأت انصار. آقای رفسنجانی هم بود. خیلیهای دیگر هم بودند. منتها او همه جا میرفت. هر جا که به مبارزه علیه شاه مربوط میشد، در جمعهای پیر و جوان، در جمعهای دانشجویی، در جمعهای اساتید، در جمعهای روشنفکری، حتی در جمعهایی مثل جبههی ملی شرکت میکرد و حرفاش را میزد.
گاهی این حرفها به ضررش تمام میشد و بازداشتاش میکردند. او را بیشتر از پانزده بار به زندان انداختند. در مبارزهی سیاسی تعداد زندان به چشم میآید. یعنی اگر کسی یک بار به زندان بیفتد و مثلاً ده سال در آنجا بماند، همین یک بار برای او محاسبه میشود. اما اگر کسی در این ده سال پنج بار زندانی شود، چون هر بار زندانی شدن رنج و شکنجه و حرمان خاص خودش را دارد، حرمت و ارج و قرب بیشتری پیدا میکند و شهید محلاتی این طور بود.
قاصد خندهرو، ص ۱۲۲٫
پاسخ دهید