روز یکشنبه مورخ ۱۹ آذر ماه ۱۴۰۲، سخنرانی چهارمین شب از مراسم ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در «هیات ثارالله مسجد الهادی» با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- آثار خواندن پنج سورهای که به مُسبّحات قرآن کریم معروف هستند
- انسان با قرآن خواندن در حال همصحبتی به پروردگار متعال است
- انسان خودش اَمانت الهی است
- کسی که اهل غیبت باشد، صورت انسانیاش را از دست میدهد
- توصیهی پروردگار متعال به رعایت تقوای از فتنهها
- اطاعت از حکومت دینی جُزء واجبات است
- دو بخش از رحمت خداوند متعال که حقتعالی به او عنایت میکند
- نوری که انسان را به مَقصد میرساند
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
آثار خواندن پنج سورهای که به مُسبّحات قرآن کریم معروف هستند
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ[۲]»؛ در قرآن کریم ۷ سوره است که ابتدای این سورهها با تَسبیح شروع شده است. سورهی اِسراء که میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى[۳]»؛ این اوّلین سوره است و آخرین سوره هم سورهی اعلی است که میفرماید: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى[۴]». در این میان ۵ سوره قرار دارد که سه مورد از آنها «سَبَّحَ» است و دو مورد دیگر «یُسَبِّحُ» است. اینها را در اصطلاح خواصّ و اهل دل به تَبع از روایت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مُسبّحات خَمس قرآن کریم میگویند. بزرگان از فُقهای عارف، فُقهای توحیدی، فُقهای رهیافته و خودساخته التزام به خواندن این ۵ سوره را داشتهاند. سورهی مبارکهی حدید، سورهی مبارکهی حَشر، سورهی مبارکهی صفّ که این سه سورهی مبارکه «سَبَّحَ» است. سورهی مبارکه جمعه و تغابُن هم «یُسَبِّحُ» است. در مورد این ۵ سوره در کتاب شریف «کافی» از وجود مُقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت هست که اگر کسی هرشب این ۵ سورهی مبارکه را بخواند، اَسراری دارد که دو مورد از آنها را برای تَشویق ما بیان فرمودند. یکی این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را میبیند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیتوان با این چشم دید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات کردهاند و ما جسم شریف ایشان را نمیبینیم. اما اگر چشم دلمان باز شد، هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم امامان دیگر را میتوانیم ببینم. این ۵ سورهی مبارکه انسان را از مرحلهی عالَم کَثرت، عالَم جسم و عالَم عُنصر یک مرحله بالاتر میبَرد که آن عالَم برزخ است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با صورت بَرزخی میتوان دید. برای نمونه عرض میکنم: مرحوم «آیت الله خوشوقت[۵]» (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان سُلوکی مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. فرمودند: من هرجا نشانی از یک رَهیافتهای، از یک مُزکّی نَفسی، از یک استاد سِیر و سُلوکی نشانی میشنیدم، به سُراغ آن میرفتم. تقریباً میگفتند که همه را دیدهام. ولی ناقهی محبّت ما دَرب خانهی علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) زانو زد و من هرچه دارم از آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) دارم. آقای خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) توفیقاتی داشتند. فرمودند: من به مدینه رفتم و خواستم به روضهی مُنوّره بروم، ولی دیدم که بسیار شلوغ است و نمیتوانم بروم. همانجا ایستادم و یک نگاهی کردم و عرض کردم: یا رسول الله! این همه راه را ما آمدایم، الآن هم شُلوغ است و من نمیتوانم داخل بیایم، یک قَدم هم شما بیایید. گفتند: دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قَدمرَنجه فرمودند. تفقّد کردند و به من فرمودند: به آنجا برو خلوت است. مکّه را نشان دادند و فرمودند: به آنجا برو خلوت است که مرحوم آقای خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) به مکّه رفتند و در آنجا رحلت کردند. این با اشارهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که فرمودند: به آنجا برو خلوت است. بنابراین میشود که انسان با مُراقبه، با تَرک گناه، با توسّل، با انجام کارهایی که خداوند متعال را خُشنود میکند، میتواند به جایی برسد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بتوان دید. دوّمین نکته این است که قبل از آن که بمیرد، دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) روزی او میشود. او دیگر بَرزخی نیست. البته خیلیها میبینند، ولی جسم ایشان را ندیدهاند. مانند خواب است. این مُکاشفاتی که هست، احساس نیست، اِدراک بَرزخی است. ولی بعضیها اینگونه نیستند. در حضور مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) از یکی از عُلمای همدان نَقل شد که ایشان نوشتهاند: دیدار عُنصری امام زمان (ارواحنا فداه) ممکن نیست. اینهایی که دیدهاند مانند خواب است. مانند اینکه در خواب دیدهاند و مُکاشفه است. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: این چه حرفی است که اینها میزنند. بعضیها با امام زمان (ارواحنا فداه) نشستهاند و غذا خوردهاند. قاعدتاً خودشان هستند. بعضیها نشستهاند و با امام زمان (اروحنا فداه) غذا خوردهاند. اینکه انسان جانش را بدهد ولی یکبار امام زمان (ارواحنا فداه) را ببیند، به خدا میاَرزد. «اللّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ، وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ، وَ اکْحُلْ [وَ اکْحَلْ] ناظِرِی بِنَظْرَهٍ[۶]»؛ ممکن است تَنوین وحدت باشد، ممکن هم هست که تَفخیم باشد. خدایا! اجازه بده تا ما هم یک نگاه به قَد و بالای امام زمان (ارواحنا فداه) بکنیم. تماشایی است.
انسان با قرآن خواندن در حال همصحبتی به پروردگار متعال است
شش آیهی ابتدایی سورهی مبارکهی حَدید و سه آیهی پایانی سورهی مبارکهی حَشر از اَسرار است که خداوند متعال پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این سِرّ اختصاص داده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به این سِرّ اختصاص دادهاند. لذا قرار بگذارید که شبها این سورهها را بخوانید. حالا بنده که با تأنّی میخواهم، گاهی نیم ساعت، گاهی ۲۵ دقیقه و یا گاهی ۲۸ دقیقه طول میکِشد که انسان این ۵ سورهی مبارکه را بخواند. این آیه که ابتدای عرایضم خواندم، یک آیه قبل از آخرین آیهی سورهی مبارکهی حَدید است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ ای مؤمنین! چهقَدر ما گرفتار حجاب هستیم! اگر الآن مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای (مُدّ ظلّه العالی) وارد این مَحفل بشوند و یکی از شماها را صدا بزنند، دَستپاچه نمیشوید؟ فوری از جای خود برنمیخیزید؟! حالا اگر آقای ایشان بیاید، وجود مُقدّس حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند، اسم یکی از شماها را ببَرند و صدا بزنند، این جمع ما را صدا بزنند و بگویند: ای مؤمنینی که در مجلس مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ماتَم نشستهاید! شما چه حالی پیدا میکنید؟ حالا خدای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و خدای ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) ما را صدا میزنند و برای ما اهمیّتی ندارد. به صورت مُرتّب هم میخوانیم، اما انگار نه انگار. یکی از مسائلی که اهلالله توصیه میکنند، این است که میگویند وقتی قرآن را میخوانید، توجّه داشته باشید که خداوند متعال در حال حرفزدن با شماست. کَلامالله است. مرحوم مجلسی اوّل «مُلّا محمّد تقی مجلسی[۷]» (اعلی الله مقامه الشریف)، «مُلّا محمّد باقر مجلسی[۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر او باشد، شُهرت بیشتری دارد. آثار او هم برای شیعه سُفرهی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) را پَهن کرده است و تا روز قیامت مُلّا محمّد باقر مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) سَهم دارد. ولی مُلّا محمّد تقی مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف) هم علم بیشتری داشت و هم اهل سِیر و سلوک بود. مَرجع بودند، مَلجأ بودند و اهل طریقت بودند، اهل حقیقت بودند. ایشان میگویند که ما از دو روزنه به مبدأ هستی وصل میشدیم. یکی هنگام خواندن قرآن کریم بود و دیگری هم هنگام توسّل به حضرت امام حسین (علیه السلام) بود. چون حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دل انسان را میشکند و خداوند متعال هم در دل شکسته مُستقر است. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۹]»؛ دلی که برای امام حسین (علیه السلام) میشکند، عَرش الهی میشود و آن دل خدا را مییابد. خداوند متعال ما را صدا میزند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»؛ در قرآن کریم سه تقوا وجود دارد؛ یکی «اتَّقُوا اللَّهَ» است، یکی «اتَّقُوا فِتْنَهً[۱۰]» است و دیگری هم «اتَّقُوا النَّارَ[۱۱]» است. پروردگار متعال سه قُرقگاه را به ما هُشدار میدهد که حَواستان باشد. «اتَّقُوا النَّارَ»؛ گناه آتش است. اگر کسی دلش برای خودش میسوزد، باید خودش را به گناه نزدیک نکند. سورهی مبارکهی یس را زیاد بخوانید؛ سورهی مبارکهی یس قلب قرآن است. در سورهی مبارکهی یس فرمود: «فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۲]»؛ نه اینکه عَملتان یک چیزی است و بهشت یک چیز دیگری است؛ عملتان یک چیزی است و جهنّم به عنوان چیز دیگری است؛ در اینجا یک کسی جنایت میکند و به او زندان میدهند؛ ولی زندان یکچیزی خارج از وجودِ ماست. او گناه کرده است و در درون خودش است و او را به زندان میبَرند و مُدّتی او را نگاه میدارند؛ اما جهنّم اینگونه نیست. در آخرت هرکسی عملش را میبیند. عملش یا بهشت است و یا جهنّم است. جَزای شما خودِ عَمل است. آتش جهنّم جُزء عَمل شما نیست. هم حَطَب جهنّم و هم هیمهی جهنّم خودِ آدم است، هم حرارت جهنّم از خودِ آدم است. از بیرونِ آدم خبری نیست. «وَ لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ «مَا کُنْتُمْ» یعنی آن چیزی که عمل کردید، همین است. این عملتان است. این عینِ عملتان است. به خداوند متعال پَناه میبَریم. لذا این «اتَّقُوا النَّارَ» است.
انسان خودش اَمانت الهی است
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا[۱۳]»؛ تکلیف داریم. خداوند متعال ما را اَمین قرار داده است. هم خودمان اَمانت خداوند متعال هستیم و در اَمانت الهی خیانت نکنیم. گفتند: مرحوم «آیت الله شیخ محمّد کوهستانی[۱۴]» (رضوان الله تعالی علیه) که حضرت «آقای ابراهیمی» طلبگیشان را زیر سایهی ایشان شروع کردند و خیلی هم به ایشان علاقهمند بودند و وقتی ایشان میخواستند به مشهد مُقدّس بروند، با یک حالی ایشان را بَدرقه میکردند. آقای شیخ محمّد کوهستانی (رضوان الله تعالی علیه) جُزء خَواصّ الهی بود. «شیخ رجبعلی» (رحمت الله علیه) گاهی به زیارت آقای شیخ محمّد کوهستانی (رضوان الله تعالی علیه) میرفته است و میگفته که سینهی ایشان پُر از نور است و این نورانیّت را مییافته است. بعد از وفات ایشان، بعضی از صُلحا یا در عالَم رؤیا و یا در مُکاشفه ایشان را دیده بودند و از او پرسیده بودند: به شما چه گذشت؟ ایشان گفته بودند: خداوند متعال حکومت یک ایالتی را از بهشت بَرزخی را به من سِپُرده است. یعنی من واسطهی فیوضات الهی و نعمتهایی هستم که میخواهد به آنها برسد. من در آنجا حاکم یک ایالت هستم. پرسیده بودند: عنایت خداوند متعال به چه عملی در آنجا اینگونه شامل حال شما شد؟ گفته بودند: هیچکدام از اَعضاء و جَوارح من در آنجا از من شاکی نبودند. خداوند متعال که به من چشم پاک داده بود، دست پاک داده بود، زبان پاک داده بود و جَوارح پاک داده بود، هیچکدام از آنها را آلوده نکرده بودن و همانگونهای که خداوند متعال به من داده بود، پاکی آن را حفظ کرده بودم. خداوند متعال بخاطر این تَحفّظی که بر اَمانت الهی کردم، در اینجا ما را تَحویل گرفت و ما را عَلمدار یک ایالت از ایالتها بهشت قرار داد.
کسی که اهل غیبت باشد، صورت انسانیاش را از دست میدهد
هم خودمان اَمانت الهی هستیم و باید به خودمان خیانت نکنیم؛ گناه خیانت به خود است. غیبت خود را سَگِ جهنّمکردن است. اگر کسی چشم باطنش باز باشد، صورت کسی که غیبت میکند را میبیند که او آدم نیست و سگ شده است. چرا؟ زیرا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودهاند: «فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ[۱۵]»؛ غیبت خورش سگهای جهنّم است. نه اینکه انسان، انسان است و میرود خورش سگ را میخورد؛ بلکه انسان خودش سگ میشود. سگ اَشخاص را تکهتکه میکند. انسان غیبتکُن در حال آسیبزدن است، به آبروی او آسیب وارد میکند، حیثیّت او را از بین میبَرد. لذا بسیار زشت است، غیبت خیلی سخت است. در روایت دارد که در روز قیامت کسانی که غیبت کردهاند و با توبه از دنیا رفتهاند، آخرین کسانی هستند که وارد بهشت میکنند. آنها را به این زودی به بهشت نمیبَرند. همچنین اگر غیبت کرد و حلالیّت نگرفت و توبه نکرد، جُزء اوّلین کسانی است که وارد جهنّم میشود. خیلی حیف است. در مجالس حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مادتان التماس کنید و بگویید: مادر! زبان ما را بیمه کُن. حَواست به ما باشد که ما با غیبت خودمان را جهنّمی نکنیم، به وسیلهی ما آبروی کسی نرود، حیثیّت کسی مَخدوش نشود. این تقوای از آتش است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ»؛ همسر و فرزندان هم اَمانت ما هستند. باید حَواسمان باشد که آنها هم بدبخت و جهنّمی نشوند که حالا شیاطین با این شبکهها در خانهها جمع نشستهاند و هرجوانی یکی دستش گرفته است و هیچکسی هم نمیداند که به کدام جهنّم وصل است. مشغول کار خودش است. هم در دعاها که اگر عاجز شدید، اگر فرزند من سرطان گرفت و دکترها گفتند که فایدهای ندارد، من چه میکنم؟ او را به مَشهد نمیبَرم؟ پُشت پَنجرهی فولاد او را نمیبَندم؟ گاهی بعضی از پدرها و مادرها میگویند که فرزندم نماز نمیخواند، چه کار کنم؟ میگویم اگر سرطان داشت چه کاری میکردی؟ اکنون نیز همان کار را بکُن. هم در دعاها و در توسّلات برای نجات فرزندانمان باید ریش گِرو بگذاریم، باید التماس کنیم، باید سر به آستانشان بگذاریم. انشاءالله نگاه میکنند و انشاءالله طینت فرزندان ما نیز طینت پاک است و انشاءالله برمیگردند؛ «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ».
توصیهی پروردگار متعال به رعایت تقوای از فتنهها
دوّم تقوای از فتنه به هر مَعنایی است. فعلاً بنده در مقام توضیح فتنه نیستم؛ ولی خداوند متعال فرمود: «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً[۱۶]»؛ مُواظب باشید که فتنهگَرها فتنه نکنند. آتش فتنه به گونهای است که نه تنها فتنهگَر میسوزد، بلکه تَر و خُشک با هم میسوزند. خدا نکند که این امنیّت از بین برود. اگر این امنیّت از بین برود، شما خیال میکنید که ضدّ انقلابها سالم میمانند؟ این آخوندهایی که انگلیسی هستند و حتّی در غَزّه، در سختترین مشکلات مملکت، در بیحجابی و بدحجابی اصلاً غیرت ندارند و کاری به این کارها ندارند، خیال میکنید که دشمن به اینها رَحم میکند؟ به خدا قَسم که رَحم نمیکند. خداوند متعال مرحوم «آقای فلسفی[۱۷]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر قُم به منبر رفته بودند و در آنجا گفته بودند: آخوندهایی که ضدّ انقلاب هستند، خیال میکنند اگر انقلاب شکست بخورد دشمن به اینها رَحم میکند؟ دشمن یک گُلوله هم خَرجتان نمیکند و با تانک میآید و شما را زیر میگیرد. تَر و خُشک میسوزند. «اتَّقُوا فِتْنَهً»؛ قَدر این امنیّت را بدانید. ۳۴ سال است که این رهبری مؤیّد مِن عندالله است. من یقین دارم که از اولیاء الهی است و هوای او را دارند. هم مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هوای ایشان را داشت و گاهی برای ایشان پیام میفرستاد و هم رِجالُ الغیب هوای ایشان را دارند. کمااینکه در دوران دفاع مُقدّس مرحوم آقای خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: در این ۸ سال یکی از رِجالُ الغیب امام زمان (ارواحنا فداه) در شهر دِزفول مُستقرّ بود. از ناحیهی خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) در آنجا مُستقرّ بود و جنگ را هدایت میکرد. زودتر از آن هم میشد که تمام بشود، ولی خداوند متعال میخواست که این ملّت ساخته بشوند. مَعلوم میشود که ۸ سال در مقابل آتش طاقتآوردنو عَقبنشینی نکردن خداوند متعال میخواست که یک نُمرهای به این مردم بدهد؛ والّا زودتر هم میشد که تمام بشود. بنابراین عمودِ خیمهی امنیّت ولیفقیهِ ماست. خداوند نیاورد که ما ببینیم که ایشان نیست که آنگاه اوضاع را نمیشود کُنترل کرد. نیازی به خارجیها نیست. در همین داخل فتنه میشود و همه همدیگر را میخورند.
اطاعت از حکومت دینی جُزء واجبات است
سوّمین مورد «اتَّقُوا اللَّهَ» است. «اتَّقُوا اللَّهَ» برای کلاس بالاییهاست. همه خداتَرس نیستند. ما از مرگ میترسیم، از فشار قَبر واهمه داریم، از جهنّم میترسیم؛ ولی گویا خداوند متعال در زندگی ما هیچ حضوری ندارد و مانند بیخداها زندگی میکنیم و از خدا نمیترسیم. خداوند متعال میخواهد ما را بالا ببَرد و میگوید: اگر جهنّم و بهشت هم نبود، شما هرچه دارید خدایتان به شما داده است. «اتَّقُوا اللَّهَ»؛ حَریم خداوند متعال را حفظ کنید، خداوند متعال را حاضر و ناظر ببینید، در حضور خدا خلاف نکنید. این جملهی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) جملهی عرشی و نوری بود که فرمود: «عالَم مَحضر خداست، در مَحضر خدا مَعصیت نکنید». خداکند که امشب حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک نگاه مادرانه به ما بکنند و همهی ما فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) بشویم. بوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدهیم، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در وجودمان باشد. بعد چیست؟ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ تقوای الهی، توجّه به حضور خداوند متعال، به نظارت حقتعالی و به مَعیّت پروردگار متعال که هیچجایی نیست که شما خدا را نداشته باشید. در خَلوت و جَلوت، در ظاهر و باطن شما خداوند متعال هست. حَواستان جمع باشد. خداوند متعال همهجا هست. خداوند متعال در دل شما، در فکر شما، در سلولهای شما، در رَگ شما، در پِی شما و در همهجا خدا هست. «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ[۱۸]»؛ این حکومت این نیست که نمیتوانید از آبِ خاکی بیرون بروید؛ این درون مُلک خداست. هرجا بروید و هرجایی باشید، در مُلک خدا هستید. خودتان مُلک خدا هستید. مگر میتوانید انصراف بدهید و مِلک و مملکت خدا نباشید؟! «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ مرحوم حضرت علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) میگویند: هرجایی اطاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از اطاعت خداوند متعال آمده است، منظور حکومت دینی است. این جُزء واجبات است. تشکیل حکومت با رهبری آسمانی جُزء واجبات است و اینهایی که مُسامحه کردند و حکومت از تَدبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار فت، تا دامنهی قیامت در خون این مردم غَزّه شریک هستند. اگر علی (علیه السلام) حاکم بود که کار به اینجا نمیرسید. در تمام مَعصیتها کسانی که غَصب حکومت کردند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از حکومت کنار زدند، در تمام گناهان سَهم دارند. در همهی اینها سَهم دارند. «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ شما که خدا را قبول دارید، باید راهِ خدا را بروید. شما آدرس راهِ خدا را ندارید و سبک زندگیِ اسلامی آدرس خداست. به این عمل کنید تا به خدا برسید؛ «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۱۹]».
دو بخش از رحمت خداوند متعال که حقتعالی به او عنایت میکند
سپس حقتعالی میفرماید: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»؛ اگر شما ایمانتان به خدا ایمانِ واقعی بود و زیر پَرچم حکومت دینی، رهبری آسمانی را پذیرفتید و رهبرتان در زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای ایشان بودند، اوّلین چیزی که خداوند متعال به شما میدهد، «کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ» است، دو بخش از رحمت خودش است. حالا این دو بخش توجیهاتی دارد و احتمالاتی دارد؛ ولی یک حدیث میخوانم و یک توجیه قابل قبول عرض میکنم. خداوند متعال دو رحمت دارد. یک رحمتِ رحمانیّه دارد و یک رحمتِ رَحیمیّه دارد. رحمتِ رحمانیّهی خداوند متعال شامل همهچیز هست. جهنّم خودش هم شامل رحمتِ رحمانیّهی پروردگار عظیمالشأن است. تمام کُفّار مانند «شِمر» مَشمول رحمتِ رحمانیّهی خداوند متعال بود. اگر خدای رَحمان عُمر او را میگرفت و یا دست او را قطع میکرد، نمیتوانست آن جنایت را انجام بدهد. ولی خداوند متعال جانِ او را نگرفت، او را مَعلول نکرد، او را کور نکرد، او را زمینگیر نکرد، خداوند متعال به او نَفَس و نیرو دارد و به خَنجر او تیزی داد، گلوی حضرت اسماعیل (علیه السلام) را اجازه نداد تا بُریده بشود، امام گلوی حضرت امام حسین (علیه السلام) را اجازه داد تا ببُرد. این رحمتِ رحمانیّه است. این «بایدن» حَواسپَرت، جنایتکار، مُعتاد، بدنام، کَثیف و آدمکُش هم مَشمول رحمتِ رحمانیّهی خداوند متعال است. این صهیونیستهایی که این جنایتها را میکنند، مَشمول رحمتِ رحمانیّهی خداوند متعال هستند اما رحمتِ رَحیمیّه رفاقت خداوند متعال است و مَخصوص دنیا نیست. تازه بعد از مرگ که فرمود: رحمت خداوند متعال صد جُزء است که خداوند متعال یک جُزء از این صد جُزء را در دنیا نشان داده است. این محبّت مادر، این عشق شما به یکدیگر و این مَجالس یک رحمت است. انشاءالله وقتی مرگمان فرا برسد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بالای سر جناب عِزرائیل (علیه السلام) سفارش ما را میکند و در آغوش رحمتِ پدرمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میهمان علی (علیه السلام) میشویم و به وادی السّلام میرویم و در آنجا رحمتِ رَحیمیّه خداوند متعال را میفَهمیم.
نوری که انسان را به مَقصد میرساند
«یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا»؛ خداوند متعال یک نور که تَنوین در «نُوراً» تَنوین تَفخیم است، عظمت است؛ خداوند متعال یک نوری به شما میدهد که آن نور مَرکب شما میشود، بُراق شما میشود، رَفرَف شما میشود و شما را میبَرد. گاهی نور است، اما انسان را راه میبیند؛ گاهی نور هست و انسان را ذوب میکند و جَذب میکند و با خودش میبَرد. این مَشی یعنی رفت. مَشی بِهِ یعنی بُرد. «یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»؛ خداوند متعال یک نوری به شما میدهد، یعنی خداوند متعال یک جَذبهای در وجود شما ایجاد میکند. گفته بود: «گر میروی بی حاصلی ***** گر میبرندت واصلی». مگر انسان چهقَدر نیرو دارد که تا اَبد برود؟ اما به کشتی امام حسین (علیه السلام) وصل میکنند و شما را میبَرند. اگر شما میرفتی، نمیرسیدی؛ ولی در خط آمدی و هرکسی به این خط بیاید، او را میبَرند. «نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»؛ یک نوری که شما را میبَرد. این نور در قرآن کریم که آیهی نور آمده است، مِشکات این نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. لذا در روایت دارد که در بهشت بهشتیها اَنواع لَذائذ را دارند و غَرق در نعمت هستند؛ «إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ[۲۰]»؛ اصلاً غَرق در این نعمتها هستند. اما یکمرتبه در این قَصرهایی که بهشتیها نشستهاند یک نوری بر این قَصرها تابش میکند که همه مَدحوش میشوند. میپرسند که چه خبر است؟ میگویند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تبسّم کردند. این نور تبسّم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که همه را بیتاب میکند. دیگر این مُقدّمه بود که در مورد نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) چند نکته را بگویم. انشاءالله اگر عُمری داشتیم و شبهای آینده اگر توفیق داشتیم و ایمانمان باقی بود و شیطان ما را جهنّم ساقط نکرده بود و مَنفور شما نبودیم، زیرا همهی اینها از آن ناحیه است، انشاءالله همراه با هم با حضرت زهرا (سلام الله علیها) صَفا میکنیم.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان بر حَسب نَقل این شعر را میگفتند:
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۲۱]»؛
«اگر دردم یکی بودی چه بودی؟[۲۲]». وجود نازنین مولا کنار بِستر حَبیبهی خدا، وَدیعهی خدا، یادگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، یک روزگاری بود که حخرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: هر اندازهای غَم در دلم ریخته بود، میآمدم و یک نگاه که به فاطمه (سلام الله علیها) میکردم، تمام غَمهایم میرفت. ولی حالا بیبی یک حالتی دارند که هر وقت علی (علیه السلام) به او نگاه میکند، دلش آب میشود، جگرش میسوزد. کنار یک بدنی نشسته است که یک شَبحی بیشتر از آن نمانده است، یک مُشت استخوان است. اما به پَهنای صورت دارد اشک میریزد. آقا پرسیدند: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[۲۳]»؛ بیبی علی! همهکَسِ علی! چراغ عُمر علی! زِره علی! سنگر علی! شمشیر علی! همهکَسِ و همهچیزِ علی! چرا دردت را به پسر عمویت نمیگویی؟ علّت گریهات را به من بگو که چرا گریه میکنی؟ اگر از شما بچّههای فاطمه (سلام الله علیها) بپرسند که چرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریه میکردند؟ جواب میدهید: چرا گریه نکند؟! زیرا پَهلوی ایشان شکسته بود، بازوی ایشان شکسته بود، سینهی ایشان سوخته بود؛ زیرا نامَرد و نامَحرم و خَبیث و قُلدُری، گَردنکُلُفتی سر راه ایشان را گرفته بود و سیلی به صورت ایشان زده بود؛ زیرا فرزند ایشان را کُشته بودند و داغ مُحسنش را به دلش گذاشته بودند. اما وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به بیبی فرمودند: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»؛ چرا گریه میکنید؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) اصلاً اینها را نگفتند. ایشان گفتند: علی جان! «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[۲۴]»؛ من به غُربت شما گریه میکنم، به بیکَسی علی (علیه السلام) گریه میکنم. در اینجا حضرت زهرا (سلام الله علیها) به غُربت علی (علیه السلام) گریه کرد، نه به دردهای خودشان؛ در خرابهی شام هم وقتی آن سه ساله سر بابا را به دامن گرفت، نگاه میکرد. «اَبَتاه!»؛ بابا آمدی؟! زبان حال و قالش این بود: بابا! دردم زیاد است. «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ»؛ دردم یکی و دوتا نیست؛ پاهایم آبله دارد، سیلی خوردهام، تازیانه خوردهام، در بیابانها دَویدهام. اما تو را که دیدم فَهمیدم درد تو بیشت را دخترت است. بابا! من نمیگویم، تو به من بگو: «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ؟[۲۵]»؛ چه کسی رَگهای گَردن تو را بُریده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۲۶]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آقای ما را برسان.
خدایا! مُقدّمات ظهور را آسان کُن.
خدایا! مظلومیت غَزّه را همین امشب با نابودی صهیونیستها و شکست شیطان بزرگ از این آتش نجات عنایت بفرما.
خدایا! حزبالله لبنان، نُصرالله سرافراز و مایهی عزّت بَشریّت را در این پیروزی در خطّ مُقدّم پیروزی قرارشان بده.
خدایا! یَمن را مُتّصل به امام زمان (ارواحنا فداه) بفرما.
خدایا! این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) که همهی مقاومت از اینجا الهام گرفتهاند را دشمنشاد نکن.
الها! همه را حاجترَوا بگردان.
خدایا! نَسل جوان ما را با سرافرازی به سامان برسان.
خدایا! مشکلات اقتصادی را برطرف بفرما.
خدایا! فَحشا را در این مملکت ریشهکَن بفرما.
خدایا! دست نِفاق و خیانت را قَطع بفرما.
خدایا! رهبر عزیز ما را مُستدام بدار.
خدایا! دولت و قُوای سهگانه را زیر پَرچم ولایت در رَفع مشکلات یاری بفرما.
خدایا! این توسّلات را از ما قبول بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
[۴] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱٫
[۵] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ – درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روحالله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سالها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سهراه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روحالله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگینامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کردهاست. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنیهای موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) بهعنوان دومین فرزند در آنجا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی بهسوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.
[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عهد.
«…اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَهِ یَوْمِی هٰذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَهً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها وَ لَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعْوانِهِ، وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ، و الْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ ، وَ الْمُحامِینَ عَنْهُ، وَ السَّابِقِینَ إِلىٰ إِرادَتِهِ، وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ، وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ، وَ اکْحُلْ [وَ اکْحَلْ] ناظِرِی بِنَظْرَهٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ. وَ اعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ﴾، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّىٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ…».
[۷] محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضه المتقین و لوامع صاحبقرانی. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. مجلسی در ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد. مشهورترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود. به گفته محمدباقر مجلسی، پدرش اهل زهد و ریاضت بود و به منظور هدایت صوفیان با آنها ارتباط داشت اما برخی از اعتقادات آنها را باطل میدانست. وی کتاب الفوائد المدنیه محمدامین استرآبادی را ستوده است و به همین جهت، او را از اخباریان معتدل دانستهاند. محمدتقی مجلسی پسر ملا مقصودعلی نظنزی اصفهانی، در سال ۱۰۰۳ق در اصفهان، پایتخت صفویه، متولد شد. پدرش مقصودعلی مجلسی اهل علم و ادب و ترویج مذهب شیعه بود و با تخلص «مجلسی» شعر میسرود. نسب محمدتقی از پدر به ابونعیم اصفهانی و از مادر به محمد بن حسن نطنزی میرسد. وی در سال ۱۰۳۴ق در ۳۱ سالگی به نجف رفت و در ۳۳ سالگی از سید شرفالدین علی شولستانی از محدثان حوزه نجف، اجازه نقل حدیث گرفت؛ سپس به اصفهان بازگشت و در مسجد جامع اصفهان به تدریس مشغول شد. به گفته سید محمدباقر خوانساری، نویسنده کتاب روضات الجنات، محمدتقی مجلسی نخستین کسی بود که پس از ظهور صفویه، حدیث شیعه را نشر داد و پس از شیخ بهائی و میرداماد، در اصفهان نماز جمعه اقامه میکرد. همچنین به گفته وی، محمدباقر مجلسی کرامات بسیاری از پدرش نقل کرده است. محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد. محمدتقی مجلسی علاوه بر پدرش، از چند استاد بهره برد که مشهورترینشان شیخ بهائی و میرداماد بودند. استادان دیگر او عبارتند از ملا عبدالله شوشتری و امیراسحاق استرآبادی.
وی شاگردانی تربیت کرد که شاید برجستهترینشان پسرش، محمدباقر، مشهور به علامه مجلسی بود که بحار الانوار را نوشت. از شاگردان دیگر او میتوان از سید نعمتالله جزایری نام برد که از بزرگان جریان اخباریگری محسوب میشود و همچنین ملا محمدصالح مازندرانی که علاوه بر اینکه داماد محمدتقی مجلسی بود، پای درس او نیز حاضر میشد و شرح مشهوری بر اصول کافی نوشت. آقا حسین خوانساری نیز از شاگردان محمدتقی مجلسی است که در فقه و اصول شهرت داشت. وی در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شده است و بخشی از این قبرستان به دلیل وجود قبر وی، به نام تکیه آقا حسین خوانساری مشهور گردیده است. نام دو فرزند دیگر محمدتقی مجسی، یعنی عزیزالله و عبدالله نیز در فهرست حاضران در درسهای پدر دیده میشود. از شاگردان دیگر او عبارتند از سید عبدالحسین خاتونآبادی، ملامیرزای شیروانی، ملا محمدصادق کرباسی، سید شرفالدین علی گلستانه، میرزا ابراهیم اردکانی یزدی، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپایگانی، بدرالدین بن احمد عاملی و میرزا تاجالدین گلستانه. سید محمد میرلوحی موسوی مشهور به مطهّر، معاصر محمدتقی مجلسى بوده و در کتاب اربعین، او را متهم به تصوّف کرده است. ملا عبدالکریم گزی در کتاب تذکره القبور مسلم دانسته که محمد تقی مجلسی، اهل ریاضت بوده و با صوفیه ارتباط داشته و به همین جهت، صوفیه نیز او را از خود دانسته و سلسله سند بـه او رساندند و گروهی از شیعیان صوفی، از «حدیقه المتقین» -که رساله عملیه به قلم محمد تقی مجلسی است- تقلید میکردند. البته ملا عبدالکریم گزی و حاجی نوری این گفته محمدباقر مجلسی را تایید میکنند که اگرچه محمد تقی مجلسی (پدر محمد باقر مجلسی) اهل ریاضت و زهد بود، هیچ گاه از صوفیان نبود و با اعتقادات باطل آنها موافقت نکرد. محمد باقر مجلسی توضیح میدهد اگر گاهی پدرش خودش را صوفی مینامید از این جهت بود که میخواست صوفیان را به سوی خویش جذب کرده و آنها را از این طریق هدایت کند اما در سالهای پایانی عمرش، به سبب ناامید شدن از هدایت یافتن صوفیان، از آنها دوری جُست و آنها را به جهت اعتقادات باطلشان تکفیر نمود.
[۸] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف بهعلامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخههای علوم اسلامی بیش از همه به حدیثنگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پرتعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روشهای علمی علمای پس از خود تأثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعیاش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت میورزید. مجلسی در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود.
محمدباقر مجلسی در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه تخصص داشت. او نویسندهای پرکار بود و به نگارش آثاری در این زمینهها پرداخت. شیخ حرّ عاملی، نسبت به او چنین گفته است که تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده است و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازهنامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است. بیش از هر چیز به نگارش مجموعههای حدیثی اهتمام داشت و از میان کتابهای او بحارالانوار که مجموعه بزرگی از احادیث امامان شیعه است، بیش از همه شهرت دارد. عملکرد علامه مجلسی در تألیف مجموعههای حدیث شیعه همچون عملی در تقویت مذهب تشیع ارزیابی شده و از او همچون احیا کنند مذهب تشیع یاد شده است. محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کردهاند. محمدباقر مجلسی پس از فراگرفتن علوم مقدماتی از محضر علمای اصفهان بهره برد. او بیش از همه نزد پدرش محمد تقی مجلسی(۱۰۰۳–۱۰۷۰ق) آموزش دیده است و از آنجا که پدرش از شاگردان شیخ بهایی بود، میتوان از تأثیر اندیشههای شیخ بهایی بر علامه مجلسی به واسطه پدرش محمد تقی مجلسی سخن راند. مؤلف ریاض العلماء که از شاگردان و همکاران وی در تدوین بحارالانوار بوده است مینویسد که وی دانشهای عقلی را نزد آقا حسین خوانساری و دانش های نقلی را نزد پدرش فرا گرفت.
محمد باقر مجلسی، شاگردان بسیار و مجالس درس متعددی داشته است. برخی منابع، شاگردان او در مجالس درسش را بالغ بر هزار تن ذکر کردهاند. از بین شاگردان علامه برخی از مشاهیر علمای شیعه تربیت شدند که از آن جمله میتوان به میرزا عبدالله افندی اصفهانی (م۱۱۳۰ق)، سید نعمت الله جزایری (م۱۱۱۲ق)، شیخ عبدالله بحرانی (م۱۱۲۷ق)، محمد بن علی اردبیلی (م۱۱۰۱ق)، میر محمدصالح خاتون آبادی(م۱۱۲۶ق) و میر محمدحسین خاتون آبادی (نوه دختریاش م۱۱۵۱ق)، سید ابوالقاسم خوانساری (م۱۱۵۷ق) یاد کرد. محمد باقر مجلسی از بسیاری از علمای دوران خود حدیث شنیده و از آنان اجازه روایت داشت که از مهمترین این افراد باید به ملا صالح مازندرانی (م۱۰۸۱)، ملا محسن فیض کاشانی (م۱۰۹۱) و شیخ حر عاملی (م. ۱۱۰۴) اشاره کرد. منابع، ۱۸ تن از استادان وی را نامبردهاند. شیخ حرّ عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه، در اجازهنامه نقل روایت به علامه مجلسی نوشته است که او تمام همت خود را مصروف آموختن دانش حدیث و فقه و بلکه همه شاخه های معارف کرده و تمام نیروی عمیق فکری و اندیشه وقّادش را در به دست آوردن همه کمالات به کار گرفته است. فیض کاشانی نیز در اجازهنامه به علامه آورده است که او جامع علوم عقلی و نقلی است.
[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫
[۱۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۵٫
«وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۱٫
«وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ».
[۱۲] سوره مبارکه یس، آیه ۵۴٫
[۱۳] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».
[۱۴] آیت الله شیخ محمد کوهستانی (۱۳۹۲-۱۳۰۸ ق) عالم ربانی و مجاهد شیعه معاصر بود. او با امکانات شخصی خود حوزه علمیهای در زادگاه خویش برای طلاب علوم دینی احداث نمود و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت که یکی از آنان شهید هاشمی نژاد است. از ویژگی های برجسته مرحوم آیت اللّه کوهستانی، کمالات معنوی و کرامات عرفانی ایشان بر اثر عمل به دستورات الهی و زهد و تقوا بود. محمد کوهستانی فرزند آیت الله محمدمهدی کوهستانی -از عالمان برجسته و با فضل- در سال ۱۳۰۸ هـ.ق در بهشهر مازندران به دنیا آمد. گرچه محمد از فیض حضور پدر در کودکی بیبهره گشت، ولی مادرش در جهت تربیت و رشد وی دریغ نکرد و او را به مکتبخانهای در کوهستان فرستاد تا قرائت قرآن و خواندن و نوشتن بیاموزد. پس از آن به دلیل وجود استعداد کافی، تصمیم گرفت او را به حوزه علمیه بهشهر بفرستد. محمد نوجوان در حوزه علمیه بهشهر، کتاب شمسیه را نزد شیخ احمد رحمانی و کتاب مطول را از محضر شیخ محمدصادق شریعتی نوه شیخ محمدصالح اشرفی ـ و کتاب معالم را نزد حاج آقا بزرگ کردکویی و تنی چند از مدرسان حوزه علمیه بهشهر آموخت. وی در درس آیت الله حاج سید محسن نبوی اشرفی که در شمار علمای بزرگ مازندران و جامع معقول و منقول بود، شرکت کرد. حاج آقا خضر اشرفی، معروف به شریعتمدار استاد دیگر آیت الله کوهستانی در حوزه علمیه بهشهر بوده است. آیت الله کوهستانی پس از استفاده از دانشوران حوزه علمیه بهشهر، عازم شهرستان بابل (بارفروش) گردید و به مدت ۱۴ ماه در مدرسه کاظم بیک نزد شیخ احمد گرجی به تحصیل پرداخت.
استاد دیگر وی در حوزه علمیه بابل، آیت الله العظمی ملا محمد اشرفی (۱۲۱۹ـ۱۳۱۵ هـ.ق) میباشد. آیت الله کوهستانی این توفیق را بدست آورد تا از خورشید وجود این عالم فرزانه روح و روان خویش را به انوار ملکوتی و انفاس قدوسی منور سازد. ستاره درخشان دیگری که آیت الله کوهستانی از حوزه درسی او استفاده کرد، آیت الله شیخ محمدحسین مازندرانی (۱۲۴۰ـ۱۳۴۵ هـ.ق) معروف به «شیخ کبیر» صاحب آثاری چون نتیجه المقال فی علم الدرایه و الرجال و حدیقه العارفین میباشد. آیت الله شیخ نجفعلی، فرزند حسن نوکندی، معروف به فاضل استرآبادی (۱۳۰۵ـ۱۳۹۱ هـ.ق) از دیگر استادان آیت الله کوهستانی در حوزه علمیه بابل میباشد. بنابر نظر برخی، آیت الله کوهستانی معالم الاصول را در حوزه علمیه مشهد، نزد وی فراگرفت. آیت الله استرآبادی به میزان استعداد و نبوغ فکری آیت الله کوهستانی پی برد و بدین سبب، در تربیت و پرورش وی سعی ویژهای از خود بروز داد و با نهایت فروتنی، در کوهستان به دیدار شاگرد خود رفت و مقام علمی و فکری او را ستود.
آیت الله کوهستانی در جوار بارگاه امام رضا علیه السلام همراه با توسل به پیشگاه آن حضرت، نزد استادان خود به تکمیل دانستههای خود در فقه و اصول و تهذیب نفس پرداخت. با مجاهدات مستمر و تلاش بیوقفه، در ردیف علمای بزرگ و چهرههای تابناک حوزههای علوم دینی تشیع قرار گرفت. وی به منظور تقویت مبانی اجتهادی خود، به عراق رفت و هم مباحثهاش، آیت الله محمدتقی آملی نیز در سال ۱۳۴۰ هـ.ق وارد نجف شد. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از جمله مراجع طراز اول حدود ۵۵ سال در عراق اقامت داشت و آیت الله کوهستانی جزو شاگردان او بود. درس آیت الله میرزای نائینی نیز برای شیخ محمد کوهستانی مشخصات ارزشمندی داشت، زیرا وی با شیوهای جالب تدریس میکرد و افکار تازهای عرضه میداشت و شاگردان خود را به اندیشیدن وادار میکرد. آیت الله نایینی هنگام اعطای گواهی اجتهاد به آیت الله کوهستانی، از علمای حاضر در جلسه استفتاء خویش، از اجتهاد وی سؤال کرد که همه آنان به اجتهاد و عدالت او شهادت دادند. آیت الله نایینی در اعطای گواهی اجتهاد، بسیار دقیق بود. اجازات صادر شده از ناحیه ایشان، مؤید این است که وی در این خصوص نهایت احتیاط را مبذول میداشت. آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (اراکی) استاد دیگر آیت الله کوهستانی میباشد. آیت الله کوهستانی به دریافت اجازه اجتهاد از آقا ضیاءالدین عراقی نایل آمد. در این اجازه، استادش از وی به عنوان عالم، فاضل کامل، علم الهدی، فخر محققان، افتخار اهل تدقیق و غواص بحار علوم و مفتاح رموز تحقیق برای عموم مردم نام میبرد. آیت الله کوهستانی پس از ده سال تحصیل در نجف اشرف و اخذ گواهی اجتهاد، به ایران بازگشت تا اندوختههای علمی و میوه دهها سال گشت و گذار در بوستان معرفت و حکمت و فضیلت را در اختیار مشتاقان معارف ناب قرآن و عترت قرار دهد.
هنگام بازگشت آیت الله کوهستانی به وطن خویش، ایران به سبب تعدی اجانب و ستم رضاخان، در وضع آشفته و نگران کنندهای بسر میبرد. علما با مشاهده این اوضاع نابسامان به شدت در هالهای از تأثر و رنج روزگار میگذرانیدند. تمامی حوزههای علمیه، مساجد و حسینیهها بسته بود و از اقامه مجالس مذهبی و مراسم دینی به طور جدی جلوگیری میشد، آیت الله کوهستانی برای جلوگیری از اجرای نقشههای ضد دینی رضاخان، به آبادیهای گوناگون مسافرت نمود و به ارشاد مردم پرداخت و آنان را از این توطئههای خطرناک، آگاه ساخت. وی از مفاسد روزافزون اجتماعی و حرکتهایی که سقوط اخلاقی اجتماع را به دنبال داشت، سخت آزرده خاطر میشد. در زمان طاغوت، در شهر نکا، شخصی در پی احداث ساختمان برای سینما برآمد. از آن جا که در آن زمان، سینما لانه فساد بود، آیت الله کوهستانی بانی ساختمان را فراخواند، و با شیوه شایسته اسلامی او را منصرف ساخت و در نتیجه، ساختمانی که به منظور ترویج منکرات آماده میشد، به مسجد تبدیل گردید و آیت الله کوهستانی نخستین نماز جماعت را در آن اقامه فرمود. بانی ساختمان به مناسبت این که چنین توفیقی را بدست آورده بود، نام مسجد را «توفیق» نهاد. محاکم قضایی رژیم پهلوی با مردم بدرفتاری میکردند. رشوه خواری در بین آنان رواج داشت. به شکایات مردم رسیدگی نمیکردند. از این جهت، مردم برای حل اختلافات خود به آیت الله کوهستانی مراجعه میکردند. گاهی منازعات عمیق و پیچیده را که طرفین دعوا از اصلاح آن ناامید میشدند، به آسانی حل و فصل میکرد و بین افراد آشتی برقرار مینمود.
آقای ابطحی مینویسد: «آیت الله کوهستانی در پرتو ایمان و تقوا، توانست به ملکه زهد و قناعت دست یابد. وی خود را با محرومان شریک دانست و راه غلبه بر فقر را عملاً نشان داد. او با این که میتوانست وسایل زندگی بهتری برای خود فراهم نماید، در کمال سادگی و بدون آلایش بسر برد. در و دیوار منزل قدیمی، لباس های کرباس، ظروف گلین و فرش حصیری منزل او بیانگر زهد و تقوای او بود. اگر فردی با آیت الله کوهستانی برخورد میکرد، ابتدا تصور میکرد از اوضاع سیاسی و اجتماعی اطلاعی ندارد و همچون یک روستایی روزگار میگذراند، ولی او با هوش فوق العاده و تیزبینی شگفتی که از صفای نفس وی نشأت میگرفت، از آینده کشور و حوادث سیاسی آن مطلع میساخت. در نخستین روزی که همراه شهید هاشمی نژاد به منزلش رفتم، ساده زیستی او خیلی مرا جلب نمود. اتاقی که برای پذیرایی میهمانان در نظر گرفته بود، با حصیر مفروش نموده بود و در گوشه آن منبری کوتاه، یک جلد قرآن بزرگ، یک جلد رساله و چند عدد مهر وجود داشت و دیگر چیزی دیده نمیشد، ولی معنویتی شگفت بر آن جا حاکم بود؛ انسان را از توجه به دنیا بازمیداشت و متوجه به خدا میکرد. میهمانان هم اغلب از بستگان طلاب مدرسه کوهستان و مراجعین (از قبیل شخصیت های روحانی و کسانی که برای رفع اختلافات و گرفتاریها به ایشان مراجعه میکردند) بودند. به عادت همیشگی، نماز در مسجد به جماعت خوانده میشد. آن گاه همه به محل اقامت ایشان برمیگشتند و در آن جا منتظر غذا بودند. نوع غذا و پذیرایی به قدری ساده و همراه با صفا و گشادهرویی بود که لذت و گوارایی آن را نمیتوان وصف کرد. برای هر مهمانی یک کاسه آش، آن هم در ظروف سفالین و مقداری نان در سفره قرار میداد که اکثر مهمانان نان را برای تبرک به همراه میبردند». بارها افراد خیر به او پیشنهاد کردند که فرشی برای اتاق پذیرایی منزل او بیاورند؛ ولی ایشان زیر بار نرفت. روزی چند تخته قالی گرانبها به منزلش فرستادند، ولی ایشان آن ها را به حسینیه کوهستان انتقال داد و به همان حصیر خشن مازندران اکتفا کرد. آیت الله کوهستانی زهد و ساده زیستی را با محبت به مردم عجین ساخت. قلب او کانون مهر و عاطفه نسبت به اقشار مختلف جامعه، به ویژه محرومان بود. ایشان هم چنین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و اهل تهجد و سحرخیزی بود. آیت الله شیخ محمد کوهستانی سرانجام در بامداد جمعه ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۹۲ هـ.ق (مطابق با ۱۳۵۱ شمسی) ندای حق را لبیک گفت و به لقای محبوب شتافت. پس از تشییع جنازه باشکوه در شهرستان بهشهر، پیکر پاک او بنابر وصیتش در جوار مرقد مطهر امام رضا علیه السلام در رواق دارالسیاده، به خاک سپرده شد.
[۱۵] تحف العقول : ۲۴۵٫
«الإمامُ الحسینُ علیه السلام ـ لِرجُلٍ اغتابَ عِندَهُ رجُلاً ـ : یا هذا، کُفَّ عنِ الغِیبَهِ؛ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ».
[۱۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۵٫
[۱۷] محمد تقی فلسفی (۱۲۸۶- ۱۳۷۷ش) سخنران و خطیب مذهبی. او در تهران و قم، دروس حوزوی را خواند و پیامهای آیتالله بروجردی را به محمدرضا پهلوی شاه وقت ایران میرساند. وی در نهضت امام خمینی حضور فعال داشت و بازداشت و ممنوعالمنبر شد. فلسفی در منبر و خطابه، روشی نو پایهگذاری و شاگردان بسیاری تربیت کرد. خدمات دینی و اجتماعی او بسیار و مسافرتهای تبلیغی او به کشورهای عربستان، عراق، پاکستان و همچنین به شهرهای مختلف ایران قابل توجه است. کتابهای کودک از نظر وراثت و تربیت، جوان از نظر عقل و احساسات، بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، آیه الکرسی پیام آسمانی توحید، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه و شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق از آثار اوست. محل دفن او در شهرری و در حرم عبدالعظیم حسنی قرار دارد. میرزا علی فلسفی برادر او بود. در محرم سال ۱۳۴۴ش جوانی بسیار قوی با پنجهبوکس به فلسفی حمله کرد اما با تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. بر اثر این حادثه، منبر فلسفی تعطیل شد. سید ابوالقاسم خویی، مرعشی نجفی، سید کاظم شریعتمداری، سید محمدهادی حسینی میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند. محمد تقی فلسفی در ۲۷ آذر سال ۱۳۷۷ش در ٩١ سالگی درگذشت. وی در حرم عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در شهرری مدفون شد.
[۱۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَىٰ نَفْسِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِى مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَِسْمِکَ رَاضِیاً قانِعاً، وَ فِى جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً؛ اللّٰهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِیَما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ . اللّٰهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ، وَ عَلَا مَکَانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ؛ اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَکَنْتُ إِلَىٰ قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَ مَنِّکَ عَلَىَّ . اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ؛ اللّٰهُمَّ عَظُمَ بَلَائِى، وَ أَفْرَطَ بِى سُوءُ حالِى، وَ قَصُرَتْ بِى أَعْمالِى، وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى، وَ حَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ أَمَلِى، وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها، وَ نَفْسِى بِجِنایَتِها وَ مِطالِى ، یَا سَیِّدِى فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَایَحْجُبَ عَنْکَ دُعائِى سُوءُ عَمَلِى وَ فِعالِى، وَ لَا تَفْضَحْنِى بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّى، وَ لَا تُعاجِلْنِى بِالْعُقُوبَهِ عَلىٰ مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَواتِى مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَ إِساءَتِى، وَ دَوامِ تَفْرِیطِى وَ جَهالَتِى، وَ کَثْرَهِ شَهَواتِى وَ غَفْلَتِى…».
[۱۹] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫
[۲۰] سوره مبارکه یس، آیه ۵۵٫
[۲۱] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی، بیتا.
«از انسبن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام بهسوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ *** أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى *** إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ *** لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی *** ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا *** شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی *** وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».
[۲۲] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۲۶.
[۲۳] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.
و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».
[۲۴] همان.
[۲۵] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».
[۲۶] همان.
پاسخ دهید