حضرت آیت الله صدیقی روز شنبه مورخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ مصادف با هفدهمین روز ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در «آستان مقدس امامزاده صالح تهران» به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»[۲]
مقدمه
ضربت خوردنِ وجودِ مقدّسِ امیرالمؤمنین علی علیه السلام را و رحلتِ غمبارِ بنیانگذارِ نظامِ جمهوریِ اسلامی، بزرگ فقیه، بزرگ مرجع، بزرگ عارف، بزرگ مجاهد، بزرگ رهبرِ جهانِ مستضعفان امام راحل رضوان الله تعالی علیه راتسلیت عرض میکنم.
چند جمله راجع به آیاتی که توفیق داشتیم این چند روز در محضرِ شما بهره میبُردیم به عرضِ مبارکتان میرسانیم.
همّتِ بلند
خدایِ متعال همّتِ بلند را دوست دارد، یکی از اساتیدِ بزرگوارِ ما میگفت: من همیشه دغدغهی جهنّم داشتم، میگفتم خدایا! من طاقتِ جهنّم ندارم، من را جهنّمی نکن، من را از آتش نجات بده، در عالمِ رؤیا دیدم که خدایِ متعال من را از جهنّم نجات داده است و مرا به جهنّم نبُردهاند، اما در بهشت جایِ بلندی نداشتم و در آن مراحلِ پایینِ بهشت بودم، متوجّه شدم که خدای متعال تنها نجاتِ از جهنّم را در ترازِ همّتِ یک مؤمن نمیبیند، بلکه دوست دارد اگر بهشت هم میرویم در أعلی عِلّیینِ بهشت باشیم و نه در مراتبِ نازلهی بهشت؛ از آن به بعد همیشه از خدایِ متعال درخواستِ درجاتِ بالایِ بهشت را داشتم.
کسی به محضرِ نورانیِ پیامبرِ عزیزمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید و عرضه داشت: یا رسول الله! «عَلِّمنِی عَمَلاً»[۳] عملی را به من تعلیم بدهید که وقتی من آن عمل را انجام میدهم «یُحِبُّنِی اللّهُ عَلَیهِ» محبوبِ خدای متعال بشوم، همّت را ببینید، میگوید: میخواهم یک کاری کنم که خدایِ متعال عاشقِ من بشود، خدای متعال من را دوست بدارد، «ویُحِبُّنِی المَخلوقونَ» نزدِ خلقِ خدای متعال هم محبوب و دلنشین باشم، هر کس من را میبیند من را دوست داشته باشد، «ویُثرِی اللّه مالى» و مالِ من زیاد شود، «ویُطیلُ عُمُری» و عمرِ من طولانی شود، «ویَحشُرُنی مَعَکَ» و هم اینکه در بهشت همراهِ شما باشم.
به این میگویند «همّت». انسان باید همیشه نفرِ اول باشد، در هر عبادتی نفرِ اول باشد، در هر احسانی نفرِ اول باشد، در هر جبههای نفرِ اول باشد، «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ»[۴] خوشا بحالِ کسانی که بَرَنده هستند، مدال میگیرند، رکورد میشکنند، ممتاز میشوند.
در سورهی مبارکهی مُلک حضرت حق سبحانه و تعالی چقدر لطیف بیان میفرمایند: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»[۵] خدای متعال مرگ را خلق کرده است و آن را نمیتوان هیچ کاری کرد، مرگ وجود دارد، نمیشود از آن فرار کرد، هیچ کسی از چنگالِ مرگ رهایی ندارد، خدای متعال آن را آفریده است و دیر یا زود به ما میرسد، «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[۶] همه میمیرند، ای کاش به مرگ یقین داشته باشیم، اینقدر بیهوا زندگی نکنیم، اینقدر بی مبالات نباشیم، اینقدر شیطان را به خودمان مسلّط نکنیم، اینقدر هوا و هوس در زندگیِمان نباشد، اینقدر به یکدیگر ظلم نکنیم، مرگ است و نمیتوان کاری کرد، مگر میتوانی نمیری؟ مگر میتوانی از عهدهی حضرت عزرائیل بر بیایی؟ گلویِ همه را فشار خواهد داد، همهیمان خواهیم رفت…
خدای متعال مرگ را آفریده است، خدای متعال زندگی را هم آفریده است، همهی آنها مخلوقِ خودِ اوست و شما کارهای نیستید…
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم آن که آورد مرا باز برد در وطنم
یک روز آورده است و یک روز هم میبَرَد، چرا آورده است و چرا میبَرَد؟ «لِیَبْلُوَکُمْ» آورده است شما امتحان بدهید، نمرههایتان را بگیرید، آنجا بر حسبِ نمرههایتان به شما درجه خواهد داد، «لِیَبْلُوَکُمْ» تا شما را امتحان کند.
امتحان برایِ چیست؟ فلسفهی امتحان چیست؟ مگر خدای متعال نمیداند که من بد هستم یا خوب هستم؟ پس چرا امتحان میکند؟
آنقدر خدای متعال مهربان است که میخواهد که میخواهد در این امتحانات آن شاگرد اوّلها را به انسان معرّفی کند، دنبالِ شاگرد اول است، «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» خیلیها هستند که زیاد عَمَل دارند، ولی همهی آنها ناقص است، هچ کدامِ آنها را درست انجام نمیدهند، خدای متعال تشویق میکند که عَمَلِتان هم کیفیّت داشته باشد، صحیح باشد، مقبول باشد، هم بهترین باشد.
ما بد و خوب داریم، مؤمن که بد نمیشود، کسی که بندهی خداست، اهلِ تقواست، به بدی راه ندارد، ظلم نمیکند، غیبت نمیکند، دروغ نمیگوید… معاذ الله… میدانید گناهِ دروغ از شراب بیشتر است؟ میدانید گناهِ غیبت از زناء بدتر است؟ ان شاء الله در بازارِ ما، در خانههایِ ما دروغ نیست، ان شاء الله غیبت هم نیست، خدا کند نباشد، خیلی مشکل داریم، شبِ اولِ قبر مشکل داریم، در مواقفِ قیامت مشکل داریم، ان شاء الله که دیشب احیاء گرفتهاید و همهی گناهانِ زبانی و چشمی و گوشی را در نظرتان آوردید و گریه کردید و گفتید خدایا غلط کردم، خدایا اشتباه کردم، خدایا دیگر اشتباه نمیکنم، حتما توبه کردهاید دیگر، توبهیتان هم که توبهی دروغی نیست، میخواهید دیگر بیگناه زندگی کنید، دیگر در خانهتان به یکدیگر پرخاش نکنید، تلخگوشتی نکنید، تندی و ناسازگاری نداشته باشید و ظلم به ارحام نکنید، به سویِ خدا بروید، به یادِ مرگمان باشیم…
حال که میخواهید خوب باشید، خوب داریم، خوبتر داریم، خوبترین داریم، شما در میانِ خوب و خوبتر و خوبترین باید خوبترین باشید، باید نفرِ اول باشید، در کارهایِ خوب نفرِ اول باشید، نه نفراتِ ممتازِ بعدی، «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» بدوید که شما زودتر از دیگران برسید، شما جایزهی بهتری نسبت به دیگران بگیرید، خدایِ متعال بهترین جایزه را به شما بدهد.
این است که خدای متعال این بهترینها را معرّفی کرده است تا در کلاسِ قرآن با بهترینها آشنا باشیم و در خطّ و جادّهی بهترینها برویم که به آنها برسیم و جا نمانیم.
برایِ اینکه تشنه نمانید، در آن حدیثِ شریفی هم که خواندم پیامبرِ خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پنج سوال و درخواست داری، باید پنج برنامه را اجرا کنی:
اگر خواستی خدایِ متعال تو را دوست داشته باشد، باید خدای متعال را بندگی کنی، باید تقوا داشته باشی، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»[۷] «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْصّادِقِینَ» «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا»[۸] خدایِ متعال اینها را دوست میدارد، باید بندهی خدا باشی، گناه نکنی تا محبوبِ خدای متعال بشوی، توبه کن «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»[۹].
اگر خواستی مردم تو را دوست داشته باشند، دست به سویِ مردم باز نکن، راهِ عزّت این است که انسان به مردم محتاج نباشد، مردم انسانهایِ محتاج را دوست ندارند، از کسی چیزی نخواه تا محبوبِ مردم بشوی.
اگر خواستی مالِ تو زیاد شود صدقه بده، مالِ حرام نداشته باشی، مالِ حرام برکت ندارد.
اگر خواستی عُمرِ تو زیاد باشد صلهی رحم انجام بده.
اما اگر خواستی در درجاتِ بهشت در اَعلی عِلّییّن همسایهی من باشی، سجدههایِ طولانی انجام بده. سجدهی طولانی انسان را بالا میبرد. هر کس خودش را پایین بیاورد خدایِ متعال او را بالا میبرد. هر کس بخواهد خودش را بالا ببرد خدای متعال او را پایین میآورد، این سنّتِ الهی است، هیچ وقت تلاش نزنید که بزرگ بشوید، خدا بر سرِتان میزند، همیشه همّت کنید که برایِ خدای متعال و بندگانِ خدا ادب و تواضع و کوچکی کنید که اگر خودتان را در مسیرِ ادب و تواضع قرار دادید خدای متعال «یَرفَعُ المُتِواضِعین» خدای متعال شما را رفعت میدهد و بالا میبرد.
ممتازینِ بندگی
خدای متعال در این آیاتِ سورهی مبارکهی فرقان گروههایِ ممتاز را، ممتازترینِ بندگانِ خدا آنهایی هستند که نسبتِ رحمانیّتِ خدای متعال را دارند، یعنی «عِبادُ الرَّحمان» هستند.
عبادُ الرّحمان، ممتازهایِ در بندگی، بهترینها در جامعه، بهترینها در میانِ بندگانِ خدا، «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» اول نفیِ تکبّر است، نفیِ خود برتربینی است، نفیِ خود را به رُخِ دیگران کشیدن است، نَفیِ راهِ مُتِبَختِر رفتن است، نَفیِ زندگیِ متکبّرانه کردن است، اینها را کنار بگذارید تا عبادِ رحمان بشوید.
دوم کسانی هستند که در برخورد با انسانهایِ جاهل، سلامتیِ دین، سلامتیِ اخلاق، سلامتیِ بدن و زندگیِ خودشان را نادیده نمیگیرند، برخوردی میکنند که ناسالم نشوند، هم دینشان ضرر نکند، هم آرامششان از بین نرود، هم بدنشان صدمه نبیند، هم آبرویشان را حفظ کند. «قَالُواْ سَلَامًا» این سلامتیِ مطلق است، انسان در برخورد با اشخاصِ بیحیاء، در برخورد با اشخاصِ بیچشم و رو، خود را با آنان هموزن نمیکند که آبرویِ خودش برود، با سلامتی عبور میکند، خود را سالم نگه میدارد، اگر هم توانست او را نجات میدهد.
سوم کسانی هستند که نماز شبِ آنها دایر است، انسانِ ممتاز در بندگی نمیتواند نماز شب را ترک کند، نماز شب ضروریِ امتیاز گرفتن از بارگاهِ پروردگارِ متعال است، نماز شب آنقدر به انسان اعتبار میدهد، آنقدر به انسان ارزش میدهد، انسان را محرمِ خدای متعال میکند، انسان را خصوصیِ خدای متعال میکند، انسان را همدمِ انبیاء و اولیاءِ خدای متعال میکند، که در سورهی مبارکهی سجده خداوندِ مَنّان فرموده است: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»[۱۰] کسی که در دلِ شب بستر را رها میکند و از جوفِ بستر بیرون میآید، برای چه چیزی بیرون میآید؟ «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» با خدای متعال کار دارد، خدای متعال را دوست دارد، میخواهد با دوستِ خود خلوت کند، میخواهد سفرهی دلِ خود را با محرمِ رازِ خود باز کند، میخواهد راز بگوید و راز بشنود، میخواهد عشقِ خود را اظهار کند، میخواهد مدالِ محرم بودن و رازدار بودن از خدایِ متعال بگیرد، «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» بیدار میشود که در مقامِ مناجات و دعا بربیاید، در دعا هم دو حالت دارد، بینِ خوف و رجاء است، «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا» نگران است،
خدایا! من به این در نه پی حشمت و جاه آمدهام از بد حادثه این جا به پناه آمده ام
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهام
خدایا آمدهام، اما پروندهی من خوب نیست، نمیدانم من را قبول میکنی… میآید که باز درِ خانهی خدا را بزند، اما به خود اطمینان ندارد و میترسد و نگران است و میگوید: با این سابقهی بد، با چه رویی میخواهی با خدایِ خود حرف بزنی؟ از یک طرف نگران است، از گذشتههایِ خود گریزان است، شرمنده است، سرافکنده است، گناه زبانِ او را لال کرده است… انسانِ مجرم در دادگاه نمیتواند حرف بزند، زبانِ او بند میآید، قدرتِ دفاع ندارد، انسانی که از پروندهی خود خبر داشته باشد، خیلی با نگرانی…. خدایا! من هم آمدهام، یعنی من را قبول میکنی؟ خوف دارد، نگران است…
اما در عینِ اینکه نگرانی دارد میگوید: طرفِ من بزرگ است، حساب با کریمان سهل است، طرفِ من کریم است، عفوِ او زیاد است…
بخشندگیِ امیرالمؤمنین علیه السلام
میبینید حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که این روزها دلِ همهی ما برایِ ایشان مجروح است، حضرت خیلی مظلوم هستند… حضرت را در محراب کشتند، سرِ سفرهی کَرَمِ ایشان نشسته بودند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن ملجم مرکب دادند، ولی سه مرتبه او را خواستند و او آمد، حضرت فرمودند: اما بیعتِ خود را نشکن، مرتبهی سوم ابن ملجم گفت: آقا! کَرَمِ شما به همه میرسد، شما به همه کَرَم کردید، اما با هیچ کس اینگونه رفتار نمیکنید، حضرت فرمودند: حواسِ تو باشد! به او هشدار دادند! ابن ملجم کَرَم دیده بود.
وقتی ابن ملجم را دستگیر کردند و خدمتِ امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند، حضرت فرمودند: آیا من امامِ بدی برایِ تو بودم؟ آیا من برایِ تو کم گذاشتم؟ آیا حقِّ من این بود؟ نامرد سرِ خود را پایین انداخت و هیچ چیزی نگفت، اشقی الاولین و الآخرین، ملعونِ عزل و ابد رویی نداشت، مگر امیرالمؤمنین به این شقی چه کرده بود که با این شمشیرِ خطرناک… خودِ شمشیر که خیلی تیز بود، آن را با زَهر آغشته کرده بودند…
وقتی حضرت امکلثوم سلام الله علیها گریه میکردند، میگفت: اگر پدرت خوب میشود، چرا تو گریه میکنی؟ گفت: زَهری به خوردِ این شمشیر دادهام که اگر یک بخشِ آن به قبیلهی مُزَج اصابت میکرد، یک قبیله را میکُشت، با چه خباثتی… با چه بیرحمیای… امیرالمؤمنین علیه السلام که دلِ او برایِ همه مهربان است، امیرالمؤمنین علیه السلام که حلّالِ مشکلات است، امیرالمؤمنین علیه السلام که خود و فرزندانِ او غذایشان را نمیخورند و به شما میدهند، چرا این امیرالمؤمنین را کشتی؟ لعنت الله علیه…
حساب با کریمان سهل است… «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا» طَمَع دارد؛ در این دعای کمیلِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میخوانیم، در میانِ دعاها که همهی دعاهای ائمه علیهم السلام ممتاز است، انسان بخواهد با خدای متعال حرف بزند باید این دعاهایِ ائمه علیهم السلام را بخواند تا بداند چه میگوید و به چه کسی طرف است و با چه زبانی صحبت کند.
وجودِ مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل عرضه میدارد: بارالهی! پروردگارا! من که اول گنهکار نیستم درِ خانهی تو را میزنم و تو هم در را باز میکنی، من دیدم کارِ تو همین است، تو بندگانِ گنهکارت را دعوت میکنی، من که نه اولین نفر هستم و نه آخرین نفر، میبینم درِ توبه را باز کردهای، برایِ همه هم باز کردهای، من هم آمدهام… «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا» اینها علاوه بر اینکه اهلِ مناجات هستند، یک دستِ آنها به بارگاهِ خدایِ متعال است، یک دستِ دیگر هم به دهانِ مستمندان و گرسنگان است، «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ».
نماز شب خوان باید سَخی باشد، بندهی ممتاز باید دستگیری کند، باید فقیرنواز باشد، باید افتادهها را بلند کند، باید به دادِ مقروضها برسد، باید به دادِ این جوانانِ عَزَب برسد، باید به دادِ اینهایی که پولِ پیش ندارند و خانه گیر نمیآورند برسد، باید برایِ اینها خانه بسازد… کمی از اسرافهایمان کم کنیم، دیروز یک پیامی آمده بود که اسراف در آب بیداد میکند، اسراف در نیرو بیداد میکند، بر حسبِ آیهی کریمه اسراف کارِ فرعون است! انسان کاری نکند که شبیهِ فرعونها باشد.
قناعت و انفاق
در زندگی قناعت داشته باشید، اگر قناعت کردیم چیزهایی ذخیره میشود و میتوانیم به دادِ بیچارگان برسیم، این روزگار در حالِ رفتن است، مرگ در پیش داریم، کمی برایِ خودمان کار کنیم، همه را اینجا نگذاریم، کمی هم برایِ خودمان آنجا ببریم، «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» اینها هم اهلِ نماز شب هستند، اهلِ خلوت هستند، اهلِ اشک هستند، اهلِ سوز هستند، اهلِ دل هستند، و هم اهلِ انفاق هستند، «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ».
نماز شب
اینهایی که هم نمازشب میخوانند و هم به محتاجها میرسند «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ» خدای متعال میفرماید: هچ کسی از سفرهی کَرَمی که من برایِ اینها باز میکنم خبر ندارد، آنقدر چشمهی کَرَمِ خدای متعال برایِ نماز شب خوانها میجوشد که اصلاً عقلِ احدی به آن نمیرسد، میفرماید: من برایِ اینها پذیراییِ خصوصی دارم، «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ» آنچه که من برایِ اینها مخفی کردهام، چون اینها مخفیانه به درِ خانهی من میآیند، شب که کسی خبر ندارد، همسایه که نمیداند، زن و فرزندت هم که خواب هستند، تو بلند شدهای! خودت هستی و خدایِ خودت، تو مخفیانه ارتباط برقرار کردهای، من هم چیزهایی را برایِ تو مخفیانه نگه داشتهام که احدی از آن خبر ندارد، احدی نمیداند من چه تحفهای برایِ تو ذخیره کردهام، چه مطاعی میخواهم به تو بدهم، چه جایزهای میخواهم به تو بدهم، «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ» .
«مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ» یعنی یک چیزهایی برایِ تو نگه داشتهام، یک چیزهایی برایِ تو ذخیره کردهام که وقتی میآیی صندوقِ سِرِّ خودم را باز میکنم، این گوهرهایی که چشمِ احدی به آن نخورده است، وقتی آنها را به تو نشان میدهم آنچنان ذوقزده میشوی، آنچنان هیجانی میشوی که اشکِ شوق میریزی، «قُرَّهِ أَعْیُنٍ» میگویند اشکِ شوق خُنَک است، اشکِ مصیبت گرم است، وقتی انسان در مصیبت گریه میکند خودِ او هم احساس میکند که گرم است، اما وقتی یک خوابِ خوبی میبیند و گریهاش میگیرد، این گریهی شوق «قُرَّهِ أَعْیُنٍ» چشم را خُنَک میکند، خدای متعال آنجا این توفیقِ خصوصی را… دوستت داشتم، به دیگران نشان ندادهام، تو با من ندار بودهای، تو با من خصوصی بودهای، من هم برایِ تو خصوصی نگهداشتهام، وقتی او میبیند اشکِ او جاری میشود و آن اشک، اشکِ خُنَکی است که نتیجهی ذوقزدگی و هیجان و آن روحیهی شادابی است که برایِ او پیش میآید.
امام المتّقین
وجودِ مقدّسِ امیرالمؤمنین علیه السلام در تمامِ این آیات نفرِ اول هستند، لذا «امامُ المُتَّقین» است، که در آیاتِ بعدیِ همین سورهی مبارکهی فرقان، دوازده صفتی که هست، یکی از صفاتِ بندگانِ ممتاز این است «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ»[۱۱] خدایا اگر به من فرزندی دادی بهترینِ آن باشد، اگر برایِ من همسر روزی کردی، این همسرِ من همسرِ ممتازی باشد، فرزندِ من فرزندِ ممتازی باشد، «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» خدایا! هم فرزندانِ من مایهی روشناییِ چشمِ من باشند، مایهی شادابیِ روحِ من باشند، مایهی سُرورِ سِرِّ من باشند، هر وقت به آنها نگاه میکنم بگویم خدایا شکر، به من فرزندی دادی که نماز شب خوان است، به من فرزندی دادی که حتّی یک دروغ از او نشنیدهام، به من فرزندی دادی که همیشه حریمِ پدر و مادر را نگه میدارد، خدایا بهتر از این نمیشُد، گاهی از ذوقِ خودت گریه میکنی، میگویی: خدایا من که برایِ تو کاری نکرده بودم ولی تو هِبه کردی، کَرَم کردی و همچنین فرزندی به من دادی، همسر هم همینطور.
این هم از آن همّتهایِ بلند است، باید سعی کنیم فرزندمان بهترین باشد، باید آنچنان اثر و نفوذ در همسرمان داشته باشیم که الگویِ همسرمان حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها باشد.
«وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» خدایا ما را برایِ اهلِ تقوا، برایِ پارسایان، برایِ پاکانِ جامعه الگو قرار بده، هر کسی که میخواهد خوب شود بگوید میخواهم مثلِ فلانی بشوم، من جلو باشم و آنها به دنبالِ من بیایند، «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» هر کسی میتواند در خانهی خود الگو باشد، میتواند در محلهی خود الگو باشد، میتواند در شهرِ خود الگو باشد، طوری که به سرِ او قسم بخورند، به قولِ او اعتماد کنند، حرفِ او را بخرند، خودش را احترام کنند، اما دست بالایِ دست بسیار است، لذا هیچ کسی حق ندارد خود را بهترین ببیند، حق دارد از خدایِ متعال بخواهد که خدایا من را بهترین قرار بده، من را الگویِ مطلق قرار بده، اما حق ندارد خود را بهترین ببیند.
حضرت موسی علیه السلام فکر کردند حالا که کلیمِ خدا شده است بهترین است، خدایِ متعال فرمودند: من یک بندهای دارم که او بهتر از توست، باید بروی او را پیدا کنی، این تعبیرِ «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا»[۱۲] دلِ حضرت موسی علیه السلام رفت، او کیست که بهتر از من است و من باید بروم دامانِ او را بگیرم؟ از او رمز و راز و اسرارِ الهی را بگیرم؟ بالاخره بعد از مدّتها گشتن و در به دری و بیابانگردی به حضرت خضر علیه السلام رسید، که حضرت خضر علیه السلام میفرماید: من هزار سِرّ برایِ حضرت موسی علیه السلام آماده کرده بودم اما بی صبری کرد، نشد بیش از سه سِرّ در اختیارِ او قرار دهم، لذا دست بالایِ دست بسیار است.
شما هر اندازه هم خوب باشید، بدانید که بهتر از شما هم هست، اما آن کسی که خدای متعال او را علی الاطلاق امیرِ مؤمنان قرار داده است، امامِ متّقین قرار داده است، و الگویِ همهی انسانهایِ خوب قرار داده است…
امیرِ مؤمنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، وقتی امام زمان ارواحنا فداه تشریف میآورند امیرِ مؤمنان نیستند، یک نفر امیرِ مؤمنان است آن هم شهیدِ این روزها، ابوالائمه النجباء، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه الصلاه و السلام است.
او امیر است، او الگو هست، او خوراکِ خوبیها را به دلِ خوبان میدهد، وقتی از کعبه بیرون آمد در آغوشِ مادرِ خود فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بودند، در آنجا سه روز خدای متعال از او پذیرایی میکرد.
مادرِ حضرت عیسی علیه السلام خودشان را کنارِ درختِ خرما کشاندند، وقتی ایشان میخواستند حضرت عیسی علیه السلام را متولّد کنند به او دستور دادند از بیت المقدّس بیرون برود، گفتند اینجا محلِّ عبادت است، اما برایِ مادرِ امیرالمؤمنین علیه السلام در را باز کردند، دیوار را برایِ ایشان باز کردند و او را دعوت کردند، شما همچنین امامی دارید، امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه به دنیا آمدند، قابلهی او که بود؟ چه کسی برایِ او لباس آورد؟ در این سه روز چه غذایی خوردند؟ «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ» این سِرُّالله است، کسی پَسِ پرده را ندید که آنجا چه خبر است…
ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر رَبّهُ فِیهِ تَجَلَّى وَ ظَهَر
اما زمانی که این مولود آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به انتظار بودند، پدرِ ایشان، همهی اقوام آمدهاند صف کشیدند، سه روز است که فاطمه بنت أسد سلام الله علیها به آنجا رفته است و خبری از ایشان نیست، ناگهان دیدند از همان جایی که دیوار باز شده بود و به داخل رفته بودند، از همانجا دیوار مجدّداً باز شد و فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بیرون آمدند، با یک طفلِ نورانی، با آفتابِ خوبان، با جمال الله، با جلال الله، با قنداق آمده است، با لباس آمده است، چه کسی برایِ او لباس آورده است؟ چه کسی از او پذیرایی کرده است؟ تا چشم امیرالمؤمنین علیه السلام به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خورد به ایشان سلام کردند، این است که نقل کردهاند هیجانی شد و این آیاتِ سورهی مؤمنون را برای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواند: (در ظاهر هنوز قرآن بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل نشده است، امیرالمؤمنین علیه السلام قبل از جبرئیل آیاتِ قرآن را برایِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواندند) «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[۱۳] وقتی این آیات را خواندند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم استماع کردند، محبّتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را بیجواب نگذاشتند، فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنون پیروز هستند، مؤمنون به فلاح میرسند، «وَ انتَ امیرالمؤمنون».
چرا مؤمن درمانده شود و به مقصد نرسد؟ در حالی که تو امیرِ آنها هستی!
کسی علی دارد چه غم دارد؟ اگر خسته جانی بگو یا علی! اگر ناتوانی بگو یا علی! علی علیه السلام حلّالِ مشکلات است، مؤمن لَنگ نمیماند، چرا؟ «وَ اَنتَ اَمیرُهُ» امیرِ آنها تو هستی! اما فقط امیرِ میدانِ جبهه نیستی، اینطور نیست که فقط در جنگ امیر باشی و در جایِ دیگر امیر نباشی، نه! امیرِ دلهایی!
خدای متعال سفرهی دلِ مؤمنین را مقابلِ تو گذاشته است، تو به اینها خوراک میدهی، تو سفرهی دلِ اینها را رنگین میکنی، خوراکِ دلها به دستِ امیرالمؤمنین علیه السلام است، هر کَس جُرعهی محبّت میخواهد، هر کَس لقمهی توحید میخواهد، علی علیه السلام جُرعه میدهد، علی علیه السلام لقمه به دهانِ یتیمها میگذاشت، ما هم یتیمِ تو هستیم یا امیرالمؤمنین! یک لقمه هم در دهانِ ما بگذار…
سَوّدْتُ صَحیفهَ أعْمالی وَ وَکَلتُ الأمْرَ إلی حَیْدَر
هلْ یَمنعُنی وَ هوَ السّاقی أنْ أشْرب مِنْ حَوْضِ الکَوثَر
أمْ یَطرُدُنی عَنْ مائِدهٍ وُضِعتْ لِلقانعِ وَ المُعترّ[۱۴]
میگوید: پروندهام خراب است، اما خودم را به علی علیه السلام سپردم، گفتم یا علی! تو برایِ من کاری کن، رویِ من سیاه است، دستِ من خالی است، «وَ وَکَلتُ الأمْرَ إلی حَیْدَر» درِ خانهی علی علیه السلام را زدم، «هلْ یَمنعُنی وَ هوَ السّاقی» آیا امیرالمؤمنین علیه السلام من را پشتِ در نگه میدارد؟ آیا امیرالمؤمنین علیه السلام در را به رویِ من باز نمیکند؟ «وَ هوَ السّاقی» در حالی که ساقیِ کوثر اوست؟ آبِ حیات به دستِ او سپرده شده است، «هلْ یَمنعُنی» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام من را منع میکند؟ به منِ گرسنه لقمه نمیدهد؟ به من غذا نمیدهد؟ در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام خانِ کَرَم است، این است که باید درِ خانهی علی علیه السلام را زد، باید دست از دامانِ علی علیه السلام و اولادِ علی علیهم السلام برنداشت، از علی علیه السلام جدا نشد، از مرامِ امیرالمؤمنین علیه السلام، از خطِّ امیرالمؤمنین علیه السلام، از تقوایِ امیرالمؤمنین علیه السلام، از مجاهدتِ امیرالمؤمنین علیه السلام، از استکبارستیزیِ امیرالمؤمنین علیه السلام، از ظلمستیزیِ امیرالمؤمنین علیه السلام، باید درس گرفت و همیشه زیرِ سایهی امیرالمؤمنین علیه السلام پناه بُرد.
ما هم به پناهِ امیرالمؤمنین علیه السلام رفتیم، «ناد علیا مظهر العجائب، تجده عونا لک فی النّوائب. کلّ غمٍّ و هَمٍّ سَینجَلی، بِوَلایَتِکَ یا علیّ و یا علیّ و یا علی»
روضه امیرالمؤمنین علیه السلام
ای وای! دیشب در محرابِ عبادت، در خونِ خود غلتید، حسنین علیها السلام آمدند، دیدند آنچنان در همین لحظات بدن بیرَمَق شده است که دیگر آن مردِ خیبر شکن نمیتواند بر رویِ پایِ خود بایستد، گلیم آوردند و در محراب رفتند، بدنِ خونینِ امیرالمؤمنین علیه السلام را بلند کردند و داخلِ گلیم گذاشتند، نقل شده است وقتی حضرت را به درِ خانه رساندند، اینطور گفتهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند اجازه بدهید اینجا خودم بلند شوم و راه بروم، گفتند: یا امیرالمؤمنین! حالِ شما خراب است، ضعفِ شما مفرط است، زخمِ شما عمیق است، نمیتوانید… گویا فرموده باشند نگران هستم زینب من را اینطور ببیند، او طاقت نمیآورد…
آوردند حضرت را در بستر قرار دادند، دخترانِ مهربانِ حضرت… فرزندان آمدند، به امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه میکردند، امیرالمؤمنین علیه السلام از هوش میرفتند، نالهی اینها بلند میشد، وقتی به هوش میآمد ساکت میشدند…
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
امان از دلِ زینب، امیرالمؤمنین را فرزندانِ او میشناختند، بدن پاره پاره نبود، فقط فرق شکافته شده بود، اما نمیدانم بدنِ امام حسین علیه السلام به چه وضعی درآمده بود…
گُلی گُم کردهام میجویم او را…
خواهرِ مهربان سرگردان بود، به دنبالِ جنازهی برادرِ خود میگشت، گُلِ من یک نشانی بر بدن داشت…
حسینِ من زمانِ خداحافظی از من پیراهنی گرفت، مادرم آن لباس را دوخته بود، آن پیراهن نبود، کفنِ تنِ امام حسین علیه السلام بود، حالا هرچه نگاه میکنم میبینم صاحبِ آن پیراهن، آن پیراهن را ندارد، ولی نمیدانم چه شد بعضیها میگویند از حلقومِ بُریده صدا شنید: «اُخَیَّ إلَیَّ…» خواهرم…
آمد کنارِ بدن، به این بدنِ بیسَر و قطعه قطعه و برهنه خیره شد… باورم بیاید؟! «أ أنتَ أخی؟» آیا تو برادرِ زینب هستی؟ آیا تو پسرِ مادرِ من هستی؟!
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
علی لعنت الله علی القوم الظّالمین
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه فرقان، آیات ۶۳ الی ۶۵
[۳] بحارالأنوار، جلد ۸۵، صفحه ۱۶۴ (الإمام علیّ علیهالسلام: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ : عَلِّمنی عَمَلاً یُحِبُّنِی اللّهُ عَلَیهِ، ویُحِبُّنِی المَخلوقونَ، ویُثرِی اللّهُ مالى، ویُصِحُّ بَدَنی، ویُطیلُ عُمُری، ویَحشُرُنی مَعَکَ. فَقالَ: هذِهِ سِتُّ خِصالٍ، تَحتاجُ إلى سِتّ خِصالٍ: إذا أرَدتَ أن یُحِبَّکَ اللّهُ فَخَفهُ وَاتَّقِهِ. وإذا أرَدتَ أن یُحِبَّکَ المَخلوقونَ فَأحسِن إلَیهِم وَ ارفِض ما فی أیدیهِم. و إذا أرَدتَ أن یُثرِیَ اللّهُ مالَکَ فَزَکِّهِ. وإذا أرَدتَ أن یُصِحَّ بَدَنَکَ فَأَکثِر مِنَ الصَّدَقَهِ . وإذا أرَدتَ أن یُطیلَ اللّهُ عُمُرَکَ فَصِل ذَوی أرحامِکَ. وإذا أرَدتَ أن یَحشُرَکَ اللّهُ مَعی فَأَطِلِ السُّجودَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ)
[۴] سوره مبارکه واقعه، آیه ۱۰
[۵] سوره مبارکه مُلک، آیات ۱ و ۲
[۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۷
[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۷۶ (بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ)
[۸] سوره مبارکه صف، آیه ۴ (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ)
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۲ (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ)
[۱۰] سوره مبارکه سجده، آیات ۱۶ و ۱۷
[۱۱] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴ (وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)
[۱۲] سوره مبارکه کهف، آیه ۶۵ (فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا)
[۱۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ تا ۳
[۱۴] قصیده کوثریه سید رضا هندی در مدح امیر مومنان علی علیه السلام
پاسخ دهید