«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

«کُنْ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً[۲]»؛ ایّام‌الله ماه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تبریک عرض می‌کنم و اعیاد شعبانیه خُصوصاً طلوع خورشید هدایت نَهایی و ظُهور میوه‌ی شَجره‌ی طیّبه‌ی نبوّت و امامت و رسالت حضرت بقیه‌ الله الاعظم امام مهدی (ارواحنا و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) را مبارک‌باد می‌گویم و تبریک عرض می‌کنم به تربیت‌شدگانِ مَکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)، یاران صادقِ امام زمان (ارواحنا فداه) که به بُلوغ اخلاقی و علمی نائل شدند و ان‌شاءالله با اذن مولا و صاحب‌شان می‌خواهند لباس نوکری به تن کنند و به عنوان خدمتگزار رسمیِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در خدمت به رَعیّت آن بزرگوار پَرچم به دست بگیرند و برای همیشه در سنگر مُجاهدت مُستقرّ باشند. هم به خودشان، هم به والدین‌شان و هم به همه‌ی مؤمنینی که همیشه چشم‌شان به عَمامه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن است و با دیدنِ لباس اَفسری امام عصر (ارواحنا فداه) انرژی می‌گیرند و به کوریِ چشم آن‌هایی که با لباس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و قِداست عَمامه سازگاری ندارند. لذا همه‌ی مناسبت‌های مربوط به این مَحفل را تبریک عرض می‌کنم. در رُتبه‌ی اوّل به صاحب سُفره، صاحب این خانه، صاحب این پادگان، صاحب این پایگاه و صاحب این عَمامه‌ها و صاحب این دل‌ها و بعد هم به والدین و بعد هم به همه‌ی شما تبریک می‌گویم. چند نکته را توقّع از آقاجانمان دارم؛ شما میهمان من نیستید، شما میهمان صاحب‌خانه هستید. ایشان سُفره‌ی دلتان را پَهن کرده‌اند و ان‌شاءالله به زبان ما جاری کنند آنچه که خوراک دل هست و برای همه‌ی ما مُفید واقع می‌شود.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (1)

کسی که برای ساخته‌شدن خودش به دنبال علم برود، صاحب خَشیّت خواهد شد

مطلب اوّل این است که خداوند متعال عالَم را برای آدم خَلق کرده است. آدم نتیجه‌ی عالَم است. خداوند همه‌چیز را برای آدم آفرید. وقتی همه‌ی امکانات تربیتی و تکامُلی از عوالِم عَرشی و آسمان‌های فوقِ تصوّر ما تا ذَرّات زمین، دریاها و کوه‌ها و دَشت‌ها و حیوانات همگی دست به دست هم دادند تا برای بَشر کارگاه تربیت باشند و کمک کنند این همه‌ موجودات لازم بوده است انسان را یاری بدهند تا انسان به کَمال مَطلوب خلیفه‌اللهی برسد.‌ انسان برای خداست. انسان برای خداست، یعنی انسان استعدادی دارد که اگر شُکوفا بشود، هرکسی او را ببیند، در زندگیِ او، در کَلام او، در سیره‌ی او، در روش او، در زندگیِ او خدا را می‌بیند. او خدانما می‌شود، خلیفه‌الله می‌شود، نماینده‌ی خدا در میان مردم خواهد بود. بوی خدا می‌دهد و رنگ خدا می‌گیرد. عین‌الله می‌شود، اُذُن‌الله می‌شود، لِسان‌الله می‌شود، جَنب‌الله می‌شود و خلیفه‌الله می‌شود. برای این‌که انسان این راه را بشناسد و آدرس خلافت الهی را پیدا کند، خداوند متعال پیامبران را به عنوان خلیفه که خلافت‌شان اکتسابی نبوده است، بلکه موهبتی بوده است؛ «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً[۳]»؛ خداوند متعال انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را با جَعل که جَعل به معنای خلقت است، خداوند متعال تَکویناً خواست که وجود و زندگی آن‌ها به گونه‌ای باشد که هرکسی نگاه می‌کند، به تابلو نگاه کند. صفات خدا را می‌بیند. این تابلوی اَسماء جَمالیه و جَلالیه‌ی پروردگار عالَم است. لذا فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا[۴]»؛ این تَعلیم، تَعلیم ذهنی نیست. وقتی انسان مُتولّد می‌شود، ذهن خالی است. دفتری است که هیچ‌چیزی در آن نوشته نشده است. بعد هم که به سن پیری می‌رسد، آرام‌آرام فراموشی می‌گیرد و باز ذهنش پاک می‌شود. علوم ذهنی مِنهای اتّصال به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) و مِنهای نورانیّتی که عالِم عامل از خداوند متعال به صورت موهبتی می‌گیرد، صرف بایگانی بودن ذهن برای مَفاهیم و برای ماهیّات، نه تنها ارزش نیست، بلکه «العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر»؛ این عالِم را بُت می‌کند. عالِم خودش صَنم می‌شود، نَفس او بُتش می‌شود، خودخواه می‌شود، خودنما می‌شود، خودمحور می‌شود، خودپَرست می‌شود و بعد هم دیگران را دعوت به خود می‌کند. می‌گوید من خیلی مهمّ هستم؛ بیایید و مُرید من بشوید. اما اگر علم را برای خدا آموخت، برای ساخته‌شدن خودش به دنبال علم رفت، خداوند متعال او را صاحب خَشیّت قرار می‌دهد. آدمی که عالِم به خدا شد، عالِم به اَبدیّت شد، عالِم به بهشت و جهنّم شد، خداترسی در وجود او مُستقرّ می‌شود.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (2)

چهار توصیه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باب علم و دانش

لذا از وجود مبارک مولایمان، بابایمان، أب‌ُالائمه (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از علم سؤال کردند. حضرت فرمودند: «أربَعُ کَلِماتٍ[۵]»؛ علم چهار کلمه است. یک: «أن تَعبُدَ اللّه َ بِقَدرِ حاجَتِکَ إلَیهِ[۶]»؛ اوّلین قَدم این است که عالِم بندگی یاد بگیرد. اگر بنده شد، به مقدار نیازش به خالق او را عبادت کند. ما چه‌قَدر به خدا احتیاج داریم؟ احتیاج ما مَحدود نیست. ما بی‌نهایت فقر و فقیر هستیم، ما همه فقر هستیم؛ پس باید بی‌نهایت عبادت کنیم و چون همه‌ی ما مَحدود هستیم و بی‌نهایت نیستیم، باید به مقدار توان‌مان در اختیار خدا باشیم، برای خدا باشیم، به سوی خدا باشیم، در خطّ خدا باشیم و چون نمی‌توانیم او را بی‌نهایت عبادت کنیم، همیشه شرمنده باشیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گون این علم را داشت، می‌گفتند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ[۷]»؛ پیش خداوند اعلان شرمندگی می‌کرد. با این‌که عبادتِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جهادِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جانفشانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایثارِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همگی در قرآن کریم تابلو شده است. خداوند متعال برای هرکدام از این‌ها تصویر کرده است. زندگی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان یک اُلگوی کامل اَبعاد زندگی‌اش را در اختیار ما قرار داده است و بعد هم فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ[۸]»؛ او اُسوه‌ی ماست، او اُلگوی ماست. با این‌که خودِ خداوند متعال پیامبرش را سُتوده است و در برخی از موارد به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تسلّی داده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی در مَحضر پروردگار متعال دستپاچه بود. هم در قیام شبانه و ناله‌های جانسوز سَحَرش، هم در ایثارش که لباس تَنش را داد و برای بیرون آمدن با آن وضع نمی‌توانست از خانه خارج بشود و هم در دلسوزی به بندگان خداوند متعال که فرمود: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۹]»؛ با همه‌ی این ویژگی‌های برجسته، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گفتند: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ[۱۰]»؛ من از ذَرّه کمتر هستم. عُذرخواهی‌هایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعاها نسبت به خداوند متعال دارد، هیچ انسانِ مُقصّر زمین‌خورده‌ای مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلان شرمندگی و اعلان کوچکی در برابر خداوند ندارد. عَبد مُطلق بود. این آن کلمه‌ی اوّل است. «أن تَعبُدَ اللّه َ بِقَدرِ حاجَتِکَ»؛ این عالِم می‌خواهد. خدا را بشناسد و نیاز خودش را به خداوند متعال اَرزیابی کند تا برایش باور بشود که او وجودِ وابسته‌ی به تمام مَعنا به خداست. یک لحظه خداوند رهایش کند، کارش تمام است. عَلی‌الدّوام مُحکم دامان او را بگیرد، التماس کند که خدایا رهایم نکنی، زیرا می‌اُفتم. دوّمین مورد این است که فرمودند: «و أن تَعصِیَهُ بِقَدرِ صَبرِکَ عَلى النّارِ[۱۱]»؛ اگر می‌خواهی گناه کنی، لذّت گناه را ببین و بدان که گناه باطن دارد. باطنش عَفِن است، باطنش غِسْلِین است، باطنش آتش است. «حُفَّتِ اَلنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ[۱۲]»؛ این روکش شهوت و لذّت است. اگر این روکش را بردارید، آتش جهنّم است. حالا که مَعصیت آتش است، ببین چه‌قَدر می‌توانی بسوزی. به مقدار طاقت خود گناه کن. اگر طاقت نداری، نباید غیبت کنی، نباید دروغ بگویی، نباید تُهمت بزنی، نباید ظُلم کنی، نباید به یکدیگر پَرخاش کنید. نباید از شخصیّت هم کم کنید. نباید برای هم کم بگذاریم. «أن تَعصِیَهُ بِقَدرِ صَبرِکَ عَلى النّارِ»؛ این کلمه‌ی دوّم وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. سوّم این است که فرمودند: «و أن تَعمَلَ لِدُنیاکَ بِقَدرِ عُمرِکَ فیها[۱۳]»؛ آن مقدار که در دنیا و این مسافرخانه توقّف داری، به مقدار توقّف خود برای دنیا حساب باز کن. به مقدار عُمر خود برای دنیا کار کن. این جمله‌ی سوّم است. کلمه‌ی چهارمِ علم که هر عالِمی این چهار کلمه را بَلد باشد و در زندگی‌اش پیاده کند، این عالِم کاملی است. کلمه‌ی چهارم این است که فرمودند: «و أن تَعمَلَ لاِخِرَتِکَ بِقَدرِ بَقائکَ فیها[۱۴]»؛ برای دنیا به مقدار عُمر خود کار کُن؛ اما برای آخرت هم به مقدار بَقای خود در آخرت کار کُن.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (3)

عالِم واقعی بلندگوی حق‌تعالی است

به حضرت عبّاس (علیه السلام) قَسم اگر همه این چهار کلمه را یاد بگیرند، مشکلی در زندگی پیش می‌آید؟ آدم حَواسش به خودش خواهد بود. خرابی‌های ما از خودمان است، خطر ما از خودمان است. اگر ما بی‌خطر شدیم، عالَم بی‌خطر می‌شود.‌ خیلی مهمّ است. بنابراین خداوند مَنّان عالَم را برای ما مدرسه خَلق کرده است، برای ما کارگاه تربیتی خَلق کرده است و بی‌نهایت مأمور را گُماشته است تا ما از آن استفاده کنیم تا به این حقایق باورمان بیاید و درست زندگی کنیم. و اگر این‌گونه شد، خداوند متعال هم قول‌هایی داده است. خداوند متعال دَرب‌هایی را که ما بَلد نیستیم، برایمان باز می‌کند. خداوند متعال مشکلاتی را که ما نمی‌توانیم آسان کنیم، خودش برای ما آسان می‌کند. خداوند متعال علومی که در کتاب و دفتر و پیش استاد و در آزمایشگاه‌ها و در چشم‌های مُسلّح نَصیب انسان نمی‌شود، خداوند متعال از آن علوم به ما می‌دهد. همه‌ی این‌ها را هم در قرآن کریم به ما وَعده داده است. «مَن عَمِلَ بِما عَلِم، وَرَثَهُ اللّهُ عِلمَ مَا لَم یَعلَم[۱۵]»؛ مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) این حدیث را برای نوعِ کسانی که به ایشان مُراجعه می‌کردند و از ایشان نُسخه می‌خواستند، ایشان می‌فرمودند: هرچه بَلدید، عمل کنید. بعد این تَضمین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم ارائه می‌کردند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمانت کرده است: هرکسی به آنچه از دینش بَلد است عمل کند، خداوند متعال یک علم وِراثتی به او می‌دهد که آن علم وِراثتی را خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ الله‏ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ[۱۶]»؛ علم هم نور است و هم ضیاء است. نور فی‌نَفسه روشن است، ضیاء شُعاع است. عالِم نه تنها خودش نورانی است، بلکه به هرجایی برود، دل‌ها را نورانی می‌کند. مُحیط را از ظُلمت گناه پاک می‌کند. با ورود عالِم همه توجّه به خداوند می‌کنند، توجّه به خوبی‌ها می‌کنند، «یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ[۱۷]» است. «أَلْعِلْمُ نُورٌ»؛ علم نور و ضیاء است؛ اما ظرف آن کُجاست؟ خداوند این علم را در کدام ظرف می‌ریزد؟ «یقْذِفُهُ الله‏ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ»؛ خداوند متعال این علم را که نور و ضیاء هست، در قلب اولیاء خودش قَذف می‌کند. این از عالَم بالا پَرتاب می‌شود و هر پایگاهی این را جَذب نمی‌کند. باید اولیاء‌الله شد تا خداوند متعال این نور را و این ضیاء را در آن دل مُستقرّ کند. «وَ نَطَقَ بِهِ لِسانُهُ»؛ خداوند متعال او را بلندگوی خودش قرار می‌دهد. عالِم بلندگوی خداست، عالِم حرفی از خود ندارد، عالِم طوطی خداست، عالِم بلندگوی خداست. از این بالاتر عالِم دَم خداست، نَفَسُ الرَّحمان است. همین‌گونه که آدمی که نَفَس کم می‌آورد، به او اُکسیژن وصل می‌کنند و آدم را زنده نگاه می‌دارند، عالِم حیات مَعنوی به آدم می‌دهد، دَم دارد. هم صاحب نظر است و هم صاحب نَفَس است. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[۱۸]». امام (رضوان الله تعالی علیه) این‌گونه بودند. آقای بهجت ما (اعلی الله مقامه الشریف) این‌گونه بودند. بزرگانی که به مَعنای واقعی کلمه عالِم بودند، این‌گونه بودند. این نکته‌ی دوّم بود.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (4)

خداوند نَقشه‌ی راهِ زندگیِ انسان را از طَریق پیامبران الهی برای او فرستاده است

نکته‌ی سوّم این است که پروردگار متعال دین را برای زندگی در تَراز خلیفه‌ی خدا که این‌جا برای انسان مدرسه و کارگاه است و آمده است تا هم یاد بگیرد و هم ساخته بشود، خداوند متعال مُهندسی کرده است. هندسه در اختیار ما قرار داده است و گفته که نَقشه‌ی انسان‌ شدن و خلیفه‌ی خدا شدن این است. وَحی الهی هندسه‌ی زندگی است. خداوند متعال برای بَشر نَقشه‌ی راه را از طَریق انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) فرستاده است تا آدم اعتماد کند. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) می‌آیند و دو چیز مایه‌ی اعتماد بَشر به خداوند می‌شود. یکی صداقت و امانتی است که در زندگی کسانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده‌اند، در زندگی نُقطه‌ی ضَعفی از او سُراغ ندارند. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی مأمور شدند: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ[۱۹]»، ابتدا از خودِ این‌ها اِقرار گرفت. فرمود: شما که این همه سال به من زندگی کردید، آیا تا به‌ حال از من دروغی شنیدید؟ گفتند: خیر؛ پُرسیدند: آیا خیانتی دیدید؟ گفتند: خیر؛ فرمود: اگر من به شما خبر بدهم که پُشت این کوه دَرنده‌ای وجود دارد، به آن‌جا نروید که آن دَرنده شما را می‌خورد، آیا تَردید می‌کنید؟ گفتند: خیر؛ فرمود: حالا که من را به صداقت می‌شناسید، من به شما خبر می‌دهم که «کَما تَنامُون تَمُوتُون[۲۰]»؛ همین‌جوری که می‌خوابید، می‌میرید؛ و همین‌گونه که بیدار می‌شوید، روز قیامتی هست و مَبعوث می‌شوید. من به شما آینده‌ی اَبدی‌تان را خبر می‌دهم. من برای شما دین آورده‌ام؛ بیایید و قبول کنید. لِجاجت کردند و قبول نکردند. یکی این صداقت است، اَمانت است که پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) در میان مردم زندگی کردند، با مردم زندگی کردند؛ عَملاً اعتماد مردم را جَلب کردند. دوّم مُعجزه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. مُعجزات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اطمینان انسان است به این‌که آن آدرسی که او برای من آورده است، آدرس دَقیقی است. باید اعتماد کرد و آدرس را از او گرفت و با این آدرس رفت تا به مَقصد رسید. لذا فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ[۲۱]»؛ ما پیامبران را با بَیّنات فرستادیم. به مُعجزه مُجهّز بودند، به اخلاق و پاکیزگی هم مُجهّز بودند.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (5)

عالِم نماینده‌ی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است

انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) شاگردانی را تربیت کردند تا اُمّت این شاگردان را خلیفه و نماینده‌ی پیامبرشان بدانند. خودِ پیامبر خلیفه‌ی خداست؛ ولی تَربیت‌شده‌ی پیامبر و شاگرد پیامبر خلیفه‌ی پیامبر است. لذا فرمود: «اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِی[۲۲]»؛ خدایا! نمایندگان من و خُلفای من را مورد رَحم قرار بده. عرض کردند: «یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ؟[۲۳]»؛ خُلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که بعد از من می‌آیند و حدیث من را برای اُمّتم نَقل می‌کنند. همین عُلمایی که می‌بینید که می‌گویند: قال الله سُبحانه، قالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، قالَ علیٌ (علیه السلام)، قالت فاطمه (سلام الله علیها)، قالَ الحَسن (علیه السلام)، قالَ الحُسین (علیه السلام)، قالَ الصّادق (علیه السلام)، قالَ الباقر (علیه السلام)؛ این احادیث را نمایندگان خدا برای مردم نَقل می‌کنند. لذا هرکسی به این‌ها اِکرام و احترام کند، به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اِکرام کرده است. «مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی[۲۴]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کسی که عالِم را اِکرام کند، من را اِکرام کرده است و اگر اهانت به عالِم شد، اهانت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. خطرناک است؛ به عالِم جسارت‌کردن خطرناک است. آدم را در دنیا و آخرت بَدبخت می‌کند.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (6)

لوازمی که عالِم دینی در راه کَسب علم به آن‌ها نیاز دارد

عالِم‌بودنِ این عُلما لوازمی دارد. ما که اَمثِله می‌خواندیم، اما حالا دیگر نمی‌خوانند، اوّلین کلمه‌ای که در اَمثِله بود، «أوّلُ العلم مَعرفهُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر إلیه[۲۵]» بود. آن معرفت حرف اوّل را می‌زند.‌ بعضی‌ مُلّا هستند، ولی بی‌معرفت هستند؛ «مَعرفهُ الجَبّار». آخر آن هم این است: «تَفویضُ الأمر إلیه»؛ خودش و هرچه هست را به خداوند واگذار می‌کند و باکی ندارد. «هرچه از دوست می‌رسد، نیکوست». یک چنین عُنصری برای مردم آب حَیات می‌شود؛ برای مردم مایه‌ی آرامش می‌شود؛ برای مردم مَحرم اَسرار می‌شود؛ برای مردم «دَلیلُ الجَنَّه» می‌شود؛ برای مردم مُحافظ و پاسداری می‌شود که نَفس دَرنده را در جان‌شان دَرندگی را از آن می‌گیرد، او را آرام می‌کند. دیدار عالِم مایه‌ی آرامش دل‌هاست. علاوه بر تقوا که شرط اوّل است و در قرآن کریم هم تَزکیه ابتدا گفته شده است. سپس علم است. عالِم به لباسش نیست؛ عالِم به زحماتی است که کشیده است، قرآن را فَهمیده است، اَحادیث را فَهمیده است. خودِ قرآن کریم از علم به فقه یاد کرده است. در قَدم اوّل می‌فرماید: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[۲۶]»؛ فقه یعنی فَهم عَمیق از دین. مُلّا روزنامه‌ای نمی‌تواند آخوند باشد. رفته و دنیا را گَشته است و از کُفّار یک کَلماتی در مورد اسلام در ذهنش نشسته است و آمده است ادّعای روشنفکری می‌کند، سخنرانی دینی هم می‌کند. بعد هم اِلتقاطی است. «یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ[۲۷]»؛ مقداری از غَرب می‌گیرد، مقداری از شَرق می‌گیرد، چند مورد از قرآن کریم و اَحادیث می‌گیرد و سپس می‌آید و ادّعا می‌کند. این عالِم دینی نیست. عالِم دینی آن کسی است که دین را خوب فَهمیده است. دین را باید از کارشناس دینی یاد گرفت. ما که از غَرب نمی‌توانیم اسلام‌شناسی یاد بگیریم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) اوصیای پیامبران بودند. کسانی که با ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) حَشر و نَشر داشتند و از دریای علم آن‌ها نوشیدند، مُجاز بودند تا دیگران را دعوت کنند. و در طول تاریخ هم عُلمای حوزه‌های علمیه همان سیره را رفته‌اند که ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) به این‌ها فرمان داده‌اند. لذا مرحوم آیت الحقّ آقای «شیخ محمد تقی آمُلی[۲۸]» (رضوان الله تعالی علیه) وقتی خدمت امام زمان (ارواحنا فداه) رسیده بود، از سیره‌ی عُلما به این سَبکی که این‌ها درس می‌خوانند، آیا مورد تأیید شما هست؟ فرموده بودند: بله. همین دروس سُنّتی حوزه‌ها که قَرن‌هاست دایر است و از درون آن اَعلام، پَرچم‌های دین، خودِ عُلما هم پَرچم‌دار هستند و هم پَرچم و عَلم هستند، همه‌ی آن‌ها عَلم هستند. این‌ها اَعلام دین هستند. اوّل تَزکیه است؛ بعد علم است؛ سپس اخلاق است؛ «إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲۹]»؛ مردم‌داری، اخلاق، جاذبه، مُدارات‌النّاس لوازم عالِم دینی هستند.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (7)

عَمامه تاج ملائکه‌ی الهی است

یکی از مسائلی هم که عالِم دینی را در هدایت النّاس تأکید می‌کند، تَعمیق می‌کند و زمینه می‌دهد، داشتن لباس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، داشتن عَمامه است. این عَمامه که به عَمامه‌ام قَسم بنده از عَمامه‌ی خودم خجالت می‌کِشم. عَمامه برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان در روز غدیر عَمامه بر سر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشتند. عَمامه‌ی سَحاب را به رأس مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دست مبارک‌شان گذاشتند. بعضی از روایات دارد: «هکذا تکون تیجان الملائکه[۳۰]»؛ مَلَک تاج دارد، مَلَک موجودِ مُجرّد است؛ اما چرا می‌گویند که مَلَک تاج دارد؟ برای این‌که تاج علامت سَلطنت است و حضرت موسی‌بن‌جعفر (سلام الله علیه) در آن رؤیا می‌گوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در عالَم رؤیا دیدم که کنار ایشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و در مَحضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج چیز بود: شمشیری بود، عَصایی بود، کتابی بود، انگشتری بود و عَمامه‌‌ای بود. من فلسفه‌ی این پنَج چیز را در مَحضر جَدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کردم و ایشان اِستفسار کردند. وقتی ایشان به عَمامه رسیدند، فرمودند: «أنّ العَمامه فَسُلطانُ الله»؛ عَمامه سَلطنت خداست. لذا وقتی خداوند متعال حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان اَمیرالمؤمنین مَنصوب کردند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عَمامه‌ی سَحاب بر سر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشت. عالِم خودش سَلطنت نمی‌کند، شاه نمی‌شود. امام هیچ‌وقت نمی‌تواند شاه بشود. این امام فعلی ما آیت الله العظمی امام خامنه‌ای (اَطال الله عُمره الشریف و نَصرهُ الله علی مَن عاداه) یکی از ائمه‌ی جمعه که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در این سفرهای استانی‌شان میهمان او بودند، می‌گفتند: این دو سه شبی که در مَحضر مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بودیم، بنده خیلی در رفتار و موقعیّت ایشان دقّت کردم. دیدم که این زی، زیِ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است و زیِ سَلطنت نیست. کسی در شهر اصفهان است که وقتی ما به آن‌جا می‌رویم، میزبان ما هستند و زحمات ما را می‌کِشند. ایشان می‌گفتند: وقتی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) به شهر اصفهان آمدند، گَشتیم تا چه خانه‌ای برای ایشان پیدا کنیم. بالاخره خانه‌ی سرایدارِ اُستاندار را برای ایشان تدارک دیدیم. اما وقتی متوجّه شدند که بخاطر آمدن مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) کاغذ دیواری شده است، ناراحت شدند. این شخص نمی‌تواند شاه بشود. ایشان در اُوج رهبری‌شان مُلاحظه می‌کنید که زیلوی حُسینیه است و سُفرای کشورهای اسلامی را هم در همان‌جا پذیرایی می‌کنند. در داخل خانه‌ هم روی موکت زندگی می‌کنند و خدا می‌داند که خبر مُوثّق دارم که هیچ‌وقت بر سر سُفره بیش از یک غذا نخورده‌اند. این شخص نمی‌تواند شاه بشود. عَمامه حکومت خداست و حکومت شخصی نیست. «العَمامه سُلطانُ الله»؛ عَمامه سَلطنت خداست. آن کسی که عَمامه بر سر دارد، نشان می‌دهد که خداوند متعال بر او حاکم است و او بنده است. عَبد صالح خداست، بنده‌ی صالح پروردگار متعال است.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (8)

خداوند متعال برای عَمامه حساب ویژه‌ای باز کرده است

از این جهت بر اساس اخبار مُوثّقی که داریم، عَمامه را هم خودِ خداوند دوست دارد؛ علاوه بر این‌که خداوند متعال عالِم را دوست دارد، بالاترین دَرجه‌ای که خداوند به عالِم حوزوی می‌دهد، «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ بُغاهَ العِلمِ[۳۱]»، آدمی که می‌آید و در خانه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) طلبه می‌شود که این مدارس دینی والله قَسم که خانه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) است. طلبه باید بداند که صاحب‌خانه‌اش وجودِ مُقدّس امام زمان (ارواحنا فداه) است. وقتی وارد این خانه می‌شود تا عالِم بشود، «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ بُغاهَ العِلمِ»؛ بهشت این‌قَدر ارزش ندارد که محبّت خداوند ارزش دارد. طلبه وقتی طلبه شد، مَحبوب خداوند می‌شود. آن‌گاه مرحوم «علّامه طباطبایی» که رضوان خداوند بر ایشان باد، وقتی در فشار اقتصادی قرار می‌گیرد و مشکلاتی او را گرفتار قَبض باطنی می‌کند، می‌گوید: در خانه مَهموم بودم، مَغموم بودم؛ دَرب زده شد و به پُشت دَرب رفتم و سؤال کردم: چه کسی است؟ گفت: من «شاه حُسین وَلی» هستم و از جانب خداوند آمده‌ام تا به شما بگویم در این ۱۸ سال چه زمانی شما را به خودتان واگذاشتیم که امروز نگران و ناراحت هستید؟ من نشستم و فکر کردم که این شاه حُسین وَلی چه کسی است؟ بالاخره پیدا کردیم که ۴۰۰ سال قبل بوده و جُزء مُحدّثین و رُوات بوده است. از جانب خدا آمدم که به تو بگویم. ایشان می‌گوید: حساب کردم که این ۱۸ سال چه بوده است؟ وقتی تمام موفّقیت‌هایم را اَرزیابی کردم، دیدم که ۱۸ سال تمام است که عَمامه بر روی سرم گذاشته‌ام. طلبگی‌ام بیش از این‌ها بوده است. خداوند برای عَمامه حساب باز کرده است. اگر کسی که عَمامه به سر است الهی باشد، این تَحت ولایتِ خاصّ خداست؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۳۲]». وجود مُقدّس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای عَمامه حساب باز کرده است که عرض کردم در روز غدیر با عَمامه‌ی سَحاب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مُتوّج می‌کند. در روز عاشورا یکی از حُجّت‌هایی که امام حسین (علیه السلام) اتمام حُجّت کردند، عَمامه بود. فرمود: «هل تعلمون أن هذه عمامه رسول الله أنا لا بسها؟[۳۳]»؛ آیا این عَمامه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست که بر سر من است؟ عَمامه مانند قرآن کریم و مانند حدیث جُزء اُموری است که مردم باید با عَمامه هدایت بشوند و امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا عَمامه‌ی خود را مَطرح فرمودند.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (9)

حَساسیّت امام جعفر صادق (علیه السلام) نسبت به حفظ عَمامه

مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) «سَمِعتُ بِاُذُنیِّ» به خودِ بنده فرمودند: مرحوم آقای «سیّد ابوالحسن اصفهانی[۳۴]» (رضوان الله تعالی علیه) وقتی که «رضا خان» (لعنت الله علیه) خواست تا دو پایگاه قِداست را از جامعه ریشه‌کَن بکند، یکی عَمامه بود که مَظهر دین بود و دوّم حجاب زن‌ها بود. این چادر پَرچم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، این چادر آرمِ انقلاب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است، این چادر نشانه‌ی وابستگی یک بانو به حضرت زهرا (سلام الله علیها) . مَکتب ایشان است؛ لذا شرافتِ کامل در چادر است. و رضا خان بر اساس مأموریت این دولت استعمارگَر خَبیثِ بی‌رَحم یعنی انگلیس خواست که نشانه و تابلوی دین را از مملکت ما بردارد، یک تابلو عَمامه بود و تابلوی دوّم حجاب بانوان بود و او چادرها را برمی‌داشت. بعد هم برای این‌که بازی بدهد، می‌گفت: هرکسی که نباید عَمامه بر روی سرش باشد. هرکسی مُجتهد است، تَصدیق بیاورد تا اجازه بدهیم عَمامه بر روی سرش بگذارد. با این بَهانه می‌خواست عَمامه را حذف کند. مرحوم آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) به خیلی که مُجتهد نبودند، اجازه‌ی اجتهاد می‌داد. به ایشان گفته بودند: چرا به غیرِ مُجتهد اجازه‌ی اجتهاد می‌دهید؟ گفته بودند: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به منِ سیّد ابوالحسن مأموریت داد تا من این عَمامه را حفظ کنم. امام صادق (علیه السلام) به خود آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) گفته بودند. چه ارتباطی هست بین امام صادقی که رئیس حوزه‌هاست و خودشان حَسّاس هستند که در این حوزه‌ها عَمامه باشد.

Sadighi-14021207-AmmameGozari-Thaqalain_IR (10)

حَساسیّت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نسبت به حفظ عَمامه

دو قضیّه هم از حَساسیّت وجود نازنین حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نسبت به عَمامه خدمت‌تان عرض می‌کنم. یکی مرحوم «آقای حسنی» (رحمت الله علیه) بودند که امام جمعه‌ی موقّت بعد از انقلاب در شهر کرمان بودند. ایشان قبل از انقلاب یک پیامی از امام زمان (ارواحنا فداه) داشتند که داستان دارد، ولی قَطعی است، برای بنده قَطعی الصّدور است. هم مرحوم «آیت الله علّامه مصباح» (رضوان الله تعالی علیه) نَقل می‌کردند و هم پسر مرحوم «آیت الله ابوتُرابی» که از طلبه‌های خوبِ مؤسسه‌ی آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) هستند، خودشان رفته بودند و از آن کسی که مُشرّف به مَحضر امام زمان (ارواحنا فداه) شده بود و این پیام را برای آقای حَسنی آورده بود، ایشان هم آمدند و برای بنده نَقل کردند و گفتند که به روستا رفتم و آن آقا و نَحوه‌ی تَشرّف و پیام ایشان را پیدا کردم. آقا امام زمان (ارواحنا فداه) گفته بودند: به آقای حسنی بگویید که به شهر قُم نرود. در آن‌جا بماند و تَبلیغ بکند. دوّمین نکته این است که هر جمعه دعای نُدبه را بخواند؛ زیرا گاهی نمی‌خواند. سوّمین نکته این است که کنار عَمامه‌ی ما موسیقی نگذارد. تَعبیر این است: کنار عَمامه‌ی ما موسیقی نگذارد. داستان دیگری که هست که یکی از اوتاد و اولیاءالله که گاهی در این حوزه‌ی مُقدّسه هم حضور پیدا می‌کند، بعضی از رُفقا در منزل ما بودند که برای بنده نَقل کردند: من حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را در خواب دیدم. ایشان از برخی از طلبه‌های حوزه گِله‌مَند بودند. عرض کردم: آقا! چه کسی را قبول دارید؟ یک کسی را گفتند که دو سال است که طلبه شده است و بنده آن شخص را می‌شناختم که بیش از ۱۳ سال بود که طلبه بود. فرمودند: دو سال است که طلبه شده است. او طلبه‌ی خوبی است، ولی گاهی غفلت می‌کند. می‌گفت: با وجود این‌که بنده با او سابقه‌ی رفاقت داشتم، مُدّتی بود که او را ندیده بودم. بعد از این رؤیا هوا برفی بود، جلوی مدرسه‌ی «آیت الله العظمی آقای نجفی» (رضوان الله تعالی علیه) که رسیدم، این رفیقم را که سال‌ها ندیده بودم، دیدم که مُعمّم است. قبلاً مَعمّم نبود. به او گفتم: رفیق! خیلی وقت است که تو را ندیده‌ام؛ چند وقت است که مُعمّم شده‌ای؟ گفت: دو سال است. امام زمان (ارواحنا فداه) این مُدّتی که او مُعمّم نبوده است را به طلبگی امضاء نکرده است. فرموده بود: در این مُدّتی که عَمامه گذاشته و طلبه است. لذا بنده به قُربان این عَمامه‌هایتان بروم. این‌هایی که درس می‌خوانند و بعد هم پُز می‌دهند که مُعمّم نمی‌شوند، این‌ها جَفا می‌کنند. امام زمان (ارواحنا فداه) دوست دارد که این شَعائر است؛ «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۳۵]».

سخنان پایانی

مَحفل بسیار مَحفل باطن‌داری است. عُلمای صالح، برجستگان حوزه‌ی شهر تهران در این مَحفل نورانی بخاطر تَجلیل از این لباس، از این عَمامه‌ی مُقدّس، از این آرمِ بُلوغ برای نجات و دستگیری اُمّت در این مَحفل جمع شده‌اند. حضرت آقای «ابراهیمی» عالِم رَبّانی که هم سوابقی با علّامه‌ی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و بزرگان و اهل مَعنا دارند و الحمدلله گاهی هم قَدم‌شان مایه‌ی نورانیّت‌ دل‌هاست. همچنین یکی از کاندیدهای مجلس خُبرگان حضرت آقای «صُلح‌ ساز» که در خدمت‌شان هستیم که هم سابقه‌ی مدیریت دارند و هم بحمدالله اخلاقی، عالِم و فقیه هستند. همچنین سایر عُلما و فُضلا و شخصیّت‌های اجتماعی ما، مردم خوب ما که بحمدالله همه مُعتقد به شهدا هستند و خون شهدا بخاطر حفظ دین و حفاظت از دین به بَرکت عُلما و همین عَمامه‌هاست. لذا همه‌ی شما مُحترم هستید، میهمانان مَحفل امام زمان (ارواحنا فداه) هستید و ان‌شاءالله حضرت همه‌ی شما را امضاء می‌کنند. امشب با یک نیّت مُقدّسی آمده‌اید. بنده هم در این نوکری و پادویی طلبه‌ها خیلی توقّع دارم که یک نَوازشی از حضرت ببینم. می‌ترسم بگویند که تو هم نُفوذی بودی و از ما نبودی؛ خیلی نگرانم. آقا هستید که تا به حال آبرویم را حفظ کرده‌اید. یک نگاهی به دلم بیندازید تا باطنم بهتر از ظاهرم بشود. و بنده از همه‌ی شما به عنوان عناصُر نورانی که همه‌ی شما قُشون امام زمان (ارواحنا فداه) هستید، همه‌ی شما چشم به راه حضرت هستید، همه‌ی شما در ماندگاری انقلابی که این همه خون آبیاری‌اش کرده است، همه‌ی شما سَهیم هستید و ان‌شاءالله با همین ایمان، با همین اخلاص و با همین غیرت برای روز رأی‌گیری نایب امام زمان (ارواحنا فداه) را، شهدا را، خانواده‌ی شهدا را، رَزمندگان را، صُلحا و مؤمنین را شاد خواهید کرد و دشمنان دین را ان‌شاءالله مَأیوس خواهید کرد. اُمیدوارم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) تمام کارهایتان را امضاء کنند، همه‌ی کارها ذخیره‌ی آخرت‌تان باشد و هیچ‌جایی از عُمرتان مایه‌ی حَسرت روز قیامت‌تان نباشد. خیلی طول دادیم، ولی دیگر «مُستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد». وقتی این همه عُلما یک طلبه‌ای را نَوازش می‌کنند، انسان حرفش می‌آید و چند جمله‌ای به مَحضرتان تَصدیع کردیم که اُمیدوارم ما را ببخشید. ان‌شاءالله ما به مَحضر عَمامه‌ی طلبه‌های عزیزمان مُشرّف می‌شویم و مُتوّج به تاج مَلائکه می‌شوند که نشانه‌ی بندگی و نشانه‌ی سَلطنت خداوند متعال بر وجود آن‌ها و مُحیطی است که آن‌ها قَدم می‌گذارند. به یُمنِ عَمامه‌گذاری‌شان صلوات خَتم بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۶۶.

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: کُنْ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ وَ لاَ تَکُنِ اَلْخَامِسَ فَتَهْلِکَ فَإِنَّ أَهْلَ اَلْعِلْمِ سَادَهٌ وَ مُصَاحَبَتَهُمْ زِیَادَهٌ وَ مُصَافَحَتَهُمْ زِیَادَهٌ».

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫

«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».

[۵] تنبیه الخواطر : ۲/۳۷٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَنِ العِلمِ ـ : أربَعُ کَلِماتٍ : أن تَعبُدَ اللّه َ بِقَدرِ حاجَتِکَ إلَیهِ ، و أن تَعصِیَهُ بِقَدرِ صَبرِکَ عَلى النّارِ ، و أن تَعمَلَ لِدُنیاکَ بِقَدرِ عُمرِکَ فیها ، و أن تَعمَلَ لاِخِرَتِکَ بِقَدرِ بَقائکَ فیها.».

[۶] همان.

[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳.

[۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱٫

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».

[۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

[۱۰] صحیفه سجادیه، دعای ۴۷؛ بخش هفتم.

«…اللهُمَّ هَذَا یوْمُ عَرَفَهَ یوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ، وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ، وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیتَکَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَی عِبَادِکَ. اللهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُکَ الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إِیاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیتَهُ لِدِینِکَ، وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ، وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ، وَ أَدْخَلْتَهُ فِی حِزْبِکَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوَالاهِ أَوْلِیائِکَ، وَ مُعَادَاهِ أَعْدَائِکَ. ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ یأْتَمِرْ، وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ ینْزَجِرْ، وَ نَهَیتَهُ عَنْ مَعْصِیتِکَ، فَخَالَفَ أَمْرَکَ إِلَی نَهْیکَ، لَا مُعَانَدَهً لَکَ، وَ لَا اسْتِکْبَاراً عَلَیکَ، بَلْ دَعَاهُ هَوَاهُ إِلَی مَا زَیلْتَهُ وَ إِلَی مَا حَذَّرْتَهُ، وَ أَعَانَهُ عَلَی ذَلِکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَیهِ عَارِفاً بِوَعِیدِکَ، رَاجِیاً لِعَفْوِکَ، وَاثِقاً بِتَجَاوُزِکَ، وَ کَانَ أَحَقَّ عِبَادِکَ مَعَ مَا مَنَنْتَ عَلَیهِ أَلَّا یفْعَلَ. وَ هَا أَنَا ذَا بَینَ یدَیکَ صَاغِراً ذَلِیلًا خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَ جَلِیلٍ مِنَ الْخَطَایا اجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِیراً بِصَفْحِکَ، لَائِذاً بِرَحْمَتِکَ، مُوقِناً أَنَّهُ لَا یجِیرُنِی مِنْکَ مُجِیرٌ، وَ لَا یمْنَعُنِی مِنْکَ مَانِعٌ. فَعُدْ عَلَی بِمَا تَعُودُ بِهِ عَلَی مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِکَ، وَ جُدْ عَلَی بِمَا تَجُودُ بِهِ عَلَی مَنْ أَلْقَی بِیدِهِ إِلَیکَ مِنْ عَفْوِکَ، وَ امْنُنْ عَلَی بِمَا لَا یتَعَاظَمُکَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلَی مَنْ أَمَّلَکَ مِنْ غُفْرَانِکَ، وَ اجْعَلْ لِی فِی هَذَا الْیوْمِ نَصِیباً أَنَالُ بِهِ حَظّاً مِنْ رِضْوَانِکَ، وَ لَا تَرُدَّنِی صِفْراً مِمَّا ینْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَکَ مِنْ عِبَادِکَ وَ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أُقَدِّمْ مَا قَدَّمُوهُ مِنَ الصَّالِحَاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِیدَکَ وَ نَفْی الْأَضْدَادِ وَ الْأَنْدَادِ وَ الْأَشْبَاهِ عَنْکَ، وَ أَتَیتُکَ مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِی أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتَی مِنْهَا، وَ تَقَرَّبْتُ إِلَیکَ بِمَا لَا یقْرُبُ أَحَدٌ مِنْکَ إِلَّا بالتَّقَرُّبِ بِهِ. ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِکَ بِالْإِنَابَهِ إِلَیکَ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الِاسْتِکَانَهِ لَکَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ، وَ الثِّقَهِ بِمَا عِنْدَکَ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِکَ الَّذِی قَلَّ مَا یخِیبُ عَلَیهِ رَاجِیکَ. وَ سَأَلْتُکَ مَسْأَلَهَ الْحَقِیرِ الذَّلِیلِ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ، وَ مَعَ ذَلِکَ خِیفَهً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِیلًا بِتَکَبُّرِ الْمُتَکَبِّرِینَ، وَ لَا مُتَعَالِیاً بِدَالَّهِ الْمُطِیعِینَ، وَ لَا مُسْتَطِیلًا بِشَفَاعَهِ الشَّافِعِینَ. وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ أَوْ دُونَهَا…».

[۱۱] تنبیه الخواطر : ۲/۳۷٫

[۱۲] تفسیر نور الثقلین، جلد ۴، صفحه ۴۴.

«فِی رَوْضَهِ اَلْوَاعِظِینَ لِلْمُفِیدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : حُفَّتِ اَلْجَنَّهُ بِالْمَکَارِهِ، وَ حُفَّتِ اَلنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ، قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى لِدَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : حَرَامٌ عَلَى کُلِّ قَلْبِ عَالِمٍ مُحِبٍّ لِلشَّهَوَاتِ أَنْ أَجْعَلَهُ إِمَاماً لِلْمُتَّقِینَ».

[۱۳] تنبیه الخواطر : ۲/۳۷٫

[۱۴] همان.

[۱۵] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد ۶، صفحه ۳۳.

«مَن عَمِلَ بِما عَلِم، وَرَثَهُ اللّهُ عِلمَ مَا لَم یَعلَم. أو لَمَّا یُرِیدُونَهُ فِی الجَنّه».

[۱۶] مصباح‌الشریعه، ص ۱۶. نیز ر.ک: منیهالمرید، ص ۱۴۸و ۱۶۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشکاهالانوار، ص ۳۲۵.

[۱۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹.

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».

[۱۸] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.

[۱۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۲۱۴٫

[۲۰] تفسیر الصافی، جلد ۴، صفحه ۱۸.

«کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون».

[۲۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۵٫

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ».

[۲۲] من لا یحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۴۲۰.

«وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : «اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِی» قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ «اَلَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی».

[۲۳] همان.

[۲۴] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۸.

«رُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ أَنَّهُ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اَللَّهِ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ فِی اَلْقِیَامَهِ أَهْوَالاً وَ أَفْزَاعاً وَ حَسْرَهً وَ نَدَامَهً حَتَّى یَغْرَقَ اَلرَّجُلُ فِی عَرَقِهِ إِلَى شَحْمَهِ أُذُنِهِ فَلَوْ شَرِبَ مِنْ عَرَقِهِ سَبْعُونَ بَعِیراً مَا نَقَصَ مِنْهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلنَّجَاهُ مِنْ ذَلِکَ قَالُوا اُجْثُوا رُکْبَتَکُمْ بَیْنَ یَدَیِ اَلْعُلَمَاءِ تَنَحَّوْا مِنْهَا وَ مِنْ أَهْوَالِهَا فَإِنِّی أَفْتَخِرُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ بِعُلَمَاءِ أُمَّتِی عَلَى سَائِرِ اَلْأَنْبِیَاءِ قَبْلِی أَلاَ لاَ تُکَذِّبُوا عَالِماً وَ لاَ تَرُدُّوا عَلَیْهِ وَ لاَ تُبْغِضُوهُ وَ أَحِبُّوهُ فَإِنَّ حُبَّهُمْ إِخْلاَصٌ وَ بُغْضَهُمْ نِفَاقٌ أَلاَ وَ مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی فَقَدْ أَهَانَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَکْرَمَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْضَبُ لِلْعَالِمِ کَمَا یَغْضَبُ اَلْأَمِیرُ اَلْمُسَلَّطُ عَلَى مَنْ یعصاه [یَعْصِیهِ] أَلاَ فَاغْتَنِمُوا دُعَاءَ اَلْعَالِمِ فَإِنَّ اَللَّهَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءَهُ فِیمَنْ دَعَاهُ وَ مَنْ صَلَّى صَلاَهً وَاحِدَهً خَلْفَ عَالِمٍ فَکَأَنَّمَا صَلَّى خَلْفِی وَ خَلْفَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ أَلاَ فَاقْتَدُوا بِالْعُلَمَاءِ خُذُوا مِنْهُمْ مَا صَفَا وَ دَعُوا مِنْهُمْ مَا کَدِرَ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْفِرُ لِلْعَالِمِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ سَبْعَمِائَهِ ذَنْبٍ مَا لَمْ یَغْفِرْ لِلْجَاهِلِ ذَنْباً وَاحِداً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ فَضْلَ اَلْعَالِمِ أَکْثَرُ مِنَ اَلْبِحَارِ وَ اَلرِّمَالِ وَ اَلشَّعْرِ عَلَى اَلْجِمَالِ أَلاَ فَاغْتَنِمُوا مَجْلِسَ اَلْعُلَمَاءِ فَإِنَّهَا رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ اَلْجَنَّهِ تَنْزِلُ عَلَیْهِمُ اَلرَّحْمَهُ وَ اَلْمَغْفِرَهُ کَمَا یُمْطَرُ مِنَ اَلسَّمَاءِ یَجْلِسُونَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مُذْنِبِینَ وَ یَقُومُونَ مَغْفُورِینَ لَهُمْ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ مَا دَامُوا جُلُوساً عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَیَغْفِرُ لِلْعَالِمِ وَ اَلْمُتَعَلِّمِ وَ اَلنَّاظِرِ وَ اَلْمُحِبِّ لَهُمْ».

[۲۵] غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج ‏۲، ص ۴۰۴، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، چاپ یازدهم‏، ۱۳۸۳ش.

[۲۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫

«وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».

[۲۷] نهج البلاغه، خطبه ۵۰؛ عوامل ایجاد فتنه.

«من کلام له (علیه السلام) و فیه بیان لما یخرب العالم به من الفتن و بیان هذه الفتن: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ. فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ، وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ، وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ، فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى».

[۲۸] شیخ محمّدتقی آملی (۱۳۰۴-۱۳۹۱ق/۱۸۸۷-۱۹۷۱م)، فقیه امامی و از فیلسوفان شیعه در قرن ۱۴ شمسی. در نجف از محضر استادانی چون میرزای نایینی، و آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی علم آموخت و به تهران بازگشت و به تحقیق و تدریس مشغول شد. آملی را فقیه، فیلسوف و روی‌گردان از دنیا دانسته‌اند. حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری، مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی و حیات جاوید از آثار اوست. محمد تقی آملی فرزند مُلّامحمد آملی، در ۱۲ ذی‌القعده سال ۱۳۰۴ق در تهران متولد شد. تحصیل را در مدرسه خازن الملک تهران آغاز کرد. ده ساله بود که برخی کتاب‌های مهم ادبیات عرب چون سیوطی و جامی را تمام را کرد. سپس به تکمیل اندوخته‌های فقهی و اصولی پرداخت و به علوم ریاضی و نیز فلسفه و حکمت روی آورد و به سال ۱۳۴۰ش به نجف اشرف عزیمت نمود. آملی در سال ۱۳۵۳ق از نجف به تهران بازگشت و به تدریس و تربیت نفوس پرداخت. او در تهران علاوه بر تالیف و تدریس، اقامه جماعت در مسجد مجدالدوله را نیز برعهده گرفت. وی فقیهی گوشه نشین بود. از پذیرفتن مسئولیت و ریاست گریزان بود و تا پایان زندگی نیز از نوشتن رساله فتوایی خودداری کرد. جمعی از فقهای فاضل از محضرش بهره می‌بردند و بسیار گرامی‌اش می‌داشتند. وی در تهران درگذشت و در مشهد در حرم امام رضا (علیه السلام) (مقبره فقیه سبزواری) دفن شد. برخی از اندیشوران درباره مقام فقهی و فلسفی محمد تقی آملی، اظهار نظر کرده‌ و او را ستوده‌اند. مرتضی مطهری، آملی را مدرّس منقول و معقول در تهران شمرده و افزوده است: مهمترین اثر عقلی او حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری و مهمترین اثر نقلی‌اش شرحی است استدلالی بر عروه الوثقی. علامه شعرانی شاگردان خود را برای تقلید به وی ارجاع می‌داد. سبحانی می‌گوید او فقیه، عالمی کبیر، متضلّع در فلسفه و روی‌گردان از دنیا و زخارفش بود.

[۲۹] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۳۰] الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱٫ / امام شناسى، ج‏ ۹، ص: ۲۸۵ تا ۲۹۰٫

و از حافظ دیلمى از ابن عباس آمده است که: «قال: لما عمم رسول الله صلى الله علیه و آله علیا بالسحاب، قال له: یا على! العمائم تیجان العرب»؛ «چون رسول الله صلى الله علیه و آله على را به عمامه سحاب عمامه بست، به او گفت: اى على عمامه تاج عرب است».

و از ابن شاذان، در «مشیخه» او از على بن أبى طالب آمده است که: «ان النبى صلى الله علیه و آله عممه بیده فذنب العمامه من ورآئه و من بین یدیه ثم قال له‏ النبى صلى الله علیه و آله: ادبر فادبر. ثم قال له: اقبل فاقبل. و اقبل على اصحابه فقال النبى صلى الله علیه و آله: هکذا تکون تیجان الملائکه»؛ «رسول خدا صلى الله علیه و آله با دست خود عمامه بر سر على بن أبى طالب بست، و براى آن عمامه، دو دنباله، یکى را از پشت، و دیگرى را از پیش رو قرار داد، و سپس فرمود: پشت کن! على پشت کرد. و پس از آن فرمود: رو کن! على رو کرد.

رسول خدا رو به اصحاب خود نموده و گفت: تاجهاى ملائکه اینگونه است». و حافظ ابو نعیم در کتاب معرفه الصحابه و محب الدین طبرى در الریاض النضره از عبد الاعلى بن عدى نهروانى روایت کرده است که: «ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعا علیا یوم غدیر خم فعممه و ارخى عذبه العمامه من خلفه»؛ «رسول خدا صلى الله علیه و آله على را در روز غدیر خم فرا خواند، و عمامه بر سرش بست، و کنار عمامه را از پشت سرش آویخت». و این روایت را علامه زرقانى در «شرح المواهب» آورده است.

[۳۱] الکافی : ۱/۳۰/۱٫

«عنه صلى الله علیه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ ،ألا إنَّ اللّه َ یُحِبُّ بُغاهَ العِلمِ».

[۳۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۳۳] الملهوف على قتلى الطّفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۴۵ الی ۱۴۷٫

«…قال الراوی: وندب عبیدالله بن زیاد أصحابه إلى قتال الحسین، فاتبعوه ، واستخف قومه فأطاعوه ، واشترى من عمر بن سعد آخرته بدنیاه ودعاه إلى ولایه الحرب فلباه ، وخرج لقتال الحسین فی أربعه آلاف فارس ، وأتبعه ابن زیاد بالعساکر ، حتى تکاملت عنده إلى ست لیال خلون من المحرم عشرون ألفاً ، فضیق على الحسین حتى نال منه العطش ومن أصحابه. فقام واتکى على قائم سیفه ونادى بأعلى صوته، فقال : « أنشدکم الله هل تعرفوننی؟» قالوا: اللهم نعم ، أنت ابن رسول الله وسبطه. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن جدی رسول الله؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن أمی فاطمه ابنت محمد؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن أبی علی بن أبی طالب؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن جدتی خدیجه بنت خویلد أول نساء هذه الأمه إسلاماً؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن حمزه سید الشهداء عم أبی؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن جعفر الطیار فی الجنه عمی؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن هذا سیف رسول الله أنا متقلده؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن هذه عمامه رسول الله أنا لا بسها؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «أنشدکم الله هل تعلمون أن علیاً کان أول الناس إسلاماً وأجزلهم علماً وأعظمهم حلماً وأنه ولی کل مؤمن ومؤمنه؟» قالوا: اللهم نعم. قال: «فبم تستحلون دمی وأبی صلوات الله علیه الذائد عن الحوض غداً ، یذود عنه رجالاً کما یذاد البعیر الصادر على الماء ، والواء الحمد بید أبی یوم القیامه؟!!» قالوا : قد علمنا ذلک کله ونحن غیر تارکیک حتى تذوق الموت عطشاً!!! فلما خطب هذه الخطبه وسمع بناته وأخته زینب کلامه بکین وندبن ولطمن وارتفعت أصواتهن…».

[۳۴] سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴- ۱۳۶۵ق)، فقیه و مرجع تقلید شیعیان . او از شاگردان خاص آخوند خراسانی بود. پس از وفات نائینی و حائری یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت تقلید شیعیان در بخش عمده جهان تشیع در شخص اصفهانی منحصر شد. اصفهانی در امور سیاسی و به‌خصوص در حمایت از مشروطه موضع‌گیری می‌کرد. حضور وسیع مردم در مراسم سوگواری درگذشت وی، در آبان ۱۳۲۵ش (ذیحجه ۱۳۶۵ق) در شکست فرقه دموکرات در آذربایجان مؤثر بود. سید ابوالحسن اصفهانی فرزند سید محمد در روستای مَدیسه از توابع لنجان اصفهان زاده شد. اجداد او از سادات موسوی بهبهان بوده‌اند و نسب آن‌ها به موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌رسد. جد او سید عبدالحمید از عالمان دینی و از شاگردان صاحب جواهر و شیخ موسی کاشف الغطا بود در تاریخ تولد سید ابوالحسن اختلاف است و به نقل از سید موسی شبیری زنجانی، او تاریخ ولادتش را اظهار نمی‌کرد چون از مرتاضی شنیده بود که هرگاه تاریخ ولادتش را اظهار کند همان سال از دنیا خواهد رفت. آقابزرگ تهرانی تاریخ تولد او را با تعبیر «شنیده شده»، سال ۱۲۸۴ق ذکر کرده است ولی سید موسی شبیری نقل می‌کند: عکسی را در مزار او دیده که سال تولد او را ۱۲‍۷۱ق نوشته است. وی هنگام وفات تقریباً ۹۵ ساله بود. سید ابوالحسن دروس مقدماتی حوزه علمیه را در روستای مدیسه خواند و در آغاز جوانی به حوزه علمیه اصفهان رفت. پدرش به خاطر سختی‌هایی ـ مثل فقر و دوری از خانواده ـ که در مسیر تحصیل بر طلاب وارد می‌شد با طلبه شدن او مخالف بود. او در اصفهان، در مدرسه نیم‌آورد با استفاده از محضر استادان آن حوزه به تکمیل دانش در علوم نقلی و عقلی پرداخت. وی پس از گذراندن سطوح فقه و اصول، به درس خارج استادان این حوزه راه یافت. از میان همه استادانش در حوزه اصفهان، تنها شخصیتی که خود سید ابوالحسن به نام و نشان از او یاد کرده، آخوند ملامحمد کاشانی است. که از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بود. از دیگر استادان او در اصفهان سید مهدی نحوی، سید محمد باقر دُرچه‌ای، سید هاشم چهار سوقی، ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان قشقایی را برشمرده‌اند.

پس از فوت آخوند خراسانی بعضی از مردم خراسان -به تصریح خود اصفهانی – برای تقلید به او مراجعه کردند. مرجعیت عامه پس از آخوند خراسانی به سید محمد کاظم طباطبائی یزدی و میرزا محمد تقی شیرازی منتقل شد و شیرازی، نخستین مرجعی بود که احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع داد. همچنین نوشته‌اند که محمدتقی شیرازی، ابوالحسن اصفهانی و نیز شریعت اصفهانی را پس از خود شایسته مقام مرجعیت معرفی کرده بود. پس از وفات نائینی و حائری یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت تقلید شیعیان در بخش عمده جهان تشیع در شخص اصفهانی منحصر شد. او، تمام استفتائات و نامه‌هایش را خودش جواب می‌داد و درخواست اطرافیان برای استخدام نویسنده را رد کرد. او توجیه رد این درخواست را حفظ آبرو و فاش نشدن نام کسانی که در برخی نامه‌ها به او ناسزا می‌گفتند می‌دانست. آیت‌الله بروجردی، در پاسخ به تعدادی از تجار تبریز ـ که در زمان حیات سید ابوالحسن اصفهانی ـ از وی درخواست رساله کرده بودند، نوشت: «رساله دادن برای من آسان است، ولی شَقِّ عصای (دو دستگی) مسلمین است. فعلاً پرچم اسلام در دست آیت‌الله اصفهانی است. ایشان، مرجع عموم هستند.» ابوالحسن پس از یک بیماری کوتاه و در بازگشت از لبنان به کاظمین، در ۹ ذی‌الحجه ۱۳۶۵ق، ۱۳ آبان ۱۳۲۵ش در گذشت. جنازه او را از کاظمین به نجف منتقل کرده و در یکی از حجره های حرم امام علی (علیه السلام) دفن کردند. گفته شده حضور مردم در مراسم سوگواری درگذشت اصفهانی در آبان ۱۳۲۵ (ذیحجه ۱۳۶۵ق) در شکست فرقه دموکرات آذربایجان مؤثر بود.

[۳۵] سوره مبارکه حج، آیه ۳۲٫