روز یکشنبه مورخ ۰۲ شهریور ماه ۱۳۹۹، چهارمین شب از مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر عشقِ به خدای متعال است.
وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: پدرم ابراهیم غیور بود، صاحبِ غیرت بود، و غیرتِ من بیشتر از حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است و غیرتِ خدای متعال بیشتر از غیرتِ من است.
خدای متعال «غیر» قبول نمیکند، هر معصیتی نوعی شرک است.
حضرت حق در اواخر سوره مبارکه یوسف میفرماید: «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»[۲]، اکثرِ اینهایی که ایمان آوردهاند شرک دارند، توحیدِ آنها خالص نیست.
یک نوع از شرک «ریا» است، «ریا» شرکِ خفی است.
علّتِ وصیّتِ عجیبِ سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف
مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی، که میگویند لقبِ «علم الهدی» را حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به این سیّد اختصاص دادهاند، ایشان وصیت کردند که قضای تمامِ نمازهای عمرِ من را بخوانید، البته ایشان متمکّن بودند، خدای متعال به ایشان مالِ حلال داده بود و ایشان وصیّت میکنند که از ثلثِ مالشان تمامِ نمازهای عمرِ ایشان را قضا کنند. تعجّب میکنند، یک کسی که جزوِ برجستههای جهانِ تشیّع است، جزوِ ستارگانِ آسمانِ فقاهت است، هم متکلّم است، هم فقیه است، هم محقق است، هم مدرّس است، رئیسِ حوزهی علمیّه است، بزرگانی مانندِ شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشّریف را در دامانِ خویش تربیت کرده است، یک شخصیتِ به تمام معنا شخصیت، که هم از نظرِ اجتماعی، هم از نظرِ معنوی، هم از نظرِ فقهی، و هم از نظرِ آوازه در زمانِ خود نسخهی واحده بوده است، و صاحبِ کرامت بودهاند، درسِ شلوغی داشتند، از راههای دور برای درسِ ایشان میآمدند، پیرمردی از شاگردانِ ایشان عَرضه میدارد که آقا! من تا این دَجله را دور بزنم و بیایم خیلی به زحمت میافتم و به درد پا مبتلا شدهام، ایشان یک چیزی مینویسند و به شاگردِ خویش میدهند و میفرمایند که دیگر دجله را دور نزن و از روی آب بیا و تو غرق نمیشوی و این راهِ میانبُر است. این بندهی خدا چند روزی این کار را کرد و راهِ او نزدیک شده بود و با رنجِ کمتر میآمد و در درس شاداب بود و خستگی نداشت. یک روزی وسوسه میشود و میگوید ببینم سیّد چه نوشته است که این قدرت را به ما داده است و آب ما را غرق نمیکند و ما از روی آب عبور میکنیم، باز میکند و میبیند که نوشته است «بسم الله الرحمن الرحیم»، این امر در ذهنِ او کوچک میآید و پیشِ خود میگوید این همان «بسم الله الرحمن الرحیم» است که ما همیشه میگوییم، همینکه برای او تردید پیش میآید و پای خود را روی آب میگذارد فرو میرود.
معلوم میشود که در همهی این مسائل و در دعاها «اعتقاد» و «یقین» لازم است.
چرا سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف فرموده است که نمازِ ایشان را قضا کنند؟ آیاتِ قرآن کریم را ببینید، ما خیلی غافل هستیم، خدای متعال را به اندازهی دوستانِ خود جدّی نمیگیریم…
خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ»[۳]، نه «وای بر بینمازها»! خدای متعال میفرماید: وای بر نمازخوانها! کدام نمازخوانها؟ «الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ»[۴]، کسانی که نمازِ آنها دو ویروس داشته باشد، در این صورت دیگر این نماز نمازِ جهنّمیهاست! این نماز نمازِ بهشت نیست، نمازِ نجات نیست، نمازِ معراج نیست. یکی مسئلهی «سهو» است که انسان در نماز «حضور» نداشته باشد، با غفلت و سهو و نسیان نماز بخواند.
اگر شما در محضرِ بزرگی باشید و در حرف زدنِ خودتان هیچ اعتنایی نکنید، مثلاً یک استاد، یک پروفسور، یک شخصیتِ ممتاز… یعنی شما در حضورِ او نشسته باشید و مدام حواسِ شما به اینجا و آنجا باشد و حواسِ شما به او نباشد، آیا اینطور بیتوجّهی و بیاحترامی را برمیتابند؟
حال کسی رفته است تا با خدای متعال حرف بزند، از ابتدای نماز تا انتهای نماز آن چیزی را که به یاد نمیآورد «خدای متعال» است، همه چیز در ذهنِ او میآید، ولی حضور نیست، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»[۵]، این خشوع در نماز را از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخواهید و با ترکِ گناه تحصیل کنید، آن چیزی که حجاب است، آن چیزی که دلِ انسان را پراکنده میکند، آن چیزی که نمیگذارد سیمِ دل با خدای متعال وصل بشود «گناهانِ ما» است، اگر ما تقوا داشته باشیم خدای متعال به ما نور میدهد، خدای متعال به ما حضور میدهد، خدای متعال به ما خشوع میدهد، خدای متعال به ما حال میدهد، خدای متعال به ما صفا میدهد.
بیماریِ دومی که نماز را بیخاصیّت میکند و نتیجهی آن را برعکس میکند «ریا» است، یعنی انسان نماز بخواند ولی بخاطرِ دیدنِ این و آن نماز بخواند، بخاطرِ اینکه بگویند نمازخوان است نماز بخواند، این شرک است، عبادتِ خدای متعال که نیست، عبادتِ نَفس است، برای دیگران حساب باز کرده است اما برای خدای متعال حساب باز نکرده است.
مرحوم سیّد مرتضی به این چیزها مبتلا نیست، سیّد نه اهلِ سهو است، نه اهلِ غفلت است و نه نمازِ او بیخشوع است، او نسیمی از معرفتِ خدای متعال است، بهرهای از محبّتِ حقتعالی دارد، وقتی علّت را پرسیدند فرمود: من آنقدر از نمازِ خود لذّت میبرم که لحظهشماری میکنم وقتِ نماز برسد و به میهمانیِ خدای متعال مشرّف بشوم، از اینکه لذّت میبُردم نگران هستم که بخاطرِ لذّت نماز خوانده باشم نه بخاطرِ خدای متعال!
ببینید تفاوتِ ره از کجاست تا به کجا!
کمک گرفتن از صبر و نماز
نمازِ ما یارِ ما نیست بلکه بارِ ماست، خدای متعال در دو جای قرآن کریم نماز را به ما بعنوانِ پناه و سنگر و کمک و یار و یاور معرّفی کرده است. دو آیه است که با یکدیگر مشابه است و انتهای آنها با یکدیگر تفاوت دارد.
در یک آیه فرمود: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ»[۶].
«استعانت» که در نمازهای خود هم به دستورِ خدای متعال کلامِ خدای متعال را به زبان میآوریم و اگر فرمانِ او نبود من که روی این را نداشتم که بگویم، خودِ خدای متعال دستور داده است و فرموده است که همینکه من میگویم را بگویید، بگویید: «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»[۷]، خدای من! رَبّ من! که قبل از آن ما تو را ستودهایم، تو «الله» هستی، رحمان هستی، رحیم هستی، مالکِ روز قیامت هستی، تو که این صفاتِ عالیه را داری، من فقط تو را میپسندم، هیچ کسی مانندِ تو نیست که «الله» باشد، شاملِ همهی صفاتِ جلال و جمال باشد، «الله» باشد، جهان و عقول را متحیّر میکنی، اگر «الله» از «وَلَهَ» باشد یعنی همهی فلاسفه و عرفا و اربابِ عقول والِهِ تو هستند و هیچ کسی نمیتواند تو را بشناسد، تو همه را سرگردان کردهای، تو «الله» هستی، در «الله» بودنِ خودت «رحمان» هستی، روزیِ کسانی که نانِ تو را میخورند و معصیتِ تو را میکنند قطع نمیکنی، کسانی که از هوای تو نفس میکشند و تو لحظه به لحظه به آنها حیات و آبرو میدهی، در عینِ حال به عائلهی تو ظلم میکنند و آدمکشی میکنند و در نهایتِ بیحیائی مرتکبِ فحشاء میشوند، تو مُچِ آنها را نمیگیری و پرده را کنار نمیزنی و آبروی آنها را نمیبری، تو رحمان و رحیم هستی، نه تنها رحمان و رحیمِ این عالَم هستی بلکه تو مالکِ روز قیامت هستی، در دادگاهی که اولین و آخرین در آن دادگاه حاضر هستند، تو ماکِ روز قیامت هستی، حال که اینقدر بزرگ هستی و این صفاتِ دلبر را داری «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»، تنها تو هستی که شایسته هستی من تو را بپرستم و عاشقِ تو بشوم و تو را پرستش کنم و تنها از تو یاری میجویم.
هر کاری که میخواهید از خدای متعال بخواهید، هر توسّلی به هر امامی میکنید… این بزرگیِ خدای متعال است، میفرماید: ابتدا یک چیزی به من بده تا مرا بدهکارِ خودت کنی و بعد یک چیزی از من بخواه، اول میگوییم «ایّاکَ نَعْبُدُ»، خدایا! من فقط تو را عبادت میکنم، من این عبادتِ ناقابلِ خودم را، این نمازِ ناچیزِ خودم را تقدیمِ تو میکنم، حال که میخواهی از من قبول کنی یک چیزی هم به من بده، «وَ ایّاکَ نَسْتَعین»، ابتدا یک چیزی به خدای متعال بدهید، یک چیزی تقدیمِ امام زمان ارواحنا فداه کنید، دو رکعت نمازِ امام زمان ارواحنا فداه بخوانید، یک نمازِ استغاثهی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخوانید، که مرحوم مامقانی در کتاب «مراقبات» خود که سه جلد است نوشته است: در عمرِ من پیش نیامد که گرهای در کارِ من بیفتد و کارِ من قفل بشود و نمازِ استغاثه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانم و گرهی من باز نشود، یک مرتبه هم پیش نیامد که من مشکل داشته باشم و به نماز استغاثه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پناه ببرم و مشکلِ من حل نشود.
در این نماز هم خیلی درسها است، یکی از آنها این درس است: شما از هر کسی که توقع دارید ابتدا خودتان یک محبّتی کنید، او را نمکگیر کنید و بعد یک چیزی از او درخواست کنید، «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»، خدایا! به غیر از تو کاری از کسی ساخته نیست! من فقط بندهی تو هستم نه غیر از تو، و یاورِ من هم فقط تو هستی و من کسی را بجز تو ندارم و همه کسِ من خودت هستی و از تو کمک میخواهم.
داستانی عبرت آموز از مرحوم آیت الله آقا سیّد محمد فشارکی اعلی الله مقامه الشّریف
حال در این آیه کریمه میفرماید: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ»، «اسْتَعِینُوا» کمک بخواهید، یاری طلب کنید، از چه چیزی؟ «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ»، هم از صبر کمک بگیرید، که یکی از جبهههای صبر، یکی از سنگرهای صبر «روزه» است، که اگر کسی حاجتی دارد سه روز روزه بگیرد و بعد دعا کند، برای زوالِ وبا در عراق… در زمان میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف وبا مردمِ عراق را فوج فوج به کامِ مرگ میبرده است، مرحوم آقا سیّد محمد فشارکی، همان بزرگواری که دیده بودند… مجتهدِ عالیمقامی بوده است، اعلمیّت داشته است ولی رساله نداده بودند، آقا شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله تعالی علیه نقل میکند که ما در صحنِ سامرّا نشسته بودیم و مرحوم آقا سیّد محمد فشارکی آمدند و این علمایی که در آنجا بودند خطاب کردند و فرمودند: آیا مرا مجتهد میدانید؟ گفتند: بله! فرمودند: آیا مرا عادل میدانید؟ فرمودند: بله! فرمودند: اگر مجتهدِ عادل هستم میتوانم ولایت فقیه داشته باشم، من بعنوانِ نایب امام زمان ارواحنا فداه و ولی امر بر شما شیعیان حکم میکنم و واجب میکنم که سه روز روزه بگیرید و در این سه روز با زبانِ روزه زیارت عاشورا بخوانید و به مادرِ امام زمان ارواحنا فداه حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها هدیه کنید و از خدای متعال بخواهید که خدای متعال این بلای خانمانسوزِ واگیرداری که همه را به وحشت انداخته است و همه جا را ناامن کرده است برطرف کند.
آقا شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله تعالی علیه نقل میکند: سه روز روزه گرفتند، این روزه را با زیارت عاشورا همراه کردند و بعد از آن سه روز حتّی یک نفر از شیعیان با وبا تلف نشد، در حالی که وبا از اهل سنّت فوج فوج قربانی میگرفت، که آنها هم آمدند و گفتند که شما چه دارویی پیدا کردهاید؟ به تعبیرِ امروزیها کدام واکسن را پیدا کردهاید و کدام دارو و درمانی را یافتهاید؟ گفتند: درمانِ ما «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ» بود، ما در سنگرِ روزه رفتیم و به زیارت عاشورا مشرّف شدیم و خدای متعال هم به ما کَرَم کرد.
امروز هم داروی این دردِ جهانی این است که باید چنین سیمهایی را وصل کنیم، و ان شاء الله خدای متعال به همهی ما ترحّم کند.
اما اینکه بنا بر این باشد که انسان کاری برای خدای متعال کند، این بزرگیِ خدای متعال است، میخواهد بر ما منّت بگذارد و بگوید که تو یک کاری برای من کردی و من هم در مقابل یک کارِ دیگری برای تو میکنم، درخواستِ تو معلولِ آن کاری است که برای من کردهای، من مزد میدهم، من اجر میدهم، من مقابله میکنم، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»[۸].
اینکه سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه وصیّت میکنند نمازِ من را قضا کنید، این اوجِ معرفتِ خدای متعال است و ناچیز دانستنِ خود و عملِ خود است، حال اگر خدای متعال قبول نکرد منِ سیّد مرتضی میخواهم چکار کنم؟
باید امر به معروف و نهی از منکر را از خودمان شروع کنیم
این است که مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر باید در ابتدا از خودمان شروع بشود، «مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لِلَّهِ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ اَلنَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً»[۹].
اگر شما دهها مجلس پای صحبتِ یک واعظی که حرفِ او به دلِ شما مینشیند بنشینید و روایت بشنوید و داستانهای عبرتانگیز بشنوید و کلام وحی بشنوید اما خودتان از درون خودتان را امر به معروف و نهی از منکر نکنید و حسابی برای خودتان در زندگی باز نکنید و سود و زیانِ خودتان را نسنجید و ارزیابی نکنید و قیمتی برای عمرِ خودتان قائل نباشید و این جوانی و این عمر را پیشِ هر کس و ناکس ضایع کنید و عمرتان را در هر مجلس و جمعِ ناحسابی تلف کنید، این حرف شنیدن هیچ فایدهای برای شما ندارد، این حرفها مانندِ هُل دادنِ ماشینی است که موتورِ آن سرد شده است، تا حدّی میشود هُل داد که خودِ موتور کار کند، این حرفها برای این است که آن موتور گرم بشود و بچرخد و وجودِ انسان را در مسیرِ خدای متعال پیش ببرد، وگرنه اگر موتورِ درون خاموش باشد، هرچه واعظِ بیرونی بگوید و هر کسی که باشد… مگر شما بالاتر از وجود مقدّسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارید؟ مگر یک عدّهای از اینهایی که پای منبرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند بعد از حضرت درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش نزدند؟ مگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شهید نکردند؟ همین پای منبریها بودند! از اسرائیلها نیامده بودند، از اسرائیل نیامده بودند که! همینها بودند!
این امر به معروف یک مسئلهی عمیقی است، عشقِ به خدای متعال است، غیرتِ به مولاست، بعد هم عشقِ به خودم هست، من نباید به خودم اجازه بدهم که دلِ خود را آلوده کنم و جانِ خود را نجس کنم، گناه قذارت دارد، خباثت دارد، بشر را آلوده میکند، و این آلودگی مانعِ این میشود که خدای متعال به ما نگاه کند، مگر شما رغبت میکنید به انسانِ آلوده و کثیفی که خود را لجنمال کرده است نگاه کنید؟ آن کسی که چشمِ باطن دارد باطنِ ما را میبیند.
این است که امر به معروف را از خودمان شروع کنیم، عیبهای خودمان را پیدا کنیم، مشکلاتِ خودمان را با یک طبیب اخلاق مطرح کنیم، اول خودم و بعد دیگران! در بهشت رفتن و کارهای خیر سبقت بگیرید، شما نفرِ اول باشید، شما پیشگام باشید، شما خطشکن باشید، ولی در مسائلِ دنیوی اهلِ ایثار باشید، ابتدا همسایه و بعد خودم، در سیر کردنِ شکم، در کمک کردنِ به گرفتارها، در تحمّلِ رنجها نظام و کشور و مردم، اول خودم ایثار میکنم و امتیازات را به دیگران میدهم، اما در معنویت اینطور نیست، استیثار میکنم، من میخواهم جلوتر از دیگران به بهشت بروم، من بیش از دیگران علاقه دارم با امام زمان ارواحنا فداه ملاقات داشته باشم، حیف است که من در حسرتِ دیدارِ امام زمان ارواحنا فداه شب و روز را بگذرانم و حضرت را راضی نکنم که یک نگاهی به من کنند و اجازهی ملاقات به من عنایت کنند.
اگر این امر به معروف از خودمان شروع شد در دیگران هم اثر میکند، وگرنه حرفی است که پشتوانه ندارد و اثرِ جالبی نخواهد داشت.
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
معمولاً شب سوم صاحب مجلس یک باب الحوائجِ سه سالهای است که همهی دلها را آب کرده است، آینهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ولی ما امشب دستِ توسل را به گوشهی چادرِ آن بانویی که پرچمِ پیروزیِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در شام نصب کرده است و نایبِ عموی علمدارِ خود حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه شده است و باب الحوائج است میگیریم.
من خودم نمکگیرِ حضرت رقیّه سلام الله علیها هستم، بیماریِ سرطانیِ یکی از بستگانِ ما را حضرت رقیّه سلام الله علیها شفاء دادهاند، خودم نمکگیر هستم و خودم کرامت و معجزهی ایشان را دیدهام.
میگویند حضرت رقیّه سلام الله علیها خیلی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شباهت داشتهاند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا از گذشتگان یادگار و آیه داشتند، وقتی دلِ حضرت هوای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میکرد حضرت علی اکبر صلوات الله علیه را صدا میزدند و به قد و بالای حضرت علی اکبر صلوات الله علیه نگاه میکردند، وقتی دلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هوای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را میکرد حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه را داشتند که صولتِ حیدری داشتند، حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه را تماشا میکردند و دلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام میگرفت، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یادِ حضرت خدیجه سلام الله علیها میکردند… میگویند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها خیلی به حضرت خدیجه سلام الله علیها شباهت داشتهاند، هم از نظرِ وقار و هم نظرِ شخصیت و هم نظرِ نفوذِ اجتماعی آینهی حضرت خدیجه سلام الله علیها بودهاند، اما تا زمانی که خدای متعال حضرت رقیّه سلام الله علیها را به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نداده بود جای مادرِ ایشان خالی بود، از وقتی که خدای متعال این دختر را به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داد این دختر بوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میداد، شبیه به مادرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود، از نظرِ رازداری هم مانندِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم زخمهای خویش را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نشان ندادند… حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زمانِ غسل دادن بازوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیدند…
این دخترِ عزیز چهل منزل از کربلا تا شام دردِ اسارت را تحمّل کرده بود و تازیانه خورده بود و از کجاوه افتاده بود و در بیابانها دویده بود و گرسنگی و بیخوابی را تحمّل کرده بود، اما حتّی یک مرتبه هم دردِ خود را به حضرت زینب کبری سلام الله علیها نفرموده بود… تنها چیزی که به زبان میآوردند این بود که سراغِ پدرِ خویش را میگرفتند… حضرت رقیّه سلام الله علیها دردِ فراق داشتند… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند، اما با پا نیامدند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند اما در خرابه آمدند، با سر آمدند…
وقتی روپوشِ طَبَق را کنار زدند حضرت رقیّه سلام الله علیها به این سر خیره شدند… اَبَتاه… بابای من… زمانِ حال است، بابا! منتظر بودم که بیایی و مرا در آغوش بگیری، بابا! از این سفر داستانها دارم، میخواستم سفرهی دل برای تو باز کنم و بگویم که چه بر من گذشته است، پدر! فکر نمیکردم که با سر بیایی و من تو را در آغوش بگیرم…
حضرت رقیّه سلام الله علیها مدام نگاه میکردند، مدام برای ایشان سؤال پیش میآمد، بابا! چرا پیشانیِ شما شکسته است؟…. چرا صورتِ شما خونی است؟… مثلِ اینکه رگهای گردنِ شما را بریدهاند… بابا! من دیگر دردهای خود را به تو نمیگویم، دردهای تو را دیدم و دردهای خودم را فراموش کردم… من از تو میپرسم، حال تو به من بگو! «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ»… کدام ظالم رگهای گردنِ تو را بریده است؟… «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ»… بابا! چه کسی محاسنِ تو را با خون خضاب کرده است؟…
همینطور بابا بابا گفت، این سه ساله روضهخوان شد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها پامنبری بودند… اما شیون میکردند…
دیدهاید گاهی اوقات مجلسِ شما خیلی حال دارد، میروید و به دیگران میگویید که جای شما خالی بود، چه مجلسِ خوبی بود، گویا در و دیوار گریه میکردند، انگار که صاحب مجلس هم در مجلس حضور پیدا کرده بود…
این دختر آنچنان جانانه روضه خواند که خودِ صاحب مجلس آمد، اما یک وقتی دیدند که این بلبلِ خوش الحان دیگر ساکت شد و خاموش شد… فکر کردند که خوابیده است، امان از دلِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
دعا
خدایا! تو را به نالههای جانسوزِ این باب الحوائج، این پرچمدارِ عزّتِ حسینی در شام قسم میدهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! حسرتِ دیدارِ جمال و نشستن در محضر و بوسیدنِ خاکِ قدم و شنیدنِ کلماتِ شیرینِ و روانِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را بر دلِ ما مگذار.
خدایا! توفیقِ تقوای در زندگی، طهارتِ در رفتار و گفتارمان، به گونهای که همیشه مولا از ما راضی باشد به ما عنایت بفرما.
خدایا! نسلِ جوانِ ما را از این پیچِ خطرناک با این مشکلاتِ عدیدهی مملکتی و جهانی، سالم به ساحلِ وصالِ حضرت حجّت ارواحنا فداه برسان.
خدایا! نسلِ جوانِ ما را در امرِ اشتغال و ازدواج و کسب فضائلِ اخلاقی به ساحلِ نجات و رهایی نائل بگردان. خدایا! حوائجِ همه و این جمع را برآورده بفرما.
خدایا! عمومِ مریضها، این فرزندِ شهیدِ مدافع حرم، آن دو عالِمِ بزرگوار، آن بیمارِ درماندهی مضطر، خدایا! تو را به اضطرارِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها در داغِ سه ساله قسم میدهیم شفای کامل و عاجل روزی بفرما.
خدایا! سایه پُربرکتِ رهبرِ نورانیِ ما، رهبرِ حکیم و عاشقِ اهل بیت علیهم السلام را مستدام بدار.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶
[۳] سوره مبارکه ماعون، آیه ۴
[۴] سوره مبارکه ماعون، آیات ۵ و ۶
[۵] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵
[۷] سوره مبارکه حمد، آیه ۴
[۸] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰
[۹] الأمالی (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۲۸ (قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِیُّ عَنْ أَبِی اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ اَلْأَزْدِیِّ عَنْ مُوسَى بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلْبَجَلِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لِلَّهِ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ اَلنَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً.)
پاسخ دهید