«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«عالَم خَلق» که پروردگار متعال برای ما مُعرّفی می‌فرماید

«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا[۲]»؛ مسأله‌ی مَعرفت و تفاوتی که عرفان با علوم دارد، جُزء مسائل مهمّ است. خداوند متعال در این آیه‌ی کریمه که به مَحضرتان تلاوت شد، به پیامبرش خطاب می‌کند: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ»، از روح می‌پُرسند که روح چه چیزی است؟ «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»؛ بگو روح از اَمر رَبّ من است. «وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا»؛ علم شما بَشر علم زیاد نیست؛ آن‌چیزی که به شما رسیده است، یک قَطره است، قَلیلی از علم نَصیب شما شده است. این آیه جُزء آیاتی است که فَهم آن با عنایت خداوند متعال کار دل‌های نورانی و جان‌های پاک است. بعضی از مُفسّرین فکر کرده‌اند که خداوند متعال جواب این سؤال را نداده است و گفته است که شما نمی‌فَهمید روح چه چیزی هست؛ در حالی‌که خداوند متعال توضیح داده است. فرموده است: بگو روح از اَمر رَبّ است. «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»؛ روح از اَمر رَبّ من است. حالا اَمر چه چیزی است؟ یکی این آیه است که مَعلوم می‌شود روح با بدن مُتفاوت است و در آیه‌ای فرمود: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ[۳]»؛ خداوند متعال دو عالَم به ما مُعرّفی کرده است؛ یکی عالَم خَلق است. عالَم خَلق عالَم تَدریج است، عالَم زمان است، عالَم مَحو و اثبات هست و عالَمی است که ما با حِسّ این عالَم را دَرک می‌کنیم. عالَم مَحسوس ماست. این عالَم که ما روزگاری نبودیم، در صُلب پدران‌مان بودیم، در اَرحام مادرمان‌مان بودیم، ۹ ماه در رَحم مادر زندگی کردیم بعد به این عالَم آمدیم. دوران طُفولیّت‌مان طِیّ شد، جوانی دیدیم، آن هم نماند، آن هم از دست‌مان رفت. به دوران پیری رسیدیم که این هم تمام می‌شود. «ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد». تمام شد. این عالَم، عالَم خَلق است.

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (1)

برخی از آیات قرآن کریم در مورد «عالَم اَمر»

اما عالَم اَمر چیست؟ چند آیه را باید دقّت کنیم تا عالَم اَمر را مُتوجّه بشویم. یکی این است که روح از عالَم خَلق نیست و از عالَم اَمر ‌است. دوّم این‌که پروردگار عظیم‌الشأن در سوره‌ی مبارکه‌ی قَدر فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ[۴]»؛ در این آیه‌ی کریمه یک باب جدیدی است که شب‌‌قَدر از هزار ماه بهتر است. هزار ماه عالَم خَلق است، ولی شب‌قَدر نُزول ملائکه است، نُزول موجودات مُجرّد است و این‌ها از هر اَمر مُجرّدی یک سلامتی مُژده می‌آورند برای مؤمنینی که شب‌قَدر سر سُفره‌ی مولایمان امام زمان (ارواحنا فداه) مُستقرّ هستند. لذا در آن‌جا زمان نیست که از هزار ماه بهتر باشد؛ «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ این اصلاً یک عالَم غیر مادی هست. چه بَسا هزار ماه هم از باب تَمثیل گفته شده است؛ وَگرنه آن‌جا کُن‌فَیکون است. اگر آدم یک لحظه وَصل بشود، خداوند متعال به اندازه‌ی یک عُمر به او روزی می‌دهد.‌ واضح‌ترین آیه در مسأله‌‌ی فَهم عالَم اَمر سوره‌‌ی مبارکه‌ی «یس» است. سوره‌ی «یس» قلب قرآن است. «لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ اَلْقُرْآنِ یس[۵]»؛ و یس جُزء سوره‌هایی است که اگر کسی مُداومت بر آن داشته باشد و صُبح و جان این سوره را تلاوت کند، سلامتی روح و جان و ایمانش تَضمین می‌شود و سوره‌‌ی مبارکه‌ی یس برحَسب روایات برای وُسعت رِزق هم مُؤثر است. در سوره‌‌ی مبارکه‌ی یس چه اَسراری نَهفته است که ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) او را از جانب خداوند متعال به عُنوان «قلب قرآن» نامیده‌اند؟ مرحوم «آیت الله سیّد عبدالکریم کشمیری[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) که مُعاصر با ما بود، چند سال قبل خورشید وجود ایشان غُروب کرد و واقعاً رفتن ایشان یک چراغی بود، یک نوری بود که از دست ما رفت؛ مانند «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) و بزرگان دیگر، مرحوم آقای سیّد عبدالکریم کشمیریِ (اعلی الله مقامه الشریف) عارف می‌گفتند: اهمیّت یس که آن را قلب قرآن کریم دانسته‌اند، بخاطر آیه‌ی کریمه‌ی «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ[۷]» است. این دیگر آن انتهای کَمال را رسانده است. بهشتی همه‌ی نعمت‌ها را دارد. هرچه را بخواهد، دارد. هیچ غَمی در بهشت نیست، هیچ مَرضی در بهشت نیست، هیچ دَعوایی در بهشت نیست، هیچ غُصّه‌ای در بهشت نیست، هیچ نگرانی در بهشت وجود ندارد. بهشت لذّت در لذّت است، نور در نور است، شادابی در شادابی است. بی‌نهایت رحمت الهی بر سر آدم می‌ریزد. آن‌جا انسان بر سر سُفره‌ی خودِ خداوند متعال است و نعمت‌های سُفره‌ی خداوند هم تمام‌شدنی نیست. اما حُور و قُصور و اَنهاری از لَبَن و لَحم‌ طیر و اَمثال این‌ها کُجا و سلام خدا کُجا؟! یکی از پَذیرایی‌های خداوند مَنّان به بندگان صالحش که با عَمل اُوج گرفتند، در اَعلی علییّن، در بهشت مُستقرّ شدند، وطن‌شان بهشت شده است، آن‌جا غَرق در نعمت‌ها هستند؛ ولی مهم‌ترین پذیرایی خداوند متعال سلامِ تَخاطُبی خداوند متعال به بنده‌اش هست. «سَلَامٌ»؛ نه این‌که زبان حال است؛ «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»؛ در آن‌جا گوشِ جان بهشتی باز می‌شود و نوای خدای خودش را دریافت می‌کند. خداوند متعال خودش پیام سلام را به او القاء می‌کند و انسان سلامِ خدا را مُخاطباً می‌یابد. این بالاترین شأنی است که بَشر اُوج گرفته و رفته است، از همه‌ی عوالِم عُبور کرده است و به مقام عِندَ رَبّی رسیده است، جَلیس خداوند متعال شده است، اَنیس خداوند متعال شده است، کَلیم خداوند متعال شده است و خداوند به او سلام می‌کند. دیگر چیزی بالاتر از این وجود ندارد. و این سلام خداوند آنچنان بَهجتی، آنچنان خوشی، آنچنان شادابی و طراوتی در این کسی که خداوند به او سلام کرده است ایجاد می‌کند که مَدهوش می‌شود. برای هیچ نعمتی این‌گونه انفجار حاصل نمی‌شود. «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا[۸]»؛ این‌جا ما قرآن را می‌خوانیم، ولی اَلفاظ قرآن کریم است، ولی بُعد اَمواجی قرآن کریم است. آن‌جا همان‌گونه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را دریافت می‌کرد، خداوند متعال برای پیامبرش حرف می‌زد، خداوند در آن‌جا برای ما حرف می‌زند و با سلام هم شُروع می‌کند. خداوند به بنده‌اش سلام می‌کند. دیگر بالاتر از این نمی‌شود کَمالی، نعمتی و لذّتی را تَصوُّر کرد.

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (2)

نائل شدن انسان به «عالَم مَلکوت» پس از گذشتن از «عالَم مُلک»

اما مرحوم «علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) در این تفسیر پُر ارزشِ بی‌نظیر یا کم‌نظیر «المیزان[۹]» که خداوند متعال علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مَحشور بدارد که مَحشور داشته است. ایشان می‌گوید: این سوره‌ی مبارکه‌ی یس که قلب قرآن کریم است، برای این است ‌که خداوند مَنّان دریچه‌ی فَهم یا شُهود مَلکوت را در سوره‌ی مبارکه‌ی یس به قلب بندگانش باز کرده است. این دو سه آیه‌ی آخر سوره‌ی مبارکه‌ی یس که فرمود: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ[۱۰]»؛ مُنزّه است، پاک است، بی‌عیب است، بی‌نَقص است آن خدا و آن الله که «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ»؛ مَعلوم می‌شود تمام موجودات عالَم که به نظر ما عالَم عالَمِ کَثرت است، عالَم عالَمِ صورت است، عالَم عالَمِ نَقش و نگار است، عالَم عالَمِ جُدایی‌ها و مَرزبندی‌هاست، اما این عالَم، عالَم مُلک است. خداوند متعال این عالَم را عالَم مُلک قرار داده است. ما که از عالَم مُلک عُبور می‌کنیم، به عالَم‌ مَلکوت می‌رسیم. در عالَم‌ مَلکوت‌ تَزاحُم وجود ندارد. این‌جا وقتی مسجد پُر باشد، تا کسی بلند نشود شما جایی ندارید تا بنشینید؛ ولی اگر به عالَم‌ مَلکوت بروید، تمام شیعیان از زمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یا از زمان حضرت آدم (علیه السلام)، چون برخی از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جُمله حضرت ابراهیم (علیه السلام) که به تَعبیر قرآن کریم از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، این‌ها قبل از علی (علیه السلام) هم زیر پَرچم حضرت علی (علیه السلام) بوده‌اند، دنبال حضرت علی (علیه السلام) بوده‌اند؛ این‌ها را قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) می‌فرماید: «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ[۱۱]»، که در تفسیر و روایات از اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) دارد بر این‌که حضرت ابراهیم (علیه السلام) از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. حالا میلیون‌ها شیعه، میلیاردها شیعه در طول تاریخ کَعبه‌ی دلشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است؛ مِحور زندگی‌شان عشق حضرت علی (علیه السلام) بوده است؛ تمام اَهرُم حرکت‌هایشان حُبّ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) بوده است.

«حُبّ عَلی إبنِ أبیطالب     *****     أحلی مِن الشَهده لِشاربی

لَو فَتشَوا قَلبِی رَوا ما بِه     *****     سَترانُ قَد خَطا بِلا کاتِبی

ألعَدل وَ ألتّوحید مِن جانبی     *****     وَ حُبّ أهل البیت مِن جانِبی».

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (3)

مُلاقات مؤمنین با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به هنگام مرگ

مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) که خودش عاشق بود، شیدا بود، مَحو بود، بیقرار بود، چشمه‌ی اَشک بود، دلش آب ‌شده بود، ذوب شده بود؛ ولی زندگی با یک دلداه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای او خاطره شده بود. می‌گوید: میهمانی داشتیم و یا میهمان کسی بودم که شب تا صُبح زمزمه‌ داشت و با سوز و گُداز همراه بود. گفتم این دیگر چه کسی است؟! چه ذکری دارد که این‌گونه ایجاد سوز کرده است؟ دقّت کردم تا بشنوم. دیدم که می‌گوید:

«گر بشکافند سراپای من علی جان علی جان   *   جز تو نیابند در اعضای من علی جان علی جان»

می‌گوید صُبح بیدار شد، با یک آمادگی به حَرم رفت. در مسیر که از حرم برگشت و می‌خواست به آذربایجان برگردد، گفت: من را نگاه دارید. من خواسته‌ام که برنگردم. مولا من را نگاه می‌دارد. او را پیاده کردند و برگرداندند، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و در آغوش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار گرفت و ماند. در روایت دارد که هر مؤمنی جان می‌دهد، هنگام جان‌دادن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به بالینِ او می‌آید.

«ای که گفتی فمن یمت یرنی     *****     جان فدای کلام دلجویت

کاش روزی هزار مرتبه من     *****     مُردمی تا بدیدمی رویت[۱۳]».

برای یک بار دیدن حاضر هستم تا هزار بار جانم را بدهم؛ ولی یک نگاه به جَمال حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) داشته باشم.

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (4)

روح همه‌ی مؤمنین به «وادی السّلام» مُنتقل خواهد شد

روایت دارد این مؤمنین و شیعیان خالصی که می‌میرند، روحشان به «وادی السّلام» مُنتقل می‌شود. وادی السّلام رفته‌اید؛ جُزء کُهن‌ترین قبرستان‌های عالَم تَشیُّع است. یک دریاست؛ ولی تنها عراقی‌ها را در آن‌جا دَفن نمی‌کنند؛ از اَقطار عالَم جنازه می‌بَرند و در آ‌ن‌جا دَفن می‌کنند. علاوه بر مَدفونین وادی السّلام، روح کسانی که در این عالَم به حضرت امیرالمؤنین (علیه السلام) بسته شده است، دل به علی (علیه السلام) داده است، حضرت علی (علیه السلام) از او دلبَری کرده است، این‌ هم خالصانه دلش را تسلیم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کرده است، در برابر حضرت علی (علیه السلام) دلی ندارد، اراده و اختیاری ندارد، شیدا و بیقرار مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست، روح او را کُجا می‌بَرند؟ به وادی السّلام می‌بَرند. وادی السّلام پُر می‌شود؟ خیر. این‌ها در جایی همدیگر را تَرک می‌کنند؟ خیر. این شب‌قَدر همه‌ی مَلائکه که کسی غیر از خداوند متعال عدد را نمی‌داند، واقعاً مَلائکه بی‌شُمار هستند، ولی وقتی بر امام زمان (ارواحنا فداه) نازل می‌شوند، قلب امام زمان (ارواحنا فداه) همه‌ی این‌ها را می‌پذیرد. جانِ امام زمان (ارواحنا فداه) وُسعت دارد و میهمان جانِ امام زمان (ارواحنا فداه) می‌شوند. این‌ها جسم نیستند که میهمان جسمِ امام زمان (ارواحنا فداه) بشوند؛ غذای مادی نمی‌خورند که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) برایشان چُلوخورشت و چلوکباب بیاورند؛ این‌ها روح هستند. مَلَک روح است، مَلَک غیر مادی است، مَلَک صورت ندارد، مَلَک جُزء ندارد؛ یک اَمر کاملاً مُجرّد است و وقتی میهمان حضرت علی (علیه السلام) می‌شود، آن بُعد تَجرُّدی حضرت علی (علیه السلام) همه‌ی این‌ها را می‌پذیرد. لذا در عالَ ماده تَزاحُم هست، تَنازُع هست، درگیری هست، آدم‌کُشی هست؛ زیرا عالَم تَنگ است، هرکسی می‌خواهد حقّ دیگری را بگیرد؛ ولی آن‌جا تَنگ نیست. هیچ‌کَس جای هیچ‌کسی را تَنگ نمی‌کند.

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (5)

عالَم مَلکوت عالَم گُشایش اَمر حق‌تعالی است

یک دوستی داریم که گاهی از ایشان دعوت کرده‌ایم و به این‌جا هم آمده‌اند و منبر رفته‌اند. ایشان با اَبرار و اَخیار ارتباط دارد. خداوند متعال رحمت کند یک راننده‌ی تاکسی بوده است که روزهای پنجشنبه یا همان شب جمعه به صورت رایگان دلدادگان به امام زمان (ارواحنا فداه) را از شهر قُم به مسجد جمکران می‌بُرده است. حالا بنده این را شنیده بودم، ولی این بار که هفته‌ی گذشته به مسجد جمکران رفتم، در آن‌جا بنده‌ی خدایی از «آقای مَروی» تولیت آستان مُقدّس حضرت اباالحسن علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثّناء) نَقل کرد که این تولیت جدید مسجد مُقدّس جمکران که سیّد جَلیل‌القَدری هست، بعد از تولیت مسجد که در مشهد مُقدّس با آقای مَروی دیدار داشته‌اند، پُرسیده بود: یک سکّه‌ای از وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) در مَخزن و صندوق مسجد وجود دارد؛ آیا دیده‌اید؟ ایشان اصلاً خبر نداشته است؛ ولی بنده این موضوع را سال‌ها قبل شاید ۳۰ سال قبل از این سیّد شنیده‌ بودم که یک راننده‌ی تاکسی شب‌های جمعه به صورت رایگان مسافر به مسجد مُقدّس جَمکران می‌بَرد. اصلاً کار او همین است که چند بار می‌رود و می‌آید و این‌ها را به مَحلّی می‌بَرد که قَدمگاه امام زمان (ارواحنا فداه) است، موعود عُشّاق امام زمان (ارواحنا فداه) است؛ به آن‌جا می‌بَرد. یک روزی یک سیّدی دست بلند می‌کند و این هم او را سوار می‌کند. کسی در جلو نشسته بوده و این شخص هم می‌آید و در جلو می‌نشیند؛ ولی آن‌هایی که نشسته بودند هیچ‌جایی کم نمی‌آید. شُروع به صحبت‌کردن می‌کند و بعد هم در آخر یک سکّه‌ای در دست این راننده می گذارد. راننده قبل از وفاتش می‌گوید که این سکّه برای امام زمان (ارواحنا فداه) است، این را به مسجد جَمکران بدهید. در حال حاضر آن سکّه موجود است و به بَرکت آن سکّه خیلی از مریض‌ها شِفا یافته‌اند. اِجمالاً با این‌که دیده‌اند به صورت یک انسان است که کاملاً راه می‌رود و حُضور پیدا می‌کند، آمد و دَرب باز شد و وارد تاکسی شد، اما جای هیچ‌کسی را تَنگ نکرد. عالَم مَلکوت عالَم گُشایش اَمر پروردگار متعال است. مانند عالَم خَلق نیست، مانند عالَم مُلک نیست که کسی حقّ کسی را بگیرد. یا اگر آمد دیگران محروم باشند و نتوانند از این نعمت استفاده کنند. خداوند متعال انسان را که به تَعبیر عُرَفا «کُوْن جامع» است، انسان کُوْن جامع است، آنچه در عالَم غیب و عالَم شُهود خداوند متعال به موجودات داده است، بَشر خُلاصه‌ی موجودات است. یک کتاب می‌نویسند، مطالب و عُصاره‌ی آن را درمی‌آورند و در یک صفحه قرار می‌دهند، می‌گویند خُلاصه‌ی این کتاب این یک صفحه است. این کتاب آفرینش که شب گذشته آیه‌اش را برایتان خواندم، «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[۱۴]»؛ این عالَم آفاق، عالَم اَجرام، عالَم کیهان، این سِپهر، این ستارگان، این ذَرّات خاک، این قَطرات آب، این یافته‌های بدن همگی کتاب‌الله هستند، کلمات‌الله هستند. خداوند متعال همه‌ی این عوالِم مَلَک و فَلَک و بَشر و مَدَر و شَجَر را خُلاصه کرده است و انسان شده است. انسان خُلاصه‌ی موجودات است. آن‌وقت چه‌قَدر خودش را ارزان پایمال می‌کند؟! ضایع می‌کند. امشب بَنا داشتم راجع به توبه صحبت کنم، ولی دیگر کشیده شدیم و خواستیم یک دَریچه‌هایی از مَلَکوت در این مَحفل امام حسین (علیه السلام) با شما مَزه‌مَزه کنیم، ذوق کنیم. خداوند متعال عالَم مَلکوت را عالَم بی‌تَزاحُم خَلق کرده است، عالَم مُلک عالَم تَضادّ و تَزاحُم و تَنازُع و جنگ و دَعواست.

Sadighi-14030419-Shabe 04 Moharram-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (6)

در عالَم مَلکوت هیچ اختلاف نظر و جُدایی بین مؤمنین وجود ندارد

«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ»؛ هرچیزی مَلکوت دارد. ما شیعیان الآن در مسجد هم مُلک داریم و هم مَلکوت داریم. چون مُلک داریم باهم برخورد می‌کنیم، گاهی با هم قَهر می‌کنیم؛ اما از مُلک که بگذریم و به مَلکوت برسیم، آن‌جا هیچ رَنجشی با همدیگر نداریم. این عُلمایی که اختلاف فَتوا دارند، عُلمایی که در مسائل علمی اختلاف نظر دارند، گاهی هم با همدیگر تَضادّ و تقابُل پیدا می‌کنند، از این‌جا که می‌روند در آن‌جا باهم رفیق هستند. قرآن کریم چه می‌گوید؟ می‌فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ[۱۵]»؛ این‌جا چون اختلاف برداشت هست، اختلاف علمی پیش می‌آید؛ همه‌ی فُقهای ما با این‌که فقیه بودند، عادل بودند؛ اما فتواهایشان یکی نیست و همه‌ی آن‌ها هم حقّ نیست. از دو فَتوا یکی درست است و در مورد یک موضوع دو نوع فَتوا که نمی‌تواند درست باشد. فُقهای ما هم اشتباه کرده‌اند، در مطالب علمی‌شان هم بعدی‌ها آمده‌اند و نَقد کرده‌اند و کامل کرده‌اند که فقه این‌قَدر کامل شده است. ما مُخطئه هستیم، مُسببه که نیستیم؛ اما از این عالَم که می‌روند، این اختلاف نظرها هیچ جُدایی بین این‌ها ایجاد نمی‌کند. آیه‌ی قرآن کریم است که می‌فرماید: «نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»؛ آن غِلّ و غِشّ و گیری که در سینه‌هایشان نسبت به همدیگر داشتند، ما آن گیرها را درمی‌آوریم. این‌ها دست برادری به هم می‌دهند و دیگر پُشت ندارند تا به هم پُشت کنند. این‌که می‌گویند: گُل پُشت و رو ندارد، همه‌ی آن‌ها گُل‌های بهشت می‌‌شوند. حالا اگر این آخر سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه را هم مورد دقّت قرار بدهید، این‌که می‌گویند همه گُل می‌شوند و گُل پُشت و رو ندارد، این مسأله‌ی اعتباری و شعری و مِنبری نیست، بلکه واقعیّت است. فرمود: «فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ»؛ نمی‌گوید که به این‌ها روح و ریحان می‌دهیم؛ بلکه می‌گوید خودشان روح و ریحان هستند. «فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ»؛ خدا کند ما هم جُزء مُقرّبین باشیم. دست‌مان به دامان مولایمان برسد، ذوب در حقیقت ولایت بشویم تا ما هم روح و ریحان بشویم. آن‌وقت اگر دسته‌گُل بهشت شدیم، روح و ریحان شدیم، هیچ‌وقت نسبت به همدیگر کُدورتی برایمان پیش نمی‌آید، رَنجشی برایمان پیش نمی‌آید. لذا «عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ»؛ همه‌ی بهشتی‌ها روبروی هم هستند. هیچ بهشتی در پُشت دیگری نیست. همه نور هستند. مَگر نور پُشت و رو دارد؟ مَگر این چراغ‌ها پُشت و رو دارد؟ آن‌جا همه نور هستند. آن‌جا همه گُل هستند و پُشت و رویی نیست.

روضه و توسّل به جناب «حُرّ بن یزید ریاحی»

مَعمولاً شب چهارم و روز مُحرّم مجالس عزای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که این میهمان‌نَوازی امام حسین (علیه السلام) است، «حُرّ[۱۶]» یک ساعت هم میهمان امام حسین (علیه السلام) نشد، اما امام حسین (علیه السلام) چه‌قَدر آقاست. آن هم چه میهمانی! میهمانِ شرمنده! میهمان شکست‌خورده! یا اباعبدالله! می‌شود امشب من هم حُرّ تو باشم؟ سر راه را بر تو نگرفتم، فرزندانت را دَربه‌دَر نکردم. ولی حالا آمدم و در کلاس حُرّ خودم را به پاها و خاک قَبر حُرّ انداخته‌ام و می‌گویم: سیدالشهدا! کَرَم دیدم و من هم طَمع کردم. «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟[۱۷]»؛ حسین جان! توبه‌ی من هو قبول است؟ حُرّ تا روز عاشورا فکر نمی‌کرد که مُقدّر این است که مُقابل امام حسین (علیه السلام) بجنگد؛ ولی روز عاشورا دید که مَطلب جدّی است و این جمع بَنا دارند تا پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکُشند. وجدانش بیدار شد و به بَهانه‌ی آب‌دادن به اسبش از قُشون «ابن زیاد» کنار کشید. رئیس هزار نفر بود، سرلشکر بود، سردار و سپَهبُد بود؛ ولی کنار کشید. برادرش را هم با خودش آورد. گفتند: کجا می‌روی؟ گفت: می‌خواهم اسبم را آب بدهم. گفتند: چرا می‌ترسی؟ چرا می‌لَرزی؟ مقابل خیمه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمد، اما چه آمدنی بود؛ کَفش‌هایش را درآورده است و به گَردنش انداخته است. این سِپَری که داشت را واژگون کرده بود، مَعنی‌اش این است که حسین جان دفاعی ندارم. هر حُکمی در حقّ من کرده باشی، عَدل است. اگر بخواهی من را بکُشی، بخواهی من را آتش بزنی، بخواهی من را خوار کُنی، آمده‌ام و تسلیم هستم. از خودم دفاع نمی‌کنم، حقّ من است. بین خوف و رَجاء وقتی نزدیک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شد، از چند قَدمی گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ»؛ منِ گُنهکار هم می‌خواهم با شما هم‌دل بشوم، یک سلامِ توبه‌ای به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بدهم. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الحُسَین (عَلَیهِ السَّلام)»؛ حسین جان! ُحُرّ گفت: «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»، پسر فاطمه! من به مادرت احترام کردم، نام مادرت را نبُردم، حالا آمدم و بیچاره‌ی تو هستم؛ آیا توبه‌ی من هم قبول است؟ «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»؛ اصلاً فکر نمی‌کرد کسی این‌قَدر آقا باشد، کسی که سر راه را بر او گرفته است، کسی که همسر و فرزندانش را جَلای این بیابان‌ها کرده است، کسی که همسر و فرزندان امام حسین (علیه السلام) را گرفتار اسارت کرده است، حالا امام حسین (علیه السلام) توبه‌اش را قبول کند. سرش را پایین انداخته است، سِپَرش را واژگون کرده است، کَفش‌هایش را به گَردنش انداخته است، پا برهنه است، سرش را هم بلند نمی‌کند، از شدّت خجالت سرش پایین است؛ «هَلْ لی مِنْ تَوْبَهٍ؟»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دریای کَرَم بود. فرمود: بلی، توبه‌ی تو قبول است. «إنظِر»؛ میهمان ما هستی، از تو پذیرایی می‌کنیم. عرضه داشت: من اوّلین کسی بودم که راه را بر تو گرفتم، با خداوند متعال مُناجات می‌کرد و می‌گفت: «فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ[۱۸]»؛ خدایا! گناه من کم نیست؛ من همان کسی هستم که قلب اولیائت را مَرعُوب کردم، دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ترساندم، گناهم خیلی سنگین است. ولی حالا آمده‌ام تا خودِ امام حسین (علیه السلام) را شَفیع بیاورم و واسطه بشود. تا حضرت امام حسین (علیه السلام) کَرَم کردند و فرمودند: «إنظِر»؛ بعضی‌ها می‌گویند که حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «إرفَع رأسَک»؛ کسی که پیش ما بیاید، دیگر سرافکندگی ندارد. سرت را بلند کُن، بخشیده شدی، من قبولت کردم، سربلندت کردم. عرضه داشت: یا اباعبدالله! اجازه بدهید من پیاده نشوم. خیلی نگران بود که خدا نکند حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) بیرون بیاید، حضرت سکینه (سلام الله علیها) بیرون بیاید، حضرت رُباب (سلام الله علیها) بیرون بیاید؛ می‌گویند: این همان حُرّی است که ما را در این بیابان سرگردان کرد. داشت از خجالت آب می‌شد. امام حسین (علیه السلام) با همه‌ی فرزندان و اَقربا و اصحاب خودش هنگام خداحافظی مُعطّل‌شان کرده است، نازشان را کشیده است، اظهار علاقه کرده است؛ ولی دو نفر را بی‌مُعطّلی گفت که بروید؛ یکی حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) او را مُعطّل نکرد. او به دلیل عشق به شهادت بود که فرمود: عاشق را نگاه نمی‌دارند، بگذارید برود. یکی هم جناب حُرّ بود که بخاطر این بود که خجالت نکِشد، این زن و بچّه‌ها را نبیند، دلش بیشتر نسوزد، به او گفت که بُرو. جناب حُرّ رفت، ولی طولی نکشید صدا زد: یا اباعبدالله! امام حسین (علیه السلام) به بالین همه رفت، حُرّ را هم نادیده نگرفت. آمد و سر حُرّ را روی زانوی خودشان گرفتند. امام حسین (علیه السلام) برای هیچ‌کسی این‌قَدر آقایی نکرده است. فرق حضرت علی اکبر (علیه السلام) شکافته بود، عَمود آهنین سر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را پریشان کرده بود، ولی امام حسین (علیه السلام) زَخم هیچ شهیدی را نبسته است. آمد و سر حُرّ را که به دامن گرفت، دید سر شکافته است. از عَمامه‌ی خودش باز کرد و زَخم حُرّ را بَست. حَدس من این است که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در این‌جا نگذاشتند نزد حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) و حضرت سکینه (سلام الله علیها) این میهمانش خجالت بکِشد. گفت: حالا که جان می‌دهد، مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) به سُراغ او می‌آید؛ برای این‌که از مادرم خجالت نکِشد، من یک سربَند و یادگاری از خودم نزد او می‌گذارم. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۱۹]»؛ سر همه را به دامن گرفتی، اما برای سر خودت کسی نبود…

‌لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین)، به اَسماء حُسنایت، به اسم مُستأثره‌ات قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! حَوائج‌مان را برآورده بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر نورانی‌مان را با اقتدار و عزّت، با مُحبوبیّت تا ظهور امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.

خدایا! ملّت‌مان و نظام‌مان را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! سیّد مُقاومت را در کَنف حمایت خودت مُحافظت بفرما.

خدایا! پیروزی قاطع به جبهه‌ی مُقاومت علیه صهیونیست‌ها عنایت بفرما.

خدایا! این آدم‌کُش‌ها، این کودک‌کُش‌ها، این نامَردها، این خونخوارها و اَربابان‌شان را از صفحه‌ی روزگار برانداز.

الها! پروردگارا! عاقبت همه‌ی ما را ختم به خیر بگردان.

ان‌شاءالله مَدّاح عزیزمان فیض می‌دهند. همه بگویید: یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵٫

[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۴٫

«إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ ۗ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ».

[۴] سوره مبارکه قدر، آیات ۱ الی ۴٫

[۵] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۳۶۴٫

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ اَلْقُرْآنِ یس فَمَنْ قَرَأَ یس قَبْلَ أَنْ یُمْسِیَ کَانَ فِی نَهَارِهِ مِنَ اَلْمَحْفُوظِینَ وَ اَلْمَرْزُوقِینَ حَتَّى یُمْسِیَ وَ مَنْ قَرَأَهَا فِی لَیْلَهٍ قَبْلَ أَنْ یَنَامَ وَکَّلَ اَللَّهُ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ وَ مِنْ کُلِّ آفَهٍ وَ إِنْ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَدْخَلَهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّهَ تَمَامَ اَلْخَبَرِ وَ فِی رِوَایَهٍ تُقْرَأُ لِلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لِلْحِفْظِ مِنْ کُلِّ آفَهٍ وَ بَلِیَّهٍ فِی اَلنَّفْسِ وَ اَلْأَهْلِ وَ اَلْمَالِ».

[۶] سیدعبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۰۳-۱۳۷۸ش) از عارفان شیعه و از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی و سید هاشم حداد است. «شرح کفایه الاصول» از آثار او است. وی در سال ۱۳۷۸ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مدفون شد. سید عبدالکریم رضوی کشمیری، در سال ۱۳۴۳ق در نجف اشرف متولد شد. پدرش سید محمدعلی کشمیری و مادرش دختر سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی) بود. پدرش با عبدالکریم حائری یزدی دوست بود و به‌سبب علاقه به او نام فرزندش را عبدالکریم گذاشت. کشمیری پدرش را عالم فاضلی توصیف می‌کند که آداب و اخلاق شرعی را رعایت می‌کرد و به خواندن برخی ادعیه اهمیت می‌داد و فرزندش را هم به این امور سفارش می‌کرد. پدربزرگش سید محمدحسن کشمیری است. او در هفت سالگی همراه پدرش از کشمیر به کربلا رفته، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به اجتهاد رسید. او در تربیت شیخ عبدالکریم حائری یزدی، علی زاهد قمی و سید هادی رضوی کشمیری نقش مهمی داشت و خود، از عارفان صاحب کرامت بشمار می‌رفت. عبدالکریم کشمیری درباره اجدادش گفته که اصالتاً قمی و از سادات رضوی هستند و ریشه سیادت آنها به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد (علیه السلام) که در قم مدفون است، می‌رسد، اما اجداد وی به هند رفته‌ و بعدها بخشی از آنها برای تحصیل به عراق مهاجرت کرده‌اند. عبدالکریم کشمیری در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ش (۲۰ ذی‌الحجه ۱۴۱۹ق) در ۷۴ سالگی درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکر او نماز خواند و طبق وصیتش در قسمت بالاسر در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، جنب قبر علامه طباطبائی به خاک سپرده شد.

سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درس‌های لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درس‌های لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری خود آثارش را شمرده و می‌گوید در موقع خروج از عراق، نیروهای بعثی آثارش را گرفته و از بین برده‌اند و اکثر کتابهای نام برده در دسترس نیست. این کتاب‌ها عبارتند از: «شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی؛ مجموعه اشعار عربی؛ مجموعه درس‌های اخلاق عارف خداجوی، شیخ مرتضی طالقانی؛ جزوه‌ای در مورد اذکار و اوراد عرفانی؛ رساله در مبحث قطع؛ رساله در طلب و اراده؛ تقریرات درس اصول آیت الله خویی».

[۷] سوره مبارکه یس، آیه ۵۸٫

[۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۹] «المیزان فی تفسیر القرآن» که بیشتر به تفسیر «المیزان» شهرت دارد، از جامع‌ترین و مفصل‌ترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم هجری به قلم «سید محمد حسین طباطبائی» (۱۲۸۱ – ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. المیزان از تفسیرهای ترتیبی است و روش تفسیری آن، تفسیر قرآن به قرآن، یعنی تفسیر آیات به کمک دیگر آیات، است. انصاف علمی و دقت و عمق این تفسیر باعث شده است که این تفسیر مورد توجه عالمان شیعه و سنی قرار گیرد و به یکی از معتبرترین منابع فهم و تحقیق قرآن تبدیل شود. در ظرف مدت کوتاهی ده‌ها کتاب و صدها مقاله و پایان نامه در مورد آن نوشته شده است. از امتیازات مهم این تفسیر بررسی عمیق موضوعات مهمی همچون اعجاز قرآن، قصص انبیا، روح و نفس، استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد، و احباط است که به مناسبت آیه مربوط، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است.

[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۸۳٫

«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه صافات، آیه ۸۳٫

[۱۲] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۱۳] دانشنامه امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۲۴٫

[۱۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳٫

«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ».

[۱۵] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷٫

[۱۶] حُرّ بْن یَزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین (علیه السلام) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود. حر در روز عاشورا، به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید. حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می‌دانند. آرامگاه حر اکنون در سمت غربی کربلا به فاصله حدود هفت کیلومتر واقع شده است. نسب حرّ بن یزید به یکی از تیره‌های قبیله تمیم می‌رسد و وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خوانده‌اند. خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ از مشهورترین جنگاوران کوفه بود. در برخی منابع، به اشتباه، از وی با عنوان صاحب شُرطه (رئیس پلیس) عبیدالله بن زیاد یاد شده است. او به دستور عبیدالله بن زیاد به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی برای مواجهه با امام حسین (علیه السلام) منصوب شد و پایبند به اجرای دقیق فرمان‌های حکومتی بود. وی ظاهراً با سیاست میانه‌ای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ قمری سخنی به میان نیامده است، فقط بلعمی در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته است که تشیع خود را مخفی می‌کردند. درباره نسل حرّ نیز اشاراتی در دست است. در طول تاریخ، دو خاندان به حر منسوب بوده‌اند: خاندان مستوفیان قزوین که حمدالله مستوفی تاریخ نگار مشهور از ایشان است و آل حر در منطقه جبل عامل لبنان که یکی از مشهور‌ترین ایشان، شیخ حر عاملی، صاحب کتاب مشهور وسائل الشیعه است.

[۱۷] غم‌نامۀ کربلا، ص ۱۲۷، لهوف ترجمۀ فهری، ص ۱۰۳، بحارالانور، ج ۴۵، ص ۱۱٫

«فَإِذَا الْحُرُّ بْنُ یَزِیدَ قَدْ أَقْبَلَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَقَالَ أَ مُقَاتِلٌ أَنْتَ هَذَا الرَّجُلَ قَالَ إِی وَ اللَّهِ قِتَالًا أَیْسَرُهُ أَنْ تَطِیرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِیحَ الْأَیْدِی قَالَ فَمَضَى الْحُرُّ وَ وَقَفَ مَوْقِفاً مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَخَذَهُ مِثْلُ الْأَفْکَلِ فَقَالَ لَهُ الْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ وَ اللَّهِ إِنَّ أَمْرَکَ لَمُرِیبٌ وَ لَوْ قِیلَ لِی مَن‏ أَشْجَعُ أَهْلِ الْکُوفَهِ لَمَا عَدَوْتُکَ فَمَا هَذَا الَّذِی أَرَى مِنْکَ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّهِ شَیْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ‏ وَ أُحْرِقْتُ‏ ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ قَاصِداً إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام وَ یَدُهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ قَالَ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسَکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ جَعْجَعَ بِکَ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَبْلُغُونَ مِنْکَ مَا أَرَى وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَهَلْ تَرَى لِی مِنْ تَوْبَهٍ فَقَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِلْ فَقَالَ أَنَا لَکَ فَارِساً خَیْرٌ مِنِّی لَکَ رَاجِلًا وَ إِلَى النُّزُولِ یَصِیرُ آخِرُ أَمْرِی- ثُمَّ قَالَ فَإِذَا کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَیْکَ فَأْذَنْ لِی أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ قَتِیلٍ بَیْنَ یَدَیْکَ لَعَلِّی أَکُونُ مِمَّنْ یُصَافِحُ جَدَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم غَداً فِی الْقِیَامَهِ. قَالَ جَامِعُ الْکِتَابِ (ره) إِنَّمَا أَرَادَ أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنَ الْآنَ لِأَنَّ جَمَاعَهً قُتِلُوا قَبْلَهُ کَمَا وَرَدَ. فَأَذِنَ لَهُ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ أَحْسَنَ قِتَالٍ حَتَّى قَتَلَ جَمَاعَهً مِنْ شُجْعَانٍ وَ أَبْطَالٍ ثُمَّ اسْتُشْهِدَ فَحُمِلَ إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ یَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ».

[۱۸] همان.

[۱۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».