مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام در مسجد کنی با سخنرانی آیت الله صدیقی برگزار شد که مشروح آن تقدیم میگردد.
- انواع ایمان
- حدیثی از امام حسین (علیه السّلام) دربارهی دنیا
- علل از دست دادن ایمان
- توصیف ایمان مؤمن
- آیهای مربوط به مؤمن در قرآن کریم
- اخلاق خوب، نشانهی ایمان
- توصیه به خوشاخلاقی در خانواده
- غیرت مؤمن نسبت به مؤمنان دیگر
- سعهی صدر مؤمن
- تلاش مؤمن برای مدارا با دیگران
- احترام ائمّه (علیهم السّلام) به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)
- درک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عظمت خدا
- تواضع تصنّعی
- متواضع بودن مؤمن
- پرهیز از خودبزرگبینی
- نمونهای از کرامات مرحوم میرزای قمی
- اهمّیّت برگزاری روضهی امام حسین (علیه السّلام) در منازل
- توجّه به روضهی علیّ اصغر (علیه السّلام)
- ذکر مصیبت علیّ اصغر (علیه السّلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی.»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّل اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا الله نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
انواع ایمان
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ».[۲]
ایمان در منظر قرآن و روایات درجاتی دارد، مراتبی دارد، آثاری دارد، کم و زیاد، سعه و ضیق دارد. در یک تقسیم، ایمان به مستقر و مستودع تقسیم شده است. در کافی شریف از امام جعفر صادق (علیه السّلام) روایت است ایمانِ بعضی ایمان مستعار یا مستودع است. یعنی ایمان عاریتی است، ایمان امانتی است، از او میگیرند، ایمان چند روزه است، در امتحانات از دست میدهد.
حدیثی از امام حسین (علیه السّلام) دربارهی دنیا
وجود مقدّس سالار شهیدان، حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السّلام) فرمودند که «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ».[۳] فرمود: مردم دنیاپرست هستند، دین دارند ولی در حدّ زبان آنها است، وقتی بلا بیاید، گرفتاری بیاید، مشکلات آنها را احاطه کند، تعداد کمی دیندار میماند. خدا وقتی غربال میکند «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ».[۴] از امتحانات خیلی افراد سربلند بیرون نمیآیند، «قَلَّ الدَّیَّانُونَ»، دیندارها کم میمانند.
علل از دست دادن ایمان
این ایمان، ایمان مستودع است، کم و زیاد دارد. بعضی خیلی راحت ایمان خود را از دست میدهند، مثل مردم کوفه که خیلی راحت از دست دادند. بعضی کمی نگه میدارند تا ریاستی پیش بیاید، آنجا جلودار نیست. بخواهد مقام خود را حفظ کند، بخواهد پستی بگیرد، میگویند باید دینفروشی کنی دین خود را میفروشد. دین بعضی تا آخر میماند، امّا لحظهی آخر شیطان میآید آن را غارت میکند، لحظهی آخر او را بدبخت میکند.
توصیف ایمان مؤمن
ولی ایمان بعضی مستقر است. فرمود: «کَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّکُکَ الْعَوَاصِفُ»،[۵] مؤمن مثل کوه است، بدن او را قطعه قطعه کنند دست از ایمان خود برنمیدارد. مؤمن تکان نمیخورد، در فراز و نشیبها ایمان خود را محکم حفظ میکند.
آیهای مربوط به مؤمن در قرآن کریم
انسان وقتی مراتب ایمان را در قرآن کریم نگاه میکند گاهی نگران خود میشود. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»،[۶] سه علامت برای مؤمن با کلمهی «إِنَّمَا» مطرح میکند، انسان نگران میشود. مؤمنین فقط اینها هستند، کسانی که وقتی یاد خدا میشود دل آنها منقلب میشود، حالت رعب ایجاد میشود. انسان یک مرتبه با یک بزرگی مواجه میشود شوکه میشود، مضطرب میشود، دل مؤمن وقتی یاد خدا میکند مضطرب میشود، میلرزد، مرعوب میشود، تحت تأثیر قرار میگیرد.
وقتی آیات قرآن تلاوت میشود ایمان او اضافه میشود. نشانهی سوم هم این است که مؤمن به خدا توکّل میکند، همهی امور خود را به خدا واگذار میکند، خدا را همه کارهی خود میداند. این علائم در هر کسی باشد ایمان او ایمان کامل است.
اخلاق خوب، نشانهی ایمان
بعد از مسئلهی ایمان با این مراتبی که دارد فرمود: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً».[۷] اینها علامت ایمان کامل است. مؤمن کسی است که در برخورد با مردم خوشرو است، اخمو نیست. ایمان انسانهای اخمو، انسانهای تندخو، انسانهای شدید، سخت، ضعیف است. مؤمن خوش اخلاق است. اینجا دارد «بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ»، در یک حدیث دیگر دارد که «أَکْمَلُکُمْ إِیمَاناً أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً»،[۸] کاملترین شما از نظر ایمان خوش اخلاقترین شما است.
توصیه به خوشاخلاقی در خانواده
در یک روایت هم دارد که وجود نازنین پیغمبر خدا، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أَکْمَلُکُمْ إِیمَاناً أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً و أَحسَنُکُم أَحسَنُکُم لِأَهلِهِ وَ أَنَا أَحسَنُکُم لِأَهلِهِ». فرمود: کاملترین شما از نظر ایمان، خوشاخلاقترین شما است و در میان خوشاخلاقترها، کسی که خوشاخلاقی او با زن و بچّه بیشتر است کاملتر است. انسان در بیرون با مردم ریا میکند، به روی خود نمیآورد، میخواهد خود را کامل نشان دهد، از خانواده باید پرسید این چطور است. نماز در باطن… در خانه معلوم میشود که انسان چقدر به خدا اعتقاد دارد. و الّا انسان در جامعه خود را مؤمن نشان بدهد، به قول معروف جا نماز آب بکشد، همه گرفتار هستند. امّا اگر در خانه نماز خود را اوّل وقت میخواند…
به عیال بزرگواری گفتند: شوهر خود را چطور میبینی؟ گفت: تاکنون نشده به من اخم کند که چرا غذا نپختی یا چرا خانه شلوغ است، یک مرتبه در طیّ این چند سال من از او اخم ندیدم. این شبیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. پیغمبر خدا فرمودند: کاملترین شما خوشاخلاقترین شما هستند، اخلاق کسی که ایمان او کامل است خوب است. در اخلاق هم شاخص خوشاخلاقی در خانه است، در باطن است، در خلوت است.
غیرت مؤمن نسبت به مؤمنان دیگر
«بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ»، امّا مؤمن بیغیرت نیست، بیتفاوت نیست. وقتی میشنود شیعیان مظلوم نیجریه را بدون دفاع، بدون سلاح، یک حکومت فاسد کثیف با پول عربستان به گلوله میبندد، بدون هیچ گناهی به طرز فجیعی میکشد، ناراحت میشود. حکومت بحرین شیعیان را که نه مسلّحانه با کسی برخورد کردهاند، نه انفجار انجام میدهند، نه ترور دارند، میخواهند در سرنوشت کشور خود سهم داشته باشند. اکثریّت مردم بحرین شیعه هستند. خدا شاه را لعنت کند، چه معاملهی بدی کرد، بحرین یکی از استانهای ایران بود، این عضو را از ما جدا کردند. دل آنها با ما است، دین آنها هم با ما است. یک حکومت غاصب بر اکثریت تحمیل شده، حسینیههای آنها را خراب میکند، مسجدهای آنها را خراب میکند، نماز جمعههای آنها را تعطیل میکند، جوانهای آنها را زندانی میکند، زنهای آنها را زندانی میکند، بیشتر از این نمیگویم. انسان ناراحت میشود، ولی این ناراحتیها باعث نشود زندگی شما مختل شود. ظاهر شما جاذبه داشته باشد، ارتباطات شما محفوظ باشد. در باطن هم غیرت دینی داشته باشید، حبّ فی الله و بغض فی الله داشته باشید.
سعهی صدر مؤمن
«أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً»، مؤمن با ظرفیّت است. انسانهایی که اشکال میگیرند، انسانهایی که عیبها را پیدا میکنند، انسانهایی که اشخاصی را با عیبی دیدند میگویند: او را رها کنید، این دیگر به درد نمیخورد، انسانهایی که حرف میشنوند زود عکس العمل نشان میدهند، ناراحت میشوند، پرخاش میکنند، عصبانی میشوند، ایمان اینها ضعیف است. اگر ایمان، ایمان باشد «أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً». شرح صدر، تحمّل، بردباری، در برابر حوادث خم به ابرو نیاوردن، با افراد جاهل درگیر نشدن، اذیّت همسایه را تحمّل کردن، ناملایمات خانه را هضم کردن، دعوا ایجاد نکردن، مدیریت کردن، اینها ملاک ایمان است. انسان مؤمن انسان بلند نظر است، انسانی است که شرح صدر دارد.
تلاش مؤمن برای مدارا با دیگران
سالهای قبل خدمت شما عرض کردهام ولی میخواهم از یاد نبرید. مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی به مرحوم آخوند همدانی که عرضه داشت: شما به من چیزی بدهید، گفت: مرنج و مرنجان. مؤمن مرنج و مرنجان است، مؤمن کینه نگه نمیدارد، دل مؤمن همیشه نسبت به مؤمن پاک است. انسانی که کینهورز است، کینهتوز است، عقدهای است. فلان وقت یک عیبی، یک مشکلی دیده، منتظر است جایی پیدا شود که جبران کند. این علامت ایمان نیست. مؤمن شرح صدر دارد، مؤمن دریادل است، اذیّت دیگران را تحمّل میکند گاهی هم به جان میخرد، به حساب خدا میریزد. این از یک طرف، بلند نظری، دریادلی، شرح صدر.
احترام ائمّه (علیهم السّلام) به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)
از یک طرف «أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً». میدانید وجود مقدّس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم امکان برترین خلق خدا است، خدا کسی و چیزی بالاتر از پیغمبر نیافریده است. مقام او از همهی ملائکه بالاتر است، همهی انبیاء زیر پرچم خاتم انبیاء هستند و همهی امامان معصوم ما جلوههای پیغمبر هستند. به قدری امامان ما به پیغمبر (علیهم السّلام) احترام میکنند، اسم نازنین حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش امام صادق (علیه السّلام) برده میشد حضرت تا حدّ رکوع خم میشد. اینکه بعضی الآن هم عادت دارند وقتی اسم ایشان میآید خم میشوند صلوات میفرستند این سیرهی امام صادق (علیه السّلام) بود. این اسم مبارک را مدام تکرار میکرد، رنگ او از شدّت عظمتی که از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در وجود او بود سرخ میشد. هم اسم مبارک ایشان را میبرد کأنّ عاشقی که اسم معشوق آمده دیگر آن را رها نمیکند، هم خم میشد تا حالت رکوع پیدا میکرد، اینقدر عظمت دارد.
درک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عظمت خدا
ولی خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه میگوید؟ «أَنَا أَقَلٌّ مِنَ الذَّرَّه»، من از ذرّه هم کمتر هستم. این عظمت خدا… از بس معرفت او بالا است، کسی خدا را بزرگ ببیند خود را خیلی کوچک میبیند. فرمود: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»،[۹] کسی که خدا در جان او بزرگ شد غیر خدا در نظر او کوچک میشود، یکی از غیرِ خدا هم، خود او است، خود او هم غیر خدا است، کوچک میشود. این حالت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
تواضع تصنّعی
امیر المؤمنین (علیه السّلام) در این حدیث شریف میگوید: مؤمن کسی است که خود بزرگبین نیست. تواضع تصنّعی فایدهای ندارد. انسان گاهی ادا درمیآورد، دست به سینهی خود میگذارد یا میگوید نوکرتم، کوچیکتم! اینها لقلقهی زبان است، ولی باطن آن غرور است، تکبّر است. خود این یک فریب است، سودجویی است، میخواهد جلب نظر کند تا بزرگتر شود.
متواضع بودن مؤمن
انسان متواضع کسی است که خود را خاکی میبیند، اصلاً در وجود خود برای خود حسابی باز نکرده است. نسبت به مؤمنین حبّ فی الله دارد، احترام به مؤمن را احترام به خدا میداند، همه را بزرگ میداند. ولی «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَهٌ»،[۱۰] انسان خود را میشناسد، از پروندهی خود خبر دارد. یک گناه در زندگی انسان باشد خطرناک است، یک جنایت او جلوی مردم فاش شود دیگر خجالت میکشد سر خود را بلند کند. این همه گناه در پروندهی ما است، با چه رویی جلوی بندگان خدا فخرفروشی کنیم؟
پرهیز از خودبزرگبینی
«أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً»، از نظر برداشت باطنی خود را بزرگ نمیبیند. انسانی که در باطن خود را بزرگ نبیند توقّعات او کم میشود. توقّع که کم شد نمیرنجد، انسان از تکبّر میرنجد، از تواضع واقعی نمیرنجد. کسی که به خانه میآید گفته بود فلان غذا را بپز حالا میبیند نپخته ناراحت میشود، از این باب نیست که خانه دارد مختل میشود، میگوید: من گفته بودم، چرا من گفتم چنین کاری انجام ندادی. یا فرزند او بدی کرده، ناراحت میشود، به خاطر این نیست که این بچّه کامل نمیشود، به خاطر این است که بچّهی من چرا اینطور است.
این من که آمد همه چیز خراب میشود، چرا بچّهی من؟ امانت الهی در دست تو است، دل تو برای ایمان او بسوزد که بچّه جهنّمی نشود. والّا چون بچّهی من است، چون من گفتم، چون من رفتم پس او هم باید میآمد، اینها نشان میدهد که این ایمان کامل ندارد، «أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً».
مؤمن در باطن، خود را فقیر میبیند، خود را بزرگ نمیبیند، خودبزرگبینی ندارد، خودخواهی ندارد، خودپسندی ندارد. امام زین العابدین (علیه السّلام) از خدا درخواست میکند: خدایا، ایمان من را به درجات عالی ایمان بالغ کن. بخشی از جلوههای کمال ایمان این چیزهایی بود که به خدمت شما تقدیم داشتیم.
نمونهای از کرامات مرحوم میرزای قمی
امشب هم مجلس ما به نور حضرت علیّ اصغر باب الحوائج روشن است. «لَا یَوم کَیَومَکَ یَا أَبَا عَبدِ الله». هم مصائب او بینظیر است و هم مجموعهی داغها و مصیبتهایی که بر حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) وارد شد خیلی عظمت دارد. میدانید در میان علمای ما بعضی علما در کرامت شاخص هستند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه) میفرمودند: یک وقتهایی اگر در نجف عالمی صاحب کرامت نبود ما تعجّب میکردیم. همهی بزرگان دارای کرامت بودند.
در علمای سَلَف مرحوم میرزای قمی، در شیخان قم گنبد دارد، بارگاه دارد. قمیها خیلی به میرزای قمی عقیده دارند. کسی وسوسه شده بود، بیمعرفت بود، کممعرفت بود، گفته بود: یعنی دختر حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) میتواند گرفتاریها را برطرف کند؟ حاجت روا کند؟ در عالم خواب مرحوم میرزای قمی را دیده بود، میرزا فرموده بودند: این حاجتهایی که شما دارید ما اینها را برآورده میکنیم، مقام دختر موسی بن جعفر (علیه السّلام) بالاتر از اینها است، ما اینجا گرهگشا هستیم، از جانب خدا گرفتارها را پذیرا هستیم.
اهمّیّت برگزاری روضهی امام حسین (علیه السّلام) در منازل
این بزرگوار هم مرجع بود هم نفوذ اجتماعی او خیلی بالا بود، هم علمیّت او در حدّی است که کتاب قوانین الاصول را نوشت، سالیان سال، دهها سال جزء کتب درسی حوزههای علمیّه بود. این بزرگوار روزهای پنجشنبه روضه داشت. خوشا به حال کسانی که خانهی آنها هم به نور قرآن روشن است هم به نور عترت روشن است. این روضهی در خانه خیلی خوب است. مرحوم آیت الله بهاء الدّینی به یکی از مسئولین سابق گفته بود: روضه را به خانهی خود ببرید، قدم امام حسین (علیه السّلام) به خانهی شما باز شود شما را بیمه میکند.
بزرگان ما همه اینطور بودند، آقای بهجت هم سابقاً در خانهی خود داشتند. خانهی ایشان خیلی کوچک بود، کمی شهرت پیدا کردند دیگر نشد در خانه برگزار کنند، به مسجد آوردند. نوع علمای ما در منزل خود روضه میگذاشتند.
توجّه به روضهی علیّ اصغر (علیه السّلام)
میرزای قمی هم روضه گذاشته بود. روضه خوان که آمده بود ایشان گفته بودند میخواهم روضهی علیّ اصغر (علیه السّلام) را بخوانی. روضهی علیّ اصغر را خوانده بود. هفتهی دوم باز ایشان به روضه خوان گفته بود که دوست دارم روضهی علیّ اصغر بخوانی. باز هم روضهی علیّ اصغر خوانده بود. هفتهی سوم که آقا فرموده بودند باز هم روضهی علیّ اصغر بخوان کمی تعجّب کرد، عرضه داشته بود: آقا، من در روضه خوانی مهارت دارم، هر روضهای بگویید میتوانم بخوانم، فقط روضهی علیّ اصغر (علیه السّلام) نیست. فرموده بودند: میدانم که میتوانی، امّا همهی شهدا خود به میدان رفتند، شمشیر به دست گرفتند با دشمن جنگیدند، سپر داشتند از خود دفاع کردند، زبان داشتند خود را معرّفی کردند، امّا این کودک بود با پای خود نرفت، پدر، او را به دلیل تشنگی برد، شمشیر نداشت، با کسی درگیر نشد، سپری نداشت، زبان نداشت بگوید من تشنه هستم.
ذکر مصیبت علیّ اصغر (علیه السّلام)
امام حسین (علیه السّلام) هم وقتی اصغر را به میدان میآورد عادی نبود. حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) وقتی آمد این بچّه لحظات آخر را میگذراند. بیبی حضرت زینب (سلام الله علیها) بچّه را آورد به دست امام حسین (علیه السّلام) داد. ابی عبد الله وقتی بچّه را دید که لحظات آخر را میگذراند لباس رزم خود را درآورد، عمامهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را روی سر خود گذاشت، عوض زره عبای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به دوش کشید، عوض ذوالجناح ناقهی پیغمبر را سوار شد. وسط میدان آمد، لباس سپید بود، علامت آتش بس بود، مردم دیدند امام حسین (علیه السّلام) با حالت جدیدی میآید، وضعیّت او وضعیّت جنگی نیست، چیزی هم زیر عبای خود دارد.
گفتند: این حسین غریب شد، همه کسِ او کشته شدند، دیگر مدافع ندارد، دیگر سرباز ندارد، قرآن آورده مردم را قسم بدهد که دست از حسین (علیه السّلام) بردارند. منتظر بودند که مصحف شریف را ببیند. یک وقت دیدند عبای امام حسین (علیه السّلام) کنار رفت، یک کودک شش ماهه را روی دست خود بلند کرد. این بچّه هم یک بچّهی پژمرده، رنگ پریده، ضعیف و نحیف است. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) تعبیرات عجیبی دارد، امام حسین (علیه السّلام) همه جا عزّت را حفظ کرده ولی اینجا تکلیف شرعی او بود. شاید دلی نرم شود، بچّه را بگیرند و با یک جرعه آب حیات او را حفظ کنند. فرمودند: «مُنُّ عَلَیَّ»، بر من منّت بگذارید. فرمودند: من با شما میجنگم، طفل در هیچ مکتبی گناه ندارد، اگر فکر میکنید من بهانه کردهام بیاید بچّه را تحویل خود شما میدهم، ببرید به او آب بدهید.
همینطور که امام حسین (علیه السّلام) داشت با مردم صحبت میکرد، یک وقت متوجّه شد بچّه دارد دست و پا میزند. اینجا بود که فرمود: «أَمَا تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظَّی»، بچّهی من زبان ندارد بگوید، ولی ببینید بچه دارد بال بال میزند، دارد تلظّی میکند، جگر او دارد از تشنگی میسوزد، دارد جان میدهد. راضی نشوید تشنه جان بدهد، به او یک جرعه آب بدهید.
هنوز امام داشت صحبت میکرد، اتمام حجّت میکرد، یک وقت دید سر بچّه افتاد. «رَمَاهُ حَرمَلَه»، گلوی حضرت علیّ اصغر (علیه السّلام) را نشانه گرفت، این تیر به گلو خورد. معلوم میشود یا تیر سه شعبه بوده یا سر تیر پهن بوده، کار تیر را نکرد کار چاقو را کرد. امام حسین (علیه السّلام) برای قربانی آورده بود، لذا تعبیر مقتل این است: «ذَبَحوهُ مِنَ الأُذُنِ إِلَی الأُذُن وَ مِنَ الوَریدِ إِلَی الوَرید»، رگهای گردن را پاره کرد، گلو پاره شد. بعضی میگویند از شدّت فشاری که به گلو آمد از گونههای مبارک او خون میآمد.
ابی عبد الله (علیه السّلام) دست مبارک خود را زیر گلو میگرفت، خون پر میشد، خون را به آسمان میپاشید. یک قطرهی خون برنگشت به قدری مصیبت سنگین بود. به قدری غم بر قلب امام حسین (علیه السّلام) فشار آورد که از آسمان ندا آمد: «دَعَهُ یَا حُسَین»،[۱۱] حسین، فرزند خود را به ما بده، «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً».
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۲٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫
[۴]– سورهی سبأ، آیه ۱۳٫
[۵]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۵، ص ۶۵٫
[۶]– سورهی انفال، آیه ۲٫
[۷]– نهج البلاغه، ص ۵۳۳٫
[۸]– وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۵۲٫
[۹]– نهج البلاغه، ص ۳۰۳٫
[۱۰] – سورهی قیامه، آیه ۱۴٫
[۱۱]– تذکره الخواص من الأمه فی ذکر خصائص الأئمه، ص ۲۲۷٫
پاسخ دهید