روز دوشنبه مورخ ۰۲ مرداد ماه ۱۴۰۲ و مصادف با شب هفتم محرم الحرام، اولین شب از مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با حضور رهبر انقلاب اسلامی، جمعی از مسئولین کشوری و لشکری و عموم عزادارن حسینی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد. در این مراسم ابتدا قاری بین المللی آقای «سعید پرویزی» آیاتی از کلام الله مجید را تلاوت کردند؛ سپس حضرت «آیت الله صدیقی» بیاناتی را در مقام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ایراد کردند؛ همچنین در پایان این مراسم آقای «مهدی سلحشور» نیز به مرثیه سرایی و مداحی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- همهی موجودات و ذرّات عالَم نشاندهندهی قدرت حقتعالی هستند
- خداوند متعال خودش تعلیم انسان کامل را بر عُهده دارد
- توصیهی مرحوم «میرزا جواد ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه الشریف) به تفکر درباره مرگ
- انقلاب اسلامی یک تمدّنِ پیوند دهندهی انسانها به خداوند متعال است
- اُمّت اسلامی تمام اُمّتهای دیگر را امامت و رهبری میکنند
- امام معصوم (علیه السلام) امامت شخصی نیست و امامت اُمّت است
- عنایت ویژه و خاصّ حقتعالی نسبت به ملّت ایران
- نُصرت الهی همواره شامل ملّت ایران بوده است
- روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَهَا لَهُمْ[۲]»؛ ایّام عزای سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را به امام زمانمان (ارواحنا فداه)، به رهبر بزرگوارمان و به ملّت عزادارمان و همهی آزادگان عالَم و سنگر نشینان مقاومتمان تسلیت عرض میکنم.
همهی موجودات و ذرّات عالَم نشاندهندهی قدرت حقتعالی هستند
پروردگار علیّ حکیم خواستند تا خودشان را نشان بدهند. همهی موجودات فِلش به سوی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند. هر صُنعی صانع خودش را نشان میدهد، هر نقشی نقّاش خودش را نشان میدهد؛ لذا همهی موجودات از این جهت که صُنع خداوند متعال هستند، کار خداوند متعال هستند، نَقش خداوند متعال هستند، قِداست دارند و حقیقت کارشان را هم پروردگار متعال جهت تنبُّه و توجّه ما برای ما حکایت کرده است که موجودات همگی تسبیح دارند و تسبیحشان هم زبان حال نیست. «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[۳]»؛ این هم نوعی فقاهت است. ما فقه اکبر داریم، فقه اوسط داریم، فقه اصغر داریم و یک فقه ناگُفتهای هم هست که برای اهل باطن است و آن فقه تسبیحِ موجودات است که خداوند متعال اعلان فرموده است: «وَ لَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ». با اینکه ذرّات عالَم، قطرات آب و کهکشانهای عظیم همگی نشانههای خداوند متعال هستند، اوراقِ کتاب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند، کلماتالله هستند، ولی کُونِ جامع و موجودی که خداوند متعال را با همهی صفات و با همهی اسماء بتواند ارائه نماید، این فقط انسانِ کامل است که خداوند متعال هم به عنوان یک صفت برای خودش به ملائکه اعلان فرموده است: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً[۴]»؛ نفرموده است که قرار دادم و یا قرار میدهم؛ بلکه فرمود من جاعل الخلیفه فی الارض هستم. این صفت حقتعالی است. لذا سُنّت خداوند متعال، مَشیّت لایتغیّر خداوند متعال به این است که یک انسان کاملی همواره بر روی زمین مُستقر باشد و همهی عبادتکنندگان، مقدِّسین و مقدَّسین و مُسبّحین او را قبله قرار بدهند، همهی موجودات با او وحدت پیدا کنند، عبادتشان جهتِ واحد پیدا کند، با یک محوریّت واحد همهی عوالِم که ما ابتدا و انتهای آن را نمیدانیم، به صورت یک واحد توحیدِ حقّ را جلوه دهند.
خداوند متعال خودش تعلیم انسان کامل را بر عُهده دارد
اما بر اساس آنچه که فیالجمله میتوان از آیات قرآن کریم برداشت کرد، ابتدا این است که خلیفهی خداوند متعال، مُعلَّمِ خداوند است. واسطهای در دانش او، در علم او، در شفافیّت او، در آیینهبودن او جُز خداوند متعال نبوده است. «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ[۵]»؛ این اوّلین نکته است که مُقرّب خداوند متعال است و پروردگار حکیم بدون واسطه به او افاضه فرموده است و خیلی برای انسان آرزوست که بزرگی بدون واسطه و بدون حجاب انسان را به حضور بپذیرد و به او راز بگوید و سِرّ خود را در اختیار او قرار بدهد. این افتخار برای انسان کامل است که خداوند متعال خودش تعلیم او را بر عُهده گرفته است. نکتهی دوّم ظرفیّت است. بر حسب توصیف حقتعالی در آیات مختلف قرآنی ملائکه «هُمْ دَرَجَاتٌ[۶]» هستند. ملائکه دَرکات ندارند، دَرجات دارند. یعنی همهی مَلَکها موجودات عِلوی هستند، موجودات راقی هستند، موجودات بلندمرتبه هستند. آنها سِیر نزولی و دَرکات ندارند و دارای درجات هستند. دَرکات برای جهنّم است. سقوط و نزول برای جهنّمیهاست و بر ماست که اگر تا کنون به کشتی نجات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) راه پیدا نکردهایم، التماس کنیم ایشان قبل از آنکه عاشورا برسد، ما را در لیست عاشوراییها قرار بدهند و جَذبهی ایشان که نجات ماست، در وجود ما برای خودمان مَلموس بشود و بدانیم که ما تحوّلیافتهی حسین (علیه السلام) هستیم. از افتخارات کسانی که آزادشدهی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند، این است که علامت «عتیق الحسین» دارند، آزادشدهی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند. انشاءالله همهی ما در این ایّام خاصّ با اِنکساری که برایمان پیش میآید و این جُزء خصوصیّات خاصّ حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است که فرمودهاند: «أنَا قَتیلُ العَبَرَهِ[۷]»، و هر خیری وجود دارد در این اِنکسار است و هر شرّی وجود دارد در برابر این اِنکسار است. که حقتعالی فرموده است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۸]»؛ خطری که انسان را تَهدید میکند و انسان را گرفتار دَرکات میکند، این خودبینی، سپس خودنمایی، سپس خودخواهی، سپس خودپَرستی و سپس خودتحمیلی به دیگران است. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا»؛ تفاوت و فرق ولایت و سلطنت و حکومت غیر الهی و غیر مَشروع این است که انسانها با طَبعی که خداوند متعال به آنها داده است، «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا[۹]»، این انسان در علم به دنبال تکاثُر است، در ثروت به دنبال تکاثُر است، در شُهرت به دنبال تکاثُر است و هرچه علم و ثروت او بیشتر میشود، شُهرت او وسیعتر میشود و قدرت او افزونتر میشود، نمود بیشتری دارد و خودش را گُم میکند. به معنای واقعی کلمه خودش را گُم میکند. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلاَ یَطْلُبُهَا[۱۰]»؛ این حرف انسان عادی نیست؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعجّب خودشان را اعلان فرمودهاند. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ»؛ من در عَجب هستم کسانی که شیء یا مَتاعی از آن مفقود میشود، به دنبال گُمشدهی خود میگردند، اما خودش را گُم کرده است ولی به دنبال خودش نمیگردد. حال چند نفر از ما عزاداران حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به دنبال خودمان گَشتهایم و بین خود و خداوند، خودمان را یافتهایم که جای ما نزد امام حسین (علیه السلام) است یا نزد یزید است؟ خطّی که تا به حال طیّ کردهایم خطّ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است و یا خطّ شیطان است؟ ما در کجا هستیم؟ ما چه کسی هستیم؟
توصیهی مرحوم «میرزا جواد ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه الشریف) به تفکر درباره مرگ
مرحوم آیت الحقّ «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) که استاد اخلاق حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند و جُزء برجستگان در فقاهت ظاهریِ شرعی و در فقاهت حقیقی و طریقی بودند. مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) جُزء افراد عَرشی هستند. ایشان در کتابشان در دستورالعمل سِیر و سُلوکی که برای تشنگان این راه ارائه مینمایند، یکی از دستورات این است که انسان هر صبح مقداری از وقت خود را به فکر بگذراند. در فکر هم سه مرحله فرمودهاند: اوّل فکر در مرگ است؛ ما خیلی یاد مرگ نمیکنیم و خلی خوشحال هم نمیشویم که در مجلسی صحبت از رفتن باشد؛ در حالی که مرگ را همه میچِشند؛ مُنتها مرگی هست که طالب است و مرگی هست که مطلوب است. آن کسی که به دنبال مرگ میرود و مرگ را تعقیب میکند، مرگ را شیرین کرده است، مرگ خودش را خودش تدارک دیده است، مرگ خودش را خودش انتخاب کرده است، این شخص وقتی به مرگ میرسد، به تعبیر آن شاعر که گفته است:
«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی ***** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان ***** او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[۱۲]»
انسانی که خوب زندگی کند و خود را یافته باشد، مرگ برایش رسیدن به مقصد است. مرگ انتقال از مرحلهی نَقص به مرحلهی کمال است. مرگ پایان حرکت است. انسان تا وقتی در حال حرکت است و به مقصد نرسیده است، راه میرود؛ ولی وقتی به مقصد رسیده باشد، راهش تمام شده است. این انسان وقتی به مرگ میرسد، به اندازهای مرگ برایش زیباست که مرگ را میخورد. «مِن الحَیّ القَیّوم الّذی لایَموتُ إلی الحیّ القیّوم الّذی لایَموتُ[۱۳]»؛ از خداوند متعال برای او مُکاتبه میشود. تو رنگ خدا را گرفتهای. آن کسی که حیّ لایموت است خداوند متعال است و تو هم به خداوند رسیدهای و مرگ را پایان دادهای. مرگ برای تو شیرین بود و برای تو خوراک خوبی خواهد شد.
انقلاب اسلامی یک تمدّنِ پیوند دهندهی انسانها به خداوند متعال است
اگر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در این انقلاب هیچ تحوّلی در تاریخ به وجود نیاورده بودند، یک ملّت نیمهجان را با روح دیانت زنده نکرده بودند و ملّتی عقبمانده را در سِیر تمدّنی جُزء کشورهای مُقتدر قرار نداده بودند، اگر امام راحل که رضوان خداوند بر ایشان باد سُلطهی یک دستگاه فِسق و فجور و وابستهی «أَسدٌ عَلَیَّ وَفی الحُروبِ نَعامَهٌ[۱۴]»، یک دستگاهی بود که همیشه بر ملّت خودش سُلطه داشت، گَردنکُلُفت بود؛ ولی در برابر قدرتهای بزرگ ذَلیل بود. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و این ذلّت را تبدیل به عزّت کردند و حکومتی که در آن حکومت خودنمایی نبود، در آن حکومت خودبینی نبود، در آن حکومت خودخواهی نبود، در آن حکومت ویژهخواری نبود، در آن حکومت خدانمایی بود. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۱۵]»؛ تنها نظامی است که در زیر این آسمان بعد از سلسلهی جَلیلهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و بعد از جریان غدیر سِمَت و شأن و رسالت و دَغدغهاش نجات انسانها از همهی قرد و بندها و گُسستن همهی زنجیرهای اسارت و ذلّت است و پیوند دادن دلها به خداوند متعال است.
«غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ***** ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست[۱۶]»
امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) خودشان از غیر خداوند آزاد بودند. نه حکومت ایشان را قِلقلک داد، نه قدرت، نه شُهرت و نه محبوبیّت. امام فعلی ما هم که خَلف صالح امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) هستند، حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای (مُدّ ظلّه العالی) وقتی ایشان به ریاستجمهوری تن دادند، مرحوم «آیت الله دستغیب[۱۷]» (رحمت الله علیه) گفته بودند ایشان فردی هستند که حکومت در ایشان تأثیری ندارد.
اُمّت اسلامی تمام اُمّتهای دیگر را امامت و رهبری میکنند
بعضیها اینگونه هستند که حکومت بر آنها سوار میشود، ولی بعضی دیگر بر حکومت سوار هستند. اگر بخشداری، دِهباری، فرمانداری، استانداری، قاضی مَحکمهای بر قدرت سوار بود، حَواسش جمع بود، قدرت او را جابجا نکرد، از خطّ خداوند متعال خارج نشود، او برای امامت شایستگی دارد. «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۱۸]»؛ امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) تنها امام نبودند؛ امام فعلی ما که در محضر ایشان هستیم تنها خودشان امام نیستند، بلکه اُمّتشان اُمّتهای دیگر را امامت میکنند، ملّتشان ملّتهای دیگر را امامت میکنند، فتح الفُتوح انقلاب اسلامی «شهید همّت» بود، «شهید بروجردی» بود، «شهید باکری» بود، «شهید چمران» بود، «شهید صیّاد شیرازی» بود و در رأس اینها آن کسی که مکتب شد، آن کسی که جریان و جریانآفرین شد، «شهید حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف و حشره الله مع سیدالشهدا علیه السلام) بودند. همهی اینها رهبری را داشتند، اینها رهبر جامعهی بَشر هستند، اینها همگی در درجهی امامت مُستقر شدهاند. بانوان مملکت ما به رنگ حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) درآمدند و شوهرها و فرزندان خودشان را با سخاوت کامل تَرغیب کردند که از انقلاب که همان اسلام است، همان مکتب توحید است، همان گُسستن علایق از ماسویالله است، فرزندان خودشان را فرستادند و در تشییع جنازهی فرزندانشان گویا فرزندشان را به حِجله میفرستند. احساس سرافرازی و مُباهات کردند. «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» یک جبههی جدیدی است که قرآن کریم برای ما باز کرده است که اگر امام، امامِ الهی باشد و زَمامدار، زَمامدارِ آسمانی باشد، تنها خودش امامت نمیکند؛ بلکه روحی است که در همهی اعضاء و همهی اجزاء که اُمّت ایشان است، روح الهی را میدَمد و همه دل به خداوند متعال میدهند و غیر خداوند را از خانهی دل بیرون میکنند و همگی یکپارچه مظهر اقتدارِ الهی میشوند و مایهی رُعب دشمنان حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خواهند شد.
امام معصوم (علیه السلام) امامت شخصی نیست و امامت اُمّت است
لذا حضرت آدم (علیه السلام) که خلیفهی خداوند متعال بود، یکی این حضور حقتعالی را دَرک کرده است و خداوند متعال معلّم او شده است و دوّم ظرفیّت مظهریّت برای همهی اسماء است. «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ[۱۹]»؛ این چند بُعدیبودن، این جمعالجَمعی را به خود اختصاص دادن، این در حال نماز هم رضای الهی که رسیدن به فقیر است را در نظر گرفتن در بهترین حالتی که انسان با خداوند متعال دارد که حالت نماز است. رُکوع نماز حالت فَناء است، آغاز مَحوشدن در ذاتِ رُبوبی است، مقدّمهی سَجده است که قرارگرفتن در آغوش رحمتِ رحیمیّهی پروردگار عالَم است؛ اما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ[۲۰]»؛ علی (علیه السلام) مَرد خداست. تعبیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است: «عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ[۲۱]»؛ علی (علیه السلام) مَحو است، علی (علیه السلام) مَحو در ذات رُبوبی است، علی (علیه السلام) چشمهی عشق الهی است. عاشقی که معشوق او را میبیند و در برابر معشوق خودش را میبازد و با همهی وجود تسلیم او میشود، علی (علیه السلام) در حال نماز این حالت را داشت. ولی در رُکوع نمازش هم فقیرِ نیازمندی که از مسجدیها هم نااُمید میشود، در آنجا انگشتر خود را میدهد. خداوند متعال هم این مقام جَمعالجمعی را که ارتباط با خالق عینِ ارتباط با مخلوق است. جمهوری اسلامی یعنی همین، یعنی هم ارتباط با خالق و هم ارتباط با خَلق. آموزگار این جریان، جریان عاشوراست که در رأس آن حسین ابن علی (علیه السلام) است؛ ولی در این جریان که یک حکومت اُلگویی است که خداوند متعال حجّت را بر جهانیان تمام کرده است و از نظر عدد ۷۲ نفر هستند، اما از نظر تنوّع از همهی اَقشار در این حکومت سِمَت دارند و امامت میکنند. از بچّهی شیرخواره تا «اَنس ابن کاهلی[۲۲]» که پیرمردی بود و خدمت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمد و عرضه داشت: یابن رسول الله! اجازهی میدان میخواهم. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به او فرمودند: تو در سنّ فَرتوتی هستی و قدرت جنگ نداری. عرض کرد: در این مَعرکه کُشتن مِلاک نیست؛ بلکه میخواهم من هم جُزء قربانیان مَسلخ عشق شما باشم، میخواهم با خون خود به شما کمک کنم. نمیخواهم با شمشیرم کمک کنم، از خودم خبر دارم. ضعف جسمی خودم را میدانم، اما اجازه بدهید تا من هم جُزء کُشتههای راه حقّ باشم. بر حسب نقل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به او اجازه دادند. انسان وقتی پیر میشود، هم ابروهای او زود به زود بلند میشوند و به اصلاح احتیاج پیدا میکند و هم گاهی روی را میگیرد. با دو پارچه این موهای ابرو را در بالا بست و سپس یک پارچهای بر کَمر بست و سوار بر اسب شد و حرکت کرد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با چشم خود او را بدرقه میکردند. فرمودند: «شَکرَ اللَّهُ لَک یا شَیخُ[۲۳]»؛ خوشا به حال تو که با چه حالی مَرگ خودت را استقبال میکنی (این تعبیر بنده است). شخصیّتهای بارزی مانند «حبیب ابن مظاهر[۲۴]»، مانند «مُسلم ابن عُوسجه[۲۵]» که اینها شخصیّت بودند، شُهرت داشتند، اینها صحابی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، اینها جُزء اسرار سِرّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند؛ ولی اختصاص به اینها نداشت. شما در جمع عاشوراییها افراد گُمنامی را سُراغ دارید که بعضی از آنها مانند «حُرّ ابن یزید ریاحی» در همان روز عاشورا عاشورایی شدند که اساساً در جبههی دیگر و در جای دیگری بود.
عنایت ویژه و خاصّ حقتعالی نسبت به ملّت ایران
این حدیث شریفی که سند آن هم درست است، حضرت امام محمّد باقر (علیه الصلاه و السلام) در کتاب شریف «کافی» از خداوند متعال نقل میکنند که این هم جُزء اَسرار امامت است و هم در حالات امام جعفر صادق (علیه السلام) داریم که ایشان صریحتر فرمودند: «سَمِعتُ الله»؛ من خودم از خداوند متعال شنیدم که در چندین مورد است. در این حدیث شریف هم حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) میفرمایند: «قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى»؛ از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نمیکنند، از جناب جبرئیل (علیه السلام) نقل نمیکنند، میفرمایند: «لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّهٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیَهِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ اَلرَّعِیَّهُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّهً تَقِیَّهً[۲۶]»؛ جمعی که مِزاج آنها امام عادل را نمیپذیرد، مقابل زَمامدار الهی که اساساً شخصیّت حقیقی او با شخصیّت حقوقی او یکسان است، مقام برایش هیچ تحوّلی در زندگی شخصی و اجتماعیاش به وجود نیاورده است، او کسی است که «یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ[۲۷]»؛ میفرماید که اگر جامعهای، رعیّتی، اُمّتی ادّعای اسلام را دارند، ولی زَمامدارشان جائر است و از جانب خداوند متعال هم نیست، مَشروعیّت ندارد، این رعیّت اگر کار فردیشان صالح هم باشد، اهل تقوا باشند، دُزد نباشند، رشوهخوار نباشند، ولی مِزاجشان پذیرای حکومت جائر نامَشروع است. به نقل امام باقر (علیه السلام) خداوند متعال میفرماید که من این رعیّت را عذاب میکنم، ولو خلاف فردی ندارند؛ ولی در مسئولیت اجتماعی به دنبال حکومت صالح الهی نیستند. خودشان نمیتوانند جامعهی جهانی را امامت کنند، زندگی فردی دارند، زندگی بین المللی ندارند، همّتشان پایین است. در مقبال آن فرمودند: «لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّهٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیَهِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ اَلرَّعِیَّهُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَهً مُسِیئَهً[۲۸]»؛ از آن روایت جانانه است و باور و تحلیل آن نیاز به زمان دارد، ولی بسیار رَهگُشاست. جمعیّتی که حکومت دینی تشکیل دادهاند، در زیر پَرچم سلطنت نیست، در زیر پَرم عبودیّت خداوند متعال است، در زیر پَرچم ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) است که در زمان غیبت این پَرچم به دست کسی است که هم از نظر علمی، هم از نظر اخلاقی، هم از نظر ویژگیها شبیهترین فرد به مَعصوم (علیه السلام) است. میشود به او اقتدا کرد، میشود گفت که او مُقتدای ماست، او اُلگوی ماست. اگر ملّتی که ولو کم و کاستی هم داشته باشند، اما خون دادهاند، جان دادهاند، پَرچم را به دست اهلش سپردهاند و برای حفاظت این پَرچم و پَرچمدار همچنان فداکاری میکنند و جان میدهند و جوان میدهند، در این مورد حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) از خدای خودشان نقل میکنند و میفرمایند که حتی اگر اینها گناهانی هم داشته باشند، ظُلم فردی هم داشته باشند، خداوند متعال از این اُمّت میگذرد. خداوند متعال همهی ملّت ایران را بخشیده است. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) مدال دادند و فرمودند ملّت ایران بر ملّت صدر اسلام که در زیر پَرچم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، رُجحان دارند.
نُصرت الهی همواره شامل ملّت ایران بوده است
شما ۴۴ سال در انواع نامُلایمات، سختیها و مَشقّتها همیشه جبههای بودهاید، با هر سلیقهی فردی که دارید روز ۲۲ بهمن را زنده نگاه داشتهاید، امسال ۱۳ آبان را اضافه کردید، امسال جریان غدیر را مُوازن جریان عاشورا قرار دادید. اینها جهش است، اینها جَذبههای جدیدی از جانب خداوند متعال است. ملّت ایران رو به ظهور هستند، حالت انتظار و چشمبهراهیشان که میخواهند به همراه رهبرشان هرچه زودتر کار را سامان بدهند تا امام عصر (ارواحنا فداه) خودشان پَرچم را به دست بگیرند. لذا شما اُمّت مرحومه هستید، اُمّت مغفوره هستید، اُمّتی هستید که خداوند متعال اجازه نمیدهد شما دشمنشاد بشوید و تا به امروز به فضل الهی دشمنان شما به هر دَربی زدهاند ناکام از مَعرکه بازگشتهاند و قدرت شما رو به فُزونی بوده است. به فضل الهی این مشکل اقتصادی و این گرانی هم با حرکتهای جهادی که خودتان شاهد هستید که امروز مسئولان نظام همگی پیروان امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) هستند، پیروان رهبر معظم انقلاب (مُدّ ظلّه العالی) هستند و خداوند میداند که رهبر شما از پدر به شما مهربانتر است. نه تنها دَغدغهی مسلمانها و شیعیان را دارند، خداوند میداند که مسیحیها را هم دوست دارند، یهودیها و کَلیمیهای غیر مُعاند را هم دوست دارند، اهل سُنّت را فرزندان خودشان میدانند. چَتر امامتشان اختصاص به جریان و گروه خاصّی ندارد. لذا تا به حال دَمبهدَم نُصرت خداوند متعال شامل بوده است. در این جنگ اقتصادی که یکی از جبههها در جنگ ترکیبی جبههی اقتصاد است و چند سال است که رهبری الهی ما بر روی این مسأله تأکید دارند، آن را به عنوان شعار سال جدید قرار میدهند و امروز همگی کَمر بستهاند که این مشکل را برطرف نمایند. و یقین بدانید «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینَهُ النَّجاهِ[۲۹]». حتماً کسی که جُز حسین (علیه السلام) پَناهی ندارد، امام حسین (علیه السلام) پَناه خوبی هستند. حسین جان! «به جز حسین مرا در جهان پناهی نیست». عرض کردم که امامت اُمّت است، امامت معصوم (علیه السلام) و امامت ولیفقیه، امامت شخص نیست؛ امامت اُمّت است؛ «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا». لذا در این مسیر شیرخوارگان هم آمادگی دارند تا یار دین باشند.
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام)
امشب شب بابالحوائج است، شب حضرت علی اصغر (علیه السلام) است. شواهدی وجود دارد که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اصرار داشتند این شش ماهه را تابلو کنند. هم برای اِفشای قَساوت دشمن که امروز هم همانها حَرمله هستند. امروز هم قرآن میسوزانند، امروز هم کودک میکُشند، امروز هم خانه ویران میکنند، امروز هم خانهها را آتش میزنند. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مسألهی حضرت علی اصغر (علیه السلام) را مُکرّر به عنوان تابلو مطرح کردهاند. در شب عاشورا حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام) جلو میآیند و میپرسند: عمو جان! نام من در لیست شهدا قرار دارد یا خیر؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) پاسخ میدهند: آری قاسم جان؛ هم تو کُشته میشوی و هم شیرخوار من را میکُشند. عرضه داشت: چگونه میشود؟ مگر به خیمهها حمله میآورند؟ مگر لشکر به خیمهها نفوذ میکند؟ فرمودند: خیر، تا زمانی که من زنده هستم کسی به حَریم من تعرّض نمیکند. اما تشنگی باعث میشود تا این بچّه را به میدان بیاورم. این خبر در شب عاشورا بود. اما بعد از شهادت خودشان بازهم توصیهی خاصّی نسبت به این طفل داشتند. نازدانهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) میگوید که از حُلقوم بُریدهی پدر شنیدم که میفرمود:
«لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی *** کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی[۳۰]»
همهی شهدا را سر بُریدند. با خَنجر سر بُریدند، با شمشیر سر بُریدند. سرها را جُدا کردند و حَمایل بر گردن اسبها کردند. اما دو سر را با تیر بُریدند. یکی سر یادگار امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود که بر روی سینهی عمو با دست بُریده افتاده بود، اما حَرمله اَمان نداد و با یک تیر گلو را پاره کرد. دوّمین سر هم متعلّق به این آقازادهی بابالحوائج بود. حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) او را بر روی دست گرفتند و به مردم اعلان کردند: مردم ببنید که فرزندم از تشنگی در حال جاندادن است. «اما ترونه کیف یتلظی عطشا»، تلظّی حالت جاندادن ماهی است. این دهان کوچک را باز و بسته میکند، گویا این بچّه از تشنگی در حال جاندادن بود و دست و پا میزد. اما «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ[۳۱]»؛ خداوند متعال او را لعنت نماید که چه داغی بر دل ما گذاشت. «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ»؛ این تیر را به کَمان گذاشت. شکارچیها با هر تیری هر شکاری را نمیزنند. با تفنگ ژ ـ ۳ که کبوتر را نمیزنند. گلو نازُک بود، گلوی ششماهه بود. تیر عادی هم برای آن زیاد بود. تیر سهشُعبه زد. چند حیرت در عاشورا انسان را آب میکند. یکی حیرت حضرت مُسلم (علیه السلام) بود که جمعیّت زیادی در پُشت سر ایشان بود و وقتی نماز عشاء تمام شد، یکمرتبه دید که یکنفر هم نیست و مَبهوت ماند. دوّمین نفر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بودند. وقتی تیر به مَشک ایشان اصابت کرد، دچار بُهت شدند. اما سوّمین نفر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بودند که فکر نمیکردند کودکِ تشنهی در حال مرگ را تیر بزنند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مبهوت شدند و بین خیمه و قتلگاه سَعی صفا و مَروه میکردند. یکقدم رو به جلو میروند و میبینند که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در جلوی خیمه ایستاده است، باز یکقدم به عقب بازمیگردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به این بابالحوائج قَسمت میدهیم ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را در زمان ما قرار بده.
خدایا! رهبر عزیز ما را با اقتدار و عزّت تا تحویل این پَرچم توسط شخص خودشان و این اُمّتشان به امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بدار و ایشان را در این اَمر به آروزیشان برسان.
خدایا! به این بابالحوائج قَسمت میدهیم حوائج همه و این جمع و مُلتمسین و کسانی که با ما عَهد دعا دارند را حاجترَوا بفرما.
خدایا! مشکلات این کشور عزیز امام زمان (ارواحنا فداه) و کشور امام حسین (علیه السلام) را به دست همین مسئولینِ ولایتمَدار برطرف بفرما.
خدایا! به جوانان کربلا قَسمت میدهیم نَسل جوانان ما را به ساحل سعادت برسان.
خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.
خدایا! امام عظیمالشأن (رضوان الله تعالی علیه) و همهی شهیدان ما و شهید حاج قاسم سلیمانی ما را امشب مورد پذیرایی حضرت علی اصغر (علیه السلام) قرار بده و ارواحشان را از ما شاد بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه محمد، آیات ۴ الی ۶٫
«فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَٰکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ ۗ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَهَا لَهُمْ».
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴٫
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ ۚ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا».
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».
[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۳٫
«هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ».
[۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۴۰۰ ق، ص ۱۱۸.
«أنَا قَتیلُ العَبَرَهِ لایذکُرُنی مُؤمنٌ الا استَعبَرَ».
[۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
[۹] سوره مبارکه معارج، آیات ۱۹ الی ۲۱٫
[۱۰] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۴۶۰.
[۱۱] میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۳ق مطابق با ۱۲ تیر ۱۳۰۴ش درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
علوم صرف، نحو، معانی و بیان و سطح حوزه را در تبریز فرا گرفت و پس از مدتی در نجف از اساتید زیر کسب علم نمود: میرزا حسین نوری؛ آقا رضا همدانی؛ آخوند خراسانی؛ ملا حسینقلی همدانی؛ ملکی تبریزی ارادت ویژهای به وی داشت و مدت ۱۴ سال ملازمش بود. مراتب سیر و سلوک را نزد وی طی کرد و از او اجازه روایی گرفته بود. سید مرتضی کشمیری؛ برخی گفته اند وی از شیخ مرتضی انصاری نیز اجازه روایت داشته است. در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با عبدالکریم حائری یزدی و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس میکرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه میکرد. مشهور است که امام خمینی نیز از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بودهاست اما آیتالله خامنهای از قول امام خمینی نقل میکند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و از این که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خورده است.
اسرار الصلاه: کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و برخی از اسرار طهارت و تفکر را گوشزد میکند و به معانی وسوسه و الهام میپردازد. با بحث از گناهان کبیره اشارهای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح میدهد. المراقبات یا اعمال السَّنَه: در این اثر مقدّمهای کوتاه دربارهٔ دعا و راز و نیاز آمدهاست و اعمال ماههای مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آنها توضیح داده شدهاست. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، تقریظی بر این کتاب نوشتهاست. رساله لقاءالله: کتابی است که در راستای راه تهذیب نوشته شده و معنای «لقاء الله» و آیات مربوط به آن را توضیح داده و راه موفقیت الهی را برای سالکین بیان مینماید.
[۱۲] مولانا، دیوان شمس، غزلیات.
[۱۳] علم الیقین، ج ۲، ص ۱۰۱۶.
«مِن الحَیّ القَیّوم الّذی لایَموتُ إلی الحیّ القیّوم الّذی لایَموتُ. أمّا بعدُ، فإنّی أقولُ لِلشیء کُن فیَکون و قَد جعلتُکَ تَقولُ لِلشّیء کُن فیَکونُ».
[۱۴] شعری از عمران بن حطان.
«أَسدٌ عَلَیَّ وَفی الحُروبِ نَعامَهٌ *** رَبداءُ تجفلُ مِن صَفیرِ الصافِرِ
هَلّا بَرَزتَ إِلى غَزالَهَ فی الوَغى *** بَل کانَ قَلبُکَ فی جَناحَی طائِرِ
صدعت غَزالَهُ قَلبهُ بِفَوارِسٍ *** تَرَکتَ مَنابِرَهُ کَأَمسِ الدابِرِ
أَلقِ السِلاحَ وَخُذ وِشاحی مُعصِرٍ *** وَاِعمَد لِمَنزِلَهِ الجَبانِ الکافِرِ».
[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫
«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۱۶] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۷.
[۱۷] سید عبدالحسین دستغیب شیرازی (۱۲۹۲-۱۳۶۰ش) مجتهد شیعه، شهید محراب، امام جمعه شیراز. شهرت او بیشتر به سبب درس اخلاق و کتابهای فراوان اخلاقی او است. گناهان کبیره، قلب سلیم، داستانهای شگفت از جمله آثار سید عبدالحسین دستغیب است. او در مبارزات انقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و پس از انقلاب به امامت جمعه شیراز منصوب شد. در آذر ۱۳۶۰ش، پس از اقامه نماز جمعه در یک حمله تروریستی انتحاری توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق مشهور به منافقین به شهادت رسید و سومین شهید محراب نام گرفت. دستغیب تحصیلات مقدماتی را نزد پدر آموخت. او پس از درگذشت پدرش سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادر کوچکتر را بر عهده گرفت و در مدرسه خان شیراز نزد کسانی چون ملا احمد دارابی و علیاکبر ارسنجانی به تحصیل ادامه داد. دستغیب در بیستسالگی اقامه نماز جماعت مسجد باقرخان، در محله بازار مرغ شیراز را بر عهده گرفت. در دوره حکومت رضا شاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) برای حفظ لباس روحانیتش به ناچار در امتحان طلاب علوم دینیه –که اداره معارف برگزار کرده بود- شرکت نمود و با قبولی در امتحان، لباسش را حفظ کرد. چندی بعد به بهانه سخنان تحریکآمیز و مخالفتهایش به زندان افتاد و میان ترک وطن یا کنار نهادن لباس روحانیت مخیر شد. در نتیجه، در سال ۱۳۱۴ش به نجف رفت و در آن شهر نزد استادانی چون محمدکاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به ادامه تحصیل در مراتب عالی پرداخت و پس از سقوط حکومت رضاشاه به توصیه استادش محمدکاظم شیرازی، به شیراز بازگشت.
دستغیب پس از این در کنار برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، تدریس و تألیف، به امور عامالمنفعهای چون تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷ش امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. افزون بر آن وی نماینده امام در استان فارس و نیز نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود. او در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروههای مخالف جمهوری اسلامی به ویژه مجاهدین خلق پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید. امام خمینی در بیانیهای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.
[۱۸] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫
[۲۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫
[۲۱] ابن بابویه الرازی، منتجب الدین علی بن عبید الله، الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین (علیه السلام) ، ص ۵۴ – ۵۵، قم، مدرسه الإمام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ق؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب (علیه السلام)، ج ۳، ص ۲۲۱، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، ج ۱۱، ص ۲۹۵، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
«لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ تَعَالَى».
[۲۲] اَنَس بن حارِث کاهِلی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل کوفه و از شهدای کربلا. پدرش حارث بن نبیه جزو اصحابِ صُفِّه بود. او راوی حدیثی از پیامبر درباره کشته شدن امام حسین (علیه السلام) در کربلا است. وی در روز عاشورا رجزی خواند و آل علی را پیروان خدای رحمان و آل حرب (بنی سفیان) را پیروان شیطان نامید. انس از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و گفتهاند در جنگ بدر و جنگ حُنَین شرکت داشته است. برخى نام او را مالک بن انس کاهلی دانستهاند. انس پیرمرد سالخوردهای از طایفه قبیله بنیاسد بود. پدر او حارث بن نبیه نیز از اصحاب پیامبر و جزو اصحاب صفه بوده است.
به گفته بَلاذُری، اَنَس که در کوفه زندگی میکرد، برای پرهیز از وارد شدن در جنگ، از کوفه خارج شد. او در منزلگاه قصر بنی مقاتل گفتگوی امام حسین (علیه السلام) با عبیدالله بن حر جعفی (که او نیز با همین قصد از کوفه خارج شده بود) را شنید و پس از آن نزد امام آمد و گفت: «به خدا سوگند از کوفه خارج نشدم جز به این سبب که همانند عبیدالله بن حر، جنگیدن با تو یا جنگیدن در کنار تو را ناخوش داشتم، ولی خداوند یاری تو را در دلم انداخت و به همراهی با تو برانگیخت.» ولی به نقل برخی دیگر از منابع او در کربلا به امام حسین (علیه السلام) پیوست. بنا بر نقل برخی منابع، اَنَس قبل از عاشورا به خواست امام حسین (علیه السلام) نزد عمر سعد رفت تا او را موعظه کند. وقتی بر عمر سعد وارد شد، بر او سلام نکرد. عمر گفت: چرا بر من سلام نکردی؟ مگر من مسلمان نیستم؟ انس گفت: به خدا سوگند تو مسلمان نیستی، چون میخواهی پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشی. عمر سر به زیر انداخت و گفت به خدا سوگند میدانم قاتل حسین در آتش است، ولی گریزی از اجرای فرمان امیر عبیدالله بن زیاد نیست. انس نزد امام حسین (علیه السلام) بازگشت و ایشان را از سخن عمر سعد آگاه کرد. انس در روز عاشورا از امام حسین (علیه السلام) اجازه گرفت و به میدان رفت و چنین رجز خواند:
قَدْ عَلِمَتْ کَاهِلُهَا وَ دُودَان *** وَ الْخِنْدِفِیونَ وَ قَیسُ عَیلَانَ
بِأَنَّ قَوْمِی قُصَمُ الْأَقْرَانِ *** یا قَوْمِ کُونُوا کَأُسُودِ الْجَانِ
آلُ عَلِی شِیعَهُ الرَّحْمَنِ *** وَ آلُ حَرْبٍ شِیعَهُ الشَّیطَان
قبایل کاهل و دودان و خندف و قیس عیلان همه میدانند که قبیله من نابود کننده هماوردان است؛ ای یاران همچون شیر غران باشید. همانا آل علی پیرو خدای رحمان هستند و آل حرب (بنی سفیان) پیرو شیطانند. او پس از کشتن هیجده نفر به شهادت رسید. نام او در زیارت ناحیه مقدسه (غیر معروفه) آمده است.
[۲۳] مقرّم، ۱۴۱۱، ص ۲۵۲٫
[۲۴] حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنیاسد و از اصحاب خاص حضرت علی (علیه السلام) بود. او از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین (علیه السلام) برای آمدن به کوفه نامه نوشتند. حبیب هنگامی که بیعتشکنی کوفیان را دید، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین (علیه السلام) و در نزدیکی ضریح امام حسین (علیه السلام) است و ضریحی مستقل از دیگر شهدای کربلا دارد. حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) از قبیلۀ بنیاسد و کنیه وی ابوالقاسم بودهاست. در منابع نام پدر او به صورت مُظاهر و مُظَهَّر و در برخی مُطَهَّر ذکر شده است. مامقانی، با استناد به آنچه در زبانها و زیارات مشهور است، مُظاهر را صحیح شمرده است. اما سید محسن امین گفته است بر اساس آنچه در نسخههای کتابهای قدیم آمده مظهر درست است و مظاهر خلاف ضبط قدما است. حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین (علیه السلام) در هر شب یک ختم قرآن میکرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین: گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مظلومانه به قتل برسانند».
ابن کلبی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند که وی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نموده است، اما با ایشان ملاقات نداشت. شیخ طوسی او را در میان فهرست اصحاب امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) قرار داده است، ولی در میان فهرست صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی یاد نمیکند. همچنین نویسندگان استیعاب و اُسد الغابه وی را در شمار صحابه نیاوردهاند. حبیب با حضرت علی (علیه السلام) به کوفه رفت و در همه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد. حضرت علی (علیه السلام)، حبیب را به علم منایا و بلایا(علم به اموری که بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود. او عضو گروه ویژه شرطه الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی (علیه السلام) بودند. گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنیاسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی میکرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی (علیه السلام) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعه بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین (علیه السلام) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند (ببینید: نامههای کوفیان به امام حسین (علیه السلام)) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین (علیه السلام) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.
صبح عاشورا، امام حسین (علیه السلام) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد. حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. بنابر برخی از گزارشها، مردى از بنیتمیم بر حبیب حمله کرد و نیزهاى به او زد. وقتى حبیب خواست برخیزد، حصین بن نمیر با شمشیر ضربتى بر سرش زد و ایشان را از پاى درآورد، آنگاه آن مرد تمیمى سر مبارکش را از تنش جدا نمود. امام حسین (علیه السلام) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماه اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم. در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم میکردی. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت. قبیله بنیاسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان خود بود، در ده متری قبر امام حسین (علیه السلام) جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین (علیه السلام) و در رواق جنوبی قرار گرفت.
[۲۵] مُسْلِم بن عَوْسَجَه اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شهدای کربلا. او در قیام مسلم بن عقیل در کوفه، فرماندهی قبایل مَذحِج و بنی اسد را بر عهده داشت. پس از شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین پیوست. وی نخستین شهید روز عاشورا است. ابوحجل، مسلم بن عوسجه بن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بن خزیمه اسدی، از اصحاب امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، اهل کوفه و مانند حبیب بن مُظاهِر از قبیله بنی اسد بود. او را مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت و اسب سواری شجاع دانستهاند. شیخ طوسی در رجالش او را ازاصحاب امام حسین (علیه السلام) برشمرده است. از تاریخ ولادتش اطلاعات دقیقی در تاریخ نیست ولی به گفته سماوی یکی از اصحاب پیامبر بوده که در میان یاران امام حسین (علیه السلام) حضور داشته است. مسلم بن عوسجه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده و روایاتی از ایشان نقل کرده است. او در فتح آذربایجان و سایر مناطق با لشکر مسلمانان همراه بود. در جریان واقعه عاشورا مسلم بن عوسجه از مسلم بن عقیل در کوفه حمایت میکرد و برایش پول و سلاح تهیه میکرد و به نفع امام حسین (علیه السلام) بیعت میگرفت. طبق برخی نقلها، مسلم بن عقیل هنگامی که وارد کوفه شد، اول به خانه مسلم بن عوسجه رفت. مردم کوفه در آنجا به دیدارش میرفتند و بیعت خود را با امام حسین (علیه السلام) ابراز میداشتند. عسقلانی در الاصابه او را به نام عوسجه معرفی کرده است. معقل، جاسوس عبیدالله بن زیاد از طریق وی از مخفیگاه مسلم بن عقیل آگاه شد. مسلم بن عقیل پس از دستگیری هانی بن عروه، مسلم بن عوسجه را به فرماندهی قبیله مَذحِج و بنیاسد برگزید. او پس از شهادت مسلم بن عقیل مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین (علیه السلام) رهسپار شد تا در کربلا به خدمت امام رسید.
بر اساس برخی روایات همسر و فرزندان مسلم بن عوسجه نیز در کربلا حضور داشتهاند. خلف بن مسلم بن عوسجه، در کنار پدرش حضور داشت و در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید. آنچه در برخی از گزارشها آمده که جوانی از خیمهها بیرون آمد تا امام حسین (علیه السلام) را یاری کند و مادرش نیز در پی او آمد. او، همان پسر مسلم بن عوسجه است. به گزارش شیخ مفید در روز عاشورایاران امام حسین برای حفاظت از پشت خیمهها خندقی آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند. وقتی که شمر بن ذیالجوشن آن هیزمها و نیهای شعلهور را دید، بین او و امام حسین سخنانی رد و بدل شد. مسلم بن عوسجه از امام حسین اجازه خواست تا شمر را هدف تیر قرار دهد. امام اجازه نداد و فرمود: «او را نزن من دوست ندارم آغازگر جنگ باشم». مسلم اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین (علیه السلام) است که در حمله اول به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه غیرمعروفه به او درود فرستاده شده است. همچنین او را نخستین شهید کربلا دانستهاند که امام حسین سوگند یاد کرده که از رستگاران است. همچنین کسانی که در قتل او شرکت داشتهاند، مورد لعن امام قرار گرفتهاند. در زیارت امام حسین (علیه السلام) در نیمه شعبان و غیر آن نیز نام وی آمده است.
[۲۶] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۷۶؛ حدیث قدسی.
«قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّهٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیَهِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ اَلرَّعِیَّهُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّهً تَقِیَّهً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّهٍ فِی اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَیَهِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ اَلرَّعِیَّهُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَهً مُسِیئَهً».
[۲۷] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».
[۲۸] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۷۶؛ حدیث قدسی.
[۲۹] ابن نما حلى، جعفر بن محمد مثیر الأحزان، ص ۴،مدرسه امام مهدى، قم، ۱۴۰۶ ق؛ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج۴، ص ۵۲، مؤسسه المعارف الإسلامیه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق. / عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۵۹ – ۶۴٫
«حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِینِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمَدِینَهِ السَّلَامِ سَنَهَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَهٍ. قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ قَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ کَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ أَحَدٌ غَیْرُکَ قَالَ یَا أُبَیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَهُ نَجَاهٍ وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً طَیِّبَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً وَ لَقَدْ لُقِّنَ دَعَوَاتٍ مَا یَدْعُو بِهِنَّ مَخْلُوقٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ کَانَ شَفِیعَهُ فِی آخِرَتِهِ وَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کَرْبَهُ وَ قَضَى بِهَا دَیْنَهُ وَ یَسَّرَ أَمْرَهُ وَ أَوْضَحَ سَبِیلَهُ وَ قَوَّاهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ لَمْ یَهْتِکْ سِتْرَهُ. فَقَالَ لَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَ مَا هَذِهِ الدَّعَوَاتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ تَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِکَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی یُسْراً فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُسَهِّلُ أَمْرَکَ وَ یَشْرَحُ صَدْرَکَ وَ یُلَقِّنُکَ شَهَادَهَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِکَ. قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَذِهِ النُّطْفَهُ الَّتِی فِی صُلْبِ حَبِیبِی الْحُسَیْنِ قَالَ مَثَلُ هَذِهِ النُّطْفَهِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ وَ هِیَ نُطْفَهُ تَبْیِینٍ وَ بَیَانٍ یَکُونُ مَنِ اتَّبَعَهُ رَشِیداً وَ مَنْ ضَلَّ عَنْهُ هَوِیّاً قَالَ فَمَا اسْمُهُ وَ مَا دُعَاؤُهُ قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ وَ دُعَاؤُهُ یَا دَائِمُ یَا دَیْمُومُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّهِ. فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ وَ وَصِیٍّ قَالَ نَعَمْ لَهُ مَوَارِیثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ مَا مَعْنَى مَوَارِیثِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالدِّیَانَهِ وَ تَأْوِیلُ الْأَحْکَامِ وَ بَیَانُ مَا یَکُونُ قَالَ فَمَا اسْمُهُ قَالَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَهَ لَتَسْتَأْنِسُ بِهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ، اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی فَرَکَّبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً طَیِّبَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ النُّطْفَهَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَ جَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً رَاضِیاً مَرْضِیّاً یَدْعُو رَبَّهُ فَیَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا دَانٍ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَ لَهُمْ عِنْدَکَ رِضًى وَ اغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَ یَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَ اقْضِ دُیُونَهُمْ وَ اسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَ هَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ فَرَجاً. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَبْیَضَ الْوَجْهِ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى الْجَنَّهِ. یَا أُبَیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ عَلَى هَذِهِ النُّطْفَهِ نُطْفَهً زَکِیَّهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً أَنْزَلَ عَلَیْهَا الرَّحْمَهَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَى. قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَأَنَّهُمْ یَتَوَاصَفُونَ وَ یَتَنَاسَلُونَ وَ یَتَوَارَثُونَ وَ یَصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ وَصَفَهُمْ لِی جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ فَهَلْ لِمُوسَى مِنْ دَعْوَهٍ یَدْعُو بِهَا سِوَى دُعَاءِ آبَائِهِ قَالَ نَعَمْ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَ یَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَ فَالِقَ الْحَبِّ وَ النَّوَى وَ بَارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ وَ دَائِمَ الثَّبَاتِ وَ مُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ قَضَى اللَّهُ تَعَالَى حَوَائِجَهُ وَ حَشَرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَعَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً رَضِیَّهً مَرْضِیَّهً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً یَکُونُ لِلَّهِ تَعَالَى فِی خَلْقِهِ رَضِیّاً فِی عِلْمِهِ وَ حُکْمِهِ وَ یَجْعَلُهُ حُجَّهً لِشِیعَتِهِ یَحْتَجُّونَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَهُ دُعَاءٌ یَدْعُو بِهِ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی الْهُدَى وَ ثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَ احْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ وَ لَا جَزَعٌ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً زَکِیَّهً رَضِیَّهً مَرْضِیَّهً وَ سَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَهُوَ شَفِیعُ شِیعَتِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ جَدِّهِ لَهُ عَلَامَهٌ بَیِّنَهٌ وَ حُجَّهٌ ظَاهِرَهٌ إِذَا وُلِدَ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَ تَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَ فِی الْمَغْفِرَهِ رِضَاکَ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً لَا بَاغِیَهً وَ لَا طَاغِیَهً بَارَّهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً طَاهِرَهً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فَأَلْبَسَهَا السَّکِینَهَ وَ الْوَقَارَ وَ أَوْدَعَهَا الْعُلُومَ وَ کُلَّ سِرٍّ مَکْتُومٍ مَنْ لَقِیَهُ وَ فِی صَدْرِهِ شَیْءٌ أَنْبَأَهُ بِهِ وَ حَذَّرَهُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ شَفِیعَهُ وَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ فَجَعَلَهُ نُوراً فِی بِلَادِهِ وَ خَلِیفَهً فِی أَرْضِهِ وَ عِزّاً لِأُمَّهِ جَدِّهِ وَ هَادِیاً لِشِیعَتِهِ وَ شَفِیعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِ وَ نَقِمَهً عَلَى مَنْ خَالَفَهُ وَ حُجَّهً لِمَنْ وَالاهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ إِمَاماً یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزُ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ أَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ ادْفَعْ عَنِّی بِدَفْعِکَ وَ امْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ نَجَّاهُ مِنَ النَّارِ وَ لَوْ وَجَبَتْ عَلَیْهِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً طَیِّبَهً طَاهِرَهً مُطَهَّرَهً یَرْضَى بِهَا کُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّنْ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى مِیثَاقَهُ فِی الْوَلَایَهِ وَ یَکْفُرُ بِهَا کُلُّ جَاحِدٍ فَهُوَ إِمَامٌ تَقِیٌّ نَقِیٌّ سَارٌّ مَرْضِیٌّ هادی [هَادٍ] مَهْدِیٌّ یَحْکُمُ بِالْعَدْلِ وَ یَأْمُرُ بِهِ یُصَدِّقُ اللَّهَ تَعَالَى وَ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَوْلِهِ یَخْرُجُ مِنْ تِهَامَهَ حِینَ تَظْهَرُ الدَّلَائِلُ وَ الْعَلَامَاتُ وَ لَهُ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّهٌ إِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَهٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَهٌ یَجْمَعُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مِنْ أَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَى عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِیفَهٌ مَخْتُومَهٌ فِیهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِمْ وَ حُلَاهُمْ وَ کُنَاهُمْ کَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِی طَاعَتِهِ. فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ مَا دَلَائِلُهُ وَ عَلَامَاتُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ هُمَا رَایَتَانِ وَ عَلَامَتَانِ وَ لَهُ سَیْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اخْتَلَعَ ذَلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَلَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَیَخْرُجُ وَ یَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَیْثُ ثَقِفَهُمْ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَحْکُمُ بِحُکْمِ اللَّهِ یَخْرُجُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَ سَوْفَ تَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ یَا أُبَیُّ طُوبَى لِمَنْ لَقِیَهُ وَ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ طُوبَى لِمَنْ قَالَ بِهِ یُنْجِیهِمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهَلَکَهِ وَ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِجَمِیعِ الْأَئِمَّهِ یَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمُ الْجَنَّهَ مَثَلُهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَثَلِ الْمِسْکِ الَّذِی یَسْطَعُ رِیحُهُ وَ لَا یَتَغَیَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِی السَّمَاءِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ الَّذِی لَا یُطْفَى نُورُهُ أَبَداً. قَالَ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ بَیَانُ حَالِ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیَّ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ صَحِیفَهً اسْمُ کُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِی صَحِیفَتِه».
[۳۰] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲ ص ۳۱.
«شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی *** أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی
وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی *** وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی *** کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی
و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ *** یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ
وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ *** فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ».
[۳۱] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.
«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ»
پاسخ دهید