«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

همه‌ی انسان‌ها در این عالَم مسافر هستند

«فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۲]»؛ در شب گذشته در مَحضر میزبان با کَرامت‌مان، نائبه الزهرا (سلام الله علیهما)، دُخت با عظمت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)، و جلوه‌ی حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء)، سُفره‌گُستر فقاهت و علم و آبادگرِ بَلده‌ی طیّبه‌ی شهر قُم، مسیح‌پَرور عالَم، روح‌الله‌پَرور جهان، حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) نکاتی را با استمداد از روح بلند این بزرگوار به مَحضر شما تقدیم داشتیم. بَشر برای دو هدف نهایی از دیدگاه قرآن کریم به این سفر تَن داده است. همه‌ی ما مسافر هستیم، همه‌ی ما رفتنی هستیم، همه‌ی ما موقّت هستیم و همه‌ی ما روزهای مُعیّنی که نزد خداوند متعال شمارش شده است و هرچه پیش می‌رویم یک روز کم می‌شود، از مُهلت و فُرصتی که در آن‌جا به ما داده شده است، خداوند متعال ما را به این سفر آورده است و اعلان کرده است که شما مسافر هستید، هیچ‌کسی بَنا نیست که بماند. «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ[۳]»؛ پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) با همه‌ی تَقرّب و نورانیّتی که در مَحضر خداوند متعال داشتند، مَحکوم این قانون بودند. «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ[۴]»؛ به پیامبرش، به خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم)، به نگین پیامبران خطاب می‌کند: تو هم رفتنی هستی. «وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»؛ و همه می‌میرند.

انسان در روز قیامت درباره‌ی استفاده‌ی از عُمر مورد سؤال قرار می‌گیرد

حالا که بَناست بمیریم، باید ببینیم که به چه دلیلی ما را به این‌جا آورده است، آیا برای آن‌ چیزی که آورده است ما مأموریت خودمان را شناسایی کرده‌ایم؟ وظیفه‌ی مسافرتی خودمان را فَهمیده‌ایم و به آن توجّه کرده‌ایم و برایمان مهمّ بوده است یا با غفلت ایفای رسالت نکردیم، به مأموریت الهی اعتنا نکردیم و خداوند متعال از ما بازخواست خواهد کرد. «لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ[۵]»؛ قَدم از قَدم‌مان در روز مُحاکمه‌ی عَلنی عالَمی مَحشر برنمی‌داریم، مگر از چهار چیز سؤال می‌شویم و باید پاسخ بدهیم. یکی از عُمرمان می‌پُرسند. ما این عُمر را به شما داده بودیم. این عُمر را کجا صرف کردی؟ کجا فانی کردی؟ کجا آن را آب کردی؟ این فُرصت را کُجا سوزاندی؟ این صورت کُلّی سؤال از هر فرد است. بعد هم از جوانی سؤال می‌شود: «وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَهُ[۶]». من به این‌ جوان‌های عزیز هُشدار الهی را عرض می‌کنم. اگر فُرصت از دست رفت، دیگر برنمی‌گردد. جوانی بهار عُمر است، جوانی سرمایه‌ی عظیم بی‌بَدیل است، این سرمایه را تَلَف نکنیم. از این سرمایه برای ارتقاء مقام خودمان، برای تأمین توشه‌ی آخرت‌مان، برای رسیدن به مقام عشق و محبّت حقّ (سبحانه و تعالی) که داروی تمام دردهای جان‌گَزا محبّت است. اِکسیر عشق همه‌ی مشکلات را برای انسان آسان می‌کند و اگر عشق و محبّت نباشد، انسان قَدم‌به‌قَدم در این عالَم «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَهٌ[۷]»؛ دنیا دنیای فَریب است، سَراب است. انسان از دور فکر می‌کند که به لذّت می‌رسد؛ ولی همه را خونِ جگر می‌دهد. دنیا با کسی نساخته است. بَلا به سُراغ همه می‌آید، یَقه‌ی همه را می‌گیرد. آن‌هایی که دل به خدا نداده‌اند و دل به دنیا داده‌اند، حدیث قُدسی است که خداوند متعال به دنیا مأموریت داده است. فرموده است: «اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ[۸]»؛ هرکسی نوکر خدا بود، دنیا باید نوکریِ او را بکند. دنبال او بیفتد و هرچه که او اَمر کند، دنیا در اختیارش است. اما فرمود: «أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ[۹]»؛ هرکسی نوکر تو شد، تو به او تَن در نَده، او را به دردسر بینداز. هیچ‌گاه کسی که نوکر دنیاست، این ارباب، ارباب بدی است و نوکر خودش را به بدبختی می‌کشاند.

تقوای الهی موجب رسیدن انسان به نَفس مُطمئنّه می‌شود

این است که خداوند متعال دو فُرمول به ما داده است که ما در نَحوه‌ی استفاده از دنیا حَواسمان جمع باشد. یکی کسانی که دل به خدا دادند، عشق به خدا دارند، تسلیم هستند، راضی هستند، خدا را باور کرده‌اند، خدا را مهربان می‌دانند، خدا را حَکیم می‌دانند، هرچه از دوست می‌رسد برایشان نیکوست؛ در مورد این‌ها فرمود: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۱۰]»؛ این‌جا لَفظ فعل را به کار بُرده است که «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ قلب مُستمراً اطمینان پیدا می‌کند. اما اگر این ذکرالله، این با خدا بودن، این حَریم خداوند را حفظ کردن، تقوای الهی را رعایت کردن استمرار پیدا بکند، انسان دارای نَفس مُطمئنّه می‌شود. نَفس مُطمئنّه ویژگی‌هایی دارد. هرکسی خواست ببیند که آیا به نَفس مُطمئنّه نائل شده است، نَفس لَوّامه نَفس اَمّاره را در سر جایش نشانده است، به نَفس مُلهَمه نائل شده است و با الهامات الهی راه خدا را پیدا کرده است و با نَفس مُلهَمه همراه شده است تا به نَفس مُطمئنّه‌ رسیده است. اگر به نَفس مُطمئنّه رسید، خداوند متعال چند امتیاز برای او نَقل کرده است. یک: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ[۱۱]»؛ مُخاطب خداوند قرار می‌گیرد. اگر کسی مُخاطب خداوند قرار بگیرد، این مقام آدمیّت پیدا کرده است. خداوند متعال با بندگان خالص خود حرف می‌زند. کَلیم می‌شود. حضرت موسی (علیه السلام) است که مُخاطب خدا قرار می‌گیرد. فرمود: «یَا مُوسَى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۱۲]»؛ خداوند متعال با هرکسی حرف نمی‌زند. در روز قیامت آن‌هایی که این‌جا ارتباط قلبی با خداوند برقرار نکرده‌اند، با دینِ خدا زندگی نکرده‌اند، قرآن کریم می‌فرماید: «لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ[۱۳]»؛ خداوند با این‌ها قَهر است. اصلاً حاضر نیست با این‌ها حرف بزند. نه تنها با آن‌ها حرف نمی‌زند، بلکه «وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ»؛ خداوند نگاهشان هم نمی‌کند. بنده گاهی با یک نگرانی، با یک توقّع امام زمان (ارواحنا فداه) را به مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسم می‌دهم. آقا جان! یک نگاهی به ما بکنید. بد هستم، نگاه‌کردنی نیستم؛ ولی شما بزرگ هستید، من را عَفو کنید. خودتان زشتی‌های من را برطرف کنید تا این‌که لایق باشم شما نیمه نگاهی به ما داشته باشید. در دعای نُدبه هم می‌گوییم: «انْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ[۱۴]»؛ خداوند به کسی نگاه کند، اَثر نظر الهی این می‌شود که انسان راه کرامت را طی می‌کند و به مقام انسانیّت که «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۱۵]» است، می‌رسد. این کرامت را تَکمیل می‌کند، فرشته‌خو می‌شود. «عِبَادٌ مُکْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ[۱۶]»؛ از مقام عصمت برخوردار می‌شود؛ «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ[۱۷]». اما اگر خدا به کسی نگاه نکرد، همه‌ی نگاه‌ها از او برمی‌گردد. اگر خداوند تو را تَحویل نگرفت، بدان که مَطرود زمین و زمان هستی. زمین بدش می‌آید، آسمان بدش می‌آید، مَلائکه بدشان می‌آید. مردم به آدم ظاهرسازی می‌کنند، وگرنه دل به آدم نمی‌دهند. دل‌ها به دست خداست. لذا اوّلین اثری که نَفس مُطمئنّه دارد، این است که خدا به آدم لیاقت می‌دهد تا آدم مُخاطب حقّ قرار بگیرد. خدا آدم را صدا می‌زند. مگر هرکسی لیاقت دارد که امام زمان (ارواحنا فداه) او را صدا بزند؟ مگر گوش شنوا دارد؟ مگر لیاقت دارد؟ مگر کفایت دارد؟

مرحوم «آیت الله بهجت» (روحی فداه) فرمودند: در نجف یکی از مُدرّسین بنام آقای «سیّد حسن» بود. ایشان خیلی گرفتار ضیقِ مَعیشت شده بود. ۴۰ روز به امام زمان (ارواحنا فداه) نامه می‌نوشت و می‌بُرد و به آب می‌انداخت. روز چهلم خودش هم مُتوجّه نبود که چِلّه تمام شده است. یک وقت صدا شنید: آقا سیّد حسن! فکر کرد تَوهّم است و خیالاتی شده است. برگشت، دید که دوباره همان صداست و چه صدایی است!

«چه خوش است صوت قرآن زِ تو دِلرُبا شنیدن    *****    به رُخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن»

دوباره شنید. فرمود: آقا سیّد حسن پسر آقا سیّد حسین! می‌گوید: همین صدا را که شنیدم، اگر همه‌ی عالَم طلا شده بود و به من داده بودند، این‌قَدر آرامش پیدا نمی‌کردم. اصلاً احساسِ احتیاج به هیچ‌چیزی نمی‌کردم. کافی است که یک‌بار آقا آدم را صدا بزند.

یکی از اوتاد در شهر قُم عَلّامه «آیت الله مصباح» (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل می‌کرد که با همان ولیّ خدا هم مربوط بودند.‌ گفتند: جلوی قبرستان شیخان رسیده بود، در آن‌جا سیمِ دلش به آقا وصل شده بود و دلش شکسته بود.‌ عرضه داشته بود: آقا جان! من این‌قَدر شما را یاد می‌کنم؛ یعنی شما هم یادی از ما می‌کنید؟ تا این در ذهنش آمده بود، صدا آمده بود: آقا شیخ حسین! فُلان‌جا فُلان‌ گرفتاری را که پیدا کردی، چه کسی به داد تو رسید؟ «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ[۱۸]»؛ آقای ما به ما اطمینان دادند که ما شما را از یاد نمی‌بَریم. اگر شیعه باشیم، اگر در خطّ ایشان باشیم؛ مگر آقای ما آقایی‌اش کم است؟ جلوه‌ی خداست، جلوه‌ی حق‌تعالی است. اوّلین اثر نَفس مُطمئنّه این است که خدا آدم را صدا می‌زند و آدم می‌فَهمد که مُخاطب حق‌تعالی است. حالا به هر کیفیّتی چطور گوشِ جانش باز می‌شود؟ همه‌ی وجودش گوش می‌شود؟ نمی‌دانیم.

«موسی نیست که دعوی اَنا الحقّ شنود     *****     وَرنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست[۱۹]»

آن گوش حضرت موسی (علیه السلام) را می‌خواهد؛ وگرنه ندای خداوند در همه‌جا طَنین دارد.

نَفس مُطمئنّه انسان را به مقام اَمن می‌رساند

نکته‌ی دوّم این است که خدای متعال به آدم مدال می‌دهد که تو به مقام اَمن رسیدی. در حَرم اَمن خدا قرار گرفتی، هیچ اضطرابی و تَشویش و نگرانی در تو نیست. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»؛ خداوند این لَقب را، این عنوان را، این خُلق را خودش به بنده‌اش انتصاب می‌دهد. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»؛ دیگر تو به مقام کَمال رسیدی. دیگر حالت منتظره نداری که می‌رسم یا نمی‌رسم. انسانی که در راه است و نرسیده است، ناآرام است؛ اما وقتی به وطن رسید، چرا وطن را وطن می‌گویند؟ برای این‌که دیگر راه نیست و تمام شده است. حالا راحت است. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»؛ کسانی که سِیر خودشان را در بندگی درست طیّ کردند، به یک‌جایی می‌رسند که مقام کَمال است. آدم عبادت می‌کند تا به کَمال برسد. وقتی به کَمال رسید، بازهم عبارت را تَرک نمی‌کند؛ چرا؟ چون کامل است عبادت می‌کند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نماز می‌خواند؛ ولی نماز امام حسین (علیه السلام) را کامل می‌کند یا امام حسین (علیه السلام) نماز را کامل می‌کرد؟‌ چون امام حسین (علیه السلام) کامل و عاشق است، نماز را کامل کرد. «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ[۲۰]»؛ تو نماز را بلند کردی. نماز اُفتاده بود، خونِ تو نماز را برپا کرد، نماز را نماز کرد. «أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ[۲۱]»؛ امام حسین (علیه السلام) شهادت را به مقام خودش رسانده است؛ امام حسین (علیه السلام) نماز را به کَمال خودش رسانده است؛ امام حسین (علیه السلام) همه‌ی عبادت‌ها را مُزیّن کرده است که حسین (علیه السلام) این کار را کرده است. انسانِ کامل مانند فرشتگان است؛ هرگز از عبادت خسته نمی‌شوند. «لَا یَسْمَعُونَ[۲۲]» ، «لَا یَفْتُرُونَ[۲۳]»؛ نه سُست می‌شوند و نه خسته می‌شوند؛ زیرا آدم هرچه نزدیک‌تر بشود، عاشق‌تر می‌شود. عاشق قرار ندارد. قرار او وصل به مَعشوق خودش است. لذا دورِ مَعشوق می‌گردد. یکی از بزرگان می‌گوید: این‌که شهید موقعی که گُلوله می‌خورد، دست و پا می‌زند، تلاش مَذبوحانه نیست؛ بلکه این دست و پا زدن کسی است که احساس گرما می‌کرده و در دریا اُفتاده است و در حال خُنک‌شدن است. این دست و پای راحتی است، دست و پای گُوارایی شهادت است که در حال دست و پا زدن است. شهید ناراحتی ندارد. امام حسین (علیه السلام) نماز را کامل کرده است، جهاد را کامل کرده است، شهادت را کامل کرده است. نَفس مُطمئنّه وقتی نَفس مُطمئنّه شد، دیگر برای خودش کار نمی‌کند. انسان تا نَفس مُطمئنّه نشده است، کارهای خوبی هم که می‌کند، نمازی هم که می‌خواند، می‌‌خواهد خودش به ثَواب برسد، می‌خواهد به بهشت برسد. اما اگر به بهشت رسید، در آن‌جا چرا عبادت می‌کند؟ چون رسیده است، عشق به مَعشوقش کامل‌تر شده است. لذا هر عملی که می‌کند، آن عمل به من نیاز دارد؛ نه این‌که من به آن عمل نیاز دارم. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عبادت را کما این‌که اگر امام حسین (علیه السلام) به بهشت می‌روند، نیازی به بهشت ندارند. بهشت مُشتاق امام حسین (علیه السلام) است. امام حسین (علیه السلام) زینت بهشت است، امام حسین (علیه السلام) کَمال بهشت است، بهشت منّت امام حسین (علیه السلام) را می‌کِشد. امام حسین (علیه السلام) که نیازی به بهشت ندارد. در روایت دارد در روز قیامت وقتی بهشتی‌ها از حساب فارغ می‌شود و مُقدّرشان به دارالقَرار بهشت وارد می‌شوند، عدّه‌ای که در اطراف امام حسین (علیه السلام) قرار دارند، شیدای امام حسین (علیه السلام) هستند، مَلائکه می‌آیند و می‌گویند: حوری‌ها منتظر شما هستند، قَصر شما و پذیرایی شما آماده است. اما این‌ها جواب می‌دهند: ما با داشتن امام حسین (علیه السلام) نیازی به بهشت نداریم. بهشت ما حسین (علیه السلام) است. و این در تَعبیر روایت دیگری هم هست که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من مدینه‌ی حکمت هستم، «و هِیَ الجَنَّهُ[۲۴]»؛ خودِ بهشت من هستم. بهشت از وجودِ این‌ها صادر می‌شود. این‌ها چشمه‌ای هستند که بهشت از وجودشان جوشیده است. لذا فرمود: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»؛ این‌ نَفس مُطمئنّه نَفسی است که دیگر به کَمال رسیده است. هر کاری می‌کند برای تَکمیل خودش نیست؛ بلکه چون کامل است، کار کامل انجام می‌دهد که برای دیگران اُلگو باشد و آن عمل نیاز به او دارد.

رُجُوع اِلی‌الله لازمه‌ی نَفس مُطمئنّه است

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی[۲۵]»؛ او از این به بعد هیچ حرکتی ندارد که رُجُوع اِلی‌الله نباشد. تا حال دور خودش می‌چرخید، بهشت را برای خودش می‌خواست. خداوند مرحوم «آقای کربلائی» را رحمت کند که در تهران ساکن بودند. آن جریان مرحوم «فَشَندی» (رضوان الله تعالی علیه) که در عرفات شب تا صبح خدمت امام زمان (ارواحنا فداه) ناظر مُناجات حضرت بوده است و با امام زمان (ارواحنا فداه) صفا کرده بود. بعد موقع رفتن دلش آب شده بود و نمی‌توانست از آقا جُدا بشود. عرض کرده بود: آقا جان! باز هم ممکن است که من خدمت شما برسم؟ حضرت فرموده بودند: بله. عرض کرد: کجا؟ فرمودند: وقتی شما به مِنا می‌روید، در خیمه‌ی شما روضه‌ی عمویم حضرت اباالفضل (علیه السلام) خوانده می‌شود که من هم در آن روضه شرکت می‌کنم. این‌که بعضی از مداحان نَقل می‌کنند که هرجایی روضه‌ی حضرت اباالفضل (علیه السلام) باشد، امام زمان (ارواحنا فداه) شرکت می‌کنند، ما این را نداریم. این قضیه را هم مرحوم «آیت الله خوشوقت[۲۶]» (رضوان الله تعالی علیه) مُستقیماً از خود مرحوم حاج محمّد علی فَشَندی (رضوان الله تعالی علیه) نَقل کردند که از خودِ ایشان شنیده بود. هم مرحوم آقای «دستغیب» (رحمت الله علیه) در این کتاب «داستان‌های شگفت» آورده است. فرمود: در آن‌جا روضه‌ی عمویم خوانده می‌شود و من هم شرکت می‌کنم. روضه‌خوانی که در آن‌جا روضه می‌خوانده و امام زمان (ارواحنا فداه) در آن مجلس شرکت کرده بودند، همین مرحوم آقای کربلائی بوده است. ایشان مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» را دیده بود. گفته بود: من را چگونه می‌بینید؟ خب شیخ رجبعلی اهل سِیر و سُلوک بود و مرحوم کربلائی اهل‌الله بود؛ شیخ رجبعلی خیاط یک نگاهی به او کرده بودند و فرموده بودند که آدم خوبی هستی؛ اما هرکاری می‌کنی، برای خودت می‌کنی. کارهای خوبی می‌‌کنی و خیلی مُواظب هستی تا کارهای بد از تو صادر نشود؛ اما همه‌ی این‌ها برای خودت است. برای خدا کار کُن. انسان نمی‌تواند برای خدا کار کند، مگر این‌که عاشق باشد. تنها کسی که برای خدا کار می‌کند، کسی است که اصلاً خودی ندارد و خودش را به او داده است. اصلاً «من» نیستم. عاشق اصلاً دلی برای خودش ندارد. خودش را نمی‌بیند، همه‌اش عشق مَعشوق خودش را می‌بیند.‌ «ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ[۲۷]»؛ این کارهای ما به گونه‌ای است که گاهی در نماز هم دور خودمان می‌چرخیم. رُجُوع اِلی‌الله لازمه‌ی نَفس مُطمئنّه است.

رضایت حق‌تعالی از نَفس مُطمئنّه و ثَمره‌ی این رضایت

نکته‌ی دیگر «رَاضِیَهً» است. نَفس مُطمئنّه در زندگی هیچ حادثه‌ای برایش پیش نمی‌آید، مگر این‌که با آن حادثه خوش است. این جمله‌ای که از بَطَلَه الکربلاء، عَقیله العَرب، نایبَهُ الخاصّ للحُسین (علیه السلام)، بی‌بیِ ما حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که وقتی آن نانَجیب گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ[۲۸]»، چه جوابی دادند؟ فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا[۲۹]». ایشان اَسیر هستند، داغ امام حسین (علیه السلام) را دیده‌اند، داغ حضرت علی اکبر (علیه السلام) را دیده‌اند، داغ حضرت اباالفضل (علیه السلام) را دیده‌اند، تازیانه خورده‌اند، سر بُریده دیده‌اند، بدنِ پاره‌پاره دیده‌اند؛ اما در آن‌جا شکایت نکردند. فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ ما مأموریت را قبول کرده بودیم. این برنامه و نُسخه‌ای بود. خداوند ما را لایق دید و این نُسخه را در اختیار ما قرار داد. ما در اجرای این دستورالعَمل هیچ‌جا کوتاهی نکردیم.‌ لذا ما هیچ نارضایتی نداریم. ما در این جریان پیروز هستیم. ما خطی را که خداوند برایمان مُعیّن کرده بود، از این خط خارج نشدیم. همه‌اش رُجُوع اِلی‌الله بوده است. انسانی که همه‌ی حرکاتش اِ‌لی‌الله است، نارضایتی مَعنایی ندارد؛ «رَاضِیَهً». حالا من راضی هستم. خیلی‌ها از کارهای خودشان راضی هستند. احسان می‌کند، به جبهه رفته است، نماز شب می‌خواند؛ اما آیا خدا هم راضی است؟ چه تَضمینی هست؟ خداوند به نَفس مُطمئنّه می‌فَهماند که من هم از تو راضی هستم؛ «رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً». به دنبال آن اَثر این «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[۳۰]» است که این عُبودیّت است.

عُبودیّت و علم انسان را به مقامات بالا می‌رساند

آن وقت این دو آیه‌ای که در قرآن کریم است و هدف زندگی بَشر را مُعیّن کرده است، دو چیز است. دو بال است که انسان را به بالا می‌بَرد. یکی بال عُبودیّت است. «مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۳۱]»؛ نمی‌گوید تا عبادت کنید؛ بلکه می‌فرماید: تا عَبد باشید. «ألعَبد وَ مَا فِی یَدِهِ کانَ لِمَولاه[۳۲]»؛ برای عُبودیّت آمده‌ایم. عُبودیّت فقط نماز نیست. عُبودیّت این است که انسان خودش را برای خودش نبیند. بگوید: من مالک دارم، آقا بالاسر دارم، هر کاری می‌کنم، باید به دستور او کار کنم. بدون دستور هیچ‌کاری نمی‌کنم. این عَبد است. اگر همه‌ی کارهایمان و خواب‌مان برای خدا بود، خوراک‌مان برای خدا بود، اَخم‌مان برای خدا بود، این عَصبانیّت‌هایی که مَظهر غَضب پروردگار متعال است، این بندگی است که ما به همدیگر می‌پَریم؟ برای همدیگر پرونده درست می‌کنیم؟ کُلاه سر هم می‌گذاریم؟‌ بعد هم می‌آییم و نماز هم می‌خوانیم. وقتی آن خراب شد، این هم خراب می‌شود. وقتی نماز درست بود، «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۳۳]»؛ نماز هم تَخلیه است و هم تَحلیه است؛ ولی اَثر آن کجاست؟ جاهای دیگرمان خراب است. «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ[۳۴]»؛ زندگی‌ات را تمیز کُن، تا نمازت نماز بشود. اگر نمازت نماز شد، پاسدار تو می‌شود، مُحافظ تو می‌شود. نماز خوب دَرب بدی‌ها را بر روی تو می‌بَندد. «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» ، «مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» این جَنّت همان حکمت است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من مدینه‌ی حکمت هستم و «و هِیَ الجَنَّهُ». لذا آخرین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق می‌فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا[۳۵]»؛ خداوند متعال عوالِم را آفریده است تا شما عالِم بشوید. پس خداوند ما را آفریده است تا عَبد باشیم، خداوند ما را آفریده است تا عالِم باشیم. این دو پَر است که ما را بالا می‌بَرد. پَر عُبودیّت و پَر علم است.

نکاتی در مورد امام حسن مجتبی (علیه السلام)

حضرت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) در میان ائمه‌ (سلام الله علیهم اجمعین) کَریم هستند. کَرامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) زبانزَد است. ما نسبت به امام حسن مجتبی (علیه السلام) خیلی جَفا می‌کنیم. مقام امام حسن مجتبی (علیه السلام) را کمتر مُطالعه می‌کنیم، کمتر برای شیعیان ایشان بازگو می‌کنیم. در حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد: «لَوْ کَانَ اَلْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۳۶]»؛ اگر بَنا بود عقل در خارج تَجسُّم پیدا کند، تَمَثُّل پیدا کند؛ همان‌گونه که مَلَک برای حضرت مریم (سلام الله علیها) تَمَثُّل پیدا می‌کرد، مَلَک جسم ندارد، مَلَک بدن مادی ندارد، بدنِ سَخت ندارد. مَلَک مُجرّد است؛ اما برای حضرت مریم (سلام الله علیها) مُتمثّل می‌شد. «دِحیه کَلبی[۳۷]» یک شخص است؛ جناب جبرئیل (علیه السلام) به صورت او با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدار می‌کرد. اگر بَنا بود عقل، اوّل ما خَلَق عقل است. عقل حُجّت خداست. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) فرمودند: اگر کسی را دوست دارید و می‌خواهید بهترین دعا را در حقّ او بکنید، از خدا بخواهید که خداوند به او عقل بدهد. پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) عقلِ کُلّ است؛ اما مَظهر آن امام حسن مجتبی (علیه الصلاه و السلام) هستند. شرایط امام حسن (علیه السلام) خیلی سخت است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اثر جَفای اطرافیان و شیعیان‌شان می‌بینید که در نَهج البلاغه چه ناله‌هایی دارند. «قَاتَلَکُمُ اللَّهُ[۳۸]»؛ نفرین می‌کنند که دلم را از غیر پُر کردید. این اختلاف شما، این عِصیان شما در برابر امام‌تان بود و نهایتاً حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از خداوند خواستند: خدایا! «لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی[۳۹]»؛ خدایا! هم من از این‌ها خسته‌ام، هم این‌ها از من خسته‌اند. من را از این‌ها بگیر و مانند خودشان را به آن‌ها بده. ولی امام حسن مجتبی (علیه السلام) در همین شرایط امامت را به عُهده گرفتند. خدا دعای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مُستجاب کرد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بُرد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) در آن شرایط سخت‌تر از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) برای خواندن دو رکعت نماز زِره می‌پوشیدند. اطرافیان ایشان و مُدّعیان تَشیُّع ایشان را ترور می‌کردند و شامی‌ها نبودند. افرادی به امام حسن مجتبی (علیه السلام)‌ جسارت کردند و تَحریک می‌کردند که عموی مُختار امام حسن مجتبی (علیه السلام) را بکُشد. این‌قَدر از اطرافیان خودشان جَفا دیدند، ما در روایت داریم که روز قیامت هر امامی با حَواریّون خودش مَحشور می‌شود. دور امام حسین (علیه السلام) آن ۷۲ نفر هستند؛ اما غَریب‌ترین فرد در روز قیامت که تَجسُّم این دنیاست، سه نفر دور ایشان هستند و بیش از سه نفر کسی دور ایشان نیست. ولی یک‌جا‌ امام حسن مجتبی (علیه السلام) آرزوی مرگ کرده‌اند، یک‌جا گِله کرده‌اند. این همه دُشنامی که به ایشان دادند، یک‌بار به خودشان برگردانده است؟ شامی می‌آمد و آن‌گونه جسارت می‌کرد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) می‌فرمودند: گویا غَریب هستی، گویا گرفتار هستی؛ چه چیزی کم داری؟ به من بگو که به تو بدهم. یا امام حسن مجتبی (علیه السلام)!

«دوستان را کجا کنی محروم     ****     تو که با دشمن این نظر داری[۴۰]».

مؤمنین باید قَلباً به حُکم ولایت و وَلی تسلیم باشند

آن چیزی که از عَرایض شب گذشته و عَرایض امشب به پایان می‌رسانم، این آیه بود که خدمت شما تقدیم شد. «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ»؛ اگر می‌خواهیم ایمان خودمان را مَحک بزنیم، ببینیم واقعاً ایمان ما برای ما اَمن می‌آورد، در حوادث به ما آرامش می‌دهد؟ ما نمی‌بُریم؟ ما کم نمی‌آوریم؟ ما در نمی‌مانیم؟ ما برنمی‌گردیم؟ ما با دین و ولایت مُقابله نمی‌کنیم؟ اگر فتنه بیاید، قاطی فتنه‌گرها نمی‌شویم؟ این فقط در این مورد است که انسان در برابر اَمر خدا رضا و تسلیم داشته باشد و اَمر امام را عیناً اَمر خدا بداند. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[۴۱]»؛ و اَمر ولی‌فقیه در زمان غیبت اَمر امام زمان (ارواحنا فداه) است. خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: «فإنَّهُم حُجَّتی علَیکُم، و أنا حُجَّهُ اللّه[۴۲]»؛ ولی‌فقیه حُجّت منِ امام زمان است و من هم حُجّت خداوند بر شما هستم. این‌ها برای ما مَحک است. «فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ»؛ به پروردگارت قَسم این‌هایی که ایمان دارند، ایمان‌شان ایمان نیست. به مؤمن‌بودن قبول‌شان ندارم. «حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ»؛ مگر در آن‌جاهایی که اختلاف نظر دارند، تو را بر خودشان حاکم بدانند. و وقتی مَعلوم شد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه رأی و نظری داده است، «ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛ تَسلیم عملی که دو نفر به دادگاه می‌روند و یکی محکوم و یکی حاکم می‌شود، آن کسی که محکوم می‌شود، با فُحش و ناسزا بیرون می‌آید؛ اما در حُکم ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)، در حُکم ولایت باید در دل راضی باشد. نه این‌که عَملاً چون حُکم دادگاه است و چاره‌ای ندارم تسلیم می‌شوم. این اجباری است. باید با اراده دل راضی باشد به آنچه که مأموریت الهی از مَجرای ولایت به ما می‌رسد.

روضه و توسّل به امام حسن مجتبی (علیه السلام)

خود به خود در مَحضر کَریمه‌‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیها) باید دل‌ها را به مدینه ببَریم و به مَظلومیّت مُضاعف امام حسن مجتبی (علیه السلام) گریه کنیم. بنده گاهی مَظلومیّت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را از امام حسین (علیه السلام) هم جانسوزتر می‌دانم. امام حسین (علیه السلام) خیلی مَظلوم بودند، تشنگی کشیدند، بدن‌شان قطعه‌قطعه شد؛ ولی همسری مانند حضرت رُباب (سلام الله علیها) داشتند. حضرت رُباب (سلام الله علیها) بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) زیر سایه نرفت. اصرار می‌کردند: این آفتاب کُشنده است، هَلاک می‌شوی؛ چرا زیر آفتاب هستی و زیر سایه نمی‌آیی؟ می‌گفت: نمی‌توانم. بدن امام حسین (علیه السلام) را دیدم که روی ریگ‌های گَرم کربلا آفتاب بر آن می‌تابد. اما امام حسن مجتبی (علیه السلام) با زبان روزه، عَجب افطاری به او داد. زَهر هم زَهر خاصّی بود که مُعاویه برایش فرستاده بود. می‌گویند: اگر به دریا می‌ریخت، همه‌ی نَهنگ‌های را از بین می‌بُرد. خیلی سریع اَمعاء و اَحشاء امام حسن مجتبی (علیه السلام) را بهم ریخت. وجود نازنین امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خودشان می‌پیچیدند. فرمودند: بگویید حسینم بیاید. برادرها آمدند. اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)! بی‌بی زینب کبری (سلام الله علیها) هم آمدند. همه دور بِستر امام حسن مجتبی (علیه السلام) نشستند؛ ولی دیدند حال ایشان وَخیم شد. فرمود: یک تَشت بیاورید. وقتی تَشت را آوردند، مُنتظر بودند تا زَهر را بالا بیاورند و حال ایشان خوب بشود. ولی دیدند خون‌آبه‌های جگر داخل تَشت است. صدای وا مُحمّدای حضرت زینب (سلام الله علیها) بلند شد. این‌جا یک تَشتی بود و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) سایه‌ی امام حسین (علیه السلام) را بالای سر خودشان داشتند. برادری مانند حضرت اباالفضل (علیه السلام) کنار ایشان بود و ایشان را دلداری می‌داد. اما یک تَشتی هم در مجلس «ابن زیاد» دید. سر مُقدّس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داخل تَشت بود. نامَرد شَراب می‌خورد و با چوب خیزران به این لب‌ها می‌زد. پیرمردی از گوشه‌ی مجلس گریه‌کُنان داد زد: نانَجیب به این لَب‌ها نزن؛ من خودم دیده بودم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لب به این‌ لب‌ها می‌گذاشت.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به کرامت امام حسن مجتبی (علیه السلام) امام زمان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! عُلمای ما، مَراجع ما، سُکان‌دار کشتی انقلاب ما، رهبر نمونه‌ی ما را تا ظُهور و در کنار حضرت مهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! حوزه‌های علمیه را از آفات دُنیوی و اُخروی مُحافظت بفرما.

خدایا! به مَظلومیّت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، به کرامت و طُمأنینه‌ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم این ویروس و ویروس‌های دینی را از جامعه‌ی ما ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! ما را دشمن‌شاد مَگردان.

خدایا! مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر را شِفا عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۵٫

[۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۷٫

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ».

[۴] سوره مبارکه زمر، آیه ۳۰٫

[۵] الخصال، جلد ۱، صفحه ۲۵۳٫

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ اَلْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَتْنَا رُقَیَّهُ بِنْتُ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَتْ حَدَّثَنِی أَبِی إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ».

[۶] همان.

[۷] نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶٫

«و من خطبه له (علیه السلام) فی التَنفیر من الدنیا: دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَهٌ، لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا یَسْلَمُ نُزَّالُهَا؛ أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَهٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَهٌ، الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ؛ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَهٌ، تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا. وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً. أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَهً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَهً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَهً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَهً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَهً؛ فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَهِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَهِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَهَ [الْمُسْنَدَهَ] وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَهَ الْمُلْحَدَهَ، الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا، فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّهٍ مُوحِشِینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ؛ لَا یَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ وَ لَا یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ، عَلَى مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ؛ وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَى وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَى وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ. فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ؟ «هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون».

[۸] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۲۸۱٫

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى اَلدُّنْیَا أَنْ أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ، وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلنُّورَ فِی قَلْبِهِ، فَإِذَا قَالَ: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» نَادَاهُ اَلْجَلِیلُ جَلَّ جَلاَلُهُ: لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ. ثُمَّ یَقُولُ لِمَلاَئِکَتِهِ: مَلاَئِکَتِی، اُنْظُرُوا إِلَى عَبْدِی فَقَدْ تَخَلَّى بِی فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ وَ اَلْبَطَّالُونَ لاَهُونَ، وَ اَلْغَافِلُونَ نِیَامٌ، اِشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ».

[۹] همان.

[۱۰] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫

[۱۱] سوره مبارکه فجر، آیه ۲۷٫

[۱۲] سوره مبارکه طه، آیات ۱۱ و ۱۲٫

«فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».

[۱۳][۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۷۷٫

«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».

[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«…وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً لَاغایَهَ لِعَدَدِها، وَ لَا نِهایَهَ لِمَدَدِها، وَ لَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّٰهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَ أَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَکَ، وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَکَ، وَ صِلِ اللّٰهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ وُصْلَهً تُؤَدِّی إِلىٰ مُرافَقَهِ سَلَفِهِ، وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ یَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ، وَ أَعِنَّا عَلَىٰ تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ، وَ الاجْتِهادِ فِی طاعَتِهِ، وَ اجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ، وَ امْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ، وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَهً مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ فَوْزاً عِنْدَکَ، وَ اجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَهً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَهً، وَ دُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛ وَ اجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً، وَ هُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّهً، وَ حَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّهً، وَ أَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ، وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَ انْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ، وَ اسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۱۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».

[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیات ۲۶ و ۲۷٫

«وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ».

[۱۷] همان.

[۱۸] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج ۲، ص ۳۲۳. / راوندی، هبه الله بن حسین، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۹۰۳. / علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵، ح ۷.

«اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الاْعْداءُ».

[۱۹] حکیم سبزواری، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۴۲.

[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف وارث.

«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفىٰ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضىٰ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ خَدِیجَهَ الْکُبْرىٰ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثارَ اللّٰهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ أَطَعْتَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ، وَ لَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللّٰهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذٰلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ؛ یَا مَوْلایَ یَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّهُ بِأَنْجَاسِها، وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِها ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدِّینِ، وَ أَرْکانِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ وَُلَْدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوىٰ، وَ أَعْلامُ الْهُدىٰ، وَ الْعُرْوَهُ الْوُثْقىٰ، وَ الْحُجَّهُ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا…».

[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتّىٰ دَعاکَ اللّٰهُ إِلىٰ جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْداءَکَ الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَىٰ جَمِیعِ خَلْقِهِ. اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ. اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ و الِهَهٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَهٌ، وَ أَعْلامَ الْقاصِدِینَ إِلَیْکَ واضِحَهٌ، وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ، وَ أَصْواتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صاعِدَهٌ، وَ أَبْوابَ الْإِجابَهِ لَهُمْ مُفَتَّحَهٌ، وَ دَعْوَهَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَهٌ، وَ تَوْبَهَ مَنْ أَنابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَهٌ، وَ عَبْرَهَ مَنْ بَکَىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَهٌ، وَ الْإِغاثَهَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَهٌ، وَ الْإِعانَهَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَهٌ…».

[۲۲] سوره مبارکه واقعه، آیه ۲۵٫

«لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِیمًا».

[۲۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۰٫

«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ».

[۲۴] الأمالی للصدوق: ص ۴۷۲ ح ۶۳۲، الأمالی للطوسی: ص ۴۳۱ ح ۹۶۴ کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، مائه منقبه: ص ۱۴۸ ح ۹۴ عن أبی سعید الخدری، روضه الواعظین: ص ۱۳۴.

« ابن عقده ، قال: حدّثنا یعقوب بن یوسف بن زیاد ، قال: حدّثنا أحمد بن حمّاد ، عن عمرو بن شمر ، عن جابر بن عبد اللّه ، عن أبی جعفر الباقر، عن علیّ بن الحسین، عن الحسین بن علیّ عن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: أنَا مَدینَهُ الحِکمَهِ و هِیَ الجَنَّهُ، وأنتَ یا عَلِیُّ بابُها، فَکَیفَ یَهتَدِی المُهتَدی إلَی الجَنَّهِ؟! و لا یَهتَدی إلَیها إلّا مِن بابِها».

[۲۵] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ و ۲۸٫

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً».

[۲۶] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[۲۷] سوره مبارکه فجر، آیه ۲۸٫

[۲۸] اللهوف علی قتلی الطفوف‌، سید بن طاووس، ص ۱۶۰. / بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۱۵. / مثیرالأحزان، ابن نما حلی، ص ۹۰.

«فقال ‌ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا أولئِکَ قَومُ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمَ ألْقَتلِ فَبَرَزو وَ إلِى مَضاجِعِهِم وَ سَیَجمَعُ اللهُ بَینَکَ وَ بَینَهُم فَتَختَصِمُونَ عِندَهُ فَانْظُر لِمَن ألفَلَج یَابْنَ مَرجانَه».

[۲۹] همان.

[۳۰] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۹ و ۳۰٫

[۳۱] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫

[۳۲] جامع الشتات: ۲/ ۴۱۰؛ مفاتیح الغیب: ۵۱/۱۰٫

[۳۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫

«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[۳۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۲۷٫

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».

[۳۵] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا».

[۳۶] مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب و الأئمه من ولده علیهم السلام من طریق العامه، جلد ۱، صفحه ۱۳۵.

«حَدَّثَنِی اَلشَّرِیفُ اَلنَّقِیبُ أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِیُّ اَلْحُسَیْنِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنِی اَلْعَبَّاسُ بْنُ بَکَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرٍ اَلْهُذَلِیُّ عَنْ عِکْرِمَهَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ : یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خَلاَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ (یَسْتَغْنِی عَنِ اَلْبَیَانِ إِنَّ) اَللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ اَلْحِلْمُ رَجُلاً لَکَانَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحُسْنُ (هَیْئَهً لَکَانَتْ) فَاطِمَهَ [بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ ] اِبْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً».

[۳۷] دِحْیَه بن خلیفه کَلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه‌ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. دحیه صورت زیبایی داشت و در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ظاهر می‌شد. تمثل جبرئیل به صورت دحیه پرسش‌هایی میان متکلمان مسلمان برانگیخته است. سید مرتضی در ضمن جوابات المسائل المصریات به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گفته است. عارفان مسلمان ظهور جبرئیل در صورت دحیۀ کلبی را نمونه‌ای از ظهور و تجلی موجوداتی دانسته‌اند که در جهان مادی صورتی ندارند. او پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. منابع به رخسار نیکوی دحیه اشاره کرده‌اند و بنا بر گزارشی، پیامبر او را در زیبایی به جبرئیل تشبیه کرده است. همچنین در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت دحیۀ کلبی بر پیامبر ظاهر می‌شد. تمثل جبرئیل به صورت دحیه پرسش‌هایی میان متکلمان مسلمان برانگیخته است. سید مرتضی (درگذشت ۴۳۶ق) در ضمن کتاب جوابات المسائل المصریات به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گفته است. عارفان مسلمان ظهور جبرئیل در صورت دحیۀ کلبی را نمونه‌ای از ظهور و تجلی موجوداتی دانسته‌اند که در جهان مادی صورتی ندارند. به گفته ابن کثیر از دحیه فرزندی نماند. اما به نوشتۀ ابن عساکر، گروهی که در منطقه بقاع در نزدیکی دمشق سکونت داشتند، خود را از نسل دحیه معرفی می‌کرده‌اند. برخی گفته‎‌اند در عصر خلافت یزید بن ولید یکی از نوادگان وی والی عراق شد و به گفته ابن اثیر نام وی عبد العزیز بن هارون بن عبد الله بن دحیه کلبی بود. بنا بر نقلی دحیه کلبی در سال۴۸ق و بنا بر نقل دیگر در سال ۶۰ق وفات کرد. در محل دفن وی اختلاف است.

[۳۸] نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫

«و من خطبه له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویه فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعه لعدم طاعته: فضل الجهاد: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

إستنهاض الناس: أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ. فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّهُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّهُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ. کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ.

البرم بالناس: یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَهً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ».

[۳۹] همان.

[۴۰] سعدی، گلستان، دیباچه.

[۴۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا».

[۴۲] الاحتجاج: ۲/۵۴۳/۳۴۴٫

«الإمامُ المهدیُّ علیه السلام: أمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فارْجِعوا فیها إلى رُواهِ حَدیثِنا فإنَّهُم حُجَّتی علَیکُم، و أنا حُجَّهُ اللّه».