«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‌‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبیبِنا حَبیبِنَا وَ شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی القَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ المَعصُومینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی العَالَمینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ»

مرگ نشانه‌ی توحید

یکی از اموری که همه با آن درگیر خواهند شد، دست به گریبان خواهند شد، ملاقات خواهند داشت، از آن گریزی نیست، مرگ است. مرگ از نشانه‌های توحید است، از آیات خدا است. دعای صباح امیر المؤمنین علیه السّلام جزء دعاها ویژه است. عرفای ما، مرحوم آقای بهجت، اساتید ایشان، خیلی به این دعا وابسته بودند و سفارش می‌کردند خوانده شود. یک جمله از دعای صباح امیر المؤمنین علیه السّلام این است -که این ادعیه‌ی حضرت امیر علیه السّلام هم جزء معجزات ایشان است، عالم جمع بشود یک چنین نسخه‌هایی را نمی‌توانند بپیچند- «فَیَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ وَ الْبَقَاءِ، وَ قَهَرَ عِبَادَهُ بِالْمَوْتِ وَ الْفَنَاءِ» ای خدایی که «تَوَحَّدَ بِالْعِزِّ» به دو امر از امور و شئون ربوبی اشاره شده است. یکی این‌که خداوند متوحّد در عزّت است، عزّت مخصوص خدا است، هر که عزّت دارد خدا داده است. خدا نداده است که در اختیار ما باشد، در اختیار خود او است. آدم قدر عزّت را نداند، خدا عزّت را از او می‌گیرد. چون خود خدا داده است و در دست خود خدا هم است. «قَهَرَ عِبَادَهُ» یکی عزّت است که از آنِ خدا است، دوم بقاء است.

همه‌ی عالم فانی است، خدا فانی نیست، بقا برای خود خدا است. تمامی موجودات حتّی حضرت عزرائیل می‌میرند. در روایت داریم که خدای متعال موت را هم می‌میراند این خیلی عجیب است. خداوند موت را به صورت یک گوسفندی متمثّل می‌کند و حضرت یحیی آن را ذبح می‌کند. هر چیزی جز خدا است، فنا دارد، از بین می‌رود ولی بقا برای خدا است، «هُوَ الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ‏»[۲] فقط او است که نمی‌میرد. همه‌ی ملائکه می‌میرند، همه‌ی انبیاء رفتند؛ «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ‏»[۳] پیغمبر تو هم می‌میری. دیگر از تو عزیزتر که ندارم ولی مرگ سراغ تو را هم می‌گیرد، همه باید این شربت را بنوشند. به تعبیر مردم این شتری است که در خانه‌ی همه زانو می‌زند، می‌خوابد.

«وَ قَهَرَ عِبَادَهُ بِالْمَوْتِ»[۴] از قهّاریّت خدا، جلال خدا این است که عباد خود را، بندگان خود را با مرگ مقهور کرده است. حضرت عزرائیل که می‌آید هر گردن کلفتی، هر پادشاهی، هر آدم قهرمانی ذلیل است.

سه شرط امام حسین علیه السّلام برای انجام دادن گناه

یک جوانی خدمت ارباب ما و ارباب شما حضرت أبا عبدالله الحسین علیه السّلام آمد -چه می‌شد جوان‌های ما هم گاهی سراغ یک طبیبی را می‌گرفتند- گفت: یا أبا عبدالله به من کمک بکن. حضرت فرمودند: مشکل تو چیست که فرار کردی به من رو آوردی؟ عرض کرد: نفس. من توان مقابله در برابر نفس خود را ندارم، من را وادار به گناه می‌کند. نگران گناه هستم و از عهده برنمی‌آیم و آمدم شما به فریاد من برسید. آقا سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمودند: من چند تا شرط به تو می‌گویم، قرار می‌گذارم این شرط‌ها را رعایت بکن آزاد هستی، هر چه دوست داشتی انجام بده. این شرط‌ها چه بود. امام حسین علیه السّلام حرف نمی‌زند، دارد طرف را در مسیر می‌پزد، پخته بشود، (به مفهوم) برسد دیگر (گناه) نمی‌کند. آقای بهجت یک وقتی به من فرمودند که اگر همه‌ی دنیا را به شما بدهند بگویند: خود را به داخل چاه بینداز، تو خود را می‌اندازی؟ می‌گویی: وقتی من بمیرم همه‌ی دنیا چه سودی برای من دارد؟ همین شما که همه‌ی دنیا را به شما بدهند در چاه نمی‌اندازی، وقتی که گناه می‌کنی می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خود را بی‌جهت داخل چاه انداختی. گناه چاه ویل است، گاهی آدم دیگر نمی‌تواند از آن خارج بشود، در آن می‌ماند. به خدا پناه می‌بریم. امام حسین علیه السّلام خواست بصیرت و معرفت را بالا ببرد، بعد هم امام حسین علیه السّلام کیمیا نفس است، کیمیا نظر است، یک نگاه به آن جوان کرد و او را آباد کرد. فرمود: ۱-‌ روزی خدا را نخور، هر کار دوست داشتی بکن. روی این‌ها دقّت بکنیم. ما نفس که می‌کشیم خدا به ما نفس می‌دهد، این روزی است. نگاه که می‌کنیم، روزی خدا است که داریم نگاه می‌کنیم. گوش ما می‌شنود، این نواهای خوب، عزاداری امام حسین علیه السّلام را داریم می‌شنویم صفا می‌کنیم، این نعمت خدا است، روزی خدا است که در اختیار ما است. هیچ می‌دانید خدا چقدر شما را دوست دارد، با پای خود بلند شدید به مجلس امام حسین علیه السّلام آمدید. می‌دانید بعضی‌ها فلج هستند، بعضی‌ها توان ندارند از جای خود بلند بشوند امّا آمدن به این‌جا روزی است. درآمد شما هم روزی است، طعام شما روزی است، آبی که می‌خورید روزی است، بعضی جاها آب به راحتی پیدا نمی‌شود. شما هر قدر می‌خواهید آب می‌خورید. حالا بیایید این روزی را، این سفره‌ی روزی را جمع بکنید و کنار بگذارید از روزی خدا استفاده نکنید، هر کار دوست داشتید انجام بدهید.

در دومین مورد امام حسین علیه السّلام فرمود: از مملکت خدا بیرون برو، هر کار دوست داشتی بکن. کجا می‌روی که ملک خدا نیست؟ «وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ»[۵] مگر کسی می‌تواند از حکومت خدا خارج بشود؟ امام حسین علیه السّلام دارد برای این جوان شرط می‌گذارد که کار او آسان بشود. از حکومت خدا بیرون برو، گناه بکن، هر قدر دوست داری گناه بکن.

 سوم وقتی قابض الارواح مملک الموت می‌آید جان تو را بگیرد، قبض روح بکند، مقاومت بکن. تسلیم او نشو، اگر توان مقابله با ملک الموت را داری، هر کاری دوست داری انجام بده. چه کسی توانایی مقابله در برابر ملک الموت را دارد؟ خدا آقای بهجت را رحمت بکند من از یاد نمی‌برم اگر شما هم دیده بودید مثل ما بودید. من آن‌قدر که به یاد آقای بهجت هستم، به یاد پدر خود نیستم. اصلاً در زندگی من است، آقای بهجت خیلی بزرگ بود، مرحوم حاج شیخ عبّاس هاتفی گفته بود: در محضر آقا میرزا علی آقای قاضی آیت الحق، عارف بزرگ نشسته بودیم، شاگردان ایشان بودند. فرمودند: حاج شیخ محمّد تقی از ایران برای من نامه نوشته است و یک سؤالی کرده است؛ گفته است: اگر کسی سه روز جان خود را خلع بکند -این موت اختیاری است- خود را سه روز بمیراند، این بدن بی‌جان که سه روز مانده است، بعد از سه روز خود را زنده می‌کند، روح به بدن خود برمی‌گردد. آیا این سه روز که مرده است باید نمازهای خود را قضا بکند، باید کارهای خود را بکند یا نه؟ مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: من اطمینان دارم این کار، کار خود او است، آقای بهجت موت اختیاری داشت، هر وقت می‌خواست بمیرد، با اراده می‌مرد و می‌توانست خود را هم زنده بکند و سه روز این کار را کرده بود، استاد ایشان آقای قاضی گفته بود: این کار، کار خود ایشان است.

آقای بهجت -سلام خدا بر آقای بهجت- می‌فرمودند: کسی برای مرگ آمادگی داشته باشد، منتظر حضرت عزرائیل باشد، در میان لذائذی که در زندگی تجربه کرده است، هیچ لذّتی به مرگ نمی‌رسد. الذّ لذّات موت است، مرگ است.

سه راه برای آسانی مرگ

چه کار بکنیم مرگ ما آسان بشود؟ عزرائیل برای ما وحشتناک نباشد، برای ما دلنشین باشد، ملاقات او با ما مبارک باشد. از وجود مبارک حضرت امیر علیه السّلام سؤال کردند، حضرت فرمود: سه چیز. ۱-‌«أَدَاءُ الْفَرَائِضِ»[۶] نسبت به واجبات خود دقیق باشید. واجب فکری و عقیدتی، اعتقادات خود را درست بکنید. اعتقاد به توحید، نبوّت، امامت، معاد، ملائکه، حشر، صراط، تطایر کتب، جهنّم، بهشت این‌ها اعتقاداتی است که ما باید داشته باشیم. ۲-‌ «وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» مواظب باشید به گناه آلوده نشوید. گناه مرگ را تلخ می‌کند، زندگی را هم تلخ می‌کند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى‏»[۷] آدم که گناه می‌کند، هم زندگی او گرفتار تنگنا می‌شود، آدم از درون خود احساس می‌کند که در زندان است، همه چیز هم دارد، خانه‌ی وسیع هم دارد، ویلا هم دارد ولی از درون خود تحت فشار است. «فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» روز قیامت هم کور است، کور محشور می‌شود. ۳- «وَ الِاشْتِمَالُ (اکتساب) عَلَى الْمَکَارِمِ» تنها عمل صالح کافی نیست، باید ملاکات خود را درست بکنیم. عفّت برای زن‌ها، برای مردها، یک بار آدم نگاه نمی‌کند، این آدم هنوز آدم نشده است ولی یک ملکه‌ای در باطن او است، اصلاً نمی‌تواند به نامحرم نگاه بکند. عدالت، یک بار آدم ظلم نمی‌کند، کافی نیست، باید به صورت یک وصف، خصلت دربیاید، آدم از ظلم وحشت بکند، نتواند به همسر و فرزند خود ظلم بکند. نتواند به همسایه‌ی خود ظلم بکند. سخاوت باز جزء ملکاتی است که خدا دوست دارد. شجاعت جزء ملکاتی است که خدا دوست دارد، این صفاتی که جزء ارزش‌های اخلاقی است، باید این‌ها را کسب کرد. اگر انسان این‌طور بود، مرگ او، مرگ زیبا می‌شود.

یکی از فقهای بزرگ که بعد از شیخ اعظم انصاری در مقام مرجعیّت بوده است -همه فکر می‌کردند بعد از شیخ، زعیم عالم شیعه او است- مرحوم فاضل اردکانی بوده است. شیخ که وفات می‌کند، به دنبال او می‌گردند که بگویند: آقا رساله بده. او را پیدا نمی‌کنند. بالاخره می‌بینند در یک قهوه‌خانه نشسته است و با این داش‌ها دارد گپ می‌زند. انگار که عالم نیست، مجتهد نیست، خیلی عادی رفته داخل یک قهوه خانه نشسته است. گفته بودند: آقا شأن شما بالاتر از این حرف‌ها است. یک شوخی با این‌ها کرده بود و آن‌ها را از خود دور کرده بود. او در پایان عمر خود، آب می‌خواهد، آب را که نوش جان می‌کند، با لهجه‌ی یزدی خود می‌گوید: یک آب خشی خوردیم، یک مرگ خشی هم بکنیم. این خیلی عجیب است. بعضی‌ها غذا می‌خورند، می‌گویند: چه غذای خوبی خوردیم، یک خواب خوب هم بکنیم، این‌طور است. یک آب خشی خوردیم، یک مرگ خشی هم بکنیم. پای خود را رو به قبله می‌کند «أشهد أن لا اله الّا الله» و می‌رود. مرگ خش، مرگ خوب.

آقا سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمودند: اگر می‌توانی در برابر ملک الموت مقاومت بکنی، خود را آماده بکن، آزاد هستی هر گناهی می‌خواهی بکنی بکن.

شرط دیگری که امام حسین علیه السّلام با این جوان کرد این بود که فرمود: وقتی مالک جهنّم به عنوان گنه‌کار به سراغ تو می‌آید و تو را به طرف جهنّم می‌کشد، قبول نکن، تمکین نکن و به جهنّم نرو، هر کار دوست داری بکنی، بکن ولی امام حسین است می‌بیند مریض او است، می‌بیند به پناه آمده است، حضرت یک نگاه به او کردند تمام شد. دیگر هوسی برای گناه در وجود او باقی نماند. (به جز حسین مرا در جهان پناهی نیست) امام حسین علیه السّلام باید مرگ ما را شیرین بکند. باید دل ما را از لجن گناه نجات بدهد. باید اعضا و جوارح ما را با یک نگاهی پاک بکند و بقیه‌ی عمر از آن نگاه‌هایی که به آن جوان کرد، به ما هم بکند که دیگر گناه به سراغ ما نیاید، شیطان دست از سر ما بردارد، دیگر نزدیک به مرگ هستیم باید مراقب خود باشیم. داریم می‌رویم ولی به امام حسین علیهالسّلام می‌گوییم: آقا جان مراقب ما نباشی، ما می‌افتیم. آدم ضعیف است، یک جا اشتباه می‌کند و در قعر جهنّم می‌افتد.

شهادت بهترین مرگ

خدا مرحوم شیخ جعفر مجتهدی تبریزی را رحمت بکند، خیلی امام رضایی بود، مرتّب زیر قبّه‌ی حضرت امام رضا علیه السّلام بود. یک دوستی داشت گاهی به ما زنگ می‌زند -دو سه سال است که صدای او را نمی‌شنوم، اگر از دنیا رفته است خدا او را رحمت بکند، اگر زنده است خدا به ما برساند- ایشان می‌گفت: به آقا شیخ جعفر گفتم که برای چه این‌قدر به مشهد حرم امام رضا علیه السّلام می‌روی؟ گفت: با لهجه‌ی ترکی خود گفت: می‌روم به امام رضا علیه السّلام می‌گویم: آقا مراقب من باش. باید یک نفر مراقب آدم باشد و بهتر از امام حسین علیه السّلام ما کسی را نداریم؛ منتها اگر آدم خیلی هوشیار باشد، بیدار باشد. بهترین چیزی که امام حسین علیه السّلام عاشق آن بود، همان را از امام حسین علیه السّلام می‌خواهد و آن شهادت است.

آقا سیّد الشّهداء علیه السّلام در مکّه خطبه کنار بیت الحرام خواندند تا این کسانی که می‌خواهند بیایند… امام حسین علیه السّلام کسی را فریب نمی‌داد تا به او رأی بدهد، خیلی صاف می‌گفت: هر کسی با من بیاید کشته می‌شود. یک کسی به هوس مقام و موقعیت و درآمد می‌خواهد بیاید به سراغ کار خود برود.

ای قوم هر که ندارد هوای ما                  سرگیرد بیرون رود از کربلای ما

هر کسی می‌خواهد جان خود را بدهد، با من بیاید. آن‌جا امام حسین علیه السّلام یک تابلوی زیبایی از یک مرگ زیبا ترسیم کرد فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ»[۸] همین‌طور که زینت زنان جوان، بانوان نو عروسی، زیور آن‌ها به داشتن یک گردنبند است برای یک مرد آن چیزی که او را تزیین می‌کند، او را آراسته می‌کند مرگ است. آقا امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «إِنَّ خِضَابَ النِّسَاءِ الْحِنَّاءُ وَ خِضَابَ الرِّجَالِ الدِّمَاءُ»[۹] زینت زنان حنا است ولی زینت مردان خون دادن است. با چهره‌ی خونینی به پیشگاه پروردگار متعال بروند. در  شهادت بسته شده بود، امام آمد این در را باز کرد. امروز یکی از افتخارات این کشور این است که برای دین خود قربانی داده است، بهترین مرگ را نصیب بهترین آدم‌ها کرده است. مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی خیلی بزرگ بود ولی گریه می‌کرده است و می‌گفته است: من در کشف حجاب آرزو داشتم شهید بشوم امّا روزی من نشد. همیشه این حسرت بر دل او بوده است که ای کاش با شهادت از دنیا می‌رفتم.

معرفت علی اکبر نسبت به امام حسین علیه السّلام

آقا سیّد الشّهداء علیه السّلام در مسیر کربلا بودند، به خواب رفتند. حضرت علی اکبر همیشه در کنار پدر بود، عصای پدر بود، همه کَس پدر بود، همه چیز پدر بود. امام حسین علیه السّلام خیلی نسبت به حضرت علی اکبر علیه السّلام عشق داشت، عشق به پیغمبر بود، چون جمال رسول خدا در وجود حضرت علی اکبر دیده می‌شد. آیینه‌ای بود که اخلاق زیبای پیغمبر، رفتار زیبای پیغمبر، همه‌ی صفات جمالیّه‌ی پیغمبر در زندگی علی بود. یک گنجی بود همه‌ی سرمایه‌های پیغمبر در او بود. این بود که امام حسین علیه السّلام خیلی علی اکبر را دوست داشت. یکی از اموری که باعث شده بود دل امام زمان علیه السّلام خود را که پدر او بود را ببرد، معرفت به حسین علیه السّلام بود. افتخار او این بود که خادم پدر خود است. لذا همیشه در کنار رکاب ایشان بود.

 امام حسین علیه السّلام به خواب می‌رفتند، به علی اکبر تکیه می‌کردند. سیّد الشّهداء علیه السّلام با این خواب مختصری که عارض شد، چشم خود را باز کردند گفتند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏»[۱۰] کلمه‌ی استرجاع است، مصیبت زده این آیه را بر زبان می‌آورد. حضرت علی اکبر علیه السّلام عرض کردند: ابتاه چه مصیبتی پیش آمد کلمه‌ی استرجاع بر زبان جاری کردند؟ فرمود: به عالم معنا دیدم هاتفی ندا می‌کند -از این منادیان عرش- این کاروان دارد می‌رود، مرگ هم به دنبال این‌ها دارد می‌رود. حضرت علی اکبر یک سؤال کرد: پدر این حرکت ما، این سفر ما حق است؟ حضرت فرمودند: بله حق است. عرض کرد: «إِذَنْ لَا نُبَالِی بِالْمَوْتِ»[۱۱] زندگی کسی بر حق باشد، مرگ برای او وحشتی ندارد. ما از این مرگ استقبال می‌کنیم. جا دارد که امام حسین علیه السّلام این‌طور موقع بدرقه‌ی علی اکبر خود گریه بکند، کنار جنازه‌ی علی اکبر.

من یک وقتی در مکّه در اتاق خود تنها بودم، به امام زمان علیه السّلام عرض کردم آقا جان شما که اذن الله هستید، گوش خدا هستید می‌خواهم برای شما روضه‌ی عموی شما را، حضرت علی اکبر علیه السّلام را بخوانم. ولی برای این روضه‌ای که برای شما می‌خوانم صله می‌خوانم یا خود شما را ببینم یا کسی را به من نشان بدهید که او با شما ملاقات کرده باشد. یک روضه برای حضرت علی اکبر علیه السّلام خواندم من بودم و خدای من بود و «أُذُنِ اللَّهِ الْوَاعِیَهِ» حضرت حجّت. این روضه را خواندم و برای سرویس غذاخوری رفتم، آن‌جا نشسته بودم، یک آقا طلبه‌ای تا من را دید بلند شد و آمد کنار من نشست. گفت: فلانی من یک ختم قرآن برای حجّت کردم، وقتی در روضه‌ی حضرت پیغمبر آخرین سوره را خواندم و تقدیم به حضرت حجّت کردم، شروع کردم دعا کردم. دیدم من هر چه دعا می‌کنم، یک صدایی از طرف راست من به گوش من می‌آید که آمین می‌گوید. تعجّب کردم؛ عربی دعا می‌کردم، آمین می‌شنیدم؛ به فارسی دعا کردم دیدم باز هم آمین می‌گوید. این طلبه زبان محلّی اطراف اصفهان داشت. با آن زبان هم باز دعا کردم، دیدم آمین می‌گوید. تا به او نگاه کردم دیدم که جلوتر تشریف بردند و از من فاصله گرفتند. این را گفتم که امشب شما هم هوس آقا را بکنید، صاحب مجلس شما امام زمان علیه السّلام است. نمی‌خواهید یک بار آقای خود را ببینید. دامن حضرت علی اکبر علیه السّلام را خوب بگیرید، دل بدهید، با امام حسین علیه السّلام هم ناله بشوید، هم گریه بشود.

از مرحوم آیت الله آقا سیّد عبد الکریم کشمیری (مراد امام بود، امام به ایشان علاقه داشت، ارادت داشت؛ در قم هم برای ایشان خانه خریده بود، از اولیاء الله بود، از اوتاد بود. وقتی هم گریه می‌کرد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت، اشک تمام صورت او را خیس می‌کرد) پرسیدند: آقا سخت‌ترین مصیبت امام حسین علیه السّلام کدام مصیبت است؟ گفت: مصیبت علی اکبر از همه سخت‌تر است. من یکی از آن‌ها را می‌گویم، بقیه‌ی آن را برای شب‌های دیگر می‌گذارم.

راوی می‌گوید: در کوفه چهار سال همسایه‌ی دیوار به دیوار علی بودم، در این چهار سال یک بار قامت زینب را ندیده بودم. عصمت الله بود، پرده نشین بود. در میان نامحرم‌ها نمی‌آمد. در مدینه وقتی یاد پیغمبر می‌کرد، هوای زیارت پیغمبر می‌کرد، به پدر خود عرض می‌کرد: ابتاه دلم هوای قبر شریف جدّم را کرده است، اجازه بدهید زیارت بکنم. امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرمود: دخترم -بر حسب نقل- صبر بکن شب بشود، هوا تاریک بشود، صبر می‌کرد هوا تاریک می‌شد؛ امیر المؤمنین علیه السّلام صدا می‌زد: حسنم، حسینم بیایید خواهر خود را براری زیارت ببرید. امّا حسن من، حسین من، نور چشم‌های من، وقتی خواهر خود را داخل روضه می‌برید، شمع آن‌جا را خاموش بکنید، کسی قامت زینب من را نبیند.

 امّا وقتی صدای علی اکبر بلند شد، ابتاه خداحافظ جدّم رسول خدا به استقبال من آمده است. آمدم زبانم را در دهان خود گذاشتی، دیدم خیلی خشک است، نتوانستی به من آب بدهی، پدر ناراحت نباش جدم با آب کوثر به استقبال من آمده است. وقتی این صدا بلند شد، رنگ از رخسار امام حسین علیه السّلام پرید، بی‌بی سکینه خاتون می‌گوید: احساس کردم پدرم از دنیا می‌رود. دویدم به خیمه‌ی عمه جان خود گفتم: عمه جان برادرم علی کجا است، بیاید پدر من یک نگاه به جمال او بکند؟ می‌گوید: دیدم عمّه‌ی من از خیمه بیرون آمد، حمید بن مسلم می‌گوید: دیدم یک خانمی بلند و بالایی -تا آن وقت هیچ وقت ندیده بودم- از خیمه بیرون آمد. در عرب‌ها رسم است اگر مردی مصیبت زده باشد دست خود را زیر چانه‌ی خود می‌گیرد، زیر محاسن خود می‌گیرد که امام حسین علیه السّلام موقع بدرقه‌ی علی اکبر همین کار را کرد. امّا اگر یک خانمی مصیبت زده باشد، دو دست را روی سر خود می‌گذارد. می‌گوید: دیدم این بانو دو دست را روی سر خود گذاشته است، دارد به طرف قتله‌گاه هروله کنان می‌دود ولی فریاد می‌زند می‌گوید: «وَا ثَمَرَهَ فُؤَادَاهْ» وای میوه‌ی دلم. وای پسر برادرم. گاهی هم می‌گفت: وای برادرم «یَا أُخَیَّاهْ»[۱۲] وای برادرم.

پایان


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۴، ص ۱۳۶٫

[۳]– سوره‌ی زمر، آیه ۳۰٫

[۴]=- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۸۷٫

[۵]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫

[۶]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۱۰٫

[۷]– سوره‌ی طه، آیه ۱۲۴٫

[۸]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۶۰٫

[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۲، ص ۵۸۷٫

[۱۰]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۶٫

[۱۱]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۷۰٫

[۱۲]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۱۰۷٫