روز دوشنبه مورخ ۲۴ مرداد ماه ۱۴۰۱، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع آل یاسین» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- امانتی که حقتعالی بر روی دوش انسان قرار داده است
- اقتداری که امروز به خاطر وجود پرچم ولایت نصیب ما شده است
- انسان مأمور به تبلیغ دین برای خویشان خود نیز میباشد
- در جامعهی اسلامی همه نسبت به یکدیگر امانت الهی هستند
- آموزهی تبلیغی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای عموم جامعه
- تبلیغ عملی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و خاندان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
- روضه و توسّل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
امانتی که حقتعالی بر روی دوش انسان قرار داده است
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[۲]»؛ ایّام را به محضر شریف امام زمان (ارواحنا فداه) و به شما صاحبدلان و بندگان خوب خداوند متعال تسلیت عرض مینمایم. خداوند عزیز متعال بَشر را حامل امانتی معرفی فرموده است که تحمّل این امانت بر همهی موجودات سنگین آمده است و به حال خودشان اِشفاق کردهاند، دلشان سوخت و از خداوند متعال درخواست کردند تا این بار را به آنها واگذار نکند. پروردگار متعال فرموده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۳]»؛ ما امانت را که اگر در کلمهی «الْأَمَانَهَ» حرف «الف و لام» مربوط به عهد باشد، این امانت همان اختیار است، همان آزادی است، همان تکلیف میتواند باشد؛ امانت همان ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) میتواند باشد و یا امانت، امانتی است که اطلاق دارد و مصادیق آن همان سه چیز و تمام امانتهای عُرفی میشود. ظاهر آن نیز همان امانت به معنای عام است. بَشر امینِ خداوند متعال است و پذیرفته است تا در امانتداری خود خیانت نکند. ولی تحمّل امانت و حفظ امانت و اَدای امانت، بهقدری ظریف و سنگین است که آسمانها و زمین و کوهها در برابر این امانت اعلان عَجز کردهاند و اِشفاق یعنی نسبت به خودشان دلسوزی کردهاند که نکند امانت را بپذیرند، ولی در حفظ آن کوتاهی کنند و در محضر خداوند متعال به عنوان خائن شناخته بشویم. از این جهت، تکویناً عَجز خودشان را اعلان کردند، ولی انسان پذیرفت؛ «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».
اقتداری که امروز به خاطر وجود پرچم ولایت نصیب ما شده است
یکی از این امانتها، خودِ انسان است که امانت خودش است. نعمتهایی که پروردگار متعال به انسان داده است، همگی امانت هستند. امنیّت امانت است؛ عزّتی که به برکت خون شهدا نصیب ملّت ایران شده است، امانت است؛ این اقتدار بیسابقهای که در هیچ دورهای از دوران سلطنتی ایران به این مقدار قدرت نداشته است که هم قدرت فرهنگی داشته باشد، نفوذ منطقهای و جهانی داشته باشد و هم قدرت نظامی داشته باشد و هم قدرت دینی و ولایی داشته باشد. در هیچ دورهای حتّی در زمان صفویه که عُلما هادی دستگاه سلطنت بودند، دستشان به این مقدار باز نبود و همهکارهی مملکت شاه بود؛ ولی امروز همهکارهی مملکت دین است. آن چیزی که در رأس امور قرار گرفته است، بندهی صالح خداوند متعال است و این قدرت رهبری را از خودش نمیبیند، بلکه امینِ خداوند متعال است، امینِ حجّتالله یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) است و حجّتِ حجّتِ خداوند متعال است. این اقتداری که امروز برای پرچم ولایت که همهی مُوالیان در زیر این پرچم عزیز هستند و به شمار میآیند و بدون ولایت نه خودمان به حساب میآییم و نه عملمان به حساب خواهد آمد. ما همه صفر هستیم و ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) عدد صحیح است و اعتبار و ارزش ما به این است که مأموم آن امام باشیم، در زیر پرچم آن امام نَفس بکشیم و با امامت ایشان زندگی کنیم و چون در زمان غیبت تامّه هستیم، خودِ حضرت نمایندهای را به ما معرفی فرمودهاند؛ «اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواهِ حَدیثِنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِمْ[۴]»؛ این اقتدار که ولایت اقتدار خودش را از قُربانیان دورهی انقلاب و شهدای دوران دفاع مقدّس دریافت کرده است و همچنان در هر مرحله خون ریخته شده است تا این پرچم برافراشته مانده است و امروز ایران در کُلّ دنیا قدرت بازدارنده است. قرآن کریم و عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو امانت گرانبهایی هستند که خداوند عزیز و مَنّان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرد تا با صدای رَسا و با بیان نافذ به امّتشان تا دامنهی قیامت اعلان بفرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ[۵]»؛ خداوند مَنّان این دو را قَرین یکدیگر قرار داد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این دو را به امّت واگذار کردند و فرمودند که این دو را در میان شما میگذارم.
انسان مأمور به تبلیغ دین برای خویشان خود نیز میباشد
از جمله مصادیق امانت که هم حفط قرآن کریم، هم حفظ عترت، هم حفظ اقتدار ایمانی و عزّت اسلامی است، این است که هرکسی علاوه بر اینکه دین خودش را حفظ مینماید، مأمور تبلیغ دین برای عائلهی خودش نیز میباشد. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ[۶]»؛ ای مؤمنان! هم حواستان به خودتان باشد، زیرا از روی پُل جهنّم عبور خواهید کرد و اگر غفلت کنید و از خط خارج شوید، سقوط خواهید کرد و جهنّمی خواهید شد و خَلاصی از جهنّم نیز برای شما عملی نخواهد بود. اهل جهنّم تلاش میکنند که بیرون بیایند، ولی پروردگار متعال فرموده است: «کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا[۷]»؛ پناه به خدا میبریم! مانند چیز که لیز است و روی زمین افتاده است یا باتلاقی که انسان را گرفتار کرده باشد، هرچه برای بالا آمدن تلاش میکند، بیشتر در آن فرو میرود. جهنّم اینگونه است و این تعبیر قرآن کریم است. باید همیشه به خداوند متعال پَناه برد و حواسمان باشد که از پُل صراط که ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و تقوا میباشد، از این خط خارج نشویم؛ زیرا اگر از این خط خارج بشویم، در جهنّم خواهیم افتاد و اگر در جهنّم قرار بگیریم، خروج از آن دست ما نیست؛ «کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا». خداوند متعال دستور میدهد که نسبت به بندگان خودش محبّت دارد و نمیخواهد تا ما بسوزیم. به همین منظور بهانههای زیادی هم قرار داده است، امکانات زیادی هم فرستاده است تا ما از جهنّم مَصون بمانیم و این ولایت مُطلقهی امام عصر (ارواحنا فداه) که سایهی آن بر سر ماست، به همین جهت است که ما دستمان را از دامان اینها کوتاه نکنیم و دستمان به دامان اینها باشد که نیفتیم. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا[۸]»؛ دست همهی شما به این ریسمان مُحکم الهی باشد و وحدتتان هم به این اعتصام جمعی به حَبلالله است.
خداوند متعال به ما عقل داده است، فطرت داده است، وجدان اخلاقی داده است، ملائکه در اختیار ما هستند و به ما هشدار میدهند؛ خداوند متعال نماز را برای حفاظت ما در برابر افتادن در جهنّم قرار داده است که فرموده است افراد گرفتار در سَقر مورد سؤال قرار میگیرند و از آنها پرسیده میشود: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ[۹]»؛ آنها پاسخ میدهند: «قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ[۱۰]»؛ سه امر عامل سقوط در جهنّم است؛ مورد اوّل کسی است که نماز نمیخواند و او حفاظ نخواهد داشت، پس در نتیجه در جهنّم سقوط خواهد کرد. مورد دوّم کسی است که به فقرا رسیدگی نمیکند، حرامخور است و واجبات مالی خودش را اَدا نمیکند؛ او سنگر حفاظ ندارد و در جهنّم سقوط خواهد کرد. مورد سوّم نیز کسانی هستند که مُبالات ندارد؛ انسانهای هَرزه و بیمُبالات نیز در اثر بُوالهَوسی در جهنّم سقوط خواهند کرد. خداوند متعال این حفاظها را قرار داده است و نماز و زکات را پیش روی ما قرار داده است، به ما وجدان ایمانی عنایت فرموده است و به ما عفّت مرحمت فرموده است تا ما در جهنّم سقوط نکنیم. ولی اگر نخواهیم در جهنّم سقوط کنیم، باید اجازه ندهیم تا دیگران نیز به داخل جهنّم بیفتند. لذا فرموده است: «وَ أَهْلِیکُمْ»؛ مراقب خانوادهی خود نیز باشید که آنها هم در مسیر لیزِ هَوَس قرار نگیرند و با سر در جهنّم سقوط نکنند.
در جامعهی اسلامی همه نسبت به یکدیگر امانت الهی هستند
علاوه بر اینکه مسئول تبلیغ دین و تربیت دینی در مورد خودمان و عائلهمان هستیم، تواصی به حقّ که در یک آیه مطرح شده است و امر به معروف و نهی از منکر در چندین آیهی قرآن کریم مطرح شده است که اگر ما فقط خودمان را نجات بدهیم، اهل نجات نیستیم و خداوند ما را اهل نجات قرار نمیدهد؛ بلکه وقتی اهل نجات خواهیم بود که اهل تبلیغ باشیم. باید همگی مُبلّغ دین باشیم، باید همگی حافظ یکدیگر باشیم، باید همگی یکدیگر را امانت خداوند متعال بدانیم. جامعهی اسلامی امانت است، افراد مؤمن و شیعه امانت هستند. همهی ما نسبت به یکدیگر امین هستیم.
خداوند متعال استاد مرحوم ما «شهید بهشتی[۱۱]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان میفرمودند که در اسلام «به تو ارتباطی ندارد و به من ارتباطی ندارد»، جایگاهی ندارد؛ آن چیزی که باید در اسلام به عنوان شعار عمومی باشد، این شعاری است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما آموختهاند و فرمودهاند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ[۱۲]»؛ همهی شما راعی هستید. همانگونه که چوپان باید گوسفندان را از چنگال گُرگها حفظ نماید و به همین جهت میگویند که راعی است، شما نیز باید یکدیگر را از گُرگ ایمان حفظ نمایید. بنده در یک بُرههای جمعی از جوانان را در مشهد مقدّس به محضر مرحوم حضرت «آیت الله بهجت» (سلام الله علیه و روحی فداه) بردم. آقا یک نگاهی به این جمع کردند و فرمودند: گُرگ زیاد شده است. منظورشان همین شیاطینی است که ایمان جوانها را نشان گرفتهاند، اعتقادات عمومی را نشان گرفتهاند، اتّحاد ما را نشان گرفتهاند، تشیّع ما را نشان گرفتهاند، مقدّسات ما را نشان گرفتهاند و میخواهند ما را نسبت به مقدّساتمان بیاعتقاد کنند و اعتمادمان نسبت به یکدیگر را از بین ببرند و نسبت به ولایت که رمز وحدت و رمز امنیّت ماست، اینها را از ما بگیرند. مرحوم آیت الله بهجت فرمودند: گُرگ زیاد شده است. لذا حضرت امام صادق (علیه السلام) قَرنها پیش برای حفظ دین در آخرالزّمان نسخهای پیچیدهاند؛ ولی باید بعضیها را به صورت خصوصی معالجه و درمان کرد. نسخهی عمومی حضرت امام صادق (علیه السلام)، «دعای غریق[۱۳]» است که عرضه میداریم: «یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ»؛ در آخرالزّمان همگی باید این دعا را در محضر پروردگار متعال زیاد عرضه داشته باشیم. بنابراین همگی ما مأمور هستیم تا هم خودمان دین را بشناسیم و علاوه بر شناختن دین، دیندار باشیم و هم به دیگران بشناسانیم و حافظ دین دیگران نیز باشیم. باید مراقب یکدیگر باشیم، مأمور یکدیگر باشیم.
«و گر بینم که نابینا و چاه است ***** اگر خاموش بنشینم گناه است[۱۴]»
همه امانتدار هستیم، همگی مأمور به تبلیغ هستیم، همگی مُکلّف به مراقبت از یکدیگر هستیم. هم مراقبت از خودمان و هم مراقبت از خانوادهمان و هم مراقبت از جامعهمان وظیفهی همگانی ماست و مهمتر از اینها، مراقبت از نَسلهای آینده است. ما باید کاری کنیم تا نَسلهای آینده نیز از دین محروم نشوند و از این بهرههایی که خون شهدا برای ما فراهم کرده است، آنها نیز باید بهرهمند بشوند. تخریب فرهنگی فقط به این نَسل آسیب نمیزند؛ بلکه نَسلهای بعدی را نیز در معرض سقوط قرار میدهد.
آموزهی تبلیغی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای عموم جامعه
یکی از آموزههای جریان کربلا و عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، این است که حضرت امام حسین (علیه السلام) معصوم بودند و آلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) همگی در تراز عصمت بودند؛ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به تعبیر امام سجاد (علیه السلام) که این مدال را به ایشان دادند و فرمودند: «انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه[۱۵]»؛ این عبارت هم برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) اثبات عصمت مینماید و هم برای ایشان اثبات ولایت میکند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) دست قدرت خداوند متعال هستند و ولایتشان برای زمان خودشان نیست و برای همیشه وَلیّهالله هستند و در تکوین قدرت تصرف دارند و در شرع نیز بلندگوی خداوند متعال بودند. شاگرد خودِ خداوند متعال هستند و شاگرد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) نیستند. «انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ»؛ جدّ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و پدر و مادر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برای ایشان کلاسی تشکیل ندادند؛ بلکه خداوند متعال به ایشان علم لَدُنّی عنایت فرموده است و خاصیت علم لَدُنّی همان چیزی است که قرآن کریم در مورد «آصف[۱۶]» بیان فرموده است؛ «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ[۱۷]»؛ قرآن کریم این موضوع را به علم نسبت میدهد. آن کسی که یک علم از کتاب داشت، تخت «بلقیس» و مَلکهی سبا را از هزار فرسخی در لازمان آورد و در زمان نیاورد. «قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؛ یعنی نیازی به زمان ندارد، بلکه این قدرت کُنفَیکون است که خداوند متعال در اثر بندگی به ما داده است. «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی[۱۸]» ؛ «أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِشَیْءٍ کُنْ فَیَکُونُ[۱۹]»؛ بنابراین با وجود اینکه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و دودمان ایشان بیمه شده بودند، بیمهی دست غیب بودند و تحت ولایت مستقیم ذات رُبوبی بودند، ولی از خانهی خودشان جَلای وطن شدند؛ دلیل آن چه چیزی بوده است؟ این است که خواستند دین مردم را حفظ نمایند و مردم را نجات بدهند و با این خون شهدا و تبلیغ مُبلّغینی در حدّ و تراز عصمت خاتمیه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بزرگترین مُبلّغ عالَم هستند، بزرگترین تبلیغاتچی هستند و در قدرت تبلیغ کسی به جز مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) و پدرشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عملاً برای کسی در حدّ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) پیش نیامده است. ائمهی ما همگی دارای قدرت تبلیغی هستند، اُمرای کَلام هستند، ریشهی بَلاغت در خانوادهی اینها قرار دارد، ولی آنچه که برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) پیش آمد، برای کسی دیگر پیش نیامد. نتیجه این است که برادران و خواهران بزرگوار! همگی در فراگیری اعتقادات، اخلاق و احکام شرعی تکلیف مُستمر داریم که همیشه به مقداری که در روز قیامت مورد بازخواست قرار میگیریم، در اعتقادات و اخلاق و احکام در مراحل عملی آگاه باشیم که باید چه کاری انجام بدهیم و وظیفه داریم تا آنچه را که میدانیم، به دیگران نیز تعلیم بدهیم.
تبلیغ عملی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و خاندان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
تواصی به حقّ یک موضوع عمومی است. این موضوع را هم قرآن کریم به ما تکلیف کرده است و هم در روایات بر آن بسیار تأکید شده است و در عمل حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و گروه تبلیغی ایشان که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در رأس آن قرار داشتند و در زیر پرچم حضرت امام سجاد (علیه السلام) واقع شده بودند و همهی فرزندان کوچک نیز مُبلّغ بودند. «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[۲۰]»؛ دختر سهسالهی امام حسین (علیه السلام) نیز مُبلّغ بود و مُبلّغ عملی بود؛ حضرت رباب (سلام الله علیها) تبلیغ عملی داشت. همهی اینها در این ۴۰ منزل اسلام ناب را در عمل خودشان نشان دادند و این تابلویی که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به عالَم ارائه فرمودند، در شب ۱۱ محرم، نه تنها حواسشان جمع بود و این داغ، این مصیبت و این آتشسوزی هرکسی را دچار پریشانی حواس میکند. بیبی عالَم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) پریشان نشدند که امانتها را فراموش کنند و یا واجبات و مستحبّاتشان را مورد غفلت قرار بدهند. بیبی عالَم هم در جمع کردن فرزندان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و هم در اخذ تکلیف از امام سجاد (علیه السلام) غافل نشدند که به ایشان عرضه داشتند: خیمهها را آتش زدند؛ تکلیف ما چیست؟ حضرت امام سجاد (علیه السلام) وقتی دستور دادند: «عَلَیکُنَّ بِالفرار»؛ مواظب باشید که اینها در آتش نمانند و هرکسی به هرنحوی میتواند، خودش را در این بیابان از آتش کنار بکشد. هم دستور گرفتند و اجرا کردند و هم نماز شبشان را هم ترک نکردند. این یک تبلیغ عملی است. اینها در چه حدّی از ایمان بودند، در چه درجهای از یقین بودند که هیچ امری اینها را از خداوند متعال و از تکلیف بازنمیداشت. اینها مُبلّغین عملی بودند، اینها تابلو بودند، اینها الگو بودند، اینها به صورت خانوادگی امام مُتّقین بودند. «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۲۱]»؛ اینها مصداق کامل آن بودند. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! ایشان چه سختیهایی را تحمّل کردند. اولاً گریههای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نیز مانند گریههای مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تبلیغ بود. اینها انفعال نداشتند که فشار دشمن اینها را به گریه بیندازد. گریهشان با نیّت و جهت اعلان مظلومیّت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بوده است، جهت افشای چهرهی نِفاق و ظُلمِ ظالم بوده است و دستور از جانب پروردگار متعال بوده است. گریهی بر حضرت امام حسین (علیه السلام) جزء عبادات برتر است؛ نالهی بر امام حسین (علیه السلام) جزء عبادات برتر است. این گریهها ما را به امام حسین (علیه السلام) متّصل مینماید و قابل مقایسه با هیچ یک از عبادات دیگرمان نیست. زیرا در اینجا قطرهی آلودهی وجود من با گریه به دریای طهارت وجود امام حسین (علیه السلام) متّصل میشود و خود به خود برای من طهارت به وجود میآید. استغفار من این اثر را ندارد که گریهی حسینی من میتواند این اثر را داشته باشد. نالههای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تبلیغ بود، گریههای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تبلیغ بود و دلیل آن نیز این موضوع است که در آنجایی که باید صَلابت نشان میدادند و گریه نمیکردند، خُطبه میخواندند و این کار را به نحوی انجام میدادند که گویا عزادار و داغدار نیستند؛ گویا کتکخورده و اسیر نیستند و در جایی که خِطابه میگفتند، خِطابهی ایشان مربوط به یک آزادهای بود که گویا همهی این دشمنان پاسدار ایشان هستند و فضای امنی برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به وجود آوردهاند که ایشان خطبه بخواند و جریان عاشورا را تبلیغ نمایند.
روضه و توسّل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
در بازار کوفه، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به نمایندگی پدرشان بودند؛ «کأنها تنطق وتفرغ على لسان علی علیهالسلام[۲۲]»؛ وقتی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) شروع به سخن کردند، آن کسانی که بیبی را نمیدیدند ولی با نمازجمعههای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آشنا بودند، گمان کردند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) زنده شدهاند و در حال خطبهخواندن هستند. چه خطبهای ایراد کردند. اما درس عملی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) این بود که بیبی عالَم خطبه را به پایان نرساندند. بعضی میگویند که گزارش به «ابن زیاد» دادند که چرا نشستهای؟ زیرا دختر علی وضع کوفه را بههم ریخته است، مردم را علیه حکومت شورانده است و در همین لحظات است که مردم به دارالعماره حمله کنند. او گفت که این جمعیت و این خطبه قابل کنترل نیست؛ آن چیزی که مشهور است، این است که نانجیب گفت که من میدانم باید چگونه زینب را ساکت کنم. دستور داد تا سر پُر از خون اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را بالای نیزه زدند. اینکه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) میفرمودند: «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۲۳]»، به این دلیل بود که چنین فاجعهای در عَرب سابقه نداشته است که کسی را بکُشند و سر او را بر روی نیزه بزنند و در شهر بگردانند. این اوّلین جنایتی است که این حرامزاده مرتکب شد و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به سر بُریدهی امام حسین (علیه السلام) میفرماید که این قابل پیشبینی نبود که سر تو را بالای نیزه ببینم. اما مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند که مقام حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) اَجل از این است که سر بُریده ببینند و مُنفعل بشوند و خطبهی خود را قطع کنند و این کار از این جهت نبود؛ بلکه امام سجاد (علیه السلام) دستور دادند: «یا عمَّتی اسکتی[۲۴]»؛ عمهجان! رسالت شما تا اینجا بود، حال دیگر باید سکوت کنید. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به دستور امام زمانش سکوت کرد، ولی چشمشان به سر پُر از خون و محاسن خصابشدهی به خون که افتاد، دیگر نمیدانم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) چه دلی داشتند و این تعبیر که فرمودند: «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی»؛ حسینِ زینب! همهگونه مصیبت دیدی، من نیز در تمام مصیبتها در کنار تو بودم. اما دیگر گمان نمیکردم که سر تو بالای نیزه و محاسن تو پُر از خون باشد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلام و ارادت ما را به محضر امام زمانمان (ارواحنا فداه) ابلاغ بگردان.
خدایا! این عزاداریها را به امضای قبولی حضرت حجّت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسان.
الها! پروردگارا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بگردان.
خدایا! دل ما را همیشه به نور معرفت و عشق امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن و گرم نگاهدار.
خدایا! سایهی پُر برکت نایب آن بزرگوار، علمدار انقلاب، سُکاندار کشتی نهضتمان، رهبر عزیزمان را با اقتدار، با عزّت، با صحّت، با کرامت و کفایت تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و در کنار آن بزرگوار مُستدام بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ملّت ما را از همهی مشکلات رهایی ببخش.
خدایا! این ملّت و نظام و رهبری را دشمنشاد نگردان.
خدایا! دشمنان غَدّارمان خصوصاً آمریکا، صهیونیستها، تکفیریها و عوامل و نفوذیهای آنها در منطقه و داخل کشور را با چوب غضب خود ادب بفرما.
خدایا! شرّشان را از سر ما کم و به خودشان بازگردان.
خدایا! به مَنّ و فَضل خودت همهی مریضها و بیماران مورد نظر را شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.
الها! توفیق شُکر سلامتی، امنیّت، ولایت، قدرت و عزّتی که نصیب ما شده است را به ما مرحمت بفرما.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگانمان را بر سر سُفرهی امام حسین (علیه السلام) پذیرایی و ارواح پاکشان را همواره از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۰۰٫
[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲٫
[۴] ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ج۱ ، ص ۴۸۵، ح ۴. / طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، الغیبه، ص ۲۹۱، ح ۲۴۷. / طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، احتجاج، ج ۲، ص ۲۸۴. / طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۷۱. / أبو جعفر الاربلی، ابن ابی الفتح، کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۳۸. / راوندی، ابن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۱۴. / مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱، ح ۱۰. / حر عاملی، محمد حسن، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۴۰، ح ۳۳۴۲۴.
[۵] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۱.
[۶] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».
[۷] سوره مبارکه حج، آیه ۲۲٫
«کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ».
[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۳٫
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ۚ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».
[۹] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴۲٫
[۱۰] سوره مبارکه مدثر، آیات ۴۳ الی ۴۵٫
[۱۱] سید محمد حسینی بهشتی (۱۳۰۷ – ۱۳۶۰ش) مشهور به شهید بهشتی و آیتالله بهشتی از روحانیون مؤثر در انقلاب اسلامی ایران بود. بهشتی در حوزه علمیه قم شاگرد علمایی مانند آیتالله بروجردی، امام خمینی، محقق داماد و علامه طباطبائی بود. وی از معدود روحانیان تحصیلکرده دانشگاهی و آشنا به زبانهای انگلیسی و آلمانی بود. او از بنیانگذران و اساتید مدرسه علمیه حقانی است که دروس دینی را به روشهای جدیدتر آموزش میداد و دبیرستان دین و دانش را نیز با هدف تقویت علمی جوانان مذهبی تاسیس کرد. بهشتی از مخالفان نظام سلطنتی پهلوی حاکم بر ایران بود و علیه آن مبارزه سیاسی میکرد به همین دلیل مدتی از ایران خارج شد و در این مدت در مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان فعالیت میکرد. در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و بر فعالیتهای فرهنگی از جمله تدوین کتب درسی دانشآموزان متمرکز شد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبری انقلاب او را به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب انتخاب کرد و بعد از پیروزی نیز از موثرترین افراد در تنظیم قانون اساسی بود و به عنوان نخستین رئیس دیوان عالی کشور که در جمهوری اسلامی ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
بهشتی بعد از تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران با همکاری دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داد و نخستین دبیر کل آن شد. او سرانجام در دفتر مرکزی همان حزب و در یک عملیات تروریستی در ۷ تیر ۱۳۶۰ش به همراه ۷۲ تن دیگر به شهادت رسید. بهشتی در مسائل مختلف دینی صاحب نظر بود و گاه مواضعی متفاوت از سایر روحانیان داشت، چنانکه در دهه ۱۳۵۰ شمسی از علی شریعتی در مقابل حملات حوزویان دفاع میکرد. از او آثاری منتشر شده که بخش مهمی از آنها حاصل سخنرانیهای اوست. بهشتی ۷ تیر سال ۱۳۶۰ش، در دفتر حزب جمهوری اسلامی همراه با عدهای از همفکرانش بر اثر انفجار بمب به شهادت رسید. مسئولیت این بمب گذاری را سازمان تروریستی موسوم به مجاهدین خلق بر عهده گرفت. پیکر وی پس از تشییع در تهران در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در اعلامیه امام خمینی به مناسبت شهادت بهشتی و یاران او آمده است: «بهشتی… مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود».
[۱۲] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۸۴.
«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلْأَمِیرُ اَلَّذِی عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ اَلمَرْأَهُ رَاعِیَهٌ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِیَ مَسْئُولَهٌ عَنْهُمْ وَ اَلْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَیِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
[۱۳] عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمودند: به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که دعای غریق را بخوانند. گفتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: می گویی: «یا الله یا رَحمنُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِی عَلی دِینکَ».
ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب ها را دگرگون می سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما. بیایید دست هایمان را بلند کنیم و از خدا بخواهیم که تا ظهور حجتش قلب های ما را بر صراط مستقیم پایدار بدارد و از در افتادن در امواج فتنه ها و شبهه های آخرالزّمان نگه دارد.
منبع: صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۱۲٫
[۱۴] سعدی شیرازی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۳۸.
[۱۵] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵٫
«یا عمَّتی اسکتی ففِی الْباقی مِنَ الْماضی اعْتبار، وَ انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه، انَّ الْبُکاءُ وَ الْحَنینَ لایَرِدانِ مَنْ قَدْ ابادَهُ الدَّهْر فَسَکَتَت».
[۱۶] آصِف بن بَرخیا بن سمعیا وصی حضرت سلیمان (علیه السلام) که اسم اعظم خداوند را میدانست. نام او را ناطورا نیز ذکر کردهاند. مورخان، آصف را پسرخاله و یا خواهرزاده حضرت سلیمان (علیه السلام) دانستهاند. آصف همچنین دوست، وزیر و کاتب سلیمان (علیه السلام) نیز بود. حضرت سلیمان (علیه السلام) در اواخر عمر خود بنابر دستور الهی آصف را وصیّ خود قرار داد و مواریث، نور و حکمت را به او واگذار کرد. آصف نیز در هنگام وفات بنابر دستور الهی همه آنچه در دستش بود را به فرزندش «صفوراء» داد و او را وصی خود قرار داد. البته براساس برخی نقلها آصف پس از خود، حضرت زکریا را وصی خویش نمود.
در مورد آصف نقل شده که از اسم اعظم خداوند اطلاع داشت و هر زمان دعایی داشت، مستجاب میشد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و آصف تنها یک حرف از آنرا میدانست. براساس برخی منابع، پس از وفات سلیمان (علیه السلام)، ابلیس حیلهای بهکار گرفت تا بگوید سلیمان بهوسیله سحر و جادو چنین قدرت یافته بود. ابلیس سحر و جادو را در کتابی نوشت و در پشت آن آورد که این علومی است که آصف بن برخیا برای پادشاه سلیمان (علیه السلام) نوشته است. بنابر آیات قرآن حضرت سلیمان (علیه السلام) خواستار آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ شد. یکی از جنیان گفت که قبل از بلند شدن حضرت سلیمان (علیه السلام) آنرا میآورد. فرد دیگری که آگاه به کتاب بوده، گفت پیش از چشم برهم زدن سلیمان (علیه السلام)، تخت را حاضر میکند و اینکار را انجام داد. قرآن از این فرد نام نبرده است. با این حال بنا به نظر مشهور مفسران این شخص را آصف بن برخیا دانستهاند. همچنین برخی این فرد را خود حضرت سلیمان (علیه السلام) و برخی آنرا حضرت خضر (علیه السلام) دانستهاند.
[۱۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰٫
«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
[۱۸] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۰۹.
«وَ رَوَى اَلْحَافِظُ اَلْبُرْسِیُّ قَالَ: وَرَدَ فِی اَلْحَدِیثِ اَلْقُدْسِیِّ عَنِ اَلرَّبِّ اَلْعَلِیِّ أَنَّهُ یَقُولُ: عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی، أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُکَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُکَ غَنِیّاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ یَکُونُ أَجْعَلُکَ مَهْمَا تَشَاءُ یَکُونُ».
[۱۹] ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق، موحدى قمى، احمد، ص ۳۱۰، دارالکتب الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.
[۲۰] الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۸.
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصَّلاَهَ وَ اَلْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ».
[۲۱] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».
[۲۲] زینب الکبرى علیها السلام من المهد الى اللحد، القزوینی، السید محمد کاظم، جلد ۱، صفحه ۳۳۹٫
«وروى الشیخ الطبرسی فی کتاب «الإحتجاج» نص الخطبه مع وجود بعض الفروق بین النسختین ، ونحن نذکر ذلک ، تتمیماً للفائده: قال حذیم الأسدی : لم أر ـ والله ـ خفرهً قط انطق منها ، کأنها تنطق وتفرغ على لسان علی علیهالسلام وقد أشارت إلى الناس بأن انصتوا ، فارتدت ، الأنفاس وسکنت الأجراس ، ثم قالت ـ بعد حمد الله تعالى والصلاه على رسوله ـ : « أما بعد ، یا أهل الکوفه ، یا أهل الختل والغدر والخذل».
[۲۳] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳٫
زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا».
حادثهی جان سوز اسارت اهلبیت (علیهم السلام) و درکتابهایی مثل ارشاد مفید، بحارالأنوار علامه مجلسی، لهوف سید ابن طاووس و کاملالزیارات و ناسخ التواریخ به این گونه چنین نوشتهاند: عمرسعد روز یازدهم فرمان داد اهلبیت علیهم السلام را بر شترهای بی حجاز یا شترانی که محملهای شکستهای بر آنان بود، سوار کردند و امام زین العابدین (علیه السلام) را بر شتری عریان نشاندند و پای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را زیر شتر بستند و غل جامعه بر گردن حضرت امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند، به طوری که حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمود: گویی ما اسیران دیلم و خزر بودیم که این گونه با ما معامله کردند.
ابنقولویه از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل میکند: روز درکربلا درهای غم و محنت و مصائب به روی ما باز شد. من پدرم را کشته در خاک و خون آغشته دیدم. برادران و پسر عموها و فرزندان پدرم را شهید و مقتول مشاهده کردم. و زنان و خواهرانم را مانند اسیران ترک و روم ملاحظه کردم. این مصائب و حوادث چنان بر من سخت و دشوار و سنگین آمد که سینهی من در فشار قرار گرفت، نزدیک بود جان از بدن من بیرون برود. عمه ام وقتی مرا به این حال دید گفت: «مالی أراک تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیّهَ جَدّی وَ أبی وَ إخوَتی» تو را چرا می بینم که با جان خودت بازی می کنی ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم؟ به عمه گفتم: «وَ کَیفَ لا أجزَعُ وَ أهلع» چگونه جزع نکنم؟ «وَ قَد أری سَیِّدی وَ إخوَتی وَ عُمومَتی وَ وُلدَ عَمّی وَ أهلی مُضرِجینَ بِدِمائِهِم، مُرَمَّلینَ بِالعِراءِ مُسلِّبینَ» چرا جزع نکنم؟ میبینم آقای من، برادران من، عموهای من، فرزندان عموهای من و اهل من به خونشان غلتیدند، روی زمین افتادهاند، بدنشان در بیابان سوزان قرار دارد، کسی به آنان رحم نمی کند، و به این بدن ها نزدیک نمیشود. عمه مرا دلداری داد و از آباد شدن آیندهی کربلا خبر داد.
سپس اهل بیت (علیهم السلام ) را با وضعی رقّت بار از کنار شهدا به سوی کوفه بردند. و با آن حال پریشان از میان ازدحام جمیعت، سر کوچه و بازار قرار دادند و سرهای بریده را بالای نیزه در معرض تماشا گذاشتند و زن و مرد به تماشای آن سرهای بریده و اسیران آمدند. لهوف سید صفحهی صد و نود نوشته: زنی از اهل کوفه از بالای بام فریاد زد: «مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ» شما از چه اسیرانی هستید؟ اهل بیت (علیهم السلام) جواب دادند: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ» ما اسیران آل محمد هستیم. از بام به زمین آمد، مقنعه و پارچه به آنان داد تا صورت های ملکوتی و الهی خود و دختران و اطفال را بپوشانند. علامهی مجلسی در جلد چهل و پنج بحار صفحهی صد و چهار می نویسند: مسلم گچکار میگوید: من در و دیوار دارالإماره را گچ میکردم که شنیدم از اطراف کوفه صدای ناله و فریاد میآید. به کارگری که پیش من بود گفتم چه خبر است که مردم کوفه فریاد میزنند؟ گفت: الان سرهای خارجی را که بر یزید خروج کرده میآورند. گفتم: خارجی کیست؟ گفت حسین ابن علی. از دارالإماره بیرون آمدم، لطمه به صورت زدم، به طوری که ترسیدم چشمم کور شود، دستم را از گچ شستم و داخل شهر آمدم، مردم را منتظر دیدن اسیران دیدم.
ناگهان دیدم چهل محمل شکسته و نیمه کاره را بر چهل شتر حمل می کنند که در آن ها حرم و زنان و اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ناگهان علی ابن حسین (علیه السلام) را دیدم بر شتری برهنه که از رگهای گردنش خون جاری بود. اهل کوفه خرما و نان و گردو به بچه ها میدادند، ولی امّکلثوم فریاد می زد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. آن ها را از دست کودکان میگرفت، به زمین میریخت. مردم با دیدن آن منظرهها گریه میکردند. زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» گفتم: داستان تو عجیبتر از اصحاب کهف است.
مسلم گچکار میگوید: امّ کلثوم وقتی صدای گریهی مرد و زن را شنید، سر از محمل بیرون آورد و گفت: ای اهل کوفه ساکت، مردان شما مردان ما را میکشند، زنانتان بر ما گریه میکنند، داور بین ما و شما روز قیامت خداست. که ناگهان سرهای بریدهی بر بالای نیزه را آوردند و پیشاپیش همهی آنها سر ابیعبدالله (علیه السلام) بود، سری چون زهره و ماه نورانی، شبیهترین مردم به پیامبر، با محاسنی خون آلود که نیزه دار آن را به راست و چپ حرکت میداد. زینب متوجه سر بریدهی برادر بالای نیزه شد.
«فَنَطِحَت جَبینُها بِمُقَدَّمِ المَحمل حَتّی رَأینَا الدَّم یَخرُجُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ اُومِأت إلَیهِ بِحِرقَهٍ» سر به چوبهی محمل زد، دیدم که خون از پیشانی زینب کبری (سلام الله علیها) روی زمین ریخت، با دلی سوزان به سر بریده اشاره کرد و با چشم گریان فریاد زد: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پارهی دلم گمان نمیکردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «یا أخی فاطِم الصَّغیرَهَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود.
[۲۴] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵٫
پاسخ دهید