مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام در مسجد کنی با سخنرانی آیت الله صدیقی برگزار شد که مشروح آن تقدیم میگردد.
- درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از خدای متعال
- مراتب یقین
- معنای یقین
- حالت یقین
- قابل تعریف بودن یقین در سه حوزه
- برهان قابل اقامه از سوی خدای متعال برای ذوی العقول
- برهان آوردن قرآن بر اصل خدا و توحید
- یقین علمی
- یقین کشفی
- یقین محوی
- مطرح کردن یقین در قرآن با سه عنوان
- بینیاز شدن انسان توسّط خدای متعال
- سه شرط مؤمن برای رسیدن به عزّت و سربلندی
- نماز شب، شرط اوّل مؤمن برای داشتن عزّت
- مناعت طبع دومین شرط مؤمن برای داشتن عزّت
- جذب نخبگان در داخل کشور
- قطع امید کردن از دشمن بیگانه و خود کفا بودن به خود
- حاکم قرار دادن قرآن
- حرفشنوی داشتن از ولایت
- فقیر نشدن با تلاوت سورهی مبارکهی واقعه
- حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) مظهر اسم اعظم پروردگار
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأنبیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ عَجَّلَ الله فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ الإستِشهادَ بَینَ یَدیَهٍ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
درخواست امام سجّاد (علیه السّلام) از خدای متعال
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ».[۲]
اگر بخواهیم در موضوع ایمان سخنی را بسط دهیم یک ماه هم کم است، ولی بگذریم. امشب راجع به خواستهی سوم امام زین العابدین (علیه السّلام) که از خدا درخواست میکند خدایا یقین من را برترین یقین قرار بده.
مراتب یقین
یقین مراتب دارد، یقین علمی است که دو ضلع دارد: یک ضلع اثباتی دارد، یک ضلع سلبی دارد. آدم به چیزی که آگاهی پیدا کرده است، گاهی آگاهی او قابل زوال است، ولی یک وقت میگوید من میدانم مرقد مطهر حضرت ثامن الحجّج، علی بن موسی الرضا (آلاف التحیه و الثناء) خیلی از افراد را شفا داده است و یقین دارم باز هم شفا میدهد این قسمت اثبات است.
معنای یقین
از طرف دیگر میدانم محال است غیر این باشد، خلاف این را محال میدانم. این است که انسان یک چیزی را به قدری قبول دارد که خلاف آن محال است، به هیچ وجه ممکن نیست غیر این باشد این را یقین میگویند.
حالت یقین
الآن شب است، همه میدانیم که در اینجا، در تهران، در ایران الآن شب است. هم به شب بودن علم داریم و هم یقین داریم که محال است الآن شب نباشد. اگر کسی خلاف این را بگوید یقیناً از او نمیپذیریم، قسم بخورد، آیه بیاورد بگوید امشب شب نیست، ما میدانیم که دروغ میگوید، محال است که الآن شب نباشد. به این حالت، حالت یقین میگویند.
قابل تعریف بودن یقین در سه حوزه
یقین در سه حوزه قابل تعریف است: یکی یقین علمی است، کسی از روی قرآن برهان منطقی صغری و کبر میچیند مثل ریاضی که مرحوم حاج ملّا هادی سبزواری (أعلی الله مقامه) میفرمایند: «الفِکْرُ حَرکَهٌ إلى المَبادی و من مبادىّ الى المُراد»[۳]
فکر حرکت از بدیهیات برای کشف مجهولات است. آدم یک چیزهای روشنی را مقدّمه قرار میدهد، یک چیزهایی روشن است، مقبول همه است، وقتی قابل قبول برای همه را کنار هم قرار میدهید یک چیز جدیدی از آن متولّد میشود، چیزی که برای ما مجهول بود حالا آنها معلوم میشود. این برهان است.
برهان شکل اوّل اعلیترین یقین علمی را برای انسان میآورد.
برهان قابل اقامه از سوی خدای متعال برای ذوی العقول
خدای متعال از این قانون برای بندگان خود به کار برده است. فرموده: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَََ»[۴] آیا اینها بدون علّت خلق شدند؟ بدون خالق به وجود آمدند؟ بدون به وجود آوردنده وجود پیدا کردند یا خودشان خود را خلق کردند؟ آدم که نبوده تا خود را خلق کند، چیزی هم که نبوده، بود شده معلوم است که بدون خالق، بدون مبداء نمیتواند باشد. خدای متعال با یک سؤال ساده برهان برای ذوی العقول اقامه کرده است، قابل رد هم نیست. «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ» آیا معلول، پدیده بدون پدید آورنده میشود باشد؟ یا کسی که پدیده آمده است خودش خود را به وجود آورده است، این برهان است، شما به هر کسی ارائه کنید پاسخی جز اینکه بگوید خالقی دارد، هیچ پاسخ دیگری نمیتواند بدهد. این برهان علمی است، یقین با این هم یقین علمی است، یقین ذهنی است. اثبات خدا با دلایل علمی برای شخص یقین علمی میآورد، بنبستی ذهنی برای او درست میکند، نمیتواند از چنگ برهان فرار کند، حرفی برای گفتن ندارد، دشمن را خلأ سلاح میکند.
برهان آوردن قرآن بر اصل خدا و توحید
اسلام دین منطق است، دین دلیل است لذا هم قرآن کریم دربارهی اصل خدا این برهان را دارد و هم دربارهی توحید. خدا برهان دارد. فرمود: «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۵] این یکپارچگی عالم… هر چه علم پیش میرود، انسجام عالم بیشتر خودش را نشان میدهد. مجموعهی منظومهها، سحابیها، مجموعهی حوادثی که در روی زمین اتّفاق میافتد، دریاها، کوهها، دشتها همهی اینها با باران، با وزش بادها اینها با همدیگر تعامل دارند، یک مجموعه هستند.
یقین علمی
وقتی که آدم انسجام این عالم را میبیند، نظم واحد میبیند، نظام واحد میبیند، سنّت واحد میبیند، قانون واحد میبیند، یقین پیدا میکند که به وجود آورنده یکی بوده است اگر دو تا بودند اختلاف پیدا میشد، اینها با همدیگر میجنگیدند، وضع نظام به هم میریخت. این هم یک برهان است که خدای متعال برای توحید استدلال فرموده است. برای نبو،ت و امامت هم همینطور. برای هر کدام از اینها کسی انصاف داشته باشد، عقل خود را حاکم کند روشن است. پذیرش، پذیرش علمی است، منطقی است، ریاضی است. این نوع یقین، یقین علمی است.
یقین کشفی
نوع دوم یقین کشفی است. خدای متعال به بعضی لطافت روح داده است. مدّتی که پاک زندگی میکنند، گناه را از زندگی خود منها میکنند، غبار معصیت بر دل آنها نمینشیند و نور عبادت روز به روز در وجودشان شعله میگیرد آرام آرام چشم دل آنها باز میشود.
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
این یقین کشفی است که سالکین إلی الله، عرفای ما میبینند، مییابند و با دیدهها و یافتههای خود بالاتر از مسئلهی برهان ذهنی میرسند و باور عمیق دارند. یقین آنها یک مرحله بالاتر از یقین گروه اوّل است که چشم دل آنها بسته است، ولی چشم سر آنها نظام را میبیند، حرکت را میبیند، گردش را میبیند. در جای جای عالم اثر علمی میبیند، میفهمد که خالق او علم مطلق داشته است، با حکمت آفریده است. بخش اوّل مربوط به مغز است، مربوط به ذهن است. امّا بخش دوم مربوط به دل است، آدم میبیند، آدم مییابد. این یقین کشفی است.
یقین محوی
یک یقین بالاتر که یقین محوی است. اساساً کسی که دنبال خدا و رسول و معاد است، نه اینکه علم دارد، نه اینکه دیده است، او اصلاً محو درون است، اصلاً جز او وجود ندارد تا اینکه بگویی وجود دارد یا نیست. خود را شعاع آن میداند نه اینکه میبینم او وجود دارد؛ چون او وجود دارد من میبینم. او دیدهی خودش را شعاعی از آن میبیند. که حضرت سالار شهیدان، ابا عبدالله الحسین در دعای شریف عرفه میفرماید: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ»[۶]
کی گشتهای نهفته که پیدا کنم تو را کی رفتهای ز دل که تمنّا کنم تو را
امیر المؤمنین (علیه السّلام) عبارت دیگری دارند «مَا رَأیتَ شَیئاً إلّا وَ رَأیتَ اللّه قَبلَهُ وَ بَعدَهُ و مِعَه»[۷] نه خدا است، اصلاً جز خدا نیست. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۸]
به هر جا بگذرم کوه و در و دشت همان جا قامت رعنا تو وینم
عالم آینه است، همهی موجودات جلوهی او هستند، جز او نیست، اینها جلوههای خودش است، آثار خودش است. مؤثّر قبل از اثر خود را نشان میدهد. این سه مرحله در کلمات بزرگان ما، محقّقین ما، عرفای ما، فلاسفهی ما گفته شده است.
مطرح کردن یقین در قرآن با سه عنوان
در قرآن از یقین با سه عنوان یاد شده است. یکی «عِلْمَ الْیَقینِ»[۹]، یکی «عَیْنَ الْیَقینِ»[۱۰]، یکی «حَقُّ الْیَقینِ»[۱۱] است. «عِلْمَ الْیَقینِ» و «عَیْنَ الْیَقینَ» در سورهی مبارکهی تکاثر آمده است. «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ» سورهی مبارکهی واقعه را همه دوست دارند بخوانند، فقر را از بین میبرد، کسی در خیمهی سورهی واقعه زندگی خود را پهن کند فقیر نمیشود. یکی اینکه فقر مالی پیدا نمیکند، نمیگویم پولدار میشود، خدا نیاز او را برطرف میکند، عفاف و کفاف پیدا میکند. به هر پولدار لعیمی احتیاج پیدا نمیکند که دست باز کند، خدا عزّت او را حفظ میکند. خیلی از افراد فقیر هستند ولی آقا هستند، خیلی از افراد دارا هستند ولی گدا هستند، به هر چیزی تن میدهند.
بینیاز شدن انسان توسّط خدای متعال
خدای متعال به آدم دارایی میدهد، حالا یا دارایی باطنی میدهد… ما در دوران طلبگی خود دوستی داشتیم یک وقت گوشکوب نداشتیم که گوش بکوبیم، یک سیر گوشت میگرفتیم نه نفر میخوردیم. بعد میخواستیم آن را بکوبیم گوشکوب نداشتیم. خواستیم از حجرهی از همسایگی خود بگیریم سیّد بزرگوار اصفهانی که الآن هم اصفهان است، او گفت: «استغنَائُکَ عَنِ الشَّیء خَیرٌ مِن استغنَائُکَ بِه» آدم از چیزی بینیاز شود بهتر از این است که با آن بینیاز شود. بیایید از آن بگذریم نه اینکه با آن رفع نیاز کنیم، اصلاً نخواستیم. آدم چرا از این و آن چیزی بخواهد، بدون آن اگر گوشت را نکوبیم چه میشود؟ آدم گوشت را نکوبد میتواند آن را بخورد، چرا برویم از این و آن بگیریم؟ من دیدم این حدیث است، حدیث هم همین عنوان «استغنَائُکَ عَنِ الشَّیء خَیرٌ مِن استغنَائُکَ بِه» است و هم کسی خدمت وجود نازنین خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد. گرفتار بود، زن و بچّه به او فشار آوردند، گفتند پیش پیغمبر برو، او دادرس همه است، به داد تو میرسد، مشکل تو را حل میکند، به تو کمک میکند، زندگی تو را رونق میدهد.
میگوید خدمت پیغمبر رفتم که بگویم یا رسول الله! وضع من بد است، دشمن فقر به زندگی من آمده است، به من فشار آورده است. قبل از آنکه من دهان باز کنم وجود مبارک پیغمبر این جمله را فرمودند: «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ»[۱۲] هر کس سائل باشد چیزی از ما بخواهد ما مأمور هستیم که سائل را رد نکنیم. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر»[۱۳] کسی پیش شما آبرو گرو گذاشت، آبروداری کنید ولو مستحق نباشد یک چیزی به او بدهید. این «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» یک مسئلهی عمومی است یعنی میدانید حتّی یک اشخاصی فقیر نیستند، ولی پیش شما میآید توقّعی دارد او را نامید نکنید یک چیزی به او بدهید.
وجود نازنین پیغمبر قبل از آنکه او دهان باز کند و سؤال کند پیشاپیش فرمودند: اگر کسی از ما سائل باشد ما به او کمک میکنیم. امّا «وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ»[۱۴] اگر کسی به ما نگوید، به خود خدا بگوید خود خدا او را بینیاز میکند. او برگشت خجالت کشید پیغمبر یک چیزی گفت که جواب او همین بود. برگشت روز دوم باز زن و بچّه فشار آوردند، ما دیگر تحمّل نداریم برو به پیغمبر بگو. روز دوم باز آمد، باز قبل از اینکه او چیزی بگوید پیغمبر همین روایت را که الآن عرض میکنم این را تکرار کردند «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ» هر کسی از ما درخواستی داشته باشد، ما به او میدهیم. امّا «وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ» اگر کسی چیزی نخواهد خدا او را بینیاز میکند. یعنی نیاز پیدا نمیکند که در خانهی بندهی خدا را بزند، باز برگشت روز سوم رفت یک طنابی پیدا کرد. به بیابان رفت و خارکنی کرد، طناب بست و آنها را آورد و فروخت، آرام آرام تاجر شد بعد خدمت پیغمبر آمد «مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ» آدم دنبال کار برود و خودکفا شود، محتاج این و آن نباشد.
سه شرط مؤمن برای رسیدن به عزّت و سربلندی
امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «ثَلَاثَهٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»[۱۵] سه چیز برای مؤمن هم عزّت آفرین است و هم مایهی مباهات او در دنیا و آخرت میشود. عزیز دارین میشود، سربلند هر دو عالم میشود. ۱- «الصَّلَاهُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ» نماز شب، بیداری سحر. خدا خیلی دوست دارد بندگانش در سحر در بزنند، در سحر با او خلوت کنند. خدا صدای اهل سحر را خیلی دوست دارد، لذا فرموده است: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون»[۱۶] فرموده: «نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ»[۱۷]، «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[۱۸]، فرموده: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً»[۱۹].
نماز شب، شرط اوّل مؤمن برای داشتن عزّت
نماز شب آبروی قیامت است، روایت است «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیَامُهُ بِاللَّیْلِ»[۲۰] نماز شب موجب شرف انسان است، در دنیا اشراف به مال اشراف هستند، در آخرت اشراف به نماز شب اشراف هستند. نماز شب را جدّی بگیرید.
مناعت طبع دومین شرط مؤمن برای داشتن عزّت
دوم «وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» مناعت طبع، سرمایهی قناعت شخص باعث شود آدم از کسی چیزی نخواهد. «وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ»[۲۱] خودکفایی، نه شرقی، نه غربی اگر بخواهد شعار تبدیل به شعور شود، تولید داخلی، اقتصاد مقاومتی، تولید در چهارچوب شرع مقدّس، فرار از حرامخواری، فرار از رباخواری، فرار از مکیدن خون گرفتارها را پیش میآورد. اینکه یک عدّه اینطور گردن کلفت هستند، تابعیت دو گانه دارند، چندین شرکت دارند، وزیر مملکت هم هستند، مسئول مملکت هم هستند. یک عدّهای هم از دختر و پسر خود خجالت میکشند، امکان ازدواج برای آنها نیست، همینطور امروز و فردا میکنند، این «وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» یعنی مملکت اسلامی باید محتاج شرق و غرب نباشد، انتظار توافق و مذاکره و وقتکشی همینطور ماند تا اقتصاد هیچ رونقی نداشته باشد. این خلاف حدیث است. اگر ما از همان اوّل از دشمن قطع امید کنیم، بگوییم خود ما میتوانیم.
جذب نخبگان در داخل کشور
خدا روزیرسان است، ما خدا را داریم، باید کار کنیم از ما حرکت، از خدا برکت. تنبلی را کنار بگذاریم، کم کاری را کنار بگذاریم، شیطنت و حقّه بازی را کنار بگذاریم. بعضی واقعاً خیلی بد هستند. ما عزیزی داشتیم که در انگلیس تحصیل کرده بود، به اینجا آمد. من به یکی از دانشگاهها او را معرّفی کردم، رفت از افراد همان جا که باید او را جذب کنند تشویق میکرد که چرا به اینجا آمدی؟ آنجا وضع بهتر است، چرا به اینجا آمدی؟ ما یک دشمنان خبیثی در بعضی از دانشگاهها، در این دستگاهها داریم، در بعضی از همینجا که جذب نخبه میکنند، اینها نخبهگریزی دارند، اینها آنقدر فشار میآورند هر کسی میتواند اینجا استعداد خود را مصرف کند بگوید اینجا نمیشود باید یک جای دیگر برویم. اینها خائن هستند، اینها دزد هستند، اینها مزدور اجنبی هستند، ولی کسی که مؤمن است… من به یکی از اساتید بزرگوار خود که با عقیده از انگلیس گذشت، آمد. زن او حاضر نبود پیش من آمدند، کمی با آنها صحبت کردم، بحمدالله هر دو قانع شدند و در رشتههای خوب دانشگاه وارد شد و استاد دانشگاه شد، میگفت آنجا همه چیز برای من تأمین است، اینجا هم ما را اذیت میکنند ولی من به کوری چشم آنها ماندم که کار کنم و بحمد الله جا افتاد، الحمدلله جا افتاد.
قطع امید کردن از دشمن بیگانه و خود کفا بودن به خود
«وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» آدم باید خودکفا شود، محتاج نامرد نشود. در دنیا نامردتر از آمریکا، انگلیس، مستکبرین غرب، کفّار شما پیدا نمیکنید، آنها جهنّمی هستند، به خود رحم نمیکنند به شما رحم میکنند؟ اینها ضد خدا هستند، اینها ضد دین هستند، ضد پیغمبرها هستند، در کشور آنها به پیغمبر اکرم اهانت شود، قرآنسوزی انجام دهند، کاریکاتور پیغمبر را بکشند، هیچ کاری با آنها ندارند. به حضرت عیسی مسیح جسارت شود، به مریم جسارت شود هیچ کاری به کار آنها ندارند. امّا علیه اسرائیل یک چیزی گفته شود، دانشمندان را به جرم اینکه تحقیق تاریخی کردند، یک چیزی که دربارهی اسرائیل و جریان هولوکاست شایع است را انکار کردند، برای یک دانشمندی چهار سال زندان بُریدند. آنها رحم ندارند، جهنّمی هستند. اینها زورگو هستند، گردن کلفت هستند، آنها کودککش هستند، آنها داعشساز هستند، آنها تروریست پرور هستند ما چرا باید به اینها لبخند بزنیم و به امید آنها بنشینیم.
«وَ یَأْسُهُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» باید خودکفا شویم. خودکفا شدن هم به این است که پی همه چیز را به خود بمالیم، تا آدم از مشکلات بترسد، میماند. دشمن میخواهد بترساند که بمانیم، همیشه محتاج باشیم، ولی باید یک عدّهای تلف شوند، روی مین بروند تا اینکه لشگر عبور کند. باید این مین را تحمّل کنیم، اگر تحمّل نکنیم این زالوهای وابستهی به خارج برای اینکه جنسهای خارجی را بیاورند و رانت بگیرند، حاضر نیستند تولید داخلی را رونق دهند چون حق دلالی آنها از بین میروند. این باعث شده که در نفت خود خامفروشی میکنیم، خیلی هم افتخار میکنیم که فروش خود را بالا بردیم. دارید مملکت را آباد میکنید. بیایید خود را درست کنید، خودتان خود را اداره کنید، چرا زیر سایهی شوم کافر برای آنها مزدوری کنید، مگر این پول چه فایدهای دارد؟ مگر میخواهید چقدر بخورید؟
حاکم قرار دادن قرآن
سوم «وَ وَلَایَهُ الْإِمَامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» ولایت، حکومت دینی، حاکمیت خدا کمر ببندید قرآن را حاکم کنید. این علوم اسلامی ثبات غرب اینها سحر است، اینها اصالت ندارد، اینها مفید نیست. انسانشناسی در قرآن است، حقوق در قرآن است، سیاست در قرآن است، روانشناسی در قرآن است، جامعهشناسی در قرآن و روایات است. هیچ جامعهشناسی، هیچ روانشناسی به اندازهی ائمّهی ما جامعه را نمیشناسد. هم دنیاشناس هستند، هم آخرتشناس هستند، کارشناسان زندگی علی و اولاد علی (علیه السّلام) است. در روایات ما همه چیز است. به بچّههای متدیّن میدان دهند تا اینها را از قرآن و روایات به دست بیاورند و احتیاجی نداشته باشند. قانون میخواند، حقوق میخواند، تحصیل کردهی دانشگاه ایران قانون قصاص را قبول ندارد. قانون حدود را قبول ندارد، اینها را خلاف حقوق بشر میدانند. این آدمکشها طرفدار حقوق بشر هستند آن وقت اسلامی که میگوید برای اینکه آدمکشی پایین بیاید، قصاص کرده که جان آدمها محفوظ باشد. اینها میگویند نکشید تا آدمکشها بیشتر شوند، آن وقت خودشان میکشند. خودشان مجالس فاتحه، مجالس عروسی بمباران میکنند، این خلاف حقوق بشر نیست! آن وقت ما آدمکش را بکشیم، ما آدمکش را نمیکشیم، داریم آدمکشی را میکشیم، داریم این بیرحمی را میکشیم.
حرفشنوی داشتن از ولایت
غربزدگی، خودباختگی، اسارت و بدبختی این مشکلات را برای مملکت ما داشته است. اگر ولایت باشد آدم در هر زمانی یقین داشته باشد، از آل پیغمبر ولّیای وجود دارد یا خودش یا نائب او باید زمام امور را به دست بگیرد و از او حرفشنوی باشد. این سه مسئله را فرمودند.
فقیر نشدن با تلاوت سورهی مبارکهی واقعه
حالا روایات میگوید که اگر کسی سورهی مبارکهی واقعه را شبهای جمعه ترک نکند فقیر نمیشود. از نظر فقر مالی، از نظر زندگی و معیشت فرمودند: هر کس سورهی مبارکهی واقعه را شبهای جمعه ترک نکند، موفق میشود سرمایهی ولایت امیر المؤمنین و ائمّهی اطهار را سالم به عالم دیگر برساند، شیطان دیگر نمیتواند او را غارت کند. در آیهی ما قبل سورهی مبارکهی واقعه «وَ تَصْلِیَهُ جَحیمٍ * إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقینِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»[۲۲] پس هر سه مسئله «عِلْمَ الْیَقینِ»[۲۳]، «عَیْنَ الْیَقینِ»[۲۴]، «حَقُّ الْیَقینِ»[۲۵] در قرآن آمده است. إنشاءالله توضیح آن را در جلسهی بعد تقدیم میداریم.
حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) مظهر اسم اعظم پروردگار
حضرت علی اکبر آینهی خدا بود، مظهر اسم اعظم پروردگار بود، دارای ولایت کلّی بود. اگر در کربلا شهید نشده بود امام چهارم ما حضرت علی اکبر بود. اینقدر عظمت دارد، جلال دارد. آنچه خدا به پیغمبر از فضایل وجودی داده بود، همه را حضرت علی اکبر دارا بود. این بود که مصیبت حضرت علی اکبر هم برای امام حسین (علیه السّلام) و هم برای حضرت زینب (سلام الله علیها) و برای آل الله از سنگینترین مصیبتها بود.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– الصحیفه السّجادیه، ص ۹۲٫
[۳]– التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۱۲۶٫
[۴]– سورهی طور، آیه ۳۵٫
[۵]– سورهی انبیاء، آیه ۲۲٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۱۴۲٫
[۷]– حق الیقین فی معرفه أصول الدین، ج ۱، ص ۳۰٫
[۸]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۹]– سورهی تکاثر، آیه ۵٫
[۱۰]– همان، آیه ۷٫
[۱۱]– سورهی واقعه، آیه ۹۵٫
[۱۲]– الکافی، ج ۲، ص ۱۳۸٫
[۱۳]– سورهی ضحی، آیه ۱۰٫
[۱۴]– الکافی، ج ۲، ص ۱۳۸٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۷٫
[۱۶]– سورهی ذاریات، آیه ۱۸٫
[۱۷]– سورهی قمر، آیه ۳۴٫
[۱۸]– سورهی سجده، آیه ۱۶٫
[۱۹]– سورهی اسراء، آیه ۷۹٫
[۲۰]– وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۱۴۶٫
[۲۱]– بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰۷٫
[۲۲]– سورهی واقعه، آیات ۹۴ تا ۹۶٫
[۲۳]– سورهی تکاثر، آیه ۵٫
[۲۴]– همان، آیه ۷٫
[۲۵]– سورهی واقعه، آیه ۹۵٫
پاسخ دهید