روز پنجشنبه مورخ ۱ شهریور ماه ۱۴۰۳ و مصادف با شب هجدهم ماه صفر ۱۴۴۶ هـ.ق، مراسم عزاداری دهه دوّم ماه صفر بعد از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» و حضور عموم مردم و زائران این آستان مقدس برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- تمام تَرقیّات در عالَم با جاذبه صورت میگیرد
- انسانی که در برابر اَوامر الهی خودش را مُکلّف بداند، خداوند قلب او را هدایت میکند
- انسان باید تلاش کند تا در وادیِ تَکلیف سختیها را تَحمُّل نماید
- اهمیّت استمرار بر خواندنِ مُسبّحات خَمس قرآن کریم
- اهمیّت خواندن «آیتالکُرسی» و آثار آن در کلام بزرگان
- یکی از آثار محبّت تَبعیّت از مَحبوب است
- روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تمام تَرقیّات در عالَم با جاذبه صورت میگیرد
از مَجموعهی روایات، آیات، شُهودِ اهل دل و قَراین دیگر به دست میآید که حقیقتِ عالَم بر محبّت بَنا شده است. خداوند متعال عالَم را آفرید. عالَم کار خداست. آسمان، زمین، مَلائکه، آدمیان، هرچه که شما میبینید، خداوند متعال «خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ[۲]» است. هرچه هست مَخلوق است و هر مَخلوقی خلقت خداست. اینکه خلقت خداست یعنی کار خداست. تا کسی دوست نداشته باشد، کاری را انجام نمیدهد. آدم وقتی میخواهد کاری را انجام بدهد، انگیزه، نیّت و شوق میآید و بعد انسان اقدام میکند. خداوند هرچه خَلق کرده است، دوست داشته است که خَلق کرده است. کسی بر خداوند تَحمیل نمیکند. خداوند که تَحمیلبَردار نیست؛ خداوند متعال از روی اختیار آفریده است، از روی اراده خَلق کرده است و هرکسی را دوست داشته است و هرچیزی را دوست داشته است، خودش آفریده است. این یک نکته است. نکتهی دیگر این است که تمام تَرقیّات، تمام تَکامُلها، رُشدها با جاذبه انجام میشود. حرکتهای به اصطلاحِ حُکما قَسْری، دَوام ندارد. «اَلْقَسْر لایَدوُمْ»؛ حرکت زوری دَوام ندارد. وقتی سنگ را پَرتاب میکنید، تا این انرژی که شما پُشت سنگ قرار دادهاید و با زور خودتان این را فرستادهاید، تا این انرژی پُشت آن است، بالا میرود؛ اما به مَحض اینکه این انرژی تمام میشود، برمیگردد و بالا نمیرود. اما اگر از آن طرف جاذبه باشد، اگر یک جَذبهای از بالا باشد، تا مَقصد اَعلی که بستگی به قدرت آن جاذبه دارد، بالا میرود. لذا آن دانهای که در دلِ زمین کِشت میشود، این دو عامل حرکت دارد؛ یکی فشاری است که از سوی زمین بر روی او میآید و او را شُکوفا میکند؛ دیگری جاذبهای است که او را از بیرون به طرف خودش میکِشد.
انسانی که در برابر اَوامر الهی خودش را مُکلّف بداند، خداوند قلب او را هدایت میکند
انسانِ الهی با ارادهی خودش راهِ خدا را شُروع میکند، ابتدایش تَکلیف است؛ چون اُنس انسان با جسم و جسمانیّات است. وقتی بچّه مُتولّد میشود، واقعاً در حَدّ یک حیوان است؛ ارادهای که ندارد؛ بچّه غذا میخورد، ولی فکر که نمیکند؛ وقتی گریه میکند گُرسنهاش میشود و با این گریه مادر خودش را مُطلّع میکند که گُرسنه است. تشنگی او را به گریه وادار میکند، خودش اختیار ندارد. تا سنّ او که بالا میآید، اختیار دارد، ولی جاذبههای مَحدود او را میکِشد؛ اسباببازی را دوست دارد؛ چیزهایی که چشمش میبیند و خیره میشود، به طرف آنها کشیده میشود. تا به مَرز تَکلیف میرسد، مُمیّز میشود، بالاتر از تَمیز پیدا میکند. پروردگار متعال به او برنامه میدهد. تا وقتی که بچّه بود، آزاد بود؛ هرکاری میخواست میکرد. برحَسب روایت بچّه تا ۷ سالگی اَمیر است، هرچه دلش خواست میکند؛ اما هرچه عقل بالاتر برود، اراده مَعلول تفکّر است، پس فکر میکند که چه چیزی خوب است که آن کار را بکند و چه کاری خوب نیست که آن کار را نکند؛ مُنتها تَشخیص خوب و بدی وقتی است که انسان تَحت تَعلیم یک مُربّی خوب و یک مُعلّم کامل قرار بگیرد، خوب و بد را برایش توضیح بدهند. خوب را خوب ببیند و انتخاب کند، بد را بد ببیند و از آن فرار کند. اینکه چیزی را دلِ انسان میخواهد، اما خوب نیست که انجام بدهد، خلاف میل خودش با اینکه دوست دارد، انجام نمیدهد؛ این برایش سخت است. لذا میگویند که مُکلّف شد. کُلفت یعنی مَشقّت، یعنی زحمت؛ وقتی بچّه مُکلّف شد، یعنی حالا دیگر در مَحدودیّتها قرار گرفت. تَحمُّل مَحدودیّت سخت است. لذا عمل به قانون سخت است، عمل به شَرع سخت است. انسان مُکلّف با کُلفت و مَشقّت همیشه فرمان الهی را اجرا میکند. هرچه را خداوند نَهی کرده است، از آن پَرهیز میکند و برخلاف میلش هم هست. پولِ حَرام برایش جاذبه دارد، شَهوتِ حَرام برایش جاذبه دارد، میخواهد پُست و وزارتی را بگیرد اما شرایطش را ندارد، شَرعاً نباید این وزارت را قبول کند، شرایط قانونی را ندارد، شرایط شَرعی را ندارد، اما دلش میخواهد. حُبّ ریاست بالاترین جاذبه برای بَشر است. «آخِرُ ما یَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه[۳]»؛ این حدیث را جِدّی بگیرید. انسان دارای غَرایز مَکنون در درون خودش هست، خودش هم خودش را نمیشناسد؛ اما مهمترین اَهرُمی که انسان همهچیز را فدای آن میکند، مسألهی قدرت است. انسان قدرتطلب است، جاهطلب است؛ بخاطر رسیدن به قدرت از فرزند خودش هم صَرفنظر میکند. گُرسنگی را تَحمُّل میکند، ایثار میکند، زحمت میکِشد تا قدرت خودش را حفظ کند، موقعیّت خودش را حفظ کند. اگر کسی با اینکه علاقه به قدرت دارد، اما وجدان بیداری دارد، میبیند اگر این پُست را قبول کند، فردای قیامت کُتک میخورد، این غَصبی است، این حقّ او نیست، این کُنندهی این کار نیست، این تَجربهی این کار را ندارد؛ اگر قبول نکرد، خیلی برایش سخت است، یک موقعیّتی را از دست میدهد؛ ولی میگوید که من مُکلّف هستم، تَکلیف را پذیرفتهام و با مَشقّت هم که هست، آن را تَرک میکنم. اگر انسان عمل به اَمر الهی و تَرک مُحرّمات الهی را استمرار داد، خداوند متعال «یَهْدِ قَلْبَهُ[۴]»، دلِ او را هدایت میکند. تا حال بدن هدایت شده بود؛ اما اگر استمرار داده بودیم، خداوند یک جاذبهای نسبت به اَوامر، یک دافعهای نسبت به نَواهی در وجودِ انسان ایجاد میکند. این آیهی کریمه را زیاد شنیدهاید. فرمود: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۵]»؛ کسانی که در راه ما مُجاهده کنند، یعنی هرچه در تَوان دارند، مُضایقه نکند تا اَمر ما در زیر پا پایمال نشود، بیاعتنایی به اَوامر خداوند نشود؛ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا»؛ کسانی که زندگیشان سنگرنشینی است، جهاد است، مُقابلهی با نَفْس است. با اینکه دلش نمیخواهد، ولی وقتی خداوند به او گفته است، این جهاد میکند، خلاف دلش عمل میکند. در نَواهی هم همینجور است؛ با اینکه دلش میخواهد کار حَرام را بکند، اما خدا را میبیند و برای رضای خدا کار حرام را نمیکند.
انسان باید تلاش کند تا در وادیِ تَکلیف سختیها را تَحمُّل نماید
میگویند مرحوم «میرداماد[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) از بزرگان عالَم علم و فقاهت و حکمت و عرفان است و نوشتههایش هم بسیار سنگین است؛ هر عالِمی نمیتواند نوشتههای او را تَحلیل کند، بفَهمد. طَلبه بوده است، شاه خواست تا او را امتحان کند. دخترش را به حُجرهی او فرستاد که ببیند آیا از عُهدهی نَفْسش برمیآید یا برنمیآید. رفت و گفت: من غریب هستم، بیکَس هستم، پَناهی ندارم؛ اگر بیرون بروم اَرازل و اُوباش مُتعرّض به من میشوند، به من پَناه بده. پَناه داد. پاسی از شب گذشت. این شَمع را روشن کرده است و مشغول مُطالعه است؛ شیطان وَسوسه کرد. تا وَسوسه شد، دید که نَفْسش به جوش آمده است و فشار میآورد. با همان شَمعی که مُطالعه میکرد، یک انگشتش را گرفت و گفت: طاقت آتش جَهنّم را داری؟ یک انگشت او سوخت. مقداری گذشت و مُجدداً شیطان آمد و نَفْس او را تَحریک کرد. انگشت دوّم، انگشت سوّم، تا صبح همهی انگشتهایش را سوزاند؛ ولی مُتعرّض ناموسِ مردم نشد. این یک جهاد است. یک جوان در خَلوت، یک دختر زیبا که در ظاهر هیچکسی را نمیبیند که مُراقب او باشند، ولی خداوند متعال را ناظر میبیند. فشار میآید، اما خودش را برای اینکه از این نَنگ خَلاص کند، با نور شَمع انگشتهایش را سوزاند. حضرت یوسف (علیه السلام) احتیاجی به سوزاندن دست ندارد. او در وادیِ محبّت و عشق است و این در وادی تَکلیف است. تا در وادی تَکلیف هستیم، مشکل داریم. باید بنَحوی مَشقّتها را تَحمُّل بکنیم و به هر قیمتی هست، سختیها را به جان بخَریم، ولی مُرتکب گناه نشویم. اگر حرکت عُبودی خودمان را استمرار دادیم، خداوند دلبَری میکند. خداوند دلِ ما را جَذب میکند. «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»؛ خدا میبَرد. میگوید مقداری تو بیا تا من ببینم تو در حرکت به سوی ما صداقت داری، من تو را در راه نمیگذارم، خودم تو را ببَرم.
اهمیّت استمرار بر خواندنِ مُسبّحات خَمس قرآن کریم
وجود نازنین خاتَم انبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) این ۵ سورهی مُسبّحات را هرشب بدون استثناء قبل از خواب میخواندند. بنده اوّلین دیداری که با مرحوم آیت الله آقای «شیخ علی سعادتپَرور» (رضوان الله تعالی علیه) که عارف بود، مُعلّم اخلاق بود، وقتی به مَحضر ایشان شَرفیاب شدم و نُسخه خواستم، ایشان به من گفتند: هر شب سُوَر مُسبّحات را بخوان. به «کافی[۷]» شریف مُراجعه کردم و دیدم حدیث از حضرت امام صادق (علیه الصلاه و السلام) است کسی که هرشب قبل از خواب سورهی مبارکهی حَدید، حَشر، صَف، جمعه و تَغابُن را بخواند، سورههایی که ابتدای آنها «سَبَّحَ» یا «یُسَبِّحُ» است، ۵ سوره است که اسمهای آن را بُردم؛ اینها را بخوانید؛ حضرت امام صادق (علیه السلام) یک وَعدهای داده است؛ ایشان صادقالوَعد است؛ امام صادق (علیه السلام) صادقالوَعد است. فرموده است: کسانی که هرشب مُلتزم به خواندن سورههای مُسبّحات خَمس باشند، قبل از مرگ امام زمان (ارواحنا فداه) را دَرک میکنند. کافی نیست که آدم به چنین وَعدهای مُقیّد باشد و از دست ندهد؟! نکتهی دیگری که حضرت امام صادق (علیه السلام) وَعده دادند، این است که به مَحض مرگ میهمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میشود، مأنوس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میشود، اَنیس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میشود. این ۶ آیهی ابتدایی سورهی مبارکهی حَدید جُزء اَسرار است. کما اینکه ۳ آیهی پایانی سورهی مبارکهی حَشر جُزء اَسرار است. انشاءالله اگر صبح و شام همهی آن را نتوانستید بخوانید، سه مرتبه آن ۳ آیهی آخر را صبح بخوانید، سه مرتبه هم شام بخوانید که هنگام مرگ مُهر شهادت به پَروندهی شما زده میشود. حدیث است و انشاءالله تعالی اگر عمل کنیم، آثار و بَرکات و اَسرار این آیات را خواهیم دید. در سورهی مبارکهی حَدید این آیه را بخوانیم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ[۸]»؛ ای مؤمنین! تقوا را در زندگی سرلوحهی زندگیتان قرار بدهید. از خطّ تقوا خارج نشوید، بدون تُرمز حرکت نکنید. تُرمز ایمان، تُرمز عقل، تُرمز محبّت آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) شما را از گناه بازدارد. «وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ هم پاک زندگی کنید، هم دل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهید، به رهبری آسمانی دل بدهید که اگر پاک زندگی کردید و دل به رسول اَعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دادید، خداوند متعال دو چیز به شما میدهد؛ یک: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»؛ دو بَخش از رَحمت خودش که رَحمت رَحمانیّه است، یعنی دنیای شما را آباد میکند؛ و رَحمت رَحیمیّه یعنی دینتان را آباد میکند. و مسألهی دوّم «یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا[۹]»، خداوند یک نوری در وجود شما ایجاد میکند. این نور چه کار میکند؟ این نور بُراق شما میشود، این نور رَفرَف شما میشود. این نور شما را سوار بر خودش میکند. «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»؛ مَشی در لُغت عَرب یعنی «رفت». مَشی بِهِ یعنی «بُرد». خداوند میگوید: یک نوری در وجود شما قرار میدهیم که شما را میبَرد. دیگر شما نیستید که میروید. در لِسان عُرفا این مِصراع خیلی آشناست. میگویند: «گَر میروی بیحاصلی *** وَر میبَرندَت واصلی». آدم که عاشق شد، عاشق خودش نمیرود؛ مَعشوق او را میبَرد. چشم و اَبروی مَعشوق، اشارهی مَعشوق این اَسیر عشق است، خودش نیست. آدم تا خودش هست، عاشق نشده است، دل نداده است، مُکلّف است؛ اما وقتی دل داد، عاشقانه زندگی کرد، آنوقت دیگر خودش نیست؛ مَعشوق دارد او را میبَرد؛ «یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ».
اهمیّت خواندن «آیتالکُرسی» و آثار آن در کلام بزرگان
این آیتالکُرسی را قَدر بدانید. خداوند متعال سورهی مبارکهی بقره را سیّد سورهها قرار داده است. سیّد کُتُب آسمانی قرآن کریم است و سیّد سُوَر قرآن کریم سورهی مبارکهی بقره است و سیّد آیات سورهی مبارکهی بقره آیتالکُرسی است. آیتالکُرسی هم واقعاً مُحافظ است؛ حفاظت هیچ مُحافظی مانند آیتالکُرسی نیست. سابقاً منزل ما در نیروگاه بود؛ گاهی یک ماه، دو ماه مسافرت بودیم و نبودیم. بنده آیتالکُرسی میخواندم و فوت میکردم. بعضی از همسایهها خواب دیده بودند که دزد آمده برود، ولی اطراف منزل کُرسی چیده شده است و نمیتواند برود. حالا او با فکر خودش این خواب را دیده بود. این کُرسی که در اینجا هست، به مَعنی عَرش خداوند است، به مَعنی قدرت خداوند است، به عُنوان حاکمیّت پروردگار متعال است. آیتالکُرسی در سفر و حَذر که این از یادگارهایی است که از مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) خدمت شما عَرض میکنم که آن را داشته باشید. خدمت آقا منبر رفتم. آمدم و کنار ایشان نشستم. مرحوم آیت الله العُظمی بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) دائمالذکر بودند. گاهی برمیگشتند و یک چیزی میگفتند و دوباره مَشغول ذکرشان میشدند. به بنده فرمودند: هروقت خواستی به سفر بروی، یک مرتبه آیتالکُرسی و شش مرتبه «إنّا أنزلناه» را بخوان و مَشغول ذکرشان شدند. بعد از آناتی دوباره برگشتند و یک نگاهی به بنده کردند ـ قُربان آن نگاههای ایشان بروم، انشاءالله در بَرزخ هم نگاه بکنند، در قیامت هم نگاه بکنند، هوای ما را داشته باشند ـ فرموند: این را همینجوری نگفتم. حالا این را از کُجا گرفته بودند، اما فرمودند: این را همینجوری نگفتم. حدیث است که کسی بعد از نماز فَریضه آیتالکُرسی را بخواند، بین او و بهشت فقط مرگ فاصله است. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: وقتی نماز را تمام کردید و میخواهید آیتالکُرسی را بخوانید، دستهایتان را بر روی چشمتان بگذارید که مرحوم «آیت الله العُظمی اراکی[۱۰]» (رضوان الله تعالی علیه) هم این کار را میکردند، مرحوم «آیت الله العُظمی شُبیری زنجانی» (حفظه الله) آنوقتهایی که ما در مدرسهی حَقّانی پُشت ایشان نماز میخواندیم، بلافاصله بعد از نماز و بعد از تَسبیحات این کار را میکردند. دستهایشان را بر روی چشمشان میگذاشتند و آیتالکُرسی قرائت میکردند. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) یک چیزی اضافه میفرمودند. میفرمودند: آیتالکُرسی را بخوانید و دستتان بر روی چشمهایتان باشد و بعد بگویید: «أَللهُم احْفَظْ حَدَقَتَیَّ بِحَقّ حَدَقَتِیّ عَلِیّ بْنِ أَبِی طالِبٍ، أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام[۱۱]». در این آیتالکُرسی خیلی به این آیه دل بدهید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۲]»؛ الله ولیّ مؤمن است. ولیّ مؤمن است، سرپَرست مؤمن است، دوست مؤمن است، حامی مؤمن است، ناصرِ مؤمن است، خدایی است که ما او را نشناختیم؛ همهکارهی ما خودش است. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»؛ چه کار میکند؟ «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»؛ ما خودمان از ظُلمت نَفْس خارج نمیشویم، از ظُلمت وَهم خارج نمیشویم، از ظُلمت کِششهای ظُلمانی و شیطانی خارج نمیشویم؛ الله سرپَرستی ما را به عُهده گرفته است و ما را از ظُلمات به سوی نور خارج میکند که در روایت دارد خداوند ما را از ظُلمات بیولایتی به ولایتِ علی (علیه السلام) میکِشاند. یعنی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، سرسِپُردگی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را خداوند در دل ما قرار میدهد.
«گر بشکافند سراپای من علی جان علی جان *** جز تو نیابَند در اَعضای من علی جان علی جان».
یکی از آثار محبّت تَبعیّت از مَحبوب است
حالا محبّت آثاری دارد. انسان که مُحبّ بود، یک اَثر آن را شبهای گذشته این آیه را که در آغاز سخنمان به مَحضر شما تلاوت کردیم که میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۱۳]»؛ اگر راست میگویید که خدا را دوست دارید؛ مَگر میشود که آدم خدا را دوست نداشته باشد؟! آدم بخاطر جَمال کسی را دوست دارد، بخاطر جَلال کسی را دوست دارد، بخاطر قدرت کسی را دوست دارد، بخاطر احسان کسی را دوست دارد، بخاطر گذشت و بلندنظری کسی را دوست دارد، بخاطر ثروت و مال و تَمکُّن کسی را دوست دارد؛ تمام آن چیزهایی که باعث محبّت میشود، همگی در خداوند جمع است. مؤمن این را میفَهمد؛ ولی غیرِ مؤمن فَهم ندارد و نمیفَهمد که همهکارهاش خداوند متعال است. هرچیزی که باعث محبّت شده است و انگیزهی دلدادگی میشود، همگی در خداوند هست. «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ … اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَمالِکَ بِأَکْمَلِهِ وَ کُلُّ کَمالِکَ کامِلٌ[۱۴]»؛ یکی از آثار و بَرکات محبّت و عشق، تَبعیّت است. «فَاتَّبِعُونِی»؛ آدرس خدا رهبری است. رهبریِ الهی است، رهبریِ امضاءشدهی از عَرش است. زیر پَرچم زندگی کنید، با راهنما و راهبَر حرکت کنید. اگر مسافر هستید، خِضر راه لازم دارید؛ بدون رهبری نمیتوان به مَقصد رسید. اگر کسی بیامام باشد، موقع مُردن مسلمان نمیمیرد. «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیه[۱۵]»؛ پس تَبعیّت از رَهبری الهی آسمانی نتیجهی محبّت خداست. هرکسی خدا را دوست دارد، سُراغ آدرس میرود. آدرس نزد چه کسی است؟ نزد آن کسی است که از طرف خداوند برای ما آدرس را آورده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بَلدچی است؛ «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[۱۶]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جارچیِ خداست. ولی نِدا میکند: ایّها النّاس! همه با هم به سوی خدا برویم؛ اجابت کنید، به جارچیِ خدا لبیک بگویید. ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) جارچیِ خدا هستند. بعد از امامان مَعصوم ما در دورهی غیبت کُبری، جارچیِ خدا آن کسی است که «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ[۱۷]»؛ اگر حکومتی دَغدغهی دین شما را داشت، این بوی خدا میدهد. ابتدا مسألهی بندگی خداست، «أَقَامُوا الصَّلَاهَ»؛ دوّم مسألهی اقتصاد است، گِره فقرا را باز کند. سوّم مسألهی «أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ»؛ بیتفاوت نبودن، اوضاع را زیرنظر داشتن، مُراقب دین و رهبری دینی بودن. «أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ»؛ بیتفاوتی بیغیرتی است، بیتفاوتی بیمسئولیتی است. خداوند بَشر را مسئول آفریده است. «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ[۱۸]»؛ اگر ما بیتفاوت نبودیم، در این ۴۶ سال اوضاع این نبود که امروز ما غُصّهی کَشف حجاب داشته باشیم. این بیتفاوتها کار را به اینجا رساند. کار که نباید به دست هرکسی بیُفتد؛ بیتفاوتی باعث میشود که آدم غُصّه میخورد، آدم زمینگیر میشود؛ لذا «أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ». اما محبّت کارها را هم آسان میکند و هم تَعجیل میکند، امروز را به فردا نمیاندازد. خداوند «شهید رَجایی» را رحمت کند که الحمدلله «شهید رئیسی» ما همان شهید رَجایی به اضافهی علم و سیادت و فقاهتش بود. هر دوی اینها عاشق بودند. هر دوی اینها دلدادهی ولایت بودند. یک گروهی از ایران میخواستند مواد مُفجره را به عربستان ببَرند. به امام (رضوان الله تعالی علیه) خبر داده بودند. امام (رضوان الله تعالی علیه) به آقای رجایی دستور داده بود که جلوی اینها را بگیرید، این فتنه به پا میشود. مرحوم رجایی این دستور امام (رضوان الله تعالی علیه) را به یکی از فرماندهان سپاه اِبلاغ کرده بود. او بعد از ۲ روز به آقای رجایی خبر داده بود که ما موفّق شدیم این را برگردانیم. رجایی خوشحال نشده بود، مدال نداده بود؛ گفته بود: اَمر امام (رضوان الله تعالی علیه) ۲ روز تأخیر شد؛ نباید ۲ روز تأخیر بشود. این را خاصیّت محبّت میگویند، ارتباط اُمّت و امام، مردم و رهبری مثل مغز و قلب هستند. قلب تَپنده رهبری است، مردم عُیون هستند، چشمِ رهبری هستند، دستِ رهبری هستند. اما رهبری قلب مردم است. تا اراده میکند، باید انجام بشود. مرحوم «شهید آیت الله مدنی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) که در میان فُقها و ائمهی جمعه کمنظیر بود. واقعاً هم حقّ ایشان شهادت بود. خدایا! یعنی میشود نَصیب ما هم بشود؟ ما هم با چهرهی گُلگون در راه خدا در خون خودمان بغَلتیم و ما را هم بخَری؟ مرحوم آیت الله مدنی (اعلی الله مقامه الشریف) امام جمعهی همدان بودند. امام (رضوان الله تعالی علیه) ایشان را برای امامت جمعهی تبریز مَنصوب فرمودند. ایشان در تهران بودند. به همدان برنگشتند. از همین تهران وسایل را جمع کرد و مستقیم به سوی تبریز رفت. گفتند: آقا! به آنجا بروید خداحافظی کنید، در آنجا وسایلی دارید. فرموده بود: من سرباز امام (رضوان الله تعالی علیه) هستم. وقتی فرمانده دستور میدهد، هیچ حقّ توقّف ندارم. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»؛ اگر مردم با امام زمانشان امروز که امام حسین (علیه السلام) نیست، مُسلم او در اینجا هست؛ اگر مردم کوفه با مُسلم آنگونهای بودند که باید با امام حسین (علیه السلام) آنگونه باشند، خونِ امام حسین (علیه السلام) ریخته نمیشد و مردم خودشان را آلودهی به خونِ امام حسین (علیه السلام) نمیکردند.
روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
«صَلَّی الله عَلَیکَ یَا اَباعَبدالله الحُسینِ عَلَیهِ السَّلام»
ایّام اَربعین است. دلها همه کربلایی است. میلیونها مردم سر از پا نمیشناسند. مسیر کربلا را در پیش گرفتهاند، همسر و فرزند و کودک و پیرزن و پیرمرد همگی به سوی امام حسین (علیه السلام) در حال حرکت هستند. حسین جان! «گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم». آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) وقتی میخواستند از کربلا حرکت کنند، بیبی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) یکی یکی اینها را آماده میکرد. برحَسب نَقل در اوّلین زیارتی که حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) بدن نازنین برادرش را با آن حال که نه سری داشت، نه لباسی داشت، نه ردایی داشت، نه عَمامهای داشت؛ کنار گودال قتلگاه آمد.
«گُلی گُم کردهام میجویم او را ***** به هر گُل میرسم میبویم او را»
شما در میان غیرِ مَعصومین حسینشناستر از حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) سُراغ ندارید. مَعرفت کامل بود، ولی بُهتزده بود، سرگردان بود. باورش نمیآمد که این بدن حسینش باشد. علّتش هم این بود که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک پیراهنی را که مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) سِپُرده بود، به عُنوان کَفن برایش آماده کرد. «إیتینی بثوب عتیق[۲۰]»؛ من عَتیق را کُهنه مَعنی نمیکنم؛ عَتیق به مَعنی قیمتی است. خیلی برای امام حسین (علیه السلام) قیمت داشت، دستبافتِ مادرش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود. بیبیِ عالَم این پیراهن را به او داده بود و وقتی کنار گودال قَتلگاه آمد، دید سر نیست، عَمامه و ردا نیست، لباس نیست، انگشت و انگشتر نیست. دنبال این پیراهن بود، ولی دید که این پیراهن را هم غارت کردهاند، پیراهن هم نیست. به این بدن خیره شد، ماتزده بود. نازدانهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) رسید؛ دید عَمّهاش بُهتزده است. عَرضه داشت: «عَمَّتی! هذا نَعْشُ مَنْ[۲۱]»؛ عَمّه جان! این جنازهی چه کسی است؟ جواب داد: «هَذَا نَعشُ أَبیِکَ اَلحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام[۲۲]»؛ عزیز دلم! این بدن، بدنِ بابای تو حسین است. از بدن بابا دل نمیکَند. گفت: عَمّه جان! ما را میبَرند یا میگذارند در اینجا بمانیم؟ فرمود: ما را میبَرند. عَرضه داشت: ببین میتوانی راضیشان کُنی که من بمانم، از بابایم جُدا نشوم. اما اجازه ندادند. «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ[۲۳]»؛ یک مُشت اَرازلِ با خُشونت و تازیانه این بَچّه را کشیدند. این عُقده در دلشان مانده بود. لذا خواستند در اَربعین برگردند، دلها را خالی کنند. وقتی رسیدند، مَحشری به پا شد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به آبروی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آقای ما امام زمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! نگرانیها را از جبههی مُقاومت، جبههی انقلاب، جبههی دیانت و جبههی ولایت برطرف بفرما.
خدایا! حَوائج همهی حاجتمندان و این جمع و حَوائج مورد نظر را برآورده بفرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) شهدا و گذشتگان را از ما راضی بدار.
خدایا! سایهی رهبر عزیزمان را مُستدام بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۲٫
«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ».
[۳] در شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱ آمده است: «و من کلام بعض الصالحین آخر ما یخرج من رءوس الصدیقین حب الرئاسه».
[۴] سوره مبارکه تغابن، آیه ۱۱٫
«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۶] برهانالدین میر محمدباقر میرداماد در ۹۶۹ یا ۹۷۰ق به دنیا آمد. پدرش شمسالدین محمد حسینی استرآبادی داماد محقق کَرَکی بود و ازاینرو به داماد شهرت داشت. بهجهت همین، محمدباقر هم میرداماد شهرت یافت. استادالبشر و معلم ثالث از دیگر القاب او است. میرداماد سالها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی همعصر بود و گفتهاند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت. میرداماد در اواخر عمرش، همراه شاه صفی صفوی برای زیارت عتبات، به عراق سفر کرد به گفته آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۰۴۱ق بین کربلا و نجف درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد. در کتاب ریحانهالادب، علاوه بر این تاریخ، ۱۰۴۰ و ۱۰۴۲ق هم برای تاریخ وفاتش ذکر شده است. ایزوتسو اسلامشناس و قرآنپژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. بهگفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانشهای متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهور بودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی او در دوره زندگیاش است. مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضیدان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. بهنوشته اعیانالشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است. ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ بهگونهای که فهم درست آنها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است. میرداماد شاعر هم بوده و به فارسی و عربی شعر میسروده و به نام اِشراق تخلص داشته است. بهگفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحتتأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار میشود.
میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، بهپیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهمترین نظریه او را «حدوث دَهْری» میدانند. ابنسینا و فیلسوفان پس از ابنسینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجبالوجود است و عقول ممکنالوجود؛ اما بهباور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمیدهد. آنطور که ابنسینا میپندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْسالامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت میگیرد. نوشتههای علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارتها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارتهای فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمیتوانند سخنان وی را بهدرستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «اینقدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدالکردن و بحث نامنهادن.» بهگفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد دلیل ضعف فلسفی یا ناتوانیاش در کاربست ادبیات ساده نبوده است؛ علت این مسئله آن بوده است که از گزند مخالفان فلسفه در امان بماند. درخصوص پیچیدهنویسی میرداماد داستانهایی هم نقل شده است. بهگفته آقابزرگ تهرانی، میرداماد در علوم نقلی از استادانی چون داییاش عبدالعالی کَرکَی (پسر محقق کَرکَی) و حسین بن عبدالصمد حارثی (پدر شیخ بهایی) بهره برده و از ایندو اجازه روایت داشته است. ابوالحسن عاملی و عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى از دیگر استادانش در این زمینه هستند. مرتضی مطهری نوشته است استادان میرداماد در علوم عقلی شناخته نیستند. بهگزارش او، تنها در کتاب تاریخ عالمآرای عباسی به فخرالدین استرابادی سماکی اشاره شده است. محدث قمی هم او را استاد میرداماد دانسته است؛ بااینهمه برخی در آن تردید کردهاند.
[۷] اصول کافی عنوان بخش اول از بخشهای سهگانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن میگوید، گردآوری شده است. اصول کافی از مهمترین منابع شناخت باورهای شیعیان است که بارها به صورت مجزا از کتاب کافی منتشر و ترجمهها و شرحهای متعددی نیز بر آن نوشته و منتشر شده است. محمد بن یعقوب کُلینی معروف به «ثقهالاسلام کلینی» (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان بزرگ شیعه و مؤلف کتاب کافی از معتبرترین مجموعه روایی شیعه و از کتب اربعه به حساب میآید. او در زمان غیبت صغرای امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا آمده و برخی از محدثان که بدون واسطه از امام عسکری (علیه السلام) یا امام هادی (علیه السلام) حدیث شنیده بودند را ملاقات کرده است. گفتهاند کلینی در نقل حدیث دقت بسیاری داشته است. ابن قولویه، محمد بن علی ماجیلویه قمی، احمد بن محمد زراری از جمله شاگردان اویند. اصول کافی عنوان بخش اول از بخشهای سهگانه کتاب حدیثی الکافی است. در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن میگوید، گردآوری شده است (۳۷۸۵ حدیث). نویسنده در دو بخش دیگر کتاب به روایات فقهی و مواعظ اخلاقی پرداخته است. از آنجا که در بین کتب اربعه فقط الکافی به روایات عقیدتی پرداخته است، این بخش از این کتاب همیشه مورد توجه شیعیان بوده است و به همین دلیل به صورت مجزا نیز منتشر شده است. علمای شیعه شرحهای متعددی بر آن نگاشتهاند، چنانکه ترجمه آن نیز مد نظر بوده و چند ترجمه به زبان فارسی از آن منتشر شده است.
[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۹] همان.
[۱۰] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب میدانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفتهاند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او میگذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است. اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمهشب سهشنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادیالثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتابهای درسی را نزد شیخ عباس ادریسآبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطانآبادی، مشهور به سلطانالعلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.
با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقهاش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما بهخاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار میکرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیتالله خویی و آیتالله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیتالله اراکی متعین شد. آیتالله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیتالله اراکی مرجعیت از حالت تکمرجعی خارج گشت.
[۱۱] در محضر بهجت، ج ۲، ص ۲۵۲.
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».
[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱٫
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای سحر.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ بَهائِکَ بِأَبْهاهُ وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهِیٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهائِکَ کُلِّهِ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَلالِکَ بِأَجَلِّهِ وَ کُلُّ جَلالِکَ جَلِیلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَلالِکَ کُلِّهِ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِأَعْظَمِها وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظِیمَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِها وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَلِماتِکَ بِأَتَمِّها وَ کُلُّ کَلِماتِکَ تامَّهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَلِماتِکَ کُلِّها؛ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَمالِکَ بِأَکْمَلِهِ وَ کُلُّ کَمالِکَ کامِلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَمالِکَ کُلِّهِ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ أَسْمائِکَ بِأَکْبَرِها وَ کُلُّ أَسْمائِکَ کَبِیرَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ عِزَّتِکَ بِأَعَزِّها وَ کُلُّ عِزَّتِکَ عَزِیزَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ کُلِّها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ مَشِیئَتِکَ بِأَمْضاها وَ کُلُّ مَشِیئَتِکَ ماضِیَهٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِمَشِیئَتِکَ کُلِّها…».
[۱۵] سید بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ۱۴۱۵ ق، ج ۲، ص ۲۵۲؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ ق، ج ۲، ص ۴۱۰.
[۱۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».
[۱۷] سوره مبارکه حج، آیه ۴۱٫
[۱۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۸۴٫
«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلْأَمِیرُ اَلَّذِی عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ اَلمَرْأَهُ رَاعِیَهٌ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِیَ مَسْئُولَهٌ عَنْهُمْ وَ اَلْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَیِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
[۱۹] سید اَسَدُالله مَدَنی (۱۲۹۳ -۱۳۶۰ش) روحانی شیعی و امام جمعه تبریز. وی از مبارزین سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران بود که چند بار بهدست رژیم پهلوی به شهرهای مختلف تبعید شد. بعد از انقلاب، نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. مدنی نماینده امام خمینی در همدان و امام جمعه آن شهر بود و بعدها همین مسئولیت را در تبریز بر عهده گرفت. مدنی در جریان برگزاری نماز جمعه، بهدست سازمان مجاهدین خلق، ترور شد. در ایران، او را از شهدای محراب میخوانند. مدفن او در قم و در حرم حضرت معصومه قرار دارد. سید اسدالله مدنی در سال ۱۲۹۲ش، در آذر شهر از توابع تبریز به دنیا آمد در چهار سالگی مادر و در ۱۶ سالگی پدر را که آقا میر علی نام داشت از دست داد. علوم مقدماتی دینی را نزد میرزا محمد حسن منطقی و میرزا محسن میرغفاری از علمای آذرشهر آموخته و برای ادامه تحصیلات عازم حوزه علمیه قم شد. او در پاسخ به اعتراض دوستانش که به او گفتند: اکنون وقت این سفر نیست چرا که رضاخان فعالیت علمای اسلام را محدود ساخته و اجازه تبلیغ نمیدهد، میگفت: «حداقل برای خودم که ملا و واعظ میشوم.»
مدنی در دروس آیتالله حجت کوهکمری و آیتالله سید محمدتقی خوانساری نیز حاضر شد. در سال ۱۳۶۳ق برای ادامه تحصیل، به نجف مهاجرت کرد و در دروس سید محسن حکیم و سید عبدالهادی شیرازی و سپس امام خمینی که در آن زمان در نجف حضور داشت، حاضر شد. مدنی در درس آیتالله سید ابوالقاسم خویی نیز شرکت کرده و از او اجازه اجتهاد دریافت کرد. مدنی در حوزه نجف در کنار تحصیل تدریس میکرد. کفایه، رسایل، مکاسب و درایه از جمله دروس و کتاب هایی بود که وی تدریس کرد. به گفته حسین راستی کاشانی، شاگردان زیادی در درس اسدالله مدنی حاضر میشدند. اسدالله مدنی میگوید: «وقتی در نجف بودم عدهای از من خواستند رساله (توضیح المسائل) بنویسم که مخالفت کردم، برای اینکه مراجعی چون حضرت امام خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید میکردیم». سید اسدالله مدنی در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ش پس از اتمام مراسم نماز جمعه با ترور سازمان مجاهدین خلق، به شهادت رسید و در ۲۱ شهریور پیکر او در تبریز و قم، تشییع و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بهخاک سپرده شد. امام خمینی در پیامی وی را شخصیتی دانست که عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمیاندیشید.
شهید مدنی مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود مدتی به زادگاه خود آذرشهر بازگشت و علیه نفوذ اقتصادی، اجتماعی بهائیان در آذرشهر سخنرانیهایی کرد که به اخراج بهائیان از شهر منجر شد. در پی آن شهربانی آذرشهر وی را مدتی به همدان تبعید کرد. هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی برای اعدام احمد کسروی به ایران میآمد، آیتالله مدنی اندوختهای را که برای خرج ازدواجش کنار گذاشته بود، به نواب داد. در دورۀ زمامداری جمال عبدالناصر در مصر، مدنی در رأس هیئتی از علمای ایرانی حوزه علمیه نجف برای افشاگری علیه دولت کودتای فضلالله زاهدی به آن کشور سفر کرد. در ۵ مرداد سال ۱۳۴۱شمسی وی از عراق وارد همدان شد و در جریان اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سخنرانی خود در مسجد جامع همدان، مردم این شهر را به حمایت از مبارزات حوزۀ علمیه قم فراخواند و در کنار سایر علمای همدان تلگراف اعتراضآمیزی نسبت به تصویب این لایحه به اسدالله علم مخابره کرد پس از درگذشت آیتالله سید محسن حکیم، مرجعیت آیت الله خمینی را در همدان مطرح کرد؛ بهطوری که ساواک گزارش داد وی بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد امام کرده است. رفتوآمدهای وی به همدان و نجف تا اوایل سال ۱۳۵۰ش ادامه پیدا کرد و در این زمان به دعوت مردم و روحانیون شهر خرمآباد به آن شهر رفت.
سیداسدالله مدنی فعالیت خود را در خرمآباد با تدریس درس خارج در حوزۀ علمیۀ کمالوند آغاز کرد و پس از مدتی سرپرست این مدرسه شد. با گذشت زمان اندکی به عنوان وکیل تامالاختیار امام خمینی و نمایندۀ ایشان به روحانیان و مردم خرمآباد معرفی شد. با ادامۀ سخنرانیهای سیاسی مدنی، در مهر ۱۳۵۴ از ساواک تهران به ساواک لرستان دستوری ابلاغ شد که وی به مدت سه سال به منطقۀ نورآباد ممسنی اعزام گردد و مجددا در مرداد ۱۳۵۶ محل تبعید وی به گنبدکاووس تغییر پیدا میکند. به دلیل بیماری ایشان، کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد محل تبعید وی را از مرداد ۱۳۵۷ به شهرستان مهاباد تغییر میدهد. با محاصرۀ منزل امام خمینی در مهر ۱۳۵۷ در نجف وی همراه جمعی از روحانیون تبعیدی با صدور اعلامیهای به این اقدام رژیم بعثی عراق اعتراض نمود.
اوایل دی ۱۳۵۷ش در میان استقبال مردم همدان وارد این شهر شد و رهبری مبارزات ضد رژیم مردم را بر عهده گرفت. در ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ش که لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوبی مردم انقلابی به سمت تهران به حرکت درآمد، با دستور وی مردم کفنپوش همدان با دست خالی ضمن تقدیم شماری شهید، از حرکت تانکها جلوگیری کردند با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی وی از طرف مردم همدان به نمایندگی در این مجلس انتخاب شد و به دستور امام با اختیارات کامل به امامت جمعۀ این شهر منصوب شد. پس از شهادت سید محمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب و امام جمعه و نماینده امام در تبریز، در دهم آبان ۱۳۵۸ش با حکم امام به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شد امامت جمعه وی با مخالفت اعضای حزب جمهوری خواه خلق مسلمان روبهرو شد و چند مرتبه جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند. پس از آغاز جنگ، مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام تلاش میکرد وی با پوشیدن لباس رزم و شرکت در جبهههای نبرد، حضور در کنار نیروهای ایرانی و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان بود.
[۲۰] مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج ۴، ص ۶۷٫
[۲۱] معالی السبطین حائری، ج ۲، ص ۵۰.
[۲۲] همان.
[۲۳] اللهوف فی قتلى الطفوف (السید بن طاووس)، جلد ۱، صفحه ۷۹٫
«… فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى عَلَیهِ السَّلام بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ الرَّاوِی: فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ. قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».
پاسخ دهید