روز جمعه مورخ ۲ شهریور ماه ۱۴۰۳ و مصادف با شب نوزدهم ماه صفر ۱۴۴۶ هـ.ق، مراسم عزاداری دهه دوّم ماه صفر بعد از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» و حضور عموم مردم و زائران این آستان مقدس برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اگر انسان به آخرت باور داشته باشد، خود را از گناهان حفظ میکند
- «محبّت» آسانترین راهِ انسان برای رسیدن به حقتعالی است
- مأموریت الهی به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دوستداشتن مُحبّین حَسنین (علیهما السلام)
- اگر خداوند خیر کسی را بخواهد، به او حُبّ امام حسین (علیه السلام) را عنایت میکند
- اگر انسان مَحبوب داشته باشد، سَعی میکند سَبک زندگیاش مانند او باشد
- حالتِ اضطراب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام اذان
- سفر اَربعین زیارت عشق است
- روضه و توسّل به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
اگر انسان به آخرت باور داشته باشد، خود را از گناهان حفظ میکند
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۲]»؛ برای نجات از خطر نَفس اَمّاره که بزرگترین و خطرناکترین دشمنِ یکایک ماست؛ انسان میتواند از دشمن بیرونی فرار کند، اما از خودش نمیتواند فرار کند. غَرایز ما، هَوسها، دنیاخواهیها، زیادهطلبیها، ثروتاندوزیها، عَصبانیّتها و بداخلاقیها از نَفس اَمّارهی ما که در وجود ما مُستقرّ است، ناشی میشود و تا کسی از شَرّ نَفس خودش خَلاص نشده است، از دست دشمن بیرونی خَلاص هم بشود این به جایی نمیرسد. اساس نجات از دشمن درونی است. در سورهی مبارکهی مائده که آخرین سورهای است که در آخرین سالِ عُمر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قلب مبارک ایشان نازل شد و آخرین دستوراتِ سرنوشتساز برای اُمّت اسلامی تا دامنهی قیامت در این سوره گُنجانده شد که آیات ولایت هم آیاتی که مربوط به غَدیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست و هم آیهی ولایت و خاتَمبَخشی و هم آیهی پیشبینی آینده که مردم از اسلامِ ناب برمیگردند، ارتداد پیدا میکنند. اسلامِ علی (علیه السلام) که اسلامِ ناب است، اسلامِ ولایت که اسلامِ حکومت خداست، مورد استقبال مردم بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار نمیگیرد؛ ولی خداوند متعال اِعلان بینیازی میکند. اگر عَربهای آن روز به اسلامِ ولایت پُشت کنند، در آینده خداوند مَنّان «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ[۳]» قومی را میآورد که اَساس حرکت اینها محبّت است. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ[۴]»؛ خیلی مدال بالایی است. در شبهای گذشته عَرض کردیم نجات از جاذبههای زمین، جاذبههای زندگی مادی، اُموری است. تَرس میتواند موجب نجات بشود، تَرس از جَهنّم، تَرس از فشار قَبر، تَرس از عذاب بَرزخ، تَرس از مارها و عَقربهای غیرِ قابل تَحمُّل هم در جَهنّم و هم در عالَم بَرزخ که نمیدانیم بعد از مرگمان تا قیامت چهقَدر طول میکِشد. اگر کسی آدمِ بافکری باشد، شُعور واقعی داشته باشد، جِدّی میگیرد. مرگ یک حقیقتی است و بعد از مرگ زندگی وجود دارد. باید به فکر آنجا بود. تَرس از مَحرومیّت آنجا، بیچارگی آنجا، عَذابهای آنجا، سؤال و جواب روز قیامت در مَحکمهی عَدل خداوند که فرمود: «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۵]»؛ تمام باطنها ظاهر میشود، خَلوتهای انسان رو میشود. کسانی که به این حرفها باور داشته باشند، خودشان را کُنترل میکنند.
«محبّت» آسانترین راهِ انسان برای رسیدن به حقتعالی است
طَمع هم میتواند موجب نجات بَشر باشد. اگر کسی آدم عاقلی باشد، هر عاقلی به دنبال مَنفعت خودش است، به دنبال تأمین مَصالح خودش است. به کسی بگویند که اگر خلاف نکُنی، تا بینهایت در قَصرهایی هستی که قابل مُقایسهی با زندگی دنیا نیست، حوریهای آنجا، اَنهار آنجا، مُجاورت با انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، آنجا خداوند متعال میگوید: «فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ[۶]»؛ در بهشت هرچه شما اشتها دارید، هرچه میل شما میکِشد خداوند به شما میدهد. هرچه را دوست دارید و از دیدنش لذّت میبَرید، خداوند به شما میدهد. و در آیاتی میفرماید: «ما لا عَینٌ رَأتْ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ[۷]»؛ آنچه را دیدید، آنچه را شنیدید، آرزو میکنید؛ ولی خداوند یک چیزهایی در آنجا به شما میدهد که نه دیدهاید و نه شنیدهاید و آرزوی آن را هم نداشتید. خداوند متعال در یک آیهای میفرماید: ما پاداش شما را میدهیم، ولی «وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ[۸]»؛ تنها پاداش نیست که در برابر نماز شما، تَرک گناه شما ما برای شما سُفرهای پَهن کردهایم؛ خیر، «وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ»؛ بَناست تا ما سُفرهی کَرَم را برای شما باز کنیم. چیزهایی بدهیم که هرگز فکر آن را نمیکردید. در مورد کسانی که اهل نماز شب هستند، اهل تَهجُّد هستند، خداوند متعال میفرماید: خدا برای آنها چیزهایی آماده کرده است «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ[۹]»؛ هیچکَسی خبر ندارد که خداوند متعال خَلوتی و سِرّی چه تُحفهای برای کسانی که در دل شب با خداوند خَلوت میکنند، «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ» یعنی «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ»؛ یعنی حتی خودِ نماز شبخوان هم نمیداند که خداوند بَناست چه چیزی به او بدهد. یعنی هیچ پیامبر و امامی هم خبر ندارد. «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ»؛ شما که در دل شب دور از اَنظار مردم برمیخیزید، خودت و خدای خودت هستی، خداوند هم یک چیزهایی بین خود و شما قرار داده است که فقط شما دوتا میدانید. میان عاشق و مَعشوق رَمزی است که غیر از این دو خبر ندارند. اینها آدم را تَطمیع میکند. آدم انگیزه پیدا میکند که برخیزد و نماز شب بخواند، کُنترل زبان بکند. آدم طَمع دارد که زندگی راحتی داشته باشد. فرمود: «سَلامَهُ الإنسانِ فی حِفظِ اللِّسانِ[۱۰]»؛ اگر به دنبال راحتی و آسایش هستید، این زبان را تَحتالحفظ بگیرید. اگر شما مُواظب زبانتان بودید، خداوند به شما آسایش و راحتی میدهد. اینها وعدهدادن است؛ آدم تَطمیع میشود و بخاطر اینها میرود؛ ولی این راهها دَردسر دارد. آسان نیست که انسان در یک مجلس عُمومی نشسته است و همه دارند غیبت میکنند و آدم در آنجا بتواند خلاف موج حرکت کند، برخیزد و برود، از خیلی چیزها عُبور کند، در یک ادارهای دارد گناه میشود و ببیند که وجودش در آنجا مُفید نیست، تَرک درآمد آنجا را بکند، عَطایش را به لِقایش ببخشد و بیرون بیاید. اینها کارهای آسانی نیست. وَلو آدم طَمع دارد، وَلو آدم ترس دارد؛ ولی مشکلات دارد، واقعاً مشکلات دارد. راهِ آسان راهِ محبّت است که پروردگار متعال از زبان نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسانده است که ایرانیها اهل محبّت هستند. چون خدا را دوست دارند، چون عاشق پیامبرشان هستند، چون به اولیای الهی و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرینش و حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) اینها به خداوند لبیک گفتهاند. خداوند نسبت به اینها از ما محبّت خواسته است. «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى[۱۱]»؛ چون در زمینهی محبّت قلب ما به خداوند لبیک گفته است، بخاطر عشق به حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام)، بخاطر عشق به خدای علی (علیه السلام) ما در ۸ سال جبهه را با عزّت طِی کردیم. ۸ سال جنگ جهانی، ۸ سال جنگ با شَرق و غَرب، ۸ سال جنگ نابرابر که ما یک قَطرهای هم در برابر دریا نبودیم؛ ولی عشق به خدا جوانهای این کشور را به جبهه کِشاند و با استقبال از شهادت به دنیا ثابت کردند که عاشورا حقّ است، امام حسین (علیه السلام) حقّ است، انقلاب حسینی پیروز است، شکست ندارد، خون بر شمشیر پیروز است. این تجربهی جدیدی از حادثهی عاشورا در ایران بود.
مأموریت الهی به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دوستداشتن مُحبّین حَسنین (علیهما السلام)
محبّت به آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) که محبّت به راهِ آنهاست، محبّت به مَرام آنهاست، محبّت به نُسخههای نجاتبَخش آنهاست، محبّت به دوستان آنهاست، محبّت به خُلفای آنهاست. یکی از لَوازم محبّت این است که آدم دوستی را که دوست دارد، دوستِ دوستش را هم دوست میدارد. لذا در کتاب شریف «کامل الزیارات[۱۲]» که در این ایّام که سُفرهی پُر بَرکت عشق امام حسین (علیه السلام) نُقطهی عَطف در تاریخ شده است، اَربعین را به صورت یک جبههی اِقتدار، جبههی سربلندی ما و شیعیان قرار داده است و دلِ غیر شیعیان را هم در این مسیر اَسیر امام حسین (علیه السلام) کرده است، آنها را هم به بیابانگَردی زیرِ آفتاب گرم خوزستان و عراق قرار داده است، به همهی اینها یک روحی دَمیده شده است که سر از پا نمیشناسند، در این کتاب کامل الزیارات که «ابن قولویه[۱۳]» بیش از ۷۵ حدیث در کامل الزیارات راجع به زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با عبارات مختلف و پیامهای مُختلف آورده است و این کتاب از مُعتبرترین کتابهاست و روایات این کتاب مُصحّح سَند حدیث به حساب میآید، در آنجا از مولیالموحّدین حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) نَقل شده است که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهما السلام) فرمودند: «فَأَنَا أُحِبُّهُمَا وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُمَا[۱۴]»؛ من حسن و حسین (علیهما السلام) را دوست میدارم؛ اما هرکسی حسن و حسینم را دوست داشته باشد، آنها را هم دوست دارم. چرا؟ «أَمَرَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِحُبِّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ[۱۵]»؛ این مأموریت الهی است. خداوند به من دستور داده است حَسنین (علیهما السلام) را دوست بدارم و هرکسی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را دوست دارد، آن را هم با مأموریت الهی دوست دارم. بنده چه افتخاری، چه مدالی در مَحضر حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) که شرمندهی احسان ایشان هستم. شب گذشته کنار ضَریح ایشان عَرضه داشتم: بیبیِ من! بد و خوبی من را تَحمُّل کردید؛ ما هرچه داریم از شما داریم. طلبگی ما زیر سایهی شما بوده است و من کرامت از حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) دیدهام و نمکگیر حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) هستم. عَرض کردم حالا وقت آن است که هوای ما را داشته باشید. در جوانیهایمان تَحمُّل کردید، حالا دیگر پیر شدیم؛ در دورهی پیری ما را نَرانید، باز هم هوای ما را داشته باشید. شما در مَحضر بیبیِ عالَم مدالی بالاتر از این میتوانید به دست بیاورید. به شما مُژده دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اَمر خدا شما را دوست دارد. یعنی بالاتر از این چیزی وجود دارد؟ حُبّ نبی مُتعلّق به شما شده است. اگر ما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داشته باشیم، مُحتاج به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم؛ اگر شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد ما هیچچیزی نداریم. اگر دستورات و نُسخههای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد، نه دنیا داریم و نه آخرت داریم. محبّت ما نسبت به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازِ ماست، فقرِ ماست؛ ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما احتیاجی ندارد. ولی خداوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرده است که ما را دوست بدارد، زیرا ما حسنِ او را دوست میداریم، حسینِ او را دوست میداریم.
اگر خداوند خیر کسی را بخواهد، به او حُبّ امام حسین (علیه السلام) را عنایت میکند
در این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی مائده فرمود: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ»؛ خداوند در آینده یک قومی را میآورد که آنها جَفای اَعراب نسبت به غَدیر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُبران میکنند. «یُحِبُّهُمْ»؛ اوّلین رَمز عظمت آن قومی که جُبران جَفای گذتشگان را خواهند کرد، این است که صاحبدل هستند، با محبّت هستند، خدا را دوست میدارند و خداوند آنها را دوست میدارد. در این «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» مرحوم «نراقی[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) یک کتابی به نام «طاقدیس[۱۷]» دارد. در آنجا آورده است که هرکسی هرکه را دوست دارد، باید بداند که مَعشوق از او عاشقتر است. مَعشوق دلِ عاشق را پَسندیده است، هر دلی را نمیبَرد، دلِ تو را میبَرد. بعد که دلیل میآورد، همین آیه را بیان میکند. میگوید: خداوند فرموده است: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ»؛ چه چیزی؟ اوّل «یُحِبُّهُمْ»، خدا آنها را دوست دارد. اگر دوستمان نداشت، به ما امام حسین (علیه السلام) را نمیداد. «مَنْ أَرَادَ اَللَّهُ بِهِ اَلْخَیْرَ[۱۸]»، به او چه میدهد؟ «قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ[۱۹]»؛ اگر خداوند بخواهد به کسی خیر بدهد، به او حُبّ الحسین (علیه السلام) را میدهد. دلِ او را بیتاب امام حسین (علیه السلام) میکند، دلِ او را با امام حسین (علیه السلام) مُرتبط میکند و محبّت زیارتش را هم در دلِ او قرار میدهد. این هدیهی خداست، این تُحفهی عَرش خداست. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛ هم خدا آنها را دوست دارد و نشانهی دوستیاش این است که به ما هم لیاقت داده که او را دوست داشته باشیم. «ما لِلُّتراب وَ رَبّ الأرباب؟»؛ من چه کسی هستم که بگویم من خدا را دوست دارم؟ تو چه کسی هستی؟ چه لیاقتی داری؟ ولی کَرَم او زیاد است. اجازه داده است که من او را بشناسم، مَعرفتش را به من داد و به دنبال مَعرفت محبّت است. هرجایی محبّت نیست، در آنجا مَعرفت نیست؛ هرجایی اطاعت نیست، در آنجا محبّت نیست. محبّت اطاعت میآورد. اطاعت ثَمره و میوهی محبّت است و محبّت شاخهی مَعرفت است. اگر انسان در وجود خودش خدا را با مَعرفت شناخته باشد، نمیتواند خدا را دوست نداشته باشد؛ چون هرچه میخواهیم خدا دارد. جُز خدا هیچکسی هیچچیزی ندارد. این «اللَّهُ الصَّمَدُ[۲۰]» که برای اهل سِیر و سُلوک عدد دارد، جزء نُسخههای سُلوکی موحّدینِ عرصهی عُرفای حقّه هست، حضرت امام محمّد باقر (علیه الصلاه و السلام) در این «الصَّمَدُ» فرمودند: علوم اوّلین و آخرین را اگر میخواستم، از کلمهی صَمَد استخراج میکردم. یک لَفظ است، ولی نزد اهل آن تمام علوم در این صَمَد نَهُفته است. «اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ و معنای واضحی که امام حسین (علیه السلام) نسبت به صَمَد فرمودند، «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۲۱]»؛ آن آقایی که خداوند آقای ماست، آقایی که جُز او مَقصدی وجود ندارد. شما غیر از خدا هرجا بروید، به سَراب میرسید، به مَقصد نمیرسید؛ اما مَقصد واقعی اوست؛ «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَهِ[۲۲]»؛ مسافر به سوی خدا به مَقصد میرسد؛ ولی مسافرِ به غیرِ خدا به مَقصد نمیرسد، ناکام از دنیا میرود؛ گُمشدهاش را پیدا نمیکند. لذا خداوند محبّت الحسین (علیه السلام) را به ما عَطا فرموده است.
اگر انسان مَحبوب داشته باشد، سَعی میکند سَبک زندگیاش مانند او باشد
آنوقت محبّت علاوه بر آنچه که شب گذشته جریان مرحوم «رجایی» را گفتیم، جریان مرحوم «آیت الله مدنی[۲۳]» (رحمت الله علیه) را خدمت شما تقدیم داشتیم، امشب دیگر شب آخری است که بیبی جانِ من بین من و امام رضا (علیه السلام) مسألهای بود که بیبی با دعوتشان به اینجا جُبران آن نادانی من را کردند. منّت به ما گذاشتند و افتخار داشتیم ۴ شبی را در مَحضر شما، در مَحضر بیبیمان، صاحب سُفرهمان، همهکَسِ ما، بالاتر از مادر ما، نایبهی زهرای ما چند شبی مَطالبی را به خدمت شما تقدیم داشتیم. یکی از علائم محبّت، یکی از آثار محبّت، یکی از رُموز حُبّ نسبت به مَحبوب کِشش مَحبوب است.
«تا که از جانب معشوق نباشد کِشش ***** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»
آدم کسی را که دوست دارد، همهچیزِ او را دوست دارد و چون او دلش را بُرده است، میخواهد در همهچیز شبیه او باشد. این بچّههایی که بعضی از ورزشکارها را دوست دارند و برایشان قَهرمان میشود، دیدهاید که اسمشان را بَلد هستند و لباسشان را مانند لباس آنها میپوشند؛ این قَهرمانخواهی در طَبع انسان هست. اگر قَهرمان ما امام حسین (علیه السلام) باشد، قَهرمان ما حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) باشد، ما سعی میکنیم مانند آمریکاییها زندگی نکنیم، مانند اروپاییها زندگی نکنیم، مانند بیدینها زندگی نکنیم؛ ما سَبک زندگیمان و رَوشمان رَوش زندگی آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) خواهد بود. لذا کسانی که نماز اوّل وقت میخوانند، علاوه بر اینکه محبّت خدا آنها را وادار میکند در اوّلین فُرصتی که خداوند صدا میزند، اگر یک بزرگی به شما تلفن بزند و بگوید که من مُنتظر شما هستم، نشستهام تا شما بیایید و با من حرف بزنید، شما اگر خیلی او را دوست داشته باشید تلفن را که گذاشتید، اگر آب در دستتان هم باشد زمین میگذارید و حرکت میکنید تا بروید و به او برسید. اینکه اذان گفته میشود کاسب کَسب خود را رَها نمیکند، آدمهایی که دارند با رَفیقشان حرف میزنند حرفشان را قَطع نمیکنند، سرگرمیهای تَضییع عُمر را رَها نمیکنند و بگویند که خدا ما را صدا زده است، من الآن نمیتوانم بایستم، «حَیّ عَلَی الصَّلاه»، این علامت محبّت است. این نماز، رَمز عشق است. زود، «حَیّ» یعنی عَجله کُن. «حَیّ عَلَی الصَّلاه»؛ چه کسی برای نماز عَجله میکند؟ چرا عَجله نمیکنیم؟ زیرا چراغ محبّت ضعیف است. چرا چراغ محبّت ضعیف است؟ برای اینکه گُناه عایق محبّت است. یک حدیثی از وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) هست که ایشان فرمودند: چند چیز گُمشده بود که من به دنبال آن جُستجو کردم و جاهای آن را پیدا کردم. یکی از گُمشدهها لذّت در عبادت است. فرمودند: «و طلبت حلاوه العباده[۲۴]»؛ دنبال لذّت در عبادت گَشتم و آن را پیدا کردم. کُجا آن را پیدا کردم؟ «فوجدتها فی ترک المعصیه[۲۵]». اگر گُناه را تَرک کنیم، این «حَیّ عَلَی الصَّلاه» که گفته میشود، بیتاب میشویم.
حالتِ اضطراب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام اذان
وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اَعضای خانوادهاش نَقل میکنند؛ میگویند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با ما مینشست، خیلی گَرم میگرفت. فرمود: «أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً[۲۶]»؛ میخواهید آدمهای خیلی خوب را به شما بگویم که خیلیها نمیدانند آدمِ خیلی خوب چه کسی است؟ عَرض کردند: بله، چه کسانی هستند؟ فرمود: بهترین شما، خوبترینهای شما خوشاخلاقترین شما هستند. هرکسی با مردم خیلی گَرم میگیرد، همهی دلها را جَذب میکند، خیلی آدم خوبی است. «أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً»؛ بهترین شما، خوبهای شما خوشاخلاقهای شما هستند. فرمود: «وَ أنَا أَحْسَنُکُمْ»؛ من از همهی شما خوشاخلاقتر هستم. «وَ خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ[۲۷]»؛ در میان رفتار خوب در جامعه بهترینها آنهایی هستند که با همسر و فرزندانشان خیلی گَرم هستند. مُحیط زندگیشان مُحیط عشق است. اینقَدر پدرش رفتار خوبی با او دارد که کسی را بهتر از پدرش نمیشناسد. دختر بهتر از مادر خودش کسی را نمیشناسد. پدر و مادر نسبت به فرزندانشان رفاقت میکنند، هوای اینها را دارند که یکوقتی اینها زَده نشوند. «وَ خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ»؛ بعد فرمودند: من از همهی شما نسبت به همسر و فرزندانم خوشاخلاقتر هستم. خیلی گَرم است. لذا میگوید که وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با ما مینشست، خیلی جلسه گَرم بود. آدم دلش نمیخواست از اینجا بلند شود؛ ولی همینکه اذان گفته میشد، رنگ از چهرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میپَرید، گویا که اصلاً همسر و فرزندانش را نمیشناسد. دل پَرواز میکرد. گاهی میگفت: «أرِحنی یَا بلال»؛ بَلال! بیتاب هستم؛ اذان را بگو و راحتم کُن که وَصل بشوم. این علامت محبّت است، علامت عشق است. آدمی که خدا را دوست دارد، خداوند هم او را دوست دارد. اگر خدا ما را دوست داشته باشد، گَنجهای خودش را که اَسماء حُسناست، در دل ما قرار خواهد داد.
سفر اَربعین زیارت عشق است
این زیارت اَربعین زیارت عشق است. اصلاً خودِ اَربعین علامت عاشقی است. یک چِلّه باید دنبال مَعشوق رفت تا به مَعشوق رسید. حضرت موسی (علیه السلام) خیلی دوست داشت که چشم دلش باز بشود.
«چشمِ دل باز کُن که جان بینی ***** آنچه نادیدنی است، آن بینی[۲۸]»
لذا به خدا عَرضه داشت: «رَبِّ أَرِنِی[۲۹]»؛ خدایا! خودت را به من نشان بده. دوستت دارم، ولی ندیدمت؛ میخواهم ببینمت. به او گفتند: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ[۳۰]»؛ به کوه نگاه کُن؛ اگر کوه در جای خودش ماند، تو هم من را میبینی. یک نگاهی به کوه کرد، خداوند جلوه کرد و کوه نابود شد، پودر شد، ذَرّهای از کوه باقی نماند. حضرت موسی (علیه السلام) هم مَدهوش شد و اُفتاد. امام (رضوان الله تعالی علیه) میگوید: این کوه اَنانیّت بود. خداوند خودش را ویران کرد. عاشق پَریشان مَعشوق است. تا خودت را میبینی، تا خودت را بزرگ میبینی به عشقت نمیرسی. عاشق باید در مَعشوق ذوب بشود. اصلاً عاشق در برابر مَعشوق هیچ است و این یک چِلّه میخواهد. «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً[۳۱]»؛ و این چِلّهای که از کربلای مُعلّی در روز عاشورا تا روز اَربعین طِی شده است، این کلاس عشق است. همهی ما برای رضای خدا در جَوار حَرم حضرت فاطمهی مَعصومه (سلام الله علیها) قرار بگذاریم که یک چِلّه غیبت نکنیم، یک چِلّه دروغ نگوییم، یک چِلّه چشممان پاک بماند، یک چِلّه عَصبانی نشویم؛ اگر عاشق نشدید من را نِفرین کنید. فقط یک چِلّه. عاشق باید لااقل یک چِلّه آنچه را که مَعشوق نمیپَسندد، امتحان خوب بدهد. اگر این کار را کردیم، ما هم به مَعشوق میرسیم.
روضه و توسّل به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
بیبی جان! من هم روضهخوانِ شما هستم؛ صِلهی من هم شفاعت شماست. «یَا فَاطِمَهُ اشْفعِی لِی فِی الْجَنَّه فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ[۳۲]». نمیدانید با چه وَضعی اُسرا را از اَبدان طاهره جُدا کردند! خیلی سخت بود. یک عُمر حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) زیر سایهی امام حسین (علیه السلام) بود. هنگام ازدواج هم شرطِ ضِمن عَقد کرده بود. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرض کرد: اختیار من با شماست؛ هرکسی را شما خواستید و پَسندید من ازدواج میکنم، ولی این دو شرط را دارم. یکی این است که من باید هر روز حسین (علیه السلام) را ببینم. دوّم اینکه اگر سفری برای امام حسین (علیه السلام) پیش بیاید، من حُسینی هستم، من دَربهدَر حسین (علیه السلام) هستم. به همین مُناسبت بود که «عبدالله بن جعفر[۳۳]» همسر حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) نتوانست به کربلا بیاید، ولی زینب (سلام الله علیها) که نمیتواند از حُسینش جُدا بشود، کربلایی شد؛ اما نگذاشتند در کربلا بماند. کنار گودال قَتلگاه آمد.
«چون چاره نیست میروم و میگذارمت ***** ای پاره پاره تَن به خدا میسپارمت»
ولی حالا به کربلا برمیگردند. دیگر بدن را نمیبینند. خودشان را بر روی قَبر شَریف میاندازند. خاطرات را تَجدید میکنند. مُدام برای یکدیگر نشان میدهند: «هُنا مَذبَحُ أطفالِنا»؛ اینجا آنجایی است که گَلوی علی اصغر (علیه السلام) ذبح شد؛ اینجا آنجایی است که دست عبّاس (علیه السلام) اُفتاد؛ اینجا آنجایی است که علی اکبر (علیه السلام) قطعهقطعه شد. چه مَحشری به پا شد. چون اینها نتوانسته بودند سیر گریه کنند، آمدند و کربلا را کربلا کردند و به مدینه برگشتند. آخرین شب است؛ یک جُمله هم اظهار ارادتِ ما به بیبیِ عالَم و زائران و عُلمای در مَحضر است. به اتّفاق حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) یک سری هم به مدینه بزنیم. آنجا هم برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی سخت بود. اگر میتوانی بمانی، بمان فاطمه جان! به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرضه داشت: «عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی[۳۴]»؛ یا رسول الله! جُدایی فاطمهات را تَحمُّل نمیکنم…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱٫
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۴] همان.
[۵] سوره مبارکه طارق، آیه ۹٫
[۶] سوره مبارکه زخرف، آیه ۷۱٫
«یُطَافُ عَلَیْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوَابٍ ۖ وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ ۖ وَ أَنْتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».
[۷] کنز العمّال : ۴۳۰۶۹؛ بحار الأنوار : ۸/۱۹۱/۱۶۸ مع تفاوت یسیر فی اللفظ.
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: قالَ اللّهُ تعالى: أعْدَدْتُ لِعِبادیَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَأتْ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ».
[۸] سوره مبارکه ق، آیه ۳۵٫
«لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ».
[۹] سوره مبارکه سجده، آیه ۱۷٫
«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۱۰] بحار الأنوار : ۷۱/۲۸۶/۴۲٫
[۱۱] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳٫
«ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ».
[۱۲] کامِلُ الزّیارات کتابی با موضوع زیارت، تألیف محدث و عالم شیعه ابن قولویه قمی متوفای ۳۶۷ق. این کتاب از فضیلت و چگونگی زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اهل بیت و امامزادگان و مؤمنان سخن میگوید و مجموعه روایاتی را از اهل بیت (علیهم السلام) در این باره نقل میکند. کامل الزیارات از مهمترین و معتبرترین منابع روایی و دعایی شیعه است که علما و پیوسته به آن مراجعه کردهاند. این اثر را «الزیارات»، «جامع الزیارات» و «کامل الزیاره» نیز خواندهاند و به زبان فارسی ترجمه شده است. نجاشی از این کتاب با عنوان «الزیارات» و شیخ طوسی با عنوان «جامع الزیارات» یاد کرده است ولی مشهورترین نام آن «کامل الزیاره» است، اگر چه به آن «کتاب المزار» و «کمال الزیارت» نیز گفتهاند. ابن قولویه انگیزه خود را برای نوشتن این کتاب، پاسخ به درخواست مصرانه شخصی در این باره و نیز تقرب به درگاه الهی و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و ائمه معصومین (علیهم السلام) و نشر زیارت آنان در میان برادران مؤمن بیان کرده و تلاش کرده تا با نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام) و نقل ثواب زیارت آن بزرگواران، به جمیع اهل ایمان، هدیهای تقدیم کرده باشد.
کامل الزیارات از مهمترین منابع روایی شیعه و یکی از معتبرترین مراجع کتابهای روایی و دعا در شیعه است که در طول هزار سال که از زمان نگارش آن میگذرد پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه واقع شده و روایات آن در منابع مهم روایی شیعه مانند المزار شیخ مفید، تهذیب و استبصار شیخ طوسی، کتب گوناگون ابن طاووس، المزار ابن مشهدی، بحارالانوار، وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل نقل شده و به آنها استناد شده است. علامه مجلسی میگوید: «کتاب کامل الزیارات از اصول معتبر و مشهور میان فقهای شیعه است». از ویژگیهای کتاب این است که ابن قولویه همه راویان را توثیق کرده است و بنا به ادعای خودش احادیث این کتاب را از معتبرترین منابع و با صحیحترین سندها نقل کرده و حتی یک حدیث نادر و ضعیف هم انتخاب نکرده است. این به دانشمندان شیعه کمک میکند تا آن دسته از راویانی که در کتابهای رجالی نامی از آنها برده نشده و فقط در سلسله سندهای کامل الزیارات آمده، اعتماد کنند. با توجه به اعتبار حدیثی کتاب بهویژه اینکه از منابع و اصول معتبر حدیثی اصحاب ائمه (علیهم السلام) نقل شده است، یکی از منابع دست اول حدیث برای مؤلفان و محدثان متأخر به شمار میرود. این کتاب یکی از معتبرترین مراجع کتب دعا و زیارات متأخران مانند مفاتیح الجنان اثر شیخ عباس قمی است.
[۱۳] ابن قُولِوَیْه قمی، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن مسرور (درگذشته ۳۶۸ق) از راویان شیعه در قرن چهارم هجری و از شاگردان محمد بن یعقوب کلینی و از استادان شیخ مفید بود. ابنقولویه از فقهای صاحب فتوا دانسته شده و نظراتش در میانه آرای مکتب حدیثی و مکتب کلامی معرفی شده است. کتاب کامل الزیارات مشهورترین اثر اوست. روایات جعفر بن محمد قولویه در مجموعههای روایی بزرگ شیعه نقل شده و به آن استناد میشود. توثیق و اعتماد به بسیاری از راویان شیعه، به دلیل روایت ابنقولویه از آنها دانسته شده است. نجاشی، یکی از علمای رجال میگوید: «هر زیبایی و علم و فقهی که مردم با آن وصف گردند، ابنقولویه برتر و فوق آن است.» شیخ طوسی درباره او نوشته است: «ابو القاسم، جعفر بن محمد بن قولویه قمی، شخصیتی مورد اطمینان و دارای تألیفاتی فراوان، به تعداد ابواب فقه میباشد.» علامه حلّی نقل کرده: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است.» شیخ مفید به او لقب «شیخ صدوق» داده است. سید بن طاووس درباره ابنقولویه میگوید: وی راوی راستگویی است و همه بر امانت او اتفاق دارند.» ابن حجر عسقلانی از علمای اهل سنت، او را از بزرگان و علمای مشهور شیعه میداند.
[۱۴] کامل الزیارات، الجزء ۱، الصفحه ۵۰٫
«حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ سُفْیَانَ اَلْجَرِیرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ اَلْغِفَارِیِّ قَالَ : أَمَرَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِحُبِّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ فَأَنَا أُحِبُّهُمَا وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُمَا لِحُبِّ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِیَّاهُمَا».
[۱۵] همان.
[۱۶] احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهدهدار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعه، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعاده معروفترین آنها هستند. او در حمله روسها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق میگفتند. ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی دانستهاند که ولایت فقیه (حکومت در زمان غیبت امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیه جامعالشرایط است) را بهصورت یک مسئله فقهی تبیین و برای اثبات آن از ادله نقلی و عقلی استفاده کرد. او برای نخستین بار تمام وظایف و اختیارات حاکم اسلامی و ولایت فقیه را یکجا در کتاب عوائد الایام جمعآوری کرد. البته پیش از او برخی از علمای شیعه از عهدهداری بعضی اختیارات امامان توسط فقیهان سخن گفته بودند. بنابر نظریه ملا احمد نراقی اصلاح جامعه مشروط به اجرای عدالت است و قواعد عدالت همان قواعد شرع است. بنابر این حاکم برای برپایی عدالت باید از شریعت اطلاع داشته باشد؛ پس حاکم یا باید خود فقیه باشد یا باید از فقیه تقلید کند. بنابر این مقلد هم میتواند با جلب نظر مجتهد و پیروی از او عادلانه حکومت کند.
از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او بهشمار میرود. نراقی کتابی نیز به صورت کشکول به خصوص در علوم غریبه به نام الخزائن نوشته است که با تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری و حسنزاده آملی چاپ شده است. گفته شده وی به زبان عربی، عبری و لاتین تسلط داشته است همچنین تسلطش بر علوم مختلف باعث شده که کتابهای متنوعی تألیف نماید. کتاب سیف الأمه و برهان المله که در رد شبهات کشیش انگلیسی هانری مارتین نوشته شده را نشان از تسلط وی بر مذهب مسیحیت و حساسیتش در جوابگویی به افکار انحرافی دانستهاند. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، به سفارش کنگره بزرگداشت فاضلین نراقی نسخه دیجیتالی آثار ملا محمدمهدی و ملا احمد نراقی را تحت عنوان «کتابخانه فاضلین نراقی» تولید کرده است. ملا احمد در فنون شعری نیز مهارت داشت و به صفایی تخلص میکرد و بیشتر اشعار او اخلاقی، عاشقانه، ذوقی و عارفانه بوده است. او در ۲۳ ربیعالثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند. سید محمدباقر خوانساری از قول بعضی از شاگردان ملا احمد نراقی داستانی نقل کرده که در هنگام انتقال جنازه نراقی به نجف بهخاطر گرمی شدید هوا میترسیدیم جنازه متعفن شود. در یکی از منازل بین راه جنازه را بر زمین گذاشتیم من برای اطلاع از این موضوع به نزدیک جنازه رفتم اما جز رائحهای طیب که گویا بوی مشک ناب بود چیزی استشمام نکردم و این وضع ادامه داشت و تا هنگام دفن تغییری در بدنش حاصل نشد. همچنین مدرس تبریزی صاحب ریحانه الادب پس از نقل این داستان از استادش سید احمد خسروشاهی نقل کرده وقتی که میخواستند جنازه سید محمد خسروشاهی را در قبر بگذارند جنازه ملا مهدی و ملا احمد نراقی سالم دیده شده است.
[۱۷] این اثر ادبی با بیش از چهار صد صفحه، مجموعه اشعار و قصیده های نفیس ملا احمد نراقی در پند و اندرز حاکمان و پادشاهان و سایر مردم است که به نمونه ای از آن اشاره شد. چنان که بخشی از آن شامل نکته های ظریف ا خلاقی، عرفانی و بخش دیگرش هم حاوی سروده هایی در مصیبت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یاران شهید آن حضرت است. در این وادی نیز ملا احمد نراقی تحت تأثیر دیوان طائر قدسی پدر واقع گشته و راه او را پی گرفته است.
[۱۸] کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۱۴۲٫
«حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ اَلْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى اَلْیَقْطِینِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ اَلصَّیْرَفِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : مَنْ أَرَادَ اَللَّهُ بِهِ اَلْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اَللَّهُ بِهِ اَلسُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ اَلْحُسَیْنِ وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ».
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫
[۲۱] تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۷۱۰٫
«فِی أُصُولِ اَلْکَافِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ اَلصَّیْرَفِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اَلصَّمَدُ؟ قَالَ: اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ»
[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.
«…الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاأَدْعُو غَیْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاأَرْجُو غَیْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجائِى، وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى وَکَلَنِى إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِى وَ لَمْ یَکِلْنِى إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِى، وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى تَحَبَّبَ إِلَىَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی، وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى یَحْلُمُ عَنِّى حَتَّىٰ کَأَنِّى لَاذَنْبَ لِى، فَرَبِّى أَحْمَدُ شَىْءٍ عِنْدِى وَ أَحَقُّ بِحَمْدِى؛ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَهً، وَ مَناهِلَ الرَّجاءِ إِلَیْکَ مُتْرَعَهً، وَ الاسْتِعانَهَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أَمَّلَکَ مُباحَهً، وَ أَبْوابَ الدُّعاءِ إِلَیْکَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَهً، وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِى [لِلرَّاجِینَ] بِمَوْضِعِ إِجابَهٍ، وَ لِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ إِغاثَهٍ، وَ أَنَّ فِى اللَّهْفِ إِلىٰ جُودِکَ وَ الرِّضَا بِقَضائِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلِینَ، وَ مَنْدُوحَهً عَمَّا فِى أَیْدِى الْمُسْتَأْثِرِینَ، وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَهِ، وَ أَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ؛ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِى، وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحاجَتِى، وَ جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغاثَتِى، وَ بِدُعائِکَ تَوَسُّلِى مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقاقٍ لِاسْتِماعِکَ مِنِّى، وَ لَا اسْتِیجابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّى، بَلْ لِثِقَتِى بِکَرَمِکَ، وَ سُکُونِى إِلىٰ صِدْقِ وَعْدِکَ، وَ لَجَإِى إِلَى الْإِیمانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِى بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّى أَنْ لا رَبَّ لِى غَیْرُکَ، وَ لَا إِلٰهَ إِلّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ؛ اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْقائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ: ﴿وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾ إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ لَیْسَ مِنْ صِفاتِکَ یَا سَیِّدِى أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّهَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَىٰ أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ، وَ الْعائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ…».
[۲۳] سید اَسَدُالله مَدَنی (۱۲۹۳ -۱۳۶۰ش) روحانی شیعی و امام جمعه تبریز. وی از مبارزین سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران بود که چند بار بهدست رژیم پهلوی به شهرهای مختلف تبعید شد. بعد از انقلاب، نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. مدنی نماینده امام خمینی در همدان و امام جمعه آن شهر بود و بعدها همین مسئولیت را در تبریز بر عهده گرفت. مدنی در جریان برگزاری نماز جمعه، بهدست سازمان مجاهدین خلق، ترور شد. در ایران، او را از شهدای محراب میخوانند. مدفن او در قم و در حرم حضرت معصومه قرار دارد. سید اسدالله مدنی در سال ۱۲۹۲ش، در آذر شهر از توابع تبریز به دنیا آمد در چهار سالگی مادر و در ۱۶ سالگی پدر را که آقا میر علی نام داشت از دست داد. علوم مقدماتی دینی را نزد میرزا محمد حسن منطقی و میرزا محسن میرغفاری از علمای آذرشهر آموخته و برای ادامه تحصیلات عازم حوزه علمیه قم شد. او در پاسخ به اعتراض دوستانش که به او گفتند: اکنون وقت این سفر نیست چرا که رضاخان فعالیت علمای اسلام را محدود ساخته و اجازه تبلیغ نمیدهد، میگفت: «حداقل برای خودم که ملا و واعظ میشوم.»
مدنی در دروس آیتالله حجت کوهکمری و آیتالله سید محمدتقی خوانساری نیز حاضر شد. در سال ۱۳۶۳ق برای ادامه تحصیل، به نجف مهاجرت کرد و در دروس سید محسن حکیم و سید عبدالهادی شیرازی و سپس امام خمینی که در آن زمان در نجف حضور داشت، حاضر شد. مدنی در درس آیتالله سید ابوالقاسم خویی نیز شرکت کرده و از او اجازه اجتهاد دریافت کرد. مدنی در حوزه نجف در کنار تحصیل تدریس میکرد. کفایه، رسایل، مکاسب و درایه از جمله دروس و کتاب هایی بود که وی تدریس کرد. به گفته حسین راستی کاشانی، شاگردان زیادی در درس اسدالله مدنی حاضر میشدند. اسدالله مدنی میگوید: «وقتی در نجف بودم عدهای از من خواستند رساله (توضیح المسائل) بنویسم که مخالفت کردم، برای اینکه مراجعی چون حضرت امام خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید میکردیم». سید اسدالله مدنی در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ش پس از اتمام مراسم نماز جمعه با ترور سازمان مجاهدین خلق، به شهادت رسید و در ۲۱ شهریور پیکر او در تبریز و قم، تشییع و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بهخاک سپرده شد. امام خمینی در پیامی وی را شخصیتی دانست که عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمیاندیشید.
شهید مدنی مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود مدتی به زادگاه خود آذرشهر بازگشت و علیه نفوذ اقتصادی، اجتماعی بهائیان در آذرشهر سخنرانیهایی کرد که به اخراج بهائیان از شهر منجر شد. در پی آن شهربانی آذرشهر وی را مدتی به همدان تبعید کرد. هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی برای اعدام احمد کسروی به ایران میآمد، آیتالله مدنی اندوختهای را که برای خرج ازدواجش کنار گذاشته بود، به نواب داد. در دورۀ زمامداری جمال عبدالناصر در مصر، مدنی در رأس هیئتی از علمای ایرانی حوزه علمیه نجف برای افشاگری علیه دولت کودتای فضلالله زاهدی به آن کشور سفر کرد. در ۵ مرداد سال ۱۳۴۱شمسی وی از عراق وارد همدان شد و در جریان اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سخنرانی خود در مسجد جامع همدان، مردم این شهر را به حمایت از مبارزات حوزۀ علمیه قم فراخواند و در کنار سایر علمای همدان تلگراف اعتراضآمیزی نسبت به تصویب این لایحه به اسدالله علم مخابره کرد پس از درگذشت آیتالله سید محسن حکیم، مرجعیت آیت الله خمینی را در همدان مطرح کرد؛ بهطوری که ساواک گزارش داد وی بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد امام کرده است. رفتوآمدهای وی به همدان و نجف تا اوایل سال ۱۳۵۰ش ادامه پیدا کرد و در این زمان به دعوت مردم و روحانیون شهر خرمآباد به آن شهر رفت.
سیداسدالله مدنی فعالیت خود را در خرمآباد با تدریس درس خارج در حوزۀ علمیۀ کمالوند آغاز کرد و پس از مدتی سرپرست این مدرسه شد. با گذشت زمان اندکی به عنوان وکیل تامالاختیار امام خمینی و نمایندۀ ایشان به روحانیان و مردم خرمآباد معرفی شد. با ادامۀ سخنرانیهای سیاسی مدنی، در مهر ۱۳۵۴ از ساواک تهران به ساواک لرستان دستوری ابلاغ شد که وی به مدت سه سال به منطقۀ نورآباد ممسنی اعزام گردد و مجددا در مرداد ۱۳۵۶ محل تبعید وی به گنبدکاووس تغییر پیدا میکند. به دلیل بیماری ایشان، کمیسیون امنیت اجتماعی خرم آباد محل تبعید وی را از مرداد ۱۳۵۷ به شهرستان مهاباد تغییر میدهد. با محاصرۀ منزل امام خمینی در مهر ۱۳۵۷ در نجف وی همراه جمعی از روحانیون تبعیدی با صدور اعلامیهای به این اقدام رژیم بعثی عراق اعتراض نمود.
اوایل دی ۱۳۵۷ش در میان استقبال مردم همدان وارد این شهر شد و رهبری مبارزات ضد رژیم مردم را بر عهده گرفت. در ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ش که لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه برای سرکوبی مردم انقلابی به سمت تهران به حرکت درآمد، با دستور وی مردم کفنپوش همدان با دست خالی ضمن تقدیم شماری شهید، از حرکت تانکها جلوگیری کردند با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی وی از طرف مردم همدان به نمایندگی در این مجلس انتخاب شد و به دستور امام با اختیارات کامل به امامت جمعۀ این شهر منصوب شد. پس از شهادت سید محمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب و امام جمعه و نماینده امام در تبریز، در دهم آبان ۱۳۵۸ش با حکم امام به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شد امامت جمعه وی با مخالفت اعضای حزب جمهوری خواه خلق مسلمان روبهرو شد و چند مرتبه جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند. پس از آغاز جنگ، مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام تلاش میکرد وی با پوشیدن لباس رزم و شرکت در جبهههای نبرد، حضور در کنار نیروهای ایرانی و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق رزمندگان بود.
[۲۴] مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۷۳-۱۷۴، ح ۱۳۸۱۰؛ ۲۵ گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (علیه السلام).
«طلبتُ الجنه، فوجدتها فی السخأ و طلبتُ العافیه، فوجدتها فی العزله و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهاده «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله» و طلبت السرعه فی الدخول الی الجنه، فوجدتها فی العمل لله تعالی و طلبتُ حب الموت، فوجوته فی تقدیم المال لوجه الله و طلبت حلاوه العباده، فوجدتها فی ترک المعصیه و طلبت رقه القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقه و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاه اللیل و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی و طلبت الرئاسه، فوجدتها فی النصیحه لعبادالله و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قله المال و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم و طلبت العباده فوجدتها فی الورع و طلبت الراحه، فوجوتها فی الزهد و طلبت الرفعه، فوجدتها فی التواضع و طلبت العز، فوجدته فی الصدق و طلبت الذله، فوجدتها فی الصوم و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعه و طلبت الانس، فوجدته فی قرائه القرآن و طلبت صحبه الناس، فوجدتها فی حسن الخلق و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین».
[۲۵] همان.
[۲۶] صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۶۷٫
«وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَقْرَبُکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ – أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ».
[۲۷] همان.
[۲۸] هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیع بند، بند ۳٫
[۲۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».
[۳۰] همان.
[۳۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۲٫
«وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ۚ وَ قَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».
[۳۲] بحار الأنوار : ۹۹ : ۲۶۷٫
[۳۳] عبدالله بن جعفر بن ابیطالب (درگذشت ۸۰ق) همسر حضرت زینب (سلام الله علیها). عبدالله نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود و در سال هفتم قمری به همراه پدر و مادرش به مدینه مهاجرت کرد. عبدالله در حمایت از امام علی (علیه السلام) در جنگهای جمل و صفین شرکت کرد. وی تا زمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه، با آن حضرت همراه بود. او در دوره حکومت معاویه و یزید عطایای آنها را میپذیرفت و در واقعه کربلا حضور نداشت؛ اما همسرش زینب (سلام الله علیها) در این واقعه اسیر شد و دو تن از فرزندانش به نامهای عون و محمد در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسیدند. عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزند جعفر طَیّار و اسماء دختر عُمَیس بود. پدرش جعفر از صحابه پیامبر (ص) بود که در جنگ موته به شهادت رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از شهادت جعفر، عبدالله را مورد نوازش قرار داد. عبدالله با استناد به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که «جعفر را دیدم که در بهشت با ملائکه پرواز میکند»، ابنذیالجناحین (فرزند کسی که دو بال داشت) نیز خوانده میشد. عبدالله با زینب دختر علی بن ابیطالب ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند پسر (علی، عباس، عون، محمد) و دختری به نام امکلثوم بود. او همچنین در زمان حیات زینب، با لیلا دختر مسعود نیز ازدواج کرد. و پس از درگذشت زینب (سلام الله علیها) با امکلثوم خواهر او ازدواج کرد. عبدالله در حبشه به دنیا آمد. در هجرت جعفر بن ابیطالب به حبشه، همسرش اسماء بنت عمیس نیز همراه او بود و عبدالله، بهعنوان نخستین مولود مسلمانان، در آنجا متولد شد. او در سال هفتم هجرت، پس از غزوه خیبر، به همراه خانوادهاش به مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. بنابر کتاب فتوح الشام، عبدالله در فتوحات شام که در زمان خلافت عمر بن خطاب رخ داد، مشارکت کرد. او در دورۀ خلافت عثمان، هنگام تبعید ابوذر به رَبَذِه، به تبعیت از علی (علیه السلام)، ابوذر را تا بیرون مدینه بدرقه کرد. به گفته ابنابیالحدید هنگامی که ولید بن عقبه والی عثمان در کوفه به شرابخواری متهم شد، عبدالله بهدستور علی (علیه السلام) بر ولید حد جاری کرد.
درباره علت غیبت عبدالله در واقعه کربلا اختلاف است. محمدحسین رجبی دوانی (زاده ۱۳۳۹ش) پژوهشگر تاریخ اسلام، وی را به جهت غیبت در کربلا سرزنش کرده و بههمینجهت وی را شایسته همسری حضرت زینب (سلام الله علیها) نمیداند. در مقابل، احتمالهایی مانند کهولت سن، نابینایی و احتمال مأموریتداشتن وی در مدینه از جانب امام حسین (علیه السلام) به عنوان علت عدم همراهی وی بیان شده است البته گفته شده که این احتمالها بر اساس حدس و گمان است و شواهد تاریخی آنها را تأیید نمیکند. دربارۀ زمان درگذشت عبدالله اختلاف وجود دارد. به گفته ابناثیر بنا به نظر بیشتر مورخان وی در سال ۸۰ قمری درگذشته است با این حال سال وفات او ۸۴، ۸۵ و… نیز ذکر شده است. اَبان بن عثمان، که در آن زمان امیر مدینه بود، بر وی نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپردند. با این حال مقامی در قبرستان بابالصغیر دمشق نیز به او منسوب است.
[۳۴] أمالی، شیخ طوسی، صفحه: ۱۱۰-۱۰۹ / امالی شیخ مفید، صفحه: ۲۸۱-۲۸۳ ؛ خاکسپاری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) توسط حضرت علی (علیه السلام).
«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
پاسخ دهید