«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

راه‌هایی که امام سجّاد علیه الصلاه و السلام برای هدایتِ ابناء بشر استفاده کرده‌اند و عدّه‌ای را از بیچارگی و ضلالت نجات دادند و برای گروه‌های دیگر اتمام حجّت کردند.

یک کلاسِ «گریه» بود.

گریه سوز و گداز و جوششِ وجودِ آدمی است و حق اثر دارد، گریه‌ای که منشأ آن حقیقتِ وجودیِ انسان است، این گریه هدایتگر است، اثرگذار است.

گریه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روشنگر بود

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آغازگرِ دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و تبلیغِ اسلام ناب از طریق گریه بودند، علی رغم فضای خفقان مدینه که جوّ ترور و زور حاکم بود، ولی نتوانستند مقابلِ گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگیرند، مگر می‌شود به کسی گفت که گریه نکن؟ گریه کردن که یک امرِ اختیاری نیست. لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آوردنِ گریه را به قبرستان بقیع و اجتماع زنان مدینه به پای گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بالاترین وسیله بود، جو مدینه را تغییر داد و منافقین غاصب را رسوا کرد، و این‌ها هم اثرِ گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را متوجه بودند، از این جهت فشار می‌آوردند، نمی‌توانستند بگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه نکنند، می‌گفتند: یا علی! بگو یا شب‌ها گریه کند یا روزها.

ولی هم اصل گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه‌ی عبادت بود، گریه‌ی عشق بود، گریه‌ی عرفان بود، هم گریه‌ی مأموریتِ تبلیغی بود، سنگر بود، شخصیتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در سنگرِ گریه به امامت و ولایتِ وجود نازنین ابوالائمه را، و امامان بعدی را در دژ گریه‌ی خودشان حفاظت کردند و اسلام ناب را نگه داشتند.

هم انتخاب قبرستان بقیع که محلِ مراجعه عموم بود و هر هفته دو مرتبه به قبرستان احد می‌رفتند و بر مزار شهیدان، خاصّه سیّد شهدای احد، اسدالله و اسدالرسول، حضرت حمزه علیه السلام گریه سر می‌دادند.

«محمود بن لبید» می‌گوید زمانی از کنار مزار شهیدان احد عبور می‌کردم، گریه‌های جانسوزِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، که گریه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آرام نبود، گریه‌ی فغان و شیون و فریاد بود، آنچنان تا اعماق استخوان من را سوزاند که از حرکت بازایستادم و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کردم: «قَدْ وَ اَللَّهِ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی»،[۲] با این گریه‌های خودتان بند دل مرا پاره کردید، چرا اینطور گریه می‌کنید؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم شدّت مصیبتِ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را و هم درباره‌ی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند، «وَا عَجَبَا أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ»

گریه جمع می‌کند و فضا می‌دهد که انسان حرفِ خودش را بزند.

در جنگ نرم باید مظلومیت را بی‌پرده مطرح کرد

حضرت سجّاد علیه السلام از این جبهه، از این سنگر، از این سلاح که در جنگ نرم هرچه مظلومیت بی‌پرده مطرح بشود حتّی دل‌های سنگ را آب می‌کند، سنگ صخره را هم آب می‌کند.

مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیش از جنگ‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در طول تاریخ هدایت داشته است، و این مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گریه‌های حضرت سجّاد علیه السلام پوشش داده است، آن مظلومیت در بسترِ گریه‌ی امام سجّاد علیه السلام جریان پیدا کرد، قطرات خون با قطرات اشک درهم آمیخت و در طول تاریخ قیام‌ها و انقلاب‌ها بر علیه ستمگران اتفاق افتاد تا به انقلاب ایران وصل شد.

دعاهای عمیق ائمه علیهم السلام

مسیر دیگری که امام سجّاد پیموده‌اند و این جبهه را برای همیشه برای موحّدان عالم محیّا فرموده‌اند مسئله‌ی «دعا» است.

دعا هم معارف دین است، توحیدِ ناب است، هم معرفتِ ذاتِ خدای متعال، صفاتِ خدای متعال، اسماء الهی است، هم معرفتِ صراط است، راهِ طی طریق به سوی خدای متعال است، و هم دعا خودشناسی است، وقتی انسان دعاها را می‌خواند، فقرِ خودش را که حقیقتِ خودش بجز فقر نیست، و تا زمانی که انسان پای دعای امام سجّاد علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام ننشیند توجّهی به فقر و بیچارگی و اضطرار خودش ندارد، ولی وقتی پای دعای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مناجات‌های امام سجّاد علیه السلام می‌نشیند، انسان می‌فهمد که شدّت فقرِ انسان در حدّی است که باید احساسِ اضطرار کند و مضطرّ تکیه‌گاه می‌خواهد، باید دامان حق را بگیرد و هرگز سیمِ دلِ او از بارگاه خدای متعال قطع نشود.

طاووس یمانی می‌گوید: وقت خلوتی را می‌طلبیدم که در کنار کعبه با خدای خودم مناجات کند، به حریم کعبه وارد شدم ولی دیدم طنین ناله‌ی جانسوزی فضای کعبه را پُر کرده است، تعجّب کردم، کیست که اینچنین می‌سوزد و شعله‌ی عشق او زمین و زمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، جلو رفتم، تا زمانی که من برسم دیدم از هوش رفت و حالت صعقه به او دست داد، اما جملاتی که بر زبان می‌آورد و در قلب من نقش بست، «إِلَهِی غَارَتِ اَلنُّجُومُ»[۳] خدایا! ستاره‌ها یکی بعد از دیگری افول می‌کنند، «وَ نَامَتْ عُیُونُ» چشم‌ها به خواب رفته است، «وَ غَلَّقَتْ مُلُوکُ بَنِی أُمَیَّهَ عَلَیْهَا أَبْوَابَهَا، وَ طَافَ عَلَیْهَا حُرَّاسُهَا»، پادشاهان و قصرنشینان درهای قصرهایشان را قفل کرده‌اند و نگهبانان و دیدبانان را بر قصرهای خود گمارده‌اند که کسی به آن قصرها نزدیک نشود، و تو آن حیّ قیّوم هستی که هم هرگز به خواب نمی‌روی و هم در این لحظاتی که همه در به روی دیگران بسته‌اند، تو در به روی بیچارگان و حاجتمندان باز کرده‌ای و در این وقتِ شب درِ رحمتِ تو باز است و ما از روی نیاز به این در مراجعه کرده‌ایم.

من دیدم از هوش رفتند، رفتم و سر مقدّس حضرت را روی دامان خویش گذاشتم، دقّت کردم و دیدم وجود مبارک سیّدالسّاجدین امام زین العابدین صلوات الله علیه هستند.

گریه‌ام گرفت، اشک‌های چشم من بصورت دانه‌های باران از صورت من غلتید و به صورت امام زین العابدین علیه السلام ریخت، حضرت چشم‌های مبارک خویش را باز کردند و فرمودند: چه کسی بود که خلوت مرا با مولای من بهم زد؟

امام سجّاد علیه السلام با دعاها… اشخاصی که فکر می‌کردند اهل معرفت هستند، وقتی در کنار چشمه‌ی جوشان عرفان امام زین العابدین علیه السلام قرار می‌گرفتند احساس حقارت می‌کردند و می‌دیدند میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

این صحیفه سجّادیه‌ی امام زین العابدین علیه السلام که مورد توجّه همه‌ی اهل سیر و سلوک و کسانی که تشنه‌ی عرفان ناب هستند، متنی عرفانی‌تر از صحیفه سجّادیه پیدا نمی‌کنند.

امام سجّاد علیه السلام آنچه خواستنی است، آنچه شایسته‌ی آرزوی یک انسان به معنای واقعی کلمه انسان، انسانی که آرزوی شهوات و ثروت و جاه و مقام می‌کند انسانِ دون‌همّتی است، انسانی که خداجو هست، می‌خواهد صفات خدا در وجود او باشد، می‌خواهد در کرسی کن فیکون بنشیند، می‌خواهد جلوه‌ی خدا باشد، می‌خواهد بهشت را بیافریند، می‌خواهد به بهشت احتیاج نداشته باشد، بهشت مشتاقِ او باشد، بهشت محتاجِ او باشد، بهشت به او مباهات کند که او به جایی رسیده است که قدم در بهشت می‌گذارد و بهشت به خود می‌بالد که چنین ولیّ خدایی قدم بر من گذاشته است.

اگر کسی همّتِ فناء فی الله دارد، همّتِ بی‌نهایت شدن دارد، همّتِ ارتقاء به اعلی علییّن دارد، همّتِ این را دارد که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۴] خودش را بزرگتر از زمین و زمان ببیند، همه چیز در نظرِ او کوچک و حقیر باشد، خدا در جان او عظمت کند، جلوه‌ی عظمت خدا بشود، باید پای دعاهای امام زین العابدین علیه السلام شاگردی کند و از این سوز و گداز و معرفتی که خدای متعال به این امام معصوم داده است، راز و رمز بندگی را یاد بگیرد و در مسیر قرب الهی بالا برود.

در دعای یازدهم صحیفه نوریه سجّادیه، امام زین العابدین علیه السلام در ابتدا شرف انسان را اینطور معرّفی کردند: هر کسی که می‌خواهد شریف باشد…

شما این اشرافی‌گری را، که کسی قصری داشته باشد، زندگی مرفهی داشته باشد، ماشین قیمتی داشته باشد، این‌ها «زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»[۵] است، «زَهره» به خوشه‌ای که باز می‌شود، امروز می‌بینید گل باز شد، در منظر شما زیبا می‌شود و خوشحال می‌شوید، ولی فردا می‌بینید که پرپر شد و از بین رفت، تمام دارایی‌های دنیا همان شکوفه‌هاست، یک روز هست ولی عمرِ آن خیلی کوتاه است و از دست شما می‌رود.

اشراف بهشت چه کسانی هستند؟ چه کسی شرفِ واقعی دارد؟ «یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ»،[۶] امام سجّاد علیه السلام راهِ شرافت واقعی را، شرافت پایدار را، نه شرافتِ دو روزه، آن هم در چشم کسانی که نه خودشان را شناخته‌اند و نه دنیا را شناخته‌اند و نه آخرت را، شرافت را به ماشین و زرق و برق می‌دانند…

اگر انسان امام زین العابدین علیه السلام را نگاه کند از حضرت شرف یاد می‌گیرد، «یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ».

یکی از تقاضاهای جدّ بزرگوار امام سجّاد علیه السلام یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خدای متعال این است: «وَاجْعَلْ لِسانى بِذِکْرِکَ لَهِجاً»،[۷] خدایا! به من زبانِ ذاکر بده، اما زبان ذاکری که لقلقه باشد را نمی‌خواهند، «وَ قَلْبى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً» ذکری که دل بجوشد، دل بسوزد، دل شعله بکشد و شعله‌ی دل بر زبان جاری بشود و انسان از روی محبّت و عشق بگوید: «إلَهی وَ رَبّی وَ سَیّدی وَ مَولای مَن لی غَیرُک اَسئَلُهُ کَشفَ ضُرّی و النّظرَ فی اَمری»، این چیزی که دل «زبان» را به حرکت درمی‌آورد، اما اگر دل در نماز و ذکر هیچ خاصّیتی نداشته باشد و عادت زبان باشد و دل ذاکر نباشد، این ذکر نیست، ذکر مراحلی دارد، یک: ذکر زبانی است، دو: ذکر قلبی است، سه: ذکر با همه‌ی وجود است، سلول‌های وجود انسان هم ذکر می‌گوید، موهای بدن انسان خم ذکر می‌گوید، تمام وجود سوز و گدازِ عشق به خدای متعال است، وقتی «یا الله» می‌گوید همه‌ی وجودِ او تکان می‌خورد و با همه‌ی وجود «یا الله» می‌گوید، که اگر یک «یا الله» اینطوری در عمر ما نصیب ما بشود برای ما کافی است و ابدیت ما را تأمین می‌کند.

لذا امام سجّاد علیه السلام در این عبارت کوتاه… «یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ» ای آن کسی که ذکر تو شرفِ اهل ذکر است، کسانی که دلشان با خدای متعال انس دارد، این شرف است که خدای متعال فرموده است: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»،[۸] هر کسی اهل ذکر باشد من جلیس او هستم، من با او همنشین هستم.

اگر مقام معظم رهبری که امروز بعنوان نایب امام زمان ارواحنا فداه برای ما قداست و حریم دارند، بعد از امام عصر ارواحنا فداه مقدّس‌ترین چهره هستند، اگر به ما یک ساعت اجازه‌ی ملاقات بدهند و خلوت کنند و بتوانیم دو به دو سفره‌ی دلمان را باز کنیم و حرف‌های دل‌انگیز ایشان را بشنویم، آیا احساسِ شرافت نمی‌کنیم؟ آیا در اینجا و آنجا بیان نمی‌کنیم که آقا مرا به حضور طلبیدند و یک ساعت در خدمت ایشان بودیم؟

یکی از منبری‌های مشهوری که چهره‌ی رسانه‌ای هم دارند از مشهد با من تماس گرفتند و گفتند: فلانی! حضرت آقا مرا دعوت کرده بودند و من در محضرشان روضه خواندم و ایشان به من انگشتر دادند.

در پوست خود نمی‌گنجید، در اولین فرصت خواست به ما اطلاع بدهد که آقا به من انگشتر داده است.

این احساسِ شرافت می‌کند، احساسِ ارزش می‌کند، می‌بیند آدم معتبری شده است، شخص اول عالم اسلام بعد از امام زمان ارواحنا فداه او را به حساب آورده است و به او هدیه داده است.

حال اگر خدای متعال انسان را دعوت کرده است و انسان در این دعوت الهی نماز می‌خواند، نماز ذکر خداست، قرآن می‌خواند، قرآن ذکر خداست، دعا می‌خواند، دعا ذکر خداست، ائمه را صدا می‌زند، «إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اَللَّهِ»،[۹] در کتاب شریف «عدّه الدّاعی» این حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام است که ذکر ما ذکرِ خداست، وقتی شما «یا صاحب الزّمان» می‌گویید، «إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اَللَّهِ»، ائمه ما اسماء حسنی خدای متعال هستند، «یا علی» گفتن «یا الله» گفتن است، «یا حسین» گفتن درواقع صدا زدنِ اسم اعظم خداست، «یا زهرا» گفتن صدا زدن نام غیب خداست، «یا باطن» گفتن است، این‌ها را قدر بدانیم، ولی سیم ما با این بزرگواران وصل بشود.

در این صورت همان مقداری که انسان با انس با رهبر، با شخص اول مملکت، احساس شخصیت می‌کند، خدای عالم، وجود لایتنهی، قدرت بیکران، علم بیکران، منِ ضعیفِ فقیرِ بیچاره را به حضور پذیرفته است و می‌گوید حرف بزن که من حرفِ تو را دوست دارم، به منِ گنهکار اعلام می‌کند که «اَنینُ الْمُذْنِبینَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ تَسْبیحِ الْمُسَبِّحین».

ملائکه دائماً مشغولِ ذکر هستند، در محضر خدای متعال هستند، حالِ حضور دارند، جبرئیل و میکائیل اینطور هستند، اما اگر فرد گنهکار توبه کند و بگوید «الهی العفو»، خدای متعال رسماً اعلان کرده است که این ناله‌ی گنهکار برای من از تسبیح مسبّحین ملائکه شیرین‌تر و مرغوب‌تر است.

روضه و توسّل

آیا این شرافت نیست؟ آدمی که با گناه اعتبار خود را از دست داده است حال به مجلس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید و بینشیند و دلِ او بشکند و «یا الله» بگوید، «یَا أَبا مُحَمَّدٍ، یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ، أَیُّهَا الْمُجْتَبى، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّه»[۱۰]

مظلومیت آقا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در بعضی از جهات با مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پهلو می‌زند، هم به دست همسرِ خود با زبان روزه مسموم شدند، غریبانه و مظلومانه…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرستادند و فرمودند که بروید و بگویید حسینِ من بیاید، زینبِ من را خبر کنید…

برادران و خواهران آمدند، دورِ بسترِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گریه می‌کردند، این مظلوم هم مانند مارگزیده به خود می‌پیچید، ولی تشت خواستند، همه امیدوار شدند و گفتند مسموم بوده است و بالا می‌آورد و خوب می‌شود…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها نگاه می‌کردند، ناگهان دیدند پاره‌های جگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به داخل تشت ریخت…

نمی‌دانم اینجا خیلی بر حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخت گذشت یا…

امان از دل حضرت زینب کبری سلام الله علیها…

یا در مجلس ابن زیاد ملعون… حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیدند سر مقدّس اباعبدالله علیه السلام داخل تشت… نانجیب شراب زهر مار می‌کند و چوب خیزران در دست دارد و در مقابل چشم دختران حضرت به لب و دندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

خدایا! تو را به عظمت کریم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، به مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قسم می‌دهم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! این ویروس را از سرِ این مملکت و شیعیان دور بفرما.

خدایا! این دولت عزیز ما را یاری بفرما.

خدایا! نمایندگان را در نصرتِ این دولت موفق بفرما.

خدایا! سایه‌ی پربرکت رهبر عزیزمان را بر سرمان مستدام بدار.


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۶ ، صفحه ۳۵۲ (عَلِیُّ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاکِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِیدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَتْ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ تَأْتِی قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِی قَبْرَ حَمْزَهَ وَ تَبْکِی هُنَاکَ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ اَلْأَیَّامِ أَتَیْتُ قَبْرَ حَمْزَهَ فَوَجَدْتُهَا عَلَیْهَا السَّلاَمُ تَبْکِی هُنَاکَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَکَنَتْ فَأَتَیْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهَا وَ قُلْتُ یَا سَیِّدَهَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی مِنْ بُکَائِکِ فَقَالَتْ یَا بَا عُمَرَ وَ لَحَقٌّ لِیَ اَلْبُکَاءُ فَلَقَدْ أُصِبْتُ بِخَیْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَیْهَا السَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُ وَ ذِکْرُ أَبِی مُذْ مَاتَ وَ اَللَّهِ أَکْثَرُ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی إِنِّی سَائِلُکِ عَنْ مَسْأَلَهٍ تَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِی قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِیٍّ بِالْإِمَامَهِ قَالَتْ وَا عَجَبَا أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ کَانَ ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَخْبِرِینِی بِمَا أُشِیرَ إِلَیْکِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ – عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِیکُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِیفَهُ بَعْدِی وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّینَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَیَکُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِیکُمْ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ یَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِی أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِیٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَکُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَهَ نَبِیِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِی اَللَّهِ اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ وَ لَکِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ اَللَّهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدُوا اَلْمَبْعُوثَ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ یَسْمَعُوا اَللَّهَ یَقُولُ – وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهُمُ اَلْخِیَرَهُ  بَلْ سَمِعُوا وَ لَکِنَّهُمْ کَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ – فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ  هَیْهَاتَ بَسَطُوا فِی اَلدُّنْیَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ – فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمٰالَهُمْ  أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْکَوْرِ .)

[۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۸۴ ، صفحه ۲۰۰ (لاِبْنِ شَهْرَآشُوبَ عَنْ طَاوُسٍ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَطُوفُ مِنَ اَلْعِشَاءِ إِلَى اَلسَّحَرِ وَ یَتَعَبَّدُ فَلَمَّا لَمْ یَرَ أَحَداً رَمَقَ اَلسَّمَاءَ بِطَرْفِهِ وَ قَالَ إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِکَ وَ هَجَعَتْ عُیُونُ أَنَامِکَ وَ أَبْوَابُکَ مُفَتَّحَاتٌ لِلسَّائِلِینَ جِئْتُکَ لِتَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تُرِیَنِی وَجْهَ جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی عَرَصَاتِ اَلْقِیَامَهِ ثُمَّ بَکَى وَ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلاَلِکَ مَا أَرَدْتُ بِمَعْصِیَتِی مُخَالَفَتَکَ وَ مَا عَصَیْتُکَ إِذْ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِکَ شَاکٌّ وَ لاَ بِنَکَالِکَ جَاهِلٌ وَ لاَ لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَکِنْ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ أَعَانَنِی عَلَى ذَلِکَ سِتْرُکَ اَلْمُرْخَى بِهِ عَلَیَّ فَأَنَا اَلْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ بِحَبْلِ مَنْ أَعْتَصِمُ إِنْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی فَوَا سَوْأَتَاهْ غَداً مِنَ اَلْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْکَ إِذَا قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا أَ مَعَ اَلْمُخِفِّینَ أَجُوزُ أَمْ مَعَ اَلْمُثْقِلِینَ أَحُطُّ وَیْلِی کُلَّمَا طَالَ عُمُرِی کَثُرَتْ خَطَایَایَ وَ لَمْ أَتُبْ أَ مَا آنَ لِی أَنْ أَسْتَحْیِیَ مِنْ رَبِّی ثُمَّ بَکَى وَ أَنْشَأَ یَقُولُ أَ تُحْرِقُنِی بِالنَّارِ یَا غَایَهَ اَلْمُنَى فَأَیْنَ رَجَائِی ثُمَّ أَیْنَ مَحَبَّتِی أَتَیْتُ بِأَعْمَالٍ قِبَاحٍ زَرِیَّهٍ وَ مَا فِی اَلْوَرَى خَلْقٌ جَنَى کَجِنَایَتِی ثُمَّ بَکَى وَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُعْصَى کَأَنَّکَ لاَ تُرَى وَ تَحْلُمُ کَأَنَّکَ لَمْ تُعْصَ تَتَوَدَّدُ إِلَى خَلْقِکَ بِحُسْنِ اَلصُّنْعِ کَأَنَّ بِکَ اَلْحَاجَهُ إِلَیْهِمْ وَ أَنْتَ یَا سَیِّدِی اَلْغَنِیُّ عَنْهُمْ ثُمَّ خَرَّ إِلَى اَلْأَرْضِ سَاجِداً .) و همچنین شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار ، جلد ۳ ، صفحه ۲۵۵ (کَانَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ یَقُومُ اَللَّیْلَ، فَإِذَا رَقَدَتْ کُلُّ عَیْنٍ دَعَا بِدُعَاءٍ وَ کَانَ یَدْعُو بِهِ کُلَّ لَیْلَهٍ یَقُولُ فِیهِ: إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِکَ، وَ نَامَتْ عُیُونُ خَلْقِکَ، وَ هَدَأَتْ أَصْوَاتُ عِبَادِکَ، وَ غَلَّقَتْ مُلُوکُ بَنِی أُمَیَّهَ عَلَیْهَا أَبْوَابَهَا، وَ طَافَ عَلَیْهَا حُرَّاسُهَا، وَ اِحْتَجَبُوا عَمَّنْ یَسْأَلُهُمْ حَاجَهً أَوْ یَبْتَغِی مِنْهُمْ فَائِدَهً، وَ أَنْتَ إِلَهِی حَیٌّ قَیُّومٌ لاَ تَأْخُذُکَ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ، وَ لاَ یَشْغَلُکَ شَیْءٌ عَنْ شَیْءٍ. أَبْوَابُ سَمَاوَاتِکَ لِمَنْ دَعَاکَ مُفَتَّحَاتٌ، وَ خَزَائِنُکَ غَیْرُ مُغَلَّقَاتٍ وَ رَحْمَتُکَ غَیْرُ مَحْجُوبَهٍ، وَ فَوَائِدُکَ لِمَنْ سَلَکَهَا غَیْرُ مَحْظُورَاتٍ. أَنْتَ إِلَهِی اَلْکَرِیمُ اَلَّذِی لاَ تَرُدُّ سَائِلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ سَأَلَکَ، وَ لاَ تَحْتَجِبُ عَنْ طَالِبٍ مِنْهُمْ أَرَادَکَ، لاَ وَ عِزَّتِکَ مَا تَخْتَزِلُ حَوَائِجَهُمْ دُونَکَ، وَ لاَ یَقْضِیهَا أَحَدٌ غَیْرُکَ. اَللَّهُمَّ وَ قَدْ تَرَى وُقُوفِی، وَ ذُلَّ مَقَامِی [وَ] مَوْقِفِی بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ تَعْلَمُ سَرِیرَتِی، وَ تَطَّلِعُ عَلَى مَا فِی قَلْبِی، وَ مَا یُصْلِحُنِی لِآخِرَتِی وَ دُنْیَایَ. إِلَهِی وَ تَرَقُّبُ اَلْمَوْتِ، وَ هَوْلُ اَلْمُطَّلَعِ، وَ اَلْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَیْکَ نَقَصَنِی مَطْعَمِی وَ مَشْرَبِی، وَ غَصَّنِی بِرِیقِی، وَ أَقْلَقَنِی عَنْ وِسَادِی، وَ هَجَعَنِی وَ مَنَعَنِی مِنْ رُقَادِی. إِلَهِی کَیْفَ یَنَامُ مَنْ یَخَافُ وَ ثَبَاتُ مَلَکِ اَلْمَوْتِ فِی طَوَارِقِ اَللَّیْلِ وَ طَوَارِقِ اَلنَّهَارِ. ثُمَّ یَبْکِی حَتَّى رُبَّمَا أَیْقَظَ أَهْلَهُ بُکَاؤُهُ، فَیَفْزَعُونَ إِلَیْهِ، فَیَجِدُونَهُ قَدْ أَلْصَقَ خَدَّیْهِ بِالتُّرَابِ وَ هُوَ یَقُولُ: رَبِّ أَسْأَلُکَ اَلرَّاحَهَ وَ اَلرَّوْحَ وَ اَلْأَمْنَ وَ اَلْأَمَانَ.)

[۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳

[۵] سوره مبارکه طه، آیه ۱۳۱ (وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ)

[۶] صحیفه سجّادیه، دعای یازدهم (وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام بِخَوَاتِمِ الْخَیرِ (۱) یا مَنْ ذِکرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ شُکرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکرِینَ، وَ یا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکرِک عَنْ کلِّ ذِکرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکرِک عَنْ کلِّ شُکرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِک عَنْ کلِّ طَاعَهٍ. (۲) فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَهٍ لَا تُدْرِکنَا فِیهِ تَبِعَهٌ، وَ لَا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَهٌ، حَتَّی ینْصَرِفَ عَنَّا کتَّابُ السَّیئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیهٍ مِنْ ذِکرِ سَیئَاتِنَا، وَ یتَوَلَّی کتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا (۳) وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیامُ حَیاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُک الَّتِی لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَینَا کتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لَا مَعْصِیهٍ اقْتَرَفْنَاهَا. (۴) وَ لَا تَکشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک. (۵) إِنَّک رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاک، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاک.)

[۷] دعای کمیل

[۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۸۱ ، صفحه ۱۷۵ (عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْأَسَدِیِّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِیِّ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : إِنْ سَمِعْتَ اَلْأَذَانَ وَ أَنْتَ عَلَى اَلْخَلاَءِ فَقُلْ مِثْلَ مَا یَقُولُ اَلْمُؤَذِّنُ وَ لاَ تَدَعْ ذِکْرَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی تِلْکَ اَلْحَالِ لِأَنَّ ذِکْرَ اَللَّهِ حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَّا نَاجَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ قَالَ مُوسَى یَا رَبِّ أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَادِیَکَ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَکَ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا مُوسَى أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی فَقَالَ مُوسَى یَا رَبِّ إِنِّی أَکُونُ فِی حَالٍ أُجِلُّکَ أَنْ أَذْکُرَکَ فِیهَا قَالَ یَا مُوسَى اُذْکُرْنِی عَلَى کُلِّ حَالٍ .)

[۹] عده الداعی و نجاح الساعی ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۶ (وَ رَوَى أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اِجْتَمَعَ قَوْمٌ فِی مَجْلِسٍ لَمْ یَذْکُرُوا اَللَّهَ وَ لَمْ یَذْکُرُونَا إِلاَّ کَانَ ذَلِکَ اَلْمَجْلِسُ حَسْرَهً عَلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اَللَّهِ وَ ذِکْرَ عَدُوِّنَا مِنْ ذِکْرِ اَلشَّیْطَانِ .)

[۱۰] دعای توسل