روز جمعه مورخ ۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۹، پنجمین شب از مراسم عزاداری دهه دوم محرم سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در «مسجد امام رضا علیه السلام» مدرسه علمیه امام خمینی(ره) تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- مقدّمه
- اهمیّتِ «صبر»
- نقل داستانی از مرحوم سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف
- مراقبه در حاج آقا رحیم ارباب رحمه الله تعالی علیه
- مَحرَم شویم
- خدای متعال انسان را جَمعی آفریده است
- مذمّت کردنِ بنیاسرائیل برای عدمِ اجرای نهی از منکر
- چرا بعضی اوقات امر به معروف و نهی از منکر اثر نمیگذارد؟
- روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه
- دعا
- خدایا! ما را ببخش و بیامرز.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
خداوند علیّ حکیم بشر را برای تربیت و تکامل در کلاسِ نشئهی دنیا مستقر کرد، «وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ»[۲].
بهشت جای تربیت نیست، تربیتشدهها به بهشت میروند، لذا آدم اگر در بهشت میماند برای او تکاملی رُخ نمیداد، خدای متعال لطف کرد و آدم را برای تحمّلِ مشقّات و حضورِ در کلاسِ عشق و رنجِ فراق و دردِ هجران که در بهشت وجود ندارند، این نالهها، این ضجّهها، این توبهها، این «أینَ بَقیّه الله» گفتنها، این به دنبالِ اولیای الهی در به دری کشیدنها و بیابانی شدنها و تحمّلِ سرگردانیها از برکاتِ زندگیِ این عالَم است.
خدای متعال بشر را برای ساخته شدن و تربیت و کسبِ کمال و ساختنِ بهشت از مجرای ارادهی خود، کاری که حاصلِ زحمتِ انسان باشد برای انسان مقبولیت دارد، انسان قدرِ آن را میداند، ولی میگویند که عزیزکردهی پدر و مادر «حمّال» است، کسی نابرده رنج به گنج میرسد، ولو به گنجِ بهشت، قدرِ آن را نمیداند، ولی کسی که با زحمت به اجتهاد میرسد و مجتهد میشود، با زحمت به مال و منال میرسد، با زحمت به موقعیتهای اجتماعی دست پیدا میکند، او با یک هوشیاریِ خاصّی مراقبت میکند که هر چه بدست آوردن نگه دارد.
لذا واژههایی که برای ما واژههای ارزشی است و بارِ هدایتی و تربیتی دارد، همه برای این عالَم است.
اهمیّتِ «صبر»
صبر، صبر نسبت به همهی ارزشهای انسانی رأس است، «اَلصَّبِرُ مِنَ اَلْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ»[۳]، همانطور که جسد و بدنِ ما بدونِ سر امکانِ زندگی ندارد، ایمان هم یک مجموعهای است و یک هیکلِ نورانی است، ایمان هم دست و پا و چشم و گوش دارد، اما رأسِ ایمان «صبر» است، آن «صبر» مجموعهی دینِ ما را مدیریت میکند، «صبر» رأسِ هرمِ ایمانِ مؤمن است. لذا وقتی دقّت بشود میبینیم که همه چیز زیرمجموعهی «صبر» است، «عفّت» که در میانِ مجاهدتها افضلِ از عفّتِ بطن و عفّتِ فرج نداریم، افضل الجهاد دو چیز است، یکی حلالخوری است، یعنی اینکه انسان از درآمد و پولِ حرام پرهیز کند، و دیگری اینکه بیناموسی نکند، چشمِ او… فرمود: زناء با خود «فقر» بهمراه دارد، انسانهای ناپاک و بوالهوس اگر ثروتِ عالَم را هم داشته باشند فقیر هستند، دَلِگی دارند، محتاج هستند، هیچ وقت آرامش ندارند و همیشه گدا هستند، بعد فرمود: زنای چشم هم نگاه به نامحرم است.
«عفّت» زیرمجموعهی صبر است، «شجاعت» زیرمجموعهی صبر است، اینکه انسان در برابرِ دشمن حمله ببرد و زخم را تحمّل کند و شجاعانه در برابرِ سختیها مقاومت کند، هم حمله «صبر» میخواهد، هم «دفاع» صبر میخواهد. هر دوی اینها زیرمجموعهی صبر هستند.
مثلاً اگر کسی به انسان ناسزا میگوید انسان «حلیم» باشد و عصبی نشود، «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا»[۴]، «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»[۵]، این صبر است، «حلم» صبر است، اینکه وقتی انسان ناراحت شد خود را کنترل کند، این عصبانیتی که حاصل شده است را بیرون نریزد و مقابلهی به مثل نکند و داد نزند و فحش ندهد و فوری دست به قلم نبرد و گزارش ندهد و آبروریزی نکند، این کظمِ غیظ است، کظم غیظ از مصادیقِ مهمِ صبر است.
منشأ سخاوت نیز «صبر» است، اگر کسی مال دارد و از مالِ خود میگذرد یک نوع مقاومت در برابرِ حرص و طمع است؛ و مجموعهی ارزشها در «صبر» میگنجد.
خدای متعال این صبر را در این عالَم قرار داده است، در بهشت مشکلی نیست که انسان صبر کند، مانعی وجود ندارد که انسان به جنگِ مانع برود تا به درجهی صبر نائل بشود. استقامت هیچ جایگاهی و زمینهای در بهشت ندارد، «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ»[۶]، اینکه انسان در اینجا در برابرِ طوفانِ نفس، در برابرِ طوفانهای بین المللی، طوفانهای تبلیغاتی، فقرِ اقتصادی، نیشِ اطرافیان از کوره در نرود، از ایمانِ خود کم نگذارد، این استقامت، این مقاومت در این عالَم است، بعد این استقامت باعثِ این میشود که خدای متعال موجوداتِ معصومِ خود را، فرشتگان را برای حمایت از بندهی خود، برای همراهیِ بندهی خود، برای یاریِ بندهی خود، قرینِ بندهی خود قرار بدهد؛ اینها میآیند و ما را برای نمازشب بیدار میکنند.
نقل داستانی از مرحوم سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف
حدیث است که بعد از نیمهی شب سه مرتبه فرشتگان میآیند و ما را صدا میزنند، منتها این حجابِ گناه گوشِ دلِ ما را بسته است، همانطور که ما صدای امام زمان ارواحنا فداه را نمیشنویم، ولی سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف میگوید: اگر توفیقِ دیدنِ جمالِ حضرت را هم نداشته باشم، جایی که حضرت مناجات میکنند و قرآن کریم را تلاوت میکنند، صدای حضرت برای من آشناست، من صدای حضرت را تشخیص میدهم.
اینکه سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف و سلام الله علیه وقتی میخواهند به حرمِ مطهّرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وارد (یا حرمِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه) بشوند هروله کنان و با ترنّمِ شعر به سوی ضریحِ مقدّس میروند. همه تعجّب میکنند، سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف مجتهد و عارف و پرچمدارِ اخلاق و مزکّیِ نفوس هستند، ایشان خیلی متانت و وقار دارند، کسی ندیده است که سیّد بدود، رفتنِ به حرم آداب دارد، میگویند قدمها را آهسته بردارید، میگویند صبر کنید و اذن دخول بخوانید و بعد وارد شوید، چرا سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف بدونِ اذن دخول و بدونِ آرامش اینطور میدوند و بیقرار هستند؟ و بجای اذن دخول این شعر را میخواندند:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رخت نظاره کردن سخنِ خدا شنیدن
بعد آنهایی که متوجّه بودند و سیّد را زیر نظر داشتند، بعنوانِ یک شبههای که برایشان بود از ایشان سؤال میکنند، ایشان میفرمایند: وقتی به صحن رسیدم، مقابلِ ضریح جمالِ مبارکِ امام زمان ارواحنا فداه را دیدم و حضرت در حالِ تلاوتِ قرآن کریم بودند، حضرت دلِ مرا بردند و بیاختیار مجذوبِ جذبهی حضرت شدم.
مسلّماً جمعیّتِ دیگری بودند، همینهایی که سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف را زیر نظر داشتند، اینها نه جمالِ حضرت را دیدند و نه صدای حضرت را شنیدند، بنا نیست هر گوشی صدای امام زمان ارواحنا فداه را بشنود، کارِ یک نفر این است که مرتّب غیبت بشوند… اگر انسان الهی بشود خدای متعال زمینهی شنیدنِ غیبت را از انسان میگیرد.
مراقبه در حاج آقا رحیم ارباب رحمه الله تعالی علیه
مرحوم حاج آقا رحیم ارباب که یکی از فقهای عارف و به نام است، سلامِ خدا بر ایشان بود، میگوید: در این عمری که خدای متعال به من داده است، حتّی یک مرتبه غیبت نکردهام و همچنین غیبت نشنیدهام، در عمرِ خود نه غیبتی کردهام و نه غیبتی شنیدم. میشود انسان اینطور خود را کنترل کند و مراقبِ خود باشد، این استقامت میخواهد، انسان باید از یک جایی شروع کند.
امشب یک بیعتی با حضرت کنید، فردا… همین روز به روز… یک روز در هفته مواظب باشیم نه حرفِ کسی را بر زبانِ خود جاری کنیم و نه بدگویی کنیم، و وقتی احساس کردیم در حالِ حرف زدن پشتِ کسی هستند بلند شویم و برویم، آرام آرام، ساعت را به روز، روز را به هفته، هفته را به ماه، ماه را به سال… میشود مراقبه کرد، میشود استقامت کرد و بر نفس پیروز شد، خدای متعال قول داده است که اگر ما استقامت کنیم خدای متعال فرشتگان را میفرستد.
مَحرَم شویم
مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی رضوان خدا بر ایشان باد میگوید: من شب صدا میشنوم که میگوید: جواد! برخیز و نماز شب بخوان. صدای ملائکه را دریافت میکند و میشنود.
فرشتگان میآیند و سه مرتبه صدا میزنند، در نهایت میگویند: «لِیَقُمِ اَلْغَافِلُونَ»[۷]، تو که اهلِ ذکر نبودی، اهل الله نبودی، حداقل نماز صبح را از دست نده و اهلِ غفلت نباش؛ منتها ما نمیشنویم.
ولی آنهایی که مانندِ سیّد بن طاووس اعلی الله مقامه الشّریف هستند، آنهایی که مانندِ سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف هستند، آنهایی که مانندِ آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی هستند، اینها صداهای غیبی را میشنوند، حال این صدای غیبی صدای حضرت باشد، صدای رجالالغیبِ حضرت باشد، یا صدای اولیای الهی باشد، اینها میشنوند.
مرحوم آقای بهاءالدّینی سلام خدا بر ایشان باد فرموده بودند که ما با آقای دستغیب هیچ ملاقاتی نداشتیم، ولی پیامهای ما به طور رموز به یکدیگر میرسید.
ما سمیعیم و بصیر و باهوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
وقتی انسان محرم بشود این صداها را میشنود.
خدای متعال انسان را جَمعی آفریده است
و خدای متعال که در این عالَم، این عناوینِ ارزشی است که اینها سنگرهاست، اینها کلاسهاست، اینها صحنههاست، اینها جبهههاست، محلِ مقابلهی با همهی حجابهایی است که ما را از خدای متعال دور کرده است، این مسائل را در جمع دیده است. لذا بشر مجبور است که در جمع زندگی کند. اگر انسان تنها باشد که غیبتی پیش نمیآید، اگر انسان در غار زندگی کند که نامحرمی نمیبیند، اگر انسان خود را پشتِ کوهها برساند و در آنجا صومعهای درست کند هیچ وقت بدی نمیبیند تا از بدی جلوگیری کند و اظهارِ نفرت کند.
خدای متعال ما را در جامعه خواسته است، بودنِ در جامعه مسئولیتِ جمعی میآورد و خدای متعال تک تکِ بندگانِ خود را هم مسئولِ خودشان قرار داده است و هم مسئولِ خانواده و هم مسئولِ همسایهها، و هم مسئولیتِ جهانی روی دوشِ آنها گذاشته است.
مذمّت کردنِ بنیاسرائیل برای عدمِ اجرای نهی از منکر
اینکه انسان خود را مسئولِ نجاتِ دیگران بداند و سکوتِ در برابرِ بیماری و بیماریِ مرگبار نداشته باشد… وقتی انسان میتواند یک کسی را از مرگ نجات بدهد اگر تماشا کند روز قیامت در خونِ او سهیم است، او را در مرگِ آن شخص مؤاخذه میکنند و میگویند که تو در مرگِ او دخیل بودهای.
این مسئلهی مرگِ جسمی با مرگِ روحی و روانی خیلی فرق دارد، انسان تماشا کند و جوانِ او بیدین بشود، دخترهای جامعه بیعفّت بشوند، بیحجاب بشوند، مسئولینِ مملکت رشوهخور بشوند، مسئولینِ مملکت مردمآزار بشوند. خدای متعال این سکوتها را جایز نمیداند.
لذا خدای متعال هم علمای بنیاسرائیل را مذمّت میکند، «کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ»[۸]، از زشتیهای عالِمانِ بنیاسرائیل این است که اینها نهی از منکر نمیکردند، در جامعه فساد و ظلم و حرام بود و اینها تماشا میکردند و هیچ چیزی نمیگفتند، این یک نوع بیتفاوتی و بیغیرتی و بیدینی است، «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبْغِضُ اَلْمُؤْمِنَ اَلضَّعِیفَ اَلَّذِی لاَ دِینَ لَهُ»[۹]، خدای متعال مسلمانِ بیدین را مبغوض میدارد، مسلمانِ بیدین دیگر کدام است؟ فرمود: آن کسی که گناه را میبیند اما در برابرِ گناه بیتفاوت است و هیچ کاری نمیکند.
این امر به معروف و نهی از منکر هم یک لطافتی است، انسان یک قطرهای در دریاست، و هم کارِ انبیاء و خودِ خدای متعال است، و هم یک تشخّص است، انسانی که به خدای متعال و نَفَسِ خود اعتماد دارد، باید در تذکّرها امید داشته باشد که اگر بگوید اثر دارد، چرا انسان امید نداشته باشد؟ زنِ فرعون یک جمله به فرعون گفت که این موسی را نکش، این طفل را نگه میداریم، ما بچّه نداریم، این طفل را بعنوانِ فرزندِ خودمان نگه میداریم، و این جملهی او اثر کرد. فرعونی که بیست هزار کودکِ نوزاد را سر بریده بود در این مورد فقط یک جمله گفت… برادرانِ حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام میخواستند ایشان را بکشند، گرگ بودند، بعد آدم شدند، اینکه گرگ بودند برای اینکه حضرت یعقوب علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرمودند: «إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ»[۱۰]، حضرت یعقوب علی نبیّنا و آله و علیه السلام پیغمبر بودند، پیغمبر خدا خبر داشت که درّندهها به پیغمبر و پیغمبرزاده متعرّض نمیشوند، هیچ گرگی سیّد را نمیخورد…
این جریانِ حضرت هادی سلام الله علیه که یک کسی ادّعا کرد من زینب دخترِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستم، به حکومت رسید و او را احضار کرد، او مدّعی شد که من زینب هستم و در کربلا بودم! این مشکل را به امام هادی سلام الله علیه منتقل کردند، حضرت فرمودند که امتحان کردنِ این شخص برای شما میسور است، اگر دخترِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشد درّندهها او را نمیخورند، این باغ وحشی که دارید، او را به این برکهالسباء عرضه کنید، اگر این حیوانات به او حمله نکردند و کاری به کارِ او نداشتند معلوم میشود که از فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اما اگر به او حمله کردند معلوم میشود که این شخص دروغ میگوید.
همینکه این مطلب را به او گرفتند، او که شیّادِ خیلی زرنگی بود گفت: چرا در من امتحان میکنید؟ در خودِ این آقا امتحان کنید! متوکّلِ نانجیبِ ملعون هم منتظرِ چنین فرصتی بود، گفت راست میگوید، ابتدا خودتان به آنجا بروید تا ما یقین کنیم که شما از سادات هستید؛ حضرت هادی صلوات الله علیه تشریف بردند، این درّندهها میآمدند و با پوزهی خودشان خاکِ پای حضرت را میبوسیدند، به حضرت عرضِ حال میکردند…
حضرت یعقوب علیه السلام فرمودند: : «إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ»، من نگران هستم که گرگ یوسفِ مرا بخورد؛ با اینکه میدانستند که گرگ او را نمیخورد، مقصود از این بیان گرگِ حسدی بود که در وجودِ فرزندانِ حضرت یعقوب علیه السلام بود، اینها این گرگ را داشتند و خودشان گرگ بودند، ولی حضرت یوسف علیه السلام اینها را عاقبت به خیر دیده بودند، آن خوابِ ایشان… «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»[۱۱]، بناست که همین گرگها ستاره بشوند، توبه کردند دیگر، اینها میخواستند حضرت یوسف علیه السلام را بکشند، بنا بود این کار را کنند، اما یکی از برادرها گفت «لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ»[۱۲]، بیایید او را نکشیم، او را در چاه میاندازیم… حرف اثر کرد، با اینکه با گرگها صحبت میکرد، با حسودها صحبت میکرد، حسد عنادِ اینها را آنقدر بالا برد که نمیتوانستند حضرت یوسف علیه السلام را ببینند، میخواستند او را سر به نیست کنند، اما یک حرف اثر گذاشت.
آنجا حضرت آسیه سلام الله علیها به فرعون ملعون گفت و اثر کرد و اینجا یکی از فرزندانِ حضرت یعقوب علیه السلام به این گرگهایی که میخواستند حضرت یوسف علیه السلام را بدرند گفت او را ندرید، اثر کرد، اثر میگذارد، چرا اثر نگذارد؟
چرا بعضی اوقات امر به معروف و نهی از منکر اثر نمیگذارد؟
انسان باید از خدای متعال بخواهد که خدای متعال به او تأثیرِ نَفَس بدهد، خدایا مرا شکارچیِ دل قرار بده، من هم بتوانم یک دلی را به تو وصل کنم، خدای متعال دعای او را مستجاب میکند، البته اگر خودِ انسان پاک باشد این پاکی و نورانیت اثر میگذارد، اما انسانِ آلوده سخن آلوده هم دارد و اثر نمیگذارد، چون ادا است، بعضی از امر به معروفها خودنمایی است، این شخص از معصیت رنج نمیبرد ولی میگوید چون من اینجا هستم او نباید این کار را کند، این شخص میخواهد منِ خود را نشان بدهد، اما اگر دلسوز باشد و ببیند این شخص در حالِ افتادن به چاه است و جهنّمی میشود، برود و التماس کند، بیا و دستِ خودت را به من بده تا تو را بِکِشَم و تو بیرون بیایی، تو در حالِ خفه شدن هستی و ایمانِ تو در حالِ از دست رفتن است، این گناه کار به دستِ تو میدهد و آبروی تو میرود. اگر انسان دلسوز باشد و از روی دلسوزی طبیبانه برخورد کند یقیناً اثر میکند.
لذا انسان باید به امیدِ خدا… به کسی که مرتکبِ گناه میشود بگوید که گناه نکن، کسی هم که هنوز مرتکبِ گناه نشده است، ولی انسان میداند او در حالِ رفتن به مجلسی است که آنجا مجلسِ گناه است، باید پیشگیری کند و نگذارد چنین اتّفاقی بیفتد، «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ»[۱۳] هم رفعی است و هم دفعی است، یعنی نمیگذارد به سراغِ فحشاء برود، نه اینکه بگذارد به سراغِ فحشاء برود و وقتی رفت تازه فکرِ چاره کند، نگذار بیفتد، اگر هم افتاد احساسِ مسئولیت کن، خدای متعال تو را مسئول کرده است، اگر سکوت کردی خدای متعال تو را هم در گناهِ او میسوزاند.
روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه
صلی الله علیک یا اباعبدالله
ما عجب باب الحوائجی داریم، وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه نسبت به چند مصیبت از مصائب عاشورا و کربلا و اسراء حسّاسیت دارند، یکی مصیبتِ حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه است، امام زمان ارواحنا فداه حسّاسیتِ خاصّی به حضرت اباالفضل العباس صلوات الله علیه دارند، یکی مصیبتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، که اسارتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها امام زمان ارواحنا فداه را هر صبح و شام به گریه درمیآورد، هیچ مصیبتی مانندِ اسارتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها نیست، یکی هم مصیبتِ حضرت علی اصغر سلام الله علیه است…
سیّد حیدر حلّی جزوِ دلشدههای امام زمان ارواحنا فداه است، خیلی در به درِ آقا بود، به هر دری میزد… خیلی به این در و آن در زد که امام زمان ارواحنا فداه را ببیند اما قسمتِ او نشد، تصمیم گرفت به کربلا برود… گفت: میروم و شکایتِ امام زمان ارواحنا فداه را به جدّ ایشان یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میکنم، اشعاری در گله از امام زمان ارواحنا فداه سرود و از حلّه به طرفِ کربلا حرکت کرد، حضرت در بینِ راه با او برخورد کردند، فرمودند: سیّد حیدر! به کجا میروی؟ عرض کرد: به کربلا میروم، حضرت فرمودند: کربلا چه کاری داری؟… همینطور بیاختیار میگفت، گفت: چون من در به درِ امام زمان ارواحنا فداه هستم، سر به بیابان گذاشتهام و کوهی شدهام، اما اثر و خبری از ایشان نیست و این محبّت یک طرفه است، اشعاری گفتهام و میخواهم نزدِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ببرم و آنجا بخوانم تا شاید حضرت حوالهای بدهند و امام زمان ارواحنا فداه یک نگاهی به من کنند… حضرت فرمودند: اشعارِ خودت را برای من بخوان، شروع کرد به خواندنِ اشعار تا اینکه به اینجا رسید:
أتُرى تجیءُ فجیعه بأَمَضِّ من تلک الفجیعَه
حیث الحسین على الثرى خیل العدى طَحَنَت ضُلوعَه
یعنی آیا بناست که مصیبتی بالاتر از این هم بشود؟ کدام مصیبت؟ این مصیبت که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زیرِ سُمِ اسبها… استخوانهای پهلوی ایشان نه تنها خُرد شد که پودر شد و دیگر چیزی نمانده بود…
میگوید هنوز نمیدانستم که من برای امام زمان ارواحنا فداه روضه میخوانم و آقا گریه میکردند، همینکه شعرِ بعدی را خواندم دیدم که گویا حضرت در حالِ بیحال شدن هستند…
ورضیعُه بدم الورید مخضَّبٌ فاطلُب رضیعَه
رگها و شاهرگِ شیرخوارهی او بریده شد، قنداقهی او با خونِ گلوی او خونین شد… آقا بیا و انتقام بگیر….
میگوید: وقتی به اینجا رسیدم حضرت اشک میریختند و فرمودند: سیّد حیدر! بس است…
یابن الحسن! طاقتِ شنیدنِ این مصیبت را ندارید، ان شاء الله خدای متعال به دادِ دلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برسد… فرزندِ خود را روی دستِ خویش نگه داشته بودند، فرزندی که نا نداشت و در حالِ جان دادن بود و دست و پا میزد… بجای آب…
میگویند وقتی میخواهند بچّه را از شیر بگیرند غذای ملایم درست میکنند، خواهرها و عمّهها او را دست به دست میگردانند، هر کدام میگویند بچّه را به من بده تا من او را ساکت کنم… اما شیرخوارِ حضرت رباب سلام الله علیها را با تیر از شیر گرفتند…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الأعظَم بِمُحَمَّدٍ وَ عَلیٍّ وَ فاطِمَه وَ الحَسَنِ و الحُسَین وَ الأئِمَّه مِن أولادِ الحُسَین وَ بِدَمِ الشُّهَداء یا الله… یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا غیاثَ المُستَغیثیِن، یا إلَهَ العاصِین، یَا رَبَّ المُستَضعَفیِن
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام و به این باب الحوائج قسم میدهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! پدر مادرها و ذوی الحقوقِ ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! تازهگذشتهها را ببخش و بیامرز.
خدایا! آقای مرتضوی را ببخش و بیامرز.
خدایا! شهدای ما را با امام حسین علیه السلام همنشین کن.
خدایا! شهیدان را دعاگوی ما قرار بده.
خدایا! ما را نگهبانِ خونِ شهدا مقرر بفرما.
خدایا! حسرتِ دیدارِ امام زمان ارواحنا فداه و دریافتِ مدالِ رضایتِ حضرت را بر دلِ ما مگذار.
خدایا! تو را به حضرت علی اصغر صلوات الله علیه قسم میدهیم عمومِ مریضها، خصوصاً مریضهای مورد نظر را شفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خدایا! ما را از این مرض و از این ویروس و همهی ویروسهای جسمی و روحی دور نگه دار.
خدایا! شکرِ نعمتِ سلامتی و امنیت و نظامِ اسلامی و رهبریِ عادل و دوستداشتنی را به ما عنایت بفرما.
خدایا! سایهی رهبرمان را مستدام بدار.
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۶ (فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ)
[۳] مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار ، جلد ۱ ، صفحه ۲۴ (قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : اَلصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَى مَا تَکْرَهُ وَ صَبْرٌ عَلَى مَا تُحِبُّ وَ اَلصَّبِرُ مِنَ اَلْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ وَ لاَ خَیْرَ فِی جَسَدٍ لاَ رَأْسَ مَعَهُ وَ لاَ فِی إِیمَانٍ لاَ صَبْرَ مَعَهُ.)
[۴] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۲ (وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا)
[۵] سوره مبارکه فرقان، آیه ۶۳ (وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا)
[۶] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۰ (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ)
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۸۴، صفحه ۱۸۳ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً فِی خَلْقِ اَلدِّیکِ بَرَاثِنُهُ فِی تُخُومِ اَلْأَرْضِ وَ جَنَاحَاهُ فِی اَلْهَوَاءِ وَ عُنُقُهُ مَثْنِیَّهٌ تَحْتَ اَلْعَرْشِ فَإِذَا مَضَى مِنَ اَللَّیْلِ نِصْفُهُ قَالَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَهِ وَ اَلرُّوحِ رَبُّنَا اَلرَّحْمَنُ لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ لِیَقُمِ اَلْمُتَهَجِّدُونَ فَعِنْدَهَا تَصْرُخُ اَلدُّیُوکُ ثُمَّ یَسْکُتُ کَمْ شَاءَ اَللَّهُ مِنَ اَللَّیْلِ ثُمَّ یَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا اَلرَّحْمَنُ لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ لِیَقُمِ اَلذَّاکِرُونَ ثُمَّ یَقُولُ بَعْدَ طُلُوعِ اَلْفَجْرِ رَبُّنَا اَلرَّحْمَنُ لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ لِیَقُمِ اَلْغَافِلُونَ .)
[۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۷۹ (کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ ۚ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ)
[۹] الکافی، جلد ۵، صفحه ۵۹ (وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبْغِضُ اَلْمُؤْمِنَ اَلضَّعِیفَ اَلَّذِی لاَ دِینَ لَهُ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا اَلْمُؤْمِنُ اَلَّذِی لاَ دِینَ لَهُ قَالَ اَلَّذِی لاَ یَنْهَى عَنِ اَلْمُنْکَرِ .)
[۱۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۳ (قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ)
[۱۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۴ (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ)
[۱۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰ (قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَهِ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ)
[۱۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵ (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ)
پاسخ دهید