«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ[۲]»؛ ایّامِ اَربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، به امامان مَعصوم‌مان (سلام الله علیهم اجمعین)، به کَریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیها) و میزبان با کَرامت‌مان و به شما رونَق مجلس امام حسین (علیه السلام)، زائران و مُجاورانی که توفیق زیارت چهره‌هایتان را داریم، تسلیت عرض می‌کنم.

مسأله‌ی ریاضت و تَرک گناه دارای اَثرات وَضعی خواهد بود

برای مسأله‌ی عبادت، بندگی، سِیر اِلی‌الله، هجرت به سوی پروردگار متعال، سَفر از هَوی، سَفر از خود به خدا عَواملی از نظر فَرضی و عَملی طَرح شده است، اجرا شده است. یکی از طُرُقی که انسان می‌تواند از خطر نَفس، از خطر هَوی و هَوس، از خطر شیطان دور بشود، مسأله‌ی ریاضت است. عدّه‌ای در طول تاریخ بَنایشان بر این بوده است که با نَفْس خودشان مُقابله کنند. آنچه لازمه‌ی حیوانیّت است، از لَذائذ حیوانی و از لَذائذ غَریزی پَرهیز نمایند. اَشخاص در اَثر ریاضت به دَرجاتی می‌رسند. انسان هرچه خواست‌های حیوانی خودش را تَضعیف کند، بُعد ماوَرائی و بَرزخی‌اش تقویّت می‌شود و هرکسی که با ریاضت به مقام رسید، هیچ دلیلی بر این نیست که او آدمی است که به خدا رسیده است، آدمی است که به مَقصد رسیده است. مسأله‌ی خودسازی و سِیر اِلی‌الله از طَریق نَفْس غیر از تقویت نَفْس است. گاهی انسان به خیالِ خودش برای خدا کار می‌کند؛ اما اگر بتواند سُویدای قلبش را مُعاینه کند، کارشناسی او را ببیند، مَعلوم می‌شود که حتی کارهای خوب او نیز برای خدا نیست؛ بلکه برای هَوی است. کسی خدمت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمد. آدمی بود که با ریاضت به اَسرار اِشراف پیدا کرده بود، زمین و آسمان را می‌دید. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) یک چیزی را در دست‌شان آوردند و فرمودند: چه چیزی در دست من است؟ یک تأمّلی کرد و گفت: من همه‌‌ی کُره‌ی زمین را دیدم؛ نه چیزی کم شده است و نه چیزی اضافه شده است؛ ولی در دست شما خاک است که از زمین نیست. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: درست گفتی، این خاکِ بهشت بود که در دست من بود؛ ولی چه کردی که به این مقام رسیدی که می‌توانی در یک لحظه همه‌ی زمین را ببینی و خبر بدهی؟ عرض کرد: هرچه دلم خواست، با آن مُخالفت کردم. ریاضت تَحمُّل کردم، خودم را از لَذائذ جنسی، شُهرتی، ریاستی و شِکمی دور نگاه داشتم. آقا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شما که این‌قَدر قدرت اراده دارید و می‌توانید یک عُمر لذّت‌گَرایی را کنار بگذاری و با نَفْس خودت مُخالفت کردی، آیا پذیرش اسلام، دین قَویم توحید مُطابق نَفْس تو هست یا خلاف نَفْس توست؟ گفت: مسلمان شدن خلاف نَفْس من است. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: این همه خلاف نَفْس کردی، بیا و این یک مورد را هم خلاف نَفْس بکُن. بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)»؛ یک تأمّلی کرد و گفت: درست می‌گویید، زندگیِ من مُخالفت با نَفْس بوده است؛ در این مورد هم مُخالفت می‌کنم. او مسلمان شد. شهادتین را گفت و به دست یک طَبیبِ عَرشی مَلکوتی، حُجّت بالغه، کَشّاف حَقایق، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مسلمان شد. حضرت امام صادق (علیه السلام) این بار یک چیزی آوردند و گفتند: حالا بگو چه چیزی در دست من هست؟ هرچه فکر کرد، گفت که دیگر من اِشراف ندارم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آنچه زحمت کشیده بودی، نتیجه‌اش را در این دنیا می‌دیدی؛ ولی الآن که برای خدا مسلمان شدی، خداوند برای این‌که ذخیره‌ی آخرت تو بشود، فعلاً همه‌‌ی این آثار را برای آخرت گذاشته است. این خیلی هُنر است! اَثر وَضعی آن هم همین بود که بالاخره مسلمان شد، بالاخره بهشتی شد، بالاخره دستش به اِکسیر دل‌ها حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) وَصل شد. تَرک گناه اگر برای خدا هم نباشد، اَثر وَضعی دارد.

مُراقبت و نظارت دائمی مَلائکه‌ی الهی از اَعمال و گُفتار انسان

گناه آدم را بیچاره می‌کند، گناه آدم را نَجس می‌کند، گناه آدم را از چشم اولیا می‌اندازد. گناه انسان را با مَعصومینی که همراه دارد، همیشه حدّاقل ۱۲ مَلَک مَعصوم همراه با ما هستند. ببینید خداوند متعال فرمود: خدا انسان را خَلق کرد؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ[۳]»؛ ما انسان را آفریدیم؛ «وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ[۴]»؛ چون خودمان آفریدیم، اگر در درون او وَسوسه‌ای باشد، وَسوسه‌ی درون او را هم می‌دانیم. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۵]»؛ و ما به انسان از رَگ گَردن نزدیک‌تریم. خداوند از ما به خودمان نزدیک‌تر است. لذا فرمود: «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[۶]»؛ خدا بین انسان و روحِ انسان و قلبِ انسان حائل می‌شود. از خودش به خودش نزدیک‌تر است. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ[۷]»؛ خداوند متعال ابتدا قُرب خودش و نزدیکی خودش را به بندگانش اعلان می‌کند. شما نمی‌توانید با خدا فاصله داشته باشید. خداوند خالق شماست، خداوند مالک شماست، جانِ شما در قَبضه‌ی اوست. خداوند چون وجود مُطلق است، لایتناهی است، هیچ‌جایی نیست که خدا در آن‌جا نباشد؛ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». بعد خداوند متعال نظارت مَلائکه را می‌گوید: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ»؛ به یاد بیاورید، مُتوجّه باشید که دو مُتلقّی دارید، دو مأمور دارید که اگر فکر کنید، آن‌ها فکر شما را تَلقّی می‌کنند، نگاه می‌دارند. اگر کاری بکنید، کار شما ضایع نمی‌شود. اگر بد یا خوب بکنید، آن‌ها بلافاصله کار شما را برداشت می‌کنند. هم فکر شما را تَلقّی می‌کنند، هم احساس شما را تَلقّی می‌کنند، هم خواست‌های شما را تَلقّی می‌کنند، هم اَعمال شما را تَلقّی می‌کنند، هم از طرف راست و هم از طرف چَپ. خداوند اعلان می‌کند که دو مأمور و دو مَلَک که یکی در طرف راست شماست و دیگری در سمت چَپ شماست. از راست و چَپ بر شما اِشراف دارند، شما را زیرِ نظر دارند. تمام کارهایتان زیر نظر است؛ هیچ‌کاری نیست که این‌ها بی‌خبر باشند و کار شما را برای شما ذخیره نکنند. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ»؛ این دوتا مَلَک. «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ[۸]»؛ خداوند برای زبان مأمور ویژه قرار داده است که هر لَفظی که از دهان شما خارج می‌شود، نزد هر گُفتاری، هر حرفی، هر کَلامی، هر مَتنی، هر مَقاله‌ای و هر سخنرانی که داشته باشید، یک مَلَکی هست که «رَقِیبٌ عَتِیدٌ» است. «رَقِیبٌ» است یعنی مُراقب است، «عَتِیدٌ» است یعین هیچ‌وقت غافل نیست. همیشه آن گفتار شما را مورد توجّه خودش قرار می‌دهد. این سه مورد شد. در سوره‌های پایانی قرآن کریم دارد که خداوند متعال فرمود: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ[۹]»؛ یک تیمی بر شما مأمور هستند. همه‌ی رفتار شما با یک تیم مُراقبتی تَحت نظر است. بنابراین به صَراحت قرآن کریم هم از طرف راست و هم از طرف چَپ مأمور وجود دارد، برای اَلفاظی که از دهان ما خارج می‌شود، اَلفاظ وجود دارد؛ خداوند به دادمان برسد! در شبانه‌روز چه حرف‌هایی که نمی‌زنیم و این حرف‌ها مأمور ویژه دارد. «مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»؛ این‌ها هم هیچ کلمه‌ای نیست که غافل باشند، ما بگوییم و این‌ها ثَبت نکرده باشند، برداشت نکرده باشند.

برخورد کَریمانه‌ی مَلائکه‌ با انسان

«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ»؛ یک تیم، یک گروه، یک قُشون که این‌ها هم بر شما حفاظت دارند، تَحت‌الحفظ هستید؛ ولی بسیار کَریم هستند. شما این همه کارهای بد که می‌کنید، یک‌ بار سر شما داد نمی‌زنند؛ یک بار شما را لُو نمی‌دهند؛ یک عُمر گناه می‌کنید، یک عُمر خلاف دارید، اما یک مورد مُشت شما را باز نکردند، یک مورد افشاگری نکردند، یک مورد سر و صدا و بی‌آبرویی برای شما به وجود نیاوردند. «کِرَامًا کَاتِبِینَ»؛ این‌ها ضمن این‌که کِتابت می‌کنند، کارهای ما را می‌نویسند، ولی کَریم هستند، آبرومَند هستند، آبروداری می‌کنند و با ما کَریمانه برخورد می‌کنند. شاید ان‌شاءالله پشیمان شدیم، شاید ان‌شاءالله درست شدیم. همین‌جور به ما مُهلت می‌دهند و پَرونده‌ی ما را باز نمی‌کنند. این تعداد فرشتگانِ مَعصوم همیشه با ما همراه هستند. وجود مُقدّس حضرت امام صادق (علیه الصلاه و السلام) این فردی که یک عُمر ریاضت کشیده است، نتیجه‌ی ریاضت او تَشرُّف به شرافت اسلام آن هم به وسیله‌ی امامی است که مُستقیماً اِکسیر وجودش او را مُتحوّل کرد و او مسلمان شد.

دوّمین چیزی که انسان را مَقصد می‌رساند، زُهد است

راه دوّم، راهِ زُهد است. یعنی ریاضت نمی‌کِشیم، اما تُعلُّقات‌مان را به دنیا با مُجاهده کم می‌کنیم. زُهد نداری نیست، زُهد بی‌تَعلُّقی هست. این‌که انسان دنیا را داشته باشد، بد نیست. حضرت خدیجه‌ی کُبری (سلام الله علیها) ثروت فراوانی داشت. خودِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُزء مُولّدین بودند، این «آبار علی[۱۰]» که در مدینه‌ی مُنوّره مُشرّف می‌شوید، هنوز هم آثار تولیدی و بَرکات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مایه‌ی آبادانی مدینه است. این قَنات‌هایی که وجود دارد، آب‌های شیرینی که وجود دارد، نَخلستان‌هایی که وجود دارد، این‌ها از آثار و بَرکات کارِ یَدی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقیر نبود؛ حضرت علی (علیه السلام) یک انسانِ تولید کننده‌ی به روز بود و بهترین زمین‌ها را کِشت می‌کرد، بهترین نَخل‌ها را عَرضه می‌کرد، ولی برای خودش نگاه نمی‌داشت. تا یک چاهی را حَفر می‌کرد، وقتی می‌جوشید و بیرون می‌آمد، قَلم می‌گرفت و در یک مَتنی آن را وَقف می‌کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تولیدات زیادی داشتند، ولی ذخیره نمی‌کردند. همه را برای دیگران، برای فُقرا، برای گرفتارها مَصروف می‌کردند. هیچ‌کدام از امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) فقیر نبودند. در روز عاشورا به وجود مُقدّس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) خبر رسید که پسر یکی از یاران ایشان اَسیر شده است. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: تو را آزاد کردم، بُرو و پسرت را آزاد کُن؛ من بیعتم را برداشتم. گفت: حاشا و کَلا!

«دیوانه کُنی هر دو جهانش بخشی     *****     دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند[۱۱]»

آرزویم این بود که دستم به دامان شما برسد؛ حالا شما را رَها کُنم و بروم؟ آن هم در این شرایطی که دَرب‌های بهشت به رویمان باز است؟ هرگز خداوند نیاورد آن روزی را که ما از امام حسین (علیه السلام) جُدا بشویم. حضرت امام حسین (علیه السلام) یک لباسی را دادند که هزار دینار قیمت آن بود. فرمودند: پس این لباس را بده تا ببَرند و بفروشند و فرزندت را آزاد کنند. حضرت امام حسین (علیه السلام) لباس خَضر به همراه داشتند، لباس‌های قیمتی به همراه داشتند. این نشان می‌دهد که حضرات ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم اهل کار بودند، هم اهل توحید بودند، ولی برای خودشان مَصرف نمی‌کردند. آنچه داشتند همگی را برای خدا می‌دادند، با خدا مُعامله می‌کردند. این زُهد است. هم ریاضت کارِ همه نیست و هم زُهد کارِ همه نیست. زُهد این است که انسان دل از دنیا بَرکَند. دنیا داشته باشد، ولی اگر بخواهد در راه خدا بدهد، برایش سخت نباشد. اگر بخواهد زَکات بدهد، اگر بخواهد خُمس بدهد، عاشقانه خُمس بدهد، عارفانه زَکات بدهد، کمک بکند. برای اَربعین امام حسین (علیه السلام) چه کارهایی که نمی‌کنند. این زُهد هم تمرین می‌خواهد. قرآن کریم به طور طبیعی طَبع ما را به ما گفته است. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ‌ الْحَرْثِ  ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۱۲]»؛ «زُیِّنَ» ما که تَزیین نکردیم؛ خداوند متعال برای این‌ها جاذبه قرار داده است و بَشر به طور طَبیعی به همسرش علاقه دارد، به فرزندش علاقه دارد، به درآمدش علاقه دارد، به خانواده‌اش علاقه دارد، به وطنش علاقه دارد. این علایق طبیعی است. دل کَندن از این‌ها کار سختی هست، کار مشکلی هست. این هم راهِ دوّم است که محال نیست، ممکن است. هم ریاضت ممکن است، هم زُهد ممکن است. تا انسان دل نکَند، به مَقصد نمی‌رسد.

راهِ عشق و محبّت آسان‌ترین راه برای وصال مَحبوب است

اما آسان‌ترین راه، راهِ دل است، راهِ محبّت است، راهِ عشق است. عشق مشکلات را برای انسان آسان می‌کند، عشق تَلخی‌ها را برای آدم شیرین می‌کند، عشق به آدم طاقت می‌دهد، عشق به آدم صبر می‌دهد، عشق مادر را توانا می‌کند. یک دایه تَحمُّل نمی‌کند؛ ولی مادر عاشقانه شب تا صُبح وقتی فرزندش گریه می‌کند، او نیز خوابَش نمی‌بَرد. شیره‌ی جانش را می‌دهد. هیچ مادری زحمت فرزندش برایش تَحمیل نیست؛ بلکه برایش توفیق است، برایش فُرصت است. می‌بینید که یک فرزند را با چه مَشقّت‌هایی بزرگ می‌کند، ولی باز هم فرزند دوّم را می‌خواهد. این علاقه است، این عشق است. یک مُرغ در حال عادی یک موجودِ ضعیفی است که بچّه‌ها با او بازی می‌کنند؛ ولی وقتی تُخم می‌گذارد و این جوجه درمی‌آید، وقتی این بچّه‌هایش دور او هستند، اگر یک بچّه بخواهد جلو بیاید و دست به جوجه بزند، می‌بینید که پَرهایش را باز می‌کند و با نُوک خود می‌خواهد طرف مُقابل را از پای دربیاورد. عشق هم شُجاعت می‌دهد، هم تَحمُّل می‌دهد، هم صَبر می‌دهد و هم مشکلات را برای انسان به فُرصت تبدیل می‌کند، تَهدید نیست. لذا بهترین روش برای نجات، راهِ محبّت است. قرآن کریم ما را دعوت کرده است. فرموده است: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۳]»؛ خداوند را زیاد یاد کنید. یاد محبّت می‌آورد. شما با کسی هَمدم باشید و دائماً با او باشید، نمی‌توانید از او جُدا بشوید. این ایّام که ایّام تَبلیغ آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) است، حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) که رئیس کاروان تَبلیغی بود، حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) شخصیّت دوّم بود، حضرت اُمّ کُلثوم (سلام الله علیها) در این میدان عَلمدار بود، حتی دختر سه‌ساله چه پَرچمی را حَمل می‌کرد و پَرچمدار پیروزی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سه‌ساله‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است که در شام عَلم پیروزی خون بر شمشیر، عَلم پیروزی حقّ بر باطل، عَلم پیروزی عاشورا بر رَجالّه‌ها و عَلم پیروزی خاندان نبوّت (سلام الله علیهم اجمعین) بر آل اَبی‌سُفیان بود و این عَلم حَقانیّت برای همیشه برای ما به عُنوان باب‌الحَوائج جلوه‌ی خدا شده است. راه، راهِ محبّت بود؛ والّا با زُهد و ریاضت کسی به مقام عاشقانه‌ی شهادت نائل نمی‌شد.

نشانه‌های مَحبوب خدا در مُناجات بین حضرت داوود (علیه السلام) و حق‌تعالی

لذا دستوراتی که انبیاء سَلف (سلام الله علیهم اجمعین) از خداوند متعال گرفتند، امشب بنده در مَحضر بی‌بی‌جانمان، باب‌الحَوائج‌مان، دختر باب‌الحَوائج‌مان، خواهر امام رضا (علیه السلام) این حدیث را می‌خوانم و اُمیدوارم ان‌شاءالله مؤثر باشد. وجود نازنین خاتَم انبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنَّ داودَ علیه السلام قالَ فیما یُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل: یا رَبِّ، أیُّ عِبادِکَ أحَبُّ إلَیکَ، اُحِبُّهُ بِحُبِّکَ؟[۱۴]»؛ عَرضه داشت: بارالها! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند در مُکالماتی که داوود پیامبر (علیه السلام) که حضرت داوود (علیه السلام) در میان پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) یک ویژگی‌هایی دارد. برای سالِکین، برای اهل دل، برای اهل وِلاء جُزء دلبرهاست. مُناجات حضرت داوود (علیه السلام) مُناجات عاشقانه بود. وقتی مُناجات می‌کرد، پَرنده‌ها و کوه‌ها با او هم‌نَوا می‌شدند. دل او عَرشی بود. با دلِ او در تَکوین اَثر می‌گذاشت. قرآن کریم می‌گوید، این‌ها ساخته‌ی این و آن نیست، داستان و قصّه نیست؛ حقیقت است، قانون عشق است. «الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ[۱۵]»؛ کوه‌ها با حضرت داوود (علیه السلام) تَسبیح می‌کردند. مُسبّحین عالَم را امامت می‌کرد. هم طُیور و پَرندگان و هم کوه‌ها با حضرت داوود (علیه السلام) هم‌نَوا می‌شدند. خداوند متعال می‌فرماید: «أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ[۱۶]»؛ یکی از ویژگی‌هایی جناب داوود (علیه السلام) این بود که حَدید یعنی فولاد در دست او نَرم می‌شد. بسیار زیبا فولادِ سخت را دست می‌زد، به صورت یک مُوم درمی‌آورد و بعد با او اسلحه یعنی سِلاح دفاعی که زِره است می‌ساخت. خَنجر درست نمی‌کرد، شمشیر درست نمی‌کرد؛ بلکه زِره درست می‌کرد. «عَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ[۱۷]»؛ با دستِ مبارکش آهن را نَرم می‌کرد و باآن زِره درست می‌کرد. وصف حضرت داوود (علیه السلام) را در آیات قرآن کریم آورده است و بعد هم فرموده است: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ[۱۸]»؛ خداوند ایشان را دوست می‌داشت، او هم خداوند را دوست می‌داشت. حالا از خداوند متعال چه می‌خواهد؟ عَرضه داشت: «یا رَبِّ، أیُّ عِبادِکَ أحَبُّ إلَیکَ»؛ خدایا! می‌خواهم آن کسی که از بندگان برای تو مَحبوب است، تو عاشق آن بنده‌ات هستی، می‌خواهم مَعشوقات و مَحبوبات را تَشخیص بدهم و من هم دل به آن کسی بدهم که تو او را دوست داری. «أیُّ عِبادِکَ أحَبُّ إلَیکَ»؛ چرا؟ برای این‌که «نُحبُّک»؛ من هم دوست دارم دل به او بدهم و با او باشم. «قالَ: یا داودُ، أحَبُّ عِبادی إلَیَّ نَقِیُّ القَلبِ، نَقِیُّ الکَفَّینِ[۱۹]»؛ مَحبوب‌ترین بندگان ما یکی آن کسی است که دلش حُبّ دنیا ندارد. نَقاوت یعنی پاکیزگی. این خانه‌ی خدا که دل است، غُبار ندارد. خانه‌ی خدا را تمیز نگاه می‌دارد. در این خانه دست نامَحرم نمی‌رسد، پای نامَحرم نمی‌رسد. در این خانه کینه‌ی مؤمن وجود ندارد؛ در این خانه قَصد بد وجود ندارد، نیّت بد وجود ندارد. آن «نَقِیُّ القَلبِ» است، قلبش نَقاوت دارد، پاکیزگی دارد. دیگر چه چیزی؟ «نَقِیُّ الکَفَّینِ»؛ دستش به حَرام آلوده نشده است. نه مال حَرام، نه ناموس مردم، نه حقّ مردم، نه امضاء ناحقّ؛ دستش را پاک نگاه داشته است. این برای ما رَمز است. ابتدا دلمان را پاک کنیم؛ «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ[۲۰]». این حَرم بی‌بی ما اگر یک‌ جایش یک آلودگی پیدا کند، این خادم‌های عزیز و مُکرّمی که افتخار خادمیِ دختر حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) را دارند، با عَجله شلنگ می‌آورند و پاک می‌کنند. این حَرم کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیها) است؛ ولی قَلب تو حَرم خداست. چه‌قَدر این دل را نَجس کردیم؟! «نَقِیُّ القَلبِ»؛ قلب‌تان را تمیز کنید. قلب را جارو بزنید. بنده که مانند شما خیلی به مادر وابسته هستم. گاهی به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) خطاب می‌کنم: مادر! خُصوصاً آن روزهایی که خیلی بیچاره بشوم، بچّه را دیده‌اید که تا یک دَردی بر او عارض بشود، صدا می‌زند: مادر! پدرش را صدا نمی‌زند، مادرش را صدا می‌زند؛ زیرا مادر زودتر توجّه می‌کند. علاقه‌اش به فرزندش یک علاقه‌ی خاصّی است. والله قَسم محبّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به شیعیان بیش از محبّت مادرهایمان به ما هست. گاهی به مادر خطاب می‌کنم: بی‌بی جان! این خانه آلوده شده است، من لیاقت ندارم به شما بگویم که دلم را پاک کنید؛ شما به فِضّه‌ی خود یک مأموریت بدهید این خانه را از این غُبارها پاک کند. من هم یک دل تَمیزی داشته باشم که وقتی «یا الله» می‌گویم، با دل یا الله بگویم. لَقلَقه‌‌ی زبان نباشد؛ دلم یا الله بگوید، دلم «یا صاحب الزمان» بگوید، دلم «یا علی» بگوید. اگر دل بگوید، همه‌ی وجود عَلوی است، همه‌ی وجود الهی است. ولی اگر دل نگوید، لَقلَقه‌‌ی زبان است. «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ[۲۱]»؛ از زبان بالا نمی‌رود، از دل بالا می‌رود. و گناهی که دل را آلوده کرده است، دعای آدم مَحبوس می‌شود. لذا دو شرط را خداوند متعال به حضرت داوود (علیه السلام) گفت. مَحبوب من! آن کسی که خداوند از بندگانش به او عشق دارد، کسی است که یکی دلِ پاکی داشته باشد و دوّم دستش پاک باشد. اگر آدم دست از حَرام نگاه دارد، غذا را با دست می‌خورد، کارهایش را با دست انجام می‌دهد، ارتباطاتش با دست است؛ اگر آدم بتواند قلب و دو دست را از گناهان پاک نگاه دارد، جلوه‌ی خداوند در وجودِ انسان مُتجلّی می‌شود و انسان حَبیب خدا می‌شود، ذوب خدا می‌شود، مَجذوب خدا می‌شود؛ «انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً». «نَقِیُّ القَلبِ، نَقِیُّ الکَفَّینِ، لا یَأتی إلى أحَدٍ سوءا[۲۲]»؛ علامت سوّم این است کسی که مَحبوب خداست، از او به هیچ‌کسی بدی نمی‌رسد. شما ببینید این‌جور هست که در عُمرتان به همسر، به فرزند، به اَقوام، به همسایه، به مُشتری، به افراد دیگر آیا بدی نکرده‌ایم؟ آیا بدی از ما به کسی نرسیده است؟ کسی مَحبوب خدا می‌شود، کسی چشمه‌ی محبّت از دلش می‌جوشد که «لا یَأتی إلى أحَدٍ سوءا». چهارم: «و لا یَمشی بِالنَّمیمَهِ[۲۳]»؛ کسانی که دوست دارند ایجادِ تَفرقه بکنند، حرف‌ها، غیبت‌ها و تُهمت‌ها برای این است که مردم از همدیگر بدشان بیاید؛ مَرتّب شایعه‌پَراکنی می‌کنند؛ این‌ها هرگز به دَرجه‌ی مَحبوبیّت خدا نمی‌رسند. این‌ها دشمنِ خدا هستند. حَبیبِ خدا نَمّامی نمی‌کند؛ حَبیبِ خدا دل‌ها را به هم وَصل می‌کند، فامیل را نسبت به هم مهربان می‌کند، یک مَجموعه را با هم گرم می‌کند. نَمیمه کار دوستان خدا نیست. «تَزولُ الجِبالُ و لا یَزولُ[۲۴]»؛ این‌قَدر در محبّت و دین خدا مُحکم است، کوه زائل می‌شود، ولی او دست از دینش برنمی‌دارد. «و أحَبَّنی، و أحَبَّ مَن یُحِبُّنی[۲۵]»؛ هم دل به من داده است، هم دل به کسانی که با من دلی دارند، آن‌ها را هم دوست دارد. «و حَبَّبَنی إلى عِبادی[۲۶]»؛ این آخرین مورد مقداری تَکلیف را سخت‌تر می‌کند. هم آقایان عُلما کارشان این است که دست آدم‌های اُفتاده را بگیرند و نگذارند که به جَهنّم بیُفتد. کسانی که به خدا مهربان نیستند، به همه دل می‌دهند ولی به خدا دل نمی‌دهند؛ خداوند متعال به حضرت داوود (علیه السلام) فرمود: از عَلائم کسانی که مَحبوب من هستند، این است که این‌ها برای من قُشون جمع می‌کنند. این‌ها دنبال این هستند که هرکسی رَمیده است، دلِ رَمیده را با من وَصل می‌کنند. دست بندگان گُریزپای آلوده را می‌گیرند و با من دوست می‌کنند. کسانی که با من فاصله پیدا کرده‌اند، والله قَسم خداوند بندگان گُنهکارش را هم دوست دارد. با بندگان گُنهکار خدا هم نامهربانی نکنید. خداوند خودش برای بندگان گُنهکارش دعوت خُصوصی فرستاده است. در کُجا؟ در قرآن کریم. در کُدام آیه؟ فرمود: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا[۲۷]»؛ خداوند خطاب به گُنهکارها می‌کند، این‌ها را بنده‌ی خودش می‌داند. می‌گوید که نااُمید نشوید، من را دارید. هرقَدر هم پَرونده‌تان سنگین باشد، با من طَرف هستید، با کَریم طَرف هستید، با اَکرم‌الاَکرمین طَرف هستید. لذا فرمود: «و حَبَّبَنی إلى عِبادی». حضرت داوود (علیه السلام) عَرضه داشت: خُب محبّت شما روشن است؛ ولی من چه کار کنم این بندگانی که دلشان از محبّت تو خالی شده است، من چه کار کنم که محبّت تو در این دل‌ها بجوشد؟ با تو وَصل بشوند؟ قَطع بودند، حالا وَصل بشوند؛ بیگانه بودند، آشنا بشوند؛ قَهر بودند، بیایند و آشتی کنند. خداوند متعال فرمود: «ذَکِّرهُم بِآیاتی و بَلائی و نَعمائی[۲۸]»؛ یکی این‌که آیات من را مثلاً مُعجزات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را، مثلاً مشکل‌گُشایی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را، مثلاً کرامت و سخاوت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را، مُعجزات‌شان را بگویید، کرامت‌ها و دادرسی‌هایشان را بگویید، فریادرسی‌هایشان را بگویید، فَضائل اخلاقی‌شان را بگویید، کلمات‌ زیبایشان را که همگی آیات خداوند است را بگویید. یکی هم این همه نعمت‌ها، مردم یادشان می‌رود که چه چیزی دارند و چه کسی به آن‌ها داده است. اگر خداوند این چشم را بگیرد انسان می‌فَهمد چه چیزی داشته است. خُب این نعمت‌ها را به یادشان بیاورید تا با یادِ آیات خداوند و با یادِ نعمت‌های حق‌تعالی دل‌ها با خداوند متعال وَصل بشود. در میان آیات الهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از اَعظم آیات الهی است که هیچ جاذبه‌ای، هیچ مِغناطیسی در عالَم جذبه‌ی امام حسین (علیه السلام) را ندارد. لذا فرمود: «إنَّ لِقَتلِ الحُسَینِ حَرارَهً فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ أبَدا[۲۹]»؛ کشتی امام حسین (علیه السلام) هم اُوسع است، هم اَسرع است و هم مِغناطیس امام حسین (علیه السلام) رَدخور ندارد. امام حسین (علیه السلام) به هرکسی نگاه کند، او را حُرّ می‌کند، زُهیر می‌کند. الآن هم این‌هایی که دَربه‌دَر امام حسین (علیه السلام) هستند، میلیون‌ها جمعیّت در بیابان‌ها اُفتاده‌اند و دَربه‌دَر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هستند.

«این حسین کیست که عالَم همه دیوانه‌ی اوست     *****     این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه‌ی اوست[۳۰]».

روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

این ایّام آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) به کربلا برمی‌گردند. ان‌شاءالله بنده در شب آخرمان با لُطف خودشان روضه‌ی متناسب با آن شب را می‌خوانم. ولی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) در باب‌الحَوائجی‌اش خیلی سریع‌الاِجابه است. حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) اَمینه بود، امام حسین (علیه السلام) وَدایع امامت را به ایشان سِپُرده بود، جانِ حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) را به ایشان سِپُرده بود. پاسدار خیلی قاهری بود، اَمانت‌داری کرد. در چند جا جانِ امام زین‌العابدین (علیه السلام) را حفظ کرد. فرزندان امام حسین (علیه السلام) را شدیداً تَحت مُراقبت داشت و گاهی کُتک آن‌ها را هم خودش می‌خورد. این‌که نازدانه روی سینه‌ی پدرش عَرضه داشت: «یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه[۳۱]»؛ دو تا درد داشت؛ یکی این‌که چادرهایمان را بُردند. دوّم این‌که کُتک‌خوردن عَمّه برایش غیرِ قابل تَحمُّل بود. عمّه به این‌ها مهربان بود، سِپَر بَلای بچّه‌ها بود؛ اما وقتی از شام به کربلا برمی‌گردد، به مدینه برمی‌گردد، همه را سالم برگرداند، غیر از سه‌ساله. یک سه‌ساله‌ای را جا گذاشت؛ اما خیلی خاطره‌ی جانسوزی بود. این سه‌ساله بَهانه‌ی پدر را می‌گرفت. می‌گویند فاطمه‌ی کوچک بود. می‌گویند مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) راه می‌رفت، مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می‌زند، مایه‌ی آرامش پدر بود. چهل منزل اسارت کشیده بود، تازیانه خورده بود، از کَجاوه اُفتاده بود، در بیابان‌ها دَویده بود. پاهای مبارکش آبله داشت، گُرسنگی کشیده بود. هروقت می‌خواست گریه کند، او را سیلی می‌زدند. هیچ‌جا نگفت: عَمّه! جای تازیانه درد می‌کند. کَبودی‌های بدنش را به عَمّه‌اش نشان نداده بود. او عبادتش محبّتی بود. تنها چیزی که برایش می‌سوخت، فِراق پدرش بود. می‌گفت: عَمّه! پدرم چه زمانی می‌آید؟ این‌قَدر انتظار کشید که اگر هر مُنتظری بر عشقش باقی باشد، به مَعشوق می‌رسد. تا در خَرابه بابا آمد، اما با سَر آمد. یک نگاهی به این سرِ پُر از خون کرد. (این زبانِ‌حال است) بابا! مُنتظرت بودم که با پا بیایی، من را در آغوش بگیری، داستان سفر را برایت بگویم. دَردهایم را به عَمّه‌ام نگفته‌ام، فکر می‌کردم بابایم می‌آید و دَردهایم را به پدرم می‌گویم؛ اما فکر نمی‌کردم که با سر می‌آیی و من باید تو را بَغل بگیرم. بابا! وقتی تو را دیدم، فَهمیدم که درد تو بیشتر از دخترت است. بابا! برایت نمی‌گویم، تو برای من بگو: «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۳۲]»؛ بابا! چه کسی رَگ‌های گَردنت را بُریده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۳۳]»؛ بابای من! می‌بینم که مَحاسنت با خون خَضاب شده است. کُدام ظالم مَحاسنت را با خونت خَظاب کرده است؟ اما عشق او صادق بود. به مَعشوق واصل شد. دیدند که سر در یک طرف اُفتاد، سه‌ساله بی‌جان در یک طرف اُفتاد. اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)! گویا بی‌بی شرمنده بود. حسین جانم! همه‌ی اَمانت‌هایت را سالم برگرداندم، اما سه‌ساله‌ات را جا گذاشتم…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۱٫

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۳] سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۷] سوره مبارکه ق، آیه ۱۷٫

«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ».

[۸] سوره مبارکه ق، آیه ۱۸٫

[۹] سوره مبارکه انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۱۰] آبار علی، منطقه و نخلستانی در جنوب مدینه که دارای چاه‌های آب منسوب به علی‌ بن ابی‌طالب (علیه السلام)و میقات مردم مدینه است. یکی از علمای معاصر اهل‌سنت در مصر، آبارعلی را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان دانسته، اما با توجه به این‌که نام آبار علی در منابع تاریخی، پیش از سفر علی بن دینار به مکه، ذکر شده، انتساب این مکان به علی بن دینار صحیح نیست. آبار و اَبیار جمع بِئْر به معنای چاه‌ها است. جمع قِله آن ابؤُر و آبُر است. نیز البؤُره به معنای گودال است. آبار علی در اصطلاح نام منطقه‌ای است در ۷ یا ۹ کیلومتری (۶ یا ۷ میلی) جنوب شهر مدینه، در وادی عقیق و دامنه غربی کوه عیر که نزدیک ذوالحلیفه و بر راه مکه قرار دارد و دارای چاه‌های آب و نخلستان‌های فراوان است. این مکان اکنون میان دو راه جای دارد: ۱. راه قدیم مدینه به مکه که از باب عنبریه خارج می‌شد و از کنار راه آهن حجاز به شام می‌گذشت و به سمت مکه می‌رفت. ۲. بزرگراه جدید مدینه به مکه که از میدان مسجد قبا جدا می‌شود. در تابلو مکان‌نما نیز نام آبار علی و ذوالحُلَیفه و مسجد شجره کنار هم آمده‌اند. نام معروف امروزی آن آبار علی است.  در کتاب‌های مناسک حج و آثار فقهی شیعه و اهل‌سنت از آن با الفاظ اَبیار و آبیار علی نیز یاد شده است. بسیاری از نویسندگان اهل‌سنت از قرن نهم هجری به بعد، آبارعلی و ذوالحلیفه و مسجد شجره را نام یک مکان و میقات مردم مدینه دانسته‌اند.

درباره نسبت این مکان به امیرمؤمنان (علیه السلام) سه دیدگاه یافت می‌شود: ۱. این چاه‌ها پیش از هجرت پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) به مدینه وجود داشته و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به فرمان رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) در کنار این چاه‌ها با قبایلی از جنیان جنگیده و آنان را به سختی شکست داده است. منابع اهل‌سنت با نقل فشرده این‌مطلب، آن را باور عوام دانسته و بر نادرستی‌اش تاکید کرده‌اند. یکی از مراجع تقلید معاصر، درباره این گزارش گفته است: «متن این خبر و سند برای ما ثابت نشده است.» ۲. ایشان این چاه‌ها را حفر کرده است. در منابع اهل‌سنت، تنها بکری دمیاطی شافعی به نقل از بجیرمی، این وجه را برگزیده است. ۳. امیرمؤمنان (علیه السلام) در روزگار خانه‌نشینی چندین حلقه چاه احداث و وقف حج‌گزاران و مردم کرد که امروز هم در اطراف مدینه به نام آبارعلی معروف‌ است. این سخن از برخی نویسندگان معاصر شیعه است که سند گفتارشان را ذکر نکرده و گویا صرفاً استنباط خود را نوشته‌اند. یکی از علمای معاصر اهل‌سنت در مصر، در خطبه نماز جمعه به سال ۲۰۰۶ م. آبارعلی میقات حجاج در مدینه را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان، دانسته و نسبت آن به علی بن ابی‌طالب را نادرست خوانده است. به گفته وی، علی بن دینار در سال ۱۸۹۸م./ ۱۳۱۵ق در سفر حج، چاه‌های آب ذوالحلیفه را بازسازی و دایر کرد و از آن پس این منطقه به نام او آبارعلی خوانده شد.

در پاسخ به ادعای وی، برخی از دانشمندان مقالاتی مستند و مستدل ارائه کرده‌اند. افزون بر این پاسخ‌ها، مستنداتی استوار برای انتساب این چاه‌ها به علی بن ابی‌طالب (علیه ‌السلام) وجود دارد. ابن ابی‌شیبه (م، ۲۳۵ق) به سند خود از طریق وکیع از حسن بن صالح از جعفر بن محمد آورده که رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله‌ و سلّم) قفیزین (در برخی منابع: فقیرین) و دو چاه قیس و شجره را به علی(علیه ‌السلام) اقطاع کرد. بلاذری (م، ۲۷۹ق)،  بیهقی (م، ۴۵۸ق) و یاقوت حموی (م، ۶۲۶ق) نیز این خبر را نقل کرده‌اند. یکی از دانشوران، در توضیح وادی عقیق، مسیر آن را از جنوب شرقی به شمال غربی و دو چاه آب از امام علی (علیه ‌السلام) را خلیقه در فاصله ۲۰ میلی مدینه و شجره، نزدیک مدینه و در محل میقات احرام و در غرب کوه عیر و رو‌به‌روی مسجد شجره در مسیر این وادی نام برده است. همین سخن را ابن‌ شبّه (م، ۲۶۲ق) نیز در آثار خود آورده‌ است. برخی فقیرین را نام محلی در عالیه مدینه و نزدیک محل سکونت بنی‌قریظه و نام یک چاه آب دانسته‌اند. عبدالرزاق صنعانی (م، ۲۱۱ق) و شیخ طوسی (م، ۴۶۰ق) و منابع دیگر نیز از وقف فقیرین به دست علی (علیه ‌السلام) خبر داده‌اند.

در منابع بسیاری از اهل‌سنت، طی قرون و اعصار از این منطقه به ویژه از محل میقات به‌عنوان بئر، اَبیار یا آبارعلی یاد شده است. ابن تیمیه (م، ۷۲۸ق)، ، ابن حجر عسقلانی (م، ۸۵۲ق) ، عینی (م، ۸۵۵ق) ، سمهودی (م، ۹۱۱ق) ، ابن نجیم مصری (م۹۷۰ق) ، حطاب رعینی (م، ۹۵۴ق) ، شعرانی (م، ۹۷۳ق) ، ملاعلی قاری (م، ۱۰۱۴ق) ، حصکفی (م، ۱۰۸۸ق) ، کحلانی (م، ۱۱۸۲ق) ، شوکانی (م، ۱۲۵۵ق) ، مبارکفوری (م، ۱۲۸۲ق) ، عظیم‌آبادی (م، ۱۳۲۹ق) و بسیاری منابع دیگر پیش از سفر حج علی بن دینار در سال ۱۳۱۵ق از این منطقه با عنوان بئر یا آبار علی نام برده‌اند. بنابراین، سخن آن خطیب اهل‌سنت در نقدِ نسبت این منطقه به علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) از تحقیق و انصاف دور است.

[۱۱] خواجه عبدالله انصاری، مناجات نامه، مناجات شماره ۹٫

[۱۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».

[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».

[۱۴] شُعب الإیمان : ۶ / ۱۱۹ / ۷۶۶۸ ؛ الفردوس : ۳ / ۱۹۵ / ۴۵۴۳ نحوه و کلاهما عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال : ۱۵ / ۸۷۲ / ۴۳۴۶۷ نقلاً عن ابن عساکر.

«عنه صلی الله علیه و آله: إنَّ داودَ علیه السلام قالَ فیما یُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل: یا رَبِّ، أیُّ عِبادِکَ أحَبُّ إلَیکَ، اُحِبُّهُ بِحُبِّکَ؟ قالَ: یا داودُ، أحَبُّ عِبادی إلَیَّ نَقِیُّ القَلبِ، نَقِیُّ الکَفَّینِ، لا یَأتی إلى أحَدٍ سوءا، و لا یَمشی بِالنَّمیمَهِ، تَزولُ الجِبالُ و لا یَزولُ ، و أحَبَّنی، و أحَبَّ مَن یُحِبُّنی، و حَبَّبَنی إلى عِبادی. قالَ: یا رَبّ، إنَّکَ لَتَعلَمُ أنّی اُحِبُّکَ، و اُحِبُّ مَن یُحِبَّکُ، فَکَیفَ اُحَبِّبُکَ إلى عِبادِکَ؟ قالَ: ذَکِّرهُم بِآیاتی و بَلائی و نَعمائی».

[۱۵] سوره مبارکه ص، آیه ۱۸٫

«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرَاقِ».

[۱۶] سوره مبارکه سبأ، آیه ۱۰٫

«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ ۖ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ».

[۱۷] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۰٫

«وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ».

[۱۸] سوره مبارکه ص، آیه ۲۶٫

«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ».

[۱۹] شُعب الإیمان : ۶ / ۱۱۹ / ۷۶۶۸ ؛ الفردوس : ۳ / ۱۹۵ / ۴۵۴۳ نحوه و کلاهما عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال : ۱۵ / ۸۷۲ / ۴۳۴۶۷ نقلاً عن ابن عساکر.

[۲۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵٫

«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ».

[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِکُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَیِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُها. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَىٰ نَفْسِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِى مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِى شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ، أَنْ تُسامِحَنِى وَ تَرْحَمَنِى، وَ تَجْعَلَنِى بِقَسْمِکَ رَاضِیاً قانِعاً، وَ فِى جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَواضِعاً…».

[۲۲] شُعب الإیمان : ۶ / ۱۱۹ / ۷۶۶۸ ؛ الفردوس : ۳ / ۱۹۵ / ۴۵۴۳ نحوه و کلاهما عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال : ۱۵ / ۸۷۲ / ۴۳۴۶۷ نقلاً عن ابن عساکر.

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] همان.

[۲۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۵۳٫

«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ».

[۲۸] شُعب الإیمان : ۶ / ۱۱۹ / ۷۶۶۸ ؛ الفردوس : ۳ / ۱۹۵ / ۴۵۴۳ نحوه و کلاهما عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال : ۱۵ / ۸۷۲ / ۴۳۴۶۷ نقلاً عن ابن عساکر.

[۲۹] مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۸٫

[۳۰] محتشم کاشانی.

[۳۱] موسوعه کربلاء، لبیب بیضون، جلد ۲، صفحه ۲۵۹٫

«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟ یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟ یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه! فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).

و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:

شیعتی ما إن شربتم‌   ***   عذب ماء فاذکرونی‌

أو سمعتم بغریب‌   ***   أو شهید فاندبونی‌

فأنا السبط الذی‌   ***   من غیر جرم قتلونی‌

و بجرد الخیل عمدا   ***   بعد قتلی سحقونی‌».

[۳۲] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[۳۳] همان.