«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلین سَیِّدِنا طَبیبِنا حَبیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أبِی الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومینَ سِیَّما بَقیَّهَ اللهُ فی الْعالَمینَ أرواحُنا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ».

به محضر شریف شما عزاداران حضرت ابا عبدالله الحسین، دلدادگان به خامس آل عبا، متوسّلین و متمسّکین به دامن زین السّماوات و الارض، شب گذشته چند نکته ناقص ماند. امشب این‌ها را تکمیل کنیم و بعد دنبال مطالب بعدی برویم.

شب زنده‌داری و عبادت خدا؛ عزّت در دنیا و آخرت

یکی این حدیثی که از امام صادق علیه السّلام خدمت شما نقل کردیم، گفتیم کشّاف حقّایق، وجود نازنین امام جعفر صادق علیه السّلام سه چیز را فرمودند. سه پایگاه است که اگر آدم می‌خواهد در دنیا و آخرت مفتخر باشد و مردم به او افتخار کنند. هر کسی با او نشست و برخاست کند می‌گویند خوشا به حال شما که با این آدم محشور هستی، به سر او قسم می‌خورند. یکی هم این‌که بخواهد در زندگی عزّت داشته باشد، شکست ناپذیر باشد. خدا عزیز است یعنی خدا همیشه پیروز است. دست هیچ کسی بالای دست خدا نیست. خدا عزیز است. اگر بنده‌ای بخواهد رنگ خدا داشته باشد، هم در دنیا و هم در آخرت عزیز باشد و هم مایه‌ی مباهات باشد، اوّلین مورد از این سه پایگاه چه بود؟

-‌ «قِیَامُهُ بِاللَّیْل‏».[۱]

-‌ «قِیَامُهُ بِاللَّیْل» نکته دارد. ممکن است آدم دیر بخوابد و نماز شب بخواند، ولی بلند نشده است. بیدار بوده است. این‌که آدم از خواب شیرین خود بگذرد و به خاطر خدا بستر را ترک کند که در سوره‌ی مبارکه‌ی سجده به این عبارت پروردگار ما، مهربان ما برای ما این‌طور بیان می‌فرمایند: «عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[۲]؛ مضجع -این‌که می‌گوییم مضجع شریف حضرت رضا علیه السّلام- آن جایی است که آدم می‌خوابد. قرآن کریم می‌گوید: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع‏»؛ «تَتَجافى» جوف یعنی تهی. در ادبیات عرب طلبه‌ها حروف علّه را چند چیز می‌گفتند. یکی اجوف است؛ اجوف یعنی تو خالی. ما تنزّل داریم، تجافی داریم و تجلّی داریم.

 الحمدلله با معرفت هستید. در این مجالس عمر خود را به امام حسین دادید، به اهل بیت دادید. إن‌شاءالله آنچه که ذخیره شده است را شیطان یک جا غارت نکند. باید به خدا سپرد و همیشه هم حواس ما جمع باشد. آدم یک عمری زحمت می‌کشد، آبرو کسب می‌کند. با یک حرف، با یک اشتباه همه‌ی آبروی ۶۰ ساله‌ی انسان از بین می‌رود. یعنی یک وقتی خاطر ما جمع نشود، هیچ کاری از ما ساخته نیست. نه می‌توانیم آبروی خود را حفظ کنیم، نه می‌توانیم دین خود را حفظ کنیم، نه می‌توانیم مملکت خود را حفظ کنیم. خدا برای ما حفظ کرده است. این سه تا جمله را به خاطر داشته باشیم. یکی تجافی است، یکی تنزّل است، یکی تجلّی است. این سه تا واژه‌ی قرآنی است.

در همین سوره‌ی سجده آیه‌ی کریمه‌ی «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع»؛ «تَتَنَزَّل‏»[۳] در آیات مختلف قرآن آمده است. «تَتَنَزَّل عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» تنزیل، تنزّل، انزال در قرآن در مورد ملائکه در آیات فراوانی آمده است. یکی هم تجلّی بود که ما این را یک مورد در قرآن داریم.

«فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا»[۴] این سه واژه است. تجافی «تَتَجافى»[۵] یعنی تهی کردن، خالی کردن. جنوب جمع جنب است. جنب به معنی پهلو است؛ چه پهلوی راست و چه پهلوی چپ. در روایات داریم که خواب انبیاء استلقاء است. یعنی به پشت می‌خوابند. پیغمبرها همیشه رو به بالا می‌خوابند. مؤمنین رو به پهلوی راست می‌خوابند. ولی حکما رو به طرف چپ می‌خوابند که می‌گویند برای هضم غذا این بهتر است، لذا حکما، اطبّاء به این طرف می‌خوابند. آدمی که به پهلو خوابیده است، حالا اگر به پشت هم خوابیده باشد یا به این پهلو یا به آن پهلو فرقی نمی‌کند. عمده آن تجافی است که آدم وقتی می‌خوابد رختخواب خود را پر کرده است و وقتی بیرون می‌آید رخت خواب خالی می‌شود. این هم نکته‌ی دیگر آن قیام بود.

این‌جا خدای متعال دارد ما را تربیت می‌کند. اگر شب نشینی طولانی می‌کنید به جای خود، امّا بخوابید و از خواب خود بگذرید. این بستر را رها کنید. این‌قدر زمان داریم در قبر بخوابیم که خدا به داد ما برسد. اگر مار و عقرب با خود نفرستاده باشیم، آتش در خانه‌ی قبر خود نبرده باشیم و راحت بخوابیم. این تجافی است.

گستردگی علم و دانش

تنزّل تجافی نیست، در تنزّل وقتی تجافی می‌آید ملک آن‌جایی که بود آن‌جا را خالی نمی‌کند. ملک تنزّل پیدا می‌کند مانند عرضی که بنده می‌گویم، این در روح و جان من خدای متعال یک ظرفی قرار داده است که اسم آن دل است که در فرمایشات مولا امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه دارد که «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه‏»[۶] این از آن حرف‌های خاصّ حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که دلیل بر تجرّد روح است. می‌فرماید شما در هر ظرفی چیزی بریزید کم‌کم تنگی می‌کند و ظرفیّت آن تمام می‌شود و سرریز می‌شود. «إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ» مگر ظرف علم که هر چه در ظرف علم بریزید پر شدن ندارد. خود آن اتّساع پیدا می‌کند، وسعت پیدا می‌کند. چیز مادّی با ریختن یک چیزی وسعت پیدا نمی‌کند. معلوم می‌شود که ظرف علم مجرّد است. روح انسان مجرّد است.

 یک کلمه‌ی قصار دیگری از مولا امیر المؤمنین علیه السّلام که ایشان فرمودند: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ»[۷] جمع وعاء است. این‌ دل‌ها ظرف است. ببینید در این ظرف‌ها چه می‌ریزید. نکند ظرف را کثیف کردید! در این ظرف کثیف شما نماز بریزید، روزه بریزید، احسان خود را بریزید، ظرف آن را آلوده می‌کند.

 من خدمت شما عرض کردم که من خود را جزء منبری‌ها نمی‌دانم. خطیب مطالب را دسته کرده می‌کند، یک نوایی دارد، یک مطالب خاصّی، عنوان یا فصلی. ولی ما به اقتضای مجلس بیان می‌کند. ما یک وقتی در مکّه یک هم اتاقی داشتیم. خدا آل سعود را به حق سه ساله‌ی امام حسین ریشه کن کند.

کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود                      حاجی احرام دگر بند رخ یار ببین

کعبه را حضرت امیر علیه السّلام می‌فرمایند کعبه علم است. ببینید علمدار آن چه کسی است؟ چرا خدا امیر المؤمنین را در باطن کعبه متولّد کرد؟ خواست به عالم بگوید صاحب خانه را آوردم. این علم، علمدار دارد. کعبه برای ارتباط با امام زمان اروحنا له الفداء خیلی مرموز است، کدّ خاصّی است. آدم زود وصل می‌شود.

این آقای عزیزی که با من هم اتاق بود معین کاروان بود، روحانی کاروان بود. شب‌ها یک مرتبه بیدار می‌شد می‌گفت: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّه‏» یا گاهی می‌گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۸] گفتم چرا هر شب بیدار می‌شوید؟ من یک ناراحتی در وجود شما حس می‌کنم. مگر نگرانی دارید؟ گفت نه حاج آقا من حوادثی که برای خانواده یا بستگان پیش می‌آید را در خواب می‌بینم و خواب‌های من هم درست در می‌آید که چه کسی تصادف می‌کند و چه کسی مریض می‌شود. این‌ها را خواب می‌بینم و حتماً هم اتّفاق می‌افتد. لذا می‌گفت دائماً از این جهت روح من ناراحتی دارد. یک روزی به من گفت که فلانی، در عالم رؤیا به من گفتند که به صدیقی بگو که منبرش را برود، امّا از خودش بگوید. من پیام را گرفتم. ما خیلی مطالعه می‌کردیم که مانند همه‌ی منبری‌های خوب مطالب اتو کرده و دسته کرده تحویل مستمعین می‌دهند ما هم در همین فضا بزرگ شدیم. فهمیدم که خدا می‌گوید پز معلومات خود را نده، چیزی نداری. خودت فقیر باش، ما به شما می‌دهیم و شما هم به دیگران بده. از آن روز که بالای منبر می‌نشینم احساس می‌کنم هیچ چیزی ندارم. ما مهمان دل‌های شما هستیم. هر چه روزی شما باشد آن را به ما می‌دهند و ما هم خدمت مستمعین خود تقدیم می‌داریم. این‌که می‌گویند: (مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد). این روزی دل‌های شما است. گاهی گوینده هیچ نصیبی از گفته‌های خودش ندارد.

می‌گویند مرحوم آیت الله آقای ملّا علی همدانی خیلی از منبرها اسم ایشان را شنیدید من هم به ایشان ارادت داشتم. گاهی برای استفاده از ایشان به همدان محضر ایشان می‌رفتیم. ایشان گاهی بالای منبر می‌گفت خدایا اگر بنا داری علی را به جهنّم ببری از یک مسیری ببر که پا منبری‌های او، او را نبینند. چه می‌دانیم عاقبت ما چه می‌شود؟ آخوند هستیم، گاهی یک بچّه‌ی ۱۳ یا ۱۴ ساله خیلی جلو زده است و ما جا ماندیم.

از وقتی که شهید حججی شهید شده است من به قدری از او خجالت می‌کشم که خدا می‌داند. این‌ها چه کسانی بودند. نه آوازه‌ای داشتند، نه شهرتی داشتند، نه عنوانی داشتند، نه مدرکی داشتند. چطور خداوند متعال به این زودی این‌ها را بالا برد. در جلسه‌ای که برای سالگرد ایشان به نجف آباد رفته بودیم چند مورد شفا و کرامت از او نقل کرد. از ۱۷ کشور زائر دارد. این چیست؟ کدام آخوند و کدام آیت الله می‌تواند این‌طور نور و منشأ هدایت باشد. خیلی ما از این وضعیّت خود نگران هستیم. شما احترام می‌کنید، محبّت می‌کنید، ولی من در خود چه دارم؟! امیدوارم خدا جدا نکند و ما را به شما محشور کند و در هم بخرد. این است که خدا روزی شما را به ما می‌دهد، نه این‌که من چیزی بلد هستم و شما نمی‌‌دانید.

منظور از تجافی و تنزّل

در ارتباط با این «تَتَجافى‏»[۹]، «تَتَنَزَّلُ»[۱۰] ملک که می‌آید، ملک مادّه نیست که از این‌جا برداریم و آن‌جا بگذاریم. این‌جا نباشد و آن‌جا باشد. تمام مادّه که ما جا به جا می‌کنیم جای آن خالی می‌شود و جای دیگر پر می‌شود. امّا ملک این‌طور نیست. حرفی که من خدمت شما تقدیم می‌دارم و روزی دل شما است در وجود من بوده است. ابتدا در تصوّر من می‌آید که چه می‌خواهم بگویم و با چه لفظی می‌خواهم بگویم. این باز هم در درون من است. بعد به صورت لفظ در می‌آید و به گوش شما برخورد می‌کند این‌ها مادّی است. از گوش منتقل به جان شما، به قلب شما می‌شود. از یک ظرفی خارج شد و در یک ظرف دیگری واقع شد. آیا ظرف من خالی شد و ظرف شما پر شد؟ این‌طور نیست. این تنزّل است که یک استاد، یک معلّم، یک گوینده، یک خطیب وقتی مطالب و معلوماتی دارد، می‌خواهد حاصل عمر خود را منتقل کند انتقال او تجافی نیست، تنزّل است. این از آن وعاء عالم تجرّد به عالم مفهوم آمد، به عالم برزخ آمد و از عالم برزخ و وجود من به صورت لفظی که موج هوا است. آن بود، این شد و در برخورد با گوش‌ها امر مادّی است. امواجی که با سماخ گوش ما برخورد می‌کند تبدیل به مفهوم ذهنی شما می‌شود و بعد در جان شما استقرار پیدا می‌کند. این یک پروازی از یک فرودگاه به فرودگاه دیگر بود، امّا فرودگاه خالی نشد. مطلب به این‌جا رسید، این مسیر را طی کرد و هم این‌جا واقع شد و آن‌جا باقی ماند. لذا سعی کنید معلّم باشید. هر چه یاد می‌گیرید چیزی از شما کم نمی‌شود. بلکه، همان‌طور که کرم خدا… هر چه می‌دهد هیچ چیزی کم نمی‌شود. «وَ لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ کَرَما»[۱۱] از عطای خدا چیزی جز جود و کرم کم نمی‌شود. کرم خدا چشمه‌ای است که مدام آدم را سیراب می‌کند. هیچ وقت هم از آن کم نمی‌شود. علم این‌طور است. چیزی یاد گرفتید. مستحبّی یاد گرفتید. نحوه‌ی زیارتی یاد گرفتید، این‌ها را به دیگران، به بچّه‌های خود منتقل کنیم از ما چیزی کم نمی‌شود. نگویید به فلان شخص می‌گویم و از انحصار من در می‌آید. خدا چیزهای جدید به شما می‌دهد. خدای متعال آن عزّت انحصاری شما را حفظ می‌کند. «لا تکرار فی التّجلى» در تجلّی خدا تکرار نیست. خدا همیشه چیز نو دارد و به شما چیز نو می‌دهد. نگران نباشید. معنویّت را، علم را، محبّت را، اصلاح ذات بین را، این‌ها سفره‌هایی است که هر جا رفتید آن را بگسترانید خدا به شما برکت می‌دهد. این تنزّل شد. وجود نازنین جبرائیل امین، نازل می‌شد. امّا از آن‌جایی که بود آن‌جا خالی نمی‌شود. این مراتب وجودی حضرت جبرائیل در عالم مادّه در دسترس قرار می‌گیرد. مرتبه‌ی بالای آن محفوظ است.

 حالا در مورد ائمّه‌ی اطهار سلام الله علیهم اجمعین یک نکته‌ای از زیارت جامعه‌ی کبیره زیارت جامعه‌ی کبیره را امام زمان دوست دارد. فرمود: جامعه جامعه جامعه. جریان سیّد رشتی را بخوانید. عاشورا، عاشورا، عاشورا. جامعه، جامعه جامعه. نافله، نافله، نافله. چقدر ما را دوست دارد. این‌ها گنج است که امام زمان می‌خواهد ما از آن استفاده کنیم و فقیر از دنیا نرویم. سرمایه دار از دنیا برویم. «النَّاسُ فِی الدُّنْیَا بِالْأَمْوَال‏ وَ فِی الْآخِرَهِ بِالْأَعْمَال‏»[۱۲] در دنیا آدم با مال ثروت دارد، ولی در قبر آدم با عمل ثروت دارد. بین خود و خدا گاهی بنشینید و ببینید چقدر برای قبر خود فرستادید. آیا آنچه را که ما فکر کردیم و ذخیره‌ی آخرت است خالص بوده است؟ ذخیره شده است یا شیطان دست کاری کرده است و ریا بوده است و خود ما نفهمیدیم. باطل بوده است و خود ما نفهمیدم. خیلی حواس خود را جمع کنید. عمر سفر کوتاه است.

تجلّی حق

تجلّی نه تجافی است و نه تنزّل است. جلوه یعنی آینه. خدای متعال عالم را آینه‌ی خود قرار داده است. خود را همه جا نشان می‌‌دهد. تمام موجودات هیچ چیزی جز آینه بودن نیستند. «و فى کلّ شى له آیه»[۱۳]

           به صحرا بنگرم صحرا تو بینم                          به دریا بنگرم دریا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت                      همان جا قامت رعنا تو بینم

خدایا خود را به من نشان بده. با این‌که همه آینه است و جمال و جلال تو است نمی‌بینم. اگر می‌دیدم که این‌قدر گناه نمی‌کردم. خود بینی نمی‌گذارد آدم ببیند. خدا جلوه دارد یعنی همه‌ی موجودات آینه‌ی او هستند؛ ریز و درشت. هیچ چیزی نیست که در او خدا دیده نشود. امّا چه باید کرد. حبّ دنیا آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد. جلوه این است که خدای متعال در همه جای دنیا است و آن چیزی که خدا در آن قدرت و حکمت خود را نشان داده است، رأفت و مهربانی خود را نشان داده است محبّت مادر است که جلوه‌ی خدا است. تدبیر پدر در خانواده جلوه‌ی خدا است. این‌ها مراتب ربوبیّت پروردگار متعال است. خدا ربّ العالمین است، ولی مجرای ربوبیّت خدا برای یک بچّه‌ی کوچک پدر است که دارد اداره می‌کند. خدا کار خود را دوست دارد و همه چیز کار خدا است و خدا همه چیز را دوست دارد. این‌که خدا بنده‌ی خود را دوست دارد، این محبّت خدا خود را کجا نشان می‌دهد؟ در دل مادر. دار و ندار خود را فدای بچّه می‌کند.

در روایت دارد که خدا می‌فرماید: من با بنده هستم آن‌گونه رفتار می‌کنم که گویا غیر از این بنده بنده‌ی دیگری ندارم. یعنی دار و ندار خود را در اختیار تو قرار دادم. «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»[۱۴] هر چه در زمین است برای تو من آفریدم. امّا تو با من چه می‌کنی؟ بنده‌ی من با من طوری رفتار می‌کند که گویا غیر از من خدای دیگری هم دارد. یکی بیشتر نداریم، یک خدا است، یک اراده است. این جلوه‌ی خدا به این‌ کیفیّت است که هر آنچه در عالم است نه وجود از خودش است، نه رزق از خودش است، نه حیات از خودش است. همه از آن خدا است و خدا همه جا خود را نشان داده است. اگر کسی با حجاب بیرون برود و بداند در عالم چیزی جز خدا نیست، من چه کسی هستم. من نیستم، من یک وجود آویخته به اسماء حسنی الهی هستم (اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها). خدا یک لحظه من را رها کند نابود می‌شوم. وجود من به نگاه خدا است. تا خدا نگاه خود را بردارد من محو و نابود هستم و چیزی ندارم. همه‌ی موجودات هم این‌طور هستند. این‌ است که قرآن کریم به ما فرموده است: «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه ‏وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدٌ».[۱۵] این هم تجلّی بود.

سحر خیزی و دل کندن از خواب

در مورد نماز شب فرمود: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع‏»[۱۶] آن قیام سحر است. «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».[۱۷] «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع‏»[۱۸] حالا بستر را تهی می‌کند. از بستر خواب خود را بیرون می‌کشد و آن‌جا خالی می‌شود، محراب پر می‌شود، روی سجّاده پر می‌شود. ولی نقل مکان برای چیست؟ «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» یک موجود بیچاره‌ای روز فرصت نمی‌کرد بیچارگی خود را ارزیابی کند. سحر است، مزاحم ندارد. آمده است دل خود را وصل کند، سیم دل خود را متصّل کند. آمده صاحب دل خود را ببیند. آمده در محضر خالق خدا مدال قبولی بگیرد. «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» خدای خود را… نگفت «یدعون الله»، گفت «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» خیلی لطیف است. ما استغفار می‌کنیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْه‏». خدایا من بد کردم و بی‌اعتیار شدم ولی بی‌خدا نیستم، تو را دارم. این ربوبیّت خدا، چتر محبّت خدا است «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی».

 در دل شب «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» هم می‌ترسم چون می‌دانم چه کردم. از پرونده‌ی خودم خبر دارم. می‌دانم چه گناهی انجام دادم، می‌دانم چه سرمایه‌ای آب کردم، می‌دانم چه فرصت‌هایی را ضایع کردم. چقدر حقّ النّاس به گردن من است. چقدر غیبت این و آن را کردم. چقدر بی‌خودی در خانه‌ی خود نق زدم. روحیه‌ی این بچّه‌های کوچک که در اثر ناسازگاری من و همسر من کسل شد. گاهی به مقدّسات بی‌دین شدند. خدایا مشکل من من یکی دو تا نیست. بدی‌های من قابل شمارش است. لذا الآن که پیش تو آمدم می‌ترسم که بگویید تو را دیگر نمی‌پذیرم. وقتی بدی‌های خود را می‌بینم، پرونده‌ی سنگین خود را می‌بینم نگران می‌شوم و اضطراب پیدا می‌کنم.

امّا وقتی کرم تو را می‌بینم «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»[۱۹] با تمام بدی‌های من تو گفتی می‌دانم بد هستی، ولی خود من منتظر تو هستم، می‌خواهم حال تو را خوب کنم، نزد من بیا. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً»[۲۰] اوّل نگران هستی، تخلیه است دیگر. «وَ طَمَعاً» تحلیه است (دیو چون بیرون رود فرشته در آید). این هم مسئله‌ی نماز شب بود. سومین مورد یک چیز دیگر است. آن هم خیلی مهم است که إن‌شاءالله جلسه‌ی بعد عرض خواهم کرد.

می‌خواهیم به خرابه‌ی شام برویم. می‌گویند باب الحوائج سفره پهن کرده است. هر کسی گرفتاری و احتیاج دارد بیاید ایشان زود جواب می‌دهد.

پذیرش ولایت

سومیّن مورد که امام صادق فرمودند: عزّت دنیا افتخار دنیا و آخرت است «قبول ولایت امامٍ من آل محّمد صلّی الله علیه و آله و سلّم» است. یعنی باور کنم که من هم صاحب دارم. نگفته از درگاه من برو. شیعه باید این‌طور باشد. همیشه سایه‌ی امام زمان را بالای سر خود ببیند. قبول ولایت امامی از آل پیغمبر که آدم خود را با امام زمان خود همراه ببیند و سرپرستی او را داشته باشد.

شهادت حضرت رقیّه سلام الله علیها

 امّا حضرت رقیّه سلام الله علیها… حضرت سیّد الشّهداء در کربلا، از گذشتگان، از دلبرهای گذشته‌اش، از رسول خدا، از علیّ مرتضی، از امام حسن مجتبی، از خدیجه‌ی کبری، از هر کدام یک آینه داشت. وقتی یاد او می‌کردند نگاه به ایشان می‌کردند و دل آن‌ها آرام می‌گرفت. علیّ اکبر آینه‌ی تمام نمای پیغمبر خدا بود. خود امام حسین هم تصریح کرد و فرمود: هر وقت مشتاق بودم پیغمبر را ببینم به قد و بالای این پسر نگاه می‌کردم. هر وقت یاد خدیجه می‌کرد.. می‌گویند امیر زاده‌ی اعظم، عقیله‌ی بنی هاشم، حضرت زینب آینه‌ی تمام نمای حضرت خدیجه بود. شخصیّت او، متانت او، ابهت او، نفوذ کلمه‌ی او مانند حضرت خدیجه سلام الله علیها بود. وقتی می‌خواست یاد امام حسن بکند… حضرت قاسم بسیار شبیه پدر خود، کریم اهل بیت بود. با ایشان دل خود را آرام می‌کرد. تا حضرت رقیّه را نداشت جای مادر ایشان حضرت زهرا سلام الله علیها خالی بود.

 امّا از وقتی که خدا این دختر را به امام حسین داد می‌گویند عین مادر امام حسین بود. شکل و شمایل ایشان مانند حضرت زهرا بود. راه رفتن او مانند حضرت زهرا بود و مهم‌ترین شباهت او در رازداری این دختر سه ساله بود. وقتی یک دختر کوچک زمین بخورد، یک خراشی در یک جای او بیفتد داد می‌زند. امّا یک دختر سه ساله چهل منزل سیلی خورده است، از کجاوه افتاده است، در بیابان‌ها با پای برهنه دویده است، پای ایشان آبله داشته است. گریه کرده است، نوازش ندیده است، تازیانه خورده است. امّا یک بار نگفت عمّه جای تازیانه درد می‌کند، عمّه پاهای من آبله دارد. چیزی نگفته است. همه‌ی این‌ها را در دل خود نگه داشته بود. حضرت زهرا بازوی خود را نشان نداد، پهلوی خود را نشان نداد. این دختر هم رازدار بود. تنها چیزی که از عمّه تقاضا می‌کرد می‌گفت عمّه جان پدر من چه وقت می‌آید.

پدر ایشان آمد، امّا وقتی سر پدر خود را دید، وقتی نگاه کرد و خیره شد فرمود: بابا، «أبتاه»… بابا فکر می‌کردم، منتظر بودم با پای می‌آیی و دختر خود را بغل می‌گیری، فکر نمی‌کردم که سرنوشت من این باشد که با سر بیایی و من تو را بغل بگیرم. این سر را بغل گرفت. مدام نگاه می‌کند «من ذا الّذی قطع وریدک» بابا جان می‌بینم رگ‌های گردن تو را بریدند. بابا چرا پیشانی تو شکسته است. بابا جان چرا لب‌های مبارک تو زخمی است. همین‌طور نام بابای خود را صدا کرد، یک وقت دیدند سه ساله افتاد و سر مقدّس ابی عبدالله هم یک طرف افتاد. بعضی‌ها احساس آرامش کردند. گفتند خدایا شکر، پدر خود را دید و دل او آرام گرفت، شب‌ها نمی‌خوابید ولی حالا به خواب رفت. جلو آمدند دیدند رقیّه همراه پدر خود رفته است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۲، ص ۱۰۶٫

[۲]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۳]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۰٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴۳٫

[۵]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰۵٫

[۷]– همان، ص ۴۹۵٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه۱۵۶٫

[۹]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۱۰]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۳۰٫

[۱۱]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏ ۳، ص ۱۰۹٫

[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۵، ص ۳۶۸٫

[۱۳]– دلائل الإمامه (ط – الحدیثه)، ص ۸٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۹٫

[۱۵]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۵٫

[۱۶]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۱۷]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۱۸٫

[۱۸]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫

[۱۹]– سوره‌ی زمر، آیه ۵۳٫

[۲۰]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۶٫