«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[۲]»؛ شب رحمت است، شب مغفرت است، شب کربلایی‌شدن دل‌هاست. تقدیم به آستان مقدّس سالار شهیدان و جهت تعجیل در ظهور فرزندشان و طالب دَم‌شان صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

انسان باید لباس تقوا را برای بعد از مرگ خودش تدارک ببیند

در شب‌های گذشته آیه‌ای از سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء که دستور حضرت حقّ این است که عالِمانه زندگی کنید، با علم حرف بزنید، با علم برخورد کنید و در مورد گوش و چشم و دلتان در روز قیامت بنا بر احتمالی از شما بازخواست می‌کنند که چرا به دنبال این نرفتید که حرف حقّ را بشنوید، واقع را بشنوید؟ چرا چشم‌تان را باز نکردید که حقّ را ببینید؟ چرا به ظنون و گمان‌ها و شایعات‌ اعتماد کردید؟ چرا آرامش روانی جامعه‌ی وِلایی موحّد را با شایعات و دروغ‌پَراکنی‌ها و گاهی هم راست‌هایی که نباید فساد را به اَفسد تبدیل نماید، چرا رعایت نکردید؟ هرچه شنیدید شما هم در زَمره‌ی «مُرجفون»، اراجیف‌گوها هرچه به ذهن‌تان رسید، گفتید؛ هرچه دشمن به شما القاء کرد، اظهار کردید. خداوند متعال بر اساس محبّتی که به ما دارد، ما را مُکلّف فرموده است که در داوری‌ها و اظهار نظرهایمان، حُبّ و بُغض‌مان، در همه‌ی شئون زندگی‌مان علم را امام خودمان قرار بدهیم و در زیر پَرچم علم حرکت کنیم. «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا[۳]»؛ مسائلی که گمان و ذهن بدونِ مطالعه و تحقیق بازگو می‌کند، شما را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند؛ شما به چشمه‌ی حقّ نمی‌رسید، سیراب نمی‌شوید.‌ سَرابی است که شما را سرگردان می‌کند، عُمر شما را ضایع می‌کند؛ ولی به نتیجه نمی‌رسید. این است که باید زندگی را به علم اجتهادی مُبتنی کرد و کسانی هم که مُجتهد نیستند، باید کارشناس و مُجتهد و مرجعی را در زندگی خودشان به عنوان پیشوا، به عنوان صاحب‌نظر و به عنوان کارشناس داشته باشند و مسائل را از او یاد بگیرند و علم‌شان مانند همه‌ی علم‌ها در مسائل پزشکی به حرف‌های عوامّ‌ الناس اعتنا نمی‌کند. کسی که مُبتلا به غُدّه‌ای شده است، مُبتلا به عارضه‌ی قلبی شده است، این به حرف‌های مردم کوچه و بازار اعتنا نمی‌کند. به حدس دکتر هم اعتماد نمی‌کند؛ بلکه حوصله می‌کند تا حقیقت در آزمایشگاه مشخّص بشود و بر اساس تشخیص علمی مُعالجات را شروع می‌کند. دین حافظ اَبدیّت انسان است. علوم پزشکی حافظ جسم است. دین حافظ روح است. جسم فانی است و روح باقی است. جسم برای عالَم مُلک است. تا دَم مرگ مَرکب ماست، تا دَم مرگ ابزار کار ماست. حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آیند و این ابزار را از روح ما می‌گیرند. این‌جا این بدن مانند لباس کُهنه‌ای است که دور انداخته‌اند. این لباس ما بوده است. در آن‌وقت این لباس را از ما جُدا می‌کنند. ما مُکلّف هستیم که از قبل لباس دیگری را برای خودمان تدارک ببینیم که قرآن کریم از آن با همین عبارت به لباس تقوا یاد کرده است: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ[۴]»؛ باید یک لباسی را برای جان خودمان، برای بعد از مرگ‌مان تدارک ببینیم که وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) آمد، ما زشت نباشیم. عیوب‌مان برمَلا نباشد. لَکّه‌هایی که در دوره‌ی زندگی بر جانمان نشسته است، مَلَک را از ما متنفّر و مُنزجر نکند.

باید پیشوای انسان در زندگی‌اش علم او باشد

یک آقایی است، سیّد بزرگواری است، مهندس است و در رسانه‌ی ملّی تأثیری دارد، نقشی دارد. ایشان جزء کسانی هستند که زندگی پس از زندگی برایشان پیش آمد. ایشان برای من نقل کردند و گفتند که ما مشکل سرطان معده داشتیم و در بیمارستان بودیم. اشخاصی که با ما در یک اتاق بودند، یک‌نفر، دو نفر و سه نفر از دنیا رفتند و من هم گاهی دیدم که به سُراغم آمدند و مشاهده کردم که جسم من در آن‌جاست، ولی خودم را بردند. این فرشتگانی که همراه من بودند، ابتدا من را به یک قسمتی بردند که بعضی از شهدا را در آن‌جا دیدم، بعضی از مُتدیّنین را در آن‌جا دیدم، بعضی از فامیل‌های خوشنام و مؤمن خود را هم در آن‌جا دیدم. با آن‌ها خوش و بِش کردیم و این‌ها اظهار خوشحالی کردند که شما هم به این‌جا آمدید؛ ولی ما را در آن‌جا نگاه نداشتند. از آن‌جا عبور دادند و به قسمت دیگری بردند. وقتی به آن‌جا رفتیم، دیدیم که دقیقاً نقطه‌ی مقابل این‌جاست. این‌جایی که ابتدا به ما نشان دادند، سِیر دادند، همه‌ی حاضرین در آن‌جا لباس‌های بسیار دل‌انگیزی داشتند. وقتی انسان نگاه می‌کرد، همه‌ی چهره‌ها خوشحال بود. «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ[۵]»؛ چهره‌ها خیلی شاداب و با طراوت است. لباس‌ها هم بسیار لباس‌های زیبایی است و انسان دوست دارد که این‌ها را با این لباس‌ها تماشا کند. ولی ما را از آن‌جا به یک قسمت دیگری عبور دادند. دیدیم که یک جمعیّتی در آن‌جا هستند که همگی برهنه هستند، همگی افسرده هستند، همگی سراَفکنده هستند، همگی قَبض هستند. وجود نازنین بی‌بی ما حضرت صدیقه‌ی طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گریه می‌کردند. پدر بزرگوارشان که تحمّل شنیدن گریه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را نداشت، با ناراحتی و نگرانی پرسیدند: دخترم! برای چه گریه می‌کنید؟ پاسخ دادند: من تذکّر شما را به یاد آوردم که در روز قیامت همه برهنه از قبرها بیرون می‌آیند که الحمدالله همه‌ی شما اهل هستید. در این دعای «ابوحمزه ثمالی» هم در ماه مبارک رمضان خواندید: «أَبْکِى لِخُرُوجِى مِنْ قَبْرِى عُرْیاناً ذَلِیلاً حامِلاً ثِقْلِى عَلَى ظَهْرِى أَنْظُرُ مَرَّهً عَنْ یَمِینِى وَ أُخْرى عَنْ شِمالِى[۶]»؛ خدایا! گریانم برای این مشکلی که در پیش دارم که از قبر عُریان برمی‌خیزم. بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: گریه‌ام برای این است که در آن‌جا باید چه کنم؟ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدائاً یک تذکّر دیگری را بر زبان آوردند و فرمودند: دخترم! در آن‌جا کسی به کسی نیست. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ[۷]»؛ آن‌جا وانَفسا است. کسی به کسی توجّه ندارد، کسی به کسی نگاه نمی‌کند. همه هوای خودشان را دارند. یک چنین حالتی است. ایشان می‌گویند که من دیدم همه‌ی این‌ها به خودشان مشغول هستند، ولی وقتی ما را دیدند مانند انسانی که به دنبال پَناه می‌گردد، «الغرِیقُ یتشبَّثُ بکُلّ حَشیش»، انسانی که به درون دریا افتاده است و در حال غرق‌شدن است، اگر یک انقاذِ غَریقی نباشد، یک انسان ماهری که بتواند خودش را به آب بزند و او را نجات بدهد نباشد، یک چیز مُحکمی پیدا نکند که چنگ بزند، هر خَس و خاشاکی که می‌بیند، چنگ می‌زند که شاید خودش را نجات بدهد. ایشان می‌گوید دیدم که این‌ها مانند کسانی که از همه‌جا دَرمانده هستند، وقتی ما را دیدند فکر کردند که از ما کاری ساخته است. به ما مُلتمسانه روی آوردند که یک کاری برای ما بکنید؛ ولی هم برهنه بودند و هم گرفته بودند، قَبض بودند. در آن‌جا هم کاری از ما ساخته نبود. ما را در آن‌جا هم نگاه نداشتند و ما را از آن‌جا عبور دادند و به یک قصری بردند که آن قصر در این عالَم مَثلی ندارد که انسان بخواهد بگوید آن قصر با کدام‌یک از قصرهای این عالَم قابل مقایسه است. بشارتی که قرآن کریم به احکام مُلتزم به احکام دینی داده است، این‌هایی که خداوند متعال را قبول دارند، قیامت و مرگ را باور دارند، لذا بی‌هوا حرف نمی‌زنند، بی‌گُدار نگاه نمی‌کنند، اقدام به هرکاری نمی‌کنند. کارهایشان حساب دارد. بر اساس علمی است که از جانب خداوند متعال به این‌ها رسیده است. وظیفه‌ی تو این است یا این نیست. گفت که آن قصر در این عالَم شبیهی نداشت که ما بگوییم مانند چه چیزی است. اما در عین حال یک چیزهایی در خاطرش بود و بیان می‌کرد. می‌گفت از این کسانی که همراه ما بودند سؤال کردیم که این قصر برای چه کسی است؟ گفتند که برای تو مشخّص خواهد شد. داخل قصر شدیم و ما را به یک اتاق بسیار مُجلّلی وارد کردند. دیدیم که یک تختی در آن‌جا هست و بر روی آن تخت مرحوم «علّامه‌ی طباطبایی[۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) جُلوس دارند. بعد می‌گفت که من به مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) سلام کردم. ایشان جواب دادند و بین من و مرحوم علّامه طباطبایی سؤالاتی رَد و بَدل شد. سؤالاتی من کردم و ایشان پاسخ‌هایی دادند. بعد می‌گفتند وقتی این جریان را برای حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) نقل کردم، ایشان گفتند این گفتگویی را که با مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) داشتی برای کسی بیان نکن. این‌ها اسرار است و وظیفه‌ی شما نیست. لذا به بنده هم این سؤالات و پاسخ‌ها را نگفت. همین‌قَدر گفت که مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) به بنده گفتند که می‌خواهی بمانی یا برگردی؟ من یک تأمّلی کردم و دیدم که یک کارهای نکرده‌ای دارم. گفتم که می‌خواهم برگردم تا نواقصم را برطرف کنم و باز برگردم. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) یک اشاره‌ای کردند و من دیدم که بر روی همان تختی که بودم، بر روی همان تخت هستم و دَرد اَمان من را گرفته است. فریادم بلند شد و پرستارها آمدند و آمپول‌های خاصّی را به من تزریق کردند، ولی خوب شدم؛ با وجود این‌که علی‌القاعده باید از دنیا می‌رفتم. ولی خداوند متعال ما را برگرداند. این‌هایی که بر اساس علم و اطّلاع اجتهاداً یا تقلیداً زندگی‌شان را مُنطبق نمی‌کنند، این‌ها تشنه‌ی حقّ هستند، گرفتار باطل هستند و گودال‌های جهنّم که گودال‌های باطل است، اهل باطل در این گودال‌ها می‌سوزند. لذا قرآن کریم دستور داده است که همیشه امام شما در زندگی‌تان علم‌تان باشد.

علم اکتسابی و علم وجودی

اما ما دو نوع علم داریم: یک علم ذهنی داریم که بر اساس علوم اکتسابیِ مدرسه‌ای و حوزوی و دانشگاهی و منبری و تدریسی است که یک چیزهایی را یاد می‌گیریم. مثلاً فرموده‌اند: «صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ[۹]»؛ فرموده‌اند در عالَم قبر هم نور وجود ندارد و هم اگر نور باشد، شما در آن‌جا چشم ندارید. چشم‌تان تا وقتی است که حضرت عزرائیل (علیه السلام) تشریف می‌آورند. تمام اعضاء و جوارح شما با آمدن حضرت عزرائیل (علیه السلام) از کار می‌افتد. از جمله چشم شما که دیگر نمی‌بینید. در آن‌جا یک چشم دیگری لازم است که باید از این‌جا آن چشم دلتان باز بشود. نور هم در آن‌جا این نور نیست. یک نور دیگری است که خانه‌ی قبر را روشن می‌کند و بر حسب این روایت آن نور نماز شب است. اگر کسی می‌خواهد در شب اوّل قبر، در عالَم برزخ در ظُلمات نباشد، نوری باشد و در نور استضائه کند، نماز شب بخواند. این یک ذهنیّت است و من یک حرفی می‌زنم و شنونده‌های بهتر از خودم این حرف را می‌شنوند. ولی بعضی‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرند. این یک علمی است که ما از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اُمّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مُنتقل می‌کنیم و از ذهنی به یک ذهن دیگر وارد می‌شود.‌ ولی برای بعضی‌ها این علم ایجاد انگیزه می‌نماید. بعضی‌ها می‌گویند که مرگ حقّ است و نمی‌توان آن را کاری کرد؛ اما این‌که اعضاء و جوارح ما تا دَم مرگ به داد ما می‌رسند و بعد از مرگ نه چشم، نه گوش و نه دست من هیچ‌کاری نمی‌کنند و دیگر هیچ‌کاری از من ساخته نیست. باید فکری برای آن‌جا بکنم. ناچار ان‌شاءالله بعضی‌ها از امشب تصمیم می‌گیرند که نماز شب بخوانند. شب جمعه است و متعلّق به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم هست؛ آن کسانی که می‌توانند، امشب یک نماز شب بخوانند. حالا اگر دیدید که دیر است و احتمال دادید که برای سَحَر هم بیدار نشوید، دیگر شب‌ها دَوامی ندارد؛ وقتی نیمه‌ی شب شد، نماز شب را بخوانید و سپس بخوابید. حیف است که وقتی مُردیم نور نداشته باشیم. حالا این‌‌هایی که با شنیدن علوم اکتسابیِ حوزویِ حدیثیِ مفهومی انگیزه پیدا می‌کنند و به علم اکتسابی‌شان عمل می‌کنند، خداوند متعال یک علم دیگری به این‌ها می‌دهد. تا به حال چند آیه از این علم پَرده برداشته است و ما را تشویق کرده است که ما از علوم اکتسابی و علوم ذهنی عبور کنیم و به علم وجودی، به نور وجودی، به جَذبه‌های عَرشی، به سِنخیّت پیداکردن با ملائکه برسیم. فرمود: «لَیْسَ الْعِلْمُ فى السَّماءِ فَیَنْزِلَ إلَیْکُمْ[۱۰]»؛ علم نه در آسمان است که مانند باران نازل بشود و شما حوضچه‌های ذهن‌تان را با این علم پُر کنید و نه در زیر زمین است، نه در تُخوم زمین است. «فَیَخْرُجَ لَکُمْ[۱۱]»؛ که شما بروید و مانند مهندسین زمین‌شناسی و آب‌شناسی با ابزاری ببینید که در کجای زیرِ زمین حوضچه‌هایی وجود دارد تا قَنات و چاهی را حَفر کنید یا چشمه‌ای را استخراج کنید یا مَعدنی را استخراج کنید. علم نه در زیرِ زمین است که شما با ابزار تخصّصی زمین‌شناسی بدانید که علم در کجای زمین است و بتوانید آن را استخراج کنید و بعد بتوانید استحصال کنید و سپس از آن بَهره‌برداری کنید. نه در زمین و نه در آسمان مانند باران می‌بارد که شما بتوانید برای خودتان ذخیره کنید. «تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانیّینَ[۱۲]»؛ بیایید و خودتان را سِنخ ملائکه قرار بدهید. بر حسب این روایت، وقتی می‌گویند فُلانی روحانی است، ذهن‌مان به یک انسان مُعمّم می‌روید، ذهن‌مان به یک طلبه‌ی حوزه‌ی علمیه می‌رود؛ ولی در روایت منظور از روحانیّون ملائکه هستند. «تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانیّینَ».

مأموریت انسان در این دنیا بندگی حق‌تعالی است

این روحانییّنی که در قرآن کریم از آن‌ها توصیف شده است، چند ویژگی دارند. یکی از ویژگی‌هایشان این است: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[۱۳]»؛ این‌ها در برابر اَوامر و فرمان‌های پروردگار متعال هیچ‌گاه تَمرُّد ندارد، عِصیان ندارند. هرچه خداوند متعال بگوید، این‌ها بله می‌گویند و عمل می‌کنند. «وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»؛ در این اجرای مأموریت و عَدم عِصیان هم هیچ‌گاه بلاتکلیف نیستند، سرگردان نیستند. کارشان و زندگی‌شان اجرای مأموریت الهی است. خداوند متعال من و شما را هم مأمور خودش مُعرّفی کرده است و فرموده است: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۱۴]». ما برای چه به این سَفر دنیا آمده‌ایم؟ ما که در این‌جا نبودیم. ما نزد خداوند متعال بودیم، ما در خَزائن الهی بودیم، ما در یک عالَمی با خداوند متعال مُواجه بودیم. خداوند متعال بدون واسطه با ما حرف زده است. ما یک تعهّد و یک قولی به خداوند متعال داده‌ایم. ما از یک‌جای مقدّسی به این‌جا آمده‌ایم. این‌جا ماندگار نیستیم و برای مأموریت به این‌جا آمده‌ایم. این سَفر مأموریتی است. مأموریت ما چه چیزی است؟ «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛ آمده‌ایم تا بنده باشیم. حالا بین خود و خداوند در طول ۲۴ ساعت شبانه‌روز ما چقدر بنده هستیم؟ آیا تمام کارهای ما بندگی خداست؟ من خودم که گوینده‌ی این مجلس هستم، از خداوند متعال عُذرخواهی می‌کنم و توفیق می‌خواهم. اصلاً ما یادمان می‌رود که مأموریتی داریم و برای آن مأموریت آمده‌ایم. یک شخصی را سازمان و یا نَهاد و یا وزارت‌خانه‌ای برای یک مأموریتی به یک کشوری بفرستد و بگویند که برو و فُلان خرید را انجام بده، برو و فُلان قرارداد را امضاء کن، برو و فُلان صنعت را وارد کشور کن؛ این به آن‌جا برود و سرگرم عیش و عشرت بشود و فرصت تمام بشود و بدون این‌که کاری کرده باشد، برگردد؛ چه پاسخی دارد؟ خداوند متعال ما را در این‌جا مأمور کرده است که بیاییم و بندگی کنیم. اصلاً در طول ۲۴ ساعت شبانه‌روز یادمان نمی‌آید که ما آزاد نیستیم و بنده هستیم. ما یک مأموریتی داریم و آن هم بندگی‌کردن است. نماز هم که می‌خوانیم، توجّه نداریم که نماز بندگی خداوند متعال است. در نماز هم حَواس ما پیش خداوند نیست. لذا فرموده است: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[۱۵]»؛ نفرموده است وای بر تارکِ نمازها، بلکه فرموده است: وای بر نمازگزارها! «الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ * وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ[۱۶]»؛ به خداوند متعال پَناه می‌بریم.

ملائکه‌ی الهی دائماً مشغول تسبیح حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند

خصوصیت دیگری که خداوند متعال از ملائکه برای ما بازگو کرده است، «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ[۱۷]» است. تسبیح این‌ها تمام‌شدنی نیست. «لَا یَفْتُرُونَ[۱۸]»؛ این‌ها هیچ‌گاه خسته نمی‌شوند، از عبادت خداوند متعال خسته نمی‌شوند. ما چگونه هستیم؟ ما مانند ملائکه هستیم؟ عبادت ما را خسته نمی‌کند؟ در طول روز چه مقدار قرآن کریم را بخوانید شاداب هستید؟ چقدر می‌توانید نمازهای مُستحبّی بخوانید و خسته نشوید؟ چند شب بدون سُستی و خواب‌آلودگی بیدار شدید و نماز شب خواندید؟ فرشتگان دائماً عبادت و ذکر الهی دارند. نه فُطُور دارند «وَ لا یَسعَمُون»، نه خسته می‌شوند. ما باید «تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانیّینَ» باشیم، شما مانند ملائکه باشید و بدون دستور کاری را انجام ندهید و همیشه منتظر دستور خداوند متعال و تشخیص وظیفه‌ی الهی باشید. مورد دیگر این است که دَوام ذکر داشته باشید؛ «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۱۹]»؛ ضمن خدمت، دلتان با خداوند متعال باشد. از خداوند متعال دل نکَنید، از دنیا دل بکَنید. هیچ‌گاه دل به دنیا نبندید، هیچ‌گاه دل را از خداوند متعال نبُرید، قطع نکنید. دلتان همیشه نزد خداوند متعال باشد. این دل خانه‌ی خداست. اگر این دل را آلوده نکنید، خداوند در خانه‌ی خودش حضور دارد. شما هر کاری انجام بدهید، به دستور صاحب‌خانه انجام می‌دهید. آن‌گاه می‌شود دعایی که ان‌شاءالله امشب یا خوانده‌اید و یا می‌خوانید؛ «حَتَّى تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً[۲۰]»؛ تمام اعمال و اوراد ما، اگر اداری هستیم در اداره بنده‌ی خداوند متعال هستیم، اگر تاجر هستیم در حُجره‌یمان و با مُشتری‌هایمان که همه می‌بینند که ما از یک‌جایی حساب می‌بریم و حَواسمان نزد کسی دیگر است. گویا خودمان را تحت کنترل می‌بینیم و انگار متوجّه هستیم که خداوند متعال در حال دیدن ماست. با مُشتری‌هایمان برخوردهای بنده در محضر مولای خودش است. در تمام کارهایمان ضمن این‌که کار را انجام می‌دهیم، ولی خداوند متعال را از یاد نمی‌بریم. کار را بنحوی انجام می‌دهیم که خداوند متعال‌ دوست دارد کار را به آن صورت انجام بدهیم.

حکیم کسی است که می‌تواند دردهای جامعه را مُعالجه نماید

حدیث بسیار زیبایی از وجود نازنین حضرت امام جواد (علیه السلام) است که جمله‌ی آخرش این است: «إعلَم أنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللّهِ فَانظُر کَیفَ تَکُونُ[۲۱]»؛ یادت باشد که خداوند متعال در حال دیدن توست. تو در منظر خداوند متعال هستی؛ «عَینِ اللّهِ»؛ خداوند همیشه در حال نگاه‌کردن توست. اگر بزرگی همیشه به انسان توجّه دارد و انسان را زیر نظر گرفته است، دوست دارد که چه کند تا آن بزرگ از او ناراضی نشود و از چشم آن بزرگ نیفتد؟ «فَانظُر کَیفَ تَکُونُ». اگر برای انسان حالت بندگی و حالت عبودیّت استمرار پیدا کرد، خداوند متعال به او حکمت می‌دهد. «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا[۲۲]»؛ خداوند متعال حکمت را به کسی که بخواهد، می‌دهد. «لُقمان» پیامبر نبود، لُقمان امام معصوم نبود؛ لُقمان بندگی خداوند را کرد و حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به او حکمت داد؛ «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ». حکیم کسی است که تمام حرف‌هایش حرف حسابی است، تمام کارهایش کار حسابی است، یک آدم حسابی است و شما مُطلقا در زندگی‌اش کار ناحسابی پیدا نمی‌کنید. اگر حکیم شد، آن‌گاه حکیم جامعه را می‌شناسد، مُخاطب خودش را می‌شناسد، بیماری‌ها را تشخیص می‌دهد و با هر بیماری متناسب با بیماری‌اش برخورد می‌کند که این اَمر به معروف و نَهی از منکر یک وجهه‌ی عمومی دارد که چیزهایی است که همه‌ی ما بَلد هستیم. اَمر به معروف و نَهی از منکر یک خیرخواهی عمومی است، یک نظارت عمومی است، یک همبستگی وِلایی است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ[۲۳]»؛ اَمر به معروف و نَهی از منکر همه‌ی جامعه را به منزله‌ی یک خانواده درمی‌آورد. ما اعضاء یکدیگر هستیم و بر یکدیگر ولایت داریم و نمی‌توانیم تماشا کنیم.

«و گر بینم که نابینا و چاه است     *****     اگر خاموش بنشینم گناه است[۲۴]»

انسان نمی‌تواند تماشا کند که کسی به داخل چاه بیفتد، یک کسی خودش را نابود کند. نه با وجدان، نه با عقل، نه با اخلاق و نه با انسانیّت جور درنمی‌آید. اَمر به معروف و نَهی از منکر زندگی مُسالمت‌آمیز است، زندگی توأم با مهربانی و دلسوزی است، همبستگی عمومی است، تعاون بر بِرّ و تقواست، مقابله‌ی با اِثم و عُدوان است. چه کسی می‌تواند این‌ها را انجام بدهد؟ کسی که به حکمت رسیده باشد. حکمت از کجا حاصل می‌شود؟ حکمت در کتاب‌ها نیست. کسی با مُلّاشدن حکیم نمی‌شود. خداوند متعال حکمت را به عبادت و بندگی می‌دهد. فرمود: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۲۵]». فرموده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ[۲۶]»؛ می‌خواهی خداوند متعال معلّم تو باشد، می‌خواهی خیلی کلاس تو بالا باشد؟ تقوا داشته باش که در این صورت خداوند متعال خودش تعلیم تو را بر عُهده می‌گیرد و شاگرد خداوند متعال می‌شوی. خوشا به حال کسی که استادش خداوند متعال است. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»؛ تقوا داشته باشید، خداوند متعال معلّم شما می‌شود. وقتی انسان به مرحله‌ی حکمت رسید، آن‌گاه فساد و آسیب‌هایی که در جامعه وجود دارد می‌فهمد که در کجا چه دارویی مؤثر است و با آن مَرهم زخم‌های خاصّ مَرهم خودش مورد مُعالجه‌ی او قرار می‌گیرد. خداوند متعال فرمود: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».

روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

شب جمعه است، امیدواریم خداوند متعال یک نگاهی از آن نگاه‌هایی که به حُرّ کرده است، به بعضی از انسان‌هایی که بدسابقه بوده‌اند، ولی عاقبت به خیر شدند. تصویر «ضیغم» را در خیابان‌ مولوی دیده‌اید؟ چه سوابقی داشت؟ چطور سر از شهادت در‌آورد؟

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند     *****     آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند[۲۷]»

یابن‌الحسن! آقا جان! طبیب ما تو هستی، امید ما تو هستی، پَناه ما تو هستی. نَفَس و نظر تو را طالب هستیم. یک نگاهی، یک نَفَسی برای ما داشته باشید. عُمرمان گذشت ولی درست نشدیم. امشب یک حال توبه‌ای داشته باشیم. توسّل به این سه‌ساله‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نه تنها در حَوائج دنیا، بلکه کسانی که نگران شب اوّل قبرشان هستند، کسانی که نگران سؤال نَکیر و مُنکر هستند، کسانی که نگران حقوق‌النّاس هستند، نگران رَذائل اخلاقی‌شان هستند، به سُتوه آمده‌اند و نتوانسته‌اند خودشان را درست کنند، یک باب‌الحوائجی پیدا کنند و دَرب بزنند. یکی از آن باب‌الحوائج‌هایی که بنده خودم نمک‌گیر او هستم، این سه‌ساله‌ای است که در شام پَرچم پیروزی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را به احتزاز درآورده است. به عالَم اعلان کرده است که عاشورا زنده است، امام حسین (علیه السلام) زنده است، شهدا نمی‌میرند و زنده هستند. ظُلم مرگبار است، ظالم مُرده است. اثری از معاویه و فرزندان معاویه و یزید و فرزندان او در هیچ‌جای عالَم نیست؛ ولی دختر سه‌ساله در آن‌جا گُنبد و بارگاه دارد. از این‌جا دل ما به او وصل می‌شود. چه نَذرها و چه سُفره‌هایی برای رقیّه‌ی عزیز پَهن می‌شود. امشب ما هم امیدواریم که امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) گریه‌کُن این مجلس باشند. می‌گویند که خیلی شبیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در کربلا از گذشتگانی که دلشان با آن‌ها بوده است، از هرکدام یک آیینه و یک یادگاری داشتند که دلشان را با او آرام می‌کردند. وقتی یاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کردند، حضرت علی اکبر (علیه السلام) را داشتند که «اَشْبَهُ النّاسِ[۲۸]» بود. خودشان می‌فرمایند که هرگاه دلتنگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شدم، نگاه به قد و بالای حضرت علی اکبر (علیه السلام) می‌کردم و دلم آرام می‌گرفت. وقتی یاد حضرت خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) می‌کردند، می‌گویند که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خیلی شبیه حضرت خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) بود، در همه‌ی کمالات مانند حضرت خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) بود. اُبُهت ایشان، جَلال ایشان و کَرامت ایشان مانند حضرت خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) بود. وقتی یاد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌کردند، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) را داشتند. قد و بالای عبّاسش را می‌دید و دلشان آرام می‌گرفت. اما مادرشان آیینه نداشت تا خداوند متعال این دختر را به امام حسین (علیه السلام) داد. خیلی شبیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. هم صدای ایشان تُن صدای حضرت زهرا (سلام الله علیها) را داشت، هم مانند مادرش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رازدار بود و درهایش را به کسی نمی‌گوید. لذا به او فاطمه‌ی کوچک می‌گفتند و بعضی احتمال می‌دهند حضرت فاطمه صغری (سلام الله علیها) که در دامان عمّه‌اش در ورودی دروازه‌ی شهر شام به آن سر نگاه می‌کرد و در حال جان‌دادن بود، بی‌بی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) رو به سر مقدّس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) کردند و عرضه کردند: حسین جان! اگر با من حرف نمی‌زنی، اشکالی ندارد؛ اما با این فاطمه‌ای که در حال قالب تُهی‌کردن است حرف بزن. می‌گویند حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در همان‌جا با او سخن گفت و به او وعده داد: نگران نباش، در شام به سُراغ تو می‌آیم و تو را با خود می‌بَرم. به این است دلیل که می‌گویند این دختر سه‌ساله به صورت مرتّب سُراغ شهر شام را می‌گرفت. و این‌که این همه مصیبت‌ دیده بود، ولی فَغانی راه نینداخته بود و در خرابه‌ی شام این فَغان را راه انداخت؛ به گونه‌ای که صدا و ناله‌ها آسمان شهر شام را پُر کرد و به قصر آن نانَجیب رسید. می‌گوید علّت آن همین وعده‌ای بود که از پدرش گرفته بود که من در شهر شام به سُراغ تو می‌آیم. این بود که به صورت مرتّب از عمّه سُراغ می‌گرفت و می‌گفت که پدرم چه زمانی می‌آید؟ پدرش آمد، ولی چه آمدنی بود. بابا! منتظر بودم تا با پا بیایی و من را در آغوش بگیری و سُفره‌ی دلم را برای تو باز کنم؛ فکر نمی‌کردم که مُقدّر این است که با سر می‌آیی و من تو را در آغوش می‌گیرم. می‌گویند وقتی سر مقدّس را بر روی دامان خودش گرفت، زبان حال و قالش این بود: بابا! خیلی مصیبت‌ها دیدم و به هیچ‌کسی نگفتم؛ آبله‌های پایم را به عمّه‌ام نشان ندادم. می‌گفتم که پدرم می‌آید و دردهایم را برای او می‌گویم. ولی حالا که تو را دیده‌ام، می‌بینم که درد تو بیشتر از دردهای دخترت است. بابا! من چیزی نمی‌گویم، تو برای من صحبت کن. بابای من! «اَبَتاه!» به من بگو: «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۲۹]»؛ بابا! می‌بینم که رَگ‌های گَردن تو را بُریده‌اند. بابا! چه کسی رَگ‌های گَردن تو را بُریده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۳۰]»؛ بابا! محاسن تو خَضاب نشده بود؛ حالا می‌بینم که با خون خَضاب شده است. بابا! چه کسی دندان‌هایت را شکسته است؟ چه کسی بر لب‌های تو چوب زده است؟ این‌قدر پدر را صدا زد که یک‌مرتبه دیدند ساکت شد. جلو آمدند و دیدند که سر در یک طرف افتاده است و سه‌ساله در یک طرف است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

ان‌شاءالله تا از مدّاح عزیز استفاده می‌کنید، شب جمعه و شب زیارتی است، ان‌شاءالله همگی بگویید: یا حسین (علیه السلام).

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۵٫

«ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ ۖ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ۖ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».

[۳] سوره مبارکه یونس، آیه ۳۶٫

«وَ مَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ».

[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫

«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».

[۵] سوره مبارکه قیامه، آیه ۲۲٫

[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

«… إِلٰهِى لَوْ قَرَنْتَنِى بِالْأَصْفادِ ، وَ مَنَعْتَنِى سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهادِ، وَ دَلَلْتَ عَلَىٰ فَضائِحِى عُیُونَ الْعِبادِ، وَ أَمَرْتَ بِى إِلَى النَّارِ، وَ حُلْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ الْأَ بْرارِ مَا قَطَعْتُ رَجائِى مِنْکَ، وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِى لِلْعَفْوِ عَنْکَ، وَ لَا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِى، أَنَا لَا أَنْسىٰ أَیادِیَکَ عِنْدِى، وَ سَِتْرَکَ عَلَىَّ فِى دارِ الدُّنْیا، سَیِّدِى أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِى، وَ اجْمَعْ بَیْنِى وَ بَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ؛ وَ انْقُلْنِى إِلىٰ دَرَجَهِ التَّوْبَهِ إِلَیْکَ، وَ أَعِنِّى بِالْبُکاءِ عَلَىٰ نَفْسِى فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمالِ عُمْرِى، وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَهَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِى ، فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حالاً مِنِّى إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَىٰ مِثْلِ حالِى إِلىٰ قَبْرِى لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِى، وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِى ؟ وَ مَا لِى لَاأَبْکِى وَ لَا أَدْرِى إِلىٰ مَا یَکُونُ مَصِیرِى، وَ أَرىٰ نَفْسِى تُخادِعُنِى، وَ أَیَّامِى تُخاتِلُنِى وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِى أَجْنِحَهُ الْمَوْتِ؟ فَما لِى لَاأَبْکِى؟ أَبْکِى لِخُرُوجِ نَفْسِى، أَبْکِى لِظُلْمَهِ قَبْرِى، أَبْکِى لِضِیقِ لَحْدِى، أَبْکِى لِسُؤالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّاىَ؛ أَبْکِى لِخُرُوجِى مِنْ قَبْرِى عُرْیاناً ذَلِیلاً حامِلاً ثِقْلِى عَلَىٰ ظَهْرِى أَنْظُرُ مَرَّهً عَنْ یَمِینِى وَ أُخْرىٰ عَنْ شِمالِى إِذِ الْخَلائِقُ فِى شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِى، ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ، وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ تَرْهَقُها قَتَرَهٌ وَ ذِلَّهٌ، سَیِّدِى عَلَیْکَ مُعَوَّلِى وَ مُعْتَمَدِى وَ رَجائِى وَ تَوَکُّلِى، وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِى، تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِى بِکَرامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَىٰ مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِى، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَىٰ بَسْطِ لِسانِى، أَفَبِلِسانِى هٰذَا الْکالِّ أَشْکُرُکَ؟ أَمْ بِغایَهِ جَُهْدِى فِى عَمَلِى أُرْضِیکَ؛ وَ مَا قَدْرُ لِسانِى یَا رَبِّ فِى جَنْبِ شُکْرِکَ؟ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِى فِى جَنْبِ نِعَمِکَ وَ إِحْسانِکَ؟ إِلٰهِى إِنَّ جُودَکَ بَسَطَ أَمَلِى، وَ شُکْرَکَ قَبِلَ عَمَلِى، سَیِّدِى إِلَیْکَ رَغْبَتِى، وَ إِلَیْکَ رَهْبَتِى، وَ إِلَیْکَ تَأْمِیلِى، وَ قَدْ ساقَنِى إِلَیْکَ أَمَلِى، وَ عَلَیْکَ یَا واحِدِى عَکَفَتْ هِمَّتِى، وَ فِیما عِنْدَکَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِى، وَ لَکَ خالِصُ رَجائِى وَ خَوْفِى، وَ بِکَ أَنَِسَتْ مَحَبَّتِى، وَ إِلَیْکَ أَلْقَیْتُ بِیَدِى، وَ بِحَبْلِ طاعَتِکَ مَدَدْتُ رَهْبَتِى، یَا مَوْلاىَ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبِى، وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّى، فَیا مَوْلاىَ وَ یَا مُؤَمَّلِى وَ یَا مُنْتَهىٰ سُؤْلِى فَرِّقْ بَیْنِى وَ بَیْنَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لِى مِنْ لُزُومِ طاعَتِکَ، فَإِنَّما أَسْأَلُکَ لِقَدِیمِ الرَّجاءِ فِیکَ، وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ الَّذِى أَوْجَبْتَهُ عَلَىٰ نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَهِ وَ الرَّحْمَهِ، فَالْأَمْرُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ وَ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیالُکَ وَ فِى قَبْضَتِکَ، وَ کُلُّ شَىْءٍ خاضِعٌ لَکَ، تَبارَکْتَ یَا رَبَّ الْعالَمِینَ…».

[۷] همان.

[۸] سید محمدحسین طباطبایی(۱۲۸۱- ۱۳۶۰ش) مشهور به علامه طباطبایی مفسر، فیلسوف، اصولی، فقیه و عارف. وی از عالمان تأثیرگذار شیعه در فضای فکری و مذهبی ایران در قرن ۱۴ش بود. او نویسنده تفسیر المیزان و شیعه در اسلام و کتاب‌های فلسفی بدایه الحکمه، نهایه الحکمه و اصول فلسفه و روش رئالیسم است. علامه طباطبایی در حوزه علمیه قم به جای اشتغال به فقه و اصول، درس تفسیر قرآن و فلسفه برقرار کرد. این کار او موجب رونق دانش تفسیر در حوزه علمیه قم شد. روش تفسیری او تفسیر قرآن به قرآن بود. در دوران تعطیلی درس فلسفه، با برقراری جلسات هفتگی با شاگردان خاص خود تدریس مبانی فلسفی ملاصدرا و حکمت متعالیه را ادامه داد. بسیاری از مدرسان فلسفه در حوزه علمیه قم شاگردان او بودند. طباطبایی شاگردان متعددی را تربیت کرد که مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، محمدتقی مصباح یزدی، حسن حسن‌زاده آملی، عبدالله جوادی آملی و ناصر مکارم شیرازی از جمله آنان بودند. وی نشست‌های علمی‌ای با هانری کربن، فیلسوف و شیعه‌شناس فرانسوی، داشت که زمینه‌ساز معرفی تشیع به اروپاییان شد. درباره علامه طباطبایی کتاب‌های متعددی منتشر شده و چندین همایش برای معرفی اندیشه‌های او برگزار شده است. یک فصل از مجموعه تلویزیونی حدیث سرو نیز به شناسایی شخصیت او اختصاص یافته است. دانشگاه علامه طباطبایی در تهران به نام او نامگذاری شده است.

سید محمدحسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می‌شد، آثاری چون گلستان و بوستان را فراگرفت. سپس وارد مدرسه طالبیه تبریز شد و به فراگیری ادبیات عرب، علوم نقلی، فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ش مشغول فراگیری دانش‌های مختلف اسلامی گردید. او زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت و در تعلیم خط به مقام استادی رسید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه، همراه برادرش،‌ سید محمدحسن، به نجف رفت و از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۴ش به تحصیل علوم دینی پرداخت. در ۱۳۱۴ش به تبریز برگشت و تا ۱۳۲۵ش که در آنجا ساکن بود، به کشاورزی مشغول شد و در کنار کار کشاورزی به تألیف و تحقیق می‌پرداخت. وی در ۱۳۲۵ش به قم رفت و تا پایان عمر، آنجا ماند و مشغول تدریس، تحقیق و تألیف شد. طباطبائی در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ق(۲۵ آبان سال ۱۳۶۰ش) از دنیا رفت. برابر با جنازه‌اش، فردای آن روز از مسجد امام حسن عسکری تا حرم حضرت معصومه، تشییع شد. آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی، از مراجع تقلید شیعه، بر پیکرش نماز خواند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

علامه طباطبایی از حدود سال ۱۳۳۳ش/۱۳۷۴ق نوشتن تفسیر المیزان را آغاز کرد و تا سال ۱۳۵۰ش/۱۳۹۲ق آن را در ۲۰ جلد به زبان عربی به اتمام رساند. در این تفسیر از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده شده است و علاوه بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی، علمی و اجتماعی نیز دارد. ترجمه این اثر به دو شکل منتشر شده است. نخست در ۴۰ جلد و سپس در ۲۰ جلد. این اثر با توصیه علامه طباطبایی توسط سید محمد‌باقر موسوی همدانی به فارسی ترجمه شده و برخی جلدهای آن هم توسط دیگران ترجمه شده است. علامه طباطبایی قبل از نوشتن تفسیر المیزان، در تبریز اقدام به نوشتن تفسیری با محوریت احادیث کردند. نام این تفسیر نیمه تمام تفسیر البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن است و چنان‌که از یادداشت‌های مؤلف به دست می‌آید، ایشان در فاصله سال‌های ۱۳۶۴ ق تا ۱۳۶۹ق مشغول نوشتن این تفسیر بوده است. و احتمالا به علت ورود ارتش روسیه به تبریز و بحران‌های بعد ازآن این کتاب ناتمام مانده است. این تفسیر چند سال بعد از درگذشت علامه منتشر شده و از اول قرآن تا پایان سوره یونس را دربرمی گیرد. علامه طباطبایی معتقد بود که بحار الانوار بهترین دائره‌المعارف شیعه در زمینه احادیث و دارای یک فصل‌بندی مطلوب و توضیحات مناسب در ذیل احادیث است. ولی از آنجا که علامه مجلسی در مسائل فلسفی مسلط نبوده، گاه در توضیحاتی که درباره احادیث نوشته دچار اشتباه شده است. به همین دلیل بنا شد علامه طباطبایی در چاپ جدید بحارالانوار نکاتی را در حاشیه بیافزاید. این کار تا اوایل جلد هفتم بحار انجام شد و کتاب با توضیحات او منتشر شد. ولی به دلیل این که نقدهای علامه بر نظریات علامه مجلسی خوشایند عده‌ای نبود و از طرفی علامه طباطبایی حاضر نشد از مواضع خود صرف‌نظر کند، این حاشیه‌نویسی ناتمام ماند. موسسه الوفاء بیروت این تعلیقات را به همراه بحارالانوار چاپ کرده است. محمد باقر بهبودی علت ادامه نیافتن تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار را این دانسته که وی آخوندی مدیر انتشارات الکتب الاسلامیه را قانع کرده که یک فیلسوف نباید بر کار و اثر یک محدث تعلیقه بنویسد و او هم پذیرفته است. از علت ادامه نیافتن این تعلیقات گزارش‌های دیگری هم آمده است مانند اعلام علامه طباطبایی مبنی بر چاپ نشدن تعلیقاتش به سبب حساسیت‌هایی که آن زمان پیش آمده بود.

[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۸۴، صفحه ۱۶۰.

«تَنْبِیهُ اَلْخَاطِرِ ، وَ إِرْشَادُ اَلْقُلُوبِ ، عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: صَلاَهُ اَللَّیْلِ سِرَاجٌ لِصَاحِبِهَا فِی ظُلْمَهِ اَلْقَبْرِ».

[۱۰] کلمات مکنونه از طبع سنگى (سنۀ ۱۳۱۶ هجریّۀ قمریّه) ص ۲۱۹؛ و از طبع حروفى فراهانى، ص ۲۴۸٫

«وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ (یَعْنى أمیرَ الْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ): «لَیْسَ الْعِلْمُ فى السَّماءِ فَیَنْزِلَ إلَیْکُمْ، وَ لا فى تُخومِ الارْضِ فَیَخْرُجَ لَکُمْ؛ وَ لَکِنَّ الْعِلْمَ مَجْبولٌ فى قُلوبِکُمْ. تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانیّینَ یَظْهَرْ لَکُمْ!» وَ فى کَلامِ عیسَى عَلَى نَبیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلامُ ما یَقْرُبُ مِنْهُ».

[۱۱] همان.

[۱۲] همان.

[۱۳] سوره مبارکه تحریم، آیه ۶٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ».

[۱۴] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫

[۱۵] سوره مبارکه ماعون، آیه ۴٫

[۱۶] سوره مبارکه ماعون، آیات ۵ الی ۷٫

[۱۷] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۰٫

«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ».

[۱۸] همان.

[۱۹] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫

«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».

[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…إِلٰهِى وَ سَیِّدِى، فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِى قَدَّرْتَها، وَ بِالْقَضِیَّهِ الَّتِى حَتَمْتَها وَ حَکَمْتَها، وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَها، أَنْ تَهَبَ لِى فِى هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِى هَذِهِ السَّاعَهِ، کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ، وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ، وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ، أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ، وَ کُلَّ سَیِّئَهٍ أَمَرْتَ بِإِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبِینَ؛ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّى، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحِى، وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى، مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَه، أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَاً تَسْتُرُهُ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ؛ یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».

[۲۱] تحف العقول ، ص ۴۵۵٫

[۲۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۹٫

«یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ».

[۲۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱٫

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

[۲۴] سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۳۸.

[۲۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۲٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ ۚ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَ لَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ ۚ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا ۚ فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ ۚ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ ۖ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ ۚ وَ لَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا ۚ وَ لَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ۚ ذَٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَهِ وَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا ۖ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا ۗ وَ أَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ ۚ وَ لَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَ لَا شَهِیدٌ ۚ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ۗ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۲۷] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.

[۲۸] لهوف سید ابن طاووس، صحفه ۱۱۳.

«فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ».

[۲۹] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[۳۰] همان.