دومین شب مجلس عزاداری حضرت سید الشهدا علیه السلام در مسجد جامع ازگل با سخنرانی آیت الله صدیقی برگزار شد که مشروح آن تقدیم میگردد.
- دعا گنجینهی عظیم اهل بیت (علیهم السّلام)
- درخواست کفایت از خدا در برابر مشکلات در دعای عرفه
- در خواست نعمت سلامتی و عافیت از خدا
- نعمت امنیّت
- اظهار دلتنگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای یاران از دست رفتهی خود
- اهمّیّت نقش مردم در جامعه
- یاری نکردن ولیّ خدا و عاقبت آن
- ترس از تفرقه انداختن دشمن در میان مردم
- نبود محور واحد و تفرقه در بین مردم
- حبل الهی عامل وحدت در میان مردم
- نعمت عاقبت به خیری
- نگه داشتن دین در فتنهها به وسیلهی بصیرت
- سفارش قرآن کریم به پیامبر در مورد وحدت به وسیلهی مسائل اقتصادی
- اهمّیّت حبّ فی الله و بغض فی الله
- نعمت عاقبت به خیری و نقمت عاقبت به شرّی
- ایمان یکی از عوامل عاقبت به خیری
- تفاوت ایمان لفظی و ایمان حقیقی
- روشن شدن قیامت به نور ایمان
- درخواست نور منافقین از مؤمنین در روز قیامت
- جواب ملائکهی عذاب به درخواست نور منافقین از مؤمنین
- امام حسین (علیه السّلام) زینت آسمان و زمین
- امام حسین (علیه السّلام) کشتی نجات
- امام حسین روشنیبخش قلب مؤمن
- امام حسن و امام حسین زینت دهندهی بهشت
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَى خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طِبیِبنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَه وَ نُصرَتَه وَ اللَّعنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینََا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ».
دعا گنجینهی عظیم اهل بیت (علیهم السّلام)
به محضر شما بزرگواران عرض شد که دعاها گنجینهی عظیمی از اهل بیت (علیهم السّلام) است، کلاسهای معرفتی است، کلاسهای اخلاق است، کلاس تربیت است، کلاس عشق است، کلاس خودشناسی است، کلاس نحوهی ارتباط و اتّصال به حضرت حق است و حاوی اسرار است و در میان این دعاها برخی از دعاها خیلی دل را طوفانی میکند و انسان را میگیرد و اگر کسی اهل باشد، آن دعا او را به مرحلهی فنا نائل میسازد.
درخواست کفایت از خدا در برابر مشکلات در دعای عرفه
یکی از این دعاها که مشحون از جواهر، معارف و مطالب عرشی است، اشراقات حق تعالی است، دعای عرفهی سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین است. شب گذشته یک جمله از این دعا را به محضر شما تقدیم داشتیم «اللَّهُمَّ مَا أَخَافُ فَاکْفِنِی» خدایا از آنچه که من خوف دارم، من را کفایت بکن. یعنی مشکلاتی که انسان در زندگی به آن برخورد میکند، هم مشکلات قابل پیشبینی نیست، بلاها با چشم مادی و حسّی حتّی با چشم علمی قابل رصد نیست. مرگهای ناگهانی، بیماریهای پیشبینی نشده، ورشکستگیهای حساب نشده، اشتباهاتی که انسان تصوّر آن را نمیکرد با یک اشتباه آبروی او از بین میرود و فراز و نشیبهایی که در زندگی وجود دارد در عبارات دیگر این دعای شریف «وَ أَعِذْنِی مِنْ بَوَائِقِ الدُّهُورِ»[۲] از چیزهایی که دهر و زمانه برای انسان پیش میآورد، گذشت زمان انسان توجّه ندارد یک وقت میبیند موهایش سفید شد، بدن ضعیف شد، نور چشم کم شد، نگاه به اطراف خود میکند، میبیند خالی شد، چه عزیزانی از دست رفتهاند و ما خبر نداریم خود ما هم داریم به این واقعیت میرسیم.
در خواست نعمت سلامتی و عافیت از خدا
امّا در میان خوفهایی که برای انسان متصوّر است، انسان نسبت به سلامتی خود باید خوف داشته باشد، این سلامتی نعمت است، این سلامتی مایهی همهی توفیقات است سلامتی نردبان دعا و تحصیل علوم است، منهای سلامتی آدم دسترسی به اسباب قرب خدا کم میشود، استثنائاً ممکن است کسی مریض باشد و مرض او حجاب نباشد، الهی باشد. انسان یا با خدمت به خدا میرسد، با کار و تلاش به خدا میرسد یا با عبادت به خدا میرسد، یا با احسان و انفاق به خدا میرسد یا با محبّت به بندگان خدا با حسن خلق همهی اینها معلول سلامتی است. آدم باید همیشه از پروردگار متعال عافیت را، سلامتی را به عنوان نعمتی که خدا داده است بخواهد که خدا این نعمت را از انسان نگیرد.
نعمت امنیّت
مسئلهی امنیّت است که از نعمتهای بیبدیل است. همهی ترقّیّات کشورها معلول امنیت آن کشور است که اگر امنیت نباشد، دانشگاهها، پژوهشگاهها، کارخانهها میخوابد. مدرسهها تعطیل میشود. در آشوب، در فتنه، در جنگ، در سیل، در انواع بلاهایی که ایجاد دگرگونی میکند، آن آرامش را میگیرد، همه چیز تعطیل میشود و انسان گرفتار رکود و یا احیاناً از دست دادن آنچه داشت میشود. انسان باید نسبت به این نگران باشد.
دوست الهی، پناهگاه بهشتی
در ارتباط با دوستان، فرزندان، عزیزان، اعوان، انصار اینها نعمتهایی است آدم قدر دوستان خود را نمیداند «مَنِ اسْتَفَادَ أَخاً فِی اللَّهِ، فَقَدِ اسْتَفَاد بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ»[۳] اگر کسی یک دوست الهی را به دست بیاورد، یک پناهگاه بهشتی را به دست آورده است. دوست خوب در شرایط مختلف به داد انسان میرسد و آنهایی که اخوان فی الله هستند، باقیات الصّالحات انسان هستند، آدم دوستانی را که از دست میدهد، برای آخرت آنها حساب جاری باز میکند، برای آنها نماز میخواند، کارهای خیر خود را به آنها هدیه میکند. این دوستانی که برای خدا با انسان طرح دوستی میریزند، اینها نعمتهای الهی هستند.
اظهار دلتنگی امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای یاران از دست رفتهی خود
ملاحظه میکنید امیر المؤمنین به احدی نیاز ندارد و همهی عالم به حضرت علی نیاز دارد، مشکلگشا است امّا بالای منبر که نشسته بودند، یک نگاهی به طرف راست خود کردند، یک نگاهی به طرف چپ خود کردند، بعد فرمودند: «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ»[۴] رسماً امیر المؤمنین دلتنگی کرد، دید عجب عمار او رفته است، ذو الشّهادتین رفته است، قهرمانان رفتهاند، یاران بیبدیل، ایثارگران، باوفایان، عاشقان، پر و بال امیر المؤمنین ریخته است و به گفتهی خود ایشان دستهای ایشان از دست رفتند، اینها را یاد کرد. بعد فرمود: «هَا شَوْقاً إِلَیْهِم»[۵] چقدر مشتاق هستم اینها را میدیدم. حضرت امیر هم رشد اجتماعی را به وجود انسانهای سنگرنشین، با کفایت، با صداقت میداند. وقتی آدمی در کمال، در درجهی امیر المؤمنین -دیگر کسی بالاتر از او که نیست- باشد ولی اعوان خوبی نداشته باشد، مردم خوبی نداشته باشد، این کاری نمیتواند از پیش ببرد.
اهمّیّت نقش مردم در جامعه
لذا نقش مردم، مردم خوب، مردم مؤمن، مردم باصداقت، مردم عاشق ولایت، این یک نعمتی است که همهی امامان این را نداشتند. حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) این را نداشتند، حتّی پیغمبر هم مردم خوب را نداشت. او هم آنچه را که امروز ما شاهد آن هستیم وسعت شهدا را میبینیم، طول جنگ را میبینیم، بلاهای تحمیلی از جانب دشمنان را یکی بعد از دیگری تماشا میکنیم، هنوز هم مردم ما هم قربانی میدهند، هم گرفتار تحریم و مشکلات هستند ولی دست از دین خود، انقلاب خود، ولایت خود، برنمیدارند. بخش عمدهی جامعهی ما زندگی فطری دارند، زندگی دینی دارند، از انقلاب خسته نشدند، از دینداری خسته نشدند. از مقاومت خسته نشدند. ولی وجود نازنین امیر المؤمنین گرفتار مردمی بود که وقتی در تابستان میفرمودند: برای جهاد بروید. میگفتند: هوا گرم است. وقتی در زمستان میگفتند: بروید از خود دفاع بکنید. میگفتند: هوا سرد است. امیر المؤمنین در مورد اینها تعبیر فرمودند که «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ»[۶] شما شبیه به مرد هستید، مردنما هستید ولی مردانگی نداریدو شما وفا ندارید. شما عقل درست ندارید. این کسانی که به دشمن اعتماد میکنند و دوست را کمک نمیکنند، عقل اینها کامل نیست.
یاری نکردن ولیّ خدا و عاقبت آن
یک حدیثی از وجود مبارک حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کتاب غرر الحکم است. حضرت امیر فرمودند که کسی که از نصرت ولی خواب باشد «مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَهِ وَلِیِّهِ»[۷] کسی از کمک کردن به ولیّ خدا خواب برود، به موقع ولیّ خدا را حمایت نکند، کمک نکند. «انْتَبَهَ بِوَطْأَهِ عَدُوِّهِ» این با لگد دشمن خود بیدار میشود. کسی که علی را کمک نمیکند، با لگد معاویه بیدار میشود ولی آن وقت دیگر بیداری فایده ندارد. خوب امیر المؤمنین چند تا عمار داشت؟ چند تا ذو الشّهادتین داشت؟ امیر المؤمنین چند تا اویس داشت؟
ترس از تفرقه انداختن دشمن در میان مردم
امروز ما باید قدر مردم خود را بدانیم و بترسیم از چیزهایی که انسان خوف دارد؛ یکی این است که دشمن بتواند مردم را از همدیگر جدا بکند. ما را نسبت به همدیگر بدبین بکند و این اجتماعات الهی را متفرق بکند. مردمی که پشت ولی خود ۱۴ دهه ایستادهاند، همچنان قربانی میدهند، شهید میدهند و افتخار میکنند، اینها از ولایت جدا بشوند، این از آن نگرانیهای خیلی زیاد است که دشمن شب و روز بمباران تبلیغاتی میکند، تا دو دستگی ایجاد بکند، مردم را از همدیگر جدا بکند.
نبود محور واحد و تفرقه در بین مردم
مردم وقتی از هم جدا میشوند که محور واحدی نداشته باشند، بدل بتراشند برای آن محوری که موجب وحدت میشد، یک عدّهای بگویند: ما زیر پرچم این آقا هستیم؛ یک عده هم بگویند: ما زیر پرچم آن آقا هستیم. آن وقت اینجا است که بین علی و معاویه؛ آن هم پرچم قرآن به دست میگیرد، این طرف هم امیر المؤمنین. مردم دو دسته میشوند و ضرر آن به اسلام میرسد. انسان باید از اینها بترسد.
حبل الهی عامل وحدت در میان مردم
اینکه سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در دعا دارند: «اللَّهُمَّ مَا أَخَافُ فَاکْفِنِی» خدا یک چیزهایی است که خارج از حیطهی قدرت ما است، وقتی دشمن میکروب اختلاف و تشتّت را آورد، دیگر جمع کردن مشکل میشود. وقتی این دانههای تسبیح با یک رشته کنار هم هستند و خاصیت تسبیحی دارد، بتوانند این رشته را پاره بکنند، تمام این دانهها میریزد، دیگر آن اتّصال و ارتباط و انسجام باقی نمیماند. آن رشتهای که همهی مردم را به همدیگر وصل میکند قرآن فرموده است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً»[۸] این حبل همان رشته است، مردم همه دانههای یک تسبیح هستند که موجب ذکر میشود، موجب صلابت میشود، اتّحاد و اسنجامی، یک تسبیح است، وقتی رشته نبود یک تسبیح نیست، صد تا دانه است. صد تا دانهی جدای از هم است که فایده ندارد، یک ید واحده نیست، این از آن نعمتها است.
نعمت عاقبت به خیری
لکن چیزی که در میان نعمتها آدم باید خیلی نگران باشد و همواره خود را و آن نعمت خود را به خدا بسپارد و دعا بکند و صدقه بدهد و صلهی رحم بکند و خدمت بکند و خوش اخلاقی داشته باشد تا نعمتها از او گرفته نشود، آن عاقبت به خیری است.
نگه داشتن دین در فتنهها به وسیلهی بصیرت
حالا آدم ناامن هم باشد (معاذ الله) خدا آن روز را نیاورد که آدم گرفتار آشوب و فتنه و اختلافات داخلی بشود، ولی اشخاصی در فتنه هم دین خود را نگه میدارند، کما اینکه در فتنهی ۸۸ مردم ما با بصیرت توانستند دین خود را نگه بدارند و این آتشی که میرفت همهی مملکت را به هم بریزد بالاخره با صلابت و هوشیاری و بصیرت مردم جمع شد. در فتنه هم میشود اشخاصی دین خود را نگه بدارند ولی آدم در فتنهها، یعنی وقتی غبار بالا رفت چشم چشم را نمیبیند، وقتی غبار طوفان، تاریکی زیاد شد در معرکهی جنگ وقتی جنگ میکردند، از هر کجا غبار بلند میشد، چشم، چشم را نبیند، آدم گاهی عوض دشمن، دوست خود را میزند، چون نمیبیند، هر کسی جلو آمد میزند. گاهی فضا را به قدری تاریک میکنند، غبارآلود میکنند، آدم خودزنی میکند، آدم دوست زنی میکند، اینها گرفتاریهایی است که باید از حضرت سیّد الشّهداء آموخت و از خدا خواست خدایا اگر یک چنین شرایطی پیش بیاید از حیطهی کفایت ما بیرون است و خود تو هستی که میتوانی دلها را به هم وصل بکنی.
سفارش قرآن کریم به پیامبر در مورد وحدت به وسیلهی مسائل اقتصادی
در قرآن کریم یک آیه وجود دارد «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ»[۹] پیغمبر با پول نمیشود دلها را با هم کرد، خیلیها شعار اقتصاد میدهند که مردم را جلب بکنند، اینطور نیست. با پول و درآمد و بهبود وضعیت مالی مردم اینطور نیست که مختلف باشند، منسجم باشند، ید واحده باشند، رفاهزدگی، اشرافیت، مالدوستی، برادر را از برادر جدا میکند. برادرها سر مال به جان هم میافتند، سر ملک به جان هم میافتند. حزبها سر تصدّی ریاستها و مسئولیتها به جان هم میافتند. چه زمانی اقتصاد میتواند دلها را به هم وصل بکند؟! و اگر اقتصاد هم یک اجتماعی به وجود آورد مقطعی است، براساس منافع است. آنجایی که منفعتهای آنها جدا بشود، دلهای آنها از همدیگر جدا میشود.
اهمّیّت حبّ فی الله و بغض فی الله
قرآن کریم میفرماید: روز قیامت «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»[۱۰] این کسانی که اینجا مشترکات سیاسی، اقتصادی داشتند و به این خاطر دور هم بودند، روز قیامت اینها به جان هم میافتند. آنجا دشمن همدیگر میشوند، چون اساس و پایه ندارد. آن الفت، آن وحدت، آن اتّحاد، آن یکی بودن ارزش دارد که محور خدا باشد، حبّ فی الله و بغض فی الله باشد.
نعمت عاقبت به خیری و نقمت عاقبت به شرّی
عاقبت به خیری بالاترین نعمت است و عاقبت به شرّی بالاترین نقمتها است. چیزی را که آدم باید نگران آن باشد و احتمال بدهد آدمهای خیلی خوش سابقهای سقوط کردند، بیدین از دنیا رفتند. آدم باید نگران این معنا باشد که نکند عاقبت به شر باشیم. پس از آنچه که ما نمیتوانیم از عهدهی آن بربیایم، از خداوند متعال، حضرت سیّد الشّهداء درخواست کرده است خدایا آنچه را که از آن میترسم خود تو من را کفایت بکن امّا از چه چیزهایی باید ترسید؟ مهمترین چیزی که باید خوف داشت، عاقبت به شرّی است و مهمترین چیزی که باید امید داشت، شوق داشت عاقبت به خیری است.
«اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».
ایمان یکی از عوامل عاقبت به خیری
حالا از چیزهایی که انسان را عاقبت به خیر میکند آیهای را که در هفتههای پیش سفرهی نعمت دلهای شما عزیزان بود، یک بار دیگر هم میخواندیم و إنشاءالله به امام حسین خود مرتبط میشویم فرمود: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ»[۱۱] این خدا است که ایمان را بر دل شما شیرین قرار داد. ایمان دل شما را برد. ایمان برای شما جاذبه پیدا کرد. دل شما را با ایمان وصل شد. ارتباط ناگسستنی پیدا کرد. دل شما با ایمان دوست شد. این کار، کار خدا است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» خدا است که ایمان را بر دل شما پر جاذبه کرد، شیرین کرد. دل شما نسبت به ایمان بیقرار است. همیشه مواظب است که این گوهری که در دل شما است، این از دست شما نرود. چه سرمایهای، چه جواهراتی، چه زندگی، چه آب حیاتی خدا در دل شما به عنوان ایمان قرار داده است. این کار، کار خدا است.
تفاوت ایمان لفظی و ایمان حقیقی
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» وقتی ایمان محبوب شد، چه زمانی ایمان میماند؟ وقتی که این جاذبهی او ادامه داشته باشد. «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» خدا در دل شما ایمان ارزانی داشت و این را آرایش کرد، در قلب شما ایمان را زینت کرد. ایمان یک حقیقتی است، ایمان لفظ نیست، ما یک ایمان لفظی داریم، یک ایمان ذهنی داریم و یک ایمان عینی و وجودی داریم. آن که خدای متعال در این آیه میگوید، این ایمان لفظی نیست که آدم بگوید: أشهد ان لا اله الّا الله و أشهد انَّ محمّداً رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان ذهنی هم نیست. ایمان ذهنی مثل آب ذهنی میماند. آدمی که تشنه است، لفظ آب او را سیراب نمیکند. اگر آب را در ذهن خود تصوّر بکند، باز هم سیراب نمیشود. آن چیزی که آدم را سیراب میکند خود آب است، وجود آب است که انسان را سیراب میکند. لفظ غذا نه به آدم لذّت میدهد و نه آدم را سیر میکند. تصوّر غذا، ذهنیّت غذا باز لذّت ندارد، انسان را سیر هم نمیکند. چیست که لذیذ است؟ خود غذا است. شما وقتی عسل به دهان خود میگذارید، این وجود عسل وقتی با وجود شما قرین شد، شما لذّت عسل را درک میکنید. اگر عسل را به دست نیاوردید، نشستید مرتّب گفتید: عسل. در ذهن خود هم کندوی زنبور و هم شانههای عسل را تصوّر کردید. این تصوّر شما است که در ذهن شما است و این لفظی که بر زبان شما است، نه دهان شما را شیرین میکند، نه شما را در برابر بیماریها که عسل شفا است، درمان نمیکند. چه زمانی دهان شما شیرین میشود؟ آن وقت که خود عسل را بنوشید.
روشن شدن قیامت به نور ایمان
ایمان هم همینطور است. ایمان ذهنی که آدم تصوّر میکند من مؤمن هستم، ایمان دارم این فایده ندارد. لفظ ایمان برای انسان اثرگذار نیست. تصوّر ایمان و ذهنیّت ایمان فایده ندارد. این ایمان یک نوری است، روز قیامت راه انسان را روشن میکند. روز قیامت آفتابی نیست «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت»[۱۲] این ستارهها نظام به هم میریزد، نه ماهی وجود دارد، نه خورشیدی است که عالم را روشن بکند. نه برقی دارید، نه چراغی آنجا دارید، هیچ چیری در دسترس شما نیست. نوری اگر بخواهید باید با خود برده باشید و آن نور ایمان شما است.
درخواست نور منافقین از مؤمنین در روز قیامت
این سورهی مبارکهی حدید را ملاحظه بکنید خدای متعال میفرماید: «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ»[۱۳] روز قیامت میبینید زنهای مؤمنه و مردان با ایمان را، نور ایمان آنها جلوی پای آنها را روشن میکند. اطراف آنها را نورانی میکند و اینها مسیر خود را تا بهشت با این نور ایمان میبینند و راه میروند. امّا منافق چون ایمان در باطن نبوده است، منافق ایمان لفظی نیست، ایمان ذهنی هم داشت. امّا حقیقت ایمان در وجود او نبود. تظاهر به ایمان میکرد. میآمد با پیامبر نماز هم میخواند ولی این نماز او، نماز ریایی بود، نماز نفاقی بود، اظهار محبّت میکرد ولی محبّت لفظی فایده ندارد. محبّت در ذهنش هم تصوّر میشد ولی محبّت ذهنی فایده ندارد. عشق واقعی در دل او نبود، جاذبهای نسبت به پیغمبر اکرم نداشت. لذا «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا»[۱۴] اینها روز قیامت در تاریکی محض هستند امّا احساس میکنند مؤمن در نور است، راه خود را با نور پیدا کرده است دارد میرود به سوی بهشت ولی این در تاریکی است نمیتواند قدم از قدم بردارد. اصلاً بلد نیست کجا برود، جلوی پای خود را نمیبیند. اینها به مؤمنین میگویند: «انْظُرُونا» یک نگاه به ما بکنید.
جواب ملائکهی عذاب به درخواست نور منافقین از مؤمنین
ما هم امروز به حضرت سیّد الشّهداء میگوییم: آقاجان به ما یک نگاهی بکنید «انْظُرنا» یک نگاه به ما بکنید. اینها به مؤمنین و مؤمنات میگویند: «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» شما به ما پشت کردید، نور شما به ما نمیرسد. چهرهی نورانی خود را به طرف ما بکنید، یک نگاهی بکنید، شاید با نگاه شما از آن نور چیزی هم نصیب ما بشود و بتوانیم راه خود را برویم. امّا آنجا اینها با منافق قهر هستند، رابطهای ندارند. اینها به آنها هیچ جواب نمیدهند. «قیلَ» به آنها گفته میشود، احتمال میدهند که ملائکهی عذاب به اینها میگویند. خود مؤمن با منافق حرف نمیزند. او دشمن خدا است، این دوست خدا است با هم ارتباطات قطع شده است. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ» به اینها میگویند که، گفته میشود که ملائکهی عذاب میگویند: این کسانی که ایمان دارند، برای اینجا نیست، اینجا تولید نکرده است، تولید دنیا است. اینها در دنیا ایمان واقعی داشتند، با ایمان زندگی کردند، حقیقت ایمان داشتند. اینها حرامخور نبودند، اینها حرامبین نبودند، اینها حرامگو نبودند، اینها دست آلودهای نداشتند، دست پاک بودند. آنجا ایمانشان در زندگی آنها اثر داشته است، اینجا هم نور شده است، اطراف آنها را روشن میکند. شما اگر بخواهید نور بیاورید باید برگردید. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ» به دنیا برگردید، آنجا ایمان تحصیل بکنید. تا اینجا روشن بشود.
امام حسین (علیه السّلام) زینت آسمان و زمین
امّا این «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ»[۱۵] من سه نکته را در مورد حضرت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) به نظر من میرسد که مفید است خدمت شما عرض بکنم. حضرت سیّد الشّهداء وارد شدند به محفل و سلام کردند به جدّ بزرگوار خود حضرت رسول. پیامبر اکرم فرمودند: «مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ»[۱۶] علیک السّلام ای زینت آسمان و زمین. احتمال نمیدهید این آسمان، آسمان دل باشد که این آیهی کریمه دارد «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» خدا چراغ ایمان را در دل شما روشن کرد ولی این تنها این نبود «زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» آسمان دل شما با یک خورشید نورانی مزیّن شده است، سقف دل شما چراغانی است. آن کسی که زینت آسمانها است حسین است. آن کسی که کانون ایمان است، حسین است. آن کسی که چشمهی ایمان است حسین است «حسینٌ مصباح الهدی» هر کسی ایمان دارد، کنار چشمهی وجود امام حسین است، امام حسین ساقی است، جرعهنوش است. آدمی که مؤمن است، جرعهی ایمان را از امام حسین گرفته است، «مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ»
امام حسین (علیه السّلام) کشتی نجات
نکتهی دوم مطلبی است که حضرت رسول بعد از سفر معراج خود فرمودند؛ فرمودند که من بر یمین عرش دیدم، خدا آنجا تابلویی زده بود، نصب کرده بود، آن تابلو چه نقشی داشت؟ «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ … مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَهُ نَجَاهٍ» امام حسین دو تا ویژگی در عرش آنجا را زینت داده است یکی این است که حضرت سیّد الشّهداء کشتی نجات است، کسانی که باطن آنها طوفان دارد، گناه آدم را طوفانی میکند، شهوات آدم را طوفانی میکند، آدم غرق در شهوت میشود، غرق در حبّ دنیا میشود، غرق در لذایذ این عالم میشود. اگر دریای لجن شهوت آمد من دارم غرق میشوم، بعضی جوانها والله در معرض غرق هستند، بیچارهها، گرفتار هستند، راه حلال ندارند، دارند از بین میروند. آن کشتی که دل لرزان و طوفانزدهی انسان را نجات میدهد، جز امام حسین کسی دیگر نیست. دل با شهوات طوفانی میشود. آدم وقتی عصبانی میشود، از دل خشم او آتش میگیرد و بدن را تحت تأثیر قرار میدهد، باطن انسان عصبی میشود، خشم میکند امّا چهرهی او یا سرخ میشود میگوید: خون چشم من را گرفت، رگها کلفت میشود. این برای جسم نیست، برای قلب است. چرا دل آرام نیست آدم با یک ناسزایی با یک ناملایمی جوش میاورد داد میزند، آتشی در باطن خود دارد، دارد سکته میکند گاهی هم سکته میکند. چرا؟ برای اینکه کشتی امنی نیست. دریای وجود این متلاطم است، گاهی به این سو میاندازد، گاهی به آن سو میاندازد. آدم گرفتار دریا و طوفان شهوات خود است. اگر انسان بخواهد در باطن خود طوفان و موج را کنترل بکند، نیاز به کشتی دارد. این کشتی چیست؟ امام حسین است.
امام حسین روشنیبخش قلب مؤمن
آن وقت این نکته را کنار این حدیث بگذارید که فرمود: «قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۱۷] اگر مؤمن ایمان دارد برای این است که قلب او عرش خدا است. اگر قلب مؤمن عرش خدا است که «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۱۸] عرش خدا آرام است، تخت خدا گرفتار طوفان نیست، کرسی فرمان خدا در معرض هیچ طوفانی قرار نمیگیرد. قلب مؤمن مرکز فرماندهی پروردگار مؤمن است، مستقرّ پروردگار متعال است. آن عرشی که در یمین آن نوشته است: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ … مِصْبَاحُ هُدًى» دل مؤمن است. اگر خدا به قلب مؤمن نور را محبوب قرار داده است، این وجود نازنین امام حسین است، این نور امام حسین است قلب مؤمن را روشن کرده است. «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» پس زینت عرش هم است.
اگر دل انسان در اینجا عرشی شد، مزیّن شد، نوری گرفت و روز قیامت هم بنا است با این نور راه برود، به بهشت میرسد.
امام حسن و امام حسین زینت دهندهی بهشت
بهشت به خدا عرضه داشت: بارالها، پروردگارا! خاصّان را، بزرگان عالم را به اینجا میآوری، پذیرا میکنی، اینجا محلّ پذیرایی مقربّین است، انبیاء است، اولیاء است، صلحا است، شهدا است، صدّیقین است، ابرار است، اخیار است، این همه خوبان عالم را میخواهی اینجا جمع بکنی، امّا تابلویی که اینجا را زینت بدهد، چیست؟ خدای متعال فرمود: «أَ لَمْ أُزَیِّنْکِ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ»[۱۹] یعنی چیزی زیباتر از حسین است که با آن تو را زینت بکنند. زینت بهشت حسن و حسین هستند. بنابراین بهشت ما حسین است، عرش ما حسین است، نور قیامت ما حضرت سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین است.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الانوار، ج ۹۱، ص ۱۱۷٫
[۳]– الأمالی (للطوسی)، ص ۸۴٫
[۴]– نهج البلاغه، ص ۲۶۴٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۱۹۵٫
[۶]– نهج البلاغه، ص ۷۰٫
[۷]– غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۳۰٫
[۸]– سورهی آل عمران، آیه ۱۰۳٫
[۹]– سورهی انفال، آیه ۶۳٫
[۱۰]– سورهی زخرف، آیه ۶۷٫
[۱۱]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۲]– سورهی تکویر، آیات ۱ و۲٫
[۱۳]– سورهی حدید، آیه ۱۲٫
[۱۴]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۵]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۲۰۵٫
[۱۷]– بحار الأنوار، ج ۵۵، ص ۳۹٫
[۱۸]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۹]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۳۰۶٫
پاسخ دهید