روز دوشنبه مورخ ۰۷ شهریورماه ۱۴۰۱ و همزمان با شب دوم ماه صفر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «هیأت خیابان قائن» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- قرآن کریم کتاب هدایت است
- ماجرای ناسپاسی قوم بنیاسرائیل پس از نجات از دست فرعونیان
- هَجمهی سنگی تبلیغاتی دشمن علیه حکومت اسلامی
- باید همگی ارتباط مُستمر با کتابهای تفسیری داشته باشیم
- دستور خداوند برای نپذیرفتن خبرها از جانب فاسقین
- انسان باید نسبت به طهارت غذای خود حسّاسیّت داشته باشد
- انسان باید مراقب غذای روحی خود باشد
- خدمت عُلمای دین در زمان صَفویّه
- حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در همهی شئون رهبری بینظیرند
- زندگی سادهی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی)
- اگر برای نعمتهای خود شاکر باشید، عزّت خواهید یافت
- روضهی ورود اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) به شهر شام
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
قرآن کریم کتاب هدایت است
به محضر شریف شما دلدادگان حضرت امام حسین (علیه السلام) و معتقدان به خداوند و عالَم آخرت و حاضر در صحنههای تعظیم شعائر دینی عرضه میداریم همهی قرآن کریم هدایت است. در قرآن بیش از ۲۰۰ مورد علمی وجود دارد. راجع به جَنین، راجع به باران، راجع به تلقیح گیاهان صحبت شده است و در مجموعههای دانشگاهی هر روزی که میگذرد و یک مطلب علمی جدید که کشف میشود، وقتی به قرآن کریم مراجعه مینمایند، متوجّه میشوند که این موضوع در قرآن کریم مطرح شده است؛ ولی اگر بپرسند موضوع قرآن چه چیزی است؟ نمیگوییم که قرآن کتاب جَنینشناسی است، قرآن کتاب زیستشناسی است، قرآن کتاب کیهانشناسی است؛ بلکه قرآن کریم راجع به همهی اینها سوژههای علمی دارد و این از معجزات قرآن کریم است. آن زمانی که آزمایشگاه وجود نداشت، تلسکوپ وجود نداشت و میکروسکوپ وجود نداشت، قرآن کریم مطالبی را مطرح فرموده است که بَشر پس از تأسیس اینها به آن رسیده است. ولی قرآن کریم کتاب فیزیک نیست، کتاب تاریخ نیست. در قرآن کریم حدود ۲۰۰ قصّهی تاریخی وجود دارد، ولی کتاب تاریخ نیست. اگر از شما سؤال بپرسند که موضوع قرآن کریم چه چیزی است؟ یا به اصطلاح تیتر آن چیست؟ پاسخ آن را خود قرآن کریم فرموده است که پروردگار متعال میفرماید: «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۲]»؛ قرآن دو گونه هدایت دارد. یک نوع هدایت «هُدًى لِلنَّاسِ[۳]» است و دیگری هدایت «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» است. هدایت راهنمایی قرآن کریم، هدایت ارشادی قرآن کریم، هدایت روشنگری قرآن کریم متعلّق به همهی مردم است. زیرا «هُدًى لِلنَّاسِ» است.
ماجرای ناسپاسی قوم بنیاسرائیل پس از نجات از دست فرعونیان
در آیات قرآن کریم جریان بنیاسرائیل مطرح شده است که اینها در زمان حضرت موسی (علیه السلام) با وجود اینکه از خطر حکومت خونخوار و بیرَحم و سَفّاک فرعونی نجات پیدا کردند، ولی به اندازهای بیمعرفت، نمکنشناس و بیحیا بودند که با مُعجزه از رود نیل عبور کردند، آب دریا خُشک شد و دریا به صورت کانال و جادهی خُشک درآمد و اینها از این جاده و کانال عبور کردند و به آن سوی ساحل رفتند و به سلامت رسیدند. لشکر فرعون که اینها را تعقیب میکرد، گمان میکردند خُشکی دریا و راه و تونل شدن دریا برای همیشه است، آنها هم وارد شدند؛ ولی دریایی که مانند دهان شده بود و بنیاسرائیل از دهانهی دریا عبور کردند و به ساحل رسیدند، وقتی فرعون و لشکر او وارد شدند، دریا دهان خود را بست و همهی اینها را درون خودش غرق کرد. چنین مُعجزهی آشکاری که خداوند به صورت عَیان قدرتنمایی و حمایت خود را از جبههی ایمان نشان میدهد و قدرت بر عذاب و جُدا کردن حقّ و باطل را به این روشنی ملاحظه کردند؛ اما وقتی به آن سوی ساحل رفتند، به یک دیاری رسیدند که در آنجا بُت میپرستیدند. بلافاصله این لشکر نجات یافته که از دریا با مُعجزه عبور کرده بودند که در میان دو خطر گیر افتاده بودند؛ در پُشت سرشان لشکر فرعون بود و در مقابل هم دریا قرار داشت. ترسیدند و گفتند: ما را به جایی آوردهای که نه میتوانیم به سوی جلو حرکت کنیم و نه میتوانم به عقب بازگردیم، هم در پیش رو خطر وجود دارد و هم در پُشت سرمان خطر است؛ ولی حضرت موسی (علیه السلام) فرمودند: «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ[۴]»؛ شما در مقابل خود دریا را میبینید و در پُشت سرتان آتش خَشم دشمن را مشاهده مینمایید؛ ولی من نُصرت الهی و همراهی خداوند را میبینم. خداوند با ماست. خداوند قدرت دارد تا ما را به صورت سالم از این دریا عبور بدهد و خداوند هم معیّت خود را در عمل نشان داد و اینها را سالم به آن سوی دریا رساند. ولی حال که نجات یافته بودند، باید ایمانشان قویتر میشد. باید تواضع و ادب و بدهکاریشان نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) خیلی بالا میرفت. مُعجزه دیده بودند، قدرتنمایی دیده بودند، خارق دیده بودند، کار نشدنی را دیدند که انجام شد و به برکت حضرت موسی (علیه السلام) صورت گرفت. ولی چه کردند؟ گفتند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ[۵]»؛ گفتند: جناب موسی! ببیند که اینها چه خداهایی دارند، برای ما نیز از این بُتها قرار بده تا ما آنها را پرستش کنیم. هم بیحَیا بودند، هم جاهل بودند، هم نمکنشناس بودند و اصلاً گذشتهی خود را نمیدیدند.
هَجمهی سنگی تبلیغاتی دشمن علیه حکومت اسلامی
برادران عزیز! ما در ملّت ایران افراد بصیر، افراد آگاه، افرادی که قدرت تحلیل دارند، بسیار زیاد هستند؛ ولی قدرت تبلیغی دشمن هم خیلی زیاد است و گاهی روز روشن را تاریک نمایش میدهد. به زیبایی میتواند دوست را به عنوان دشمن نشان بدهد. خیرخواه را به عنوان بَدخواه نشان بدهد. بر حسب آنچه که در تاریخ نقل شده است، یکی از کارهایی که «معاویه» انجام میداد، در شهر شام در خانههایی که فرزندان خردسال داشتند، بَرّهی گوسفند را تقسیم میکرد و میگفتند که امیر معاویه به شما هدیه داده است؛ وقتی کودکان با این بَرّهها مقداری اُنس میگرفتند و به عنوان اسباببازی آنها به شمار میآمد، مدّتی بعد به صورت مخفیانه میآمدند و این بَرّهها را از خانهها بیرون میآوردند و میگفتند علی بن ابیطالب آمده است و این بَرّهها را دزدیده است. حضرت علی (علیه السلام) را در ذهن کوکان خردسال به عنوان دزد معرّفی میکردند و معاویه را به عنوان کسی که کودکان را نَوازش میکند و کسی که نه تنها به بزرگسالان اهمیّت میدهد، بلکه به کودکان مردم هم اهمیّت میدهد، معرّفی میکردند. این قدرت تَزویر است، قدرت ریاکاری و قدرت تبلیغ است. اینها به قدری در این قضیّه فضا را علیه مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) آلوده کردند که وقتی شایع شد که فرق مقدّس حضرت علی (علیه السلام) را در مسجد شکافتند، مردم شام باورشان نمیشد و میگفتند: مگر علی به مسجد میرود؟ مگر علی نماز میخوانَد؟ این قدرت تبلیغات است. در آن روز یک «عمر و عاص» وجود داشت که برای معاویه سامری بود، برای معاویه نقش هُنرپیشه را داشت، برای معاویه نقش بازیگر را ایفا میکرد، نقش سینما و تئاتر را داشت، توانست قرآن را بر روی نیزه بزند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آستانهی پیروزی قطعی قرار داشت و با این تاکتیک وانمود کردند که معاویه میگوید بیایید و به قرآن عمل کنیم، ولی علی در حال جنگ با قرآن است. اینگونه حضرت امیرالمؤنین (علیه السلام) را در آستانهی پیروزی به عقب راندند و جریان حَکَمیّت پیش آمد و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه میکردند و میفرمودند: «کنت امیراً و سِرتُ معموراً»؛ دیروز من فرمانده بودم و اینها فرمانم را اطاعت میکردند؛ اما امروز اینها فرمان میدهند و من مجبور هستم فرمان اینها را اطاعت کنم. این قدرت تبلیغات است.
باید همگی ارتباط مُستمر با کتابهای تفسیری داشته باشیم
در سورهی مبارکهی حُجرات که حتماً تفسیر این سوره را ببینید، هم کتاب «تفسیر نمونه[۶]» تفسیر قابل فَهمی است و هم «تفسیر اطیب البیان[۷]» که متعلّق به مرحوم «سیّد عَبدُالحسین طَیّب اصفهانی[۸]» (رحمت الله علیه) است که میگوید: بنده وجود نازنین مولایم حضرت حجّت (ارواحنا فداه) را در عالَم خواب دیدم و ایشان به بنده دستور دادند تا کتاب تفسیر بنویسم. هر کسی امام را ببینید، امام را دیده است. بنده خواب خود را به عنوان حجّت دیدم و هنگامی که بیدار شدم، با توسّل به حضرت حجّت (ارواحنا فداه) و توکّل بر خداوند شروع به نوشتن کتاب تفسیر کردم و نام آن را نیز اطیب البیان گذاشتم. طیب کَلام به این معناست که انسان خوش سخن باشد و سخن او بر دل بنشیند. اطیب البیان به معنای شیرینترین بیان در تفسیر قرآن کریم است. مرحوم سیّد عَبدُالْحسین طَیّب اصفهانی (رحمت الله علیه) میگوید که بنده ۸ جزء را تفسیر کرده بودم، سپس به ذهنم آمد که توسّلی داشته باشم و متوجّه بشوم که آیا حضرت حجّت (ارواحنا فداه) کار بنده را در این ۸ جزء پسندیدهاند یا مورد رضایت ایشان نیست و خستگی در جانم میماند. با یک توسّلی دیدم که حضرت مهدی (ارواحنا فداه) در محضر جدّ بزرگوارشان حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام) هستند. جلو رفتم و به هر دو بزرگوار سلام کردم و از آقای خودم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) سؤال کردم که آیا این تفسیر مورد قبول شما قرار دارد یا خیر؟ حضرت مهدی (ارواحنا فداه) فرمودند: بله. این تفسیر اطیب البیان هم به فارسی صریح نوشته شده است، اما از آن جهت که سفارش حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است و نویسندهی آن هم سیّد بزرگواری است که در آمدن حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به ایران مُکاشفهای برایشان پیش آمده بود و در جمع عُلمای اصفهان با قاطعیّت گفته بودند که هیچ خطری امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را تهدید نمیکند، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از فرانسه سالم به ایران میرسد و حکومت ایشان هم حکومت مُستقر باشید و از این بابت شاد باشید. این موضوع را به ایشان نشان داده بودند. مرحوم سیّد عَبدُالْحسین طَیّب اصفهانی (رحمت الله علیه) این تفسیر را که بسیار بیپیرایه است و به زبان فارسی هم نوشته شده است و انشاءالله یا در کتابخانهها و یا در کتابخانهی خودتان داشته باشید. بنده هم این کتاب را دارم و به صورت فراوان هم به آن مُراجعه میکنم.
دستور خداوند برای نپذیرفتن خبرها از جانب فاسقین
«تفسیر نور[۹]» جناب «آقای قرائتی» به تعبیر خودشان یک تفسیر ساندویچی است و از تفسیر نمونه بسیار آسانتر است. آن را مشاهده بفرمایید. تفسیر سورهی حُجرات را علاوه بر اینکه جناب آقای قرائتی در تفسیر نور آوردهاند، به صورت یک جُزوه درآوردهاند. ایشان بعضی از سورهای قرآن کریم مانند سورهی مبارکهی لُقمان را که مطالب اخلاقی دارد، به صورت جُداگانه چاپ فرمودهاند و جُزوهی کوچکی است. نکات سورهی مبارکهی یوسف هم به همین صورت چاپ شده است و در مورد سورهی مبارکهی حُجرات نیز به همین صورت است. این سورهی مبارکهی حُجرات درس اخلاق است، سورهی مبارکهی حُجرات درس مُعاشرت است، سورهی مبارکهی حُجرات پیوند بیوند ملّت و رهبر است، سورهی مبارکهی حُجرات نحوهی بیمهکردن جامعه در پرهیز از غیبت و پرهیز از جنگ است و خداوند متعال در سورهی مبارکهی حُجرات چارهی بَغی را هم بیان فرموده است. پروردگار متعال در سورهی مبارکهی حُجرات میفرماید: «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا[۱۰]»؛ اگر فاسقی به شما خبر داد، قرآن در مورد فاسق فرموده است و کافر فوق فاسق است، اگر فاسقی به شما خبری داد، آن را نپذیرید. «فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ[۱۱]»؛ ممکن است شما با شنیدن یک خبر نادرست به جان یکدیگر بیفتید، قتل کنید و نااَمنی به وجود بیاورید و بعد هم مشخّص بشود که این حرف از اساس دروغ بوده است. چرا بدون انجام تحقیق و با شایعات در حال فرهنگسازی جامعهی خود هستید؟ چرا خودتان را از خودتان جُدا میکنید؟ چرا قدرت متمرکز را به ضعف اجتماعی تبدیل میکنید؟ زمان فوت یک بندهی خدا فرا رسیده بود و میخواست به فرزندانش بیاموزد که اگر مُتفرّق شدید، شما را میشکنند؛ ولی اگر با هم باشید، کسی نمیتواند شما را بشکند. تکتک تَرکهها را آورد و هرکدام از آنها با کوچکترین اشاره میشکستند؛ ولی همه را کنار یکدیگر قرار داد و گفت که حال آن را بشکنید؛ نتوانستند آنها را بشکنند؛ زیرا در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند و شکستناپذیر شده بودند. سپس به فرزندان خود گفت: شما تعدادی هستید؛ اگر جُدا باشید، یکایک شما را میشکنند، ولی اگر با یکدیگر باشید، شکستناپذیر خواهید شد. خداوند متعال دوست دارد تا مؤمنین با یکدیگر باشند. دوست دارد مؤمنین یَدِ واحده باشند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعبیر دست را به کار برده است. این ۵ انگشت به صورت جُدا هستند، ولی وقتی بخواهید دست خود را مُشت کنید، آن را یکی میکنید. شما هم اگر به صورت یکی بشوید، مانند مُشت هستید و قوی هستید و بر دهان دشمن میکوبید و با قدرت بر حریف خود پیروز میشوید. ولی اگر انگشتهای خود را جُدا کردید، هر کدام از آنها قابل شکست است و مقاومتی هم ندارد. لذا در برابر شایعات وَسواس داشتن و گوش نکردن به حرف فاسق، زیرا نَفَس فاسق بار منفی دارد و مسموم است. انسان فاجر، انسان فاسق، انسان کافر، انسان مُشرک، انسان بُتپرست، انسان جاسوس و انسان منافق باطن آلودهای دارد و نَفَس او نیز مُتعفّن است. لذا قرآن کریم فرموده است: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[۱۲]»؛ انسان به حُکم اینکه انسان است، باید در زندگی خود بهداشت داشته باشد. وقتی غذا میخورید، هرچه در مقابل شما قرار دادند را نخورید؛ ببینید که چه غذایی به خورد شما میدهند. نکند که این غذا مسموم باشد، نکند سَمّ در آن ریخته باشند، نکند مانده باشد و وضعیّت گوارشی شما را به هم بریزد، نکند که نَجس باشد، نکند که غَضبی باشد.
انسان باید نسبت به طهارت غذای خود حسّاسیّت داشته باشد
میگویند مرحوم «شیخ حسنعلی نخودکی[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه) به سختی میپذیرفت که میهمان کسی باشد. اما نسبت به سادات بسیار حسّاس بود که آنها مورد رَنجش واقع نشوند. سیّدی ایشان را دعوت کرد و چون سیّد بود، نتوانست دعوت او را بپذیرد. ایشان هم شرط گذاشتند که باید غذای حَلال به من بدهی و غذای حرَام را به خورد من ندهی. به میهمانی رفت. وقتی غذا آوردند، شیخ این غذا را نخورد. آن شخصی که مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی (رضوان الله تعالی علیه) را دعوت کرده بود، قَسم خورد و گفت: حاج شیخ! بنده این غذا را از مزرعهی خودم استفاده کردم، از گاوی که برای خودم است شیر دوشیدهام و تبدیل به ماست کردهام؛ هم این نان دسترنجِ من است و هم شیر و ماست دسترنجِ خودم است. مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: خیر اینگونه نیست. این ماستی که آوردهای، گاو تو به مزرعهی همسایهی تو رفته است و در آنجا علوفه خورده است و این شیر از حقّالناس درست شده است و تو میخواهی آن را به خورد من بدهی. این موضوع را جناب آقای مُجاهد که معروف به «پروانه» هستند و شاعر خوبی هستند و پدرشان نیز از مُدرسین سطح عالی قُم بودند، از مرحوم آقای «شیخ جعفر مُجتهدی[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) نقل میکند که میگوید بنده با ایشان بودم و یکی از مؤمنین و مقدّسین شهر قُم دعوت کردند و مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) نیز پذیرفتند و به احترام ایشان برخی از صُلحای قُم را نیز دعوت کرده بودند. سُفره را پَهن کردند و به محض آوردن غذا، مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) با یک دلهُرهای از جای خود برخاستند. گویا در آن سُفره اژدها دیده بودند. از جای خود برخاستند و فوراً منزل را تَرک کردند. صاحبخانه بسیار نگران شد و این حرکت بر خلاف انتظار او بود. مدّت زیادی طول نکشید که مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) مجدداً تشریف آوردند. صاحبخانه نزدیک آمد و از ایشان پرسید: مشکل چه بود؟ مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) گفتند: مشکل این بود که بنده دیدم درون سُفره خون وجود دارد و تو میخواهی آن را به خورد ما بدهی. پرسید: چگونه ممکن است؟ زیرا بنده حَلالخور هستم و خُمس و زکات مال خود را میپردازم. مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) گفتند: این غذایی که آوردهای چه بود؟ او پاسخ داد: ما قصد داشتیم تا غذای سادهای برای شما تهیّه کنیم، اما همسر بنده به من فشار آورد و گفت که ایشان جناب آقای جعفر مجتهدی هستند، عارف و سالک خداوند هستند. صاحب سِرّ را دعوت کردهای، حال نمیخواهی یک غذای خوب برای ایشان تهیّه کنی؟ بنده رفتم و از فُلان آقا مقداری پول قرض گرفتم. به محض اینکه اسم فُلان آقا را آورد، مرحوم آقای شیخ جعفر مُجتهدی (اعلی الله مقامه الشریف) گفتند: منظور شما همان انسان رِباخوار است؟ آیا این پول را از آن گرفته بودی؟ صورت باطن آن همین بود که این خون در این سُفره قرار داشت و قصد داشتی تا ما را نیز خوانخوار کنی. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»؛ انسان باید نسبت طعام خود حَواسش را جمع نماید. غذای حَرام توفیق را از انسان سَلب میکند. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا[۱۵]»؛ اگر خواستید نماز شب بخوانید، توفیق نماز اوّل وقت را پیدا کنید، توفیق حضور در راهپیمایی روز قُدس و روز ۲۲ بهمن و نماز جمعه و شعائر دینی و مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) بدون کراهت و با ذوق و شوق داشته باشید، غذای حَلال بخورید، غذای پاکیزه بخورید. اگر غذای حَرام خوردید، نمازتان با کسالت همراه میشود و فرشتهها شما را برای نماز شب بیدار نمیکند. حتّی توفیق یک نماز شب هم پیدا نمیکنید. آرامآرام از مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) هم خسته میشوید و دیگر در این مجالس هم حضور نخواهید یافت. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا». این بُعد ظاهری آیه است. چون انسان هستید خوراک خودتان را هم از نظر بهداشت جسمی و هم از نظر بهداشت روانی مواظبت کنید تا غذای حَرام نخورید، غذای حقّالنّاس نخورید، غذای یتیم نخورید، غذای نَجس و کثیف هم به خورد شما ندهند. شما انسان هستید، پس باید هم نظافت داشته باشید و هم بهداشت داشته باشید و هم حَلال و حَرام را رعایت نمایید.
انسان باید مراقب غذای روحی خود باشد
اما حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرماید که فرهنگ قرآن کریم فرهنگ وسیعی است و تنها به خوراک انسان مَنوط نمیشود. همانگونه که غذا برای جسم شما تولید انرژی میکند، یا انرژی مثبت و یا انرژی منفی تولید مینماید، شنیدنیهای شما غذای روحی شما هستند. «عِلْمُهُ اَلَّذِی یَأْخُذُهُ[۱۶]»؛ اطلاعاتتان را ببینید، آگاهی، دین و معلوماتتان را از کدام مسیر دریافت میکنید، از کدام شبکه دریافت میکنید، از کدام نَفَس به دست میآورید؟ نَفَس ناپاکِ انسان کافر وقتی به تو خبر میدهد، ولو انسان سالمی هم باشی، آن نَفَس روحِ تو را آلوده مینماید.لذا در روایت آمده است: «مُجَالَسَهُ اَلْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ اَلظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ[۱۷]»؛ اگر با انسانهای بیدین نشست و برخسات داشته باشید، یکی از زیانهای غیر قابل جُبران نشست و برخاست با انسانهای بَد، با انسان بیدین، با انسان ضدّ انقلاب، با انسان حَرامی و با انسان بیگانهپَرست این است که آرامآرام نسبت به خودیها بَدبین میشوی، خودیها را دشمن و بیگانهها را دوست خود میپنداری و بیگانهپَرستی جزء جان تو میشود. این جزء هشدارهای ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) نسبت به دوستان خود است. از جمله وصیّتها و خیرخواهیها مادر حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) به حضرت سلیمان این بود که در مورد کسی که انسان خوبی است یا انسان بدی است، قضاوت نکن تا ببینی با چه کسی رفتوآمد دارد، پای صحبت چه کسی مینشیند، از چه کسی حرفشنوی دارد. لذا الله الله! به خاطر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای اینکه ما مانند مردم کوفه نشویم که حضرت امام حسین (علیه السلام) را دعوت کردند و با آگاهی این کار را انجام دادند، در نامهی خود هم نوشتند که ما همه چیز داریم، ولی رهبر خوبی نداریم، شما فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید، تشریف بیاورید و زَمام امور را در دست بگیرید و ما نیز همهی امور را در اختیار شما قرار میدهیم. چگونه شد که ظرف چند روز مردم کوفه آن چنان تغییر فکر دادند؟ البته باید بگوییم تغییر هویّت دادند. اصلاً خودشان تغییر کردند و فکرشان تغییر نکرد. خودشان جانی شدند، خودشان کافر شدند، خودشان قاتل شدند، خودشان با دودمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عِناد پیدا کردند. انسانهایی که به امام حسین (علیه السلام) نوشته بودند که حاضریم در رکاب تو فداکاری کنیم، حال که امام حسین (علیه السلام) به کوفه رسیدند، تغییر کردند. لذا بدانید که این جَوّسازیها و تبلیغات اثر دارد. اگر فامیل شما باشد، رَفیق شما باشد و یا شریک شما باشد و شما دیدید کهه به صورت مرتّب مطالب منفی را میبیند و همیشه آن نیمهی خالی لیوان را میبیند و نسبت به نیمهی پُر لیوان توجّهی ندارد، هم بیانصاف است و هم بیدین است.
خدمت عُلمای دین در زمان صَفویّه
خداوند متعال در قرآن کریم آیهای فرموده است که برای ما هم جَنبهی احساسی و دلی دارد و هم جَنبهی اخلاقی دارد و هم بُعد هشداری دارد. پروردگار متعال فرموده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ[۱۸]»؛ اگر اهل شُکر بودید؛ شُکر این امنیّت، شُکر این رهبری را انجام دادید؛ برادران! به عَمامهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قَسم میخورم و از روی تعصّب به عَمامه چیزی نمیگویم؛ بنده عُمر خود را بر سر سُفرهی حضرت امام حسین (علیه السلام) بودهام، ریزهخوار خوانِ نعمت حضرت امام حسین (علیه السلام) بودهام، کاسهلیسِ میهمانان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بودهام، وابستهی به هیچ دستگاهی نیستم و به روضهخوانی خودم افتخار میکنم و انشاءالله روضهخوان میمیرم. بنده میدانم که وفای دستگاه حضرت امام حسین (علیه السلام) اینگونه نیست که نوکر خود را رها نماید. تا به حال هوای ما را داشتهاند و از این به بعد هم خواهند داشت. ولی یک مُلاحظهی با انصاف داشته باشید. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را ببینید که اوّلین زَمامدار یک کشور است. سپس تاریخ ایران را تا زمان ساسانیها و قبل آن را مشاهده نمایید. صَفویان که به تشیّع خدمت کردند، در خدمت «شیخ بهائی[۱۹]» (رضوان الله تعالی علیه) و «محقّق ثانی[۲۰]» (رحمت الله علیه) و بزرگان دیگری که در آن عصر حضور داشتند، «علّامهی مجلسی اوّل[۲۱]» (رضوان الله تعالی علیه) و «علّامهی مجلسی دوّم[۲۲]» (رحمت الله علیه) بودند که در زمان صَفویه حضور داشتند و این عُلما هم خوب بَلد بودند تا از اینها سواری بگیرند و اعتقاد مردم ایران را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نورانی کنند، دلها شکار اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بدهند و خوب هم کار کردند. ولی مظالمی که از «شاه عبّاس صفوی» نوشتهاند که بعضی از اینها از ترس حکومت پسر خودشان را به قتل رساندهاند، بعضی از اینها جنایات بزرگی انجام دادهند. حکومت قاجاریه را مشاهده نمایید، حَرمسرای «ناصرالدین شاه» را ببینید، کثافتکاریهای تمام شاهان را ببینید تا به «رضا خان» ملعون برسد که هم خودش کثیف بود و هم دودمان او کثیف بود.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در همهی شئون رهبری بینظیرند
«محمّدرضا پَهلوی» انسان بسیار هَوس بازی بوده است. مطالبی را که اطرافیان او گفتهاند، نگاه بیندازید که به صورت کتابهای متعددی چاپ شده است. خاطرات «فَرح پَهلوی» هم وجود دارد که از زبان خودشان ببینید که چقدر او آلوده بوده است. به صَغیر و کَبیر رَحم نمیکرده است. از او پرسیدهاند که چرا اینگونه شدهای؟ پاسخ داده است: مادرم به من گفته است که به هر باغی رسیدی، گُلی از آن باغ بچین و این در وجود من اثر کرده است و اینگونه شدهام. یک انسان بوالهَوس و شرابخوار و بیعُرضهای که در مملکت خودش قُلدر و گردنکُلُفت و ضیعفکُش بود، ولی در برابر آمریکا چگونه بود؟! وقتی فانتومها را به قیمت چندین برابر به ایران دادند، بدون اینکه از شاه اجازه بگیرند، خَلبانهای آمریکایی آمدند و در جنگ ویتنام از آنها استفاده کردند. بعد شاه در دستگاه سلطنتیاش خودش را مَلامت میکرده است که من چه شاهی هستم که اختیار مملکت خودم را ندارم؟! چنین شاهی که خواهر او مسئول قاچاق موادّ مخدر ایران بوده است. همه نوع کثافتکاری در وجود آنان وجود داشته است و اگر منبر نبود، بعضی از کثافتکاریهای آنها را با آدرس عرض میکردم که چه کسانی بودند و چه کردهاند. آنوقت اگر کسی انصاف داشته باشد و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را مشاهده نماید که از فرانسه آمدند و مدّتی دَربهدَر بودند، تَبعید بودند، در کشور ترکیه بودند و سپس به کشور عراق رفته بودند و ایشان را از کشور عراق بیرون کرده بودند؛ هیچ کشوری از کشورهای عَربی ایشان را راه نداده بودند و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اعلان کردند که اگر هیچ کشوری من را راه ندهد، بر روی آبهای آزاد کشتی به کشتی میروم، ولی از موضع خودم عقبنشینی نخواهم کرد. سپس به ایران آمدند، ولی در کدام قصر ساکن شدند؟ در کدام کاخ ساکن شدند؟ کدام سوء استفاده را انجام دادند؟ در هنگام وفاتشان چه مقدار سپرده در بانکهای خارج از کشور داشتند؟ حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) با چه قدرت و نورانیّتی تشریف آوردند و در حسینیه زندگی کردند. آن هنگام که رهبر سیاسی یک مملکت شده بودند و در جایگاه شاه نشسته بودند، گریههای سحر ایشان بیشتر از قبل بوده است. این موضوع را حاج رضا برای بنده نقل کردند و گفتند که در دل شب بیدار شدم تا برای قضای حاجت بروم. هنگامی که از جلوی اتاق حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) رَد میشدم، صدای نالهی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) حرکت بنده را به رُکُود تبدیل کرد و سر بر روی دیوار گذاشتم و میشنیدم که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) با صدای بلند درون اتاقشان گریه میکردند و ضَجّه میزدند و من نیز با گریهی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) گریه میکردم. او گفت: حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از اتاق بیرون آمدند و دیدند که من سر بر روی دیوار گذاشتهام و در حال گریهکردن هستم، به بنده گفتند: حاج رضا! تا زمانی که جوان هستی، فکری به حال خودت بکن. زیرا مانند من پیر میشوی و دیگر کاری از تو ساخته نخواهد بود. حال اینکه حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در جوانی خود چه میکردهاند و این اشکها را از کجا میآوردند. برای اشک حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) حوله میگذاشتند و اشکهای ایشان یک حوله را خیس میکرد.
زندگی سادهی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی)
همین رهبر بزرگوارمان که خداوند متعال خودش گُواه است که بنده سابقاً که روضهخوانی وسیعتری نسبت به حال داشتم، از منزل مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) گاهی دعوت میشدم و در روضهی زنانهی ایشان هم شرکت کردهام. ایشان روی موکت زندگی میکنند. جناب آقای قرائتی که انشاءالله خداوند ایشان را سلامت بدارد، نقل میکردند، زیرا همسر ایشان هم جزء بانوانی بودند که در مجلس روضه تشریف داشتند. ایشان میگفته است که اگر اسباب منزل منزل مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) را جمع نمایند، به اندازهی یک وانت باری میشود. شما را به خدا قَسم میدهم که آیا در تاریخ مشابهی برای اینها سُراغ دارید؟ آنوقت علم اینها، مردمداری اینها، دیانت اینها، عشق به امام حسین (علیه السلام) اینها مثالیزدنی است. خداوند متعال حضرت «آیت الله وافی» را سلامت بدارد که ایشان قبلاً تولیت مسجد مقدّس جمکران را داشتند و در حال حاضر هم بیمار هستند و برای سلامتی ایشان دعا بفرمایید. ایشان نقل میکردند که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) مکرراً به مسجد مقدّس جمکران تشریف میآوردند و ما نیمهجان میشدیم، زیرا بدون اطّلاع قبلی تشریففرما میشدند. ایشان میگفتند: بنده به مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) عرض کردم: شما متعلّق به خودتان نیستید، بلکه یک گوهر و سرمایهای هستید و چشم همهی مسلمانان به اینجا دوخته شده است و همهی مردم این کشور چشم به شما دوختهاند؛ حدّاقل قبل از تشریففرمایی برای تأمین امنیّت اطّلاع بدهید. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) فرمودند: مشکلات خبر نمیکند و هرگاه به مشکل برمیخوریم، به اینجا میآیم و امام زمان (ارواحنا فداه) را صدا میزنیم و آنها مشکلات را برطرف مینمایند. به مقدار خیلی کمی از آن لطافت و از آن حالت توسّل کم نشده است و اینگونه بندگی در اوج قدرت است. این تعبیری که امسال در سالگرد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در موقعیّت رهبری فرمودند را از شخص دیگری سُراغ دارید؟ ایشان گفتند: فاصلهی بین بنده و حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فاصلهی نُجومی است، ایشان کجا بودند و بنده در کجا هستم! این تواضع، آن سخنرانیها و آن هیبت مثالزدنی است. آقای «پوتین» برای اوّلین مرتبهای که خدمت مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) رسیده بود، وقتی از جلسه خارج شد با ایشان مصاحبه کردند که رهبر ایران را چگونه دیدید؟ او پاسخ داد: مسیح را در وجود ایشان دیدم. رئیس سازمان ملل آمد و تعبیری مشابه این داشتند. هر کسی آمده است، تحت تأثیر قرار گرفته است. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم هیبتی داشتند و آن شخصی که از شوروی آمده بود، واقعاً نمیتوانست سخنی بگوید و تحت تأثیر بود. شما مشابه چنین رهبری را در تاریخ نخواهید یافت و انشاءالله وقتی حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند، صورت کامل آن را در وجود حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهید دید. اینها نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) یک قطرهای از دریا هستند افتخار میکنند که امام زمان (ارواحنا فداه) پای خود را بلند کند و اینها خاک زیر پای امام زمان (ارواحنا فداه) را توتیای چشم خود کنند. هم مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) اینگونه هستند و هم حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه بودند. گمان نکنید که اینها مانند امام زمان (ارواحنا فداه) هستند! فاصلهی بین امام زمان (ارواحنا فداه) و غیر معصوم اصلاً قابل مُحاسبه نیست و اینها خودشان نیز متوجّه این موضوع هستند و افتخارشان به این است که امام زمان (ارواحنا فداه) اینها را به نوکری خود بپذیرد، امام زمان (ارواحنا فداه) اینها را به سربازی خود قبول نماید. لذا جنگ امروز دشمن جنگ تبلیغاتی است. این کشوری که عُرضهی هیچگونه جنگی را نداشت، در مدّت ۸ سال جنگ تحمیلی، جنگ با ۸۰ کشور را بر عُهده گرفت و با سربلندی از آن بیرون آمد و امروز هم موشکهای نقطهزن دارد.
اگر برای نعمتهای خود شاکر باشید، عزّت خواهید یافت
این موضوع را هم عرض کنم و توسّل داشته باشم. این سردار عزیزمان که مسئولیت موشکها را پس از شهید «حاج حسن طهرانی مقدّم» بر عُهده دارد که «سردار حاجی زاده» هستند، میگفتند: وقتی مرحوم حاج حسن طهرانی مقدّم موشک را سامان دادند، خدمت مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) رسیدند و گزارش دادند و گمان میکردند که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بالی پیدا میکنند و هَیجانی میشوند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) فرمودند: دست شما درد نکند، ولی بنده به این مقدار قانع نیستم؛ بروید و موشک نقطهزن را طرح کنید. ما گمان میکردیم که مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) میخواهند تا ما در جنگ قدرت برتر را داشته باشیم. سپس مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) فرمودند: بنده میخواهم انسانهای کمتری کُشته بشوند. با این موشک هم میتوان به پیروزی رسید، ولی اینها به جاهایی اصابت میکند که از آن اطّلاع دقیقی ندارید و بیگناهان از بین میروند. بنده به دنبال این هستم که شما در میان دشمنان هم آدم نکُشید و قدرت باطل را از بین ببرید و به عموم مردم کاری نداشته باشید. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) این مقدار دَقیق و دلسوز نسبت به بَشریّت هستند و اگر ما نسبت به اینها شاکر نباشیم، خداوند متعال در قرآن کریم این آیهی کریمه را فرمودهاند: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»؛ اگر اهل شُکر باشید، قول خداوند قول است و در خدایی خودش و در وَحی الهی به ما اعلان فرموده است اگر ملّتی شاکر باشد، من به آن ملّت اوج میدهم، من به آن ملّت وسعت میدهم و آن را بیشتر میکنم. اما اگر کُفران نعمت کردید، به ملائکهام واگذار نمیکنم و خودم آن ملّت را چوب خواهم زد. «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»؛ نفرموده که عَذاب ملائکه شَدید است، بلکه فرموده است عذاب من شَدید است. وقتی آن فاسق و فاجر گناه میکنند، ملائکه او را عذاب میکنند. اما انسانی که نمکنشناس و بیانصاف است، اثر خون شهدا را نمیفهمد، خدمت شهید سلیمانی را که امنیّت منطقه را تأمین کردند، قبر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را بیمه کردند، از سهسالهی حضرت امام حسین (علیه السلام) حفاظت کردند، ناموس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را حفظ کردند، اگر شهید همدانی و شهید سلیمانی نبودند که جان من به فدای خاک مرقد ایشان باد، اگر اینها سینه سِپَر نکرده بودند و آن بسیج را در کشور سوریه تشکیل نمی دادند و به «حافظ اسد» اطمینان نمیدادند، حافظ اسد در حال رفتن بود و تا کنار کاخ او آمده بودند و برادرش را کُشته بودند و کاملاً نااُمید شده بود. ولی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) به «سیّد حسن نصرالله» گفتند: بروید که پیروز میشوید. اسد باید بماند و شما بروید که پیروز خواهید شد. امنیّت سوریه و نجات مَرقد مطهّر حضرت امام حسین (علیه السلام) بسیار اهمیّت داشت. مسألهی داعش هم موضوع حکومت عراق و هم حکومت شامات است و میخواستند تا حکومت هر دو را داشته باشند و میخواستند همهی گُنبدهای مطهّر امامان ما را از بین ببرند. کاری هم به آنجا نداشتند و پس از آن قصد جان ما را داشتند و این شهدا بودند که این قدرت و عزّت و امنیّت و آرامش را به ما هدیه دادند و شهدا هم در زیر پَرچم ولایت بودند و با اعتقاد رفتند و ما را به اینجا رساندند.
روضهی ورود اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) به شهر شام
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
حسین جان! هرچه داریم، از تو داریم. هست و نیست ما حسین (علیه السلام) است. ولی این روزها در شهر شام چه بر سرشان آمد؟ آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) را سه روز پُشت دروازهی شهر شام نگاه داشتند. حضرت امّ کُلثوم (سلام الله علیها) به مسئول کاروانها که شمر (لعنت الله علیه) بود، مُراجعه کرد و گفت که من یک درخواستی دارم و این است که ما را از جای شُلوغ شهر عبور ندهید. نامَرد دقیقاً از جای شُلوغ شهر کاروان اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) را عبور داد. یکی از آقایون دیشب به منزل ما آمده بود و مخصوصاً هم برای روضهخوانی تشریف آورده بودند. زیارت ناحیهی حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) را خواندند و چه گریه و حالاتی داشتند. خداوند حَواله کرده بود. ایشان به بنده گفتند: فُلانی من رفتم و دروازهی ساعات را شناسایی کردم. از دروازهی ساعات تا قصر ویران یزید، ۴۰ دقیقه با پای پیاده زمان میبرد؛ ولی هنگام طلوع فجر آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) را وارد شهر کردند و از ازدحام جمعیّت تا غروب در این مسیر بودند. شهر را آذینبندی کرده بودند، سرود میخواندند، کَف میزدند. اوّل این کاروان آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) را وارد محلّهی یهودیها کردند و عِنادی که این یهودیان از خیبر با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند، از پُشتبام آتش میریختند. دست آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) را با غُل و زنجیر به گردنشان بسته بودند. دست حضرت امام سجاد (علیه السلام) با زنجیر آهنین به گردنشان بسته شده بود. آتش بر سر آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) ریختند و عَمامهی حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) آتش گرفت و گَردن مبارکشان از زیر زنجیر دچار جراحت شد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خودشان را روی حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) انداختند و آتش را خاموش کردند. «سهل ساعدی[۲۳]» آمد و سلام کرد. حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: تو چه کسی هستی که به ما سلام میکنی؟ زیرا در این شهر کسی به ما سلام نمیکند. عرضه داشت: من از صحابی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، بنده سهل ساعدی و از دوستان شما هستم. حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: ای سهل! آیا پولی نزد خود داری؟ عرض کرد: آقا پول به چه درد شما میخورد؟ حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: میبینی که اینها سرها را بر روی نیزه زدهاند و این مردم به دلیل تماشای این سرها نزدیک زنان میآیند. این زنان ناموس خداوند هستند. چشمهای ناپاک به اینها میافتد. سهل ساعدی رفت و به این نیزهداران پول داد و این نیزهها را فاصله دادند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمان ما (ارواحنا فداه) را برسان.
الها! دست نفوذیها و تبلیغاتچیهای دشمن را کوتاه بگردان.
خدایا! دلهای ما را نسبت به یکدیگر خوشبین قرار بده.
خدایا! به حقّ حضرت امام حسین (علیه السلام) بر وحدت، انسجام، اُخوّت، معنویّت، دیانت، نشاط، اقتدار اقتصادی و قدرت خرید ما بیفزا.
خدایا! جوانهای ما را از خطر هَرزگی، از خطر بیکاری، اعتیاد و فساد نجات عنایت بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر عزیزمان و ملّت خوبمان را تا ظهور مُستدام بدار.
خدایا! حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما راضی بفرما.
خدایا! مریضهای ما را شفا عنایت بفرما.
انشاءالله تا مدّاح عزیزمان افاضه کنند، صلوات ختم بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵٫
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَ الْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ۖ وَ مَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ۗ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».
[۴] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲٫
[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۳۸٫
«وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَهُمْ ۚ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ ۚ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».
[۶] تفسیر نمونه از تفاسیر ترتیبی قرآن به زبان فارسی، اثر آیت الله ناصر مکارم شیرازی و گروهی از نویسندگان حوزه علمیه قم. تألیف این کتاب ۱۵ سال طول کشیده و نویسندگان کوشیدهاند آیات قرآن را با زبانی ساده و روان ترجمه و شرح کنند. مؤلف در پیشگفتار این اثر، هدف از تألیف آن را ارائه تفسیری برای استفاده عموم مردم بیان کرده است. تفسیر نمونه به زبانهای عربی و اردو ترجمه شده است.
مهمترین ویژگی این تفسیر، اختصاص آن به عموم مردم است. نوع تفسیر و بیان مطالب، برای افراد و اقشار غیرمتخصص قابل فهم است. برخی دیگر ویژگیهای تفسیر نمونه بنابر آنچه در مقدمۀ جلد اول آمده است: از آنجا که قرآن کتاب زندگی و حیات است، در تفسیر آیات به جای پرداختن به مسائل ادبی و عرفانی و مانند آن، توجه خاصی به مسائل سازنده زندگی مادی و معنوی و به ویژه مسائل اجتماعی شده و به اندازه کافی روی مسائلی که تماس نزدیک با حیات فرد و اجتماع دارد تکیه گردیده است. به تناسب عناوینی که در آیات مطرح میشود، در ذیل هر آیه بحث فشرده و مستقلی درباره موضوعاتی مانند: ربا، بردگی، حقوق زن، فلسفه حج، اسرار تحریم قمار، شراب، گوشت خوک و ارکان و اهداف جهاد اسلامی و مانند آن آمده است تا خوانندگان در یک مطالعه اجمالی از مراجعه به کتابهای دیگر بینیاز گردند. به جای پرداختن به بحثهای کمحاصل، توجه مخصوصی به ریشه لغات و شان نزول آیات که هر دو در فهم دقیق معانی قرآن مؤثر هستند شده است. اشکالات، ایرادات و سؤالات مختلفی که گاهی در پیرامون اصول و فروع اسلام مطرح میگردد، به تناسب هر آیه طرح شده و پاسخ فشرده آن ذکر گردیده است، مانند: شبهه آکل و مأکول، معراج، تعدد زوجات، علت تفاوت ارث زن و مرد، تفاوت دیه زن و مرد، حروف مقطعه قرآن، نسخ احکام، جنگها و غزوات اسلامی، آزمایشهای گوناگون الهی و دهها مسأله دیگر به طوری که هنگام مطالعه آیات، علامت استفهامی در ذهن خواننده عزیز باقی نماند. از اصطلاحاتِ پیچیده علمی که نتیجه آن اختصاص کتاب به صنف خاصی است در متن کتاب دوری و به هنگام ضرورت در پاورقی آمده تا برای دانشمندان و صاحبنظران نیز مفید باشد.
[۷] أطْیَبُ البَیان فی تَفْسیرِ القُرْآن، تفسیر قرآن به زبان فارسی، نوشته سید عبدالحسین طیب که همه آیات قرآن را دربرمیگیرد. به گفته او این کتاب بعد از آن نوشته شد که نویسنده در عالَم خواب از سوی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مأمور به نگارش تفسیر شد. وی در آغاز تفسیر، ده گفتار در باب علوم قرآنی نوشته است. نثر ساده و روان، پایبندی به ظاهر آیات قرآن و وارد نشدن به تأویل، تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر با رویکرد شیعی، برخی از ویژگیهای اطیب البیان دانسته شده است. بنا بر آنچه خود مؤلف گفته، او سالها در فکر نوشتن کتابی تفسیری بوده و حلقه درس تفسیر قرآن کریم هم داشته، اما تنها جزوههای متفرق و پراکندهای نوشته، تا آنکه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در خواب میبیند که او را امر به نوشتن تفسیر قرآن میکند و او پس از آن کتاب اطیب البیان فی تفسیر القرآن را تالیف میکند. بر اساس آنچه سید عبدالحسین طیب در مقدمه کتاب آورده، از آنجا که در تفسیر خود، آیات قرآن و احادیث معصومان را آورده و قرآن و روایات، پاکیزهترین بیانات در تفسیر قرآن است، عنوان کتاب خود را «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» گذاشته است.
[۸] سیّد عَبدُالْحسین طَیّب اصفهانی (۱۲۷۲-۱۳۷۰ش) مفسر، فقیه و مدرس علوم دینی اهل اصفهان و از عالمان شیعه قرن چهاردهم و پانزدهم قمری. وی تحصیلات را از زادگاه خود آغاز کرد و پس از آن در دو حوزه قم و نجف به تحصیل علوم دینی ادامه داد و موفق به اخذ اجازه اجتهاد از استادان خویش شد. طیب سپس به اصفهان بازگشت و به تدریس و تألیف پرداخت. کلاسهای تفسیری او برای مردم به مدت پنجاه سال، از عمدهترین فعالیتهای علمی و دینی اوست. کتاب تفسیر اطیب البیان مشهورترین اثر او به شمار میرود.
سید عبدالحسین فرزند آقا سید محمدتقی (میرمحمد صادقی) در ۷ محرم سال ۱۳۱۱ق (۳۰ تیر ۱۲۷۲ش) متولد شد. عبدالحسین طیب در مصاحبهای میگوید در یکی از محلههای مرکز اصفهان معروف به محله نو در میان طائفهای از سادات معروف به میرمحمد صادقی به دنیا آمده است. نسبش با چهل واسطه به علی (علیه السلام) میرسد. طیب در ۸ محرم ۱۴۱۲ق (۱۳۷۰ش) درگذشت و در ۹ محرم در مسجد میر اصفهان (مسجد کازرونی) که خود امامت جماعت آن را بر عهده داشت، دفن گردید.
تحصیلات طیب در اصفهان، قم و نجف گذشت. وی از مکتبخانه آغاز کرد و پس از خواندن و نوشتن قرآن و یادگیری نصاب الصبیان راهی مدرسه علمیه شد و در ابتدای طلبگی در مدرسه میرزا مهدی ساکن شد. وی سپس به مدت یکسال در حوزه علمیه قم مشغول بود و پس از آن به نجف رفت و با گذراندن مراتب عالیه حوزوی به مقام اجتهاد رسید. پس از آن به اصفهان بازگشت و در مدرسه صدر بازار به تدریس فقه و اصول پرداخت و ظهرها در همان مدرسه اقامه نماز جماعت میکرد. سید عبدالحسین طیب بعدها در مسجدی که در کنار منزل مسکونیاش ساختند، نماز صبح و شب را اقامه میکرد و منبر وعظ و احکام داشت. مهمترین حوزه درسی او برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن در صبحهای جمعه برای مردم بود که به گفته خودش از قبلِ واقعه کشف حجاب تا سال ۱۳۶۲ش بدون وقفه ادامه داشت.
مشهورترین اثر طیب، مجموعه تفسیری اطیب البیان فی تفسیر القرآن است. این تفسیر به زبان فارسی است که همه آیات قرآن را دربرمیگیرد و به گفته صاحب تفسیر، آن را به امر حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نگاشته است. وی در آغاز تفسیر، ده گفتار در باب علوم قرآنی نوشته است. نثر ساده و روان، پایبندی به ظاهر آیات قرآن و وارد نشدن به تأویل و همچنین رویکرد شیعی در تفسیر آیات قرآن کریم، برخی از ویژگیهای اطیب البیان دانسته شده است. از دیگر آثار او میتوان به «کَلِمُ الطّیب در تقریر عقاید اسلام» و «العمل الصالح در ایمان و تقوا» اشاره کرد.
[۹] تفسیر نور اثر محسن قرائتی از تفسیرهای قرآن کریم به زبان فارسی و در قالبی ساده و امروزین است. این تفسیر شامل کل قرآن بوده و در دو چاپ ۱۰ و ۱۲ جلدی منتشر شده است. تفسیر نور در سال ۱۳۷۶ به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. به گفته مؤلف، هدف از تدوین این تفسیر این بوده تا درسهایی از قرآن را به صورت تابلو و پیام درآورد. بیشتر پیامها و درسها از متون تفاسیر معتبر شیعه و سنی استفاده گردیده و مؤلف نیز نکات جدیدی بر آنها افزوده است. در این تفسیر از اصطلاحات فنی پرهیز شده و مطالب تفسیری در قالب نکاتی مختصر ارائه گردیده است.
در ابتدا چند نفر از همکاران مؤلف نکات تفسیرهای منتخب (فی ظلال القرآن سید قطب، مَراغی، تفسیر کبیر فخر رازی، تفسیر قُرطُبی، مجمع البیان، نور الثقلین، صافی، المیزان، نمونه، کَشّاف، اطیب البیان و فرقان) را استخراج کرده و به صورت مکتوب در اختیار مؤلّف قرار میدادند. مؤلف ضمن مطالعۀ آنها، خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه، پیامهای راهبردی قرآن را برای نسل امروز در قالب نکات و پیامهای آیه، با نثری ساده و روان مینوشت و در برخی موارد برداشتهای خود را با برخی بزرگان حوزه مورد بحث و تبادل نظر قرار میداد. نوشتههای او پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو، ویراستاری شده و قبل از چاپ یکبار مورد بازبینی نهایی قرار گرفت.
[۱۰] سوره مبارکه حجرات، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ».
[۱۱] همان.
[۱۲] سوره مبارکه عَبس، آیه ۲۴٫
[۱۳] حسنعلی نخودکی اصفهانی (۱۲۷۹-۱۳۶۱ق)، عالم و عارف امامی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری، مشهور به داشتن کرامت و استجابت دعا. وی از محضر جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد کاشی و سید محمد کاظم طباطبائی یزدی بهره برد و پس از آن، تهذیب نفس و ریاضتهای شرعی را با نظر شخصیتهایی چون سید جعفر حسینی قزوینی و سید مرتضی کشمیری در پیش گرفت. او در کنار فلسفه، فقه، اصول، تفسیر و ریاضی، بر علوم غریبه هم تسلط داشت. وی صوفی مسلک بود و اعتقاد داشت صورت کامل تصوف در اسلام به ظهور رسیده است. حسنعلی مقدادی در ۱۵ ذیالقعده ۱۲۷۹قمری/۱۲۴۲ شمسی در اصفهان به دنیا آمد. شهرت وی به نخودکی در اواخر عمر، به سبب اقامتش در نخودک، یکی از روستاهای اطراف مشهد بود. پدر او، علی اکبر مقدادی، فردی عامی و از کاسبان اصفهان و متصف به زهد و پارسایی بود. وی همچنین مرید محمدصادق تخت پولادی، از مشایخ سلسله چشتیه، و مشهور به استجابت دعا و کرامت بود. نخودکی در ۱۷ شعبان ۱۳۶۱ق (۸ شهریور، ۱۳۲۱ش) در ۸۲ سالگی در گذشت. پیکر وی با حضور بسیاری از اهالی مشهد تشییع و در صحن عتیق حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد نخودکی گفته بود در زمان حیات خود، هنگامی که در یکی از حجره های صحن عتیق رضوی مشغول عبادت بود، کرامت و لطف ویژه امام رضا (علیه السلام) به زائران خود را شهود کرده و وصیت کرد در همان مکانی که امام را شهود کرده بود زیر پای زائران دفن شود.
نخودکی تا سال ۱۳۱۱ق در کنار تهذیب نفس، به آموختن علوم دینی و ادبی، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ریاضی، در حوزه علمیه اصفهان، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه نجف پرداخت. او در نجف به دیدار عالم و زاهد مشهور، سید مرتضی کشمیری، رفت و مدتها با او ارتباط داشت و در تهذیب نفس، از راهنماییهای وی بهره برد. نخودکی از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ق در مشهد اقامت گزید و به ریاضتهای شرعی پرداخت و از درس استادانی همچون محمدعلی خراسانی (مشهور به حاجی فاضل)، سیدعلی حائری یزدی، حاج آقا حسین قمی و عبدالرحمن مدرس استفاده کرد. وی در ۱۳۱۹ به شیراز سفر کرد و در آنجا به فراگرفتن طب و آموختن کتاب قانون نزد میرزا جعفر طبیب پرداخت. نخودکی در رمضان همان سال به بوشهر و از آنجا، از طریق دریا، به مکه رفت. وی چند بار دیگر نیز به نجف و اصفهان سفر کرد و سرانجام در ۱۳۲۹ق به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.
[۱۴] جناب شیخ جعفر مجتهدی در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانوادهای متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.خانوادهای که از نظر نجابت و اصالت جزء خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد. پدر ایشان جناب حاج میرزا یوسف از دلباختگان آستان ولایتمدار قبله العشاق ، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند، تا جایی که مکرر قافله سالاری زائرین کربلای معلی را از تبریز به عهده میگرفته و خرج زوار تهیدست دل شکسته را خود عهده دار میشدند و در طول مسیر حراست این قافله با دو شیر تربیت شده بود که در ابتدا و انتهای آن حرکت می کردند و زوار امام حسین (علیه السلام) را سلامت به مقصد می رساندند.ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند. از همان اوان خردسالی به خاطر فطرت پاک و زلالی که داشتند بارها در عالم رویا مورد عنایات حضرت صدیقه طاهره و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام ) قرار می گیرند.
ایشان می فرمودند: از همان سنین نوجوانی علاقه عجیبی به تزکیه نفس داشتم و شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم و در قبرستان متروکه شهر تبریز که یکی از قبرستانهای بسیار مخوف ایران به شمار میرود و رعب و وحشت عجیبی بعد از استیلای شب به خود می گیرد، قبری حفر نموده و در آن شب را تا صبح به ذکر حضرت باری می پرداختم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی و تلاش بسیاری مینمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجهای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز ناگهان هاتف غیبی به من ندا در داد:جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت عصمت و طهارت است، اگر کیمیای واقعی می خواهی بسم الله این راه و این شما. با شنیدن آن ندای غیبی هدف و مسیر زندگیم بکلی دگرگون شده و بر آن شدم تا به جای تسخیر جن و انس و ملک و اکتساب کیمیا به دنبال حقیقت همیشه جاوید و پاینده، یعنی محبت و دوستی ائمه اطهار (علیهم السلام) بروم.
آقای مجتهدی پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) در تاریخ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ۶/۱۱/۱۳۷۴ هـ . ش هنگام ظهر روز جمعه دار فانی را وداع و روح ملکوتیشان عروج می نماید. ایشان سه ماه قبل از فوت به چند نفر از دوستانشان که با ایشان حشر و نشر داشتند می فرمایند:خدا برای آخرین سلاله آل محمد (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) یک قربانی خواسته و از ما قبول نموده که قربانی ایشان شویم، و گلوی ما در این راه پاره می شود.
[۱۵] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۵۱٫
«یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ».
[۱۶] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۹.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ زَیْدٍ اَلشَّحَّامِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسٰانُ إِلىٰ طَعٰامِهِ » قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ اَلَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ».
[۱۷] صفات الشیعه، جلد ۱، صفحه ۶.
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلامُ : مُجَالَسَهُ اَلْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ اَلظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَهُ اَلْأَخْیَارِ تُلْحِقُ اَلْأَشْرَارَ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَهُ اَلْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ اَلْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ فَمَنِ اِشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اَللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِینِ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَى غَیْرِ دِینِ اَللَّهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ فِی دِینِ اَللَّهِ – إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ کَانَ یَقُولُ« مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ » فَلاَ یُؤَاخِیَنَّ کَافِراً وَ لاَ یُخَالِطَنَّ فَاجِراً- وَ مَنْ آخَى کَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً کَانَ کَافِراً فَاجِراً».
[۱۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷٫
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
[۱۹] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینههای مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زایندهرود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی، سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمتالله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره میبردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل میکرد.
بهائی پس از مدتی برای سفر حج، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ق به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر همراه شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب، شام و مصر و سَراَندیب (سِیلان)، حجاز و بیت المقدس رفته و در سفر خود، توانست بسیاری از علما و بزرگان صوفیه را ببیند. بهائی در سفرهای خود، ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیه میکرده است. او در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و حدود یک سال در آنجا ماند. وی سفری نیز به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱ق) دیدار کرده است. از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین، هرات، آذربایجان و قم و شیروان مسافرت کرده است. از سفرهای تاریخی شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد است. بار اول، در ۲۵ ذیالحجه ۱۰۰۸ق بود. در این زمان، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان، از طوس تا حرم امام رضا (علیه السلام) را پیاده رفت و شیخ بهایی نیز او را همراهی کرد. سه سال بعد، شاه عباس به سبب نذری که داشت دوباره با پای پیاده از اصفهان به مشهد رفت و ۳ ماه در این شهر ماند که در این سفر نیز شیخ بهائی همراه او بود.
بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفهای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایعنگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کردهاند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمامکننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکرهنویسان از وی پیروی نمودهاند.
[۲۰] شیخ علی بن عبدالعالی کرکی (م، ۹۴۰ ق) معروف به «محقق کرکی» یا «محقق ثانی»، از فقهای نامدار شیعه در قرن ده هجری است. محقق ثانی از عالمانی بود که در دربار صفوی عنوان شیخ الاسلامی داشت و خدمات ارزشمندی به جهان اسلام و تشیع نمود. عالمان بزرگی چون شهید ثانی و سید نعمت الله جزایری از شاگردان بارز او هستند. اثر مهم فقهی محقق کرکی، جامع المقاصد فى شرح القواعد می باشد. علی بن حسین بن عبدالعالی، متولد سال ۸۶۵ یا ۸۷۰ قمری در لبنان بود. او پس آموزشهای ابتدایی به حوزه علمیه «کرک» جبل عامل و در جرگه دانشپژوهان علوم اسلامی وارد شد و به تهذیب نفس همگام با تحصیل همت گماشت. پس از آن به روستای «میس» رفت و با تلاش پیگیر، از استادان آن حوزه شناخته شد. چندی نیز در «جبع» لبنان به تحصیل مشغول بود و پس از آشنایی و بدست آوردن تجارب و علوم در حوزه علمیه «جبل عامل» رهسپار حوزه «دمشق» شد.
آنگاه از دمشق راهی «بیت المقدس» شد و لختی از زمان را نیز به تحقیق و دانشاندوزی در شهر «الخلیل» گذراند و سپس بار خود را بسته، رهسپار مرکز حوزه اهل سنت در «مصر» گردید. این سفرها و دیدار حوزههای گوناگون از او مردی حزیم و دانشمندی خوشاندیشه ساخت و شخصیت او را چنان زیبا ترسیم کرد که عاقبت یکی از بزرگترین دانشمندان قرن دهم بشمار آمد و به «محقق ثانی»، «مولای مروج»، «محقق کرکی» و «شیخ علایی» شهرت یافت. محقق ثانی در کشور مصر از دانشمندان زیادی بهره جست و محضر فرزانگان آن دیار را غنیمت شمرد. گوهر جان به متاع ناچیز دنیا نفروخت و سخت در راه تکامل و معرفت کوشید و در این مدت نیز موفق به گرفتن اجازه از علمای اهل سنت شد. زندگی علمی علی بن عبدالعالی که در این زمان از دانشمندان بلندمرتبه جبل عامل بود زیبا و شیرین و مسالهآموز میگذشت. او در پی ورود به سرزمینی تازه توشهای از خرمن اندیشمندان آن سامان برمیگرفت و باز سوار بر گرده سفر، بار و بنه به سویی دیگر میکشید و این بار حوزه مصر را به سوی عراق و حوزه نجف اشرف ترک گفت و به سرزمین ولایت و آستان امامان معصوم وارد شد.
از اندیشههای فقیه سترگ شیعه، را می توان اعتقاد به مسئله ولایت فقیه برشمرد. او این اندیشه بلند را در رساله نماز جمعه چنین بیان میکند: «فقها و دانشمندان امامیه اتفاق کردهاند که فقیه عادل امین که جامع شرایط فتوی باشد ـ فقیهی که از او به مجتهد در احکام شرعی تعبیر میشودـ نایب امامان شیعه است در حال غیبت، در تمام آن چه که یک امام در راستای حکومت میتواند انجام دهد و البته عدهای از اصحاب کشتن و جاری کردن حد را استثنا کردهاند». محقق کرکی در موضعی دیگر می گوید: «… باید در دل بذر حکومت مستضعفین را کاشت و برای عملی شدن آن گام برداشت. ما بر این عقیدهایم که فقیه جامع الشرایط باید بپا خیزد و به عنوان حاکم جامعه اسلامی مقتدر و استوار رهبری را بدست گیرد و اسلام را به عنوان یک اندیشه مهم سیاسی و اجتماعی مطرح کند و آن را بسان نظام کاملی برای اداره جوامع بشری عرضه کند. اختیارات حکومتی رسول الله را امامان معصوم یکی پس از دیگری دارا هستند و فقیه جامع الشرایط نایب امام معصوم است و تمام اختیارات حکومتی او را داراست».
سال ۹۴۰ ق. فرا رسید و محقق ثانی باز به نجف اشرف بازگشته بود. در این دوران او سنی نزدیک به ۷۵ سال داشت. تلاش ارزشمند و قابل ستایش او موجب کینهتوزیهای فراوانی نسبت به او گردیده بود و این حقد و حسدها هنوز ادامه داشت و هر لحظه جان پیر شیعی حوزه نجف را تهدید میکرد. تا این که عاقبت در ۱۸ ماه ذی الحجه سال ۹۴۰ قمری همزمان با عید غدیر، به وسیله زهر عدهای از متعصبان اهل سنت مسموم شده و به شهادت رسید. پیکر آن عالم الهی را در جوار مرقد امیرالمومنین علیه السلام به خاک سپردند. ماده تاریخ فوتش (سال ۹۴۰ ق) «مقتدای شیعه» را رقم زد.
[۲۱] محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضه المتقین و لوامع صاحبقرانی. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه میکرد. مجلسی در ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر مدفون شد. مشهورترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود. به گفته محمدباقر مجلسی، پدرش اهل زهد و ریاضت بود و به منظور هدایت صوفیان با آنها ارتباط داشت اما برخی از اعتقادات آنها را باطل میدانست. وی کتاب الفوائد المدنیه محمدامین استرآبادی را ستوده است و به همین جهت، او را از اخباریان معتدل دانستهاند. محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر دفن شد.
[۲۲] محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (۱۰۳۷ – ۱۱۱۰ق) معروف به علامه مجلسی یا مجلسی دوم، از محدثان و فقیهان مشهور شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی از میان شاخههای علوم اسلامی بیش از همه به حدیثنگاری علاقه داشت و به اخباریان نزدیک بود. مشهورترین کتاب او، مجموعه پرحجم حدیثی به نام بحارالانوار است که نقش بارزی در احیای جایگاه حدیث در منظومه معرفت دینی داشت. او با تربیت شاگردان و آثار پر تعداد خود که بسیاری از آنها را به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشت، بر فرهنگ شیعی و روشهای علمی علمای پس از خود تاثیر گذاشت. وی به دلیل همکاری با حکومت صفویان و نقش بارز سیاسی و اجتماعیاش در آن دوران از شهرت زیادی برخوردار است. وی منتقد صوفیه بود و با تصوف خانقاهی مخالفت میورزید و در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام «شیخ الاسلام» رسید و در دوران سلطان حسین صفوی صاحب نفوذ بود.
محمدباقر مجلسی در شب ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ق و در ۷۳ سالگی در اصفهان از دنیا رفت. آقا جمال خوانساری بر وی نماز گذارد. وی بنا بر وصیتش در کنار مسجد جامع اصفهان و در جوار پدرش به خاک سپرده شد. به مناسبت تاریخ وفات آن علّامه این شعر سروده شده است: «ماه رمضان چه بیست و هفتش کم شد تاریخ وفات باقر اعلم شد».
علامه مجلسی از سال ۱۰۹۸ در زمان شاه سلیمان صفوی و در حالی که ۶۱ ساله بود به منصب شیخ الاسلامی رسید. بعد از مرگ این پادشاه و جانشینی سلطان حسین، مجلسی از سوی پادشاه جدید بر منصب شیخ الاسلامی ابقا شد. شیخ الاسلام در دوران صفویان علاوه بر دریافت وجوهات شرعی به نظارت بر اجرای احکام شرعی و دستگاه قضاوت، اداره امور مدارس و مساجد و زیارتگاهها و تعیین ائمه جمعه و سایر مسائل مذهبی کشور میپرداخت.
[۲۳] سَهْل بْن سَعد ساعدی (درگذشت ۸۸ یا ۹۱ ق)، از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) و از راویان حدیث غدیر. حضور در بیعت عقبه و جنگ تبوک و نماز خواندن به دو قبله، از افتخارات او شمرده شده است. وی در شام با کاروان اسرای کربلا برخورد کرده و چگونگی ورود آنان به شام را روایت کرده است. او آخرین صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در مدینه درگذشت. سهل بن سعد بن مالک بن خالد بن ثعلبه بن حارثه بن عمرو بن الخزرج بن ساعده بن کعب بن الخزرج الأنصاری الساعدی، از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از طایفه بنیساعده بود که هنگام رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ۱۵ سال داشت. گفته شده نامش حزن بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را سهل نامید. کنیه وی را ابوالعباس و ابویحیی گفتهاند. شیخ طوسی او را از یاران امام علی (علیه السلام) نیز میداند.
دو بیعت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نماز گزاردن به دو قبله و همچنین تمجید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی را از جمله فضایل او دانستهاند. خواهرانش نائله و عمره از زنانی بودند که در مدینه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند. او در هنگام جنگ تبوک سن کمی داشت و در این جنگ حاضر شد. وی میگوید: من از همه دوستانم کوچکتر و خادم آنها در تبوک بودم. سهل، احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و فاطمه(س) و برخی صحابه نقل کرده است. ابوهریره و سعید بن مسیب، زهری، ابوحازم و پسرش عباس بن سهل از او حدیث روایت کردهاند. از او نقل شده که میگوید: از حضرت زهرا(س) درباره امامان پرسیدم، ایشان در پاسخ فرمود: که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) و یازده فرزندش را به عنوان امامان یکی پس از دیگری نام برده است. او از شاهدان و راویان حدیث غدیر بوده و حدیث رایت را نیز روایت کرده است.
در واقعه کربلا، امام حسین (علیه السلام) در خطبهای که برای کوفیانی که در مقابلش صفآرایی کرده بودند، ایراد کرد، سهل بن سعد را به عنوان شاهد معرفی نمود و فرمود: «اگر مرا باور ندارید هنوز کسانی در میان شما هستند که اگر در این باب از آنها بپرسید به شما میگویند، از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدهاند. بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) وقتی که اهل بیت او را به شام بردند، سهل خود را به کاروان اهل بیت (علیه السلام) رساند و به سکینه امام حسین (علیه السلام) گفت اگر خواستهای دارد به وی بگوید. او خواست سر امام را کمی با فاصله از کاروان حمل کنند تا مردم کمتر به آنان بنگرند. روایت معروفی از وی درباره چگونگی ورود اسیران کربلا از دروازه ساعات به شام از وی نقل شده است. سهل در سال ۷۴ق از سوی حجاج بن یوسف ثقفی احضار شد. حجاج او را به خاطر عدم حمایتشان از عثمان مؤاخذه کرد. همچنین برای تحقیر گروهی از صحابه رسول خدا مانند که سهل هم در میان آنان بود، دستور داد گردنشان را با سرب داغ کردند.
به گفته عزیزالله عطاردی در ترجمه الغارات، سهل از دوستان امیرالمؤمنین و خاندان او بود به همین جهت حجاج وی را آزار میداد. هنگامی که سهل، در مدینه میزیست، مردی از آل مروان بر این شهر حکومت یافت. وی سهل را احضار کرده و کنیه ابوتراب را مورد استهزاء قرار داد او از سهل خواست تا امام را ناسزا گوید، اما سهل نپذیرفت و خاطرنشان کرد که هیچ کنیهای نزد امام علی چون ابوتراب محبوب نبود و پیامبر اکرم (علیه السلام) او را به این کنیه خوانده است سپس جریان ملقب شدن حضرت به این کنیه را نیز گزارش کرد. سهل، در سال ۸۸ یا ۹۱ق درگذشت وی هنگام مرگ ۹۶ یا ۹۹ سال داشت. او را آخرین صحابهای دانستهاند که در مدینه درگذشت. از او نقل شده است که اگر من بمیرم دیگر از کسی «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» را نخواهید شنید.
پاسخ دهید