روز دوشنبه مورخ ۲۵ تیر ماه ۱۴۰۳ و مصادف با شب عاشورای حسینی، دهمین شب از مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام سال ۱۴۴۶ هـ.ق بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع ازگل» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- مُقدّمه
- انسان با خودشناسی به خداشناسی راه خواهد یافت
- سه ویژگی بارزِ جناب «سلمان» در کلام امام صادق (علیه السلام)
- اگر دلِ انسان الهی بشود، انسان در کائنات تَصرُّف پیدا خواهد کرد
- خودشناسیِ انسان مُقدّمهی دَرک و حُضور عالَمگیرِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است
- رهبری و شفاعت قرآن کریم
- یافتن روحِ انسان مُقدّمهی یافتن امام زمان (ارواحنا فداه) است
- چهار آموزهی امام حسین (علیه السلام) برای مؤمنین در شب عاشورا
- روضه و توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[۲]»؛ تسلیت عرض میکنم سختترین شب آلالله (سلام الله علیهم اجمعین)، شب عاشورا را به حضور مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) و به شما موفّقین که با امام زمانتان هَمدردی میکنید، در غَم آقایتان شریک میشوید، دلهایتان را در این لَیالی با گریه و توسّل و اتّصال به کانون نجات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) جَلا دادهاید، پاک کردهاید، بیکینه کردهاید. دلهایتان به برکت امام حسین (علیه السلام) رئوف به همدیگر شد. جمعتان جمع بود، باهم بودید، حول یک کَعبه که کَعبهی دل است طَواف کردید، زیر یک پَرچم سینه زدید. خداوند این اتّحاد و هَمدلی و همراهی و هممَقصدی و همامامی و همدینی را از شما نگیرد. حاج آقای دلشادی محبّت کردند و دعا کردند، بنده هم قَدردانِ شما هستم. به هرحال سالهاست که ما را تَحمُّل کردهاید، مینشینید و حرفهای ما را گوش میکنید. در نهایتِ صَفا و بزرگواری دل میدهید. آدم تَشویق میشود که برای شما صحبت کند. خدا را به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَسم میدهم جمعتان و جمعمان را در بهشت زیر خیمهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همراه شهدای کربلا جمع بکند و به برکت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اگر تا به حال بخشیده نشدهایم، این شب عاشورا با وساطت امام حسین (علیه السلام) و حضرت اباالفضل (علیه السلام) خداوند همهی شما و همهی ما را ببخشد و بیامُرزد. اَموات و گذشتگانمان هم آرزو داشتند که ایکاش بودند، یک بار دیگر هم در مجلس امام حسین (علیه السلام) اشک میریختند، ولی دستشان کوتاه است؛ انشاءالله خداوند متعال امشب همهی گذشتگان و حقدارانمان را اگر مشکی در آخرت دارند، به برکت شهدای کربلا و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همگی ببخشد و بیامُرزد انشاءالله.
انسان با خودشناسی به خداشناسی راه خواهد یافت
بحث ما در این چند شب خودشناسی بود، مَعرفتالنّفس بود، خودسازی بود، خودیابی بود و خودنگهداری، خودحفاظتی و خودپایی بود. اگر آدم با دقّت بر روی اینها تأمّل کند، مقداری برنامهریزیاش فرق میکند و خودش را برای رفتن و برای اَخذ بَرائت از آتش جهنّم، برحَذربودن از سُقوط در دَرکات سَقَر، از برحَذربودن از زَقّوم، حَمیم، «ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ[۳]» که قرآن کریم خیلی هُشدارها داده است و برای افرادی که خودشان را نشناختهاند، خودشان را نیافتهاند، خودشان را نساختهاند، از خودشان حفاظت نکردهاند، در سنگر ایمان و در سنگر تقوا و در سنگر محبّت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) در حِصن «لا إله إلّا اللّه»، در دِژ ولایت علی ولیّ الله مُتمکّن و مُستقر نشدند، برای اینها هُشدارهاست، زنگ خطرهاست. ولی اگر کسی خودش را بشناسد، خداشناسی در خودشناسی است. علّت آن هم این است که خداوند متعال «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ[۴]» است. خدا با چشم سر دیده نمیشود. خداوند متعال خودش را در سورهی مبارکهی توحید به ما مُعرّفی کرده است. یَهود و نَصاری نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمدند و میگفتند: هرکسی یک شناسنامهای دارد؛ شناسنامهی خدا را برای ما بگو. مسیحیها فکر میکردند خداوند خدایی است که پسری مانند حضرت عیسی (علیه السلام) دارد. یَهودیها هم مُعتقد بودند که خداوند خدایی است که فرزندی مانند «عُزَیْر[۵]» دارد. خداوند آیات را فرستاد. پیامبر به آنها بگو: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۶]». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عاشق سورهی مبارکهی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بودند. هرکسی دل به این سوره داده است، مَحفوظ مانده است. قرائت سورهی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» در آغاز سفرها، در مراحل خطرها حفاظی است و مایهی تقویّت روح توحیدی و بندگی میشود. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی همهکاره خداست. مقام اَحدیّت، مقام اِنحصار تأثیر در ذات رُبوبی است. «اللَّهُ الصَّمَدُ» یعنی فقط یک بینیاز در عالَم وجود دارد و جُز او کسی چیزی ندارد. اگر کسی جُز خدا چیزی ندارد، سُراغ هرکسی رفتید ضَرر کردهاید، پشیمان میشوید. هرکاری دارید، با خدا مَطرح کنید. اُمید به غیرِ خدا جُز نااُمیدی برای افراد نیست، جُز ذلّت برای افراد نیست. لذا کسی که خدا را به مقام صَمدیّت مَعرفت پیدا کند، هرکاری میکند مَقصدش خداست. کار برای غیرِ خدا از او صادر نمیشود. هر کاری، هر قَدمی، هر حرفی، هر قَلمی بخواهد داشته باشد، مَقصد آن خداست. «الصَّمَدُ» یعنی «اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۷]»؛ آقایی که جُز او مَقصد نیست. مَقصد فقط اوست. همهی کسانی که فکر میکنند پارتی کارهای هست، فکر میکنند پول کارهای هست، خداوند پارتی را به ضَررشان قرار میدهد، با پول بیچارهشان میکند. مَعلوم میشود که اشتباه گرفتهاند. پول آدم را خوشبخت نمیکند، پارتی آدم را کمک نمیکند. همهی اینها مَقطعی است، پَشیمان میشویم. اما اگر در هر کاری فَهمیدیم جُز او وجودی نیست تا ما به او برسیم، سَراب است و به آب نمیرسیم، آن چیزی که ما را راحت و آرام میکند، ذاتِ حقّ است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۸]» ؛ «وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا[۹]»؛ رِزق همهی شما نزد خودم است. من روزیتان را میدهم. اگر عزّت هم بخواهید، «إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا[۱۰]»؛ همهی عزّت مالِ خداست. هیچکسی غیر از خدا نمیتواند شما را عزیز کند.
سه ویژگی بارزِ جناب «سلمان» در کلام امام صادق (علیه السلام)
چون خدا مادی نیست، «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» است، راهِ شناخت خدا راهِ دل است، راهِ جان است، راهِ باطن است. و چون دل و باطن مادی نیستند، سِنخهی خدا هستند. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۱]»؛ خداوند متعال از روح خودش، از سِنخهی اَسماء حُسنای خودش یک حقیقتی به نام روح در ما دَمیده است. ما دَم خداییم. مرحوم «حاج میرزا حسین نوری[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) اُستاد مُحدث قُمی آقای «شیخ عبّاس[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه)، شاگرد مرحوم «میرزای شیرازی[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) و شاگرد «مُلّا حسینقُلی همدانی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) که در نوع خودش «مجلسی» هست. مرحوم نوری (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی کتاب نوشته است. یک کتاب هم در مورد «سلمان فارسی» نوشته است و نام آن را «نَفَسُ الرّحمن» گذاشته است. سَلمان نَفس خداست. خداوند میدَمد. ما در چیزی میدَمیم، دَم خداوند هم سلمان شده است. این دَم خداست، این آوای خداست، این صدای خداست، این آیینهی حقتعالی است. حالا حقیقتاً آن دَم گرم خداوند وجود سلمان را گرم کرد و به حقیقت خودش رسید. از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد سلمان سؤال شد، فرمودندک: چه بگویم در مورد کسی که «أدرَکَ عِلمَ الأَوَّلِ و عِلمَ الآخِرِ[۱۶]»؛ علم اوّلین و آخرین به او داده شده است و از نظر حکمت لُقمانِ اُمّت پیامبر آخرالزّمان جناب سلمان فارسی هست. این سلمان دَم خداست و دیگران هم میتوانند مانند سلمان بشوند. یعنی سلمان چون بندگی کرد، چون تَن به ولایت حضرت علی (علیه السلام) داد، وقتی از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردند: یابن رسول الله! شما اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) همگی سلمان را یاد میکنید، نمیگذارید نام سلمان از زبانها بیُفتد. سلمان چه ویژگی داشت که همهی شما در دلتان جایی برای سلمان مَنظور فرمودهاید؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: بخاطر سه خصلت که در سلمان بود. یکی این بود: «ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین علیهالسلام عَلی هَوی[۱۷]»؛ این در برابر علی (علیه السلام) دل نداشت. دلِ او در دلِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. لذا دلِ حضرت علی (علیه السلام) را میخواند. تا چیزی را علی (علیه السلام) نپسندد، سلمان نمیپسندید و امکان نداشت چیزی برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ناپسند و ناخوش باشد و سلمان با او مُرتبط بشود. بُغض حضرت علی (علیه السلام) بُغض سلمان بود، حُبّ حضرت علی (علیه السلام) حُبّ سلمان بود. خُصوصیّت دوّمی که موجب شده است در مَحضر حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) سلمان نُمره اوّل بشود، شاگرد مُمتاز بشود، «حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَما[۱۸]» است. با اینکه سلمان در میان عُلما، هیچیک از عُلمای ما قَطرهای از دریای علم سلمان را ندارند، جناب سلمان علم اوّلین و آخرین را دارد، ولی سلمان عُلما را دوست داشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی[۱۹]»؛ هرکسی عالِم را احترام کند، من را احترام کرده است و هرکسی به عالِمی اهانت کند، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اِهانت کرده است. سلمان در این جهت با وجود اینکه خودش رئیسالعُلماء بود، دریای علم بود، ولی عالِمنَواز بود، عُلما را نَوازش میکرد. سوّمین خُصوصیّتی که جناب سلمان داشت، این بود که فرمودند: «حُبُّهُ لِلفُقَراء[۲۰]»؛ گاهی آدم به فقیر تَرحُّم میکند، به او از روی تَرحُّم کمک میکند، ولی گاهی اینگونه نیست؛ به فقیر احترام میکند، به فقیر نَوازش میکند و فقیر را دوست میدارد. این مهمّ است که مؤمن نمیتواند نسبت به فُقرا و نسبت به کسانی که ثروت چندانی ندارند، بیاعتنا باشد، بیعلاقه باشد. این بزرگترین درسی است که حضرت امام صادق (علیه السلام) ما را در کلاس سلمان قرار میدهد. شما فقیر و غَنی را جُدا نکنید. فقیر هم برادر مؤمن شماست. اگر «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ[۲۱]»، نمیتوانیم نسبت به او علاقهمَند نباشیم. لذا رفیقشدن و رفت و آمد کردن با فقرا برای ما کَسر شأن باشد. ما سبقت در سلام داشته باشیم، هدیه بدهیم، خودمان را مُحتاج دعای فقرا بدانیم. این از ویژگیهای جناب سلمان است.
اگر دلِ انسان الهی بشود، انسان در کائنات تَصرُّف پیدا خواهد کرد
چون خداوند مادی نیست، خداوند متعال از شَوائب مادی مُنزّه است، یک راه دیگری دارد که ما به خدا برسیم و آن پرواز دل ماست. اگر شما دلتان را به پرواز درآوردید، الهی میشوید، رَبّانی میشوید. خداوند متعال در دل ما خانه میکند. این خانهی گِلی است. خداوند متعال در خانهی گِلی آن حقیقتی را که ما در باطن خودمان از خداوند دَرک میکنیم، در مسجد و در مَعبد و در صُومعه و حتی در کَعبه دَرک نمیکنیم. کسی که دلش فساد داشته باشد، «خَر عیسی گَرش به مَکّه بَرند، چون بیاید هنوز خَر باشد[۲۲]». آدم کَعبه هم که میرود، عُمده این است که این مُرغ دل پرواز کند و به حقیقت برسد. در مسجد هم که میآییم، اگر با دل کینه آمدیم، با دل خراب آمدیم، مسجد ما را آباد نمیکند. اگر خواستیم نمازمان آباد بشود، باید دلمان آباد بشود. اگر خواستیم روزهمان قبول بشود، اخلاص برای نیّت است و نیّت هم برای دل است. تمام عبادتهای ما از دلِ ما برمیخیزد. اگر دل خراب بشود، این خانه خراب است. خانهی خراب حکایت از این میکند که صاحبش اینجا را رَها کرده است. دل خانهی خداست. وقتی شما اَغیار را در دل قرار میدهید، خداوند متعال دیگر این دل را قبول نمیکند. فرمود: «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ[۲۳]»؛ من با کسانی که با من مُشارکت میکنند، بهترین شریک هستم. علّت آن هم این است که من سَهم خودم را به شریکم واگذار میکنم. هرکسی برای من شریک بیاورد، من سَهم خودم را هم به آن شریک میدهم. لذا در روز قیامت هیچکسی از من طلبی نخواهد داشت. میگویم: تو که برای من کاری نکردهای، تو برای من شریک داشتهای؛ پس بُرو و از همان بگیر. خداوند شریکبَردار نیست. خداوند متعال دلی را میپَسندد که «ای یک دله صد دله دل یک دله کن[۲۴]». اگر دل ما وَحدت پیدا کرد، این دل ما شُلوغ است، در هر گوشهاش یک بُتی را قرار دادهایم، یکجای آن زندگی و ثروت و پول است، یکجای آن فامیل است، یکجای آن رفیق است، یکجای آن شُهرت است، یکجای آن مقام و مَنصب است. مُدام آهِ اینها در دل ما هست. دل ما محلّ رفت و آمد شیاطین مُختلف است. چنین دلی وَحدت ندارد. «أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[۲۵]»؛ اگر توانستی خُطورات را از دل خودتان مَحو کنید، اگر توانستید زَنجیرهای تَعلُّق را از قلب خودتان گُسست کنید، اگر توانستید غیرِ خدا را از خانهی خدا بیرون کنید، اگر توانستید خانهی دلتان را مَخصوص خدا بکنید و در خانهی خدا غیرِ خدا را بدونِ اذن خداوند راه ندهید، خداوند متعال در آن دل عَرش خودش را قرار میدهد که در روایت دارد: «قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ[۲۶]»؛ این یک حدیث است که قلب مؤمن زمینی نیست، قلب مؤمن بَرزخی نیست؛ قلب مؤمنهم از دنیا بالاتر است و هم عُلُو آن از عالَم قَبر و بَرزخ بالاتر است. تا کُجا میرود؟ تا عَرش خدا میرود. خودِ قلب مؤمن عَرش الهی است. این یک حدیث قُدسی است. حالا به قرآن بیاییم که قرآن کریم فرموده است: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۲۷]»؛ خدای رَحمان در عَرش خودش مُستقر است. اگر قلبتان عَرش رَحمان شد، این فرمانِ دل را خودِ خداوند در اختیار گرفته است. جای خوب میبَرد. دل را نزد امام حسین (علیه السلام) میبَرد. دلتان را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میدهد. دلتان را عاشق حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) میکند. اباالفضلی میشوید، حُسینی میشوید، عَلوی میشوید، نَبوی میشوید، فاطمی میشوید. لَقلقهی زبان نمیشوید. حَرم اینها دل شما میشود. «قُبورُنا قُلُوبُ شِیعَتِنا[۲۸]»؛ بارگاههای ما در دل شیعیان ماست. ما در دل شیعیانمان خانه کردهایم؛ زیرا خانهی خداست و خداوند ما را دعوت کرده است تا در این دل حُضور داشته باشیم. آنوقت انسان عَرشی میشود، انسان الهی میشود، انسان فرماندهی کائنات میشود، قدرت وِلایی پیدا میکند، در کائنات تَصرُّف میکند، در دلها جا میکند. شکارِ دل کار خداست و این شکارِ دل با محبّت است. آدم با محبّت میتواند دلها را شکار کند. این در ارتباط با دل که یک حقیقت است، مُجرّد نیست، پَراکنده نیست؛ ولی وقتی دل به پَراکنده داده میشود، پَریشانیِ دل میآورد. همیشه حَواس آدم پَرت است. چون دلش یک دلبَر ندارد، دلش هزاران دلبَر دارد و هر دلبَری یک گوشهاش را برای خودش اختصاص میدهد و این دل پارهپاره است، این دل همیشه مَجروح است. اما اگر دلت را یکدله کردی، از ماسِویالله دل کَندی، آنوقت یک نمازی میخوانی و نمازت را با هیچچیزی عوض نمیکنی. مرحوم «آیت الله بهجت» ما (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: اگر سَلاطین لذّت نماز را میچشیدند، دست از سَطنتشان برمیداشتند. دو رکعت نماز که آدم بخواند را با همهی جهان عَوض نمیکند. آنقَدر از نمازش لذّت میبَرد که هیچ لذّتی مانند لذّت نماز برایش نخواهد بود.
خودشناسیِ انسان مُقدّمهی دَرک و حُضور عالَمگیرِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است
شاید برای شما عرض کرده باشم؛ خداوند متعال «آیت الله جاودان» را حفظ کند. از اساتیدِ باحقیقتِ اخلاق، تاریخ و مَعنویّت و عرفان هستند. گاهی هم در حرم امام رضا (علیه السلام) شاید امام رضا (علیه السلام) را دیده باشد. آیت الله جاودان (حفظه الله) آدمِ خاصّی است. ایشان جَدّی به نام «شیخ مرتضی زاهد[۲۹]» (رحمت الله علیه) دارند. این شیخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) به صورت ۲۴ ساعته خودش را در مَحضر امام زمان (ارواحنا فداه) میدیده است. وجودِ مَلکوتی امام زمان (ارواحنا فداه) که «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۳۰]». این «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» یعنی چه؟ یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) جان عالَم است، یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) جانِ جانهاست. یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) همانگونهای که روحِ شما و جانِ شما بر همهی سلولهای شما تَصرُّف میکند و در جایجایِ بدن شما حُضور دارد، در جایجایِ رَگهای شما اِشراف و اِشراق دارد، وجود مُقدّس امام زمان (ارواحنا فداه) روح عالَم است و در همهی کائنات حُضور دارد. هیچجا از مَحضر امام زمان (ارواحنا فداه) غایب نیست، هیچجا امام زمان (ارواحنا فداه) نیازی به گُزارش ندارد. حُضور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در عَرش هست، حُضور ایشان در فَرش هست، حُضور ایشان در خَلوتسَرای شما هست، حُضور ایشان در مساجد شما و مجالس امام حسین (علیه السلام) هست و امام زمان (ارواحنا فداه) حُضور دارند. همهجا حُضور دارد، او جانِ عالَم است. مَگر نمیگوییم امام زمان (ارواحنا فداه) قلب عالَم است، این تَعبیر ذوقی نیست، تَعبیر واقعی است؛ او قُطب عالَم است، او قلب دایرهی امکان است. یعنی همانگونهای که قلب پُمپاژ میکند و غذای همهی اَعضای ما از قلب میرسد، امام زمان (ارواحنا فداه) هم توزیعکنندهی فُیوضات الهی است. به هرکسی هرچه میرسد، با وساطت مولای ما حضرت حُجّت (ارواحنا و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) میرسد. حالا این مُقدّمه بود؛ خداشناسی خودشناسی میخواهد، اما خودشناسی مَراتبی دارد. یک مرحله این است که جَماد در وجود ما هست، نَبات در وجود ما هست، حیوان در وجود ما هست؛ بالاتر از آن روحِ انسانی که دَم خداست در وجود ما هست. ما یک مَعجون هستیم؛ هم دنیا در وجود ما هست و هم آخرت؛ هم ماده در وجود ما هست و هم ماوَراء ماده؛ هم پَراکندگی در وجود ما هست و هم وَحدت؛ هم غیب در وجود ما هست و هم شُهود. ما یک مَجموعهی عَجیبی هستیم. خداوند متعال وقتی ما را آفرید، به خودش آفرین گفت؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ[۳۱]». یک وجودِ پیچیدهای است، یک وجودِ مَرموزی است. اگر ما خودمان را یافته بودیم و شناخته بودیم، یقیناً خدا را یافته بودیم. حالا اگر ما روحی داریم و آن روح میلیاردها سلول زندهای که در وجود ما هرکدامشان خاصیّت حَیات دارد، هرکدامشان تغذیه میخواهند، هرکدامشان هوا میخواهند، هرکدامشان از عناصر عالَم نیاز دارند و تغذیه میشوند، این پَراکندگی را روح ما جمع کرده است که یک مَجموعهای به نام بدن ما به وجود آمده است. آن روزی که این روح بدن ما را رَها میکند، بدن را که در قَبر میگذارید، بدن مُتلاشی میشود. چرا الآن مُتلاشی نیست؟ چرا الآن دست و چشم و زبان من همدیگر را تَعاون میکنند، کمک میکنند؟ اما وقتی روح از ما مُفارقت میکند، بدن میگَندد، بدن مُتلاشی میشود، اَعضاء بدن همدیگر را رَها میکنند، در این بَدن کِرمها میآیند و بدن ما را میخورند. بدانید این اِنسجام عالَم که اَبر و باد و مَه و خورشید همگی اِنسجام دارند. عالَم سازمانیافته است، عالَم یک واحد است، عالَم یک نظام است، عالَم یک پیکر است؛ مُنتها همهی اینها با یک روحی با دیگری ارتباط دارد. آن روزی که امام از این عالَم مُفارقت کند، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ[۳۲]»، تمام نظام عالَم بهم میخورد. نه اینکه ما مُحتاج به امام زمان (ارواحنا فداه) هستیم؛ بلکه خورشید هم مُحتاج به امام زمان (ارواحنا فداه) است، ماه هم مُحتاج به امام زمان (ارواحنا فداه) است، دریاها مُحتاج به امام زمان (ارواحنا فداه) هستند، بارش باران با ارادهی امام زمان (ارواحنا فداه) است. وجودِ مُقدّس امام زمان (ارواحنا فداه) در شبقَدر مأموریت همهی عوالِم را امضاء میکند و به هر مَلَکی مأموریت ادارهی یک مَجموعهای را میدهد. حالا اگر ما خودمان را یافتیم، این روح، روحِ جُزئی است. وقتی آن را پیدا کنیم، به روحِ کُلّی عالَم که وجود نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) است، مُتّصل میشویم. چرا «اُویس قَرنی[۳۳]» در یَمن زندگی میکند، اما در صحرای «اُحد» و در کوه «اُحد» که دندان مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شکسته میشود، بیاختیار میزند و دندان خودش را میشکند؟ میگویند: مَگر دیوانه شدهای؟ چرا دندانت را خُرد کردی؟ میگوید: من یافتم که دندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکسته شد. این اتّصال به روح کُلّی عالَم داده است. انسانِ کامل روحِ عالَم است، جانِ عالَم است، قلب عالَم است. اگر انسان این روح را از بدن که مُتعالیتر است، خودش را از مَرز حیوانی بالا کِشید و با عُبودیّت به مقام تَجرُّد ارتباط پیدا کرد، اتّصال او به امام زمان (ارواحنا فداه) آگاهانه میشود.
رهبری و شفاعت قرآن کریم
الآن هم همهی موجودات مُتّصل به امام زمان (ارواحنا فداه) هستند. امام زمان (ارواحنا فداه) قلب است.ما هرچه داریم، از او به ما میرسد؛ ولی ما که او را دَرک نمیکنیم. چرا؟ زیرا خودمان را دَرک نمیکنیم. ما روحمان را نمییابیم. ما آن روحِ خدا را که در وجودمان هست، آن را با شَوائب مادی، با شَهوات و با غَرایز از خودمان مَحجوب کردیم. ما روحِ خودمان را در جسم خودمان زندانی کردیم. ما به روح دستور میدهیم، روح که به ما دستور نمیدهد. مانند مرحوم زمانِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در «جنگ صفین» وقتی حَکمیّت را پیشنهاد کردند، وقتی گفتند اینها قرآنها را بالای نیزه زدهاند و علی (علیه السلام) دستور میدهد که ما با قرآن بجنگیم و ما با دستور علی (علیه السلام) با قرآن نمیجنگیم، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: این فَریب است؛ این قرآن نیست، قرآنِ ناطق من هستم. این بُت «هُبَل» است؛ قرآن را آوردهاند تا بُت را بر شما مُسلّط کنند؛ قرآنِ ناطق من هستم؛ ولی گوش نکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با یک دل خونین و آزُرده از این مردم بیمَعرفت که جانِ خودشان را نیافتند و خودشان را با توطئهی مُعاویه از حضرت علی (علیه السلام) جُدا کردند، از ولایت جُدا کردند، از روحِ دین جُدا کردند، آنوقت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میگفتند: «کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً[۳۴]»؛ تا دیروز من اَمیر بودم؛ ولی حالا باید اینها اَمر کنند و من اطاعت کنم. ما روح را یَدک میکِشیم. کسی که روح را یَدک میکِشد، او امام را هم یَدک میکِشد، قرآن را هم یَدک میکِشد. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر فتنههای آخرالزّمان شما را فرا گرفت، «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ[۳۵]»؛ پَناه به قرآن بیاورید. «فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ[۳۶]»؛ هم شفاعتش را خداوند قبول میکند و هم شکایتش را بدون شاهد قبول میکند. «مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ[۳۷]»؛ اگر کسی قرآن را امام خودش و اَمام خودش قرار داد، به دنبال قرآن کریم زندگیاش را تَنظیم کرد، قرآن رهبر او میشود و او را تا بهشت میبَرد. اما اگر قرآن را پُشت سر انداختید، قرآن را یَدک کشیدید، هوی و هَوستان را به دینتان تَحمیل کردید، خواستههایتان را به امام و رهبرتان تَحمیل کردید، خودتان را مُنقاد امام خودتان ندیدید، او پُشت شماست؛ دیگر او شما را به جهنّم هُل میدهد؛ «وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ[۳۸]». چهقَدر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بَلیغ سخن گفته است. اگر پُشت قرآن رفتید، او امام شماست که به او اقتدا کردهاید، او به بهشت میرود و شما هم به دنبال او به بهشت میرسید؛ ولی اگر قرآن را پُشت سر انداختید، شما را هُل میدهد و به جهنّم میاُفتید، دیگر به بهشت نمیرسید.
یافتن روحِ انسان مُقدّمهی یافتن امام زمان (ارواحنا فداه) است
روح آن حقیقتِ الهی است. اگر ما روح را حاکم کردیم، خواستِ روح فطرت ماست. «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ[۳۹]» ، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا[۴۰]»؛ عدالت را روحِ ما میخواهد، اَمانت را روحِ ما میخواهد، عُبودیّت را روحِ ما میخواهد، عفّت را روحِ ما میخواهد؛ زیرا او آسمانی است و چیزهایی که ما را آسمانی میکند، او عَطش دارد. عَطش اَمانت و صداقت دارد. لذا بَچّه تا پدر و مادر او را به دُروغ آشنا نکنند، نمیتواند دروغ بگوید. برای اوّلین باری که بخواهد دروغ بگوید، ترس او را فرا میگیرد؛ میترسد آبرویش برود. «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَهِ حَتَّى یَکُونَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ[۴۱]»؛ آدم با روحِ توحیدی به دنیا میآید. پدر و مادر به او رنگ میدهند، مُحیط به او رنگ میدهد. روح را در قَفش تَن قُفل میکنند و نمیتواند آن خواستهای فِطری را به مَنصهی عَمل و ظُهور برساند. اگر روح را یافتیم، روح کُلّی عالَم که امام زمان (ارواحنا فداه) است، او را هم مییابیم.
چهار آموزهی امام حسین (علیه السلام) برای مؤمنین در شب عاشورا
امشب شب عاشوراست. امام حسین (علیه السلام) امشب را مُهلت گرفتند. قُشون «ابن سَعد» عَصر تاسوعا نَقل و انتقالات نظامی داشتند، مانُور حمله داشتند. حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) دیدبانی میکرد. نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و عَرضه داشت: یا اباعبدالله! اینگونه که من میبینم، اینها در حال حمله به خیمهها هستند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عبّاسش را صدا زد. عبّاسم! بُرو و ببین اینها میخواهند چه کار کنند. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) با دو نفر دیگر که «حبیب بن مَظاهر» و «زُهیر بن قین» بودند، جلوی لشکر ابن سَعد رفتند و به او گفتند: میخواهی چه کنی؟ جواب داد: یا بیعت و یا بَناست همهی بدنها را بیسَر کنیم. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) به زُهیر و حَبیب دستور دادند که شما اینها را مَشغول کنید تا من پیام اینها را به مولایم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برسانم. حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) آمدند و پیام را رساندند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثْرَهَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ[۴۲]»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) امشب خواستند چهار برنامه را برای ما شیرین کنند. فرمودند: خدایا! خودت میدانی که من نماز را دوست دارم. بیایید بخاطر امام حسین (علیه السلام) گناه نکنیم و این نماز برایمان شیرین بشود. عاشق نماز بشویم. برایمان سخت نباشد، بارِ سنگین نباشد. نماز عشق ما باشدک. لَهلَه بزنیم که وقتِ نماز برسد. گناه نماز ما را تَلخ کرده است. امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من نماز را دوست دارم؛ لاوت قرآن را دوست دارم؛ استغفار را دوست دارم و دعا را دوست دارم. اینها هرکدامشان یک مَکتب است. هرکدامشان یک اِکسیر است و به هم ارتباط دارند استغفار را دوست دارم، تلاوت قرآن را دوست دارم، نماز را دوست دارم و دعا را دوست دارم. امشب مُهلت گرفتند. با اینکه امام حسین (علیه السلام) عاشق شهادت بود، خواست آخرین شب را که هر مؤمنی میخواهد عاقبت به خیر بشود، آخر کارش اینها باشد. با نماز بمیرد، با دعا بمیرد، در حال استغفار بمیرد. اینهایی که تصادف میکنند، مُهلت یک استغفار پیدا نمیکنند. با تصادف نَمیریم، با مُوت فُجَع نَمیریم، ایست قلبی پیدا نکنیم، آمادگی داشته باشیم. با خدای خودمان صَفا کنیم و نزد خدا برویم. لذا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) امشب خواستند نماز را برای ما زیبا کنند، تلاوت قرآن را خواستند برای ما زیبا کنند. امشب به نیابت امام حسین (علیه السلام) انشاءالله یک سورهی «یس» بخوانید و هدیه کنید به کسی که امشب سُفرهی قرآن را برای ما پَهن کرده است. و مُناجات که چه مَناجاتی بود. حالا یک جمله هم از دعای عَرفه بخوانیم. آخرین شب ماست که با شما مأنوس هستم. اُمیدواریم آخرین عاشورا نباشد. یک بار دیگر هم دور هم جمع بشویم و برای امام حسین (علیه السلام) اشک بریزیم. یاد حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را داشته باشیم. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در دعای عرفه میگویند: «یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَهَ الْمُؤانَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقِینَ[۴۳]»؛ ای کسی که به کام اولیائش مُؤانست با خودت را شیرین کردی! خیلی خَلوت با تو را دوست دارم، خیلی مُناجات با تو را دوست دارم. سَجدههای طولانی برای من عشق است. «یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ»؛ ای خدایی که لذّت بندگی و لذّت اُنس با خدا را به اولیائش چشاند. لذا «فَقامُوا»؛ اینها منتظر هستند که وقت عبادت و فُرصت عبادت پیدا کنند تا در محضر تو بایستند و با تو حرف بزنند. «فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ»؛ در پیشگاه تو ایستادم، ولی گویا حالت مُتملّق دارند. به نَحوی میخواهند نزد تو خودشیرینی کنند تا تو یک نگاهی به آنها بکنی.
روضه و توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
امشب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همهاش مناجات میکردند. گاهی رُکوع بودند، گاهی سُجود بودند، گگاهی قُنوت بود، گاهی ذکر بود، گاهی تلاوت قرآن بود. تنها امام حسین (علیه السلام) نبودند؛ مَجموعهی ایشان به این صورت بود. حَبیب چه عالَمی داشت! «مُسلم بن عُوسجه» چه عاَلمی داشت! حضرت علی اکبر (علیه السلام) چه عاَلمی داشت! ولی عبادت حضرت اباالفضل (علیه السلام) نگهداری این کودکان بود. همهاش نگران بود که این بچّهها بترسند، این بَچّهها وحشتزَده بشوند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم گاهی عبادت میکرند، گاهی به خیمهی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) میرفتند. آخرین شبی است که سایهی ایشان بر سر این بَچّههاست. با اینها مهربانی میکرد، نَوازش میکرد، سفارش اینها را به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) میکرد. گاهی به خیمهی حَبیب میرفت و با اصحابش صحبت میکرد. گاهی در جمع بنیهاشم که در خیمهی حضرت اباالفضل (علیه السلام) جمع میشدند، با آنها صحبت میکرد. گاهی هم با حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) خلوت میکرد. حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) میگوید: حضرت زینالعابدین (علیه السلام) در شب عاشورا تَب داشت، به خودش میپیچید. عَمّهی مهربان در کنار بِستر در حال مریضداری بود. یکوقت دیدم صدای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به رَجز خواندن بلند شد. دارد حرفهایی میزند که بوی فِراق میآید. فَهمیدم رفتنی است، دیگر فردا شب من حسین (علیه السلام) را ندارم؛ گریهام گرفت. مُلاحظهی حال حضرت زینالعابدین (علیه السلام) را کردم، گریهام را در گَلویم نشاندم، فریاد نکردم، داد نکشیدم؛ اما آرامآرام به خیمهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) رفتم. گفتم: یا اباعبدالله! این چه شعرهایی بود که میخواندید؟
«یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ ***** کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ[۴۴]»
حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دلداری دادند و فرمودند: زینبم! اهل آسمانها میمیرند، اهل زمین میمیرند. جَدّم بهتر از من بود و رفت؛ پدرم بهتر از من بود و عُروج کرد؛ برادرم امام حسن مجتبی (علیه السلام) بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود؛ ولی همهی اینها رفتند. من هم خواهم رفت. برای آنها صبر کردی، برای من هم صبر کُن. اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)! عَرضه داشت: یا اباعبدالله! جَدّم را از دست دادم، پدرم را از دست دادم، مادر جوان را از دست دادم، داغِ حَسن را تَحمُّل کردم؛ زیرا اُمیدم تو بودی. تو هم جَدّم بودی، هم پدرم بودی، هم برادرم بودی، هم مادرم بودی؛ همهکَس من تو بودی، آخرین پَناه من تو بودی. این را گفت و داد زد و از هوش رفت. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) صدا زدند: علی اکبرم بیا، قاسمم بیا! عمّهتان از هوش رفته است. ببینید میتوانید آب بیاورید تا آب به صورت او بپاشیم و به هوش بیاید. همینجور که سر حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) روی دامان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود، حضرت علی اکبر (علیه السلام) آب به صورت عَمّهجانش پاشید، بیبی چشمشان را باز کردند. دید که سرش بر روی دامان حسین (علیه السلام) است؛ خجالت کشید که نزد امام حسین (علیه السلام) پای خود را هم دراز نکرده بود. آرزو میکرد که ایکاش بتوانم جُبران کنم. چه زمانی آمد تا جُبران کند؟
«از حَرم تا قَتلگه زینب صدا میزد حسین *** دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین»
بالای تَل زینبیّه آمد و تماشا میکرد. یک وقت دید: «الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِه[۴۵]»؛ دید نانَجیب روی سینهی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رفته است؛ «قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ[۴۶]»؛ دست به مَحاسن امام حسین (علیه السلام) گرفته است، خَنجر به گَلوی اباعبدالله (علیه السلام) گذاشته است. اینجا بود که آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در عالَم مَعنا صدایشان را به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) رساندند و فرمودند: «یَا اُختاه! اِرجِعی اِلی الفسطاطِ»؛ خواهرم! نگاه نکُن؛ به خیمه برگرد. شب آخر ماست. بیایید یک سری هم به مدینه بزنیم. کنار بِستر مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) برویم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار بِستر همسر جوانش نشسته بود. نالههای جانسوز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قلب حضرت علی (علیه السلام) را آب کرد. به حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب کرد: «سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[۴۷]»؛ ای همهکَس علی! چرا گریه میکنی؟ نگفت: علی جان! پَهلویم شکسته است، نگفت بازویم وَرم دارد، نگفت جای سیلی میسوزد، نگفت سینهام بین دَرب و دیوار مَجروح شده است. گفت: علی! من به بیکَسی تو گریه میکنم، به غُربت تو گریه میکنم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! بِدَم الحُسین (علیه السلام)، بِدماء شهدا، به دَربهدَری حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)، به داغ دل آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! عاقبت به خیری ما را به امضای امام زمانمان (ارواحنا فداه) برسان.
خدایا! نَسلمان را در مسیر ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) ثابتقَدم بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم هَرزگی، کَشف حجاب، خیانت، رِشوه، فساد، بیرَحمی، فَریب و کُلاهبرداری را از شیعیان حضرت علی (علیه السلام) ریشهکَن بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مُقاومت را، این مَظلومین غَزّه را، این مُجاهدان حزبالله و انصارالله و مُجاهدین عراق را در برابر این یَهود آدمکُش، خونخوار، بیرَحم، استعمارگَر و بیهمهچیز پیروز بگردان.
خدایا! سُفرهی عُمر یَهود را جَمع بفرما.
خدایا! استکبار عالَمی ذَلیل و با ذلّت نابودشان بفرما.
خدایا! آل سُعود، تَکفیریها، شیعهکُشها، تروریستها، تروریستهای اقتصادی و فرهنگی، نُفوذیهایی که در ادارات هستند و مردمآزاری میکنند و میخواهند مردم را نسبت به دین و انقلابشان بَدبین کنند، کارشان سیاهنَمایی و تَزریق نااُمیدی است، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم شیشهی عُمرشان را بِشکَن.
خدایا! شَرّ توطئهگَران را به خودشان برگردان.
خدایا! مردم خوب ما را تا ظُهور نگاه دار.
خدایا! رهبر خوب ما را با کفایت و کرامت، با صحّت و عافیّت تا ظُهور مولایش امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، ذَویالحُقوق ما و گذشتگان ما را امشب سر سُفرهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مورد غُفران خودت قرار بده.
الها! این دستهای خالی ما به دامان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُتوسّل شده است؛ به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم حَوائج همهی حاجتمَندان، گرفتاری همهی گرفتاران، شِفای همهی بیماران و همهی مَقاصد و مطالب ما را با کَرَم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برآورده بفرما.
خدایا! بیماران، بیمارانِ مورد نظر، بیمارانی که بیماری روحی دارند و کارشان رِقّتبار است، به حقّ امام حسین (علیه السلام) شِفایشان عنایت بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! عزاداریهای ما را آخرین عزاداری قرار مَده و در نامهی عَملمان به عُنوان حَسنات ثَبت بفرما.
انشاءالله همهی شما سرافراز باشید که مایهی سرافرازی ما هستید. با شما صَفا میکنیم، به بَرکت شما سر سُفرهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نوکری میکنیم. خداوند انشاءالله این اخلاص و عَقیده و ثَباتقَدم را از شما نگیرد و عُمر داشته باشیم و سالهای بعد هم همدیگر را زیر این خیمه ببینیم. تا مدّاح آلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) انشاءالله فیض بدهند، همه بگویید: یا حسین (علیه السلام).
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۳۰٫
[۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۴۳٫
[۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۰۳٫
«لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ ۖ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
[۵] عُزَیْر از پیامبران قوم بنیاسرائیل. وی به امر خدا در سن جوانی از دنیا رفت و پس از ۱۰۰ سال زنده شد. نام وی یکبار در قرآن در آیه ۳۰ سوره توبه ذکر شده است. به گفته مفسران، آیه ۲۵۹ سوره بقره نیز به وی اشاره دارد. در دوره او بُختُنَصَّر پادشاه بابل، بیتالمقدس را ویران کرد و بنیاسرائیل را به بابِل به اسارت برد. در یهودیت، عزیر احیاکننده تورات معرفی شده است. عزیر از نسل هارون برادر موسی (علیه السلام) است. او از پدر و مادری که ساکن در بیتالمقدس بودند به دنیا آمدند. در برخی منابع به ارمیا از وی یاد میشود. وی یکی از پیامبران قوم بنیاسرائیل معرفی شده است. در قرآن یک مرتبه به نام عزیر تصریح شده است. برخی مفسران آیه ۲۵۹ سوره بقره را نیز درباره عزیر دانستهاند. عزیر در دوران پادشاهی هخامنشیان میزیسته است. در زبان عبری و متون یهودی، عزرا خوانده میشود. به گفته علامه طباطبایی، عزیر از کسانی است که پیامبر بودنش واضح نیست. بر اساس قرآن و برخی منابع تاریخی عزیر در سن جوانی به امر خدا روح از بدنش جدا شد و پس از صد سال زنده شد. زندگی او در این مرحله سی سال طول کشید. البته بر اساس روایتی از علی (علیه السلام) او در آن هنگام مردی پنجاه ساله بوده است. این مسأله در جریان عبور عزیر از روستایی که ساکنان آن از دنیا رفته بودند اتفاق افتاد. عزیر با دیدن استخوان انسانهای مرده با خود درباره چگونگی زندهشدن مردگان پرسید. به امر خدا او و مرکبش از دنیا رفتند و پس از صد سال زنده شدند. پس از زنده شدن عزیر از وی درباره مدت زمانی که بر او گذشت سؤال شد. عزیر تصور میکرد یک روز یا کمتر خوابیده است. به او گفته شد صد سال از جان دادنش گذشته است اما غذا و خوراکی که همراهش بود هنوز فاسد نشده است. سپس از سوی خدا به وی گفته شد به استخوانهای مرکبش که همزمان با عزیر از دنیا رفته بود نگاه کند تا از چگونگی زندهشدن مردگان و معاد آگاه شود. او پس از این واقعه به توانا بودن خدا اقرار کرد. این ماجرا در آیه ۲۵۹ سوره بقره ذکر شده است. مراغی از مفسران اهلسنت معتقد است عزیر قبض روح نشده بود بلکه در این مدت در حالتی شبیه بیهوشی به سر میبرده است.
بر اساس برخی تفاسیر عزیر فردی بود که بنیاسرائیل را پس از حمله بخت النصر به بیت المقدس، اسارت و تبعید یهودیان به سرزمین بابِل، پس از حدود صدسال به فلسطین بازگرداند. بخت النصر که در متون تاریخی، پادشاهی ظالم در بابل معرفی شده است به بیت المقدس حمله کرد. او علاوه بر تخریب معابد یهودیان در این شهر، سوزاندن تورات و کشتن بسیاری از بنیاسرائیل افراد باقی مانده را به اسارت گرفت و به بابل منتقل کرد. این دوره به اسارت بابلی مشهور است. عزیر پس از آنکه کورورش، بابل را فتح کرد، از وی خواست اجازه دهد یهودیان به بیت المقدس بازگردند. در برخی منابع تنها به سرپرستی عزیر در بازگشت بنیاسرائیل به سرزمین بیت المقدس اشاره شده است. عزیر را احیا کننده تورات فراموش شده معرفی کردهاند. تورات در جریان ویرانی شهر بیت المقدس از سوی بخت النصر به آتش کشیده شده بود و به فراموشی سپرده شد. عزیر که تورات را حفظ بود آن را احیا کرد. او تورات را برای مردم میخواند و گروهی آن را مکتوب میکردند. در جریان مناظره عالمی مسیحی با امام باقر (علیه السلام) فرد نصرانی سؤالی را مطرح کرد که تصور میکرد امام از پاسخ آن ناتوان است. وی از امام باقر (علیه السلام) درباره دو همزاد سؤال کرد که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند، اما یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد. امام پاسخ داد: آن دو «عُزَیر» و «عَزره» بودند که در یک زمان متولّد شدند و سی سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عُزیر» را قبض روح کرد و یکصد سال در صف مردگان بود، ولی «عَزره» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خدا «عُزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با «عَزره» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیر» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عَزره» صد و پنجاه سال عمر نمود. عالم مسیحی با شنیدن پاسخ امام از علم وی متحیر ماند. در دوره کنونی دو مکان به عزیر منسوب است. در شهر عیزریه در کرانه باختری رود اردن در کشور فلسطین قبری به وی منسوب است و در کنار آن مسجدی به نام عزیر قرار دارد. همچنین در شهر عماره در استان میسان در جنوب کشور عراق بارگاهی منسوب به عزیر وجود دارد.
[۶] سوره مبارککه اخلاص، آیات ۱ الی ۴٫
[۷] تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۷۱۰٫
«فِی أُصُولِ اَلْکَافِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ اَلصَّیْرَفِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ اَلثَّانِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا اَلصَّمَدُ؟ قَالَ: اَلسَّیِّدُ اَلْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ».
[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫
[۹] سوره مبارکه هود، آیه ۶٫
«وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
[۱۰] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۵٫
«وَ لَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».
[۱۱] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۱۲] شیخ میرزا حسین بن محمد تقی بن علی محمد نوری طبرسی (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب مستدرک الوسائل و بهویژه کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب است. او در کتاب اخیر کوشیده تا با استفاده از پارهای روایات ثابت کند که قرآن کریم گرچه عیناً کلام الهی است و چیزی بر آن افزوده نشده و تغییر نکرده اما آیاتی از آن پیش از جمعآوری به دلایلی حذف شده(تحریف به نقصان) و آنچه حذف شده، نزد اهل خود محفوظ است. انتشار این کتاب، باعث دردسرهایی برای محدث نوری شد و اعتراض عالمان شیعه و سنی را برانگیخت و آثار بسیاری در رد این نظریه نوشتند. نوری به سال ۱۲۷۳ق در ۱۹ سالگی عازم نجف شد. چهار سال در آن شهر ماند و پس از آن به ایران بازگشت. یک سال بیشتر نتوانست در ایران بماند و در سال ۱۲۷۸ق دوباره به عراق بازگشت و به درس عبدالحسین تهرانی مشهور به شیخ العراقین درکربلا راه یافت و بعد از آن به دنبال استاد به کاظمین سفر کرد و دو سال در آن شهر ماند. در سال ۱۲۸۴ق به قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) به ایران بازگشت و عازم مشهد شد. دو سال بعد در سال ۱۲۸۶ق به عراق بازگشت و پس از آن، برای دومین بار به زیارت خانه خدا رفت و بعد از بازگشت به عراق، پای درس میرزای شیرازی حاضر شد. چون میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ق به سامرا مهاجرت کرد، محدث نوری نیز در سال بعد همراه دیگر استادش فتح علی سلطان آبادی و شوهر خواهرش فضلالله نوری به سامرا رفت. در سال ۱۳۱۴ق. به نجف اشرف بازگشت و تا آخر عمر در آن شهر باقی ماند. نوری در شب چهارشنبه ۲۷ جمادیالثانی در سال ۱۳۲۰ق در نجف درگذشت و در صحن حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاک سپرده شد. مراتب علمی و تقوای او را عالمان دینی و شاگردانش بسیار ستودهاند. در زمان شیخ انصاری سنت زیارت امام حسین (علیه السلام) با پای پیاده رواج داشت و بسیاری از بزرگان و علما با پای پیاده به زیارت کربلا میرفتند؛ اما مدتی بعد این این سنت به فراموشی سپرده شده بود و محدث نوری این سنت را دوباره زنده کرد.
[۱۳] عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد. شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. شیخ عباس قمی درباره وی میگوید: من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت کامل شیر دهد. شیخ عباس در بازگشت از نجف به قم ازدواج کرد. وی دختر سید زکریا قزوینی از علمای قم را به همسری برگزید؛ اما این وصلت پس از چندی به جدایی انجامید. محدث قمی هنگامی که در مشهد اقامت داشت، با دختر آیتالله سید احمد طباطبایی (۱۲۷۰-۱۳۳۴ق) ازدواج کرد. محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذیالحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری در حرم دفن گردید. بنا بر نقل سید محسن امین سه مجلس بزرگداشت برای وی در نجف، کربلا و کاظمین برگزار شد. محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیعالثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت. وی در مقدمه کتاب الفوائد الرضویه مینویسد: به جهت شدت ابتلا و گرفتاری و کثرت هموم و غموم که بر این داعی روی داد و شرح آن طولانی است به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و پناه غربا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام). شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند. مفاتیح الجنان، سفینه البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از جمله آثار مشهور شیخ عباس قمی است که مورد اقبال بسیاری از شیعیان قرار گرفت.
[۱۴] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رسالههای فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتابهایی فقهی و اصولی بهویژه تعلیقههای شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درسهای فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته میشود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عامالمنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.
[۱۵] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، میرسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درسهای مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درسهای خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت. حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهرهمند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، میرسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفتهاند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت میکرده است.
[۱۶] تهذیب تاریخ دمشق : ۶ / ۲۰۱ عن أبی البختریّ ، ونحوه فی أمالی الصدوق : ۲۰۹ / ۸ عن المسیّب بن نجیّه ، الاختصاص : ۱۱ ، رجال الکشّیّ : ۱ / ۵۲ / ۲۵ کلاهما عن زراره عن الإمام الصادق علیه السلام ، الطرائف : ۱۱۹ / ۱۸۳ عن ربیعه السعدیّ عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، الدرجات الرفیعه : ۲۰۹ عن أبی البختریّ.
«الإمام علیّ علیه السلام ـ فی وَصفِ سَلمانَ الفارِسِیِّ ـ : أدرَکَ عِلمَ الأَوَّلِ و عِلمَ الآخِرِ، بَحرٌ لا یُدرَکُ قَعرُهُ، و هُوَ مِنّا أهلَ البَیتِ».
[۱۷] امالی طوسی، مجلس پنجم، ص ۱۳۳٫
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین. عَن مَنصورِ بنِ بَزرَج، قال: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّهِ الصّادِق علیهالسلام: ما أَکثَرَ ما أَسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارسی. فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی، أَ تَدری ما کَثرَهُ ذِکری لَه؟ قُلتُ: لا. قال: ثَلاثِ خِصالٍ: أَحَدُها: ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین علیهالسلام عَلی هَوی نَفسِه وَ الثّانیَه: حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَهِ وَ العَدَد، وَ الثّالِثَه: حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَماء، إِنَّ سَلمانَ کانَ عَبداً صالِحاً حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین».
[۱۸] همان.
[۱۹] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۸٫
«رُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ أَنَّهُ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اَللَّهِ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ فِی اَلْقِیَامَهِ أَهْوَالاً وَ أَفْزَاعاً وَ حَسْرَهً وَ نَدَامَهً حَتَّى یَغْرَقَ اَلرَّجُلُ فِی عَرَقِهِ إِلَى شَحْمَهِ أُذُنِهِ فَلَوْ شَرِبَ مِنْ عَرَقِهِ سَبْعُونَ بَعِیراً مَا نَقَصَ مِنْهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلنَّجَاهُ مِنْ ذَلِکَ قَالُوا اُجْثُوا رُکْبَتَکُمْ بَیْنَ یَدَیِ اَلْعُلَمَاءِ تَنَحَّوْا مِنْهَا وَ مِنْ أَهْوَالِهَا فَإِنِّی أَفْتَخِرُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ بِعُلَمَاءِ أُمَّتِی عَلَى سَائِرِ اَلْأَنْبِیَاءِ قَبْلِی أَلاَ لاَ تُکَذِّبُوا عَالِماً وَ لاَ تَرُدُّوا عَلَیْهِ وَ لاَ تُبْغِضُوهُ وَ أَحِبُّوهُ فَإِنَّ حُبَّهُمْ إِخْلاَصٌ وَ بُغْضَهُمْ نِفَاقٌ أَلاَ وَ مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی فَقَدْ أَهَانَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ مَنْ أَکْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ أَکْرَمَنِی فَقَدْ أَکْرَمَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَکْرَمَ اَللَّهَ فَمَصِیرُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْضَبُ لِلْعَالِمِ کَمَا یَغْضَبُ اَلْأَمِیرُ اَلْمُسَلَّطُ عَلَى مَنْ یعصاه [یَعْصِیهِ] أَلاَ فَاغْتَنِمُوا دُعَاءَ اَلْعَالِمِ فَإِنَّ اَللَّهَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءَهُ فِیمَنْ دَعَاهُ وَ مَنْ صَلَّى صَلاَهً وَاحِدَهً خَلْفَ عَالِمٍ فَکَأَنَّمَا صَلَّى خَلْفِی وَ خَلْفَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ أَلاَ فَاقْتَدُوا بِالْعُلَمَاءِ خُذُوا مِنْهُمْ مَا صَفَا وَ دَعُوا مِنْهُمْ مَا کَدِرَ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَغْفِرُ لِلْعَالِمِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ سَبْعَمِائَهِ ذَنْبٍ مَا لَمْ یَغْفِرْ لِلْجَاهِلِ ذَنْباً وَاحِداً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ فَضْلَ اَلْعَالِمِ أَکْثَرُ مِنَ اَلْبِحَارِ وَ اَلرِّمَالِ وَ اَلشَّعْرِ عَلَى اَلْجِمَالِ أَلاَ فَاغْتَنِمُوا مَجْلِسَ اَلْعُلَمَاءِ فَإِنَّهَا رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ اَلْجَنَّهِ تَنْزِلُ عَلَیْهِمُ اَلرَّحْمَهُ وَ اَلْمَغْفِرَهُ کَمَا یُمْطَرُ مِنَ اَلسَّمَاءِ یَجْلِسُونَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مُذْنِبِینَ وَ یَقُومُونَ مَغْفُورِینَ لَهُمْ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ مَا دَامُوا جُلُوساً عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَیَغْفِرُ لِلْعَالِمِ وَ اَلْمُتَعَلِّمِ وَ اَلنَّاظِرِ وَ اَلْمُحِبِّ لَهُمْ».
[۲۰] امالی طوسی، مجلس پنجم، ص ۱۳۳٫
[۲۱] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰٫
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
[۲۲] سعدی، گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت شماره ۱٫
[۲۳] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۲۱۷٫
«وَ عَنْهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: یَقُولُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ وَ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی شَرِیکاً فِی عَمَلِهِ فَهُوَ لِشَرِیکِی دُونِی لِأَنِّی لاَ أَقْبَلُ إِلاَّ مَا خَلَصَ لِی – وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ إِنِّی أَغْنَى اَلشُّرَکَاءِ فَمَنْ عَمِلَ عَمَلاً ثُمَّ أَشْرَکَ فِیهِ غَیْرِی – فَأَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ وَ هُوَ لِلَّذِی أَشْرَکَ بِهِ دُونِی».
[۲۴] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب چهارم، توبه مقبول و شرایط آن.
[۲۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۹٫
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
[۲۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۵، صفحه ۳۹٫
[۲۷] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫
[۲۸] بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۳۷۷٫
«قُبورُنا قُلُوبُ شِیعَتِنا وَ مَوالِینا».
[۲۹] آقای شیخ مرتضی زاهد در سال ۱۲۴۷ ه. ش(حدود سال ۱۲۸۵هـ.ق) در محله حمام گلشن تهران، واقع در مقابل بازار امام زاده سید اسماعیل، دیده به جهان گشود. پدرش، آخوند ملاآقا بزرگ(معروف به مجد الذاکرین)، مردی روحانی و یکی از واعظان و روضه خوان های توانا و بلند آوازه تهران بود. آقا شیخ مرتضی دروس مقدماتی را نزد پدرش وبعضی دیگر از علما وفضلای تهران فرا گرفت وسپس به صورت رسمی، از طلبه های مدرسه مروی تهران شد. او دروس معروف به «سطوح» را از اساتید آن مدرسه، خصوصاً میرزا مسیح طالقانی (رحمه الله) فرا گرفت. و سپس درمحضر درس اساتیدی چون حاج سید عبدالکریم لاهیجی (رحمه الله) و شهید مجاهد فی سبیل الله، آیت الله شیخ فضل الله نوری (رحمه الله) حاضر گردید. مرحوم زاهد چند سالی دروس طلبگی را خواند، اما تحصیل درحوزه را تا رسیدن به مدارج بالای علمی ادامه نداد وتصمیم گرفت که همانند پدرش به تعلیم و تربیت نفوس وبرگزاری جلسات وعظ وسخنرانی و روضه خوانی برای مردم بپردازد وبیشترین ارتباط ونشست و برخاست را با مردم داشته باشد. از نوه پسری ایشان، حاج آقا محمد علی جاودان، نقل شده است که مرحوم زاهد فرموده بودند: «من اگر سه چهار سال دیگر به تحصیلات ادامه داده بودم به درجه ی اجتهاد می رسیدم؛ از مسئولیتش ترسیدم، لذا مشغول تبلیغ و وعظ شدم. اما بعدها ازاین تصمیم بسیار پشیمان شدم؛ بعدها فهمیدم که اگر مجتهد می شدم خیلی بهتربود!» ایشان یکی از شخصیت های ممتاز وبرجسته ای بودند که در دوره ی حکومت رضاخان سهم بسیار ارزشمند وکم نظیری درتعلیم، تربیت واحیای اعتقادات مذهبی مردم داشتند. این عارف زاهد، آنچنان درامر تعلیم وتربیت درخشان عمل نمود که امثال آقا سید کریم پینه دوزها (سید کریم محمودی معروف به سید کریم پینه دوز) از محضر ایشان کسب فیض نموده و به مقاماتی نائل شدند که امکان ملاقات با
قطب عالم امکان، حضرت حجت ابن الحسن العسکری (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) وتشرف پی درپی خدمت آن وجود مقدس، برایشان ممکن گردید. درمورد آقا سید کریم، بسیاری ازعلمای اهل معنا معتقد بودند که گاهی حضرت بقیه الله الاعظم (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) به مغازه او تشریف می بردند و با او می نشستند وهم صحبت می شدند! شاگردان برجسته ی دیگری نیز در زمان حیات پر برکت آقا شیخ مرتضی زاهد (رحمه الله) ازایشان بهره ها برده اند که هر کدام کوهی از تقوا ومعنویت بوده اند، ازجمله: حاج شیخ هادی تهرانی (رحمه الله) معروف به حاج مقدس)، حاج آقا فخرتهرانی (رحمه الله) حاج شیخ محمد تقی آل آقا (رحمه الله) معروف به حاج آقا تقی کرمانشاهی ) و… سرانجام این عبد صالح و عارف زاهد، پس از سال ها مجاهد با نفس وتعلیم و تربیت عمومی و تأثیرگذاری شگفت انگیزخود برانفاس مردم، در روز جمعه دوم خرداد ۱۳۳۱هـ. ش (۱۳۷۱هـ. ق) دعوت حق را لبیک گفت و به لقاء مراد و محبوب خویش شتافت.
[۳۰] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۹٫
«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ».
[۳۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
[۳۲] سوره مبارکه تکویر، آیات ۱ و ۲٫
[۳۳] ابوعمرو اُوَیس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای صفین. او در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. اویس با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد و در جنگ صفّین در رکاب آنحضرت به شهادت رسید. اویس به زهد و پارسایی شناخته شده و او را یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خواندهاند. ابوعمرو اویس بن عامر بن جزء قرنی مرادی یمنی از تیره قَرَن، شاخهای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است. اویس یکبار به مدینه آمد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببیند ولی نتوانست و همانروز به یمن بازگشت. او در خلافت عمر بن خطاب و برپایی کوفه (۱۷ق) به این شهر آمد. و در ۳۷ق/۶۵۷م، سن ۶۷ سالگی، در جنگ صفین بههمراه امام علی (علیه السلام) شرکت کرد و بدست نیروهای معاویه کشته شد. قبری در ناحیه رقه در سوریه و نیز در جاهای دیگری همچون قبرستان بابالصغیر دمشق، اسکندریه و دیار بکر به قبر وی منسوب است. مزار منسوب به اویس در رقه، سمت چپ قبر عمار یاسر قرار دارد. و گنبد، بارگاه و صحن دارد. روی سنگی که نصف روی قبر را گرفته به خط کوفی نام اویس نوشته شده است. اویس در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در یمن میزیست و هرگز موفق به دیدار آن حضرت نشد. او از راه شتربانی روزگار را با مادر پیر، نابینا و ناتوان خود سپری میکرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آنجا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانۀ پیامبر رسید، وی در خانه نبود. به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه مینگرم؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و زود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت.
در ادبیات صوفیانه اشارۀ زیادی به احوال اویس شده است و در این میان حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من میرسد». طبق روایتی، اویس در حالی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار دور بوده، از احوال آن حضرت آگاهی مییافته است. امام علی(علیه السلام) در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که ایشان در مورد اویس فرموده: او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به شهادت در راه دین خواهد بود، و گروه بسیاری به واسطه شفاعت او از آتش جهنم رهایی مییابند. بر اساس نقلی که عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود سفارش کرد سلام حضرت را به او برسانند، لباسش را به او داده و از او بخواهند تا در حق امت پیامبر دعا کند. بعد از وفات پیامبر، خلیفه دوم وی را در سرزمین عرفات دید و سفارش پیامبر را انجام داد. در قندهار، شهری در جنوب افغانستان، مکانی بهنام زیارت خرقه شریف وجود دارد که گفته شده محل نگهداری همین لباس اهدایی پیامبر به اویس قرنی است. نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی (علیه السلام) مقامی ویژه دارد. شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی (علیه السلام) بیعت کرد. در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق / ۶ مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شبهای قدر، گروههای تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپارهای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخشهایی از آن را منهدم کردند. در ۶ فروردین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادیالاول ۱۴۳۵ق گروه تروریستی تکفیری داعش با کارگذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت همان سال/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کرد.
[۳۴] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸؛ نکوهش یاران سست و نادان.
«و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومه: أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ. لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون».
[۳۵] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۹۸؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۷۱؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۴، ص ۱۳۴٫
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّهِ التَّرَبُّصِ»
[۳۶] همان.
[۳۷] همان.
[۳۸] همان.
[۳۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۰٫
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
[۴۰] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».
[۴۱] شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، جلد ۱، صفحه ۱۹۰٫
[۴۲] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۵-۳۱۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱-۳۹۲ (با مختصر تفاوت)؛ گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص ۳۸۹٫
«یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ؟ اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَه وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّهَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَهَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثْرَهَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ».
[۴۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عرفه.
«…إِلٰهِى تَقَدَّسَ رِضاکَ أَنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیْفَ تَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنِّى؟ إِلٰهِى أَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ غَنِیّاً عَنِّى؟ إِلٰهِى إِنَّ الْقَضاءَ وَ الْقَدَرَ یُمَنِّینِى، وَ إِنَّ الْهَوىٰ بِوَثائِقِ الشَّهْوَهِ أَسَرَنِى، فَکُنْ أَنْتَ النَّصِیرَ لِى حَتَّىٰ تَنْصُرَنِى وَ تُبَصِّرَنِى، وَ أَغْنِنِى بِفَضْلِکَ حَتَّىٰ أَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبِى، أَنْتَ الَّذِى أَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فِى قُلُوبِ أَوْلِیائِکَ حَتَّىٰ عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ، وَ أَنْتَ الَّذِى أَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِکَ حَتَّىٰ لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَ لَمْ یَلْجَأُوا إِلىٰ غَیْرِکَ، أَنْتَ الْمُؤْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَ أَنْتَ الَّذِى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، مَاذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً، وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىٰ عَنْکَ مُتَحَوِّلاً، کَیْفَ یُرْجىٰ سِواکَ وَ أَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسانَ؟ وَ کَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَ أَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عادَهَ الامْتِنانِ؟ یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَهَ الْمُؤانَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقِینَ، وَ یَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرِینَ، أَنْتَ الذَّاکِرُ قَبْلَ الذَّاکِرِینَ، وَ أَنْتَ الْبادِئُ بِالإِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِینَ، وَ أَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِینَ، وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِینَ…».
[۴۴] حماسه حسینی ۲، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۱۴۲٫
«یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ *** کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ *** مِن طالب وَ صاحِب قَتیل *** وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ *** و کُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیل *** ما اَقربَ الوَعدُ اِلَی الرَّحیلِ *** وَ اِنَّما الاَمرُ اِلَی الجَلیلِ».
[۴۵] بحارالأنوار، مجلسی، ج ۹۸، ص ۳۲۲، باب ۲۴؛ کیفیت زیارت عاشوراء، ص ۲۹۰٫
«وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَى نَحْرِکَ قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ».
[۴۶] همان.
[۴۷] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.
و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».
پاسخ دهید