روز سه شنبه مورخ ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۱ و همزمان با شب بیست و چهارم ماه صفر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع شهرک غرب» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
- سه درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال برای خانوادهی خود
- درجهی تسلیم بودن حضرت ابراهیم (علیه السلام)
- انسان باید هدف والایی داشته باشد تا خودش را به دَردسر بیندازد
- نماز یک موجود حیّ و اثرگذار در جامعه است
- هدف بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) مأموریت ویژهی الهی
- دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال برای محبوبیّت فرزندانشان
- کارهایی که برای مؤمن محبوبیّت به ارمغان میآورد
- محبوبیّت ویژهای که پروردگار متعال به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) عنایت کرده است
- روضه و توسّل به حضرت علی اکبر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سه درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال برای خانوادهی خود
در شب گذشته به محضر شما خوبان، در مورد آیهی ۴۰ سورهی مبارکهی ابراهیم عرض کردیم که وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) مأمور شدند تا جناب «هاجر[۲]» (سلام الله علیها) و تنها چراغ روشن زندگی خودشان را بعد از سالها انتظار در یک بیابان غیر ذیزَرع ساکن کنند، عرضه داشت: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ[۳]»؛ در ذیل این آیهی کریمه روایات نکاتی دارند که حیفم آمد تا در این محفل نورانی عرض نکنم. حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست نَسل کردند و خداوند متعال هم ایشان را مأمور کردند تا در دوران پیری تجدید فَراش کنند که کسی در آن سنّ و سال حال تجدید فَراش را ندارد، ولی خداوند متعال حضرت ابراهیم (علیه السلام) را مأمور کردند تا با جناب هاجر (سلام الله علیها) ازدواج کنند، زیرا «ساره[۴]» همسر اوّل ایشان عقیم بود. جناب هاجر (سلام الله علیها) باردار شدند و وقتی حضرت اسماعیل (علیه السلام) به دنیا آمدند، غیرت زنانگی عَرصه را بر ساره تنگ کردند. حال هاجر (سلام الله علیها) کَنیز بودند و ساره بیبی بود، صاحبخانه بود، سابقه داشت، خانمِ خانه بود؛ ولی حالا کَنیز او آمده و بر روی دست او زده است و مادر شده است. نگرانیها شروع شد و شروع به ناراحتی کرد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست کرد تا این مشکل را خودش برطرف کند. خداوند متعال هم حضرت ابراهیم (علیه السلام) را مأمور کردند که هاجر (سلام الله علیها) را به نقطهای که من میگویم ببر و در آنجا ساکن کن. حضرت جبرئیل (علیه السلام) آمد و برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) مَرکبی آورد، بُراقی آورد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) جناب هاجر (سلام الله علیها) را به همراه حضرت اسماعیل (علیه السلام) همراه خودشان در یک سِیر آسمانی سِیر میکردند. بر هر نقطهای از نقاط سرسبز و آباد که میرسیدند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) گمان میکرد که باید در اینجا نزول اِجلال کنند؛ ولی میدیدند که اینگونه نیست و جناب جبرئیل (علیه السلام) که فرمان بُراق را در دست دارد، دستور توقّف نمیدهد. بالاخره به یک سرزمینی رسیدند که در آن سرزمین هیچ علامتی از حیات وجود نداشت و به قول معروف هیچ پَرندهای پَر نمیزد. در چنین بیابانی آمدند که هرگز فکر آن را نمیکردند، وارد شدند و بُراق در آنجا پایین آمد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) جناب هاجر (سلام الله علیها) را گذاشتند و به ساره نیز قول داده بودند که توقّف نکنند و به محض اینکه هاجر (سلام الله علیها) را در آنجا قرار دادند، بدون هیچ تعلّلی برگردند. بر حسب این روایت جناب هاجر (سلام الله علیها) به حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرضه داشتند: من گمان نمیکردم پیامبری مانند شما عَیال خودش و فرزند شیرخوار خودش را در یک بیابانی بیاورد که هیچ زمینهای از زندگی در اینجا وجود ندارد. نه آبی هست، نه زراعتی هست، نه اَنیسی وجود دارد، نه مَحرمی هست، نه سرپرستی وجود دارد و همسر و فرزند خود را در اینجا بگذارد و برود. حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) دستشان را به سوی آسمان بلند کردند و رقّت گرفتند و اشک چشمشان جاری شد. از خداوند متعال درخواست کرد تا پاسخی به جناب هاجر (سلام الله علیها) بدهد؛ زیرا مأمور بودند و به مأموریّت خودشان پایبند بودند. در اینجا بود که این دعاها بر زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) جاری شد. دعاهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن کریم نقل شده است که هفت مورد از آنها در این سورهی مبارکهی ابراهیم آمده است که سه تا از آنها در همینجاست. ایشان گفتند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ»؛ یکی این است که خدایا من اینها را در اینجا تنها میگذارم، ولی اینها را به عنوان مغناطیس قرار بده تا دلهای عالَمان را از اطراف جَذب کنند و به برکت اینها، اینجا محلّ زندگی گروهی از مردم و دلدادگان تو باشد. یکی شلوغی اینجا و جمعیّت اینجا را و ارتباط همهی دلها و بعضی از دلها را در عالَم با اینها از خداوند متعال درخواست کرد. نکتهی دوّم این است که فرمودند: «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ»؛ رِزقشان را نیز از خداوند متعال درخواست کرد. خداوند نیز به ایشان وَعده دادند و حضرت ابراهیم (علیه السلام) به هاجر (سلام الله علیها) گفت: کسی که من را مأمور کرده است تا تو را به اینجا بیاورم، او از من مهربانتر است و دست او نیز از من بازتر است. آرام باش، زیرا او خودش تو را اداره میکند که حضرت هاجر (سلام الله علیها) نیز آرام شدند.
درجهی تسلیم بودن حضرت ابراهیم (علیه السلام)
اما نکاتی که قابل توّجه است، یکی این است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفتند: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ »؛ «رَبَّنَا»؛ یعنی پروردگار ما! چون جمع را دیدند، نگفتند پروردگار من. در آیات قبلی در سورهی مبارکهی ابراهیم دارد که میفرمایند: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا[۵]»؛ خدایا! اینجا را که هنوز شهر نشده است، ولی حضرت ابراهیم (علیه السلام) میبینند که وقتی اینجا شهر شد، امنیّت اینجا را تأمین کن. در آنجا «رَبِّ» گفتند، ولی در اینجا «رَبَّنَا» گفتند؛ زیرا دو نفر دیگر همراه ایشان بودند، گفتند: «رَبَّنَا». «إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی»؛ مطلب مهمّ است. با کلمهی تأکید ثَقیله، اما کارِ مهمّی است که به عالَم اعلان میکند. من بندهای هستم که دَرجهی تسلیم من و طاعتِ بیچون و چرایی من در این حدّ است که از ذُریّهی خودم در یک وادی غیر ذیزَرع ساکنشان کردم؛ «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ».
انسان باید هدف والایی داشته باشد تا خودش را به دَردسر بیندازد
حالا چرا حضرت ابراهیم (علیه السلام) این کار را کردند؟ چون معقول نیست هیچ انسان عاقل و غیرتمند و متفکّری و متعارفی چنین کاری را نمیکند که خانوادهی خودش را راهی بیابان بدون هیچ وسیلهی زندگی بکند، مگر اینکه هدف خیلی بلند باشد. انسان نباید بیخودی خودش را به دَردسر بیندازد. هرگاه گرفتاری و دردسَری را تحمّل میکنید، هدف را ببینید. انسان عاقل خودش را «خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ[۶]» نمیکند. اگر در دنیا خسارت، مشکل و مشقّتی را برای خودتان پیشبینی میکنید، ببینید که ارزش دارد این کار را انجام بدهید، این دَردسر را تحمّل کنید یا ارزش ندارد. ما جنگ ۸ ساله را تحمّل کردیم. ولی اگر نمیکردیم، چه میشد؟ امروز ما این کشور را نداشتیم، این مساجد را نداشتیم. امروز این راهپیمایی ۲۰ میلیون نفری از ۸۰ کشور دنیا را نداشتیم. ارزش داشت که ما بیش از ۲۰۰ هزار شهید بدهیم، ولی دین را زنده کنیم، شیعه اقتدار پیدا کند، شیعه اُمّالقُری مقاومت در دنیا شناخته بشود، شیعه دلگرمی همهی مُوالیان عالَم بشود، شیعه یک مرکزیّت قدرتمندی پیدا کند؛ درست است که جنگ ۸ ساله خیلی سخت بود، این همه جانبازان، این همه خرابیها و ویرانیها، این همه دلهُره که ما در خاطرمان داریم در همین شهر تهران عدّهای شبها در شهر نمیماندند و به بیابانها میرفتند و در آنجا میخوابیدند که بُمب بر سرشان نریزند. این ناَامنیها گذشت؛ «پایان شب سیه سپید است».
نماز یک موجود حیّ و اثرگذار در جامعه است
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از جانب پروردگار متعال مأمور هستند تا به عُقلای عالَم درس بدهند. بنده که این مشکل و مشقّت را که اجرای دستورِ الهی را تحمّل میکنم، بدانید که رویش به همراه دارد. این از دست من نمیرود. «رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ»؛ خدایا! برای این است که حضور اینها در اینجا باعث میشود تا اینجا کانونِ الهامِ اقامهی نماز برای عالَمیان باشد. هم قبلهی نمازگزاران میشود که هرکسی در هر جای عالَم میخواهد نماز بخواند، رو به سوی اینجا نماز میخواند و هم اینکه اینجا به همهی جهانیان الهام میدهد و همیشه یک ولیّ از اولیای خداوند و از مُقرّبین خداوند همه ساله در موسم حجّ حاضر است و همهی مُنادیان توحید که از اَقطار عالَم به کعبه میآیند، مقصودشان طواف سنگها نیست؛ بلکه مقصودشان باطن کعبه است.
«مقصود من از کعبه و بُتخانه تویی تو ***** مقصود تویی، کعبه و بُتخانه بهانه»
امام زمان ما (ارواحنا فداه) همهساله در آنجا حضور دارند و تمام امامان ما قبل از حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همگی هرساله در موسم حجّ حضور پیدا میکردند و پیام الهی و وظیفهی امّت را به کسانی که طالب بودند تا برای سلامتی دنیا و آخرتشان نُسخه بگیرند، از امام نُسخه میگرفتند. بالاخره پیام حجّت خدا از آنجا به عالَمیان میرسد و این پَرچم دین که نماز است، شما نماز را فقط یک عمل اعتباری و فِقهی ندانید؛ بلکه نماز یک موجود زنده است، نماز یک موجود اثرگذار است، نماز در زندگی فردی و اجتماعی نَقشآفرین است. خداوند متعال دربارهی نماز فرموده است: «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۷]»؛ «تَنْهَى» متعلّق به ذَویالعقول است. یعنی نَهی میکند و میگوید انجام ندهید. این اَمر به معروف و نَهی از مُنکر برای درخت نیست، برای سنگ نیست؛ برای موجودی است که عقل و اراده دارد و قدرت بازدارندگی دارد و میگوید که این کار را انجام ندهی، این کار را حتماً انجام بده. خداوند متعال برای نماز یک حقیقتی به ما معرّفی میکند که اگر کسی نه تنها نماز بخواند، بلکه مُقیم الصّلاه باشد، نمازش استوار باشد، نمازش قِوام داشته باشد، نمازش برای دینش ستون باشد، هرگاه نماز میخواند خیمهی دین استحکام پیدا کند، خیمهی ایمان در دلش رونق پیدا کند؛ خداوند متعال در مورد چنین نمازی به صراحت میفرماید: «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ»؛ نماز یک موجود عاقل و دارای روح با قدرت بازدارندگی و اختیار آزادی است. لذا تعبیر «تَنْهَى» دارد؛ «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ».
هدف بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) مأموریت ویژهی الهی
نماز در زندگی برای انسان پَناهگاه است، پُشتیبان است و برای انسان دلگرمی است. از کجا چنین مفهومی مشخّص است؟ پروردگار متعال فرموده است: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[۸]»؛ خداوند متعال نماز را به عنوان یک موجودی که وقتی بیچاره شدید به او پَناه ببرید و از آن کمک بخواهید، کمکتان میکند. اینها تعبیرات قرآن کریم است و روایت نیست که کسی در سَند آن تردیدی نماید و دلالت آن نیز دلالتِ روشنی است. هم آیهی کریمهی «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ» و هم آیهی کریمهی «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ» به همین صورت هستند. به دلیل نقشی که نماز در جایجای ایمان مؤمن و تدیّن مُتدیّن میگذارد، سعادت دنیا و آخرت را تأمین مینماید، حضرت ابراهیم (علیه السلام) بیابانیشدن همسر و تنها فرزند شیرخوار خودشان را که در بیابان سوزان گذاشتهاند، بسیار کارِ عظیمی است. هیچ مردی این کار را نمیکند، هیچکسی که عاطفه دارد، دل نمیکَند که فرزند کوچکش را در آنجا بگذارد. ولی حضرت ابراهیم (علیه السلام) میگویند که من این اَمر بزرگ را انجام دادم، زیرا این بَذر صبر و بَذر استقامتی که من با حضور اینها در اینجا میپاشم، یک میوهای دارد و این به صورت درخت تَناوری درمیآید و میوهی آن نماز میشود و نماز ستون عزّت شماست. دین مایهی عزّت دنیا و آخرت است، دین مایهی فَخر دنیا و آخرت است، دین مایهی سعادت دنیا و آخرت است و این دین یک ستون احتیاج دارد که ستون آن نماز است. «الصَّلاهُ عَمودُ الدِّینِ[۹]»؛ نماز ستون خیمهی دین است که اگر این ستون را بردارید، این خیمه فرو میریزد و دیگر نمیشود در سایهی آن خیمه زندگی کرد. این هم هدف را در سختیها مشخّص میکند که انسان بیخودی رَنج نکشد، انسان بیخودی خودش را به دَردسر نیندازد؛ هرچه دَردسر سختتر باشد، اگر هدف هدفی باشد که با وجود این دَردسرها ارزش داشته باشد، انسان به سُراغ آن برود؛ والّا انسانِ عاقل به صورت بیخودی خودش را به بَلا مُبتلا نمیکند. این هم یک درسی بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به فرمان خداوند به همهی مُوحّدان عالَم دادند. اعتبار و ارزش و اثر نماز اینقَدر زیاد است که اگر یک مردِ غیرتمندِ عاقلِ معصومِ چشمهی محبّت، همسر جوان و فرزند خردسال خودش را راهی بیابان بکند و به فراق عزیزانِ خودش مُبتلا بشود، ولی نتیجهی این فِراق رویش شَجرهی طیّبهی صلاه باشد، بدانید که ارزش دارد. این کار، کارِ خلاف منطق نبوده است و هدف، خیلی هدف بزرگی بوده است؛ «رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ».
دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خداوند متعال برای محبوبیّت فرزندانشان
سپس از خداوند متعال در آنجا امنیّت خواستند. در یکی دو دعای قبل از این، میفرماید: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا»؛ خدایا! اینجا را اَمن قرار بده. در این آیهی کریمه از خداوند متعال معیشت خواستند، اقتصاد خواستند. یکی محبوبیّت و دیگر معیشت بود. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ»؛ خدایا! دلهای از مردم را به گونهای قرار بده که به سوی اینها میل پیدا کنند، گرایش داشته باشند و به سوی اینها جَذب بشوند. این محبوبیّت بهقَدری مهمّ است که پَرچمدار اسلام، بنیانگذار اسلام، نمادِ بزرگِ توحید، حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای فرزندان خودشان محبوبیّت خواستهاند. چیزی و عذابی بدتر از مَنفوریّت وجود ندارد. خدا نکند که انسان به گونهای زندگی کند که از چشمها بیفتد و همه او را لعن نمایند، همه او را نفرین کنند. این دعای «زیارت امین الله» از دعاهای بسیار فاخر و بلندی است که در متون دینی ما آمده است. در این دعا از خداوند متعال چه میخواهیم؟ میگوییم: «اللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ[۱۰]»؛ من را هم دلداده قرار بده که بیعاطفه نباشم، دوست داشته باشم؛ ولی نمیخواهم همه را دوست داشته باشم، نمیخواهم دشمنان تو را دوست داشته باشم. دشمنان بشریّت، عدّهای قاتل، عدّهای جانی، عدّهای ظالم، عدّهای فتنهگَر، عدّهای آشوبگَر، عدّهای انسانهای دَغل و فَریبکار دوستداشتنی نیستند؛ نمیخواهم سُراغ انسانهای بد بروم و با آنها مرتبط باشم. «مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ»؛ به دلِ ما خطّ میدهد که اگر میخواهید دل بدهید، چه کسانی ارزش دارند تا دلتان را به آنجا ببرید. دل را به هرجایی نبندید؛ دلبند بودن، دلبستهبودن باید اعتبار انسانی خودتان را حفظ کنید. خودتان چه مقداری ارزش دارید؟ ارزش شما به محبوبهای شماست. ببینید که چه کسانی را دوست دارید، ارزش شما به همانقَدر است. ببینید چه چیزهایی را دوست دارید، ارزش شما به همانقَدر است. لذا در روایت دارد که انسان هرکسی را دوست دارد و هر چیزی را دوست دارد، در قیامت با او مَحشور میشود. اگر انسان یک آدم ظالمی را، یک رئیسجمهور جانیِ آمریکا را، یک مُعاندین بشریّت که رؤسای استکبار دنیای کُفر هستند، انسانهایی هستند که نسبت به اینها گرایش دارند. اینها را به مسلمانان و مؤمنین ترجیح میدهند. اینها به محض مُردن در جهنّم قَرین اینها هستند. «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ[۱۱]»؛ هرکسی حَشر و همنشینیاش در عالَم برزخ با کسانی است که آنها را دوست دارند. بنابراین حَواسمان جمع باشد که حقّ نداریم به همه دل بدهیم. دل شریف است، دل خانهی خداوند متعال است. نباید خانهی خداوند را نَجس کرد. کُفر نَجس است، شِرک نَجس است، ظُلم نَجس است، فُجور نَجس است، حَرام نَجس است. اینها روح را آلوده میکنند، دل را آلوده میکنند. اگر اینها به خانهی خداوند راه پیدا کرد، خانهی خداوند متعال را نَجس کردهاید و نباید این کار را کرد. «مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ» و سپس میخوانیم: «مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ»؛ خدایا! یک کاری کن که هم ملائکهی آسمان من را دوست داشته باشند و هم مردم خوبِ روی زمین به من علاقهمند باشند.«مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ». این زیارت امینالله با این دعای بلند از این آیهی کریمه نشأت گرفته است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای ذُریّهی خودشان از خداوند طلب محبوبیّت مینمایند. خدایا! اینها را دلنشین قرار بده، اینها را شکارچی دل قرار بده. اینها به گونهای باشند و به گونهای عمل نمایند که مردم نسبت به اینها رغبت پیدا کنند، حامی اینها باشند، طرفدار اینها باشند، اینها در زندگی تنها نمانند، مَنفور نباشند، مَطرود نباشند. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ».
کارهایی که برای مؤمن محبوبیّت به ارمغان میآورد
حال یک آیه از قرآن کریم و یک روایت برای اینکه چه کنیم تا محبوب باشیم، خدمت شما عرض کنم و عرائض خود را جمع کنم. در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۱۲]»؛ کسانی که اوّلاً اهل ایمان هستند و ثانیاً تنها ایمان شناسنامهای نیست، بلکه اینها مؤمنی هستند که التزام عملی دارند و بر اساس اعتقادشان راستگو هستند، دروغ نمیگویند، امین هستند، خیانت نمیکنند، پاکدامن هستند، هرگز به نَوامیس دیگران میل پیدا نمیکنند و حَرامخور نیستند. کسانی که هم ایمان درستی دارند و هم عملشان تصدیق میکند که اعتقاد دارند. اگر کسی ایمان واقعی داشته باشد و عمل صالح هم داشته باشد، خداوند متعال قول داده است و این ضمانت خداوند متعال است: «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»؛ خداوند مودّت او را در دل مردم قرار میدهد. مودّت، محبّت شدید است. اگر محبّت ضعیف باشد، بر زبان جاری نمیشود و در عمل خودش را نشان نمیدهد؛ ولی وقتی محبّت قوی بشود، نام آن مودّت میشود و مودّت به معنای محبّت شدید است و موّدت محبّتی است که در عمل خودش را نشان میدهد. وقتی انسان طرف مقابل را نمیبیند، دلش برای او تنگ میشود و وقتی او را میبیند، دوست دارد تا به او خدمت کند. از دیدار او لذّت میبرد، از فِراق او رَنج میبرد و برای او هزینه مینماید. انسان اگر کسی را دوست داشته باشد، برای او هزینه مینماید. اینکه برای کسی هزینه کنید، اینکه از کسی تعریف کنید، اینکه از کسی دفاع کنید، اینکه رَنج کسی را به جان بخرید، مودّت است. خداوند متعال نیز تضمین مودّت کرده است. ایمانمان را قوی کنیم، عملمان را درست کنیم، خداوند متعال مودّت میدهد و مشمول دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) قرار میگیریم. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ». اما در حدیث هم دارد که میفرماید: «ثلاثه تورث المحبّه[۱۳]»؛ سه چیز است که مورثِ محبّت است؛ یعنی اگر شما این سه چیز و این سه خصلت و این سه فضیلت را داشته باشید، شکارچی دلها میشود. اوّلین مورد عبارت است از دین؛ انسانِ مُتدیّن را… در مورد کسی که مُدّعی دین است، اینگونه نیست؛ کسانی که تسبیح آب میکشند، در ظاهر به یک صورت هستند و در باطن به گونهی دیگری هستند، اینها دیندار نیستند. دین ایمان به غیب است. اینکه در باطن مانند ظاهرش باشد. انسانِ مُتدیّن را همه دوست دارند. حتّی انسانهای بیدین به کسی که دیندار است، به دنبال جنازهی شهید «حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) میرود. مردم چه کردند. ۲۸ میلیون نفر در تشییع جنازهی او شرکت کردند. چرا؟ زیرا او دین داشت. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) وفات کردند. تمام شهر قُم نبودند و اگر جنازهی ایشان را دو سه روز نگاه میداشتند، تمام ایران در شهر قُم حاضر میشدند؛ ولی واقعاً مُحیّرالعقول بود. همین اخیراً مرحوم «آیت الله ناصری دولت آبادی» (رضوان الله تعالی علیه) در شهر اصفهان وفات کردند و اینها نشان میدهد که دین یک جاذبهای دارد، یک مغناطیس است. همه انسان مُتدیّن را دوست دارند. دوّمین مورد ادب است. انسان مؤدّب نزد همه عزیز است. انسان متواضع، انسان خاکی، انسانی که به همه احترام میگذارد، حَریمها را حفظ مینماید، دَریدگی نمیکند، همه او را دوست دارند. سوّمین مورد عبارت است از بَذل؛ همه انسان دست و دلباز و گِرهگُشا را دوست دارند. اینها صفاتی هستند که در این دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) گُنجانده شده است. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ». «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ»؛ انشاءالله اگر عُمری داشتیم، در شب آینده مقداری توضیح در این رابطه خواهیم داد.
محبوبیّت ویژهای که پروردگار متعال به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) عنایت کرده است
اما در این عبارت «تَهْوِی إِلَیْهِمْ» روایاتی آمده است که دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مورد حضرت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) مُستجاب شده است. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) هم در مجلس شام وقتی خُطبه خواندند، فرمودند خداوند متعال چند فضیلت به ما داده است و چند عَطیه به ما داده است که یکی از آنها «وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ[۱۴]» است. خداوند به گونهای قرار داده است که مؤمنین ما را دوست دارند. این خدادادی است و از نبیّ مکرّم اسلام حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند که شما از کجا به این مقام رسیدید؟ ایشان فرمودند: یکی رؤیای مادرم بود و دیگری دعای جدّم حضرت ابراهیم (علیه السلام) که ایشان فرمودند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک جاذبهای داشتند و هرکسی نزد ایشان میآمد، به ایشان دل میداد و عاشق ایشان میشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این صورت هستند؛ «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَسَنَهٌ[۱۵]»؛ فرمودند که مؤمن به قَدری من را دوست دارد که اگر من دماغ مؤمن را با این شمشیرم بزنم که بُغض من در دل او به وجود بیاید و او را تکّهتکّه کنم، دست از من برنمیدارد. این دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مورد حضت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد ایشان مُستجاب است و جزء افتخارات ما این است که با دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) ما به پیامبرمان و ائمهی اطهارمان (سلام الله علیهم اجمعین) و به شیعیان که همگی وَرقها یا بَرگهای شَجرهی ولایت هستند که انشاءالله اگر عُمری داشته باشیم، این حدیث را نیز برای شما خواهیم خواند که محبّت ما نسبت به همدیگر، محبّت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، محبّت به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وقتی یک مؤمن، مؤمنی را دوست میدارد، «نَظَرُ اَلْمُؤْمِنِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ اَلْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَ اَلْمَحَبَّهِ لَهُ عِبَادَهٌ[۱۶]»، مودّت مؤمن عبادت است. بر ما لازم است که یکدیگر را دوست داشته باشیم، زیرا همهی ما اَیادی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم. ایشان جانِ ما هستند. همهی اعضاء ولایت هستیم و همهی ما در سلسلهی ولایت جایگاهی داریم.
روضه و توسّل به حضرت علی اکبر (علیه السلام)
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ[۱۷]»
اگر اینها محبوب بودند، زیرا همه چیزشان کامل بود. جَمالشان دلانگیز بود، کَمالشان دلبری میکرد. وقتی سخن میگفتند، بسیار خوشکَلام بودند. حرفشان زیبا بود، صاحب چهرهی زیبایی بودند، اخلاقشان نیز زیبا بود. لذا وقتی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) حضرت علی اکبر (علیه السلام) را بَدرقه میکردند، جلوی خیمه آمدند. گویا برای حضرت علی اکبر (علیه السلام) رِکاب گرفتند. این پسر چند قدم فاصله گرفت، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) صدا زدند: «مَهْلًا مَهْلًا»؛ پسرم! آهسته برو.
«گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود ***** وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود[۱۸]»
حضرت علی اکبر (علیه السلام) طبق دستور توقّف کردند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَد و بالای حضرت علی اکبر (علیه السلام) با چشمان مبارکشان براَنداز میکردند، نگاهی به قَد و بالای حضرت علی اکبر (علیه السلام) کردند و اشک چشمشان جاری شد. دستشان به سوی آسمان بلند کردند یا بر حسب مقاتل نوشتهاند که دست بر زیر مَحاسنشان بردند. در عَرب رَسم است که اگر مردی غُصّهدار است و مُصیبتزده است، دست بر زیر چانهاش میبرد و غُصّه میخورد و اشک میریزد. اما اگر زنی مُصیبتزده باشد، دو دستش را بر روی سرش میگذارد. در اینجا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دو دستشان را بر زیر چانه و مَحاسنشان بردند، در حالی که اشک میریختند و گریه میکردند، فرمودند: خدایا! شاهد باش؛ جوانی را به سوی این قوم فرستادم که آیینهی تمامنمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. هم جَمال داشت، هم کَمال داشت، هم زیبا سخن میگفت و همه چیز او زیبا بود. در اینجا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دست بر زیر مَحاسن بردند، ولی وقتی صدای حضرت علی اکبر (علیه السلام) از مَعرکه بلند شد: «یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ»؛ بابا! من رفتم، خداحافظ. راوی میگوید: دیدم که یک خانم بلندبالا از خیمه بیرون آمد، به سرعت به طرف مَعرکه میرفت. دو دستش را بر روی سرش گذاشته بود و فریاد میکشید و میگفت: «یَا اُخیّاه![۱۹]»؛ وای برادرم! «وَ ابنُ اُخیّاه!»؛ وای پسر برادرم! وای میوهی دلم!
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به مقام حضرت علی اکبر (علیه السلام)، به سوز امام حسین (علیه السلام) در داغ حضرت علی اکبر (علیه السلام)، به آن بیچارگی و اضطرار حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که نگران حُسینش بود، میخواست قبل از آنکه امام حسین (علیه السلام) به جنازهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) برسد، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خودشان را رسانده باشند، خدایا به آن حالتشان قَسمت میدهیم امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! مملکت ما را از همهی بَلیّات، آفات، فتنهها، آشوبها، از خطر جاسوسها، از خطر بیگانهپَرستها و از خطر بیدینها مُحافظت بفرما.
خدایا! خیر و برکت، بارانِ رحمت بر مردم ما نازل بفرما.
بارالها! پروردگارا! سایهی پُر برکت نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، عَلمدار خوبمان، سُکاندار کَشتی انقلابمان، رهبر خوبمان را با اقتدار، با عزّت، با صحّت، با کفایت، با کرامت تا ظهور مولایمان حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
الها! پروردگارا! مشکلات معیشتی مردم ما را از خَزائن رِزق خود برطرف بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! عاقبت اَمر ما را ختم به خیر بگردان.
خدایا! اَموات و گذشتگانمان را ببخش و بیامُرز.
خدایا! مریضها عموماً، منظورین خصوصاً شِفای عاجل مَرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] هاجَر همسر ابراهیم (علیه السلام) و مادر اسماعیل. هاجر کنیز پادشاه مصر بود که به ساره، همسر ابراهیم، هدیه داده شد و ساره او را به ابراهیم فروخت و پس از مدتی اسماعیل را به دنیا آورد. پس از تولد اسماعیل، در پی ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر و فرزنددار نشدن خود، ابراهیم به دستور خدا هاجر و فرزندش را از شام به مکه که در آن روز بیابانی خشک بود و هیچ کس در آن ساکن نبود منتقل کرد. بنا به نقل تورات، برخلاف منابع اسلامی، هجرت هاجر، پس از تولد اسحاق و بدون همراهی ابراهیم بوده است. مزار هاجر در محل حجر اسماعیل قرار دارد.
بنا بر نقلی، هاجر دختر پادشاه مصر بوده که پس از شورش گروهی از مردم عینالشمس بر پادشاه مصر، به بردگی گرفته شده و به پادشاه جدید مصر فروخته شده است. در روایتی تاریخی، پیامبر اسلام، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم)، از اصحابش خواسته بود تا با مردم مصر به نرمی رفتار کنند؛ چرا که هاجر از آنان بوده است. ابراهیم از ساره فرزنددار نمیشد، از این رو ساره، هاجر را به او فروخت تا شاید ابراهیم از او صاحب فرزند شود. مدتی بعد که هاجر اسماعیل را به دنیا آورد، سبب ناراحتی ساره شد؛ چرا که خود فرزندی نداشت. پس از تولد اسماعیل و ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر، خداوند به ابراهیم دستور داد تا اسماعیل و مادرش را از شام به سرزمین مکه منتقل کند. ابراهیم آن دو را به مکه که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود، منتقل کرد و در محلی که بعدها خانه خدا در آنجا بازسازی شد، در نزدیکی چاه زمزم فعلی گذاشت. نام هاجر در قرآن نیامده اما در سوره ابراهیم به ماجرای نقل مکان او از شام به مکه اشاره شده است.
بر پایه روایتی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، زمانی که ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در سرزمین مکه گذاشت و برگشت، اسماعیل تشنه شد و هاجر برای یافتن آب، هفت بار فاصله میان دو کوه صفا و مروه را رفت و برگشت، ولی آب پیدا نکرد. هاجر، وقتی نزدیک اسماعیل آمد، دید او از تشنگی پا بر زمین کشیده و آب از زیر پایش شروع به جوشیدن کرده است که به چاه زمزم معروف است. این واقعه سبب وجوب سعی بین صفا و مروه بهعنوان یکی از اعمال حج دانسته شده است. بنا بر منابع اسلامی، هجرت هاجر پیش از تولد اسحاق و به دلیل ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر بوده است؛ درحالیکه بنا به گزارش تورات، هاجر پس از تولد اسحاق نقلمکان کرده است در تورات، دلیل دستور خدا به ابراهیم برای انتقال هاجر و اسماعیل از شام به مکه، چنین توصیف شده که ساره دید اسماعیل، اسحاق را آزار میدهد، به ابراهیم گفت فرزند این کنیز (هاجر) با وجود فرزند من، اسحاق، نمیتواند وارث تو باشد؛ او و فرزندش را از خانه بیرون کن. همچنین بنا به گزارش تورات و برخلاف روایات اسلامی ابراهیم در این هجرت، هاجر و اسماعیل را همراهی نکرده است. هاجر بنا به نقلی در ۹۰ سالگی وفات نمود. مطابق با حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، اسماعیل، هاجر را در محل حجر اسماعیل دفن نمود و قبرش را مرتفع قرار داد و بر روی آن دیواری بنا نمود تا مردم روی آن راه نروند. بنا به برخی روایات، به احترام قبر وی است که مسلمانان هنگام طواف کعبه دور حجر میگردند و نباید داخل آن شوند تا پا روی قبر هاجر نگذارند.
[۳] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۷٫
[۴] ساره نخستین همسر ابراهیم (علیه السلام) و مادر اسحاق (علیه السلام). بنابر آنچه در دو سوره از قرآن کریم آمده، فرشتگان در ۹۰ سالگی به او بشارت تولد فرزندی دادند که اسحاق نام گرفت. ساره، از آنجا که فرشتگان با او سخن گفتهاند، مانند حضرت مریم و حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، محدَّثه خوانده میشود. ساره سالها پیش از تولد اسحاق، کنیز خود هاجر را به ابراهیم بخشید تا از او فرزنددار شود. شیخ صدوق، روایاتی نقل کرده است که به حسادت ساره پس از تولد اسماعیل اشاره دارد. با این حال برخی محققان معاصر در دلالت و سند احادیث مذکور تشکیک کردهاند. ساره، همسر ابراهیم (علیه السلام)، در سن ۱۲۷ سالگی در منطقه حبرون درگذشت. پس از وفات ساره، ابراهیم مکانی از حبرون را از ساکنان آن خرید و ساره را در آنجا دفن کرد. بعدها ابراهیم، اسحاق و یعقوب در این مکان دفن شدند.[ مکان مذکور، با عنوان حرم ابراهیمی شناخته میشود و در شهر الخلیل در جنوب قدس قرار دارد.
چنانکه در منابع تاریخی آمده، فرشتگان الهی در ۹۰ سالگی ساره، به او بشارت تولد فرزندی دادند. او از سر ناباوری خندید و گفت که چطور ممکن است زنی سالخورده حامله شود؟ او پس از مدتی باردار شد. اسحاق، فرزند او و ابراهیم است. در دو سوره از قرآن کریم، به بشارت فرشتگان و واکنش ساره به فرزنددار شدن خود اشاره شده است. ساره پیش از بشارت به بارداری، از آنجا که نازا بود، کنیز خود، هاجر را به همسرش ابراهیم میبخشد تا از او صاحب فرزند شود و پس از آن، اسماعیل، فرزند ابراهیم و هاجر متولد میشود. بر اساس روایتی منسوب به امام علی (علیه السلام)، ساره از آنجا که فرشتگان با وی سخن گفتهاند و به او بشارت تولد اسحاق دادهاند، محدَّثه خوانده میشود. بر اساس روایت مذکور، حضرت مریم، حضرت زهرا و همچنین مادر حضرت موسی (علیه السلام) هم محدثه هستند. شیعیان معتقدند ملائکه فقط با انبیا و رسولان سخن نگفتهاند؛ بلکه با ائمه، حضرت فاطمه و کسانی دیگر نیز سخن گفتهاند. آیاتی از قرآن کریم، از جمله آیات ۴۲ و ۴۵ سوره آل عمران، درباره سخن گفتن ملائکه با حضرت مریم، مؤید این باور دانسته شده است.
در روایاتی که توسط شیخ صدوق و علی بن ابراهیم قمی نقل شده، به حسادت و کجخلقی ساره پس از تولد اسماعیل، و صبر ابراهیم (علیه السلام) در این باره اشاره شده است. با این حال، برخی محققان معاصر، این روایات را از جهت سند و دلالت ضعیف دانستهاند. بنابر آنچه در تورات آمده است، ساره از ابراهیم خواست که هاجر و اسماعیل را از خانهاش بیرون کند، اما ابراهیم از این خواسته ساره ناخشنود شد. گرچه سرانجام پس از آنکه خداوند از او خواست آن کار را انجام دهد، به خواست ساره عمل کرد. با این حال، در برخی دیگر از روایات، سرپرستی و تربیت فرزندان شیعیان و کودکان مؤمنان در عالم برزخ، به ساره و ابراهیم واگذار میشود تا آنها را تربیت کنند و سپس به پدر و مادرانشان تحویل دهند.
[۵] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۵٫
«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ».
[۶] سوره مبارکه حج، آیه ۱۱٫
«خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».
[۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵٫
[۹] المحاسن : ۱/۱۱۶/۱۱۷٫
«الصَّلاهُ عَمودُ الدِّینِ، مَثَلُها کَمَثَلِ عَمودِ الفُسطاطِ؛ إذا ثَبَتَ العَمودُ یَثبُتُ الأوتادُ و الأطنابُ، و إذا مالَ العَمودُ و انکَسَرَ لَم یَثبُتْ وَتِدٌ و لا طُنُبٌ».
[۱۰] مفاتبح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتّىٰ دَعاکَ اللّٰهُ إِلىٰ جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْداءَکَ الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَىٰ جَمِیعِ خَلْقِهِ. اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ…».
[۱۱] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۷۱.
[۱۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫
[۱۳] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۲۰، صفحه ۷۵۸.
«ثلاثه تورث المحبّه: الدین، و التواضع، و البذل».
[۱۴] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۸.
متن خطبه حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در شهر شام: « أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ. أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ. وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّهِ. مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی. أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى. أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى. أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى. أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى. أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَهِ السَّمَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى. أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ. أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِله وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَهِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَهِ الله وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ. قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَهً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَهً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّهُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّهُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمِ. لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ. ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. ثُمَّ قَالَ:أَنَا ابْنُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ انا ابنُ خَدیجهَ الکبری. (انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکى علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء)[۳۳] فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ. وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَهٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ الله أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لَا شَیْءَ أَکْبَرُ مِنَ الله. فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَهِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاهَ الظُّهْرِ».
[۱۵] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۳۴.
«مِنْهَا مَا رَوَاهُ صَاحِبُ کِتَابِ اَلْفِرْدَوْسِ عَنْ مُعَاذٍ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَسَنَهٌ لاَ تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَهٌ لاَ تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَهٌ رَوَى ذَلِکَ أَیْضاً اَلْخُوارَزْمِیُّ فِی مَنَاقِبِهِ».
[۱۶] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۸۲.
[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت امام حسین (علیه السلام).
[۱۸] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۶۳.
[۱۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص ۴۴۶-۴۴۷. / ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص ۱۱۵. / شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۱۰۷.
زمانی که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) بر روی زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. در این هنگام زینب کبری (سلام الله علیها) با شتاب از خیمهگاه بیرون آمد و در حالی که فریاد میزد: «یا اخیاه و ابن اخیاه» خود را بر روی جنازه علی اکبر (علیه السّلام) انداخت تا برادرش را متوجه خود سازد و بدین وسیله از شدتاندوهی که با دیدن پیکر آغشته به خون و قطعه قطعه شده علی اکبر (علیه السّلام) به آن حضرت دست داده بود بکاهد. پس امام حسین (علیه السّلام) دست او را گرفت و از روی جنازه علی اکبر (علیه السّلام) بلند کرد و به خیمه باز گرداند سپس به جوانان دستور داد تا جسد علی اکبر (علیه السّلام) را از میدان بیرون ببرند.
پاسخ دهید