روز چهارشنبه مورخ ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱ و همزمان با شب بیست و پنجم ماه صفر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع شهرک غرب» تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار شد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
عدالت و امنیّت دو مُحتاج فطری بَشر هستند
از توفیقات این مجالس این است که در هر دههای حدّاقل یک شب دلها با صاحب و اُمید و پناه و سرپرستمان حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) مأنوس میشود و با یاد ایشان مجلس نور میگیرد و دلها جَلا پیدا میکند. مسألهی مهدویّت و ظهور مُنجی هم خواست فطرت است؛ مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف)، آن فقیه، آن حکیم، آن عارف، آن مُفسّر، آن محقّق، آن مُتکلّم، آن انسانِ استثنائی و جامع کمالات، این بزرگوار در مسألهی مهدویّت در کتابِ قَیّم «شیعه در اسلام[۲]» میفرمایند که یکی از قاعدههای پذیرفتهشدهی نزد همهی عُقلاء که دلیل بر حکمت خداوند متعال است، تناسب عرضه و تقاضاست. خداوند متعال در متن خلقت برای هر موجودی تقاضا و نیازی قرار داده است و برای رفع نیازش پیشبینی کرده است. لذا فرزند قبل از آنکه از مادر متولّد بشود، چون به غذا نیاز دارد، سینهی مادر را برای آب و غذای او آماده کرده است. بَشر چون تشنه است، پیش از آنکه بَشر بر روی زمین بیاید، آب را برایش آماده کرده است. چون بدن نیاز به موادّ غذایی دارد، در متن زمین موادّ غذایی او را برنامهریزی کرده است. هر عطش و نیازی که مصنوعی نباشد، گاهی بَشر خودش را مُحتاج به موادّ مُخدر میکند. این ارتباطی به قانون خلقت ندارد و یک تحمیل بر وجود بَشر است. ولی در آنجایی که خودِ خلقت و آفرینش موجودی را نیازمند قرار داده است، خِلاف حکمت است که به کسی عطش بدهند، ولی برای او آب پیشبینی نکرده باشند. یکی از موضوعاتی که در تمام اَدوار تاریخ برای همهی نژادها و برای همهی مناطق جُغرافیایی غیر قابل انکار است، احساس نیاز به امنیّت است، مسألهی احساس نیاز به عدالت است. تمام بَشر از ابتدای خلقت تا به امروز همگی عَطش دارند که جامعهی بَشر در خیمهی عدالت زندگی کنند و گرفتار ظلم نشوند. امنیّت هم آرزوی عُمومی است. آفریقایی و آسیایی و ایرانی و آمریکایی و اروپایی ندارد. همهجا مانند نیاز به ازدواج، نیاز به غذا، نیاز به نور و نیاز به اُکسیژن، اینها که نیازهای عالَم است و هیچکسی هم نمیتواند با اینجا جنگ نماید، مسألهی عدالت و امنیّت نیز دو نیاز طبیعی هستند. به قلم خِلقت و با مشیّت قاهرهی پروردگار متعال در متن وجودِ بَشر قرار داده شده است. این قضیه نشان میدهد که خداوند متعال قبلاً چشمهی عدالت را آماده کرده است و بَشر به سُراغ آن نمیرود. این نمیشود که خداوند متعال بَشر را مُحتاج عدالت و مُحتاج امنیّت قرار بدهد و بَشر خودش اقدام کند و به آن نرسد. خداوند متعال آب را آفریده است. حال عدّهای آب را اشتباه میگیرند و به جای آب سَمّ به آنها میدهند. این با حکمت الهی مُنافات دارد و در مسیر انحراف پیش آمده است. اگر بَشر خودش بود، به دنبال آب زُلال میرفت. عدالت هم چشمهی زُلالی است که تا تأمین نشود، بشریّت در جهان خلقت در زندگی اجتماعی سیراب نشده است و به آرزویش نرسیده است. امنیّت نیز به همین صورت است. لذا هر دو قضیّه در اسلام از اهمیّت بالایی برخوردار است که شب گذشته در مورد مسألهی امنیّت مطالبی را عرض کردیم که اهمیّت امنیّت در این حدّ است که کسی با امنیّت مردم بجنگد، با خداوند متعال جنگیده است. برهمزدن نظم جامعه، نگران کردن مردم و ایجاد خوف جنگ با خداوند متعال است.
عدالت اساس آفرینش پروردگار متعال است
عدالت نیز اساس آفرینش خداوند متعال است. فرموده است: «بالعدل قامت السّموات و الأرض[۳]»؛ مبنا، شالوده، پایهی عالَم آفرینش چه در آسمانها و چه در زمین عدل است. عدل یک معنای فقهی دارد، یک معنای عرفانی دارد و یک معنای فلسفی و عقلانی دارد. از نظر عقلی و حکمت «وَضعُ الشّیء فِی ما وُضِعَ لَه» است. هر چیزی برای هر هدفی آفریده شده است، در آن جایگاه قرار میگیرد و این به معنای عدالت است. وضعِ شیء در جای مناسب خودش که خداوند متعال چشم و گوش و دهان و سر و اعضای بدن را و هرچیز دیگری را در جای خودش قرار داده است. اگر بخواهید آن را برهم بزنید، هم اساس سلامتی و حیات را به خطر انداختهاید و هم زیبایی را از آن گرفتهاید. هرچیزی در جای مناسب خودش زیبا میشود و اگر هر چیزی در جای مناسب خودش قرار نگیرد، زشت میشود. لذا عدالت زیبایی عالَم است و ظُلم زشتی زندگی است، ظُلم زندگی را نازیبا و مَنفور میکند، ظُلم موجب نفرت است؛ ولی عدالت زیباست، عدالت آرزوست، عدالت ایدهآل است. از نظر عرفانی خداوند متعال فرموده است: «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۴]»؛ «سارَ» به معنای سِیرکردن و حرکت کردن است، ولی «صارَ» به معنای تحوّل ایجادشدن در آن است، یعنی وجود پیدا کرد؛ «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ». وقتی ما نماز می خوانیم، سورهی حَمد استاندارد است و قابل تغییر نیست. همه باید سورهی حَمد را بخوانند. «لاَ صَلاَهَ إِلاَّ بِفَاتِحَهِ اَلْکِتَابِ[۵]»؛ اگر کسی عمداً به جای سورهی فاتحه، سورهی بقره را بخواند، سورهی انعام را بخواند یا سورههای بزرگ را بخواند، خداوند متعال این نماز را قبول نمیکند. این سورهی حَمد جزء اموری است که خداوند متعال خودش واجب کرده است که این اُمّالکتاب را همه بخوانند. ولی بعد از سورهی مبارکهی حَمد، جز «عَزائم[۶]» یعنی چهار سورهای که آیهی سَجده دارند که خواندن اینها در نمازهای واجب حَرام است و نماز را باطل میکند، ولی به جز آن چهار سورهی مبارکه هر سورهای را انتخاب کنید، اشکالی ندارد. لکن سورهی مبارکهی توحید که شناسنامهی خداوند متعال است و ثُلث قرآن کریم است و عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، خواندن آن پس از سورهی فاتحه فضیلتی دارد. لذا فرهنگ عمومی ما این شده است که پس از سورهی فاتحه، سورهی مبارکهی توحید را میخوانیم.
بینهایت طلبی انسان در ابعاد مختلف
در سورهی مبارکهی توحید میگوییم: «اللَّهُ الصَّمَدُ[۷]»؛ صَمَد معانی مختلفی دارد و پیامهای لطیفی از آن قابل استنباط است. لکن آن چیزی را که «راغب[۸]» در لغت آورده است، «السیّد المَصمُود اِلیه» است. آن آقایی که همهی دلها به طرف اوست. همه میخواند به او برسند، این به معنای صَمد است. همه به او مُحتاج هستند و تا وقتی به او نرسند، احتیاجشان برطرف نمیشود. خداوند متعال مقصد است، خداوند متعال مَعال است، خداوند متعال انجام است، خداوند متعال هدف زندگی خودش است. ما از خداییم و به سوی خداییم؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۹]». لذا این خداجویی در درون ما یک اَمر تکوینی است، تلقینی و آموزشی نیست. همه در درون خودشان میجوشند تا رنگ خداوند بشوند، تا خلیفهی خداوند بشوند. دلیل آن را نیز مرحوم علّامه طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند و سلام خداوند بر ایشان باد، میفرمایند که بَشر درخواستهایش بینهایتطلب است. به دنبال لذّت محدود نیست و لذّت نامحدود را میخواهد، ثروت نامحدود را میخواهد، علم نامحدود را میخواهد. چیزی وجود ندارد که بَشر بگوید این برای من کافی است. ولی خداوند متعال جسم بَشر را به گونهای قرار داده است که وقتی بخواهد بیش از نیاز استفاده نماید، عکسالعمل نشان میدهد. معده محدود است؛ حال اگر معده محدود نبود، انسانهای لذّتجو از غذاهای لَذیذ چه مقداری دوست داشتند تا بخورند؟! حدّی وجود نداشت. در غَرائض جنسی نیز به همین صورت است. چون نیرو محدود است، وگرنه آیا پادشاهانی که حَرمسَرا درست کردند، سیر شدند؟ خیر، هیچگاه سیر نمیشوند. بَشر را عقل محدود میکند، بَشر را قانون محدود میکند، بَشر را حَیا محدود میکند، بَشر را اخلاق محدود میکند، بَشر را تضادّ در منافع محدود میکند و بَشر را محدودیّت قُوای درونی محدود میکند؛ وگرنه بَشر آزادی مُطلق میخواهد، لذّت مُطلق میخواهد، قدرت مُطلق میخواهد و بَشر حدّ را قبول ندارد. «الانسان (یا المرء) حریص علی ما منع[۱۰]»؛ از هرچیزی برای انسان ممنوع بشود و برای او حدّ تعیین کنند، انسان دوست نخواهد داشت. چرا من را مَحدود کردید؟ چرا من را زندانی کردید؟ این دلیل بر این است که بَشر بینهایتطلب است، عطش ابدیّت دارد، عطش لایتناهی دارد. چون خداوند متعال این عَطش را در وجود انسان قرار داده است، بنابراین ممکن است که انسان به بینهایت برسد. نه ممکن است، بلکه ضروری است که انسان به بینهایت برسد. انسان به خداوند دسترسی پیدا میکند. «وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۱۱]»؛ «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى[۱۲]»؛ «إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى[۱۳]»؛ این آیاتی که نشان میدهد بَشر در سِیر خودش به وجود لایتناهی میرسد، به لذّت لایتناهی میرسد، به علم لایتناهی میرسد، به کمال مُطلق میرسد که خداوند است. بناست تا بَشر الهی بشود، ربّانی بشود. این هم از نظر عرفانی بود.
خداوند امام زمان (ارواحنا فداه) را برای نجات بَشر قرار داده است
از نظر فقهی نیز عادل کسی است که التزام به فرائض دارد و همهی واجبات را انجام میدهد. هرکسی ترکِ واجب بکند، از نظر فقهی عادل نیست. نمیشود پُشت سر او نماز خواند. شهادت او در دادگاه قبول نیست. نمیشود به او مقاماتی که عدالت شرط آن است، واگذار کرد. مانند مرجعیّت، قضاوت و کارهایی که عدالت لازمهی آن است. عَدم ارتکاب کبائر و گناهان کبیره ناقض عدالت است. کسی که یک مرتبه غیبت میکند، عادل نیست. شهادت او قبول نیست، حقّ قضاوت ندارد، حقّ مرجعیت ندارد و به همین صورت تا آخر ادامه دارد. کسی که دروغ میگوید و تُهمت میزند، فاسق میشود و از نظر فقهی عادل نیست، بلکه فاسق است. خداوند متعال امام زمان (ارواحنا فداه) را برای رسیدن بَشر به آروزهایش قرار داده است. با ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) هم جهان از عدل و داد پُر میشود، بعد از آنکه از ظُلم و جور پُر شده است. الآن واقعاً پُر شده است. شما به کجا میروید که ظُلم نباشد؟ زیر این آسمان یک جا را پیدا میکنید که در آنجا عدل باشد و نیش و تعدّی وجود نداشته باشد؟ واقعاً دَرندگی تمام عالَم را گرفته است. این مملکت، مملکتِ اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) است؛ مملکتِ فرهنگِ اخلاقی است؛ عُلمایی داریم، الگوهایی داریم، مساجدی داریم، مجالس سازندهای داریم. مجالس حضرت امام حسین (علیه السلام) بسیار بازدارنده است که مردم ما را از فساد دور کرده است. در این مملکت وقتی فضایی برای اَشرار باز میشود، ببینید که چه استعدادی برای شَرّ وجود دارد. بنده که امروز از طریق تلویزیون نگاه میکردم، واقعاً تکان میخوردم. نشان میداد که در شهر آمل همین اَشرار کسی را خوابانده بودند و سر او را میبُریدند و خون میپاشید. در مملکت ایران، در روز روشن و جلوی جمعیّت سر میبُرند و این کار را میکنند. این شرارتهایی که در حال حاضر وجود دارد، نشان میدهد که «مُلِئَت ظُلماً و جَورا[۱۴]». در حال حاضر مقداری از قدرت نظام را حضور مردم حل مینماید؛ والّا اگر یک روز رها کنید، همه چیز از بین میرود. نه ناموسی باقی میماند، نه مالی باقی میماند، نه جانی باقی میماند، هیچ چیزی احترام نخواهد داشت. عدالت هم در بُعد عرفانی، هم در بُعد عقلی و هم در بُعد فقهی در زمان امام زمان (ارواحنا فداه) هست. خداوند متعال وعده داده است و بیش از هزار حدیث در مورد امام زمان (ارواحنا فداه) داریم که از شیعه و سنّی نقل شده است. بعضی از عُلمای اهلسنّت مانند «سیوطی» و برخی از عُلمای وهّابی در مورد امام زمان (ارواحنا فداه) کتابهای مُستقل نوشتهاند. زرتشتیها اعتقاد دارند، مسیحیها میگویند که حضرت مسیح (علیه السلام) میآید و عالَم را از عدل و داد پُر میکند. تمام اَدیان الهی و فطرت بَشر منتظر آمدن آن عزیز هستند.
بندگی خداوند متعال انسان را به دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) نائل میکند
در حدیثی که مرحوم «طَبَرسی» (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف «احتجاج» آمده است، خداوند متعال مرحوم آقای «خزعلی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان طَبرِسی میگفتند. طَبَرسی مشهور است، ولی از نظر لغت طَبرِس است و طَبَرس نیست. رضوان خداوند بر ایشان باد. هم صاحب «مجمع البیان» و هم صاحب «احتجاج» هر دو از بزرگان هستند. در آنجا از امام عصر (ارواحنا فداه) حدیث نقل شده است که ایشان فرمودهاند: «وَ لَوْ اَنَّ أشیاعَنا وَ فَقَّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ، لَما تأخَرَّ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائنا، وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمْ السَّعادَهُ بِمُشاهِدَتِنا[۱۵]»؛ اگر شیعیان ما که خداوند این شیعیان را به طاعت خودش موفّق بدارد، انسانهای خوب داریم، ولی همهی جمع خوب نیستند. اگر اجتماع بر عَهد بندگی میکردند، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ[۱۶]»؛ آیا به من قول ندادید؟ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ»؛ با شما پیمان نبستیم که شیطان را عبادت نکنید؟ به دنبال شیطان نروید و شیطنت نکنید؟ «وَ أَنِ اعْبُدُونِی»؛ از عبادت خداوند متعال، از رفاقت با پروردگار متعال، از دوستی با خداوند متعال چه ضرری دیدهایم؟ از دیگران چه خیری دیدهایم؟ این کسانی که امروز با آواز اسرائیل و آمریکا و عربستان سعودی و منافقین و جاسوسهای وطنفروش همراه میشوند، چه خیری میبینند؟ اینهایی که پول میدهند تا اینها آدم بکشند، چه خیری میبینند؟ واقعاً چیزی نصیبشان میشود؟ اینها بدبختی است، خُسران دنیا و آخرت است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی»؛ شما به من قول دادید. من به شما گفتم: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ[۱۷]»؛ شما چه گفتید؟ گفتید: «بَلَى[۱۸]». قول دادهاید که بندهی من باشید، من ربّ شما باشم، شما خدای من باشید. حال چرا من را فراموش میکنید و به سُراغ دشمن من میروید که دشمن خودتان هم هست. او قسم خورده است که نگذارد تا آب گوارا از گلوی شما پایین برود. او آرامش شما را تحمّل نمیکند، او خوبیهای شما را تحمّل نمیکند. وجود مقدّس حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) میگویند: «وَ لَوْ اَنَّ أشیاعَنا وَ فَقَّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجْتِماعٍ»؛ اگر شیعیان ما بر عَهد اجتماع میکردند، در اینکه بتوانند در محضر ما باشند و مُشرّف به لقاء ما بشوند، تعجیل میشد. سپس فرمودند: «فَما یَحْبِسُنا[۱۹]»؛ آن چیزی که ما را مَحبوس کرده است، غیب کبری حَبس است. زندان حضرت یوسف (علیه السلام) محدود بود؛ ولی یوسف فاطمه (سلام الله علیها) قَرنهاست که در زندان غیبت است. آزاد نیست که بیاید. فرمود: «فَما یَحْبِسُنا»؛ آن چیزی که باعث میشود ما مَحبوس باشیم و به صورت آزاد نتوانیم بیاییم و شیعیانمان را نجات بدهیم و حکومت الهی را برقرار کنیم، اعمالی است که از شما به ما میرسد. یعنی اگر گناهان شما نبود و آمادگی شما بود، ما هم میآمدیم. بنابراین انتظار فَرج که اَفضل اعمال امّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، باید برای ما در اَثر بندگی خداوند متعال حاصل بشود تا او که بیش از ما منتظر ماست، بیش از این در زندان نماند و انشاءالله بتوانیم یوسف فاطمه (سلام الله علیها) را از زندان غیبت آزاد کنیم. حال این همه شهید، این همه مقاومت که هفتهی دفاع مقدّس است و اگر بشود انشاءالله یک شب آیاتی در زمینهی دفاع مقدّس و جهاد و شهادت به محضرتان تقدیم میداریم.
روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
«صَلّی اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّهِ»
زیارت ناحیه مقدّسه هم حدیث است، هم مَقتل است و هم سوزِ امام زمان (ارواحنا فداه) نسبت به جریان عاشورا و کربلا را نشان میدهد. در آنجا دارد که فرمودهاند: «فَلاَ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً[۲۰]»؛ جدّ بزرگوار من! صبح و شام برای تو نُدبه میکنم. «وَ لاَبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً[۲۱]»؛ جدّ بزرگوار من! اگر آنقَدر گریه کنم که اشکم تمام بشود، برای تو خون گریه میکنم. از اهل تشرّف از امام زمان (ارواحنا فداه) سؤال پرسیدند: یابن رسول الله! شما که این همه برای مصائب جدّ بزرگوارتان گریه میکنید، آیا مصیبت حضرت علی اکبر (علیه السلام) است که وقتی جدّ بزرگوارتان در کنار جنازهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) قرار گرفت، فریاد میزد: «وَلَدی علی!»؛ وقتی صورت بر روی صورت خونین حضرت علی اکبر (علیه السلام) گذاشتند، آرزوی مرگ کردند. طاقت داغِ حضرت علی اکبر (علیه السلام) را نداشتند. امام زمان (ارواحنا فداه) فرموده بودند: مصیبت عمویم حضرت علی اکبر (علیه السلام) بسیار سخت است، اما این مصیبتی که من برای آن گریه میکنم اگر حضرت علی اکبر (علیه السلام) نیز بودند، بر آن مصیبت گریه میکردند. عرضه داشتند: آقا جان! آیا مصیبت ششماهه است که بر روی دست پدر پَرپَر شد و قُنداق خونین شد؟ به قَدری مصیبت سخت بود که خود سیدالشهدا (علیه السلام) به یک نکتهای اشاره کردند. فرمودند: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ[۲۲]»؛ آن چیزی که من را آرام میکند، این است که خداوند من را میبیند. از آسمان برای تسلّی حضرت امام حسین (علیه السلام) ندا آمد: «دَعهُ یا حُسَینُ[۲۳]»؛ حسین جان! شیرخوارت را به ما بسپار. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: مصیبت بسیار سختی است، ولی از آن سختتر هم هست. عرضه داشتند: آقا جان! آیا مصیبت عَلمدار است که وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کنار نَهر عَلقمه آمدند، بهقَدری مصیبت سنگین بود که فرمودند: کمرم شکست. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: این مصیبت بهقَدری سخت است که اگر عمویم حضرت عبّاس (علیه السلام) هم بود، بر این مصیبت گریه میکردند. عرض کردند: پس کدام مصیبت است؟ حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: مصیبت اسیری عمّهام است. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! دختر علی (علیه السلام) کجا و پَردهنشین عصمت کجا؟ مجلس شراب کجا…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عظمت آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم، به صبر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به استقامت و اخلاص این بانو سوگندت میدهیم، به عصمت مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) لباس ظهور بر قامت صاحبمان بپوشان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بفرما.
خدایا! با عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) فتنهها را از این کشور و از همهی شیعیان عالَم دور بگردان.
خدایا! شرِ اَشرار را به خودشان برگردان.
خدایا! کسانی که به قرآن کریم جسارت کردند، کسانی که به نَوامیس مردم مُتعرّض شدند، کسانی که جانِ بیگناهان را به خطر انداختهاند، خودشان و بانیانشان را نابود بفرما.
خدایا! گرفتار لعنتِ ابدشان بگردان.
خدایا! به مردم ما خیر، برکت، عزّت و اقتدار روزافزون عنایت بفرما.
چه مردمی که پس از ۴۳ سال هر وقت مملکت مشکلی پیدا کرده است، آن کسی که حلّال مشکلات بوده است، خودِ این مردم بودهاند. قاعدتاً امروز این اجتماعات شهر تبریز را دیدید. دیروز در شهر مشهد، در شهر همدان، در شهر زنجان پیشاپیش مردم به خیابان آمدند و در برابر این آشوبگران، این خَبیثها، این مُزدوران بیگانه، این شیرِ ناپاکخوردهها با حضورشان اینها را از گَرانه خارج کردند و امروز نیز هم بعد از نماز جمعهی شهر تهران و هم در شهرهای دیگر الحقّ و الانصاف این مردم در تاریخ نظیر ندارند.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این مردم عزیز ما را ناکام مگذار.
خدایا! آنچه خواستهاند و آنچه که مُقتضای کَرَم تو هست، به مردم ما نازل بفرما.
خدایا! نَسل آیندهساز ما را در پَناه قرآن کریم و اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) از فساد و شرّ و خباثت و مردمآزاری دور بدار.
خدایا! اَمر ازدواج و اشتغال را برای جوانهای ما تسهیل بفرما.
خدایا! مریضهای ما را شِفا عنایت بفرما.
خدایا! رهبر عزیز ما را با اقتدار، با عزّت، با صحّت، با کفایت و با کرامت مُستدام بفرما.
خدایا! گذشتگانمان، امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، حقّداران مان و شهیدانمان را السّاعه بر سر سُفرهی حضرت امام حسین (علیه السلام) پذیرایی و اَرواحشان را از ما راضی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] کتاب شیعه در اسلام، نوشته سید محمد حسین طباطبائی مشهور به علامه طباطبائی، که با هدف معرفی مذهب شیعه -بهخصوص برای مخاطبان غیرمسلمان- نوشته شده است. در این کتاب، بسیاری از مطالب لازم برای شناخت شیعه به زبانی ساده و مختصر، در سه فصل بیان شده است. این کتاب به زبان فارسی بارها نشر یافته و ترجمه انگلیسی آن که توسط سید حسین نصر انجام شده است در آمریکا و اروپا منتشر شده است.
سید حسین نصر در مقدمه کتاب «شیعه در اسلام» توضیح میدهد که انگیزه نگارش این کتاب، معرفی شیعه -خصوصا شیعه امامیه- به جهان غرب به درخواست پروفسور مورگان (دانشمند آمریکایى واستاد دانشگاه کولگیت) بود: در تابستان ۱۹۶۴ پروفسور مورگان به ایران آمدند … روزى به اتفاق آقاى مورگان خدمت علامه طباطبائی رسیدیم. از اولین لحظه، حضور معنوى و روحانیت علامه طباطبائى پروفسور مورگان را شیفته خود ساخت … در مراجعت از محضر استاد فورا طرح نگارش یک سلسله کتاب درباره شیعه … مطرح گردید … استاد بزرگوار در عرض سه سال بعد دو اثر پرارزش نگاشتند: یکى کتاب فعلى[«شیعه در اسلام»] و دیگرى «قرآن از نظر شیعه» … به روایت سید حسین نصر، نگارش این کتاب در آن دوره ضرورت داشت چرا که شناخت اروپاییان از اسلام بر پایه منابع اهل سنت بود و شیعه صرفا یک اقلیت سیاسی تلقی میشد و شناخت اروپاییان از آن نیز بیشتر ناظر به اسماعیلیه بود نه امامیه. سید حسین نصر در مقدمه کتاب، ضمن معرفی این اثر به عنوان جزئى از طرح معرفى تشیع در مغرب زمین که در شرف تحقق پذیرفتن است به برخی از ویژگیهای این اثر اشاره میکند: شناساندن شیعه به شکل جامع اما مختصر؛ سادهنویسی در معرفی معارف ناب اسلام و شیعه؛ توجه به جوانب مختلف تاریخی، فلسفی، کلامی و عرفانی؛ دفاع از اصالت و حقانیت شیعه؛ پرهیز از تفرقهافکنی و اهانت به اهل سنت. تبیین مهمترین حقایق معارف اسلامى و شیعى در صفحاتی معدود.
کتاب «شیعه در اسلام» بارها توسط ناشران مختلف (دفتر انتشارات اسلامی، موسسه بوستان کتاب و مرکز بررسىهاى اسلامى) به زبان فارسی در ایران منتشر شده است. ترجمه انگلیسی این کتاب به قلم سید حسین نصر توسط انتشارات انصاریان و انتشارات دانشگاه نیویورک، چاپ و نشر یافت و مدتی نیز در آمریکا در سطح دانشگاهی تدریس شد. برخی از منتقدان، ضمن تایید ارزندگی ترجمه، به نقد ادبی برخی از فرازهایش پرداختند، اما گروهی دیگر به نقد محتوایی ترجمه نظر داشته و به این نتیجه رسیدند که این ترجمه گاهی مغایرتهای اساسی با متن اصلی دارد و نظر نویسنده کتاب به صورت کاملاً متفاوت بازتاب داده شده است. این کتاب در سال ۱۹۸۹م. توسط جوهان افندی از روی نسخه انگلیسی با عنوان Islam Syiah: Asal-Usul Dan Perkembangannya به زبان اندونزیایی ترجمه شده است. همچنین، در سال ۲۰۰۷م. این کتاب به زبان ژاپنی برگردان شده است.
[۳] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد ۱۲، صفحه ۵۶۱.
[۴] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».
[۵] فقه القرآن، جلد ۱، صفحه ۱۰۲.
[۶] عَزائِمُ یا عَزائِمُ السُجود، به سورههای سَجده، فُصِّلَت، نَجم و عَلَق اشاره دارد که در آنها آیهای وجود دارد که با شنیدن یا خواندن آن، سجده واجب میشود. این سورهها احکامی دارند: خواندن آنها بر جُنُب و حائض حرام است و در نماز واجب نباید خوانده شوند. ذکرهای ویژهای برای سجده واجب قرآن نقل شده است، اما با این حال برای سجده نیازی به وضو، غسل، رو به قبله بودن نیست و ذکر خاصی هم لازم نیست. گرچه باید پیشانی بر چیزی گذاشته شود که سجده بر آن صحیح است. در برخی از منابع به جای سوره فصلت، از سوه لقمان یاد شده است. عزائم، جمع عزیمه و در لغت به معنای اراده جدی بر انجام کاری است. همچنین به معنای فرایضی که خدا واجب کرده است؛ از این رو سورههای مذکور که در آنها آیات سجدههای واجب آمده، عزائم نامیده شدهاند.
از نظر فقیهان شیعه، آیه ۱۵ سوره سجده، ۳۷ سوره فصلت، ۶۲ سوره نجم و ۱۹ سوره علق سجده واجب دارند. همچنین به گفته صاحب جواهر، ۱۱ آیه قرآن در ۱۰ سوره، سجده مستحب دارند. این آیات عبارتند از آیه ۲۰۶ سوره اعراف، آیه ۱۵ رعد، آیه ۴۹-۵۰ نحل، آیه ۱۰۹ اسراء، آیه ۵۸ مریم، آیه ۱۸ و ۷۷ حج، آیه ۶۰ فرقان، آیه ۲۶ نمل، آیه ۲۴ ص، و آیه ۲۱ انشقاق. بر اساس آنچه به شیخ صدوق منسوب شده است، وجود کلمه «سجده» در آیه، موجب میشود آن آیه سجده مستحب داشته باشد. فقهای شیعه با استناد به روایاتی از امام صادق (علیه السلام) معتقدند سجده فقط در چهار سوره مذکور واجب است. فقیهان شافعی، حنبلی و حنفی اهل سنت بدون تفکیک میان سجده مستحب و واجب قرآن، تعداد آیات سجدهدار را ۱۴ مورد و فقهای مالکی آن را یازده آیه میدانند.
[۷] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫
[۸] ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل، معروف به راغب اصفهانی (درگذشته ۵۰۲ قمری) لغتشناس و از ادیبان و حکیمان اهل اصفهان بود. وی از بزرگترین دانشمندان ایرانی است که در دوران آلبویه در قرن چهارم که اصفهان در اوج تمدن اسلامی و علم بوده است. راغب اصفهانی یکی از قرآن پژوهان به نام ایرانی در سده چهارم و پنجم قمری است که دارای آثار فراوان قرآنپژوهی بوده و بزرگترین اثر او یعنی مفردات الفاظ القرآن، یکی از مهمترین آثار ماندگار قرآنی بوده که در همه کتابخانههای شخصی و عمومی حضورش نمایان است….. و به گفته برخی کتابی است که در معناشناسی مانند ندارد و زرکشی که به مناسب درباره راههای رسیدن به فهم قرآن سخن میگوید، به اهمیت واژگان و دلالت و کاربرد آن در سیاق آیات و کار راغب اشاره میکند، زیرا او افزون بر نکات معناشناسی در مدلول لفظ با توجه به سیاق و اثر آن، معنا را بیرون میکشد. این ویژگی و برتری نیز در تفسیر راغب یعنی جامع التفسیر نیز دیده میشود، که به اصول و قواعدی اشاره میکند که بعدها مبنا و پایهای برای قواعد تفسیر و تفطن به نگرشهای جدید تفسیری میگردد. از دیگر آثار قرآنی او الذریعه است که در بخش معارف اخلاقی قرآن سخن گفته و شخصیت قرآنی خود را در برابر کسانی که کتاب اخلاقی به روش حکما نوشته، نشان داده است. در کتابهای ادبی خود مانند محاضرات نیز گرایشها و اندیشه خلاق و پویای متکی به وحی جلوه دیگر قرآن پژوهی راغب است. در این رساله تفسیر پژوهی هر چند کوتاه و فشرده به شرح زندگی، عصر مؤلف و آثار و تالیفات به ویژه آثار قرآنی وی پرداخته میشود. با همه این اهمیتی که شخصیت راغب دارد، زوایای بسیاری از حیات راغب مجهول مانده و روشن نیست که کی به دنیا آمده و در چه زمانی فوت کرده، و اختلاف درباره زمان مرگ وی تا صد سال هم وجود دارد و این تاریکی و اختلاف درباره شخصیتی مانند راغب اندکی شگفتانگیز به نظر میرسد. شرححالنگاران، حتی همشهریان او درباره او سکوت کرده، موضع مذهبی او محل اختلاف است. درباره اهمیت مقدمه تفسیر و نکات بس مهمی که در آغاز تفسیر به آن پرداخته اشاره میگردد. بیگمان گرایشهای تفسیری راغب در شناخت مبانی تفسیری و خود تفسیر اهمیت بسیاری دارد، از اینرو بخشی را به مبانی و اصول تفسیری راغب اختصاص خواهیم داد و در نهایت به روش تفسیری و ویژگیهای این اثر قرآنی در مقایسه با دیگر تفسیرهای معاصران وی و جایگاه اهل بیت در این تفسیر و یکی از مسائل مهم اسلامی یعنی اخلاق که وی به آن پرداخته و گرایش داشته، خواهیم پرداخت.
دانشمند بزرگ و قرآنپژوه سترگ راغب اصفهانی، حسین بن محمد بن مفضل در قرن پنجم و به گفته برخی در قرن ششم میزیسته است. در کتابهای شرححالنگاری، نام او کمتر برده شده است و اگر در جایی یادی از او شده، تنها به عنوان قرآنپژوه و ادبشناس و با ذکر مؤلفات او آمده، بدون آنکه شرح حال او را ذکر کنند. بیگمان وی اصفهانی بوده و در این شهر دیده به جهان گشوده و کسانی چون ابومنصور جُبان، محمد بن علی رازی، دانشمند ادیب و واژهشناس (م ۴۱۶ ق. هـ) از اساتید او شمرده میشدهاند. (ابن جُبان به گفته یاقوت یکی از حسنات ری بوده است. اهل فن از محضرش استفاده میجستند. وی به اصفهان در آمده و به نقل روایت پرداخته. در لغت تصنیفی بزرگ به نام الشامل دارد. وی در بادی امر از ندیمان صاحب بن عباد (م ۳۸۵) بوده، سپس از او کناره گرفت و به سال ۴۱۶ در گذشت.) پس از چندی از اصفهان به بغداد مهاجرت میکند و احتمالاً به شهرهای مسیر راه رفته و از دانشمندان آن دیار بهره برده است، اما با همه اینها پرسشهای بسیار درباره سال تولد و وفات او مطرح است. سیوطی او را مُفضل بن محمد، و بیهقی او را حسن بن مفضل میخواند و در نوشتههای دیگر حسین بن محمد بن مفضل خوانده شده است. در مورد انتساب او به شهر اصفهان، فضل بن سعد بن مافروخی در محاسن اصفهان او را در زمره طبقه ادبای متقدم این شهر بر شمرده است. راغب خود در محاضرات الادبابه اصفهان توجه خاصی نشان داده است، ولی بر اساس گزارش اسماعیل پاشا در کتاب هدیه العارفین ذیل کتاب کشف الظنون و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات محل اقامت و وفات او شهر بغداد بوده است. این اقامت به درازا کشیده تا جایی که از او به عنوان اصفهانیالاصل، نزیل بغداد یاد شده است. جالب اینکه ابونعیم اصفهانی (م. ۴۳۰ ق.) که همشهری وی میباشد در تاریخ بغداد (معجم الادباء) و حلیه الاولیاء، سخنی نیاورده است، دیگر همشهریان او مانند: ابوالفرج اصفهانی، نیز اهتمامی برای معرفی و ذکر حیات و آثار او نداشتهاند. یاقوت حموی در معجم البلدان که درباره شهر اصفهان و شخصیتهای این شهر نوشته، سخنی از راغب به میان نیاورده است.
درباره تاریخ وفات او نیز تفاوت اقوال آن را نزدیک به یک سده نشان میدهد. سیوطی در بغیه الوعاه گفته که وفات او در اوائل سده پنجم (یعنی حدود – ۴ – ۴۱۰) است، در حالی که کشف الظنون وفات او را در سنه ۵۰۲ آورده است و این نظر را بروکلمان، زرکلی، خوانساری و شیخ عباس قمی و آغابزرگ تهرانی ذکر کردهاند. برخی از محققان معاصری که درباره حیات راغب تحقیق کرده، انکار کردهاند که راغب در سال ۵۰۲ وفات کرده باشد، خصوصاً در حالی که ابوحامد غزالی (م ۵۰۵) کتاب الذریعه الی مکارم الشریعه او را نیک میشمرده و با خود در سفرها حمل میکرده، و از سال ۴۸۸ از بغداد کوچ کرده، بعید است. که در آن تاریخ طبق این گفته در جوانی راغب سازگار است، این کتاب را در اختیار داشته باشد. حتماً باید راغب پیش از این میزیسته و فوت کرده باشد. ذهبی (م ۸) راغب را در سنه ۴۵۰ گویی زنده میدانسته و او را در ضمن طبقه ۲۴ شمرده است و بعد مینویسد: لم اظفر له بوفاه و لا ترجمه، و محتمل است که در آن وقت زنده بوده باشد.
بدون شک نمیتواند راغب در سال ۵۰۲ فوت کرده باشد، زیرا در مصادر قدیمی قریب به عصر راغب، نصی بر این تاریخ یافت نشده و حاجی خلیفه که این خبر را گفته و دیگران نقل و تبعیت کردهاند، از کلام سیوطی برگرفته، با اینکه سیوطی گفته است که وی در اوائل سده پنجم فوت کرده است. از سوی دیگر، راغب در برخی آثار خود بر ملاقات با بعضی معاصرین صاحب بن عباد (م ۳۸۵ ق.) مانند ابوالقاسم بن ابیالعلاء و عبدالصمد بن بابک تصریح کرده و ممکن نیست این ملاقات تا اوائل قرن ششم ادامه یافته باشد. وانگهی تاریخ کتابت برخی آثار راغب، مانند مفردات در سال ۴۰۹ را نشان میدهد که باز با فوت ۵۰۲ نمیسازد، با اینکه کتاب الذریعه را پیش از مفردات نوشته و در مفردات به آن اشاره میکند. البته در حاشیه برخی نسخههای مفردات آمده که این کتاب به خط راغب اصفهانی است که در هلال ماه رجب از سال ۳۴۳ در قصبه اصفهان به دنیا آمده و در ربیعالاخر سال ۴۱۲ فوت کرده است. اما مشکل این تاریخ، مجهول بودن کاتب و متاخر بودن تاریخ کتابت نسخه است
درباره علت و چرایی این گمنامی، نظریههای متفاوتی ارائه شده، مانند اینکه شاید او مردی گوشهگیر و منزوی بوده و از مصاحبت با صاحبان نام و مقام دوری میجسته است. شاید با صاحبان قدرت میانه خوبی نداشته. (و ظاهراً مدتی در زندان بسر میبرده و برخی از آثار خود را در زندان نگاشته است.) و معمولا در تاریخ کسانی نامشان در میان تراجم، طبقات و تاریخ ذکر میشده که با صاحبان قدرت روابطی خوبی داشته باشند، و یا دست کم با اصحاب قدرت تعارضی نداشتهاند و ذکر نام آنها برای مؤلفان ناخشنودی از ناحیه صاحبان قدرت ایجاد نمیکرده است. (دلیل این سکوت را در این تراجم محمد کرد علی، در کتاب کنوز الاجداد اینگونه توجیه میکند که وی هیچگونه اتصالی با قدرت نداشت.) وای به حال آن وقتی که دانشمندی با عقیده رایج همراهی نداشته باشد و یا کسانی با حسادت و بزرگنماییهای منفی در جهت بایکوت کردن آنها بر آمده باشند. درباره راغب اصفهانی همه این احتمالات میرود. این نکته را هرگاه در ارتباط با تمایلات عقیدتی وی، به ویژه ارادت خاص به امیرمؤمنان ملاحظه کنیم و شدت اهتمام وی را در نقل روایات آن حضرت ببینیم، و یا ایدههای عقلانی و نقد نظریه جبریه او را مشاهده کنیم، این نظریه تقویت میشود که چگونه و به چه دلیل زمینه بایکوت شدن او حتی از ناحیه دوستان و معاصران و حتی همشهریان او انجام گرفته است و انگیزهای بر ثبت شرح حال، آثار و حیات و مرگ او در نوشتههای قرن پنجم و ششم و هفتم، بلکه هشتم دیده نمیشود و بلکه نقل قولی از کتابهای او به صراحت در این فاصله تاریخی گزارش نشده است.
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫
«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».
[۱۰] مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، ج ۴، ص ۴۰۵، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج ۱، ص ۴۳، اعلمی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق؛ صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: خواجوی، محمد، ج ۳، ص ۹۱، انتشارات بیدار، قم، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۹٫
«وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ».
[۱۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲٫
[۱۳] سوره مبارکه علق، آیه ۸٫
[۱۴] کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۳۷۷؛ کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، على بن محمد خزاز قمى، ص ۲۸۰؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۵۶.
«دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِیُّ أَوْ غَیْرُهُ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِی وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّهِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَهِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ کَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کَلِیمِهِ مُوسَى ع إِذْ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ ثُمَّ قَالَ ع أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِیعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ».
[۱۵] احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۹؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷، ح ۸ .
«وَ لَوْ اَنَّ أشیاعَنا وَ فَقَّهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلى اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ، لَما تأخَرَّ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائنا، وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمْ السَّعادَهُ بِمُشاهِدَتِنا، عَلى حقِّ الْمَعْرِفَهِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ إلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکْرِهُهُ».
[۱۶] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۱۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۲٫
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ».
[۱۸] همان.
[۱۹] احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۹؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷، ح ۸ .
[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت ناحیه مقدّسه امام حسین (علیه السلام) صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف).
«…أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَهَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَهً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ کُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیک َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّهِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً…».
[۲۱] همان.
[۲۲] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۲ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫.
[۲۳] تذکره الخواص، سبط این جوزی، ص ٢۵٢.
پاسخ دهید